پایه های ایدئولوژی اسلامی در پرتو قرآن و سنت

مطالبی پیرامون پایۀ اول و آنچه بدان مربوط می‌شود:

مطالبی پیرامون پایۀ اول و آنچه بدان مربوط می‌شود:

۱- برای هیچ احدی نزد خدا بجز داخل شدن در اسلام راه نجاتی وجود ندارد زیرا خداوند حکیم می‌فرماید:

﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٨٥[آل‌عمران:۸۵].

«کسی که جز اسلام دین دیگری برگزیند از وی پذیرفته نمی‌شود و او در آخرت از زیان‌کاران است».

و نیز فرمود:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰ لَكُمُ ٱلدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ ١٣٢[البقرة: ۱۳۲].

«براستی که خداوند دین را برای سعادت شما برگزیده پس مبادا بمیرید جز اینکه مسلمان باشید».

۲- اسلام دین بر حق آسمانی است که خداوند تمام پیامبران را جهت تبلیغ آن فرستاده است. چنانکه می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُۗ[آل عمران: ۱٩].

«محققاً دین مقبول در نزد خدا اسلام است».

﴿مَا كَانَ إِبۡرَٰهِيمُ يَهُودِيّٗا وَلَا نَصۡرَانِيّٗا وَلَٰكِن كَانَ حَنِيفٗا مُّسۡلِمٗا وَمَا كَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٦٧[آل عمران: ۶٧].

«حضرت ابراهیم÷ نه یهودی بوده و نه نصرانی بلکه مسلمانی حنیف[۲]بوده و از مشرکان نبوده است».

﴿يَحۡكُمُ بِهَا ٱلنَّبِيُّونَ ٱلَّذِينَ أَسۡلَمُواْ[المائدة: ۴۴].

«پیامبرانی به تورات (و دیگر کتب آسمانی) حکم می‌کنند که مسلمان بودند».

﴿وَقَالُواْ لَن يَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ تِلۡكَ أَمَانِيُّهُمۡۗ قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ١١١ بَلَىٰۚ مَنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَلَهُۥٓ أَجۡرُهُۥ عِندَ رَبِّهِۦ وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ١١٢[البقرة: ۱۱۱-۱۱۲].

«گفتند: به بهشت داخل نشود مگر کسی که یهودی یا نصرانی باشد، این آرزوی باطل آنان است. بگو (ای پیامبر): چنانچه راستگو هستید دلیل خویش را بر این ادعا بیاورید. آری (بلکه به بهشت داخل می‌شود) کسی‌که نیت و عملش را برای خدا خالص گرداند درحالی که نیکوکارست پس پاداش وی نزد پروردگارش برای او محفوظ است نه بر آنان ترسی خواهد آمد و نه ایشان اندوهگین خواهند شد».

۳- و آنچه محمد صبا خود آورده عبارت از همان دین اسلام است که برای هیچ کس جز داخل شدن در آن راه نجاتی وجود ندارد.

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٦٢ لَا شَرِيكَ لَهُۥۖ وَبِذَٰلِكَ أُمِرۡتُ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ ١٦٣[الأنعام: ۱۶۲-۱۶۳].

«بگو (ای پیامبر): همانا نماز و قربانی من و مرگ و زندگی من همه خالص برای خدای است که پروردگار جهانیان است. هیچ شریک و همتایی ندارد بهمین چیز امر شده‌ام و من اولین مسلمانم».

﴿فَإِنۡ حَآجُّوكَ فَقُلۡ أَسۡلَمۡتُ وَجۡهِيَ لِلَّهِ وَمَنِ ٱتَّبَعَنِۗ وَقُل لِّلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡأُمِّيِّ‍ۧنَ ءَأَسۡلَمۡتُمۡۚ فَإِنۡ أَسۡلَمُواْ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْۖ وَّإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا عَلَيۡكَ ٱلۡبَلَٰغُۗ وَٱللَّهُ بَصِيرُۢ بِٱلۡعِبَادِ ٢٠[آل‌عمران:۲۰].

