تراژدی انديشهی غرب
هر آن که در کتابهای نویسندگان غرب و به ویژه پیشگامان مجموعهی آثار نمایشی که معتقد به مکتب اگزیستانسیالیسم هستند، اندکی دقت نظر داشته باشد، در لابه لای نوشتهها و سطرهای آنها، پریشانی، آشفتگی و اضطراب شگفتآوری را که توأم با سوزش و آه و نالهی رنجها و پناه بردن به داروهای مسکن است، خواهید دید.
یأس، اندوه، حسرت، درد و رنج، بلا و مصیبت و آزردگی، پوچگرایی و هوچیگری، طغیانگری، پریشان خاطری و بدبختی و تیرهروزی، مفاهیمی استکه کمتر صفحهای از کتابهای این نویسندگان خالی از آن است. در این مورد میتوانید نمایشنامههای کامو (Camus) نویسندهی فرانسوی را مطالعه کنید. ازجمله:
مرد سرکش، سوء تفاهم و حالت حصار ... کامو میگوید:
«سزاوار است که در این دنیا چیزی جز شراب را باور نکنیم که براستی فریادشاین است:
جهان را مرگ و زوال باد که هر چیز را بهم ریخته است. لازم است که هر لغو و هرزگی را که در انجیل است ( و مانع آزادی ) ، از میان برداریم.»
۱. ولر (Muller) آمریکایی در نمایشنامهاش تحت عنوان بعد از سقوط چنین میگوید:
«بیشترین اماکنی که در کشورم پروانهی فعالیت دارند، درمانگاههای بیماریهای ذهنی است در حالی که اینجا، جنون و دیوانگی کمال سلامت و بهبودیاست.»
یکی از نویسندگان فرانسوی میگوید:
«خدایان، کاری جز به بازیچه گرفتن مالِ مردم ندارند.»
در مورد بحثی که داریم، نمایشنامههای ژان پل سارتر (J. P. Sartre) فرانسوی را بخوانید، از جمله: جلسهی مخفی، مردگان بدون قبر، دستهای ناپاک و.... نیز میتوانید کتابهای مرگ روح، راههای عقل، عصر آزادی و.... را از همین نویسنده مطالعه کنید.
نویسندهی کتاب قاتل بدون مزد میگوید:
«آنچه امروز پدیده آمده، کابوس دردناک غیر قابل تحملی است.»
مرگ، از دیدِ نویسندگان غرب، بزرگترین مشکل حل ناشدنی است؛ چون به گمان آنان، موت در ذات خود منظرهای زشت و واقعیتی وحشتانگیز است، لذا رعب و وحشت را بر میانگیزد؛ افزون بر این مرگ، زندگی گذشته را از نگاه اروپاییان بیهوده قرار میدهد.
ناامیدی، پوچگرایی و رنج و اندوه، عنوان زندگی در غرب است.
هایدگر (Heidegger) از پایهگذاران فلسفه اگزیستانسیالیسم، زندگی حقیقی را در ناامیدی میبیند و فراتر از او سارتر (Sartre) زندگی حقیقی را در ماورای یأس وناامیدی می پندارد و میگوید:
«انسان در حقیقت وجودش، مضطرب و بیتاب است.»
اما نیچه (Nietzsche)، فیلسوف آلمانی، عقیده دارد: انسان ، در میان پذیرش وسرکشی قرار گرفته و وجودش که سراسر انکار و پریشان خاطری است، جهانی درک ناپذیر است و جز با دیوانگی و جنونی که او را از بد اقبالی و بدبختی کنوناش برهاند، نمیتوان از آن نجات یابد. همچنین نیچه بر این باوراست که ناامیدی و بیتابی، دو شرط دائمی برای فطرت و عظمت انسان هستند.
اما کیرکیگارد (Kierkegaard)، یکی دیگر از پایهگذاران مکتب اگزیستانسیالیسم، میگوید:
«معنای هست بودن این است که حتماً یأس و اضطراب را بپذیریم ؛ کسی کهیأس را بر میگزیند خودش را در ارزش جاودانهی یأس قرار میدهد.»
به همین سبب است که او را میبینیم به خودکشی به عنوان راهکاری چشمدوخته است و این ، همان ناامیدی و یأسی است که این انسان به آن میرسد. به گونهای که غم و اندوه مرگبار تا هنگام مرگ با کیر کیگارد دوام میآورد. چنانچه کتابی به نام ترس و لرز دارد که یکی از عناوین مورد بحثش «یأس یا بیماری تا سر حد مرگ» میباشد.
اینها، اساسیترین نمادهای وضعیت جهان امروز است. آنچه از نوشتهها و گفتههای نویسندگان و اندیشمندان غرب روشن شد، نابسامانی و هرج و مرجی است که جهان را در برمیگیرد و هر قانون و هنجاری را که در آن باقیمانده است، واژگون میکند و دیگر رشتهی ارزشهای جامعهی غرب را، که چون تار عنکبوت سست شدهاند، پاره میکند. اینک انسان به چشم خود میبیند که این دوران نابسامان و غم زده، انسانیت را فراگرفته و هستی و کیانش را ویران و آدمیت و ارزش انسانیاش را نابود میکند. اکنون افزار سرکش و شریر زندگی ماشینی، انسان را تبدیل به ماشینی کرده که تمام ارزشهای روحی و وجدانی را پایمال میکند. همچنین از سوی دیگر، شیوهی اقتصادی سوسیالیسم که دست به ملیکردن سرمایههای کلان و ابزار تولید عمده زده، تبدیل به بلای سخت و بزرگی شده که هر هدف و آرزوی فردی، نبوغ، مهارت، پیشرفت، فزونطلبی نوآوری را برمیاندازد .. خلاصه اینکه در جهان امروز، عدم توازن و اختلال هراسناکی میان مادّه و روح ایجاد شده و ناتوانی و انزوای روحی عجیب و مرگباری فرا روی جهانی ناشنوا قرار گرفته که به خواستهها و نیازهای درونی پاسخی نمیدهد. از سوی دیگر، هنجارهای وضع شدهی سیاسی، اجتماعی و نظامی که زمام امور را در دست دارد، دچار سقوط و ویرانی شدهاند. افزون بر همهی اینها، فراگیر شدن ترس جهانی از ویرانی جنگها و بمبهای اتمی و شیمیایی، که به بهانهی مصلحت هر ارزش و بهای انسانی و اخلاقی را نابود میکند، از دیگر نمادهای وضعیت جهان معاصر است.
با وجود این، گفتهی اوبسورن نویسندهی انگلیسی تبار در نمایشنامهی مسافر، بهترین تعبیر در مورد حالت انسان غربی است:
«ما، انسانهایی بیجان، خستگانی شکست خورده و زیاندیدگانی هلاکشده هستیم. ما مستانی گستاخ و بیحیا و نادانانی کم خِرَدیم.»
همهی اینها حاصل و پیامد موارد زیر است:
۲. آشفتگی و سراسیمگی پدید آمده پس از کنار زدن دین از زندگی،.
۳. گریز از اسلام و جامعه برگزیدن زندگی کشندهی فردی،.
۴. گمکردن الگوهای متعالی و برجسته و نداشتن هدف در زندگی.