و اما بررسی اسناد حدیث کتاب الله و عترتی (در کتب اهل سنت)
این حدیث با مضامین مختلفی ثبت گردیده است:
زید بن ارقم روایتی دارد که طبرانی در کتاب (الکبیر) (۲۶۸۱، ۴٩٧۱) از طریق حکیم بن جبیر (که راوی ضعیفی است) از ابیطفیل از زیدبن ارقم آورده است، میگوید پیامبرص گفته است: «فانظروا کيف تخلّفوني في الثقلين»«ببینید که چگونه جای مرا میگیرید در رابطه با ثقلین» صدایی برخواست: ای پیامبر خدا ثقلین کدامین هستند؟ پیامبرص فرمود: «کتاب الله که از یک طرف در دست خداوند عزّوجلّ است و از طرفی دیگر در دستان شما. بدان تمسک جویید، گمراه نخواهید شد، و دیگری اهل بیت من، همانا خداوند لطیفالخبیر مرا آگاه ساخته که آن دو از هم جدا نخواهند شد تا بر حوض کوثر بر من وارد میشوند...».
اسناد این حدیث ضعیف است، چون شواهد دیگری هست که برخی از الفاظ این حدیث را غیرصحیح جلوه میدهند، و در آن پیامبرص امر نفرموده است در رابطه با تمسک به اهل بیت، بلکه اشاره بدان داشته که ثقلین همان قرآن و اهل بیت است، و از هم جدا نخواهند شد تا اینکه بر حوض کوثر نزد پیامبر میروند. و این معنی صحیحی است که در حدیثی دیگر صحّت آن به اثبات رسیده است و آن را طبرانی در (الکبیر) (۴٩۸۰، ۴٩۸۱، ۴٩۸۲) و (الحاکم) (۳/۱۴۸) آوردهاند.
و اما امام احمد از زیدبن ثابت این حدیث را اخراج نموده در (۵/۱۸۱-۱۸۲-۱۸٩) که با یک سند این حدیث را روایت کرده و در دو موضع آن را اعاده نموده و البته حدیث صحیحی نیست، و آن هم به دو علت، اولاً: چون شریک قاضی، خاطر و ذهنی نامناسب داشته که مانع صحت این حدیث است، ثانیا: در آن شخصی به نام قاسم بن حسن وجود دارد، که هم بخاری و هم ابن القطان میگویند که او را نمیشناسند. اما برای این حدیث زید بن ثابت شاهدی در نزد طبرانی وجود دارد، (۴٩۲۱، ۴٩۲۲، ۴٩۲۳، ۴٩٧۰) از طریق شریک، از اعمش او هم از حبیببن ابی ثابت و او از ابیطفیل و او هم از زیدنبن ثابت. و این عین اسناد حدیث زیدبن ارقم نزد طبرانی بود (۴٩۶٩)، اما حاکم (۳/۱۰٩) علت دیگری را هم اضافه نموده و آن سوء حافظه و اختلاط در یادگیری (شریک) است و ممکن هم هست که این اسناد را با شیوه و شواهد وی آراسته کنیم. پس میتوان گفت که تلفظ حدیث زید بن ثابت این است: «من در میان شما دو جانشین خودم را میگذارم (خلیفتین) ۱- کتابالله که ریسمانی دراز در میان آسمان و زمین یا از آسمان تا زمین است. ۲- اهل بیت، و آنها از هم گسسته نمیشوند تا اینکه بر حوض کوثر بر من وارد میشوند» طبرانی در کتاب (الکبیر) (۴٩۸۶) به روش دیگر این حدیث زید بن ارقم را روایت نموده است، و در آن اسم حبیب بن ابی ثابت وجود دارد، که او هم مردی حیلهگر و مدلّس در ارسال احادیث بود. و باز در همان روایت کامل ابو العلاء نیز وجود دارد که وی نیز حافظۀ خوبی نداشته است، و اسناد بر آنها صحیح نیست و باز از شواهد حدیث زیدبن ارقم، حدیث حذیفة بن أسید غفّاری است، که طبرانی در (الکبیر) (۲۶۸۳) (۳۰۵۲) از طریق زیدبن الحسن الانماطی ثنا معروف بن خربوذ از ابیطفیل و او نیز از حذیفه بن اسید روایت داشته است. که در اینجا نیز زیدبن حسن ضعیف و منکر الحدیث است و این حدیث نیز صحیح نیست. روایتی از جابر را ترمذی در (۴/۳۲۴) و طبرانی در (الکبیر) (۲۶۸۰) نقل میکنند که ای مردم من در بین شما چیزی گذاردم که اگر آن را در اختیار گیرید هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترتم: اهل بیتم. این حدیث جابر، از طریق زید بن الحسن الأنماطی و او هم از جعفر بن محمد از پدرش و او هم از جابر روایت داشته است. اسناد این حدیث ضعیف است، به خاطر زیدبن حسن. همانطور که حافظ در (التقریب) و ابوحاتم هم گفتهاند: حدیث انکارشدهای است، و این حدیث باطل است و قابل اثبات نیست. ترمذی حدیثی را از زید بن ارقم نقل میکند بدین مضمون که من در میان شما چیزی به ودیعه گذاردم، که اگر به آن متمسک شوید پس از من هرگز گمراه نخواهید شد. قرآن کتاب خدا که همچون ریسمانی از آسمان تا زمین امتداد یافته، و عترتم اهل بیتم، این دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در کنار حوض به من ملحق گردند، پس بنگرید چگونه به جای من با آنها رفتار میکنید. حدیث زید بن ارقم که ترمذی آن را در (۴/۳۴۳) نقل کرده، از طریق اعمش از حبیب بن ابیثابت از زید بن ارقم. و سند این حدیث هم به دو علت صحیح نیست. نخست: حیلهگری اعمش در نقل روایت. دوم: حبیب بن ابی ثابت که وی نیز احادیث زیادی را روایت نموده و در اغلب آنها تدلیس و حیله گری به کار برده است. حتی تدلیسیکه وی به کار برده بدتر از همانی است که اعمش به کار برده است!!! همانطوریکه حافظ در (طبقات المدلّسین) بیان داشته، که وی نیز احادیث زیادی را ارسال نموده است. و آنچه وجود انقطاع در این اسناد را تأیید میکند، آن است که سندهای دیگری هست صحیحتر از این سند، از طبرانی در (الکبیر) (۴٩۵٩). (کتاب الحاکم) (۳/۱۰٩) از اعمش ثنا حبیب بن ابیثابت از عامر بن وائله ـ ابوطفیل ـ از زید بن ارقم، حاکم میگوید: این حدیث صحیح است اما مشروط بر صحّت شیخین (مسلم و بخاری) و چون اعمش تصریح به روایت آن از کسانی دیگر کرده، تا حدی شبهۀ تدلیس وی را از میان برداشته، و اما حبیب بن ابیثابت در اینجا واسطهای را بین خود و بین زید بن ارقم ذکر میکند. و آن هم عامر بن وائله است، با بقای علت و خصلت حیله گری وی. و به فرض صحت این حدیث، باز یاد آور و متذکر میشویم که در آن دلیلی بر وجوب پیروی از اهل بیت و تمسّک به آنها وجود ندارد، چون در تلفظ (ما إن تمسّکتم به...) بعد ذکر کردن کتاب الله، دلالت بر این دارد، که ضمیر مفرد (به) فقط راجع به کتاب الله است و اگر هدف پیامبرص در این حدیث تمسّک به اهل بیت هم میبود، ضمیر آن به صورت (بهما) آورده میشد. اما ذکر کردن اهل بیت در اینجا تنها به خاطر توصیه کردن امت نسبت به آنها میباشد. یعنی اینکه مردم، ارزش و احترام آنها را رعایت نمایند. همچنین پیامبرص در عرفات خطبۀ بزرگی را بر مردم خواند و در آن به مردان نسبت به زنان توصیه کرد، باز در آن هیچ توصیهای دربارۀ تمسک به عترت پیامبرص نبود. بلکه فرمود: «در میان شما چیزی را جا میگذارم، اگر به آن تمسک جویید گمراه نخواهید شد، و آن کلام الله مجید است». نگاه کنید به (صحیح مسلم) (۲/۸٩۰)، (سنن ابی داود) (۱٩۰۵)، (سنن ابن ماجه) (۳۰٧۴) که در آن هیچگونه ذکری از اعتصام به مذهب عترت و اهل بیت وجود ندارد. و همچنین آنچه که مسلم (۲۴۰۸) و احمد (۴/۳۶۶-۳۶٧) و طبرانی در کتاب (کبیر) (ص ۵۰۲۶، ۵۰۲٧ و ۵۰۲۸) روایت میکنند بدین شیوه است. از زید بن ارقم و او هم از پیامبرص: «اما بعد... ای مردم من هم انسانی هستم، نزدیک است فرستادۀ خداوند ـ ملک الموت ـ به نزد من بیاید و من هم او را بپذیریم، و من در میان شما دو چیز