اسلام از دیدگاه عقل

شبهه اول

شبهه اول

کسانی که دید آنها فقط محسوسات و تجربیات است؛ وقوع معجزات و خوارق عادت را انکار می‌کنند و می‌گویند: معجزات مخالف با عقل ومحال هستند زیرا پیدا شدن چیزی بدون سبب ناممکن و محال است، و این جهانی است که بقاء نظامش توسط اسبابی است که مشاهده می‌کنیم؟!.

پاسخ؛ کسانی که قائل بر این‌اند که چیزی بدون سبب پیدا نمی‌شود ادعایی است که برای اثبات آن هیچ‌گونه دلیل و برهانی ندارند.

آنچه را که آنها مارک محال بودن بر آن می‌زنند خالی از هر گونه دلیل قطعی می‌باشد لازماً همچنین محال خود ساخته‌ای هرگز حکم محال واقعی را به خودش نمی‌گیرد.

ما از معترضین می‌پرسیم: آیا خود اسباب بوسیله اسباب پیدا شده‌اند یا بدون اسباب؟ اگر برای اسباب هم اسباب بپذیریم تسلسل اسباب لازم می‌آید و تسلسل باطل است پس باید سلسلۀ اسباب بر یک سببی اختتام‌ بپذیرند که خود آن سبب بدون سبب پیدا شده باشد و آن را سبب اول می‌نامند پس قادر مطلق که سبب اول را بدون سبب پیدا کرده‌اند آیا قادر بر این نیست که چیزی را بدون دخالت سببی دیگر، بوجود آورد بطور مثال نان از آرد و آرد از گندم و گندم از کشت، این همه اسباب به کشت اختتام می‌پذیرد. الآن اگر بپرسم که کشت از کجا پیدا شده پس جوابی غیر از این نداریم که بگوئیم از گندم پیدا شده پس گندم از کشت و کشت از گندم و این را «دور» می‌نامند و دور باطل است؛ بنابراین باید بپذیریم که گندم اول بدون کشت بوجود آمده و هنگامیکه بوجود آمدن یک فرد از اسباب بدون سبب ثابت شد در هر فردی این امکان ثابت می‌شود زیرا که در مقابل قدرت خداوندی تمام افراد یکسانند. فلاسفه، با تجربۀ محدود و ناقص خود ادعا کرده‌اند چیزی بدون سبب طبیعی نمی‌توان پیدا شد؛ فلاسفه اگر تأثیر اسباب و علل و کیفیت و کمیت آن را می‌دانستند هرگز اینچنین ادعایی نمی‌کردند؛ زیرا اسباب موجد و سازندۀ مسببات نیستند؛ ایجاد و یپدا کردن صفت پروردگار است، جماد نمی‌تواند چیزی بوجود آورد همانطور که اسباب و علل خودشان عطیه خداوندی‌اند همینطور صفت تأثیر اسباب و علل و تمام صفات و کیفیات عطیه خداوندی‌اند و آنها مطابق با اراده و مشیت خداوندی اثر می‌کنند.

ثانیاً؛ دریافت کردن سبب و علت از تجربه ثابت می‌شود و با هیچگونه دلیل عقلی و برهان قطعی ثابت نمی‌شود مثلاً این را گفتن که فلان بیماری با فلان دوا علاج می‌شود یا اینکه آتش می‌سوزاند یا آب غرق می‌کند همه بنابر تجربه گفته شده‌اند و روشن است چیزی که با تجربه ثابت بشود قطعی و یقینی نیست بلکه ظنی است (چنانچه در ابتدای کتاب ثابت کردیم) چون در تجربه، تغییر و تبدیل می‌آید و در تجربه امکان اشتباه هم هست. بنابراین، با یک تجربه جزئی نمی‌توان حکم کلی زد؛ عقل هر چند دوربین و ریزبین باشد باز هم انتهای ادراکش محدود است؛ ثانیاً عقل از خطا و اشتباه مصون نیست؛ ثالثاً هیچ عقلی نمی‌تواند ادعا کند که تمام اسباب و شرایط و موانع آن چیز، مورد بررسی قرار گرفته‌اند لهذا ممکن است یک چیز دارای اسباب و علل متعددی باشد و برای وجود آن، شرایط و موانعی باشد و عقل؛ بعضی از آنها را درک و بیشتر آنها را درک نکرده است، در حقیقت آن اشخاصیکه معجزه را رد می‌نمایند در پشت پرده ادعای علم محیط و غیرمحدود را دارند گویا به زبان حال می‌گویند عقل ما تمام اسباب و علل جهان را بطور کلی درک و احاطه کرده است بنابراین ما حکم می‌زنیم معجزه ناممکن و محال است. حالا در این جا نتیجه‌گیری را محوّل به صاحبان خرد بکنیم و از آنها جویا بشویم آیا چنین ادعایی که بی‌بنیاد و مبتنی بر جهل و عدم شعور انسانی است تا چه حدی صحت دارد؟

دانشمندان بزرگ و معروف جهان بر آنند که دایرۀ علوم و مجهولات جهان خلقت بقدری وسیع است که ما جزء کوچکی از آن را درک نکرده‌ایم. چنانچه دانشمند بزرگ هکسلی در رد این طور اشخاص چنین می‌نویسد: اما راه رفتن بر آب، یا تبدیل کردن شراب را به آب، یا پیدا شدن بچه بدون پدر، یا زنده کردن مرده همۀ اینها بنابر مفهوم بالا ناممکن نیستند البته اگر ما چنین ادعا کنیم که در مورد فطرت اشیاء علم ما تمام ممکنات را احاطه کرده است شاید این گفتۀ ما بجا بود که صفات انسانی با راه رفتن بر آّب و پرواز کردن در هوا منافی هستند اما این حقیقت مانند روز روشن ظاهر است که رسیدن به انتهای علم، ممکنات بجای خود هنوز ما از الفبای آن نگذشته‌ایم بلکه توانائیهای ما بقدری محدود است که هیچ وقت نمی‌توانیم برای ممکنات حد و مرزی تعیین کنیم، [۲۴]با وجود این، همه این بی‌خردان با کمال بی‌باکی چیزی را که از درک و فهشمان خارج است انکار می‌کنند!!.

[۲۴] ممکنات و ناممکنات از هکسلی ص ۱٩٧.