اسلام آیین رشد و ترقی

اسلام و حدود

اسلام و حدود

از سر کار به سوی خانه به راه افتادم، خسته و کوفته بودم، پاهایم توان تحمل جسمم را نداشتند، می‌بایست در این روز سه جلسه سخنرانی را ترتیب دهم، علی رغم درد حنجره به ادای وظایف پرداختم، به راه افتادم و در حال حرکت متوجه شدم با خود در بارۀ کارهایی که فردا باید انجام دهم سخن می‌گویم.

لحظه‌ای از خود بیخود شدم، لحظه، لحظه‌ی تفکرم پیرامون مسایل مهمی بود که مدت‌هاست مرا با خود مشغول نموده است و در این لحظه با تمام وجود در اندیشه غرق شدم نزدیک بود ماشینم از مسیر اصلی منحرف گردد، راننده‌های پشت سرم با بوق‌زدن خود مرا بیدار کردند و از انحراف نجاتم دادند به خود آمدم، مسیر خود را بازیافتم و به سرعت به سوی خانه حرکت نمودم.

به در خانه رسیدم قبل از هرچیز کلید را درآوردم و با عجله در را باز کردم، در سالن اول مبلی را گذاشته بودم که در اینگونه مواقع از آن استفاده نمایم.

اصلاً انتظار نداشتم کسی در این موقعیت به منزل ما بیاید، لگام استراحت را به دست گرفتم و روی مبل دراز کشیدم و در امواج متلاطم مشکلات نامحدود و بسیار مسلمانان غرق گشتم، مسلمانان در همه جای دنیا زجر می‌کشند و زیر چنگ دشمنان می‌نالند و به جنگی که پیامبر در باره‌ی آن هشدار داده است فرا خوانده شده اند، پیامبر می‌فرماید: «از روزی می‌ترسم امت های دیگر بر سر شما فرود آیند، همانطور که حیوان درنده شکار خود را زیر پا می‌اندازد».

گفتند: ای رسول خداجآیا به خاطر اندک‌بودن ماست؟

فرمود: «نه چه بسا شما آنروز زیادید، اما مانند کف دریا ضعیف و زبون هستید».

پیرامون این حدیث شریف به تفکر و تأمل پرداختم و به خود اجازه دادم، اگرچه جسمم توان حرکت ندارد در گوشه و کنار جهان به گردش بپردازد، در دنیای تفکر و تأمل بحران افغانستان، مصیبت‌های فیلیپین، گرسنگی مردم چاد، بحران اریتره‌ای‌ها، محنت جیبوتی، مصیبت فلسطینی‌ها را به صورت مشکلات و غصه‌های متراکم از خاطر گذراندم. در حالی که با اندیشه در دریای غم و اندوه غرق شده بودم، متوجه شدم کسی تند در را می‌کوبد، مثل این که مصیبت‌زده‌ای دنبال امنیت بگردد یا فرد خسته و غریبی جویای مکانی باشد که استراحت کند. به سوی در به پا خاستم، اما پاهایم مرا یاری نمی‌دادند، زیرا هنوز از رنج و زحمت کار و مشغولیات ذهنی خسته بودند و استراحت نکرده بودم.

علی رغم خستگی جسمی و پریشانی خاطر، خود را به در حصار رساندم و آهسته در را گشودم و با واقعه‌ی غیر منتظره‌ای مواجه شدم که باعث شد تمام خستگی و پریشانی‌هایم را فراموش کنم. می‌توانید حدس بزنید که چه مهمانی نزد من آمده بود؟ دوست قدیمی که مدت‌ها بود در انتظار او بودم، چنانکه به مسافرت طولانی رفته و تنها درد فراق را برای من به جای گذاشته بود و غیبت او به طول انجامید، حتی در این مدت طولانی نامه‌ای به من ننوشته بود که قلبم با آن آرام گیرد، و هم اکنون با تمام وجود در مقابل من حاضر شده است و همراه با لبخندهای همیشگی و سئوالات تمام‌نشدنی باز پیش من آمده است.

دست او را فشردم و طاقت نگرفتم که داخل شود، بلکه همانجا یکدیگر را در بغل گرفتیم و باهم معانقه و روبوسی نمودیم، در وجود خود به شور و شوقی پی بردم که مدت‌ها بود در فراق این دوست عزیز این شور و شوق را نداشتم و به انتظار سؤالات بسیار او به طرف اتاق به راه افتادیم. نمی‌دانستم در چه مواردی سؤال خواهد کرد و چه موضوعی را انتخاب می‌کند.

باهم داخل شدیم و در را بستیم و به طرف مجلس همیشگی رفتیم و بعد از خیر مقدم به رفیقم گفتم: خداوند را سپاسگذارم که به سلامتی برگشته‌ای، خیلی مشتاق دیدارت بودم من علاقمند بودم حتی اگر می‌شد به وسیله‌ی نامه‌ای از رنج دوری ما بکاهی اما ظاهراً خواسته‌ای محبت ما را آزمایش کنی یا آنجا دوستان بهتری که ما را از یاد تو برده‌اند.

