پاسخ به شبهه: چرا علی با ابوبکر و عمر به مقابله نپرداخت؟!
جناب قزوینی در شبکه ولایت مورخ۱۸/٩/۱۳۸٩ ساعت۲۲ برنامهای داشتند و بحث و پاسخ داشتند راجع به اینکه چرا همانطور که پیامبرص با ابوجهل و ابولهب به مقابله پرداخت، حضرت علی نیز میبایست در جریان غصب خلافت الهی خویش با ابوبکر و عمر به مقابله میپرداخت، ولی اینکار را نمیکند؟ جناب قزوینی برای پاسخ به این مسئله در ابتدا شروع کردند به بیان تهدیدات انجام شده علیه حضرت علی و طبق معمول رفتند به سراغ برخی از موارد ثبت شده در کتب علمای اهل سنت، همچون اینکه بخاری در جلد۴ صفحه۱٩۳ حدیث۳۶۶٩ آورده که عمر کاری کرد که مردم را ترساند و در جامعه ایجاد وحشت کرد و صحابه مبتلای به نفاق بودند و یا در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید آمده (نمیدانم ابن ابی الحدید از کی تا به حال جزء علمای اهل سنت شده؟! بسیاری او را معتزلی میدانند، چون به افضل بودن علی نسبت به ابوبکر اشاره کرده است و البته همه اینها نشانه بیسوادی قزوینی است) که ابوبکر و عمر و عبیده بن جراح و اطرافیانشان با لباس نظامی و شلاق میآمدند و هرکس را که میدیدند با شلاق میزدند و دستش را میگرفتند و روی دست ابوبکر میگذاشتند تا بیعت بگیرند و به کتب بیهقی و حاکم نیشابوری اشاره داشت که آوردهاند ابوبکر روز اول روی منبر آمد و دید که علی نیست و پرسید که او کجاست؟ و تعدادی از انصار علی را آوردند به مسجد و ابوبکر گفت ای پسرعموی نبی اکرم آیا میخواهی وحدت مسلمین را به هم بریزی و ایجاد فتنه کنی؟ در اینجا جناب قزوینی شروع کردند به قیل و قال فراوان که منظور ابوبکر از ایجاد فتنه توسط علی در واقع مرتد اعلام کردن وی بوده تا حکم قتل او نیز به نوعی صادر شده باشد!!! و به کتاب معجم کبیر طبرانی جلد۱۱ صفحه۲۱ اشاره کرد که از ابن عباس نقل شده که هرکس میان مسلمین ایجاد فتنه کند از اسلام خارج شده و مرتد است و در جایی دیگر نیز از رسول خداص نقل شده که فرموده هرکس اینکار را کرد او را بکشید. جناب قزوینی پس از این سخنان گهربار رفتند به سراغ کتاب الإمامة والسیاسة ابن قتیبة دینوری که با اینکه بارها ثابت شده این کتاب منسوب به دینوری است، ولی جناب قزوینی به روی مبارک خویش نمیآورند و باز چرندیاتی را از این کتاب نقل میکنند. جناب قزوینی به خفقانزا بودن محیط تاکید داشت و به خطبه۳ نهج البلاغه اشاره کرد که حضرت علی فرموده من در میان دو راهی بودم که در این محیط خفقان زا صبر کنم، محیطیکه پیران را فرسوده و جوانان را پیر میکند و یا اینکه با دست خالی قیام کنم؟ و در خطبه ۲۶ نیز فرموده که میخواستم قیام کنم ولی جز اهل بیت یاوری نداشتم و ترسیدم که نسل پیامبر از بین برود و ۲۵ سال صبر کردم که در آن قلبم به درد آمد و علت اینکه علی همچون پیامبرص قیام نکرد این بود که اولا: نیرو نداشت، ثانیا: اسلام دینی نو پا بود و از پا در میآمد، ثالثا: قدرتهای بزرگی چون روم و ایران دنبال فرصتی برای حمله بودند تا اسلام را از بیخ و بن نابود کنند، رابعا: ایمان در قلب مسلمین رسوخ نکرده بود و امکان ایجاد جنگ و تفرقه و برادرکشی میان ایشان بود.