«ای رسول ما، اگر با تو به چون و چرا برخاستند پس بگو: من خودم و پیروانم را به خدا سپرده‌ام. و به آنانی‌که کتاب داده شده‌اند و به امیین بگو: آیا اسلام را پذیرفتید؟ پس اگر پذیرفتند براستی که هدایت شده‌اند و اگر روگردانیدند جز این نیست که مسئولیت تو صرفاً تبلیغ است و خداوند بر احوال بندگان بیناست».

۴- هیچ‌کس نمی‌تواند عملاً در اسلام داخل شود مگر اینکه به پیامبرصایمان داشته باشد زیرا خداوند می‌فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَكُمُ ٱلرَّسُولُ بِٱلۡحَقِّ مِن رَّبِّكُمۡ فَ‍َٔامِنُواْ خَيۡرٗا لَّكُمۡۚ[النساء:۱٧۰].

«ای مردم، به‌تحقیق که پیامبر از جانب پروردگارتان برای شما حق آورده است، پس ایمان بیاورید که برای شما بهتر است».

﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُمۡ جَمِيعًا ٱلَّذِي لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ يُحۡيِۦ وَيُمِيتُۖ فَ‍َٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِ ٱلنَّبِيِّ ٱلۡأُمِّيِّ ٱلَّذِي يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَكَلِمَٰتِهِۦ وَٱتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ ١٥٨[الأعراف: ۱۵۸].

«ای مردم! من فرستادۀ خدا بسوی همه شما هستم، خدای که ملکیت آسمان‌ها و زمین از آن اوست، هیچ معبود بحقی جز او نیست، زنده می‌کند و می‌میراند. پس به خداوند و رسول او، آن پیامبر امی (درس ناخوانده‏اى) که به خداوند و کلمات او ایمان دارد، ایمان آورید و از او پیروى کنید، تا هدایت شوید».

رسول اکرم صمی‌فرماید: «وَالَّذِى نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ لاَ يَسْمَعُ بِى أَحَدٌ مِنْ هَذِهِ الأُمَّةِ يَهُودِىٌّ أَوْ نَصْرَانِىٌّ ثُمَّ يَمُوتُ وَلاَ يُؤْمِنُ بِالَّذِى أُرْسِلْتُ بِهِ إِلاَّ كَانَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ»[۳].

«قسم بذاتی که جان محمد در دست اوست، هیچ احدی از این امت چه یهودی و چه نصرانی باشد که پیرامون مبعوث شدن من بشنود آنگاه بمیرد و به آنچه من برای تبلیغ آن مأمور شده‌ام ایمان نیاورد مگر اینکه از اهل دوزخ خواهد بود».

۵- داخل شدن در اسلام و ایمان آوردن به پیامبر، با گواهی دادن به لاإله إلا الله محمد رسول‌الله امکان‌پذیر است. زیرا رسول خدا صهنگامی که معاذ بن جبل سرا به یمن فرستاد به او فرمود: «إِنَّكَ تَأْتِى قَوْمًا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ. فَادْعُهُمْ إِلَى شَهَادَةِ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنِّى رَسُولُ اللَّهِ فَإِنْ هُمْ أَطَاعُوا لِذَلِكَ فَأَعْلِمْهُمْ أَنَّ اللَّهَ افْتَرَضَ عَلَيْهِمْ خَمْسَ صَلَوَاتٍ فِى كُلِّ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ فَإِنْ هُمْ أَطَاعُوا لِذَلِكَ فَأَعْلِمْهُمْ أَنَّ اللَّهَ افْتَرَضَ عَلَيْهِمْ صَدَقَةً تُؤْخَذُ مِنْ أَغْنِيَائِهِمْ فَتُرَدُّ فِى فُقَرَائِهِمْ فَإِنْ هُمْ أَطَاعُوا لِذَلِكَ فَإِيَّاكَ وَكَرَائِمَ أَمْوَالِهِمْ وَاتَّقِ دَعْوَةَ الْمَظْلُومِ فَإِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ اللَّهِ حِجَابٌ»[۴].