* در حقیقت این مدت در اروپا مشغول تحصیل در رشته‌ی حقوق بودم و هیچگونه فرصتی نداشتم، زندگی اروپایی با مشغولیت‌ها و مشکلات ویژه‌ی خود بسیار حساس است و اگر بر آن غلبه نشود انسان را مغلوب می‌کند و انسان هدف خود را فراموش می‌نماید. من هم می‌ترسیدم که اگر به چیزی غیر از تحصیل مشغول شدم هدف اساسی را از دست دهم. بنابراین، درد فراق را تحمل و زندگی خود را وقف خواندن و حفظ‌کردن نمودم. و اکنون با جان و دل نزد شما آمده‌ام آیا این بهتر از نامه نیست؟

** چرا، اما ما در غیاب تو به نامه احتیاج داشتیم.

* خودت چطوری؟ دوستانی که گرد هم می‌نشستیم چطورند؟

** الحمد لله همه‌ی ما خوبیم، و مشتاق دیدار و جلسات بابرکت و سئوالات مفید تو بودیم. حتماً با بهره‌ی وافری از علوم و دانش از اروپا برگشته‌ای؟

* مگر آن‌ها چیزی دارند که ما نداشته باشیم؟ جز «تکنولوژی» که تعلیم آن را از ما مخفی می‌کنند و اجازه نمی‌دهند چیزی جز یک قشر ظاهری از آن را فرا گیریم، چرا که از دیدگاه آن‌ها ما اهلیت تحصیل آن را نداریم.

** پس چرا پیش آن‌ها رفتی؟

* تا دیگران نگویند که ما تحصیل‌کرده‌ی اروپا هستیم و شما نیستید و چیز دیگر.

** چه چیزی؟

* مردم بیشتر از آنچه که اینجا هست علوم اروپا را می‌پذیرند و تحصیل در اروپا چنان موقعیت اجتماعی را به تحصیل کرده می‌دهد که از راه دیگر به دست نمی‌آورد.

** آیا در این سفر به اهداف خود رسیدی؟

* آری، اندکی ساکت ماند، به او نگاه کردم که سرش را به طرف زمین تکان می‌داد، متوجه شدم در ذهن خود دنبال چیزی می‌گردد یا در باره‌ی چیزی فکر می‌کند بعد سرش را بالا گرفت و با غرور و مباهات به من نگاه کرد و پرسید:

اساتید قانون در باره‌ی مجازات و تأثیر آن در جامعه بسیار برای ما صحبت کردند، اما نظر اسلام را بیان نمی‌کردند، ممکن است در باره‌ی مجازات‌های اسلامی برای ما صحبت کنی؟

** دوست عزیز! اکنون باید جدی صحبت کنیم، شما در باره‌ی موضوع مهمی سئوال می‌کنی، شاید چیزهایی را شنیده یا خوانده‌ای که تو را بر پرسیدن این سئوال برانگیخته است.

* آری، من به شدت نیازمند آگاهی بیشتر در این باره هستم.

** مجازات‌ها در اسلام سه نوع هستند: حد، قصاص و تعزیز. حد به شش مسأله تعلق دارد: ۱- رده. ۲- زنا. ۳- تهمت. ۴- دزدی. ۵- مَی‌خواری. ۶- راهزنی.

مجازات در این مسایل را حد نامیده‌اند، چرا که انسان را از ارتکاب آن‌ها برحذر می‌دارد و همانطور که انسان در مقابل حد و مرز توقف می‌کند و از آن تجاوز نمی‌نماید و اگر از آن تجاوز کرد مرتکب اشتباهی شده است که باید آن را جبران نماید، همینطور حد عقوبت است با مبنای شرع انسان را زجر می‌دهد تا در مقابل حقوق دیگران یا حقوق عمومی توقف کند و تجاوز ننماید.

در تشریح این حدود مشاهده می‌کنیم که هدف از قرادادن آن‌ها یا حفظ دین است مانند حد رده، یا حفظ شرف و ناموس است مانند حد زنا، یا حمایت از عقل است مانند حد مصرف مواد مُسکر، یا حفظ مال است مانند حد دزدی، و یا به خاطر دفاع از نفس است مانند حد محارب و در اسلام پنج اصل وجود دارند که خردمندان بر حفظ و حمایت آن‌ها اتفاق نظر دارند.

* آفرین! قصاص چه؟

** قصاص این است که جنایتکار بدون کم و زیاد مقابله به مثل شود، اگر کسی را کشته است کشته شود و اگر عضوی را شکسته است عضوی از او شکسته شود و اگر کسی را زخمی کرده زخمی شود.

* تعزیرات چیست؟ من این کلمه را بسیار می‌شنوم و معنای آن را نمی‌دانم.

** تعزیر عبارت است از یک مجازات شرعی که اگر کسی مرتکب جرمی شود و در اسلام حدی برای جرم او تعیین نشده باشد، یا این که حد و جریمه مشخص باشد، اما شرط‌های اجرای حد کامل نشده باشد، حاکم به وسیله آن محکوم را جریمه کند؛ مثل این که انسانی انسان دیگر را دشنام دهد یا به او اهانت کند و شخصیت او را نزد مردم تحقیر نماید. و در این موارد قاضی عقوبت زجردهنده‌ای را در نظر می‌گیرد که از حدهای تعیین‌شده کمتر است.