من در اینجا بطور مفصل به سخنان جناب قزوینی و همه مراجع بیسواد مدعی تشیع پاسخ میدهم تا ان شاء الله برای کسی جای هیچ شک و شبههای باقی نماند. جناب قزوینی به خفقانزا بودن محیط اشاره کردند، میگویم: میشود بفرمایید این چه خفقانی بوده که حضرت زهرا به زعم خودتان در مسجد رفته و علیه خلیفه خطبه خوانده است؟!! این چه خفقانی بوده که حضرت زهرا هر شب جهت اخذ بیعت برای علی، به درب منازل انصار میرفته؟!! این چه خفقانی بوده که علی ماهها از بیعت کردن سر باز زده؟! (به قولی تا شش ماه و البته اقوال صحیحی نیز همان ابتدا ذکر کردهاند، ولی شیعه که بر طولانی بودن عدم بیعت پافشاری دارد، نمیفهمد که این مسئله با خفقانیکه پیش میکشد در تناقض است) جالب است که نویسندگان شیعه یک جا مینویسند: وقتی ابوبکر به همراه اطرافیانش از سقیفه به سمت مسجد مدینه میرفتند، اطرافیان او هرکس را در راه میدیدند میزدند و با زور بیعت میگرفتند!! و این اخذ بیعت در جوی آکنده از ترس و رعب و تهدید، بعمل آمد. ولی در جایی دیگر میگویند: ای وای! چرا هنوز آب غسل بدن پیامبر خشک نشده با انتخاب ابوبکر هلهله و شادی براه انداخته و در کوچهها جشن و پایکوبی میکردند؟ بالاخره معلوم نیست جشن و پایکوبی و شادی بوده یا ترس و خفقان و ارعاب و تهدید و کتک کاری؟ براستی مردم چرا پس از قتل حضرت عثمان با آن وضع فجیع، شادی کنان و هلهله کنان برای بیعت به سمت خانه حضرت علی رفتند؟ و آیا نعوذ بالله حضرت علی که کاملاً با قتل حضرت عثمان مخالف بود در این هلهله و شادمانی نقشی داشت؟ که اگر هلهلهای در سوگ نبی اکرمص بوده باشد، ابوبکر را در آن شریک بدانیم؟ در جواب به اینکه حضرت علی نیرویی جهت قیام کردن نداشته است و ترسیده که نسل اهل بیت از بین برود!! باید به امثال قزوینی و مراجع ایشان بگوییم که دروغگو کم حافظه است، علمای شما همچون عالم طراز اول شیعه، جناب شیخ شرف الدین صاحب کتاب المراجعات که به او و کتابش خیلی افتخار میکنید در کتاب الفصول المهمه، نام ۲۵۰ تن را ذکر کرده که از طرفداران علی بودهاند (کسانی چون: عباس، عمار، ابوذر، سلمان، مقداد، طلحه، زبیر، فضل بن عباس، بلال، خالد بن سعید، براء بن عازب، ابی بن کعب، ابان، قیس بن سعد بن عباده و....) پس آیا علی نمیتوانسته با کمک این ۲۵۰ نفر حمله کند و خلافت و حق خویش را بگیرد؟ در ضمن چگونه است که شما در جایی دیگر میگویید حضرت علی بخاطر مصلحت اسلام و دوری از تفرقه و جلوگیری از برادرکشی، سکوت کرده است؟آخر کدام یک از مطالب شما صحیح است؟ علی برای مصلحت و حفظ اسلام سکوت نموده و یا اینکه چون نیرویی نداشته سکوت نموده و قیامی نکرده است؟! آیا قیام نمودن باعث برادرکشی نمیشده است؟! از این مطالب متناقض در مذهب شما میگذریم و میرویم سراغ مواردیکه از کتب اهل سنت (همچون بخاری) به آن اشاره داشتید که عمر ایجاد رعب و وحشت نموده است. باید گفت به همان دلایلیکه خودتان فرمودید ما نیز میگوییم که پس از رحلت نبی اکرمص و رفتن حاکم و رهبری چون رسول خداص، بطور حتم مسلمین و اسلام در خطری جدی قرار داشتهاند، همچنین خطرات دیگری چون شورش اهل رده و خطر قدرتهای ایران و روم و وجود منافقین نیز بوده است و حضرت عمر همه اینها را به چشم میدیده و جهت برقراری امنیت و ترساندن منافقین و دشمنان اسلام ایجاد ترس کرده است، پس در یک کلام عمل ایشان تنها حفظ وحدت و برقراری امنیت و هشدار به دشمنان و منافقین بوده است، آن هم بخاطر حذف حاکم و محور رهبری و تعیین رهبری جدید که در جامعه آن زمان، ایجاد تفرقه و بینظمی میکرده است. یعنی جلوگیری از ایجاد شورش و اوضاع نا به سامان تا مبادا زخم خوردگان اسلام در این آب گل آلود، هوس ماهیگیری کنند و انواع ضربات خود