مبحث پنجم: نهی امام از هواپرستی جدال و بدعتگذاری در دین
امام ابوحنیفه از همنشینی اهل کلام[۵۰] و هواپرستان و شنیدن سخنانشان ممانعت نموده و از فراگیری علم کلام بدلیل ضررهایی که دارد، نهی کرده است. و در مذمت اهل کلام و طرفداران آن ممانعتهای زیادی از امام نقل شده، در اینجا سخنان امام را میآوریم تا خوانندگان با دیدگاه امام در این باره آشنا شوند چنان که میگوید:
هواپرستان در بصره بسیارند، بیست سال و اندی با آنها نشست و برخواست کردم، بسی اوقات یک سال پیاپی، بیش و کم با آنها بودم؛ در آن وقت گمان میکردم، که علم کلام از مهمترین علوم است.
در علم کلام تا جایی مطالعه کردم و به درجهای رسیدم که مرا در این علم با انگشتان دست به یکدیگر نشان میدادند و من نزدیک حلقه درس حماد بن ابی سلیمان مینشستم. تا اینکه زنی پیش من آمد و پرسید: مردی زن کنیزی دارد و میخواهد او را به شیوۀ سنت طلاق دهد، او را چند طلاق دهد؟ ندانستم چه بگویم، گفتم برو از حماد سؤال کن و بیا به من بگو؛ از حماد سؤال کرد و پاسخ داد: او را هنگامی که از حیض پاک شده باشد و در آن هنگام با او همبستر نشده باشد، یک طلاق بدهد و سپس بگذارد تا دو حیض بگذرد، وقتی آن زن غسل کرد، ازدواج برایش جایز میباشد.
زن برگشت و پاسخ را به من گفت: با خودم گفتم: به علم کلام نیاز ندارم و کفشهایم را پوشیدم و به مجلس درس حماد رفتم.
خداوند عمر بن عبید را لعنت کند که راه علم کلام را برای مردم ـکه سودی به حالشان نداردـ باز کرده است[۵۱] .
مردی پرسید: دربارۀ آنچه مردم در مباحث کلامی اعراض و اجسام از خود ساختهاند، چه میگویی؟ امام گفت: اینها گفتارهای فلسفی است. برتوست که از احادیث و شیوۀ سلف پیروی و از هر نو پیدایی (در دین) که بدعت است، دوری کنی[۵۲] .
۴- حماد فرزند امام ابوحنیفه میگوید: روزی پدرم نزد من آمد، در حالی که گروهی از طرفداران علم کلام با من بودند و در مورد مسائل کلامی بحث میکردیم؛ سر و صدای ما بلند شده بود، همین که صدای پای پدرم را در منزل شنیدم، بیرون شدم، به من گفت: حماد چه کسانی نزد تو هستند؟
گفتم: فلانی، فلانی و فلانی، کسانی را که نزد من بودند را نام بردم. پرسید: در چه موضوعی بحث میکنید؟ گفتم: در فلان و فلان موضوع؛ به من گفت: ای حماد! علم کلام را رها کن؛ حماد گوید: بیاد ندارم که پدرم اختلاط فکری داشته باشد؛ روزی به چیزی دستور دهد و روز دیگر از آن منع کند.
گفتم: پدر: مگر خود شما به من دستور ندادی، علم کلام را فرا گیرم. گفت: آری فرزندم، امّا امروز تو را از آن منع میکنم؛ پرسیدم: چرا؟
گفت: فرزندم اینهایی که اختلافاتشان را در مسائل علم کلام مشاهده میکنی، قبلاً یک نظریه در دین داشتند تا اینکه شیطان با وسوسه در میانشان دشمنی و اختلاف انداخت لذا با یکدیگر مخالف شدند[۵۳] .
۵- امام ابوحنیفه به ابویوسف میفرماید: هرگز با عموم مردم در مسائل اصول دین، از علم کلام بحث نکن، چرا که آنان مردمی هستند که از تو تقلید میکنند و در نتیجه سرگرم چنین مسائلی میشوند[۵۴] .
اینها بخشی از سخنان و عقیدۀ امام ابوحنیفه دربارۀ اصول دین و موضعگیری او در برابر علم کلام و متکلمان است.
[۵۰] اهل کلام گروهی از مسلمین بودند که در اواخر قرن اول هجری ظهور کردند و برای اثبات عقاید خویش در مسائلی از قبیل توحید، تجسیم، جبر و اختیار، ایمان و کفر از دلایل و براهین عقلی استفاده میکردند که معمولاً با بحثها و مناقشات فروان بی پایان و منحرفی همراه بود. «مترجم» [۵۱] ذم الکلام هروی/۲۸-۳۱ این که امام ابوحنیفه رحمهالله عمربن عبید را لعنت میکند بر خطرناک بودن بدعتی دلالت دارد که دروازۀ آن را باز کرده است، چون در غیر این صورت لعنت کردن مسلمانی معین جایز نیست. [۵۲] ذم الکلام هروی/۱۹۴-ب. [۵۳] مناقب ابوحنیفه نوشته مکی /۱۸۴-۱۸۳ [۵۴] مناقب ابوحنیفه، مکی -۳۷۳