شبهه سوم
منکرین معجزه میگویند: ما میدانیم که قوانین علمی سنن ثابت و لایتغیری هستند که همین ثبات و دوام آنها پایه ایجاد صنایع و اختراعات و اکتشافات گوناگون شده است، و با معجزه قوانین علمی نقص میشوند پس باید معجزات را تردید کنیم به عنوان مثال زنده شدن مرده توسط حضرت عیسی÷؟! چون حیات بخشیدن به یک پیکر بیجان هنوز از نظر علمی قابل حل نیست، و علم پزشکی و بیولوژی نمیتواند آن را تأیید کند.
پاسخ: اولاً معجزات به قدرت خداوند ظهور کردهاند و قدرت خداوندی دارای حد و مرزی نیست خدایی که این جهان را با این همه انرژی و ماده از نیستی به هستی درآورده؛ آیا نمیتواند چیزی مانند معجزه که به مراتب آسانتر از پیدایش زمین و آسمان است ظاهر کند؟!.
چنانکه ولیم استانل جیونس فیلسوف مشهور انگلستان در این مورد چنین مینویسند: از بحثهای بالا که در مورد حقیقت و نوعیت علوم تجربی بیان شد یک نتیجهای به آسانی میتوان اخذ کرد آن این است که ما به هیچ وجه نمیتوانیم مداخلت خداوندی را در کارخانۀ فطرت باطل قلمداد کنیم زیرا آن ذات توانائی که جهان را خلق کرده میتواند در آن اضافه و کم بکند و چنین واقعاتی برای ما غیرقابل تصور نیستند همانطور که خود جهان برای ما غیرقابل تصور نیست [۲۵].
دوماً: قوانین شما نمیتوانند قوانین کلی باشند؛ زیرا بسیاری از ویژگیهای طبیعت تاکنون برای شما پوشیده و مخفی هستند پس شما نمیتوانید با تجربه چند چیز یک قانون علمی کلی بسازید؛ بسیاری از دانشمندان و فلاسفه اعتراف کردهاند و گفتهاند: بشر هنوز جهان را آنطور که هست نشناخته و تمام قوانین و عوامل موثر و پدیدهها را بخوبی در نیافته است، و اساس قوانین علمی در عین ثابت و قاطعیت نسبی و متغیر است چون عوامل ناشناختهای هم وجود دارد که دستاندرکاران این پدیدهها هستند؛ بدین ترتیب بشر همه چیز را آنطور که هست نشناخته است و علم نتوانسته همۀ قوانین و روابط را مهار کند؛ تازه خود انسان هنوز موجود ناشناختهای است و جامعهشناسی در مراحل ابتدایی تلقی کرده و تازه وارد و بیتجربه مینامند و بسیاری از شعب این علوم تازه در دست تحقیق و مطالعه قرار گرفته است، بنابراین ما هنوز نمیتوانیم به طور قاطع پیدایش معجزات را با قوانین علمی موجود نارسا و ناسازگار بدانیم چون همه عوامل در کار پدیدههای جهان را نشناختهایم.
همانطور که در گذشته پرواز بشر به سوی آسمان ارسال صوت و تصویر از یک سوی جهان به سوی دیگر حتی از مسافتها بسیار نزدیک و کوتاه با علم آنروز قابل حل نبود بلکه محال شناخته میشد اما رفته رفته عادی و آسان شد معجزات را نیز نمیتوان بنابر درک نکردن (زیرا درک نکردن چیزی سبب بطلان آن چیز نیست) غیرممکن و با علم امروزی غیرقابل حل دانست.
[۲۵] اصول سائنس ص ٧۶۶.