۱۵- نماز سلف صالح
تأمل در سیرة سلف صالح به خشوع در نماز میافزاید خصوصاً وقتی که انسان از آنها پیروی کند و بداند که چگونه نماز را اقامه کردهاند. ابنرجب گفته است: کاش یکی از آنها را مشاهده میکردی در حالی که با کمال فروتنی در برابر خداوند میایستاد و شروع به مناجات میکرد از دنیا فارغ بود و همانند چوبی خشک میایستاد. مجاهد گفته است: هنگامی که یکی از آنها به نماز میایستاد چنان از خداوند میترسید که در نماز نه به چیزی نگاه میکرد، نه متوجه اطرافش میشد، و نه با چیزی بازی میکرد و نه امور دنیوی به ذهنش میآمد و نه در مورد آنها فکر میکرد، مگر اینکه فراموش میکرد.
عبد الله بنالزبیر در نماز همانند چوبی خشک میایستاد و در حال سجده اگر هم منجنیق از کنار او میگذشت سرش را بلند نمیکرد [۶۱]که بدان توجه کند و مسلمة بن بشار در حالی که در مسجد نماز میخواند قسمتی از مسجد خراب شد، مردم بلند شدند ولی او همچنان در نماز بود و [چنان از خود بیحد شده بود که این واقعه را] احساس نکرد [۶۲].
و میگویند: بعضی از آنها در حال نماز و سجده مانند تکه پارچهای بودند که به زمین انداخته شدهاند و بعضی از آنها در حالی که از نماز خارج میشدند رنگ چهرة آنها تغییر کرده بود، و بعضی از آنها در حال نماز نمیدانستند که چه کسی در راست یا چپ ایشان ایستاده است، و بعضی از آنها در حالِ وضو گرفتن چهرههایشان زرد میشد و وقتی به او میگفتند: چرا در حال وضو گرفتن احوالت تغییر میکند؟ میگفت: میدانم که در مقابل چه ذات با عظمتی میایستم!.
و سیدنا علی بن ابی طالبسدر نماز بر خود میلرزید و متغیر میشد. به او گفته شد: تو را چه شده است که میلرزی؟ گفت: وقت ادای امانتی رسید که آسمانها، زمین و کوهها از حمل آن میترسیدند و سرباز میزدند [۶۳]. سعید تنوخی در نماز، اشک میریخت و از بس گریه میکرد گونههایش خیس میشد. و بعضی دیگر از تابعین هم به این نحو در نماز متحول میشدند و میگفتند: آیا میدانید در برابر چه ذات باعظمتی میایستیم و مناجات میکنیم، ای گرامیان، کدام یک از شما در نماز چنین حالتی دارد و این گونه متحول میشود و چنین هیبتی در دل دارد؟ [۶۴].
به عامر بن عبدالقیس گفتند: آیا در نماز چیزی تو را به خود مشغول میکند؟ گفت: مگر محبوبتر از نماز چیزی هست که مرا به خود مشغول کند؟! گفتند: ما در نماز به چیزهایی مشغول میشویم. گفت: به بهشت، حورالعین و امثال آن؟ گفتند: خیر، به خانواده و اموالمان مشغول میشویم. گفت: اگر تنم بر سر نیزهها تکه پاره شود بهتر از آن است تا در نماز به فکر امور دنیایی باشم.
سعد بن معاذسگفت: سه خصلت دارم، اما کاش همیشه داشتم:
۱- در نماز به چیزی نمیاندیشم.
۲- اگر حدیثی از پیامبرجبشنوم، در درستی آن شک و شبههای به خود راه نمیدهم.
۳- وقتی همراه جنازهای هستم چیزی به جز آنچه که خود میخوانم و دعاهایی که دیگران به زبان میآورند، به ذهنم خطور نمیکند، یعنی کاملاً حضور قلب داشتند [۶۵].
