فصل اول: حقیقت کتاب «المراجعات»
کتاب «الـمراجعات» داعیان تشیع را به خود مشغول ساخته است، به طوری که آن را جزو بزرگترین ابزار خود، در فریفتن مردم عامی قرار دادهاند، یا به عبارت درستتر پیروان و شیعه خویش را با آن میفریبند، زیرا اهل سنت از این کتاب اطلاعی ندارند، گرچه شیعیان در این اواخر در تیراژهای فراوانی اقدام به چاپ آن نمودند، و در میان گروههایی از اهل سنت در مناطقی که از لحاظ علمی ضعیف، و از لحاظ دینی عقب افتاده بودند، به سبب حرصورزی بر قشر شیعیگری و آشفتگی فکرشان با ادعای وحدت در بین اهل سنت به پخش آن [کتاب] اقدام نمودند، و این کتاب حامل نامههایی میان شیخ اَلازهر سلیم بشری [۴]و عبدالحسین مذکور میباشد، که نامهها با اقرار شیخ الازهر (بشری) به صحت مذهب شیعیان و بُطلان مذهب اهل سنت به پایان میرسد!! بیگمان کتاب (مذکور) بر شیخ اَلاَزهر جعل شده است، دلایل دروغ و جعلی بودن آن فراوان است، و ما به ذکر برخی از آنها میپردازیم که عبارتند از:
۱- کتاب «الـمراجعات» در برگیرندۀ نامههای خطی میان شیخ الازهر سلیم البشری و میان این فرد شیعی (عبدالحسین) میباشد، با این وجود کتاب تنها از طرف فرد شیعی پخش و انتشار یافته است، و چیزی از بشری - که دلالت بر اثبات آن نماید - صادر نگردیده است، و نشر کتاب از طرف فرد رافضی خالی از هر گونه وثیقه و اعتباری است، و هیچ نوع ابزاری از ثقه و اعتبار درکتاب که بیانگر انتساب این نامهها را به سلیم البشری باشد - مثلاً نمونههایی از بعضی نامههای خطی رد و بدل شده، در آن وجود ندارد، - که معمولاً اَهل ثقه و اعتماد نمونههایی از آن را عرضه مینمایند - و تعداد نامهها در این کتاب به (۱۱۲) نامه میرسد، و سهم سلیم البشری در این نامه (۶۵) نامه میباشد، پس آیا همه آنها از بین رفتهاند؟!.
۲- جاعِل این کتاب «الـمراجعات» بعد از بیست سال از وفات البشری به نشر آن پرداخته است (بشری در سال (۱۳۳۵ ه) وفات یافته است). و اولین چاپ کتاب المراجعات در سال (۱۳۵۵) در صیداء به طبع رسید.
۳- شیوۀ نگارش این نامهها یک شیوه [اسلوب] میباشد، که همان اسلوب رافضی باشد، و هیچ نامهای حامل اسلوب سلیم البشری نیست، واین خود عبدالحسین موسوی را رسوا ساخته، و بیگمان دروغ وی را برملا میسازد، و عبدالحسین در مقدمه [کتاب] ناچار شده است، که خود را رسوا سازد، زیرا چارهای نمییابد، تا نامههایی جعل نماید، که بیانگر اسلوب بشری باشند، و اقرار نموده به اینکه این نامهها را با اسلوب نگارش خاص خود وضع نموده است، و میگوید: «وأنا لا ادّعی أن هذا الصحف تقتصر على النصوص التي تألفت یومئذ بیننا، ولا أن شیئا من الفاظ هذا الـمراجعات خطّه غیر قلمي».
یعنی: «و من ادّعا نمیکنم که این برگها همان متنی است، که آن روزگار میان ما ردّ و بدل شده است، و ادعا نمیکنم که چیزی از الفاظ این «الـمراجعات»و خط و تحریر آن، به قلم من نیست». و رسوایی دیگری به آن میافزاید و میگوید: «مع زیادات اقتضتها الحال ودعا إلیها النصح والإرشاد». «با اضافاتی که موقعیّت مقتضی آن بوده است، و مواردی که به راهنمایی و ارشاد نیاز داشته است».
