اسلام آیین رشد و ترقی

اسلام آیین رشد و ترقی

اسلام آیین رشد و ترقی

این آیین، در نفس مؤمنان چنان اصالت و ژرفایی دارد که دشمنان و کینه‌توزان را حیران و سرگردان ساخته استریال و هیچ آیین غیر از اسلام دارای این ویژگی نیست، ویژگی پاسخگویی و انعطاف‌پذیری و توان پاسخگویی به نیازهای بشری در زمان‌ها و مکان‌های مختلف، اسلام را برای هر زمان و مکان لایق و شایسته ساخته است، و این ویژگی نیز در هیچ مکتبی جز اسلام یافت نمی‌شوند.

این آیین دارای چنان برنامه‌ی بالنده‌ای است که خیر دنیا و آخرت را باهم گرد آورده و زندگی را به شیوه‌ی دقیق و شگفتی تنظیم کرده است. دری از درهای خیر را نگذاشته مگر این که مردم را بدان تشویق کرده و کلید آن را در دست پیوندگان آن نهاده و دری از درهای شر را باز نگذاشته مگر این که پیرامون آن هشدار داده است و این نیز ویژگی سوم است که در آیین اسلام منحصر به فرد است.

این ویژگیها جزء اصیل و جدا ناپذیر سرشت اسلام است. بیگانه نیستند تا از اسلام جدا شوند.

اصالت و پایداری و ژرفای عقیده و اندیشه در وجود پویندگان راه اسلام به وضوح هویداست و این اصالت و پایداری حتی در میان پیوندگان عامی که اسلام را به صورت برنامه‌ی درسی فرا نگرفته و مبادی آن را نشناخته و تنها به صورت ارثی فرا گرفته اند، به چشم می‌خورد. زمانی که دل‌هایشان با مفهوم ایمان بیدار می‌شوند و به یاد خدا می‌افتند و درون‌شان با آفریننده‌ی آسمان‌ها و زمین پیوند داده می‌شود و نیز به انعطاف‌پذیری و قدرت پاسخگوی اسلام به نیازهای بشری و وضع قوانین ویژه برای مسایل نو براساس اصول قیاس، استحسان، مصالح مرسله و غیره پی می‌برند، استواری عقیده و اندیشه در درون آنان کاملاً ملموس است.

نیاز ما به عقیده و اندیشه‌ی استوار دینی که خداوند برای بندگان خود برگزیده است زمانی کاملاً آشکار می‌شود که خود را یک بار با پیروی از غرب خسته کرده و سرخورده و ناامید برگشتیم و بار دیگر به سوی شرق رفته و از آنجا نیز با سرخوردگی و ناکامی مواجه شدیم و معطل و پا در هوا نه به این سو و نه به آن سو مدتی را حیران و سرگردان به سر بردیم.

برنامۀ غرب را آزمودیم، جز خواری، حقارت، از هم‌گسیختگی اجتماعی و بداخلاقی و رشوه و فساد، بهره‌ای از آن نبردیم. سپس به سوی شرق گرایش پیدا کردیم و جز فقر، کینه، رسوایی و محرومیت از ابتدایی‌ترین حقوق‌های انسانی، پرستش بشر، بردگی و اسیرشدن تکنولوژی و ماهیت پرستی ثمری برداشت نکردیم.

با شوق و علاقه، زندگی با غرب و شرق را پذیرفتیم اما از این که با خدا زندگی کنیم و برنامۀ ریشه‌ای و استوار او را تجربه نماییم خودداری کردیم و در نتیجه با سرخوردگی و ناکامی مواجه شدیم!.

علی رغم نادانی نادانان و مکر مکاران ویژگی‌های منحصر به فرد اسلام به عنوان دلیل و برهان گویا بر بزرگی این دین خدایی خواهد ماند و در زمان سستی و سهل‌انگاری، انگیزه‌های قوی و دافعه‌های نیرومند این ویژگی‌ها را جلا خواهد داد. و در میان قلب‌های تپنده‌ی این ملت که خداوند زندگی جاودانگی را برای آن رقم زده است دلیران افتخار آفرین، حیات و احساس و حرکت برمی‌انگیزانند.

