پیشگفتار
امروز اسلام بلا و محنت سختی را میگذراند؛ چرا که دوستان و دشمنانش به طور مساوی علیه آن به جنگ پرداخته اند! برای اسلام هیچ شگفت نیست که در مسیر بلا و مصیبت قرار گیرد یا وارد جنگ گردد؛ بلکه آنچه بسیار شگفتآور و بسی جای نگرانی است، همکاری دوستان اسلام علیه دین، با دشمنان آن است.
و تنها مصیبت سخت و رنجآور همین است؛ زیرا بر روح و جان انسان تلختر از آن نیست که فرزندانش از او نافرمانی کنند و از کسانی که امید یاری و کمک دارد، نه تنها او را یاری ندهند، بلکه سبب رنج و محنتش را فراهم کنند. بنابراین، بلاها و مشکلات بر هم انبشاته شده است تا جایی که مسلمان بیشتر به سربازی مانده است که در میدان جنگ، دشمن از هرسو او را محاصره کرده و مرگ از هر طرف او را فرا میخواند، در حالی که همچون کوه استوار و محکم مقاومت میکند و جز عقیدهای که او را به آسمان گره میزند هیچ سپر و مانعی ندارد که او را حفظ کند. تنها سپر و تکیهگاهش عقیدهی اوست که دستش را گرفته و او را از لجنزاری که مردم در آن غرق گشتهاند و پرتگاهی که نظام مادیگری برای انسان فراهم کرده و ابر سیاهی که بر آسمان دلها سایه افکنده، نجات میدهد و اشعۀ فروزان و روحبخش را بر ملتش ارزانی میدارد. بنابراین، به عقیدهی خود سخت چنگزده است؛ چرا که جز ایمان، وسیلهی گریزی از این بلا و مصیبتها را سراغ ندارد و برای نجات از این دریای پر تلاطم، جز کشتی عقیده و ایمان، راه دیگری به نظر او نمیرسد. و در ذهن و خاطرهی او آن تصویر رسا و بینظیر نبوی که برای ابوذر ترسیم شده بود، نقش بسته و در میان بحران های کنونی، آن را تداعی میکند.
«يا أبا ذر! أحكم السفينة فإن البحر عميقٌ، وأكثر الزاد فإن السفر طويل واخلص العمل فإن الناقد بصيرٌ».
«ای ابوذر! کتشی را محکم بگیر، زیرا دریا عمیق است، توشهی بسیار آماده کن زیرا سفر طولانی است و در کارهایت اخلاص پیشه کن زیرا نقدکنندهی اعمال بیناست».
بسیاری از مردم میپرسند، چرا مسلمانان را تربیت روحی روی برتافته و در گرداب فعالیتهای سیاسی غرق گشته اند؟
بارها این پرسشها را شنیدهام و پافشاری برای پاسخ به آن را نیز شنیدهام و بسیاری را سراغ دارم که تمام رنج و محنتهای مسلمانان را مرهون فعالیتهای سیاسی آنان میدانند و خود را با این طرز تفکر راضی و بحرانهای موجود را با آن توجیه میکنند. من هروقت این پرسشها را میشنیدم به نفس خود مراجعه کرده و از آن پاسخ میخواستم، اما پاسخ بسیار واضح و روشن است و چنانچه توطئههای دشمنان و نادانی دوستان اجازه میداد، پاسخ بر کسی پوشیده نمیماند و میگفتم:
اینان در کجای حرکت اسلامی این رویگردانی و انصراف را مشاهده کرده اند؟ تربیت روحی نزد آنان چه معنا و مفهومی دارد؟ چه میخواهند؟ چنانچه منظور آنها از تربیت روحی، زندانکردن نفس در دیر و صومعه و گریز از جامعه، و فارغشدن برای عبادت است، این همان رهبانیتی است که اسلام آن را نهی کرده است. و چنانچه منظورشان حسن رابطه با خدا، اهتمام به امور مسلمانان و دفاع از کیان و حیثیت دین است، پس انصراف از تربیت روحی را در کجا میبینند؟ و چگونه به خود اجازه میدهند که اهتمام به امور مسلمانان و دفاع از حیثیت و کیان دین را خارج از میدان تربیت روحی بنامند؟
فهم و برداشت من از اسلام این است، اسلام بین کسی که با فروتنی و تضرع و گریان در محراب مسجد ایستاده است، و کسی که با قلم خود در مقابل شبهات کسانی که در دین شک و تردید میاندازند، از اسلام دفاع میکند، و همچنین رزمندهای که در جبههی جنگ و میدان آتش، مسلسل خود را بر دوش گرفته و از حریم سرزمین اسلامی دفاع میکند، تفاوتی قایل نیست و تمام این فعالیتها نزد خدا یکسان است، چرا که همگی لازم هستند و درد و آزار نیش قلم نویسندگان مخلص، کمتر از درد و آزار ضربۀ شمشیر مجاهدان نیست و به امید خدا میزان ارزش جوهر قلم نویسندگان مدافع دین، در نظر خدا از ارزش خون شهیدان کمتر نیست و به تحقیق اجر و پاداش این دو گروه بیشتر از اجر و پاداش کسانی است که دل از دنیا بریده و در مساجد به عبادت مشغول گشته اند و پیامبر در جواب این سؤال که، چه کاری انسان را به درجۀ اجر و پاداش مجاهد راه خدا میراسند، فرمود:
«إن استطعت أن تصوم ولا تفطر، وأن تقوم ولا تنام وأن تحج كل عام، فافعل، ولست ببالغ أجر المجاهد في سبيل الله».
