مرواریدهای پنهان، مختصری از سیرت رسول الله

فهرست کتاب

(۱۸۷) وفات پیامبر جونگرانی‌های صحابه

(۱۸۷) وفات پیامبر جونگرانی‌های صحابه

۷۲۷- خبر وفات پیامبر جدر مدینه منتشر شد، و همچون صاعقه‌ای بر صحابه فرود آمد.

۷۲۸- صحابه شبه خانه‌ی عایشه رفتند وبه ایشان نگاه می‌کردند، و گفتند: چگونه از دنیا می‌روند در حالیکه ایشان بر ما گواه است، و ما بر مردم گواهی می‌دهیم.

۷۲۹- عمر بن الخطابسنیز آنجا آمد و بر پیامبر جوارد شد وقتی او را دید، گفت: آه، ایشان در حال بیهوشی است، چه سخت است بیهوش شدن پیامبر ج.

۷۳۰- سپس از نزد پیامبر جبیرون رفت در حالیکه شمشیرش را کشیده بود و به مردم می‌گفت: به خدا قسم نشنوم که کسی بگوید: رسول الله از دنیا رفته است، وگرنه او را با شمشیر می‌زنم.

۷۳۱- همچنین گفت: رسول الله جوفات نکرده‌اند، بلکه ایشان نزد پروردگارشان رفته‌اند همانگونه که موسی رفته بود، به خدا قسم که رسول الله جبر می‌گردند.

۷۳۲- همانگونه که موسی برگشت ایشان نیز بر می‌گردد، و دست‌ها و پاهای کسانی که گفتند ایشان مرده است را قطع می‌کنند.

واین چنین بود حال عمرس، نتوانست این مصیبت بزرگ را طاقت بیاورد و بر خود مسلط شود.

۷۳۳- وقتی رسول الله جوفات یافتند ابو بکر صدیقسحضور نداشت. او از پیامبر جاجازه‌ی رفتن به منطقه‌ی سُنح را گرفته بود.

۷۳۴- یکی از صحابه به دنبال او رفت، و خبر وفات پیامبر جرا به او داد، و به او گفت که مردم در وضعیتی هستند که جز الله کسی دیگر نمی‌داند.

۷۳۵- ابو بکر صدیق به سرعت بر اسبش سوار شد تا اینکه به مسجد پیامبر رسید در حالیکه مردم گریه می‌کردند، و عمر شمشیرش را کشیده بود و با مردم صحبت می‌کرد.