گرانبها را نهادهام، نخست کتاب الله که در آن هدایت و نور وجود دارد. پس آن را بگیرید و به آن تمسک جویید». یعنی: تحریض به کتاب الله و رغبت در آن. سپس فرمود: «و نیز اهل بیت خودم، خدا را به یاد آورید در مورد اهل بیت من، خدا را بیاد آورید در مورد اهل بیت من، خدا را بیاد آورید در مورد اهل بیت من». و این روایت زید بن ارقم صحیحترین روایتی است در مورد حدیث غدیر خم، که به خوبی اراده و هدف پیامبر را در مورد اهل بیت بیان میدارد و این تنها توصیۀ پیامبرص در مورد اهل بیت است، نه اینکه وجوب اتباع و تمسّک به هدایت آنها. وقتی پیامبرص قرآن را نام برد ما را به اطاعت از آن امر نمود، و وقتی اهل بیت خود را ذکر کرد ما را به رعایت کردن و دادن حقوق آنها فرمان داد، و این روشنترین دلیلی است بر اینکه آنها امام نیستند، و امامت در دیگران خواهد بود. چون اگر آنها امام میبودند مسلمین را به آن وصیت مینمود، چون وصیت برای کسی میشود که قدرت داشته باشد نه کسیکه ضعیف و ناتوان باشد. حدیث دیگری در مورد کتاب خدا و عترت را که امام احمد از ابی سعید در (۳/۱۴، ۱٧، ۲۶، ۵٩) و ترمذی در (۴/۳۴۳) و طبرانی در (الکبیر) (۲۶٧۸، ۲۶٧٩) و ابویعلی در (۶۰/۲) از طریق عطیه عوفی از ابیسعید خارج ساختهاند. سند این حدیث باز هم صحیح نیست، چون جناب عطیه سیء الحفظ و کثیرالخطا بوده است. و همچنین راوی مدلّسی بوده است ـ چنانچه در (التقریب) آمده ـ و از شیوۀ تدلیس اوست که از کلبی ـ محمدبن سائب الکلبی که متهم به دروغپردازی است ـ نقل حدیث کرده و او را با کنیهاش نام میبرد، و میگوید: ابوسعید برای ما گفت.... تا خواننده چنین بپندارد که او سعید الخدری است. نگاه کنید به (التهذیب) دربارۀ بیوگرافی وی، روشن میسازد که این حدیث باطل است. از دیگر احادیثیکه در این باره روایت داشته، این قول پیامبرص است: «ای مردم من به زودی قبض روح میشوم و از این جهان میروم و من سخنی که عذر شما را قطع کند به شما گفتم. آگاه باشید من کتاب خدا و عترتم اهلبیتم را در میان شما میگذارم، سپس دست علی را گرفته بلند کرد و فرمود: این علی با قرآن است و قرآن با اوست (علی مع القرآن و القرآن مع علی) از هم جدا نخواهند شد تا آنگاه که در کنار حوض به من ملحق گردند» قسمتی از این حدیث را طبرانی در (الصغیر) (٧۰٧) داشته بود و در کتاب (المجمع) نیز قسمت دیگر آن را به امّ السلّمه نسبت داده بودند. سند این حدیث نیز واهی و غیر قابل قبول است. چون از یک سو در آن اسم صالح بن ابی أسود کوفی وجود دارد که ذهبی در (المیزان) دربارۀ وی سخن رانده است و از سوی دیگر، اسم ابوسعید التیّمی ملقّب به عقیص آمده است که دار قطنی او را متروک دانسته، جناب جوزجانی و کسانی دیگر نیز این حدیث را غیرموثّق دانسته، و آن را واهی شمردهاند، چون کسان دیگری از راویان این حدیث مجهولالهویه هستند. در انتها برای خواننده گرامی لازم به تذکر است که در جلد سوم کتاب سرخاب و سفیدآب و در بخش دوم آن با نام: (احادیث شیعه پسند در کتب اهل سنت) چنین احادیثی بررسی شدهاند (۱۱۱ حدیث) که برای مطالعه بدانجا مراجعه فرمایید [۵۲]، احادیثی که دائما مورد استناد جناب قزوینی و مراجع رافضی قرار میگیرند.
پایان
پائیز ۱۳٩۰ هجری شمسی
[۵۲] در این بخش میبینید که اسناد و راویان این احادیث توسط علمای رجال اهل سنت رد شدهاند و بنابراین نمیتوان به آنها استناد جست.