داستان ماهی کوچولو
روزی ماهی کودک خود را نصیحت میکرد میگفت: مادرم، هرگز بالای آب و بر سطح دریا شنا مکن زیرا آنجا موجودی به نام انسان وجود دارد، او با تورهایی مشبک ماهیها را شکار میکنند و چون به منزل بردند شکم آنها را پاره میکنند بر آنها نمک و ادویه پاشیده و با روغن داغ میپزند و یا بر سیخ زده و روی آتش بریان میکنند، ماهی کوچولو که گوش او به این نصیحتها بدهکار نبود خود را به سطح دریا رساند لحظاتی بعد خود را درون تور شکارچیها دید، چون از دریا جدا شد به اطراف میپرید و همه آن نصیحتهای مادر را یقین کرد. پاره شدن شکم، نمک و ادویه، روغن و سیخ و آتش و بریان شدن.
آری: داستان انسان نیز این چنین است، انبیاء و علماء، انسانها را از حوادث بعد از مرگ باخبر میکنند و انسان توبه نمیکند. چون بمیرد و به برزخ رود همه آنچه را که پیامبران در دنیا بدان انذار میکردند یقین میکند.
هر آغازی را پایانی و هر قوتی را ضعفی است و هر حیاتی را مرگی. پس بخوان و یقین کن که خواهی مرد و تو را از قصر به شکم قبر میسپارند.
﴿أَيۡنَمَا تَكُونُواْ يُدۡرِككُّمُ ٱلۡمَوۡتُ وَلَوۡ كُنتُمۡ فِي بُرُوجٖ مُّشَيَّدَةٖ﴾[النساء:۷۸].