اسلام آیین رشد و ترقی

اسلام و صلح

اسلام و صلح

حدود پانزده روز کمتر یا بیشتر بود که دوستم را ندیده بودم حدس زدم که من او را در مورد یک مسأله‌ی مهم آزرده و تنها تار موی بین معاویه و مردم را بریده‌ام. کار از کار گذشته است چرا که دوست من یکی از طرفداران سرسخت ناسیونالیسم بود، و بیشتر از همه به سوی آن دعوت می‌کرد. آرزو کردم که کاش صحبت در باره‌ی ناسیونالیسم را عقب می‌انداختم و کاش پیرامون دولت اسلامی برای او صحبت می‌کردم و کاش... و کاش!! و در دریایی از آرزوها و پشمانی غرق شدم، و در یک حیرت پریشان‌کننده‌ای فرو ماندم، در باره‌ی گفتن حق و زدودن شبهه‌ها از جهتی و از دیگر جهت اصرار برماندن این فریب‌خورده‌ها در مسلک خود و شنیدن توضیحات بیشتر به فکر رفتم.

اما زنگ خانه همراه با کوبیدن شدید و پی در پی در، افکار پریشانم را از هم گسست و به سوی در بلند شدم. در را که باز کردم به طور غیر منتظره با دوست خود که همراه چند نفری بود، مواجه شدم، از آنان با خوشحالی استقبال کردم و به طرف اتاق پذیرایی و محل جلسات خود آن‌ها را راهنمایی نمودم، هرکه در جایی نشست و خواستم از دوستم در باره‌ی علت تأخیر سؤال کنم، او با عذرخواهی از من سبقت گرفت و دوستان جدید را به من معرفی کرد. لبخندی زد و گفت: امروز برای ما پیرامون چه چیزی صحبت می‌کنی؟

** امیدوارم در صحبت‌های جلسه‌ی قبل شما را نرنجانیده باشم!.

* نه نه، به راستی سخنان تو شبهه‌ای را برای من برطرف کرد که اگر تو نبودی برای من روشن نمی‌شد. جالب‌تر این که صحبت‌های شما را در خدمت این برادران عرض کردم که از جهت تعصب قومی دست کمی از من نداشتند، اما به شدت تحت تأثیر قرار گرفتند و آنچه را که من پذیرفتم بدان قناعت کردند، و از گرایش ناسیونالیستی خداحافظی کرده و اکنون به تفکر اسلامی روی آورده اند و امروز باهم خدمت شما آمده ایم تا به سخنانت گوش فرا دهیم و هرچه بیشتر بهره‌مند شویم.

** پس اکنون دعوتگر شده‌ای؟ مگر نه؟

لبخند بلندی زد و گفت: مسلمان همیشه باید حق را بگوید و مردم را بدانچه ایمان دارد دعوت کند.

از ته قلب خدا را شکر کردم و با خود گفتم: این یکی از برکات‌گفتن حق و مقابله با باطل است.

دوستان با وقار و ادب نشسته و منتظر صحبت‌های من بودند؛

** پیرامون چه موضوعی دوست دارید صحبت کنیم؟

یکی از آنان پیش‌قدم شد و مثل این که موضوع را قبلاً تعیین کرده بود؛

* به نظر من بحث امروز پیرامون جنگ در اسلام است، آری؟

به دوستانش نگاه کردم و گفتم: نظر شما در باره این موضوع چیست؟ آنان نیز علاقه‌ی خود را نسبت به آن ابراز داشتند. گفتم: مسألۀ جنگ پیچیده و با ریختن خون و شکستن استخوان همراه است و می‌ترسم واژه‌ها در میان صدای شلیک گلوله و انفجار بمب گم شوند و معانی درمیان نبرد از راه خود به سوی جان و خرد منحرف گردند چرا که بحث، بحث آهن و آتش و دود است و جز ویرانی و کشت و کشتار از چیز دیگر خبری نیست.

اما جنگ تنها زبانی است که تجاوزگران با آن آشنا هستند و زبونانه در مقابل ابهت آن سر تظعیم فرود می‌آورند. جنگ یگانه حکم دادگرانه‌ای است که حقوق را به صاحبانش باز می‌گرداند. و زمانی که نیرومندان با توسل به قانون جنگل حقوق مستضعفان را نادیده گرفته و به نفع خود آن را هضم می‌کنند جنگ تنها راهی است که مظلومان برای دفاع از خود بدان توسل می‌جویند و چنانکه شاعر می‌گوید چنانچه مرکبی جز پیگان نیزه نباشد ناچاراً باید دل به دریا زد و سوار شد.