۴- امّا متنهای کتاب در نوع و ساختار فراوان خود دارای نشانههای زیادی از جعل و کذب میباشد، از جمله: اینکه شیخ الازهر سلیم البشری - که در آن زمان از لحاظ دانش و جایگاه علمی رئیس و پیشوای الازهر بوده است، نه از لحاظ پُست و مقام اداری [دانشگاه الازهر، م] - تفسیر باطنی قرآن را از این رافضی میپذیرد، و این عمل تأویلی است که دانشجویان کم سن و سال [که بنیه علمی چندانی هم ندارند. م] و کسانی که دارای فطرت سالم میباشند، چه برسد به بزرگان الازهر آن را انکار مینمایند، ولیکن این فرد شیعی (عبدالحسین) نقل مینماید که شیخ الازهر - در آن نامهای که شامل آن تأویلات باطنی است - میگوید: «... أما در نامه اخیرت ... به آیات محکم و نشانههای استواری استدلال نمودهای، پس کسیکه این دلایل را نپذیرد سرسخت و یک دنده و در قبال حجتها مغرور و خودپسند است، و در بطلان دست و پا زده، و قضاوت جاهلانه مینماید» [۵].
سپس رافضی اقرار شیخ الازهر را به صحت و تواتر احادیثش نقل مینماید، که ازدیدگاه حدیث شناسان ضعیف و یا موضوع میباشند،و بلکه علاوه بر شیخ الازهر دانش آموزان خردسال نسبت به ضعف و جعل آن احادیث بیخبر نیستند، و در آن زمان کسی میتوانست، مقام ریاست [علمی یا اداری. م] الازهر را به عهده گیرد که از سرچشمه علم سیراب گشته، و در علوم اسلامی به شکوفایی رسیده باشد.
و به این اکتفا نکرده است. بلکه موسوی شیخ الازهر را طوری به تصویر میکشد، که او از شناخت احادیث موجود در کتابهای اهل سنت نه حتی اهل تشیع ناتوان بوده است، پس شیخ الازهر را میبینیم - آنچنانکه رافضی میگوید - نامهای میفرستد، در آن میگوید: «تکرّر منك ذکر الغدیر، فاتل حدیثه من طریق أهل السنة، نتدبّره» [۶]. یعنی: «از طرف شما نام غدیر بارها ذکر شده است. پس از طریق اهل سنت حدیث آن را ذکر کن تا در آن تأمل نمائیم». و نیز میگوید: «حدتنا بحدیث أهل الوراثة من طریق أهل السنة، والسلام» [٧]، «حدیث اَهل ارث و وراثت را از طریق اهل سنت برای ما روایت کنید، (والسلام)». آیا شیخ الازهر آن را نمیدانسته است؟ و آیا او از بحث و بررسی عاجز بوده است، در حالیکه کتابخانههایی نزد وی وجود داشته است؟ آیا به تکلیف این فرد شیعی نیاز داشته است، و حال آن که دانشمندان و دانشجویان دانشگاه الازهر در کنار وی بودهاند؟ از کی رافضیان در نقل حدیث نزد محدثین اهل سنت امانتدار و مورد اعتماد بودهاند؟ و میتوانیم بپرسیم که:
اگر شیخ سلیم البشری تمام گفتههای موسوی رامیپذیرد، و همچون شاگرد و غلام حلقه به گوشی است که جز اندکی، از اسلام چیزی نمیداند، و در برابر عبدالحسین همچون شاگردی است که در پی کسب علم است، و تمام گفتههای او را میپذیرد - آنطور که عبدالحسین میگوید - پس چرا شیخ بشری شیعی نگشته است؟ پس اگر وی را بر حق دانسته است چرا چیزی از او صادر نگشته است، که تأیید کننده سخن عبدالحسین باشد؟ چرا دانشمندان هم عصر او یا شاگردان خاص وی و خانواده او چیزی از وی [در این مورد] نقل نکردهاند تا این سؤالات [مذکور، م] از طرف شاگردان شیخ و پیروان او پاسخ داده شوند؟ میزان امانت موسوی، و منزلت صداقت وی، و اسلوبی که در این کتاب دنبال کرده است، و مقدار احترام وی برای اندیشه و عقلهای دانشجویان و خوانندگانش و شیعه عموماً، برای ما معلوم میگردد.
[۴] سلیم بن ابی فراج بن سلیم بشری استاد دانشگاه الازهر، از فقهای مالکی، در محلّه بشر متولد شد در الازهر به تعلیم و تعلم پرداخت، و کرسی فتوای مالکیان را بر عهده گرفت. و سال ۱۳۳۵ در قاهره وفات یافت. [۵] الـمراجعات (۱۳/۴٩). [۶] الـمراجعات (۳۵/۱٧٧). [٧] الـمراجعات (۶۵/۲۰٩).