منتسب بودن به قرآن و سنت با عمل به این دو، فرق دارد:
به این ترتیب این حدیث از احادیث صحیحی است که آشکارا گروه نجات یافته را از هفتاد و سه گروهی که پیامبر خبر داده که به زودی در امت اسلام پدید میآید، معرفی میکند. بدون تردید خبر پیامبر راست و درست است، چرا که خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ ٤﴾[النجم: ۳-۴]. «و [پیامبر] از هوای نفس سخن نمیگوید، آنچه میگوید چیزی جز وحی که به او میرسد، نیست».
به این ترتیب گروه نجات یافته آن کسانی نیستند که ادعا میکنند. -همان طور که گروههای مختلف در این زمان ادعا دارند- و گروه نجات یافته تنها نشانهاش این نیست که خود را به قرآن و سنت منتسب بداند، چون هیچ مسلمانی نیست مگر این که خودش را منتسب به قرآن و سنت میداند؛ و هیچ یک از گروهها قدیم و جدید- حتی اگر از گروهها به دور از گروههای نجات یافته باشد، نمیتوانند خود را از قرآن و سنت جدا و بری بدانند؛ چون اگر این کار را بکنند پرچم خروج از اسلام را بلند کردهاند. به همین علت است که تمام گروهها و فرقههای مسلمان که در حدیث مذکور اشاره شده است، همه بر یک واقعیت مشترک هستند و آن ادعای پیروی از قرآن و سنت است. [۱۰]
[۱۰] - توجه به این مسئله بسیار مهم است که بدانیم تنها ادعای پیروی از قرآن و سنت بدون اعتقاد و عمل به آن، ادعایی خالی از صحت است و نیز سلفی بودن بدون عمل به اصول اهل سنت و جماعت ادعایی تو خالی است و لازمهی ادعای منتسب بودن به اسمی، داشتن حقیقت آن چیز است. و همان طور که شیخ میگوید: عموم فرقههایی مانند: جهمیان، خوارج، معتزلیان، روافض و... که در حدیث فوق به آنها اشاره شده است، ادعا دارند که از قرآن و سنت پیروی میکنند. آری همهی اینها میگویند پیرو قرآن و سنت هستند. اما در هنگام تحقیق و تطبیق مشخص میشود که با اصول اهل سنت و جماعت (که اسلام ناب است) مخالف هستند. و با آن جماعتی که رسول الله امت خود را به پیروی از آنها تشویق کرده که اهل فقه، علم و حدیث و اصحاب رسول الله و پیروان واقعی آنها تا قیامت، سواد اعظم و چارچوبه راه مؤمنان است و حقیقتاً از نصوص قرآن و سنت صحیح پیروی میکنند، مخالفاند. امام احمد میگوید: (ایمان به خیر و شر از لازمههای اصل دین است که هر کس یکی از آنها را ترک کند، از دین خارج خواهد شد). و سپس امور مهم اعتقادی را ذکر میکند و میگوید: (جدال در مسایل تقدیر، دیدن خداوند، قرآن و... از رسمهای ناپسند و ممنوعه است تا جایی که هر کس وارد این جدالها شود حتی اگر درست و مطابق سنت هم بگوید از اهل سنت نیست تا زمانی که از جدال دست بکشد و تسلیم نصوص شود و به احادیث و روایات ایمان آورد. (نگا: رسالة عبدوس بن مالک عطار، مشهور به نام اصول السنة (ص ۴۹و۴۲) امام احمد توضیح میدهد که بدور از جدال و مباحث کلامی و آراء شخصی، امکان ندارد، چرا که اگر فردی ادعا کند پیرو سنت است و به غیر سنت استناد کند یا برای تایید نظریاتش به حرفهای افراد، فلسفه و جدل استناد کند، از اهل سنت نیست. حتی اگر حرفهایش درست باشد؛ چرا که به حق رسیده اما نه از طریق سنت پیامبر! امام بربهاری به همین معنا سخنی دارد و میگوید: (برای هیچ کس روا نیست که بگوید: فلانی اهل سنت است تا زمانی که ویژگیهای سنت در آن وجود داشته باشد پس نباید بگوییم فلانی اهل سنت است تا زمانی که تمام ویژگیهای اهل سنت در آن وجود اشته باشد. (نگا: شرح السنه، بربهاری ص۵۷) عبدالله بن مبارک میگوید: تمام هفتاد و دو فرقهی گمراه به چهار گروه قدریه، مرجئه، شیعه و خوارج بر میگردد. به این ترتیب هر کس ابوبکر، عمر و عثمان و علی را از دیگر اصحاب پیامبر برتر بداند و دیگر اصحاب را به خوبی یاد کند و برای همه دعای خیر نماید به تمام معنا از تشیع خارج و دور گردیده و هر کس بگوید: ایمان اقرار و عمل است، زیاد و کم میشود و به تمام معنا از مرجئه خارج و دور گردیده و هر کس بگوید: نماز پشت سر هر فرد نیکوکار و گناه کار جایز است و بر خلیفه هر کس که باشد جهاد واجب است و علیه حاکم مسلمان شورش نکند و برای حاکم دعا خیر و اصلاح نماید، به تمام معنا از خوارج خارج و دور گردیده است و هر کس بگوید تمام تقدیرها، اعم از خیر و شر از جانب خداوند متعال است لذا هر کس را بخواهد هدایت میکند و هرکس را بخواهد گمراه میگرداند، به تمام معنا از فرقهی قدریه خارج گردیده، و هر کس تمام صفات مذکور را داشته باشد، از اهلسنت است. مؤلف میگوید: در این زمان حزب گراییهای منحرف کننده و تعصبات حسادت بار و کینه توزانه پدید آمده که این اصول سنت و سلفیت را سبک و کم ارزش میدانند و بسیاری از دعوتگران نسبت به التزام به عقاید سلف صالح مطابق فهم آنان از نصوص تساهل بخرج میدهند. تا جایی که اختلاف در عقاید و اصول را با افکار بیمار و استدلالهای واهی و حرفهای ضد و نقیض روا میدانند. این باورهای بی اساس آنان را تا جایی رسانده که همه جا عبارت نکبت بار: «در آنچه متفق هستیم با هم عمل میکنیم و در آنچه اختلاف داریم یکدیگر را معذور میشماریم» را زمزمه میکنند. این عبارت ممکن است در مسایل فروع فقهی قابل توجیه باشد. اما اختلاف در عقاید و اصول هیچگونه اتفاق و ارزشی ندارد، چه توافقی با فرد قدری مذهب شومی که معتقد است خداوند هیچ چیز برای بندگانش مقدر نکرده و چه توافقی با رافضی خبیثی که امهات المؤمنین را دشنام میدهند و نسبت به اصحاب رسول الله زبان درازی میکنند و چه توافقی با فرد مرجئی که معتقد است ایمان باور قلبی و اقرار است و چه توافقی با فرد خارجی شریری که همهی مردم را میداند و چه توافقی با فرد جهمیکه عدم و هیچ را خداوند میداند، وجود دارد و چه معذور دانستی!!؟؟؟