* مجازات هرکدام از جرایمی که ذکر کردی چیست؟

** حد رده قتل، حد زنا یکصد ضربه شلاق و یک سال تبعید به مکان دورتر از وقوع جریمه برای کسی که ازدواج نکرده باشد و برای کسی که صاحب همسر باشد عبارت است از سنگ‌باران، و این دو حد برای مذکر و مؤنث مساوی هستند. حد تهمت هشتاد ضربه شلاق و حد دزدی قطع دست و حد شراب چهل ضربه شلاق است که بنابر مصلحت می‌توان آن را تا به هشتاد ضربه رساند.

حد راهزن که عبارت است از گرفتن راه از مردم با سؤ استفاده از قدرت و سلاح یا برای نشان‌دادن خشونت به مردم یا گرفتن مال و یا کشتن آن‌ها و دست‌یافتن به اموال‌شان که برای هریک از این جنایت‌ها عقوبت مناسب در نظر گرفته می‌شود.

امام فخر رازی از ابن عباسبروایت کرده است: موضوع راهزنی دارای عقوبت مخصوص خود است: کسی که بکشد کشته می‌شود و آن که بکشد و مال را به تاراج ببرد کشته و مصلوب می‌گردد و کسی که فقط مال را ببرد دست و پایش قطع می‌گردند و کسی که با مردم خشونت کند تبعید می‌شود [۴۴].

دوستم – در حالی که خشم و عصبانیت در چهره‌اش نمایان بود – گفت: خدایا! چه جریمه‌های سخت و سنگینی! سپس احساسات و عکس العمل او اوج گرفت و به صورت غیر طبیعی صدایش را بلند کرد، زیر لب کلماتی را می‌گفت که من حالی نمی‌شدم سپس بار دیگر صدایش را بلند کرد و شنیدم که می‌گفت: استادان اروپایی راست گفتند.

من لبخند زدم تا از فشار خشم او بکاهم و برای این که او را از غفلتش بیدار کنم در گوشی به او گفتم: عزیز دلم، آهسته برو، لازم نیست قبل از این که تمام جوانب را بفهمی تا این حد عصبانی شوی، و اگر حقیقت را دریابی و واقعی برخورد کنی اینگونه مجازات‌ها را برای کسانی که مرتکب این جرایم می‌شوند کم می‌دانی.

* چطور؟ ترا به خدا، دارم دیوانه می‌شوم، عقلم را از دست می‌دهم، بگو، بگو.

** در میان این مجازات‌ها از چه چیزی خیلی ناخرسند و عصبانی هستی؟

* کشتن، به دارآویختن، بریدن دست و پا و تبعید! این‌ها چیست؟؟ این مجازات‌ها انسان را متنفر می‌کنند و امت را به سوی نابودی و بی‌هویتی سوق می‌دهد. تو خود جامعه‌ای را تصور کن که مردم را در خیابان‌های آن به دار آویخته اند، و در میدان‌ها سرهایی از تن جدا شده‌اند و تصویرهای زشت و ناخوشایندی از قطع دست و پا در کوچه و خیابان دیده شود، آیا این یک منظر زیباست؟ آیا کسی که در اینگونه جامعه‌ها زندگی کند خیال می‌کند در آسایش است یا کشتارگاه که بعد از سر بریدن گوسفند برای قصاب مهم نیست که از کجا اعضا را قطع کند؟!.

لبخند طولانی زدم، دوستم اندکی از خر شیطان پایین آمد! و از این که عصبانی شده بود معذرت‌خواهی کرد و متأسف شد که حرمت مجلس را رعایت نکرده است، از صدای خود کاست و از من پرسید: خودت بگو، نظرت چیست؟

** دوست عزیزم! تو معذور هستی، هنوز چند روزی است که از اروپا برگشته‌ای و سخنان اساتید حقوق اروپایی هنوز در ذهن تو باقیست، چزی به سخنان آنان نیافزوده‌ای و فقط سخنان آنان را تکرار می‌کنی. به چهره‌ی او نگاه کردم دیدم عرق شرم و حیا از چهره‌اش می‌بارد و در ندامت و خجالتی سفید و قرمز می شود و گویا از خود می‌پرسید که چرا اینطور برخورد کردم؟ کم کم آرام شد و به خود آمد و برای این که تأسف و شرم و حیای او را بزدایم مورد خطاب قرارش دادم.

** دوست عزیزم! فرض کنیم شما به قصد سفر به جایی خود را آماده ساخته‌ای و برای این که سفر خود را با آرامش سپری کنی و به کسی محتاج نباشی مقداری توشه و سرمایه با خود حمل می‌کنی و سوار ماشین خود شده و به سوی هدف مورد نظر رهسپار می‌شوی؛ در حالی که در میان راه ذهن شما مشغول است و به امید برآورده‌شدن انگیزه و آرزوهایت می‌گویی: هم اکنون به مقصد خواهم رسید و چنین و چنان خواهم کرد و اینطور برخواهم گشت؛ به صورت غیر منتظره راهزنی جلو ماشین شما را می‌گیرد و تو را به قتل تهدید می‌کند آمال و آرزوهای تو را برباد می‌دهد، تمام اموال و دارایی تو را به یغما می‌برد، حتی پول بنزین و غذا برای تو نمی‌گذارد؛ ترا به خدا، به من بگو اگر این فرد را محاکمه کنی چطور او را محاکمه می‌کنی؟

* معلوم است که او انسان مجرمی است و باید مردم از شر او نجات یابند.

