اسلام آیین رشد و ترقی

اسلام و ناسیونالیسم

اسلام و ناسیونالیسم

دوستم در زمان مقرر حاضر شد و هنوز که ننشته بود، با شوق و علاقه‌ی فراوانی گفت: «قرار بود امروز در باره‌ی دولت اسلامی صحبت کنیم». چند لحظه به گوشه‌ی چشم به او نگریستم، ساکت و آرام در باره‌ی او فکر می‌کردم، دیدم خیلی بی‌قرار است و گویا خیلی درنگ کرده‌ام. گفت: بفرما، من سراپا گوشم.

** اگر اجازه بدهی موضوع حکومت اسلامی را به جلسه‌ای دیگر موکول می‌کنیم، چرا که صحبت در باره‌ی حکومت اسلامی نیازمند چند موضوع به عنوان مقدمه است.

* اشکال ندارند. اما موضوع امروز چیست؟ و آیا چقدر طول می‌کشد؟

** جهت صحبت پیرامون حکومت اسلامی ناگزیریم که چند موضوع را به عنوان مقدمه مورد بحث و بررسی قرار دهیم و در این جلسه پیرامون اسلام و ناسیونالیسم به گفتگو می‌پردازیم.

* نظر اسلام پیرامون ناسیونالیسم چیست؟ آیا ناسیونالیست جز این است که مردم را به همبستگی ملی و قومی و توحید صف‌ها دعوت می‌کند؟ من فکر می‌کنم همبستگی ملی و نژادی ریسمان محکمی است که فرزندان یک امت را به هم گره می‌زند و آنان را در مقابل دشمنان مملکت تبدیل به یک جبهه‌ی قوی می‌نماید. با خستگی و تاسف گفتم: دوست عزیز من! صبر کن. مسأله از این هم بزرگتر است که تو می‌پنداری.

* چطور؟

** امروز ناسیونالیسم یک طرح سیاسی است که به کالبد ممالک اسلامی تزریق شده است و جزء نقشۀ دشمنان می‌باشد و هدف آن فروپاشی همبستگی اسلامی و حکومتی است که شما اینقدر به صحبت در باره‌ی آن علاقه‌مندی! و به همین خاطر قبل از موضوع حکومت اسلامی به این موضوع پرداختم.

دوستم خشم خود را به شیوه‌ای نیکو فرو برد و گفت: راستی من تعجب می‌کنم نژاد و ملیت چگونه باعث فروپاشی همبستگی اسلامی می‌شود؟! و ریشه‌ی این نقشه کجاست؟

** خلافت اسلامی دولت فراگیری بود که از طرف شرق، چین و از طرف غرب، فرانسه را در بر گرفت و نژادها و ملیت‌های مختلف انسانی زمان‌های طولانی در آغوش گرم و گسترده و زیر پرچم عدالت اسلام زیستند. چینی در کنار هندی، فارس در کنار رومی، عرب در کنار کُرد و ترک در کنار حبشی زندگی می‌کردند و شعار «لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» تنها محوری بود که انسان‌ها را دور هم گرد آورده بود و دین اسلام جز در حد تعارف عنصر نژادی را در خود ذوب کرده بود تا حدی که نژادهای مختلف اسلامی تنها به اسلام افتخار می‌کردند و برای حسب و نسب جز در حد تعارف احترامی قایل نمی‌شدند و قشرهای مختلف انسانی و اجتماعی به همبستگی انسانی دست یافته بودند و اسلام بردگان را آزاد کرد و حقوق انسانی را به آن‌ها باز گرداند و به آنان ارج نهاد و حدی که یکی از آن‌ها گفته است:

أبي الإسلامُ لا أبَ لي سواهُ
إذا افتخروا بقيسٍ أو تميم

«چنانچه دیگران به قیس و تمیم افتخار می‌کنند، من فرزند اسلامم و جز اسلام پدری ندارم».

همه‌ی نژادها در چارچوب اسلام ذوب شدند و دور محور قرآن و سنت، تعصب‌های ملی و نژادی را فراموش کردند، اسلام ماند و مسلمانان برادرانه باهم زیستند و برای شادمانی همدیگر شادمان و برای اندوه هم اندوهگین شدند و معنای این حدیث شریف نبوی را به تحقق رساندند: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِينَ فِي تَوَادِّهِمْ وَتَرَاحُمِهِمْ وَتَعَاطُفِهِمْ : كَمَثَلِ الْجَسَدِ الْوَاحِدِ إذَا اشْتَكَى مِنْهُ عُضْوٌ تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ الْجَسَدِ بِالْحُمَّى وَالسَّهَرِ» [۱۲].