و حاتم/گفت: در اوقات نماز برمیخیزم و با خشیت به سوی نماز میشتابم و با نیتی پاک نماز میخوانم و «الله أکبر» را در کمال عظمت و بزرگی میگویم و با ترتیل تأمل و تفکر قرآن میخوانم و در کمال فروتنی به رکوع میروم و تشهد را با خضوع به اتمام میرسانم و با نیت خارج شدن از نماز سلام میدهم و با کمال اخلاص آن را تمام میکنم، و باز به خود برمیگردم و میترسم که از من پذیرفته نشود و مقبول خداوند نباشد و تا زندهام بر نماز محافظت میکنم و آن را پاس میدارم [۶۶].
ابوبکرالصبغی/گفت: دو امام، یعنی ابوحاتم رازی و محمد بن نصرالمروزی را دیدم و از شنیدن صدای آنها لذت بردم و هیچکسی را همانند آنها ندیدم و صدایی مثل صدای آنها را نشنیدهام. هیچکسی را ندیدم که زیباتر از محمد بن نصر نماز بخواند، زنبور بر پیشانی وی مینشست و پیشانی او را زخمی میکرد اما کوچکترین حرکتی نمیکرد. محمد بن یعقوب اخرم گفت: هیچ نمازی از نماز محمد بن نصر زیباتر نبود، [۶۷]پشهها بر گوش وی جمع میشدند ولی آنها را از خود دور نمیکرد و زیبایی نماز، خشوع و فروتنی او شگفتآور بود، چانهاش را بر سینه مینهاد و همانند چوبی خشک میایستاد [۶۸].
شیخالاسلام ابن تیمیه/وقتی به نماز میایستاد بدنش چنان میلرزید که گاه به راست یا چپ متمایل میشد.
نمازگزارا، بیا و این نمازها را با نمازهای نمازگزاران امروزی مقایسه کن، فرسخها فاصله دارند. امروزه میبینیم، یکی در نماز به ساعتش مینگرد، دیگری قد و قامت خود را راست و ریس میکند، سومی به بینیاش دست میکشد، بعضی خرید و فروش میکنند، عدهای پول میشمارند، بعضی دیگر به زینتهای سجاده و سقف مسجد نگاه میکنند، عدهای به اطراف خود مینگرند تا افراد کنارِ خود را بشناسند. این وضعیتِ نماز امروز ماست، بیا و داوری کن، حال آن که اگر یکی از آنها در مقابل یکی از بزرگان و کار به دستان بایستد جرأت ندارد کوچکترین حرکتی بکند [۶۹].
[۶۱]
چون که با تکبیرها مقرون شدند
همچو قربان از جهان بیرون شدند
(مثنوی)
[۶۲]
آن دعای بی خودان خود دیگر است
آن دعا زو نیست گفتِ داور است
و آن دعا حق میکند چون او قناست
آن دعا و آن اجابت از خداست
واسطه مخلوق نی اندر میان
بیخبر زان لایه کردن جسم و جان
بندگانِ حق رحیم و بردبار
خوی حق دارند در اصلاحِ کار
(مثنوی)
[۶۳]
عشق مولی کی کم از لیلی بود
گوی گشتن بهر او اولی بود
گوی شو میگرد بر پهلوی صدق
غلط غلطان در خمِ چوگانِ عشق
(مثنوی)
[۶۴] کتاب سلاح القیطان لطرد الشیطان، عبدالعزیز السلمان.
[۶۵] الفتاوی لابن تیمیة (۲۲/۶۰۵).
[۶۶] کتاب خشوع فی صلاة ۲۷-۲۸.
[۶۷]
وین نیاز، ار چه که لاغر میکند
صدر را چون بدرِ انور میکند
چون ز مرده زنده بیرون میکشد
هر گه مرده گشت او دارد رَشد ...
مرده شو تا مُخْرجُ الحیُّ الصَُمَد
زندهای زین مرده بیرون آورد
(مثنوی)
[۶۸] کتاب تعظیم قدرالصلاة.
[۶۹]
گریه باشد شحنه هر موشخو
موش که بود تا ز شیران ترسد او
خوفِ ایشان از کلابِ حق بود
خوفشان کی ز آفتاب حق بود
موش کی ترسد ز شیران مصاف
بلکه آن آهو تگان مشک ناف
رَو به پیشِ کاسه لیس ای دیگ لیس
توش خداوند و ولی نعمت نویس
(مثنوی)