** چطور؟

* با شیوه‌ای که او را از این اعمال منع کند باید تنبیه شود.

** چه شیوه‌ای؟ آیا زندان خوب است؟ که آنجا بیشتر فربه شود و فنون راهزنی و خشونت را بیشتر یاد بگیرد؟ و یا کتک‌زدن را پیشنهاد می‌کنی که او را پرخاشگرتر می‌سازد؟ یا او را از نظر مالی و مادی جریمه می‌کنی که مال مردم را غارت کنند و به صورت جریمه بپردازند؟ و تو خود می‌دانی برای آنان مهم نیست که مال از کجا می‌آید و به کجا می‌رود و در کسب مال رنجی نمی‌کشند.

* والله چه بگویم؟ چاره‌ی مناسبی در نظر ندارم...

کمی سر خود را به طرف زمین تکان داد و ناگهان سرش را بالا گرفت و گفت: پس به چه وسلیه‌ای باید آن‌ها را تنبیه و جریمه کرد؟

** این احکام مربوط به یک جامعه اسلامی متکامل هستند که آموزش و پرورش، اقتصاد، سیاست، نظام اجتماعی و اخلاقی و... در آن اسلامی باشد و حکومت اسلامی همانطور که دست دزد را می‌برد شرایط کاری و کسب روزی حلال و اقتصاد سالم و نظام تربیتی سالم را برای شهروندان فراهم می‌کند و در هنگام اضطرار و ضرورت تخفیف قایل است، چنانکه حضرت عمرسدر قحط‌سالی قطع دست دزد را ممنوع کرد و اسلام در هنگام ضرورت، محذورات را مباح ساخته و دایره امور ممنوع را آسان می‌سازد و به صورت طبیعی و واقعی با مردم برخورد می‌کند، اما جرم و جنایت نزد عده‌ای یک نوع بیماری است و هیچ روشی آن‌ها را به راه راست هدایت نمی‌کند، و خداوند بندگان خود را خوب می‌شناسد و مصلحت آنان را بهتر از همه درک می‌کند.

* پس اسلام با راهزنی که مال و دارایی مرا به غارت برده است او چطور برخورد می‌کند؟

** همانطور که عرض کردم کسی که هیچ راهی را جز راهزنی نمی‌پسندد اسلام هیچ راهی جز قطع دست و پای او را نمی‌پسندد و تنها با این برخورد است که قوت آنان ضعیف و غرورشان شکسته می‌شود و دیگر نمی‌توانند جان مردم را تهدید کنند و مال و دارایی آن‌ها را به چپاول و غارت ببرند علاوه بر این باعث پند و اندرز دیگران می‌شوند و گرنه مال‌اندوزی و دنیاپرستی یک نوع بیماری است که اشباع نمی‌شود و هرچند مال و دارایی آن‌ها افزون شود، باز به کار خود ادامه می‌دهند.

دوست عزیزم! شما فکر کن که این مجرمان چقدر جان و مال مردم را تهدید می‌کنند؟ و چه بسیارند بیچارگانی که سرمایه‌ی سال‌ها رنج و زحمت را آسان در کف آن‌ها می‌گذارند و در مسیر راه لخت و برهنه می‌گردند؟ و خدا می‌داند که این مجرمان تا چه اندازه زندگی مردم را در معرض خطر قرار داده‌اند؟!.

رعب و وحشتی که این راهزنان می‌آفرینند مسافرت و رفت و آمد مردم را دشوار ساخته و اموال و تجارت آن‌ها را در معرض خطر قرار می‌دهند و امنیت را از جامعه سلب می‌کنند پس با این وجود ا نتظار داری که با آن‌ها با مهر و محبت برخورد شود؟

لحظه‌ای ساکت شد و جوابی نداشت، ترسیدم که از سخنان من آزرده باشد و امیدی به نتیجه‌گیری نداشته باشد. گفتم: بگذریم.

دوست عزیز! فرض کنیم شما پسر خوب و نازنینی داری که همدیگر را کاملاً دوست دارید و باهم مأنوس و علاقمند هستید و او را با اموال و دارایی خود به تجارت فرستاده‌ای و به انتظار برگشتن او با سود و سرمایه و دارایی فراوان در خانه آرام نشسته‌ای؛ در حالی که او آرام و مطئمن به حرکت خود ادامه می‌دهد: عده‌ای راهزن و از خدا بی‌خبر راه را بر او می‌گیرند و بعد از این که سرمایه‌ی او را به غارت می‌برند، او را کشته و جنازه‌ی خشکش را در کنار جاده و برهوت پرت کنند و تو آنجا بروی و صحنه را مشاهده نمایی، آیا وجداناً اگر این راهزنان به دست تو بیافتند چه عکس العملی نشان خواهی داد؟

* آنان جرم زشتی مرتکب شده اند، پسرم را کشته و اموالش را به غارت برده اند؟! قسم به خدا تنها زمانی روح و قلبم آرام می‌گیرد که خون آنان را بمکم و اعضایشان را قطعه قطعه کنم و جان آنان را به تدریج و مرور زمان از ایشان بگیرم و در حالی که زنده هستند آنان را آتش زنم تا جام تلخ شرارت را بنوشند و حق پسر را از آن‌ها گرفته باشم.