که سعدی، شاعر مسلمان در ترجمۀ آن می‌فرماید:

بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی‌غمی
نشاید که نامت نهند آدمی

و قرآن آنان را ندا زده است:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن ذَكَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰكُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡۚ[الحجرات: ۱۳].

«ای مردم! ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را ملت ملت و قبلیه قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید. در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست».

و رسول بزرگوار برای آنان خطبه ایراد کرد که:

«يا أيها الناس كلكم لآدم وآدم من تراب، لا فضل لعربي على عجمي، ولا لأبيض على أسود إلا بالتقوى».

«ای مردم همۀ شما از آدم و آدم نیز از خاک است پس عرب بر عجم و سفید بر سیاه جز در تقوی امتیازی ندارند».

قرآنکریم و رسول بزرگوار مردم را این چنین به سوی یک اصل برمی‌گردانند تا تعصب‌های قبیله‌ای و نژادی را از بین ببرند و به آنان بفهماند که همگی از یک نفس واحد سرچشمه گرفته اند.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ[النساء: ۱].

«ای مردم! از پروردگارتان که شما را از نفس واحدی آفرید پروا داشته باشید».

و شاعر مسلمانی می‌گوید:

الــناس مـن جهة التمثيل أكفاء
أبوهـــم آدم وأمــهـم حــــــواء
فإن يكن لهم في أصلهم شرف
يـــفاخرون به فـالطيـــن والـماء

«مردم از جهت تشابه مانند همند، پدرشان آدم و مادرشان حواست، اگر افتخاری در نژاد داشته باشند که بدان افتخار کنند همانا گل و آب است».

همانا اسلام با نژادپرستی مبارزه کرد و در اولین لحظات تشکیل دولت اسلامی به آن خاتمه داد، و همین که پیامبر گرامی به مدینه منوره پا نهاد و در آنجا استقرار یافت میان مهاجرین و انصار و عرب و عجم از نژادهای مختلف پیوند برادری ایجاد کرد.

میان بلال حبشی و أبی رویم خثعمی و میان سلمان فارسی و ابودرداء و میان عمار بن یاسر و مصعب بن عمیر پیوند برادری برقرار کرد، و این رابطه برادری به حدی رسید که آن‌ها بدون رابطه‌ای نسبی از همدیگر ارث می‌بردند و اموال و املاک خود را بین هم تقسیم می‌کردند. صاحب سیرۀ حلبیه می‌گوید: پیامبرجمیان سعد بن ربیع از انصار و عبدالرحمن بن عوف از مهاجرین رابطۀ برادری ایجاد کرد و زمانی که کار به اینجا کشیده شد، سعد به عبدالرحمن گفت: «ثروت من از تمام اهل انصار بیشتر است، از این پس مال خود را با تو تقسیم می‌کنم، و من دو همسر دارم یکی از آن‌ها را طلاق می‌دهم و پس از گذشت عده‌ی شرعی با او ازدواج کن» [۱۳].

اینچنین اسلام توانست میان نژادهای مختلف و ملیت‌های متعدد امت واحدی بسازد که شناسنامه‌ی آن‌ها اسلام باشد و هرکجا نام خدا آنجا ذکر شود وطن آنان باشد.

شاعر مسلمان می‌گوید:

وكـــلما ذكـــر اســم الله في بلد
عددت إرجاءه من لب أوطاني

«در هر شهری که نام خدا ذکر شود آن را وطن خود می‌شمارم».

قرآنکریم بر این معنی تأکید می‌کند و می‌فرماید:

﴿وَإِنَّ هَٰذِهِۦٓ أُمَّتُكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ [المؤمنون: ۵۲].

«و در حقیقت، این امت شماست که امت یگانه است».

به همین خاطر زمانی که مردم به حسب و نسب خود افتخار کردند پیامبر خشمگین شد و فرمود: «دَعُوهَا فَإِنَّهَا مُنْتِنَةٌ» «از آن دست بردارید که تعفن است» و آنگاه که ابوذر به نژاد خود افتخار کرد و به بلال گفت: ای پسر زن سیاه، بلال شکایت خود را نزد پیامبر برد، و پیامبر خطاب به ابوذر فرمود: «إنَّكَ امْرُؤٌ فِيكَ جَاهِلِيَّةٌ» [۱۴]«جاهلیت هنوز در وجود تا باقی مانده است».