إذا لم يكن إلا الأسنة مركباً
فما حيلة المضطر إلا ركوباً

* آیا این بدان معناست که اسلام فقط در هنگام ناامیدشدن از راه حل‌های دیگر تن به جنگ می‌دهد؟ و زمانی به جنگ می‌پردازد که روش دیگری برای احقاق حق و نابودی باطل در دست نداشته باشد؟

** آفرین همنیطور است.

* پس روش‌های مسالمت‌آمیز و صلح جویانه که اسلام قبل از جنگ به کار می‌بندد کدامند؟

** اکنون مسیر راه را پیدا کرده‌ای و درب ورودی را کوبیده‌ای و لازم است در به روی تو گشوده شود.

در واقع صحبت پیرامون صلح و آشتی بر صحبت پیرامون جنگ مقدم است، زیرا صلح و آشتی اصل هستند و جنگ یک پدیده‌ی عارضی و اضطراری است و منشأ آن آز و طمع، انحصارطلبی، ستیزه‌جویی و بیماری‌های درونی است. پس بنابر آن که صلح اصل است و جنگ فرع، اکنون پیرامون صلح صحبت می‌کنیم؛ موافقید؟

گفتند: بلی.

گفتم: اسلام در زمینه‌ی جنگ و صلح دارای قانون‌های شگفت‌آوری است و هیچ آیین و دولتی دارای این قوانین نیست.

اول: پیمان‌ها را محترم می‌شمارد، و به قراردادها وفا می‌کند و هیچ پیمان مهمی را جز بعد از خصومت طرف مقابل و بیم مسلمانان از خیانت او نقض نمی‌کند و خداوند متعال می‌فرماید:

﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ عَٰهَدتُّمۡ عِندَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۖ فَمَا ٱسۡتَقَٰمُواْ لَكُمۡ فَٱسۡتَقِيمُواْ لَهُمۡۚ[التوبة: ۷].

«مگر با کسانی که کنار مسجد الحرام پیمان بسته اند پس تا با شما بر سر عهد پایدارند با آنان پایدار باشید».

﴿وَأَوۡفُواْ بِٱلۡعَهۡدِۖ إِنَّ ٱلۡعَهۡدَ كَانَ مَسۡ‍ُٔولٗا ٣٤[الاسراء: ۳۴].

«و به پیمان خود وفا کنید، زیرا که از عهد و پیمان پرسش خواهد شد».

﴿وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوۡمٍ خِيَانَةٗ فَٱنۢبِذۡ إِلَيۡهِمۡ عَلَىٰ سَوَآءٍۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡخَآئِنِينَ ٥٨[الأنفال: ۵۸].

«و اگر از گروهی بیم خیانت داری پیمان‌شان را به سویشان بینداز [تا طرفین] به طور یکسان [بدانند که پیمان گسسته است]، زیرا خداوند خائنان را دوست نمی‌دارد».

دوم: تمام مردم را به روش حکیمانه و پند و اندرز نیکو، بدون مجبورکردن کسی به ترک آیین خود و اسلام‌آوردن اجباری، به دین اسلام دعوت می‌کند. از کسانی که از گرویدن به اسلام خودداری می‌کنند جزیه می‌طلبد و جزیه عبارت است از مالیاتی که با توجه به توانایی طبقه‌های مختلف از آنان گرفته می‌شود چنانکه زمان پیامبرجاز ثروتمندان چهار دینار، از طبقه‌ی پایین‌تر دو دینار و از کاسبان فقیر یک دینار گرفته می‌شد و به عنوان یک شهروند از حقوق انسانی آن‌ها دفاع می‌شد. در اینجا همگی یک صدا گفتند: بنابراین جزیه یک نوع فشار مستقیم و اجبار برای مجبورشدن آنان به گرویدن به اسلام است؟