** دوست عزیز! خداوند متعال نسبت به این مجرمان از تو مهربان‌تر است، تو خشمگین و احساساتی می‌شوی و از حد اعتدال تجاوز می‌کنی چرا که آنان پسرت را کشته و اموالش را به غارت برده اند و می‌خواهی بدتر از آنان برخورد کنی و پیمان می‌بندی که آن‌ها را زنده زنده بسوزانی، اما خداوند متعال هیچکدام از این عکس العمل‌ها را نمی‌پذیرد، چرا که تمام مردم اعم از خوب و بد، بنده و مخلوق او هستند و فرمان داده است که مجازات همیشه در صورت اجرا مقابله به مثل باشد، و می‌فرماید:

﴿وَإِنۡ عَاقَبۡتُمۡ فَعَاقِبُواْ بِمِثۡلِ مَا عُوقِبۡتُم بِهِۦۖ[النحل: ۱۲۶].

«و اگر کیفر دادید، مانند آنچه به [وسیله‏] آن کیفر یافته‏اید، کیفر دهید» پس قرار داده است که آنان را بکشند و به دار بیاویزند تا به حق کسی اجحاف نشود.

* درست است اگر آن‌ها به جزای اعمال‌شان نرسند بر دوش مردم سوار می‌شوند و شر آنان دامن گستر می‌گردد و تمام مردم را در معرض خشونت و فشار قرار می‌دهند، اما ترا به خداکشتن آن‌ها حق است، اما به دار آویختن چرا؟

** به دارآویختن آن‌ها در مقابل غارت اموال است و چنانچه مسافر را بکشند و مال او را نبرد فقط کشته می‌شوند، اما در اسلام هر جرمی جریمه‌ای دارد.

* آیا کسی که کشته می‌شود و روح او پرواز می‌کند با به دار آویختن چه آزاری می‌بیند؟

** به دارآویختن او بعد از کشته‌شدن برای عبرت هم‌کیشان اوست و اگر با قصاص او و برگرداندن مال خاتمه داده شود بسیاری از مردم وقت و فرصت مشاهده‌ی آن را ندارند و حکمت زجر و پند و اندرزگرفتن او به وقوع نمی‌پیوندد، اما اگر به دار آویخته شود اکثر مردم می‌توانند او را مشاهده نمایند و کسانی که فریب شیطان را خورده اند ممکن است پشیمان شوند و عبرت بگیرند.

دوست عزیز! به نظر شما قطع دست دشوار است یا ایجاد رعب و وحشت و کشتن و تاراج اموال مردم؟

* بدیهی است، قطع دست.

** اگر از شما بپرسند که آیا دوست داری در جامعه‌ای زندگی کنی که امنیت در آن گم شده است و شرف و روح و اموال مردم در معرض رعبت و وحشت و نابودی قرار دارد، یا جامعه‌ای که دست و پا و چه بسا گردن مجرم را قطع می‌کند و در عوض آن امنیت برقرار است، چه جواب خواهی داد؟

* بی‌تردید جامعه‌ای که امنیت بر آن حکمفرماست اگرچه در آن گردن هم قطع شود، بهتر است چرا که امنیت یک نیازگرانبها و هدفی ارزشمند و امید و آرزوی هر انسانی در زندگی است.

از اصل مطلب منحرف شد و گفت: در جوامع تحت حکمرانی حکومت اسلامی که حدود شرعی اجرا شده است ظاهراً مسأله‌ی قطع دست و پا و اجرای حدود دیگر چنان زیاد نبوده است که مشهور گردد و کسانی که در جامعه اسلامی نسبت به دزدی و زنا و قتل و به دارآویختن مورد مجازات قرار گرفته اند آنقدر اندک بوده اند که در تاریخ اشاره‌های قابل ذکری به اجرای حدود در باره‌ی آن‌ها نشده است؟

** آفرین! چیز جالبی گفتی، و این عملاً ردّ ادعای کسانی است که می‌گویند: اجرای حکم شرعی برای جامعه آبروریزی و هتک حرمت است و یا می‌گویند: اجرای احکام باعث می‌شود استعدادها و امکاناتی که می‌توانند در سازندگی جامعه سهیم شوند تعطیل و بی‌کاره می‌مانند. و درمی‌یابیم که اسلام مکتب تربیت، سیاست و اقتصاد است نه مجازات، چنانکه با سیاست‌های صحیح جرم و جنایت را از جامعه برمی‌دارد و کار به کشتن و بریدن دست و پا نمی‌رسد.

* آیا علاوه بر زجر و تنبیه مجرمان حکمت دیگری در اجرای احکام وجود دارد؟

** آری، علمای فقه اسلامی حکمت‌های زیادی را ذکر کرده اند که در دو نکته زیر خلاصه می‌شود:

۱- ریشه‌کن‌شدن جرائم و جنایت.

۲- اصلاح مجرم.