(تو نزد گروهی از اهل کتاب خواهی رفت، پس آنان را به گواهی دادن به اینکه جز خدای یگانه هیچ معبود برحقی نیست و من رسول خدا هستم دعوت کن، اگر این را پذیرفتند پس آگاهشان کن که خداوند در شبانه‌روزی پنج وقت نماز بر آنان فرض گردانیده، اگر این را هم پذیرفتند آگاهشان کن که خداوند زکاتی بر آنان فرض گردانیده که از ثروتمندانشان گرفته می‌شود و به تنگ‌دستان‌شان بازگردانیده می‌شود اگر این را هم قبول کردند مبادا بر روی بهترین اموالشان دست بیندازی، و از دعای مظلوم بترس زیرا که بین دعای او و بین خدا پرده‌ای نیست).

۶- اولین واجب بر هر ملکف اعم از مسلمان بالغ و یا کافری که قصد دخول در اسلام را دارد این است که به مفهوم واقعی «لا إله إلا الله محمد رسولالله»اقرار کند و ایمان بیاورد بدلیل حدیث حضرت معاذ بن جبلسکه گذشت، و بدلیل حدیث وفات ابی طالب که تفصیلش چنین است: هنگامی که وفات ابوطالب نزدیک شد رسول خدا صنزد او آمده، ابوجهل و عبدالله بن ابی امیه را نیز آنجا یافت، رسول خدا صفرمود: «يَا عَمِّ، قُلْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، كَلِمَةً أَشْهَدُ لَكَ بِهَا عِنْدَ اللَّهِ». (ای عموجان، بگو لااله الا الله، این سخنی است که بخاطر آن در نزد خداوند برایت گواهی خواهم داد). ابوجهل و عبدالله بن ابی امیه گفتند: ای ابو طالب، آیا از دین عبدالمطلب روی می‌گردانی؟! پیامبرص، همچنان دعوت را بر او عرضه می‌نمودند و هر بار آن دو نفر مزاحمت می‌کردند، تا اینکه بالاخره أبوطالب حرف آخرش را گفت که او بر دین عبدالمطلب است، و بدین ترتیب از گفتن لااله الا الله انکار نمود[ [۵]. وبدلیل ارشاد رسول اکرمصکه فرمودند: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَشْهَدُوا أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَيُؤْمِنُوا بِى وَبِمَا جِئْتُ بِهِ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ عَصَمُوا مِنِّى دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إِلاَّ بِحَقِّهَا وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ»[۶].

«امر کرده شدم با مردم بجنگم تا شهادت دهند که معبود برحقی نیست جز خدا، و به من و رسالتی که آورده‌ام ایمان بیاورند پس اگر چنین کردند جان و مالشان از دست من سالم می‌ماند مگر به حق آن و حسابشان بر خدا است».

٧- تا زمانی که گوینده اصل معنای کلمه شهادت را نداند صرفاً گفتن آن کافی نیست بدلیل فرموده پیامبر اکرم صدر حدیثی که گذشت «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَشْهَدُوا أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَيُؤْمِنُوا بِى وَبِمَا جِئْتُ بِهِ».

۸- برای داخل شدن در اسلام کافی است مکلف کلمه یا جمله‌ای بر زبان آورد که به معنای کلمه شهادت دلالت داشته باشد، بدلیل حدیث بنی جذیمه که حضرت عبدالله بن عمربآن را چنین روایت می‌کنند: «پیامبرجخالد بن ولیدسرا نزد بنی جذیمه فرستاد تا آنان را بسوی اسلام فرا خواند، آن‌ها نتوانستند جمله أسلمنا (یعنی اسلام آوردیم) را درست، تلفظ کنند لذا می‌گفتند: «صبأنا صبأنا»خالد شروع به کشتن و اسیر کردن آنان نمود، اسیر هر یک از ما را به خودش می‌سپرد، گفتم من که اسیرم را نمی‌کشم و هیچ‌یک از دوستانم اسیرانشان را نکشتند تا اینکه خدمت پیامبرج آمدیم و جریان را بازگو نمودیم، حضرت دستانشان را بلند کردند و دوباره فرمودند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِمَّا صَنَعَ خَالِدٌ»[٧]. (خدایا! من از این عمل خالد ببارگاهت اعلان بیزاری می‌کنم)[۸].