بدین شیوه اسلام نژادپرستی و قبیله‌گرایی را از سینه‌ی مسلمانان بیرون کشید تا این که مسلمانان با محبت و برادرانه در زیر سایه دولت اسلامی زندگی کنند.

* چگونه قبیله‌گری و نژادپرستی به کالبد امت اسلامی بازگشت و آن را از هم گسست؟

** بی‌تردید وجود چنین دولت پهناور و متحد و استواری همواره برای دشمنان خطر بزرگی محسوب می‌شود. و هرگاه قصد عصیان و نافرمانی کنند احساس می‌کنند که شمشیری در برابر گردن آن‌ها ایستاده است. این توهم و خیال نیست، بلکه یک حقیقت زنده‌ی تاریخی است که کسی توان انکار یا تظاهر به نادانی آن را ندارد. پادشاهان غربی متواضعانه به خدمت خلیفه‌ی مسلمین می‌آمدند و هدیه‌های خود را همراه با ابراز اطاعت تقدیم می‌کردند و این حالت تا آخرین خلیفه‌ی مسلمانان در خلافت عثمانی به قوت خود باقی ماند، موزۀ سلاطین عثمانی در شهر استانبول یک شاهد زنده است که نشان‌دهنده‌ی تحفه‌ها و هدایایی است که از طرف ملوک و رؤسا و قیصرها به منظور جلب محبت خلیفه و تشویق او به انعقاد پیمان تقدیم شده است و هرکس در این مورد شکی دارد به موزه‌ی سلاطین عثمانی در آنجا سری بزند.

به همین خاطر برای خاتمه‌دادن به دولت اسلامی لحظه‌شماری کردند و فرصت ضعف خلفا را غنیمت شمارد و با یکدیگر هم پیمان شدند و نیروهای خود را درهم آمیختند و در مقابل مسلمانان به نبردهای سختی وارد شدند. اما با این وجود همیشه با شکست و ناامیدی برمی‌گشتند و حتی اگر پیروزی‌هایی را به دست می‌آورد چندان طول نمی‌کشید که آن را از دست می‌دادند؛ تا این که خداوند فرمانده‌ی دوراندیش و با تدبیری برای مسلمانان فرستاد و با اسم اسلام و ندای «حی علی الجهاد» مردم را صدا زد و مسلمانان پشت سر فرمانده‌ی خود و در راه خدا و پیروزی دین او پیکار کردند و دشمن با شکست و ناکامی یک بار دیگر صحنه‌ها را ترک کرد و با کوله‌باری از ذلت و ندامت عقب‌نشینی را غنیمت شمرد. و جنگ «حطین» که خاج‌پرستان در مقابل مسلمانان شکست خوردند و به عقب برگشتند، و جنگ «عین جالوت» که تاتاریان با یأس و ناامیدی فرار را برقرار ترجیح دادند، بر کسی پوشیده نیستند. این عظمت و بزرگی انرژی پتانسیل و جزء ناگسستنی قدرت مسلمانان است و زمانی که اسلام تنها شناس‌نامه‌ی مسلمانان بود بارزترین صفت و خصوصیات مسلمانان، قدرت و پیروزی بود و این نیرو از نو باید به عمل درآید و به جنبش بیفتد.

این قدرت بزرگ و عجیب، دشمنان را شگفت‌زده کرده و در هاله‌ای از ابهام قرار داده بود. پس به دنبال اسرار و علت‌یابی پرداختند تا راز نهفته را کشف کردند، این راز را در وحدت امت دیدند، به نیرویی که نژادها و قبیله‌های پراکنده و مختلف را درهم جمع کرده است و به وسیله‌ی آن دولت متحد و یکپارچه تشکیل داده اند، پی بردند. گام بعدی گستن ریسمان وحدت و انهدام ساختمان حکومت اسلامی بود، کلنگی بهتر از زنده‌کردن نژادها و ملیت‌ها به ذهن آنان نرسید، جاهلیت خوابیده را بیدار ساختند و همچون شعله‌ی آتش در آن دمیدند، مردم را با دنیار و درهم در این راه فریب دادند و با وعده و وعید خود را به عنوان سخاوتمند معرفی کردند و خیانتکاران و پست سرشت‌ها را به جریان انداختند و از اینجا و آنجا تشکل‌های پلید را برپا و نژادها را که در آغوش اسلام آرمیده بودند صدا کردند و از آن مدد جستند.