مخالفان دین این حقیقت را خوب می‌دانند. اینک که می‌بینند «بیداری اسلامی» با بهره‌گیری و از ویژگی‌های دین در عرصه‌ی شکوفایی است در حال فکر و تدبیر و نقشه و برنامه‌ریزی هستند، و تمام وسایل و رسانه‌های گروهی را به کار انداخته و دانشمندان را خریده اند، تا این ویژگی‌ها را از تن اسلام بزدایند، و اسلام را از آیینه‌ی موضعگیری‌های کلیسا در مقابل نهضت علمی اروپا معرفی کنند، و با تمام توان تلاش می‌کنند که اسلام را همانند کلیسا، علم ستیز و افیون توده‌ها و ارتجاع و به عدم توانایی در ادارۀ حکومت معرفی کنند، نگذاشته اند که آن را با تبلیغات خود بر روی مردم شب و روز را بر خود حرام کرده اند، تا شاید بتوانند برای اتهامات خود دلیلی ارائه دهند و دری از درهای رسانه‌ها را نگشوده باشند، و در کمال شیطنت چنان مسایل را بر مسلمانان مشتبه ساخته اند که در حیرت و سرگردانی مانده، و نمی‌دانند که چگونه از این دین پاک دفاع نمایند.

چند سال پیش یکی از دوستان که فردی آرام و خونسرد بود و سابقه تندخویی و عصبانیت نداشت پیش من آمد، اما برخلاف سرشت و طبیعت اخلاقی او هنوز که ننشسته بود، چهره‌اش تصویری از پریشانی و عصبانیت و ناآرامی بود؛ آهسته از او پرسیدم: چه شده؟ چرا اینقدر اندوهگین و پریشانی؟ با عصبانیتی که از اخلاق و سرشت او بعید بود، گفت: اسلام حتی بین پیروان خود بیگانه شده است! گفتم: چرا؟

* [۷]می‌گویند: «اسلام واپسگرا (ارتجاع) و افیون توده‌هاست و در دوران پیشرفت تمدن و ترقی توان ادارۀ حکومت را ندارد»!.

** آیا دلیلی دارند؟

* می‌گویند: «عقب‌ماندگی دولت‌های اسلامی از کاروان تمدن و ترقی، دلیل بر ناتوانی اسلام است»!.

مگر ذلت، خواری، فقر و بحران‌های موجود را مشاهده نمی‌کنی؟ و علاوه بر این مسلمانان با این زندگی راضی هستند!!! چرا اسلام از ادارۀ حکومت کنار رفته است؟ و دولت‌های دیگر با کنارزدن اسلام از حکومت به این همه پیشرفت نایل آمده‌اند؟

** برادر من! هیچکدام از این دلایل نشانه نقص اسلام نیستند.

* چگونه؟

** برادرم! این یک دلیل واهی و بی‌اساس است و جز ساده‌لوحان و ناآگاهان آن را نمی‌پذیرند. فرض کنیم شما کسی را به فساد اخلاقی متهم می‌کنید. من می‌پرسم: دلیل تو بر فساد اخلاقی متهم چیست؟ آیا درست است که تو بگویی: فقر مالی و کهنه‌بودن لباس او دلیل بر فساد اخلاقی اوست؟ و آیا هیچ فرد خردمندی این اتهام را با این دلیل سست می‌پذیرد؟

در حالی که تا اندازه‌ای آرام و بر خود مسلط شده بود گفت: نه. کهنگی لباس و فقر مالی ربطی به فساد اخلاقی ندارد و چیزی را در این مورد ثابت نمی‌کنند و چه بسیارند کهنه‌پوشان و کم بضاعتانی که به اخلاق‌های خوب مزین و به خصال زیبا و نیک آراسته‌اند!.

** آفرین و صد آفرین.

آری، برادر من! چنین است! لازم است حقیقت اسلام را از وضعیت کنونی مسلمانان جدا سازیم. و همانطور که لباس کهنه و فقر مالی دلیل بر بداخلاقی نیست، وضعیت کنونی مسلمانان نیز دلیل بر عدم شایستگی نظام اسلامی نیست. آری، مسلمانان از کاروان جامانده و اغلب به این ذلت و خواری راضی شده اند و از حکومت و صحنه‌ی سیاسی کناره گرفته اند. اما چرا؟؟؟.

* خوب، شما بگوید، چرا؟.

