اثبات مرتبه اتباع:
استاد بزرگوار ما ناصر الدین/میفرماید: «تقلید نزد علماء عبارت است از گرفتن قول دیگری بدون شناخت دلیل آن و معنای این گفتار آن است که تقلید علم نیست بنابراین از دیدگاه علماء به مقلد عالم گفته نمیشود همچنانکه، امام شاطبی، ابن الوزیر الیمانی، شمسالدین زرعی، سیوطی نیز چنین گفتهاند، و ابن عبدالبر اتفاق علماء را بر این مسئله ذکر کرده است و بعضی از احناف مقلد را جاهل مینامند و بنابراین گفتهاند: مقلد اجازه ندارد که فتوا دهد» [۲۸].
اما اجتهاد عبارت است از علم به راههای استنباط احکام از دلایل شرعی. وقتی که ما به افراد پیرامون خود مینگریم میبینیم که نوع اول (مقلدین) بسیار زیاداند و نوع دوم (مجتهدین) بسیار اندکاند در بین این دو نوع، نوع سومی وجود دارد که ما آن را اتباع و افراد آن را متبعین مینامیم، کسانی که دوروبر ما هستند، گروهی از آنها توان استنباط را دارند که به آنان مجتهد میگویند و گروهی دیگر توان بحث و نظر را ندارند که در ردیف مقلدین به شمار میروند و گروهی دیگر هستند که بصورت مستقل قدرت بحث و توان فهم دلیل و استنباط احکام را ندارند اما در عین حال توان فهم و شناخت دلیل را دارند بنابراین، این گروه از مقلدین برتر و از مجتهدین پایینتر هستند، سوال این است که این گروه را باید چه بنامیم؟ آیا به آنان مقلد بگوییم؟ اگر چنین کنیم به آنان ظلم نمودهایم زیرا مقلد کسی است که از قول مجتهد بدون شناخت دلیل پیروی میکند، ولی این گروه در حالی از قول مجتهد پیروی میکنند که بر دلیل قول مجتهد شناخت دارند بنابراین درست نیست هر دو گروه را -گروهی که قول مجتهد را میشناسد و گروهی که نمیشناسد- در یک ردیف قرار دهیم، همانگونه که درست نیست آنان را در ردیف مجتهدین قرار دهیم. زیرا (شرایط اجتهاد را دارا نیستند و) مستقلاً توان بحث و نظر را ندارند لذا ضرورت ایجاب کرده تا علماء برای این گروه اصطلاح خاصی بنام اتباع بکار برند، اگر کسی اعتراض کند که اتباع و تقلید از نظر لغوی با هم یکی هستند (باید گفت) محلی برای اعتراض نیست، زیرا بسیاری از علماء برای این گروه این اصطلاح را وضع نمودهاند و در اصطلاح مناقشه نیست (یعنی علماء مرتبه اتباع را بیان داشته و ثابت کردهاند).
با توجه به اینکه از نظر کاربرد زبان عربی بین تقلید و اتباع فرق است کاربرد تقلید در موافقت و هماهنگی بدون دلیل است (و به تعبیری تقلید کورکورانه) و تقلید در موارد مذمت شده بکار برده میشود، میگویند فلانی مانند طوطی و یا میمون تقلید میکند، و معروف است طوطی بدون اینکه بفهمد تقلید میکند، و به هر آنچه که آموزش داده شود به همان سخن گوید هر چند که به آن بدون بیراه گفته باشند باز هم تکرار میکند و میمون هم هر آنچه را که از انسان ببیند تقلید میکند (و از طرفی) ما در استعمالات و کاربرد عربها ندیدهایم که تقلید در پیروی و موافقتی که همراه با علم و حجت باشد بکار برده شود، و اتباع در هر صورت به معنای موافقت و هماهنگی است چه موافقت کورکورانه و بدون دلیل باشد مانند قول خداوند:
﴿قَالَ ٱذۡهَبۡ فَمَن تَبِعَكَ مِنۡهُمۡ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَآؤُكُمۡ جَزَآءٗ مَّوۡفُورٗا ٦٣﴾[الإسراء: ۶۳].
«برو کسانی از ایشان که از تو پیروی کنند دوزخ سزای شما است و سزایی فراوان است».
و گاهی مرا از اتباع موافقت با بصیرت و شناخت است.
مانند گفته خداوند:
﴿قُلۡ هَٰذِهِۦ سَبِيلِيٓ أَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِۚ عَلَىٰ بَصِيرَةٍ أَنَا۠ وَمَنِ ٱتَّبَعَنِي﴾[یوسف: ۱۰۸].
«بگو این راه من است (که مردمان را) با آگاهی و بینش به سوی خدا میخوانم و پیروان من هم (چنین میباشند)».
بنابراین اتباع در موارد مدح بسیار بکار برده شده مانند فرموده خداوند:
﴿فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ﴾[البقرة: ۳۸].
«کسانی که از هدایت من پیروی کنند، بیمی بر آنان نیست و آنان اندوهگین نشوند».