مزدوران حلقه به گوش را در راه ترویج افکار و اهداف خود بسیج و از آتش نژادپرستی و قبیله‌گرایی دود برپا کردند. برخی شعار نژاد تورانی، برخی شعار نژاد عربی، برخی دیگر شعار نژاد فارسی و برخی دیگر شعار نژاد کردی را در پیش گرفتند، شاخ شیطان بیرون آمد، بر شعله‌ی آتش بین برادران و دوستان دمیده شد، با دست قصاب‌ها پوست امت را کندند، جمع آن را متفرقه ساختند و این تفرقۀ نکبت‌بار را بین اجزای یک دولت اسلامی ایجاد کردند، خلافت اسلامی را که مرکز آن در ترکیه بود به مرد مریض اروپا تبدیل کردند و ترکیه‌ی مسلمان با یک انقلاب عقده‌ای و ناشی از حقد و کینه از تنه‌ی حکومت اسلامی جدا شد و مرکز خلافت اسلامی سقوط کرد. فارس‌های ایرانی قبل از آنان جدا شده بودند و دولت‌های عربی فرو پاشیده شدند، اما نژاد آن‌ها هم نتوانست بین آن‌ها وحدت ایجاد کند و صف آنان را متحد سازد، چرا که از نژاد عربی نژادهای فرعی تولد یافتند و شعار مصر برای مصری‌ها و سوریه برای سوری‌ها و عراق برای عراقیان و غیره شروع شد. دولت بزرگ عربی گسسته شد و به دولت‌های کوچک و ضعیف تبدیل گشت و آن نیروی سهمناک و تمدن را از وحشی‌گری آنان نجات داد، از بین رفت.

و همان دولتی که زمان‌های زیادی حامل فضیلت و بزرگی و پناه‌گاه مستضعفان بود پر و بال شکسته همچون یتیم به دست سرپرستی انسان‌های پست و ضعیف افتاد.

و بدینصورت نژادپرستی و ملی‌گرایی خدماتی را به دشمنان انجام داد که نیروی نظامی آن‌ها از انجام آن عاجز مانده بود، چنانکه اشغال آن رقعه‌ی پهناور از زمین را که خلیفه مسلمانان در آن ابرها را مخاطب قرار می‌داد و می‌گفت: «ای ابرها هرجا می‌خواهید ببارید مطمئن باشید خراج و مالیات ناشی از باریدن باران شما به خزانۀ بیت المال برمی‌گردد». آسان شد. در صورتی که قبلاً قدرت تصرف یک وجب از آن زمین را نداشتند.

* ازکجا می‌دانیم که این یک دسیسه‌ی استعماری بوده است؟؟

** اگر در باره‌ی کسانی که بانی این تفکر بوده و مردم را به آن دعوت کردند و در بارۀ آن کتاب نوشتند تحقیق کنی، می‌بینی ریشه‌ی همه‌ی آن‌ها به یک اصل برمی‌گردد و ریشۀ آن یک سانت هم به عرب و حقوق مسلمانان نزدیک نمی‌شود، بلکه بعضی از طراحان این نقشه یهودی خالص و برخی از آنان دورگه و برخی دیگر در دانشگاه‌های آمریکایی و اروپایی و برای همین هدف تربیت شده‌اند آیا این همه دلیل کافی نیست که ریشه فتنه را پیدا کنید؟

خلاصه و مختصر این نتیجه‌ی نژادپرستی است و این دعوت به سوی تفرقه و اختلاف است که نیرنگ پلید و خبیثی برای فروپاشی وحدت اسلامی است و یک نیرنگ پلید و خبیثی برای فروپاشی وحدت اسلامی است و یک نیرنگ و توطئه استعماری برای برافروختن آتش فتنه بین برادران محبوب است. خنجر مسموی از خنجرهای صهیونیسم برای بریدن پر و بال دولت اسلامی است و فتنۀ جنگ بین عرب‌ها و کردها در عراق و ترک‌ها و کردها در ترکیه و جنگ و فتنه‌های قبیله‌ای در گوشه و کنار جهان اسلام از کسی پوشیده نیست و زمینه‌ای این جنگ و فتنه‌ها را همان استعمارگران با فروپاشی خلافت اسلامی و ظلم‌های اجتماعی و ناعدالتی‌های قومی و تصفیه‌های نژادی و محروم‌کردن مردم از حقوق‌های انسانی و فطری خود به وجود آورده‌اند.

آیا بعد از این نژادپرستی می‌تواند اساسی برای برپای دولتی قوی که دشمنان خود را بترساند و سلطه و نیروی خود را بر آن‌ها تحمیل کند، باشد؟

***

[۱۲] مسلم. [۱۳] بخاری. [۱۴] مسند امام احمد.