را به اسلام وارد سازند. اما جناب قزوینی به نکته جالبی اشاره داشتند که حضرت علی بخاطر حفظ اسلام که خطراتی چون دولتهای ایران و روم و منافقین آن را تهدید میکردهاند، سکوت کردهاند!!!! ما از جناب قزوینی میپرسیم: میشود بفرمایید که چه کسانی با این خطرات مقابله کردند؟!! مگر همین ابوبکر و عمر و صحابه نبودند که ایران و روم را شکست دادند و به منافقین نیز اجازه دخالت ندادند؟!! پس به اعتراف خود قزوینی این ابوبکر و صحابه بودهاند که اسلام را از این خطرات نجات دادهاند. ما از طرفی میبینیم که صحابه به جنگ ایران و روم رفتهاند و همینطور جنگ با اهل رده، حال آیا بیعت کردن و حفظ خلافت و ولایت الهی حضرت علی مهمتر و واجبتر (و حتی آسانتر) بوده یا رفتن به چنین جنگهایی؟!! پس چگونه است که صحابه جان خود را در آن امر در کف دست گذاشتهاند ولی دستور الهی مبنی بر خلافت حضرت علی را زیر پا گذاشتند؟ آیا این مسخره نیست که انسان امری مهم را رها کند و حتی از آن سرپیچی کند تا جهنمی شود، ولی از آن طرف برود و بخاطر حفظ همان دین در جنگی دیگر کشته شود؟ آیا این عقاید در ذهن انسانی عاقل و فهمیده، مسخره نیستند؟ در پاسخ به علل دیگریکه حضرت علی قیام نکردند، همچون نداشتن نیرو و و نوپا بودن اسلام!!! باید گفت پس چرا در جایی دیگر میگویید حضرت علی بخاطر حفظ و مصلحت اسلام و جلوگیری از برادرکشی سکوت کرده و کاری نکرده است؟ در ضمن مگر پیامبر اسلام از همان ابتدای بعثت دارای لشکر و نیرو بود؟ پیامبرص نیز در ابتدا افراد معدودی را دور خود جمع نمود. پیامبرص نیز در ۱۳ سال مکه جنگی نکرد. حضرت علی نیز میبایست طبق سنت نبی اکرمص عمل مینمود و پله به پله به جلو میرفت و در ابتدا اندکی هوادار برای خود جمع مینمود و سپس با هجرت به مکانی خارج از حوزه حکومتی، به تبلیغ و هدایت مردم میپرداخت و ایشان را آگاه میکرد تا در موقع مناسب خلافت خویش را پس بگیرد و حتی خود مردم با آگاه شدن توسط این امام و مقام منصوب الهی، میتوانستند خلافت غصب شده را پس بگیرند و چنانچه امام نتواند مردم را به چنین امر مهمی فرا خواند و متذکر شود و بدین ترتیب ایشان را هدایت نماید، پس این همه تبلیغات شما پیرامون او بیمعنا خواهد بود. (یعنی حضرت علی نعوذبالله از خمینی کمتر بود که تحت آزار قرار گرفت ولی بر عقیده باطلش استوار ماند و از کشور تبعید شد، ولی دوباره بازگشت و پیروز شد؟!) در ضمن طبرانی در کتاب (تاریخ) (۳/۲۰٩) از ابن حُر نقل نموده که او گفته است: ابو سفیان به علی گفت: چرا امر خلافت در دست ضعیفترین قبیلۀ قریش باشد، سوگند به خدا اگر شما بخواهی این قبیله را پر از خیل و سواره نمایم، علی گفت: ای ابو سفیان، بسیار با اسلام و مسلمانان عداوت و دشمنی ورزیدی پس با دشمنی شما ضرری به آن نرسید و ما ابوبکر را سزاوار این منصب میدانیم. و اسناد آن تا ابن حر صحیح است و ما از ابن حر اطلاعی نداریم و احتمالا حصین بن مالک بن ابو الحر است و او از اهل ثقه و از بزرگان تابعین است و بنابراین قصه ثابت و مقبول است. خوب در اینجا حضرت علی میتوانسته از نیروی ابوسفیان کمک بگیرد و البته پس از به دست گیری خلافت اجازه دخالت و ضربه زدن را به او ندهد و به هرحال خلیفه الهی با داشتن علوم غیبی و امدادهای الهی میتوانسته به راحتی اینکار را بکند. اینکه میگویید حضرت علی برای مقابله کردن و دفاع از حق الهی خود کسی را نداشته است، پس میپرسیم (طبق این عقیده) پیامبرص در طی این ۲۳ سال چه میکرده است؟ داشتن عقاید شما به این معناست که پیامبرص با کمک فرشتگان و نزول وحی و غیره... در طی ۲۳ نتوانست تعداد اندکی را جهت حفظ اسلام تربیت کند، پس آیا این توهین و اهانت و جسارت به کل شریعت و مقام پیامبرص نیست؟ البته مرا ببخشید، چون فراموش کردم که نزد شما مقام امامت بالاتر از نبوت است. امامی این چنین با این مقام والاییکه شما دائم در موردش تبلیغ میکنید، باید خیلی آسان و حتی راحتتر از پیامبرص عمل میکرده است و مردم را هدایت میکرده و جامعه اسلامی را نجات میداده است. مگر علی میخواسته چکار کند؟! [۳۲]آیا کار علی از مخالفت و مقابله با پرستش بتها و نابودی و شکستن آنها و تغییر روش آباء و اجدادی و موروثی مشرکین و پس از آن نیز امر به دادن زکات و خواندن نماز در ۵ وقت و انجام حج و دیگر دستورات، سختتر بوده است؟ که میبینیم پیامبرص با نبوتش همه آنها را انجام میدهد ولی علی با امامت بالاتر از نبوت، انجام نمیدهد؟ تازه ابوبکر و عمر بدتر از ابوجهل و ابولهب نبودند و محیط مدینه و بودن مسلمین در آنجا نیز بدتر از محیط مکه و کفارش در زمان رسول اکرمص نبوده است و هواداران علی نیز کمتر از هواداران پیامبرص نبودهاند و تازه ابولهب و ابوجهل در شهر خودشان و میان حامیان خویش بودهاند، برخلاف ابوبکر و عمر که در شهر خودشان هم نبودهاند و مگر پیامبرص به ابوجهل و ابولهب مشورت داد و یا دختر به ایشان داد که حتی علی اینکارها را نیز میکند؟! [۳۳](همینطور شخص پیامبر اسلام نیز با خلفا خویشاوندی داشته است) و اینکه ایمان هنوز در دل مسلمین رسوخ نکرده بود و امکان برادر کشی بوده است، باید گفت اگر این دلیل شما صحیح بود پس چگونه حضرت علی در زمان خلافتش از جنگ دوری نکرد و چنین مسائلی را مورد توجه قرار نداد؟ چگونه آنجا برادر کشی موردی نداشته است؟ چون همه جنگهای حضرت علی (جمل و صفین و نهروان) میان خود مسلمین صورت میگیرد و تازه از نظر شما کسانیکه بیعت خود را با علی شکستند و با ابوبکر بیعت کردند و منکر اصل ولایت و امامت شدند، دچار کفر و ارتداد شدهاند و بنابراین دیگر مسئله برادرکشی بیمعناست که جناب قزوینی و مراجع بیسواد رافضی دائم میگویند علی بخاطر این مسئله جنگ و قیامی نکرده است. طبق مذهب منحرف شما، علی میبایست با عدهای مرتد میجنگیده و آنها را میکشته تا حق الهی خود را پس بگیرد، [۳۴]نه با مسلمانانیکه ایمان در دلشان کم رسوخ کرده است و البته در جواب اینکه ایمان هنوز در دلها رسوخ نداشته، باید گفت اتفاقا ایمان از هر زمان دیگری بیشتر بوده و در دل صحابه رسوخ کامل داشته و آیات قرآن در مدح مهاجرین و انصار فراوان هستند، پس این سخن شما نیز بیمعنا و بیربط است و چنانچه ایمان در قلب ایشان رسوخ نکرده بود، نمیتوانستند اسلامی را که به قول شما نوپا بوده، حفظ نمایند و از خطرات مختلف نجات دهند و میشود بفرمایید که صحابه چه قصد و انگیزهای در تخلف از دستور الهی و بیعت با شخص دیگری چون ابوبکر را داشتهاند؟!! مثلا از اینکار چه سودی نصیب ایشان میشده است؟!! آیا قصد ثروت اندوزی یا حفظ مقام و قدرت یا ایجاد حرمسرا و یا آوردن دین جدیدی را داشتهاند؟!! در موارد دیگریکه جناب قزوینی به کتب اهل سنت اشاره کردند همچون اینکه ابوبکر از علی پرسیده که آیا قصد فتنه داری؟ و جناب قزوینی هیاهوی زیادی به راه انداختند که ابوبکر با این سخن، حکم ارتداد علی را صادر کرده است!!! باید گفت که ابوبکر از علی تنها سوال کرده که آیا قصد فتنه داری؟ خوب مسلم است که خانه علی محل تجمع مخالفین شده و نباید فراموش کنید که این خانه در نزدیک مسجد و محراب و منبر قرار داشته است و با رحلت نبی اکرمص و خطرات گوناگونی چون ایران و روم و منافقین و شورش اهل رده، تازه این موضوع نیز مزید بر علت شده است و غیبت حضرت علی در مسجد نیز به تشنج واقعه افزوده است و به همین خاطر ابوبکر تنها سوالی از علی پرسیده که یعنی با این اوضاع و احوال آشفته مراقب اعمال و حرکات خویش باش تا مبادا چنین فکری در مورد تو بشود که نکند علی قصد ایجاد تفرقه و فتنه دارد؟ و اما اگر عقاید شما صحت داشت، پس علی باید در پاسخ میگفت: که تو ای ابوبکر دستور الهی و قرآن و بیعت خود را زیر پا گذاشتهای و خلافت الهی مرا غصب کرده ای، آنوقت آیا من قصد فتنه دارم یا تو؟! و چطور چنین سخنانی از زبان مردم حاضر در مسجد زده نشده است؟! چطور ما میبینیم که ۶۰ سال بعد شخصی در مقابل ابن زیاد که داشته علیه امام حسین بدگویی میکرده است بر میخیزد و سخن میگوید که حتی گردنش را میزنند، آنوقت در زمان حضرت علی هیچکس سخنی نگفته است؟! همین نشان میدهد که چنین چیزی وجود نداشته است، یعنی دستور الهی پیرامون خلافت بلافصل حضرت علی و همینطور گرفتن بیعت در غدیر خم، چون اگر چنین موارد مهم و اساسی وجود داشتند، اصلا رفتن ابوبکر بر منبر و خلیفه شدن او در نزد همه مسخره جلوه میکرد و لااقل یکی پیدا میشد تا سخنی بگوید و چطور ۱۱۰ تن از صحابه، اصل واقعه غدیر را نقل کردهاند ولی در غصب خلافت علی هیچگونه نقلی صورت نگرفته است؟! چطور آن جمله سلمان که میگوید: کردید و نکردید، ثبت شده ولی موارد مهمتر از آن ثبت نشده است؟!! و اینکه میگویید حضرت علی بخاطر حفظ و مصلحت اسلام سکوت میکند و به همین خاطر نیز به خلفا مشورت میداده است و آنها نیز گوش کردهاند، ما نیز میگوییم: پس اسلام منحرف نشده و حفظ گردیده است و در اینصورت چه فرقی دارد که علی خلیفه بوده باشد یا ابوبکر؟ چون به هر حال اسلام حفظ شده و دیگر درد شما چیست؟ واگر مشورتها و توصیههای حضرت علی بیفایده بوده و اسلام منحرف شده که در اینصورت آیا چنانچه قیام میکرد و کشته میشد بهتر نبود؟ شما میگویید خون حسین باعث حفظ اسلام شده است، خوب آیا خون علی نمیتوانست باعث رسوایی ابوبکر و عمر شود و به نوعی اسلام را حفظ کند؟! علی که بالاخره توسط ابن ملجم کشته میشود، پس آیا بهتر نبود که بخاطر غصب خلافت الهی خویش قیام مینمود و کشته میشد؟! اصلا حفظ و وجود اسلام و استمرار آن در نظر شما وابسته به اصل امامت است، حال میگویید که علی بخاطر حفظ اسلام سکوت کرد و از مقام خود کناره گرفت، مثل این است که بگوییم پیامبرص بخاطر حفظ اسلام سکوت کرد و آیات قرآن را ابلاغ نکرد و با ابوجهل و ابولهب مقابله ننمود!! و از مقام خود کناره گرفت!!! (تازه نزد شما مقام امامت بالاتر از نبوت است) ما میبینیم که حتی حضرت علی به حضرت عمر بارها و بارها مشورت میداده است و در امور مختلف نظامی و قضایی و سیاسی به او یاری میرسانده است و مگر علی میخواسته پایههای حکومت غاصب را محکمتر کند؟! و مگر علی نفرموده که مشورت دادن به ظالم همچون شرکت در ظلم اوست؟ شما میگویید علی بخاطر حفظ وحدت و مصلحت اسلام سکوت کرد، ولی از آن طرف معتقد هستید که خلفا منافق و مخالف اسلام بودهاند!!! خوب آیا معنا و نتیجه سخن شما این نمیشود که وحدت مسلمین و دین اسلام توسط منافقین حفظ شده است؟!! مراجع مدعی تشیع میگویند که علی بخاطر حفظ و پیشرفت اسلام به خلفا مشورت داده است!!! و بخاطر جامعه اسلامی و مشکلات آن بوده که مشورت داده است!!! و زمانیکه مشکل، مشکل اسلامی باشد. تک تک مردم نسبت به برطرف کردن آن وظیفه دارند. در اینجا بطور مفصل به این سخن مراجع مدعی تشیع پاسخ میدهم. مشخص است که منظور حضرت علی نیز مشورت دادن به شخصی ظالم در ظلم او نیست. شما میگویید زمانیکه مشکل، مشکل اسلامی باشد، تک تک مردم نسبت به برطرف کردن آن وظیفه دارند. در جواب میگویم: حضرت عمر نیز همینگونه بوده و مانند مسلمانی واقعی برای پیشرفت اسلام در امور مختلف نزد حضرت علی میرفته است و مشورت میکرده است [۳۵]، سوال ما نیز همین است که آیا این غاصب و ظالم اینقدر غم دین داشته است؟ و تازه به حرف مشاور دلسوز گوش میداده است؟ و ایکاش همه دشمنان اسلام همینگونه بودند. لازم به تذکر است که روافض، ابوبکر و عمر را غاصب خلافت و مخرب اسلام و موجب فساد در دین میدانند و مشورت به چنین شخصی، تنها وقتی صحیح است که آن شخص بر راه و روش صحیح و اسلامی بوده باشد، وگرنه بطور حتم در امور منحرف و تخریبی، حضرت علی به هیچکس مشورت نمیداده است. پس عمر و ابوبکر بر راه و روش صحیح و اسلامی بودهاند و نه ظالم و غاصب، وگرنه مشورت به ظالم همچون شرکت در ظلم اوست و سوال ما نیز همین است که چون اینها ظالم نبودهاند، بنابراین حضرت علی به آنها مشورت میداده است. پس اسلام دچار انحراف نشده است، چونکه عمر و ابوبکر ظلمی نکردهاند و با روشی صحیح به پیش رفتهاند و علی هم کمکشان کرده است تا اسلام پیشرفت کند، ولی مدعیان تشیع میگویند که اسلام منحرف شده است. ضمن اینکه به تازگی مثلی در میان آقایان باب شده به این مضمون: فلانی با ما مینشیند تا ما آب تطهیر او شویم! یعنی او میآید کنار ما، تا پلیدی خودش را در نظر مردم پاک کند! پس آیا مشاورت علی با خلفا به هرگونهای که بوده، باعث نوعی مهر تایید بر خلافت ایشان نبوده است؟ در کتب خودتان از امام حسین حدیثی هست که: همنشینی با فاسقان، انسان را در معرض اتهام قرار میدهد (بحارالأنوار،ج٧۸، ص۱۲۲) خوب به این ترتیب اصلا علی نمیبایست هیچگونه کمک و مشورتی به خلفا میداده است. اگر به عقیده شما حضرت علی برای دفاع از اسلام به عنوان مشاور عمل کرده و باز هم اسلام منحرف شده است، پس چنانچه خودش هم خلیفه میشد تاثیر چندانی نداشته است و اگر اسلام منحرف نشده است، پس درد شما چیست و چه میخواهید؟ مراجع مدعی تشیع فقط میخواهند بگویند که عمر و ابوبکر مرتکب ظلم و ستم هم میشدهاند، ولی حضرت علی در آنجا به ایشان مشورت نمیداده است! باید به این جاهلان بگویم که چنانچه عمر و ابوبکر سوء نیتی داشتهاند و به قول شما غاصب و ظالم و منافق و در واقع دشمن اسلام بودهاند و قصد ضربه زدن به دین اسلام را داشتهاند، پس در آن مواردی هم که شما ذکر کردید نباید به مشورت حضرت علی تن در میدادند و میتوانستهاند کار خودشان را بکنند و به ظلم خودشان ادامه دهند. کسیکه به عقیده شما از به آتش کشیدن خانه فاطمه و سقط جنین او باکی نداشته و با کمک چندین نفر آمده و علی را با طنابی جهت بیعت اجباری برده است، پس گوش ندادن به مشورتی ساده برایش بسیار آسانتر بوده است و لزومی به اطاعت کردن از علی را نداشته است و اصلاً چنین شخصی برای ضربه زدن و نابودی اسلام و ظلم و ستم به دیگران آمده است نه برای کمک خواستن از علی در امور مختلف نظامی، سیاسی، اقتصادی و قضایی و....