حکمت در دعوت و تبلیغ

نشانه‌های وجود حکمت در اسلوب‌های دعوت:

نشانه‌های وجود حکمت در اسلوب‌های دعوت:

مراد از اسلوب‌ها در اینجا شیوه‌ها و راههایی است که دعوتگر می‌خواهد از آن طریق حقیقت را به مردم ابلاغ کرده و آنها را از آنچه به سودشان است آگاه و آنچه را به زیانشان است از آنان دفع کند.

و این اسلوبها در حالت کلی یا گفتاری هستند و یا تعاملی و رفتاری که باید با مهربانی و نرمش، چشم‌پوشی از اشتباهات، استفاده از ترغیب و ترهیب و شدت عمل و نرمشِ همزمان همراه باشند.

و در ادامه این اسلوبها را با اندکی تفصیل بیان می‌کنیم:

نشانه اول: «قول حسن» [۱۸]

چنانچه دعوتگر از بیانی متین و الفاظی استوار استفاده کند باب بزرگی از حکمت به سوی‌اش گشوده شده است. خداوند می‌فرماید: ﴿وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسۡنٗا[البقرة: ۸۳] «به مردم نیک بگوئید».

طلحه بن عمر گوید: به عطاء گفتم: شما شخصی هستید که مردم با امیال مختلف پیرامونتان جمع می‌شوند و من شخصی هستم که مقداری تندی و درشتی دارم، آیا می‌توانم گاهی به درشتی با آنها صحبت کنم؟ جواب داد: نه. خداوند فرموده است: ﴿وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسۡنٗاو ادامه داد: یهود و نصاری در این آیه داخلند چه برسد به یک حنیفی مسلمان.

و قرطبی در تفسیر این آیه حدیثی را از عائشه لنقل کرده که پیغمبر صفرمودند: «ای عائشه! فردی فحّاش مباش زیرا چنانچه فحش آدم می‌بود، آدم بدی بود» [۱٩].

و قرطبی /در تعلیق بر این حدیث فرموده: این حدیث به اخلاق پسندیده تشویق می‌کند، پس شایسته است که انسان گفتارش با مردم نرم و بدون ارتکاب چاپلوسی بوده، با خوب و بد و دور و نزدیک گشاده‌رو و خوش برخورد باشد، بدون اینکه سخنی بگوید که مخاطب گمان ببرد از طریق و راه او راضی است [۲۰].

و هر کلامی به اندازه و به میزان اعتنا به اصول سخنوری و دوری از زیاده‌گویی نیک و حکمت آمیز خواهد بود که با طپش‌های قلب هوشیار و از اعمال قلب صادق نشأت می‌گیرد.

میانه‌روی در گفتار به گونه‌ای که نه آنقدر کوتاه باشد که معنی ناقص گردد، و نه آنقدر طولانی گردد که ملامت‌آور باشد باعث آراستگی کلام است و همچنانکه مسلم به روایت جابر بن سمره سنقل کرده: خطبه‌های آن حضرت صمتوسط بوده است [نه طولانی و نه کوتاه].

در این گفتگوی ملایم و گفتار نیک در جدال شایسته تأمل کنید: قریش از حصین خزاعی پدر عمران که نزد قریش بزرگ و محترم بود خواست که با محمد صدر مورد خدایانشان صحبت کند که چرا در مورد آنان صحبت کرده و به آنها توهین می‌کند. پس حصین در حالی که قریش او را همراهی می‌کردند، آمدند و در نزدیکی در خانه پیغمبر نشستند و زمانیکه حصین داخل شد، پیغمبر او را دید و گفت: جایی برای شیخ ـ پیرمرد ـ باز کنید. حصین گفت: این چه چیزی است که از تو به ما می‌رسد؟ به خدایان ما ناسزا می‌گویی.

فرمود: ای حصین! چند خدا می‌پرستی؟ جواب داد: هفت تا در زمین و یکی در آسمان. پیغمبر صفرمود: چنانچه مال و دارایی تو نابود شود، کدامیک را می‌خوانی؟ جواب داد: آنکه در آسمان است. پیغمبر صفرمود: آیا در حالی که او به تنهایی دعای تو را اجابت می‌کند برایش شریک قائل می‌شوی؟

ای حصین، اسلام بیاور، سلامت می‌یابی. و حصین اسلام آورد و فرزندش عمران برخاست، به‌سوی او رفت و سر و دو دست و دو پایش را بوسید. زمانی که حصین خواست از نزد پیغمبر صبرود. پیغمبر صفرمودند: ایشان را تا منزلش مشایعت و همراهی کنید [۲۱].