** خیر، اینطور نیست و اکنون توضیح می‌دهم:

اسلام تنها وارث ادیان گذشتۀ الهی است که خداوند آن را بر محمدجنازل کرده است تا بر تمام ادیان چیره گردد. بنابراین، اسلام مسوول حمایت از زمین و آزادسازی تمام مردم در گوشه و کنار جهان است، اسلام فقط عقیده نیست؛ بلکه دین و دولت است دولتی که دارای موجودیت و نظم و قانون است، و مسئولیت دولت اسلامی عرضه‌ی عقیده بر مردم و حمایت از عقیده و آزادی مردم از بندگی دیگران است تا بشریت با اختیار و آزادی و اراده‌ی محض خویش عقیده‌ای را که به خیر و صلاح خود می‌بینند انتخاب کنند و در این مسیر فقط با کسانی می‌جنگد که مانع‌رسیدن این عقیده به مردم هستند. بنابراین، اسلام باید دارای ارتشی قوی باشد تا از آن عقیده حمایت کند و عقیده‌ی اسلامی با امنیت از شر دشمنان و چنگال متکبران راه خود را به سوی دل‌ها بپیماید و این ارتش باید بتواند امنیت کسانی را که می‌خواهند به دین اسلام بگروند اما از حکام می‌ترسند تأمین کند.

بدیهی است که ارتش اسلامی جز از مسلمان تربیت شده بهره نمی‌گیرد و در صف خود جز مؤمنین را نمی‌پذیرد و پیامبر خدا فرموده است: «لَا أَسْتَعِين بِمُشْرِكٍ» [۱۵].

کسانی که به اسلام ایمان نیاوردهاند نسبت به اسلام به دو قسمت تقسیم می‌شود: ۱- دشمنان که علیه دین به جنگ می‌پردازند که اسلام به شیوه‌ی نظامی با آن‌ها برخورد می‌کند.

۲- کسانی که حاضرند با برخورد مسالمت‌آمیز با حفظ عقیده خود در نظام اسلامی زندگی کنند، اینان باید با پرداختن جزیه همکاری خود را با حکومت آشکار کنند. چرا که ارتش اسلامی از کیان آنان نیز دفاع می‌کند و مملکت آن‌ها را از تجاوز دشمن حفظ می‌نماید.

پس جزیه مقدار پولی است که غیر مسلمان به جای خدمت نظامی به دولت اسلامی می‌پردازد و دلیل ما همان برخوردی است که ابوعبیده‌ی بن جراح با اهل حمص انجام داد.

دوستم گفت: ابوعبیده با اهل حمص چگونه برخورد کرد؟

** او شهر حمص را فتح کرد و از اهل حمص جزیه گرفت، اما زمانی که ارتش روم بر حمص پیروز شد و ابوعبیده در دفاع از مملکت و مردم حمص ناتوان ماند، قبل از این که آنجا را ترک کند جزیه را به مردم پس داد و هنگامی که علت را از او پرسیدند. فرمود: «ما به این خاطر از شما جزیه گرفتیم که در قبال آن از شما حمایت و دفاع کنیم، و اکنون که در دفاع از شما ناتوان ماندیم آن را پس می‌دهیم».

و از جنبۀ دیگر اسلام جزیه را بر مردانی واجب کرده است که از توان رزمی برخوردارند نه تمام مردم. و این جزیه نیز چندان کلان نیست که کسی توانایی پرداخت آن را نداشته باشت تا بگوییم: این یک فشار مستقیم برای ایمان اجباری است.

یکی از آن‌ها گفت: برداشت شما از سخن خدا

﴿حَتَّىٰ يُعۡطُواْ ٱلۡجِزۡيَةَ عَن يَدٖ وَهُمۡ صَٰغِرُونَ ٢٩[التوبة: ۲۹].

«تا آنکه به دست خویش خاکسارانه جزیه بپردازند» چیست؟

** از سیاق آیه پیداست که این برخورد مخصوص کسی است که اسلام را قبول نمی‌کند و از پرداخت جزیه هم خودداری می‌نماید که جز شمشیر چیز دیگری شایسته‌ی او نیست تا علی رغم میل خود، با خواری آن را پرداخت کند و این به خاطر عناد و تحدی آنان است که می‌بایست به عنوان یک قانون آن را با کمال میل پرداخت می‌کردند. بنابراین، می‌بینیم خلفا هرگاه نیرویی را به جایی می‌فرستادند، به آنان توصیه می‌کردند که ابتدا مردم را به دین اسلام دعوت کنند و اگر این دعوت را نپذیرفتند در ازای این که در مملکت اسلامی زندگی می‌کنند در مقابل امنیت ملی جزیه بپردازند و اگرهیچکدام از این دو کار را نپذیرفتند راه سوم شمشیر است.