«اگر میتوانی پشت سر هم روزه بگیری، تمام شب را نماز خوانی، و هر سال مناسک حج را انجام دهی، بفرما، اما به اجر مجاهد فی سبیل الله نخواهی رسید».
و نامهی عبدالله ابن مبارک به دوست خود که عرصهی جهاد را ترک کرده و به قصد انجام مناسک حج به کعبه رفته بود، سند گرانبهایی است که این مسأله را بیشتر برای ما روشن میکند:
يا عابد الحرمين لو أبصـرتنـــا
لعلمت أنك بالعبادة تلـــعب
من كان يخضب خده بــدموعه
فــنحـــورنا بدمائنا تــتـخضب
أو كــان يتعب خيله في بـاطــل
فخيولنا يوم الصبيحــة تتعــب
ريح العبير لكم ونحــن عبيرنـا
رهج السنابك والغبار الأطيب
«ای عابد حرمین اگر ما را در میدان جهاد و مبارزه میدیدی، خوب میدانستی که تو عبادت را بازیچه قرار دادهای؛ کسی که گردن و گونههایش را با اشک رنگین میسازد، اکنون گردن و گونههای ما با خونهایمان رنگین میشود. کسی که اسب خود را در راه باطل به رنج و زحمت میاندازد، اکنون ما اسبهای خود را در میدان رنج و مشقت جهاد و مبارزه به زحمت میاندازیم، بوی خوش عطر و عبیر مبارک شما، عطر و عبیر ما نیز گرد و غبار سم اسبها و غبار پاک میدان جهاد است».
جداکردن کسی که به عبادت چسپیده و کسی که از اسلام دفاع میکند و به کاربردن عنوان معنویت برای این و کار سیاسی برای آن، به راستی دسیسهی دشمنان است و پذیرفتن آن از طرف بعضی از مسلمانان، دلیل بر نادانی دوستان است.
مگر ابوبکر مهربان و گریان کُنج محراب نبود که در جنگ ردّه، مردانه به میدان آمد و گفت: «أينقُصُ الدِّيْنُ وَأَنَا حَيٌّ؟» [۱].
مگر همان علی بن ابی طالبی که در محراب گریه میکرد و عاقلانه نسبت به مشکلات روز، دلتنگ و ملول میگشت و میگفت: ای دنیا از من دست بردار و دیگری را مغرور کن، همان کسی نبود که با یاوهگویانی که ادعای خدایی او را میکردند بعد از استدلال و در ادعاهای ایشان و پافشاری آنها بر این بدعت خطرناک آنها را سوزاند و گردن عمر بن عبدود را در جنگ خندق با شمشیر قطع کرد و در جنگ خیبر با شمشیر سر مرحب را نصف کرد؟
من منکر آن نیستم که هجوم علیه اسلام شدت یافته، و به اوج خود رسیده است، همچنین قبول دارم که مسلمانان آنقدر به دفاع از دین مشغول شده اند که آنها را از زیادایستادن در محراب بازداشته است تا حدی که به عبادات واجب، کفایت کرده بعضی از نوافل را از دست داده اند، و گویا در ظاهر چنین به نظر میرسد که از تربیت روحی دور شده اند و من هرگز چنین فکر نمیکنم. چنانکه خداوند متعال نسبت به افراد در سفر و در وقت ترس از دشمن به کوتاهکردن نمازها اجازه فرموده و کسی آن را انصراف از تربیت روحی نپنداشته است، و پیامبر اسلام در این دو حالت برخی از سنتها را ترک و نمازها را کوتاه کرده و آن را انصراف و رویگردانی از معنویات ندانسته است؛ در حالی که او نزدیکترین بندگان خدا به خداوند بلندمرتبه است.
پس در زمانی که دسیسه علیه دین افزون شده است و دایره توطئهها گسترش یافته تا حدی که مسلمانان در میدان فتنه و بحرانی قرار گرفته اند که انسان صابر را متحیر میکند و نمیداند بلا از کدام سو میآید، آیا مشغولشدن مسلمان به دفاع از دین غیر طبیعی است؟ بحرانی که شاعران عرصۀ ادب و هنر چنان آن را توصیف کردهاند:
ولو كان سهماً واحداً لاتـقيته
ولكنه سهــــم وثـــان وثالث
اگر تیر یکی باشد میتوان از آن گریز کرد؛ اما تیر نه یکی، دو و سه و...
بیتردید مفاهیم اسلامی تزریق شده که از آن نیست و از قلب آن موارد ریشهای را بیرون کشیده اند و مسلمانان در موقعیتی قرار گرفتهاند که به شدت نیازمند مراجعه به امور دینی خود و فهم حقیقی آن هستند. این همه علتها دست هم دادند و مرا به نوشتن کتابی با این عنوان وادار کردند و گمان نمیکردم با چنین عنوانی کتاب به دست خوانندگان برسد؛ بلکه تصور کردم بین صفحههای مجله «الشهاب» که زحمت انتشار آن را کشیده بودند محبوس میماند.
مطالب را به شیوه گفتگو نگاشتهام که نسبت به ذوق و سلیقهها و روح و روان جذابتر باشد و از خستگی و سستی که معمولاً خوانندگان را فرا میگیرد پرهیز شود.
اینک که من از حمل مسلسل در جبهۀ جنگ ناتوان ماندهام، امیدوارم از حمل قلم عقب نیفتم و امیدوارم خداوند با این وسیله بندگان خود را بهرهمند سازد و یاور نیازمندان باشد خداوند برای ما کافیست و او بهترین وکیل است.
۱ جمادی الأولی سال ۱۳۹۰ ﻫ
مدینۀ منوره
> ۵ یولیو سال ۱۹۷۰ م
محمد سید وکیل
[۱] «مگر من مردهام که دین ناقص شود؟».