٩- صرفاً گفتن شهادتین و فهم معنای آن بدون تصدیق کامل و اعتقاد راسخ کافی نیست، بدلیل این فرمودۀ خداوند متعال که:

﴿فَٱعۡلَمۡ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ[محمد: ۱٩].

«پس به یقین بدان که جز خدای یگانه معبود برحقی نیست».

و نیز این فرموده خداوند متعال:

﴿إِذَا جَآءَكَ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ قَالُواْ نَشۡهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُۥ وَٱللَّهُ يَشۡهَدُ إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَكَٰذِبُونَ ١[المنافقون: ۱].

«هرگاه منافقان نزد تو آیند، گویند: گواهی می‌دهیم که البته تو رسول خدایی، و خدا می‌داند که حقیقتاً تو رسول خدا هستی و خداوند گواهی می‌دهد که منافقان دروغ گویند».

۱۰- برای آنکه شخصی در دائره اسلام داخل گردد این هم کافی است که به آنچه پیامبرصآورده و خبر داده یقین کند و در برابرش گردن نهد چنانکه در حدیث ضمام بن ثعلبه بروایت حضرت انسس آمده است که فرمود: «در حالی که با پیامبر صدر مسجد نشسته بودیم ناگهان مردی شترسوار ظاهر شد شترش را در مسجد خواباند و بست و سپس گفت: کدام‌یک از شما محمد است؟ گفتیم: همین مرد سفیدپوشی که تکیه کرده. گفت: ابن عبدالمطلب؟ پیامبر جفرمودند: بله، من فرزند عبدالمطلبم. گفت: می‌خواهم چیزی بپرسم، اگر لهجه‌ام تندتر بود از من ناراحت نشوی. فرمود: هرچه دوست داری بپرس. گفت: تو را به پروردگارت و پروردگار آنانی که قبل از تو بودند سوگند می‌دهم: آیا خداوند تو را بسوی همۀ مردم، پیامبر فرستاده است؟ فرمود: حتماً بله.

گفت: تو را به خدا سوگند، آیا خداوند تو را امر کرده که هر سال این ماه رمضان را روزه بگیری؟ فرمود: حتماً بله. گفت: تو را به خدای بزرگ سوگند، آیا خداوند تو را امر کرده که این مال زکات را از ثروتمندان ما بگیری و در میان فقرای ما تقسیم کنی؟ فرمود: حتماً بله.

مرد گفت: به آنچه که آورده‌ای ایمان آوردم من نماینده قبیله‌ام هستم. من ضمام بن ثعلبه‌ام، از قبیله بنی سعد بن بکر[٩].

۱۱- علاوه بر تصدیق و اعتقاد راسخ همچنان بر مؤمن واجب است که عقل و فهم خود را در آیات خدا با دقت استعمال کند و تمامی دستورات اسلام را به اجراء درآورد و در این باره خداوند متعال می‌فرماید:

﴿قُلِ ٱنظُرُواْ مَاذَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ[یونس: ۱۰۱].

«بگو بنگرید که در آسمان‌ها و زمین چیست».

﴿فَلۡيَنظُرِ ٱلۡإِنسَٰنُ مِمَّ خُلِقَ ٥[الطارق: ۵].

«پس باید ببینید انسان که از چه چیزی آفریده شده است».

﴿فَلۡيَنظُرِ ٱلۡإِنسَٰنُ إِلَىٰ طَعَامِهِۦٓ ٢٤[عبس: ۲۴].

«پس باید بنگرد انسان به غذای خویش».

﴿أَفَلَا يَنظُرُونَ إِلَى ٱلۡإِبِلِ كَيۡفَ خُلِقَتۡ ١٧ وَإِلَى ٱلسَّمَآءِ كَيۡفَ رُفِعَتۡ ١٨ وَإِلَى ٱلۡجِبَالِ كَيۡفَ نُصِبَتۡ ١٩ وَإِلَى ٱلۡأَرۡضِ كَيۡفَ سُطِحَتۡ ٢٠[الغاشیة: ۱٧-۲۰].