، یعنی در یک کلام: برای نجات اسلام. ضمنا عجیب است که عمر به مشورت علی مثلا در خصوص مظلوم نشدن یک زن گوش فرا میدهد، ولی از آن سو میآید و حق همین علی و دستور الهی را زیر پا میگذارد (قاعده الأهم فالأهم!!) چنین شخصی به زعم شما، فقط برای ظلم به دختر پیامبرص و یا دورترین اشخاص و مسلمین آمده و مسلما نسبت به اشخاص دیگر کوچکترین باکی را به دل راه نمیداده است و فراموش نکنید وقتی عمر در همان روزهای اول رحلت نبی اکرمص توانسته این همه نسبت به نزدیکترین افراد (علی و فاطمه) ظلم کند و دیگران را نیز با خود بسیج کند، پس در زمان خلافتش به مراتب نیرومندتر و قویتر بوده و اصلا در مخالفت کردن با علی ترس و واهمهای نداشته است، ولی عجیب است که مشورت پذیر و دلسوز اسلام بوده است (نکند دو شخصیتی بوده؟) بر خلاف شیعیان امروزی که به سخنان حضرت علی گوش نمیدهند و توجهی ندارند (عمر که ادعای شیعه بودن نداشته است) عمر از نظر شما شخصی ظالم و غاصب است و در نتیجه دشمن اسلام است و به هر نحوی جلوی پیشرفت اسلام را میگیرد و مشورت کردن چنین شخصی با علی، مانند این میماند که یک دزد برای ساختن دستگاه دزدگیری، نزد شخصی متخصص برود تا به او کمک کند آن دستگاه را بسازد!! آیا هیچ دزدی چنین کاری میکند؟! فراموش نکنید طبق گفته خودتان، حضرت علی تنها در امور دینی و گرفتن حقوق مسلمین و در یک کلام در راه پیشرفت اسلام مشورت میداده است و این خود به خود یعنی اینکه عمر نیز برای پیشرفت اسلام نزد او میرفته و البته حضرت علی هم به او کمک میکرده است، وگرنه طبق گفته خود حضرت علی، مشورت به ظالم (و مشورت به دشمن اسلام) همچون شرکت در ظلم اوست و منظور ما نیز اثبات همین موضوع بوده است که بنابراین حضرت عمر شخصی ظالم نبوده است و از خداوند استغفار میجویم از بکارگیری چنین کلماتی در شان او. (مسلما سخن حضرت علی در مشورت دادن به ظالم مشورت در امور شخصی نبوده، بلکه همان شئون حکومتی بوده است و حتی منظور مشورت درست یا غلط هم نیست، زیرا آن یار امام صادق برای سفر حج به هارون شترهایش را کرایه داد، ولی امام صادق او را توبیخ کرد) چنانچه ابوبکر و عمر و عثمان سوء نیتی داشتند و یا دشمن اسلام بودند، قرآن را جمع آوری نمیکردند تا اسلام همان جا نابود شود و اصحاب هم که به قول شما مرتد بودهاند و بنابراین همه زمینهها مناسب بوده است. مراجع مدعی تشیع میگویند که آیا شما جایی را سراغ دارید که بحث منافع اسلام و مسلمین نباشد و علی به عمر کمک کرده باشد و مشورت داده باشد؟ که در پاسخ میگویم: در تاریخ طبری چنین آمده که عمر قصد داشت مالی را از بیت المال بر دارد و البته نه بصورت غیر شرعی، بلکه حقوق خلیفه بوده و دستمزد او، ولی در برداشت آن مردد بوده و به علی نگاه میکند (یعنی نظرت چیست؟) و علی او را منع میکند، یعنی بر نداری بهتر است. خوب در اینجا مسئلهای شخصی بوده و ربطی به اسلام و مسلمین نداشته است. شما میگوئید مخفی بودن قبر حضرت زهرا دارای پیام و نشانهای است، من میگویم آیا مشورت دادن حضرت علی به عمر دارای هیچگونه پیام و نشانهای نیست؟!! امام هدایتگر و الگو با خود نمیگفته که همکاری من با فردی ظالم در تاریخ ثبت میشود و مردم و عوام ساده و بیخبر نیز همواره مرا در کنار این اشخاص میبینند و گمراه میشوند؟ (تازه به زعم شما حضرت علی به علم غیب نیز مجهز بوده) نوف بکالی میگوید: در مسجد کوفه حضرت علی را دیدم و از ایشان خواستم مرا اندرز دهد، او گفت: با مردم خوب باش، خدا با تو خوب خواهد بود، از ایشان خواستم یک چیز بیشتر برایم بگوید، فرمود: نوف اگر میخواهی فردای قیامت با من باشی تو باید یار ستمگر نباشی. (کتاب صدای عدالت انسان، ص٧۵، جرج جرداق)