و این بدان معنا است که پرداخت جزیه ابتدا از طرف شهروند غیر مسلمان و بدون جنگ و جدال و به عنوان یک حق شهروندی انجام می‌گیرد و زمانی که آن را پرداخت کردند بر حکومت اسلامی واجب است با احترام آن را بگیرد و جنگ با آن‌ها حرام است و ابن قدامۀ مقدسی نیز در «العدة والـمغني» همینطور گفته است.

اما کسانی که اسلام را نمی‌پذیرند و از پرداخت جزیه هم خودداری می‌کنند و نسبت به پذیرش حاکمیت اسلامی غرور و تکبر می‌ورزند، باید با آنان مقابله به مثل شود و جزیه را برخلاف میل خود با خواری پرداخت کنند.

دوستم گفت: پس از آن چه؟

** همینطور مسلمانان مردم را به اسلام دعوت می‌کنند و در دین اجبار و اکراهی نیست، اگر اسلام را نپذیرفتند از آن‌ها جزیه می‌خواهند تا پذیرش حاکمیت اسلامی را اعلام کنند؛ باز اگر خودداری کردند مسلمانان بعد از به کارگیری تمام برخوردها و روش‌های سالم، برای تسلیم‌کردن سرکشان و نجات مستضعفان و استقرار دعوت و انتشار آن در زمین چاره‌ای جز به کارگیری روش نظامی ندارند، چرا که این برخورد آن‌ها در واقع یک نوع اعلام جنگ است.

آنان که از پذیرفتن حق خودداری می‌کنند، و به باطل ایمان می‌آورند، و عقل‌های خود را به کار نمی‌اندازند، و تسلیم هوی و هوس خود می‌شوند، جز ذلت و خواری چیز دیگری شایستۀ آن‌ها نیست. پس چه شده است که ما همچون دایه‌ای از مادر دلسوزتر بر آن‌ها گریه می‌کنیم؟ در صورت تمایل می‌توانستند خواری و ذلت را از خود بزدایند و به عنوان مسلمانان یا شهروند حکومت اسلامی دارای عزت باشند، اما خود آنانند که این طرز برخورد را بر خود گوارا و شیرین می‌پندارند.

من يهن يسهل الهوان عليه
مـــا لجـــرح بـميــت إيلام

«آن که به خواری عادت کرده است خواری بر او سهل است و زخم جسد مرده را آزار نمی‌دهد»، زیرا چنانکه زخم در جسد مرده دردی ندارد، خواری و زبونی نیز روی آن‌ها تأثیر ندارد. پس می‌بینیم اسلام بیشتر از آن که بر جنگ اصرار ورزد بر صلح و آشتی تأکید دارد و اسلام هیچگاه با هیچکس سر جنگ نداشته است، مگر آن که تمام راه‌ها و روش‌های صلح و آشتی را بر آن بسته باشند.

اسلام حتی در میدان نبرد هم بر صلح اصرار می‌ورزد و همیشه منتظر کسی است که ندای صلح سر دهد تا به او لبیک بگوید و حتی در موقعی که چیره شد، و توانایی انتقام‌گرفتن را دارد به سوی صلح می‌شتابد، و خداوند می‌فرماید:

﴿وَإِن جَنَحُواْ لِلسَّلۡمِ فَٱجۡنَحۡ لَهَا وَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ[الأنفال: ۶۱].

«و اگر به صلح گراییدند تو نیز بدان بگرای و بر خدا توکل نما که».

تأکید اسلام بر صلح قبل از هرچیز ناشی از تشریع و قانونگذاری آنست و در درجه دوم ناشی از نامی است که خداوند برای آن اختیار کرده است. پس تمام بندهای قوانین اسلامی بر مبنای برپایی امنیت و استقرار و صلح در زمین طراحی شده اند و اسم اسلام از سلام گرفته شده است.

آری، دین ما اسلام، تعارف ما سلام و شعار ما آشتی و صلح است، اما نسبت به کسانی که یا بدان ایمان آورند و یا به عنوان یک شهروند قانون را می‌پذیرند و چنانچه به ستیز پرداختند، خداوند می‌فرماید: ﴿وَإِن جَنَحُواْ لِلسَّلۡمِ فَٱجۡنَحۡ لَهَا وَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ . «و اگر به صلح گراییدند تو نیز بدان بگرای و بر خدا توکل نما».

[۱۵] السیرة النبوية: دحلان: ۲ / ۲۸، حاشیة حلبیة، روایت از ابوداود و احمد.