«آیا به شتر نمی‌نگرند که چگونه آفریده شده، و به آسمان که چگونه برافراشته شده، و به کوه‌ها که چگونه نصب گردیده، و به زمین که چگونه هموار شده است».

۱۲- نگاهی که بر مکلف واجب است (انظروا ... فلینظر... أفلا ینظرون ...)، همچنانکه در آیات گذشته ذکر شد شامل تفکر و تدبر است، بنابراین می‌فرماید:

﴿وَإِنۡ أَحَدٞ مِّنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٱسۡتَجَارَكَ فَأَجِرۡهُ حَتَّىٰ يَسۡمَعَ كَلَٰمَ ٱللَّهِ ثُمَّ أَبۡلِغۡهُ مَأۡمَنَهُۥۚ[۱۰][التوبة: ۶].

«چنانچه مشرکی از تو پناه خواست پناهش بده، تا کلام خدا را بشنود سپس او را به جایگاه امنش برسان».

۱۳- اگر کسی شبهه‌ای برایش پیش آمد بر او واجب است که برای رفع آن اقدام نماید یا خودش جستجو کند یا از اهل علم بپرسد خداوند بزرگ می‌فرماید:

﴿وَإِن كُنتُمۡ فِي رَيۡبٖ مِّمَّا نَزَّلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّن مِّثۡلِهِۦ[البقرة: ۲۳].

«اگر شما در آنچه ما بر بنده خویش نازل کرده‌ایم در شک هستید پس یک سوره‌ای مانند آن بیاورید».

﴿فَإِن كُنتَ فِي شَكّٖ مِّمَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ فَسۡ‍َٔلِ ٱلَّذِينَ يَقۡرَءُونَ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكَۚ[البقرة:۲۳].

«اگر در آنچه ما بر تو نازل کرده‌ایم شک و تردیدی داری پس از کسانی بپرس که قبل از تو کتاب می‌خواندند».

﴿فَسۡ‍َٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّكۡرِ إِن كُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ ٤٣[النحل: ۴۳].

«پس اگر نمی‌دانید از علماء بپرسید».

۱۴- اگر کسی در دلش وسوسه‌ای هم پیدا شد باید به خدا پناه بجوید و بگوید: «آمنت بالله ورسوله»به خدا و رسولش ایمان آوردم.

چنانکه خداوند می‌فرماید:

﴿وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ٣٦[فصلت:۳۶].

«اگر وسوسه‌کننده‌ای از جانب شیطان خواست تو را بفریبد به خدا پناه بجوی زیرا اوست شنوای دانا».

و در حدیث حضرت ابوهریرهس آورده است که گفت: رسول خدا جفرمودند:

«يَأْتِى الشَّيْطَانُ أَحَدَكُمْ فَيَقُولُ: مَنْ خَلَقَ كَذَا وَكَذَا؟ حَتَّى يَقُولَ لَهُ مَنْ خَلَقَ رَبَّكَ فَإِذَا بَلَغَ ذَلِكَ فَلْيَسْتَعِذْ بِاللَّهِ وَلْيَنْتَهِ»[۱۱]. أو مِن طریق آخر: «فَلْيَقُلْ آمَنْتُ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ»[۱۲]. ممکن است شیطان پیش کسی از شما بیاید و بگوید: این را چه کسی آفریده؟ و آن را چه کسی آفریده؟ تا اینکه خواهد گفت: پروردگارت را چه کسی آفریده است؟ اگر کار به اینجا کشید باید به خدا پناه بجوید و بازایستد). و در روایت دیگری هست که باید بگوید: (بخدا و رسولش ایمان آوردم).