* اجرای حدود چگونه جرم و جنایت را ریشه‌کن می‌کند؟

** این حکمتی است که هرگاه با حکمت تنبیه همگام شود تأثیر آن به وضوح دیده می‌شود؛ زیرا کسی که مرتکب جرم می‌شود مورد مجازات قرار می‌گیرد و چونکه مجازات مجرم را زجر می‌دهد بار دیگر مرتکب آن نمی‌شود و دیگران که عقوبت او را مشاهده می‌کنند از او پند و اندرز می‌گیرند و مرتکب جرم و جنایت نمی‌شوند و وحشت مجازات جرم و جنایت را ریشه‌کن می‌کند، آنگاه احتمال جرم و جنایت جز در شرایط ناهموار و زیر فشار اجتماعی و روانی روی نمی‌دهد و اسلام هم به صورت واقعی با این مسایل برخورد می‌کند. حتی الإمکان نمی‌گذارد زمینه جرم و جنایت فراهم شود.

فقهای مسلمان این حکمت را فهمیده و بدان اشاره کرده اند و از دیدگاه آن‌ها زجر و عبرت‌گرفتن مردم، مهمترین عامل اجرای مجازات است و نویسنده‌ی «الأحکام السلطانیة» می‌گوید، «حدود شرعی بازدارنده هستند و خداوند متعال آن‌ها را بنیاد نهاده است تا انسان را از ارتکاب منکر و ترک معروف برحذر دارد»، و می‌گوید: «خداوند با قدرت بازدارنده‌ی مجازات، نادانان را از ارتکاب به جرم و چشیدن شکنجه و عذاب و تحمل رسوایی برحذر می‌دارد تا از موارد ممنوع پرهیز کنند و اوامر واجب و ضروری را عملی نمایند» [۴۵].

نویسنده «فروق» می‌گوید: «حدود و مجازات گناهکاران را تنبیه و مصممان بر گناه را برحذر می‌دارد» [۴۶].

رأی صاحب «فتح القدیر» بر این است که اجرای علنی حدود و عقوبت‌ها عموم مردم را از ارتکاب آن جرم برحذر می‌دارد [۴۷].

این آرای مذاهب مشهور اسلامی است، چنانکه ماوردی شافعی مذهب، قرافی مالکی مذهب و کمال حنفی مذهب هستند.

* رأی امام چهارم چیست؟

** احمد بن حنبل؟

* آری.

** رأی فقهای حنبلی مذهب را نیز ذکر می‌کنم، احمد بن عبدالله بعلی صاحب «الروض الندی» می‌گوید: حد، مجازات مشخص و معین است که مردم را از ارتکاب چنان گناهی برحذر می‌دارد» [۴۸].

رحیبانی نیز می‌گوید: حد مجازاتی است که براساس شریعت تعیین شده است تا مردم را از ارتکاب چنان گناهی برحذر دارد [۴۹].

* پس حدود آنچنانکه استادان ما در اروپا تبلیغ می‌کردند به معنای تباه‌شدن جامعه و ایجاد نسلی دست و پا بریده نیست، بلکه هدف اساسی از اجرای حدود مبارزه با جرم و جنایت، پایان‌دادن و پاک‌گرداندن جامعه از پلیدی آن است.

** آفرین بر تو، دوست عزیز! اما جامعه از جهت دیگر در اجرای حدود بهره می‌برد که از دیدگاه من بسیار مهم است و از آنچه که ذکر شده کم‌اهمیت‌تر نیست.

* خدا پاداش خیرت دهد آن چیست؟

** اصلاح مجرم.

* چطور؟

** نهاد انسان براساس فطرت و سرشت خدایی بر مبنای خیر پایه‌گذاری شده است و انگیزه‌ی شر همیشه عارض و خارج از سرشت اوست، اما شیطان و فشار و امیال و آرزوها گاهگاهی انگیزه‌ی شر را تقویت می‌کنند و انگیزه شر نسبت به نفس لذت بخش است، چرا که انگیزه‌های شر شهوات نفس و هوی و هوسی هستند که نفس را به سوی خود فرا می‌خوانند.

چنانکه قبلاً گفتیم انسان دارای دو استعداد خیر و شر است ﴿فَأَلۡهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقۡوَىٰهَا ٨[الشمس: ۸]. «و به هر نفسى نافرمانى و پرهیزگارى‏اش را الهام کرد» و خداوند بنابر حکمت خود در اسرار خلقت، اگرچه انسان را براساس فطرت پاک سرشته است، استعداد و اختیار راه مخالف را نیز به او داده است، اما جهت تقویت استعداد خیر، به وسیله پیامبران و دعوتگران راه خدا انسان را به راه راست، پاک نگه‌داشتن فطرت و تزکیه نفس دعوت کرده است.

﴿قَدۡ أَفۡلَحَ مَن زَكَّىٰهَا ٩ وَقَدۡ خَابَ مَن دَسَّىٰهَا ١٠ [الشمس: ۹-۱۰].

«هرکس نفس خود را پاکیزه گردانید، قطعاً رستگار شد، و هرکس که آلوده‌اش ساخت قطعاً زیانمند شد».

و همواره سعی نموده است موقعیت مناسب را برای رشد و تزکیه نفس فراهم کند و بهترین سخن را سخن دعوتگر راه خود دانسته است.