جای تعجب است! کافر کینه خواه خونخواه وارد شد و به صورت مسلمان صادق خارج گردید. کاش می‌دانستم قریش در این حال و وضع نسبت به بزرگ خود چه حالی داشتند.

آری، گفتار ملایم است که اشتیاق بشری و نسبت‌های خویشاوندی را بر می‌انگیزد که این گفتار نیک عبارات دلسوازنه و کلام شفقت آمیز را نیز شامل می‌شود.

ابراهیم ÷با این کلمات دلسوازنه پدرش را مخاطب قرار می‌دهد: ﴿يَٰٓأَبَتِ لِمَ تَعۡبُدُ مَا لَا يَسۡمَعُ وَلَا يُبۡصِرُ وَلَا يُغۡنِي عَنكَ شَيۡ‍ٔٗا٤٢ يَٰٓأَبَتِ إِنِّي قَدۡ جَآءَنِي مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَمۡ يَأۡتِكَ فَٱتَّبِعۡنِيٓ أَهۡدِكَ صِرَٰطٗا سَوِيّٗا٤٣ يَٰٓأَبَتِ لَا تَعۡبُدِ ٱلشَّيۡطَٰنَۖ إِنَّ ٱلشَّيۡطَٰنَ كَانَ لِلرَّحۡمَٰنِ عَصِيّٗا٤٤ يَٰٓأَبَتِ إِنِّيٓ أَخَافُ أَن يَمَسَّكَ عَذَابٞ مِّنَ ٱلرَّحۡمَٰنِ فَتَكُونَ لِلشَّيۡطَٰنِ وَلِيّٗا٤٥ قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنۡ ءَالِهَتِي يَٰٓإِبۡرَٰهِيمُۖ لَئِن لَّمۡ تَنتَهِ لَأَرۡجُمَنَّكَۖ وَٱهۡجُرۡنِي مَلِيّٗا٤٦ قَالَ سَلَٰمٌ عَلَيۡكَۖ سَأَسۡتَغۡفِرُ لَكَ رَبِّيٓۖ إِنَّهُۥ كَانَ بِي حَفِيّٗا٤٧[مریم: ۴۲-۴٧]. «ای پدر! چرا چیزی را پرستش می‌کنی که نمی‌شنود و نمی‌بیند و اصلاً شرّ و بلائی از تو بدور نمی‌دارد؟ * ای پدر! دانشی (از طریق وحی الهی) نصیب من شده است که بهره تو نگشته است بنابراین از من پیروی کن تا تو را به راه راست رهنمود کنم. * پدرم! شیطان را پرستش مکن، چرا که شیطان همیشه نسبت به خداوند رحمان، عصانگر بوده است * ای پدر! من از این می‌ترسم که (با این شرک و بت پرستی که داری) عذاب سختی از سوی خداوند مهربان گریبانگیر تو شود و آنگاه همدم شیطان شوی * (پدر ابراهیم برآشفت و) گفت: آیا تو ای ابراهیم از خدایان من رویگردانی؟ اگر (از این کار یکتاپرستی و ناسزاگوئی درباره بتان) دست نکشی، حتماً تو را سنگسار می‌کنم. برو برای مدت مدیدی از من دور شو.* گفت سلام بر تو، من به زودی برای تو از پروردگارم تقاضای آمرزش می‌کنم، چرا که او نسبت به من، رحیم و لطیف و مهربان است».

و هر پیغمبری به قومش می‌گفت: «ای قوم من!» و این به خاطر یادآوری رشته پیوند خویشاوندی و حسّ دوستی و شفقت بوده است.

و محمد صدر بیانی دلسوزانه در مورد دعوت خود خطاب به قومش می‌گوید: «به درستیکه راهنما به اهل ـ و قوم ـ خویش دروغ نمی‌گوید، سوگند به خدا اگر به تمام مردم دروغ گفته باشم به شما دروغ نگفته‌ام، و اگر همه مردمان را فریب داده باشم شما را فریب نداده‌ام.

[۱۸] گفتار نیک. مترجم. [۱٩] قرطبی، ۲/۱۶. [۲۰] قرطبی، ۲/۱۶. [۲۱] علماء در مورد اسلام آوردن حصین اختلاف دارند ولی همچنانکه ابن حجر وغیره ذکر کرده‌اند قول ارجح اسلام آوردن ایشان است.