[۳۲] حتی این سوال پیش میآید که چرا علی پس از خلافت ابوبکر جهت پس گرفتن خلافت اقدامی نکرد؟ چون در هنگام وفات ابوبکر فتنههایی نبوده تا بیمدهندۀ شورش و آسیب به جزیرة العرب و عامل برگرداندن مردم از اسلام باشد و مسیلمه و طلیحه و سجاح هم در کار نبودهاند، زیرا خداوند آنان را توسط سربازان ابوبکر نابود ساخته بود و کسی از کفار روم یا فارس هم نبود تا قصد کمین و ضربه به اسلام را داشته باشد، بلکه مسلمانان در فکر ضربه به آنان بودند. [۳۳] ام کلثوم دختر فاطمه زهرا به ازدواج عمر بن خطاب در میآید و البته مراجع کینهتوز رافضی تا بتوانند این قضیه را رد کرده و آن را ماست مالی میکنند. به این ازدواج در کتب مختلفی تصریح شده و حتی مجلسی متعصب در بحار الانوار جلد۴۲ صفحه ۱۰٩ میگوید: انکار شیخ مفید درباره اصل واقعه (ازدواج خلیفه با ام کلثوم) تنها مربوط به آنستکه این حادثه از طریق آنان (اهل سنت) ثابت نمیشود وگرنه، پس از ورود اخباریکه (از طریق امامیه) گذشت انکار این امر، شگفت است!! و کلینی به سند خود (سلسله سند را میآورد) از ابوعبدالله صادق÷ گزارش نموده که گفت: چون عمر وفات یافت، علی نزد ام کلثوم رفت و او را به خانه خود برد. و همانند این روایت با سند دیگر(سند را ذکر میکند) از ابوعبدالله صادق÷ نیز گزارش شده است و مسئله تقیه نیز مردود است، چون در همین بحارالانوار جلد۴۲ صفحه۱۰٧ آمده که: تارة یروی أنه کان عن اختیار وإیثار، یعنی: گاهی روایت شده که این ازدواج از روی اختیار و ایثار انجام گرفته است. در کتاب وسائل الشیعه اثر شیخ حر عاملی، ضمن کتاب المیراث از امام باقر علیه السلام نقل کرده است که: ماتت أم کلثوم بنت علي عليه السلام وابنها زيد بن عمر بن الخطاب في ساعة واحدة.....(وسائل الشیعة، چاپ سنگی،ج۳، ص۴۰۸) یعنی: ام کلثوم دختر علی علیه السلام و پسرش زید فرزند عمر بن خطاب در یک زمان (مقارن با یکدیگر) مُردند..... [۳۴] از حمران بن اعین روایت شده که گفت: به ابو جعفر÷ گفتم: فدایت شوم ما چقدر کم هستیم! اگر همه جمع شویم و بخواهیم گوشت یک گوسفند را بخوریم آنرا تمام نخواهیم کرد!! ابو جعفر گفت: آیا با تو از چیز عجیبتری از این سخن نگویم: مهاجرین و انصار همه رفتند به جز سه نفر (با دستش اشاره کرد) یعنی همه مرتد شدند به جز سه نفر!! الکافی(۲/۲۴۴) و از ابو جعفر÷ روایت است که گفت: بعد از پیامبرص همه مردم مرتد شدند به جز سه نفر، گفتم: آن سه نفر چه کسانی هستند؟ گفت: مقداد بن اسود، و ابوذر، و سلمان فارسی. رجال الکشی (۱/۶) و کافی در (۱۲/۳۲۱) آن را روایت کرده است، با شرح جامع مازندرانی. [۳۵] در کتاب تاریخ ابن اثیر ج ۳ ص ۵۵ نقل شده که حضرت علی بهترین مشاور و خیرخواه سیدنا عمر و قاضی توانا و حکیمی برای مسائل پیچیده بود و علامه شبلی نعمانی در کتاب الفاروق تحت عنوان پاس داشت خاطر خویشان رسول مینویسد: فاروق اعظم امور مهم را بدون مشورت حضرت علی انجام نمیداد و مشاوره جناب امیر نیز مبنی بر نهایت اخلاص و خیر خواهی بود. چون فاروق اعظم به بیت المقدس سفر کرد، امور خلافت را به جناب امیر تفویض کرد.