فرموده خداوند:
﴿رَبَّنَآ ءَامَنَّا بِمَآ أَنزَلۡتَ وَٱتَّبَعۡنَا ٱلرَّسُولَ فَٱكۡتُبۡنَا مَعَ ٱلشَّٰهِدِينَ ٥٣﴾[آلعمران: ۵۳].
«پروردگارا! ما بدان چه نازل فرمودهای ایمان آوردهایم و از پیغمبر پیروی نمودهایم پس ما را از زمره گواهان بنویس».
و فرموده خداوند:
﴿فَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِهِۦ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَٱتَّبَعُواْ ٱلنُّورَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ مَعَهُۥٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾[الأعراف: ۱۵٧].
«پس کسانی که به او ایمان بیاورند و از او حمایت کنند، و وی را یاری دهند و از نوری پیروی کنند». (قرآن نام دارد و همسان نور مایۀ هدایت مردمان است و) به همراه او نازل شده است، بیگمان آنان رستگارند. و فرمودۀ خداوند:
﴿ٱلَّذِينَ يَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحۡسَنَهُۥٓ﴾[الزمر: ۱۸].
«آن کسانی که به همه سخنان گوش فرا میدهند و از نیکوترین و زیباترین آنها پیروی میکنند».
نسبت بین تقلید و اتباع عموم و خصوص است، اتباع اعم از تقلید است، تقلید عبارت است از موافقت و پذیرفتن کورکورانه و بدون دلیل، و اتباع هم شامل موافقت و پدیرفت بدون دلیل و هم شامل موافقت و پذیرفتن با دلیل و بصیرت است، بنابراین علماء اتفاق کردهاند که: اتباع عبارت است از قبول کردن حکم بعد از شناخت دلیل اکنون چه چیزی میتواند از پذیرفتن و قبول کردن اتباع جز تعصب و تحکم و عناد جلوگیری کند؟
ما در اینجا اقوال بعضی از علاء را مبنی بر اثبات مرتبۀ اتباع بیان میکنیم ابو عبدالله بن خویز منداد البصری المالکی میگوید: تقلید در شریعت به معنای رجوع به قولی است که برای گوینده آن حجت و دلیلی نیست و این در شریعت ممنوع است و اتباع چیزی است که برای آن دلیل ثابت شده است.
و گفته که: هر گاه پیروی کنی از کسی که دلیلی بر وجوب پیروی از او در آن امر نداشته باشی پس تو مقلد او هستی و تقلید در دین خدا صحیح نیست و هر گاه پیروی کنی از کسی که دلیل بر وجوب پیروی از او در آن امر داشته باشی پس تو متبع او هستی (نه مقلد او) و اتباع در دین جایز و تقلید ممنوع است [۲٩].
علامه ابن قدامه در مورد تقلید میفرماید: تقلید در عرف فقهاء عبارت است از پذیرفتن قول دیگری بدون دلیل، آنچه از این معنی گرفته میشود این است که گرفتن قول پیامبرصو اجماع تقلید به حساب نمیآید زیرا قول پیامبرصو اجماع حجت است [۳۰]. اکنون بیندیشید که تقلید چگونه خاص شده به عدم شناخت دلیل و کسی که دلیل را بشناسد صراحتاً از (مرتبۀ) تقلید خارج شده، و مانند همین مطلب را امام شوکانی در ارشاد الفحول ذکر میکند [۳۱]. امام شاطبی میفرماید: مکلف به احکام شریعت، از سه حال خارج نیست یکی اینکه فرد مجتهد باشد لذا حکمش آن چیزی است که اجتهادش بدان رسد دوم اینکه فرد مقلد محض و بیعلم باشد لذا باید دیگری وی را قیادت و راهنمایی کند (شیخ ناصر میفرماید: در این قسمت نکتهای ظریف وجود دارد منبی بر اینکه مقلد مانند یک فرد نابینا است) (زیرا آنکه بینا است خود رهبر است، نابینا را باید راه برد) سوم اینکه فرد به درجه مجتهدین نرسد اما دلیل را میفهمد و جایگاه آن را میداند و درک و فهم خویش را از طریق اصول و قوانین معتبر اصلاح میکند، و محقق گردانیدن کلیه روشها با اصول و قوانین معتبر امکانپذیر است [۳۲].
من صحبت امام شاطبی را اینگونه میفهمم که ایشان مرتبه سومی را برای مکلفین ثابت میکند، همان چیزی که علماء آن را مرتبۀ اتباع مینامند. امام شاطبی بین مرتبه اتباع و دو مرتبه دیگر فرق قایل میشود در مرتبۀ تقلید میگوید: «دومی آن است که مقلدی محض و بطور کلی از علم شرعی آگاهی نداشته باشد بنابراین دیگری باید وی را قیادت و رهبری کند...» در حالی که در مورد مرتبۀ سوم میگوید: «آن است که به درجۀ مجتهدین نرسد اما دلیل را میفهمد و محل آن را میداند و صلاحیت ترجیح را هم دارد...» اکنون کسی که منصفانه دنبال بحث و بررسی باشد چگونه فکر میکند که امام شاطبی هر دو مورد (مرتبۀ تقلید و مرتبۀ سوم که توان فهم دلایل و صلاحیت ترجیح دارد) را یکی میداند در حالی که بین هر دو مورد فرق واضحی را بیان میدارد؟ امام شاطبی در دنباله بحث میگوید: کسی که اهل ترجیح است، ترجیح یا نظراتش یا معتبر است که در این صورت این فرد مانند مجتهد میباشد و یا ترجیحش معتبر نیست در این صورت از مرتبه عوام به حساب میآید.