[۲] حنیف: به کسی گفته می‌شود که همواره از هر موجودی غیر از خدا روی گردان بوده و برای پرستش حرفاً به خدا روی می‌آورد مترجم. [۳] صحیح مسلم حدیث شمارۀ (۱۵۳). [۴] صحیح مسلم حدیث شماره (۱٩). [۵] متفق علیه، [صحیح بخاری حدیث شماره (۱۲٩۴) و صحیح مسلم حدیث شماره (۲۴)]. [۶] صحیح مسلم حدیث شماره (۲۱) بروایت ابی هریرهس. [٧] صحیح البخاری حدیث شماره ٧۱۸٩. [۸] حضرت خالدبن ولید س کسی که نه تنها شرف صحابی بودن را حاصل نموده بلکه رسول خداصوی را سیف‌الله لقب دادند، حقا که او شمشیر برهنه‌ای از سوی خدا بر دشمنان اسلام و قرآن بود، او فرمانده‌ای بود که در تمام جنگ‌هایش هرگز شکست نخورد، او فتنۀ ارتداد را که توطئه‌ای خطرناک از سوی منافقین برای از بین‌بردن اسلام بود به شکست واداشت و رسوا نمود، او فاتح عراق و قهرمان یرموک بود، او کسی بود که، در جنگ‌هایش با فارس و روم دلاوری‌ها نمود و جانفشانی‌ها بخرج داد تاریخ قهرمانی بزرگتر از او نمی‌شناسد، در سال هشتم هجری وفاتش نزدیک شد با تأسف فرمود: حدوداً در صد جنگ شرکت کردم، جایی در بدنم نیست که به آن تیر اصابت نکرده یا ضربه شمشیری نخورده باشد، اما امروز بسیار متأسفم که مانند شتر در روی رختخوابم دارم می‌میرم. اعزام حضرت خالد س با سیصد و پنجاه نفر از مهاجرین و انصار بسوی قبیله بنی جذیمه بعد از فتح مکه و قبل از غزوه حنین بود. ولی راجع به آنچه که در این حدیث بخاری آمده که رسول اکرمصفرمودند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِمَّا صَنَعَ خَالِدٌ»و اینکه حضرت خالد چرا و با چه انگیزه‌ای این کار را کرد علماء می‌گویند، معنی کلمۀ «صبأنا» در اصطلاح آنروز این بود که کسی دین خودش را بگذارد و در دین دیگری داخل شود و لذا قریشی‌ها با مردم مکه به هر کسی که مسلمان می‌شد می‌گفتند: فلا صبأ یعنی فلانی بی‌دین شده است، یا دین خودش را رها کرده و به دین دیگری داخل شده است، بنی جذیمه هدفشان از گفتن کلمه «صبأنا» این بود که ما مسلمان شدیم چون‌که حضرت عبد الله بن عمربهمین را فهمید که آنها حقیقتاً مقصودشان مسلمان شدن است، فلذا اسیرش را نکشت و به یارانش دستور داد که اسیرانشان را نکشند. اما حضرت خالد از گفتن کلمه «صبأنا» که آنها تکرار کردند بنابر همان مفهوم معکوس که داشت این را نفهمید که آنها قصد داخل شدن در اسلام را دارند لذا با آنها جنگید تا با صراحت اسلام شان را اعلان کنند، و طبعاً حضرت خالد از نظر فقه و دانش و فهم و درک مسائل دینی واسرار و رموز آن مانند ابن عمر و دیگر فقهای صحابی نبود، لذا یک علتی که این مسأله از حضرت خالد پنهان ماند، همین بود، بنابراین چیزی که پیامبریصاز حضرت خالد ناپسند دانستند بنابر قول امام خطابی تصمیم عجولانه خالد بود و اینکه تحقیق نکرد که مقصود آنها چیست؟ علماء و ائمه زیادی در این باره عذرهای واضح و شرعی برای خالد ذکر کرده‌اند، از جمله اینکه تصمیم حضرت خالد بنابر اجتهاد و تأویل وی بود، و دلیل بسیار روشنش هم این است که بعد از این واقعه هم حضرت خالد همچنان از اعتماد فوق‌العاده‌ای در نزد پیامبرصبرخوردار بود، لذا چندین بار دیگر نیز بعد از این جریان پیامبر صاو را به فرماندهی لشکر گماشتند و به او مسئولیت دادند. [٩] متفق علیه. [۱۰] ظاهراً استدلال از این آیه چندان موجه نیست اما احتمال می‌رود که مقصود شنواندن آیات خدا به دیگران باشد تا در باره آن تفکر و تدبر کنند. مترجم [۱۱] متفق علیه. [۱۲] مسند أحمد.