اسلام براساس ایمان به خدایی که آفریننده هستی است و بر تمام ذرات وجود تسلط و قدرت دارد و براساس ایمان به غیب و جهان اخروی و برپایی دادگاه الهی انسان‌ها را تربیت می‌کند تا از شرارت پرهیز کنند و راه خیر را در پیش گیرند و چنان حساسیت ایمانی به آنان می‌دهد که نگذارند مثقال ذره‌ای شر در پرونده‌ی آن‌ها ثبت شود و همواره درِ توبه را بر روی آدمیان باز گذاشته تا در وقت گناه ناامید نگردند و به سوی در رحمت الهی برگردند.

بعد از تربیت اسلامی و ایجاد تقوی و حساسیت ایمانی در دل‌ها، با تشکیل حکومت اسلامی سعی می‌کند زمینه جرایم را از میان بردارد و در صورت ارتکاب جریمه با انسان‌های مجرم با رحم و شفقت برخورد می‌کند و بعد از مراحل فراوانی حد شرعی را که به مصلحت فرد و جامعه و زندگی عمومی است، اجرا می‌کند که تا هم مجرم درس بگیرد و هم دیگران او را مورد عبرت قرار دهند.

دوستم میان سخنانم پرید و گفت: شنیدم گفتی: بعد از مراحل فراوانی حد شرعی اجرا می‌شود، آیا ممکن است بگویی آن مراحل چه هستند؟

** آری، از دو حال خارج نیست، یا مجرم خود به گناه خویش اعتراف می‌کند و یا دیگران علیه او مدعی هستند. در حالت اول باید قاضی از صحت اعتراف مطمئن شود، و اعتراف‌کننده از نظر عقلی سالم باشد و چنانچه از اعتراف خود پشیمان گردد و جرم را انکار نماید، حد شرعی از او ساقط می‌گردد، و چنانکه ثابت شود که از جهت عقلی خللی در او وجود دارد باز شامل اجرای حکم نمی‌گردد.

و دلیل ما در این باره، روایت بخاری است که نقل می‌کند: ماعز بن مالک نزد پیامبرجآمد و شخصاً اعتراف به زنا کرد. اما پیامبر فوراً فرمان اجرای حکم شرعی را صادر نکرد، بلکه سخنان او را بیهوده پنداشت و اهمیت چندانی به اعتراف او نداد تا این که چهار بار پیش پیامبر آمد و بر اعتراف خود تأکید کرد و بدیهی است تکرار اعتراف تا چهار بار دلیل بر صحت ادعا است؛ زیرا او یک یا دو بار به جرم خود اعتراف کرده است و ممکن بود در اینجا به اشتباه خود پی ببرد و اعترافش را پس بگیرد، اما زمانی که برای سومین و چهارمین بار نزد پیامبر می‌آید و بر صحت اعتراف خود تأکید می‌ورزد خود نشانه‌ای بر صحت مدعاست.

و ناگفته نماند این ثمر تربیت سالم و فضای تقوی و اصلاح و حساسیت ایمانی است.

* آیا بعد از این مراحل حدّ شرعی بر او اجرا می‌شود؟

** مرحلۀ دیگری وجود دارد که بهتر است قاضی آن را طی نماید.

* کدام مرحله؟

قاضی باید به مجرم کلماتی القا و تلقین کند که غیرت و شهامت او را برانگیزاند تا بتواند با جرأت از خود دفاع کند و در صورت امکان تبرئه شود.

* چطور؟

** قاضی چیزهایی را به او یادآوری کند که به جریمه او ربط دارند، مثلاً به کسی که به زنا اعتراف کرده است بگوید: زنا کرده‌ای یا آن زن را بوسیده و عشق‌بازی کرده‌ای و یا او را نگاه کرده‌ای؟ [۵۰]و چنانچه به دزدی اعتراف کند به او بگوید: آیا این شیء را دزدیده‌ای یا خیال کردی که مال خودت است؟ و یا خواستی از آن محافظت کنی یا از فرط گرسنگی و نداری آن را برداشته‌ای؟

* اگر همه‌ی این مراحل را انکار کرد و بر ارتکاب جریمه اصرار ورزید، وظیفه قاضی چیست؟

** قاضی باید مطمئن شود که اعتراف‌کننده از جهت عقلی کاملاً سالم است.

* حاکم چطور می‌داند که ایشان کاملاً سالم است یا نه؟

** به صورت مشاوره و کارشناسی از او می‌پرسد، با صراحت به او می‌گوید: آیا تو دیوانه هستی؟ [۵۱]اگر دیوانگی خود را انکار کرد از خانواده و آشنایان و دوستان او تحقیق می‌کند که اعتراف‌کننده از جهت عقلی سالم است یا نه؟ در صحیح مسلم آمده است که پیامبر اعتراف‌کننده را مخاطب قرار داد و به او گفت: آیا دیوانه هستی؟ [۵۲]اما باز مرحله و راهی دیگری برای تبرئه متهم وجود دارد.

* بعد از این همه باز فرصت تبرئه‌شدن وجود دارد؟

** شاید مست باشد و اعتراف او در اثر هذیان باشد.

* اگر اینطور بود وظیفه‌ی قاضی چیست؟

** باید قاضی مطمئن باشد که اعتراف‌کننده مشروبات الکلی مصرف نکرده است و پیامبر بعد از این که مطمئن شد که اعتراف‌کننده دیوانه نیست، فرمود: ممکن است مست باشد، مردی برخاست و دهان او را بو کرد و به پیامبر گفت که: مست نیست، زیرا بوی شراب از دهان او نمی‌آید [۵۳].

