اول- بانو خدیجه بنت خویلد:
ایشان اولین همسر رسول جبودند که پیامبرمان علیه الصلاة والسلام قبل از مبعوث شدن و در حالی که بیست و پنج سال داشتند و با او ازدواج کردند. بانو خدیجه در این زمان بیوه بودند و چهل سال از عمرشان میگذشت. همسر اول ایشان «ابی هاله بن زراره» و همسر دومشان «عتیق بن عائذ» نام داشتند و پس از آنها همانگونه که در کتاب «الاصابة» آمده است رسول جبا او ازدواج کرد. ایشان بانو خدیجه را به علت رای سدید و تیز بینی در امور و ذکاوتشان برگزیدند. و این ازدواج، ازدواجی با حکمت و موفق بود زیرا پیوندی میان عقل با عقل بود. و تفاوت سنی میان آن دو مسئلهای نبود که بر سر راه این ازدواج ایستاده و با آن مخالفت کند. چون هرگز غرض از این ازدواج قضای شهوت نبود بلکه این ازدواج را اهدافی انسانی و جلیل ملازمت میکرد.
خداوند تعالی، محمد جرا برای حمل رسالت و تحمل سنگینی دعوت آماده مینمود، و در همین راه این بانوی با تقوا، نقی، عاقل و باهوش را نصیب او گردانید تا در راه تبلیغ دعوت و نشر رسالت، آن بزرگوار را یاری گر باشد و ایشان در میان زنان، اولین کسی بودند که به رسالت او ایمان آوردند.
از اموری که بر قوت عقل، درستی و سداد رای بانو خدیجه شهادت میدهد این است که: هنگامی که جبرییل در غار حراء بر محمد جوارد شد ایشان در حالی که وحشتزده بودند بسوی بانو خدیجه شتافت و میگفت: «زملوني» یعنی مرا بپوشانید. تا اینکه سرانجام آن بزرگوارجآرامش خود را باز یافته و ماجرا را برای بانو خدیجه تعریف کرد و گفت: «به راستی که من بر نفس خود ترسیدم».
و بانو خدیجه به ایشان جواب داد: «بشارت بده، به خدا که او هرگز تو را سر افکنده نخواهد کرد، تو به رحم و خویشان خود میرسی و همیشه به صدق سخن میگویی و بیپناه و آواره را مسکن و ماوی میدهی، و درماندگان را یاری میرسانی، و مهمان نوازی میکنی و در امور خیر تعاون و همکاری میکنی. (حدیث در صحیحین «بخاری و مسلم» روایت شده است).
رسول جدوران جوانیش را با بانو خدیجه گذراند و بر او هیچ زن دیگری نگرفته و هیچکس را همانند او دوست نداشت. و حتی بانو عایشه که نه او را دیده و نه با او ملاقاتی کرده بود نسبت به او غیرتورزی مینمود تا جایی که وقتی در یکی از روزها رسول جذکر بانو خدیجه را میکرد بانو عایشه جرات به خود داده و میفرمود: «آیا او بیش از پیرزنی بود که در زمانهای گذشته زندگی میکرد و اکنون خداوند بهتر از او را نصیب تو گردانیده است؟» منظور از این سخن بانو عایشه شخص خودشان بود.
رسول جاز این گفته او بسیار خشمگین شده و فرمود: «به خدا که خداوند بهتر از وی را نصیب من نگردانیده است. او در وقتی به من ایمان آورد که همه به من کفر میورزیدند و مرا تصدیق نمود در هنگامی که همه مرا تکذیب مینمودند. و مال خود را در اختیار من نهاد هنگامی که همه مرا از آن محروم نمودند و خداوند در میان همه زنان، از او مرا دارای فرزند نمود». عایشهلمیگوید: پس از شنیدن این سخن، هرگز در مورد او سخن بدی نگفتم. و شیخین از بانو عایشه روایت میکنند که فرمود: «بر هیچکدام از زنان نبی جهمانند خدیجه غیرت نمیورزیدم حال آنکه هرگز او را ندیده بودم.
اما نبی او را بسیار ذکر میکرد و بعضی اوقات گوسفندی را ذبح کرده و گوشت آن را برای دوستان خدیجه میفرستاد. و من به او میگفتم: مثل اینکه در دنیا هیچ زن دیگری بجز خدیجه وجود نداشته است، و ایشان میگفت: او بود و او بود و از او فرزند دارم.
بانو خدیجه مدت بیست و پنج سال با رسول جزندگی کرد که پانزده سال آن قبل از بعثت و ده سال آن پس از بعثت آن بزرگوار بود. رسول جدر حیات او هرگز زن دیگری نگرفت و همه فرزندان خود را بجز ابراهیم از او داشت. و هنگامی که بانو خدیجه به رحمت الهی پیوست، رسول جپنجاه ساله بود و بجز او زن دیگری نداشت. و با زنان دیگر خود پس از وفات بانو خدیجه ازدواج نمود که دلیل آن نیز همان حکمتهایی بود که قبلا به آن اشاره کردیم. رضي الله عنهما وأرضا وجعل الجنة مسكنها وماواها.