** زیرا اسلام را ازصحنۀ زندگی خویش دور انداخته و برای رسیدن به سعادت درِ دیگر غیر از درِ اسلام را کوبیده اند. بنابراین، جادۀ مستقیم را گم کرده از راه راست منحرف شدند.

مسلمانان امروز از این که خود را به اسلام نسبت دهند احساس شرم و حقارت می‌کنند؛ در حالی که اسلام همان آیین است که بارزترین خصوصیات آن آزادکردن مردم از یوغ بندگی و ذلت و خواری، و عزت‌بخشیدن به انسان‌هاست.

جرأت و شهامت پایبندی به عقیده اسلامی را ندارند در صورتی که ذلت و پستی آنان در گرو از دست‌دادن اسلام است.

شایسته آن است که تیر این تهمت‌ها را متوجه اسلام نکنند و ارتجاع و افیون را به کم بضاعتانی از دین نسبت دهند که از طرف خود، خود را به عنوان نمایندۀ دین معرفی کرده و در اجتهاد را بر خود بسته اند و برای مشکلات زمان حل و چاره‌ای ندارند، در حضور حکام دست به تحریف و تمجید و چاپلوسی زدند و به آنچه با هوا و آرزوی حاکمان سازگار است فتوا دادند، مردم را به کناره‌گیری و عزلت از دنیا فرا خواندند و گفتند: دنیا مردار متعفن است و کلام خدا را که می‌فرماید: «سهم خود را از دنیا فراموش مکن» [۸]به طاق نسیان سپردند. بدین صورت فقر و تندگستی گریبان مسلمانان را گرفت و گمان کردند که با محرومیت می‌توان سعادت آخرت را به دست آورد! غافل از این که دنیا مزرعۀ آخرت است و آنچه جای ملامت است دنیاپرستی است نه دنیاداری. بنابراین، اسلام را به افیون توده‌ها متهم کردند!.

اجزای اسلام را از هم گسیختند و گفتند: این دین است و آن سیاست! و ساده‌نگرها بدین صورت فریب خوردند و گمان کردند که دین و سیاست از هم جدا هستند و شعارهای مسمومی را سر دادند که خداوند بدان راضی نیست. خود را به دم استعمارگران و صاحبان افکار مسموم آویزان کردند و وسایل و رسانه‌های گروهی، برنامه‌های درسی و گرایش‌های منحرف را بسیج کردند و با سوء استفاده از چاپخانه، خطبه‌ی جمعه و کنفرانس و سخنرانی مردم را به انحراف کشاندند...

در راستای مصلحت دشمنان، مردم را به صبر و خویشتن‌داری فرا خواندند و در مقابل حرکت‌های دینی ایستادند و دلسوزان مسؤولیت‌شناسی را که به حل مشکلات مسلمانان می‌پرداختند و آزادی‌خواهانی را که در راه استقلال مردم به اسارت کشیده، تلاش می‌کردند و هرکه را که خواهان عزت و سربلندی ملت خود بود به عنوان اتهام سیاسی ناامید می‌کردند و نسبت به او می‌گفتند: دینش را ترک کرده و در صحنه سیاسی وارد شده است!.

این طرز تفکر مسموم رواج یافت و دشمنان دین زبان خود را درازتر از همیشه در جهت تبلیغ آن بیرون آوردند و به عنوان حقایق ثابت و تردیدناپذیر آن را بنا نهادند.

جداکردن سیاست از دین جزء الهامات شیطان و گناه نابخشودنی است و شیطان با این نقشه می‌خواهد مسلمانان را از واقعیت زندگی کنار زند و در صومعه و عبادت‌گاه‌ها محدود سازد.

شعار جدایی دین از سیاست نیرنگ استعمار است و هدف از آن حذف مسلمانان و تفکر دینی از عرصۀ حکومت و زمامداری می‌باشد؛ زیرا آنان می‌دانند که اسلام نیروی غلبه‌ناپذیر و سپرناگسسته است.

و اگر این ادعاها صحیح است دولت‌های اسلامی در قرن‌های گذشته چگونه اداره می‌شدند؟

[۷] بعد از این برای آسانی کار به جای استاد ** و به جای دوستش * قرار می‌دهیم – مترجم [۸] سوره قصص، آیه ۷۷: ﴿وَلَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ ٱلدُّنۡيَاۖ.