بدینصورت پیامبر یا قاضی مسلمان تمام راه‌هایی را که ممکن است مجرم را تبرئه کنند طی می‌نمایند تا حکم را بدون شبهه و از روی یقین و اطمینان اجرا کنند و اجحافی در حق کسی روی ندهد.

* آیا اگر بعد از این همه مراحل گناه مجرم ثابت شد بلافاصله حد شرعی را بر او اجرا می‌کنند؟

** بله، زیرا اجرای حکم شرعی در موقعیت خود لازم و ضروری است و تعطیل آن جایز نیست، بلکه تعطیل آن علاوه بر این که گناه است، باعث فسادهای گسترده‌ای می‌شود، چرا که باعث می‌شود مفسدان در ارتکاب جرم جرأت پیدا کنند و جرم و جنایت منتشر شود و بلای آن مملکت‌ها و بندگان خدا را فرا گیرد. مگر خودت واقعیت تلخ امروز را نمی‌بینی؟

* چرا، واقعاً امروز با خطر بزرگی مواجه هستیم که ناشی از عدم قاطعیت در اجرای احکام است؛ اما ترا به خدا چگونه این افراد شخصاً بدون این که شاهدی داشته باشند به خطا و گناه خود اعتراف می‌کنند و خود را در معرض شکنجه و مرگ قرار می‌دهند؟

** دوست عزیز! اسلام دل‌های آن‌ها را بیدار، درونشان را زنده و بصیرت آن‌ها را نورانی ساخته است، و می‌دانند که عذاب دنیا هرچند سخت و طاقت‌فرسا است، اما در مقابل عذاب آخرت چیز قابل ذکری نیست و نیز می‌دانند چنانکه پیامبر فرموده است: کمترین عذاب قیامت این است که مجرمان را در مقابل کوره‌ی آتشی قرار می‌دهند که مغز آن‌ها را می‌پزد.

* پناه بر خدا از خشم و انتقامش، پس این خفیف‌ترین عذاب است، سخت‌ترین عذاب چگونه باید باشد؟ و چه کسی چنین لیاقتی دارد که از عذابش تخفیف داده شود؟!!

به راستی اعتراف به گناه شگفت نیست، اما آنچه مرا شگفت‌زده کرده، این است که مجرم با وجود فرصت‌های فراوان بر ارتکاب جرم و صحت اعتراف خود اصرار ورزد. امروزه اگر کسی مرتکب جریمه‌ای بشود و مردم در روشنایی روز جرم او را ببینند و در دادگاه رو در رو بر ارتکاب جرم او اصرار ورزند او اعتراف نمی‌کند و خود و خویشاوندانش وکیلان پایه یکم استخدام می‌کنند که قاضی را به عدم اجرای حکم راضی کنند و تاوان جرم را بر دوش بیچاره‌ی دیگری حمل نمایند. ترا به خدا بگو این چه جامعه‌ی ایده‌آلی است که ما داریم و از جامعه‌ی اسلام انتقاد می‌کنیم؟!.

** دوست عزیزم آهسته! اگر حقیقت را بدانی تعجب نمی‌کنی.

* علت چیست؟

** دانستیم که اسلام قلب آن گروه منحصر به فرد در تاریخ بشری را بیدار ساخت و اگر اسلام نمی‌بود آنان مانند مردمان دیگر نسبت به حرام پرهیز نمی‌کردند و دست از جرم و جنایت برنمی‌داشتند؛ پس فضل و برکت اسلام است که نور ایمان را در دل مردم برافروخت تا این که خداوند را در حرکات و سکنات خود شاهد و مراقب پنداشتند؛ زیر سایه‌ی بیداری اسلامی پرورش یافتند و به مراقبت و حضور خدا مأنوس گشتند و دل، وجدان، اعضاء و احساس خود را برای خدا درهم آمیختند و با رنگ خدایی رنگین کردند. اکنون که مردم به عصر جاهلیت برگشته اند و مراقبت معبود خود را فراموش کرده و دل آنان فارغ از پلیس درونی است و جامعه بازخواست نمی‌گردد، طبیعی است که وضعیت همینگونه باشد.

* اکنون فهمیدم که دوری ما از اسلام و سهل‌انگاری ما در اجرای حدود و تکیه‌ی ما بر قوانین غیر خدایی این اوضاع ناهنجار و تلخ را برای ما آفریده است.

** راست می‌گویید، خدا به همراهت.

[۴۴] تفسیر فخر رازی: ۱۱ / ۲۱۵ و ابن کثیر در تفسیر آیة آن. [۴۵] ماوردی: ۲۲۱، قاهره. [۴۶] قرافی: ۱ / ۲۱۳، بیروت. [۴۷] الکمال بن الهام: ۴ / ۱۱۲. [۴۸] الروض الندی: ۴۶۴. [۴۹] مطالب أولی النهی: ۶ / ۱۵۸. [۵۰] بخاری: ۱۲ / ۱۳۵. [۵۱] بخاری، ۱۲ / ۱۲۱. [۵۲] مسلم: ۳ / ۱۳۲۲. [۵۳] همان منبع.