به نظر بنده گفته امام شاطبی در این قسمت تقسیم سهگانه اول را نه تنها لغو نمیکند بلکه آن را تایید میکند زیرا کسی که نظرش در بعضی از مسایل معتبر ودر بعضی دیگر غیر معتبر و یا در معتبر دانستن نظرش شک و تردد وجود دارد خود گروهی مستقل است و با گروه مجتهدینی که نظرشان در همه مسایل معتبر است تفاوت دارد، همانگونه که با گروه دوم یعنی مقلدین که نظرشان در همۀ مسایل معتبر نیست تفاوت دارد.
و آنچه که دلالت بر این دارد این است که امام شاطبی در چند موضع دیگر کتاب خودش این تقسیم سه گانه را (مجتهد و مقلد و گروه سوم را) بیان میکند و بعد از چند خط از کلام سابقش از مقلد و متبع بحث میکند و میگوید: کسی که میخواهد در این مورد نظر بیاندازد در صورتی که مجتهد نیست دو راه در پیش دارد یکی اینکه از اهل علم اتباع کند بدین منظور که این فرد به علمی که به آن نیاز دارد عالم و دانا است. . . . و در آنچه که به وی میرسد بصیرت دارد مانند اهل علم زمان ما، خوب این شخص رسیدنش به حق آسانتر است، زیرا مطالب نقل شده در کتابها را یا حفظ دارد و یا اینکه این مطالب برای مطالعه و مذاکره در دسترس وی هستند. و در صورتی که این فرد (مجتهد نیست بلکه) بیسواد محض است طبیعتاً وقتی که اختلاف علماء را در مسایل شریعت میبیند دچار سردر گمی میشود بنابراین چارهای جز تقلید از یک گروه را ندارد... [۳۳].
برادر خوانده -خداوند تو را هدایت فرماید- خیلی منصفانه و بدون جانب داری و تمایل، به این کلام دقت کن و خوب بیاندیش و صادقانه بگو: آیا مشاهده نمیکنی که امام شاطبی/بین متبع و مقلد به صورت خیلی ظاهر و واضح فرق قایل میشود؟ و در مورد متبع میگوید «در علم صاحبنظراست و در آنچه که به وی میرسد بصیرت دارد، مانند اهل علم زمان ما...» و در مورد مقلد میگوید «بیسواد محض است» و در مورد متبع میگوید: «رسیدنش به حقیقت آسان است زیرا مطالب نقل شده در کتابها را یا حفظ دارد و یا اینکه این مطالب برای مطالعه و مذاکره در دسترس وی هستند».
آیا مگر حقیقتاً متبع چنین نیست که هر گاه قول مجتهد و دلیل وی را بشنود میتواند در مورد آن تحقیق کند و با مراجعه به کتابها و مراجع و یا با سوال و مناقشه دلایل، در مورد آنها تحقیق نماید؟ ولی مقلد بیسواد محض، در تحقیق و مراجعه به کتب و مناقشه دلیل هیچ نقشی ندارد و چارهای جز تقلید از مجتهد و تسلیم در مقابل یک عالم را ندارد، زیرا همانگونه که امام شاطبی فرمودند (مقلد محض بیعلم کامل است، دیگری باید وی را قیادت و رهبری نماید، مقلد مانند نابینا است زیرا نه نظری دارد و نه تحقیق و جستجویی بر خلاف متبع که از همه اینها برخوردار است، هر چند که مرتبه متبع از این جهت که نیازمند و محتاج علماء و مجتهدین است، شبیه به مقلد است و از استنباط از نصوص شخصاً عاجز است اما از این جهت که متبع فردی با بصیرت است و میتواند کلام مجتهد و دلیل وی را مورد بررسی قرار دهد و میتواند با مطالعه و مذاکره در مورد قول مجتهد و دلیل وی تحقیق کند، با مقلد فرق دارد و متبع مانند مقلد نابینا نیست که بدون اندیشه و تامل تسلیم هر قولی شود، بلکه دلیل را میفهمد و در آن مینگرد و چه بسا که بعضی از آراء مجتهد را در صورتی که از نظر صحت استدلال قانع نباشد نپذیرد.
این همانطور که میبینیم و میفهمیم حقیقت گفتۀ امام شاطبی است و فکر نمیکنم کسی که دارای نظر درست و فکر پویا باشد در صورتی که خوب بیندیشد با من مخالفت کند و این چیزی است که ابن حزم صاحب کتاب المحلی و امام شوکانی و دیگران به صراحت به اثبات این مسئله پرداختهاند.
[۲۸] عودة إلى السنة، مجلة الـمسلمون ۵/۴۶۵-۴۶۶. [۲٩] جامع بیان العلم: ۲/۱۴۳. [۳۰] الروضة: ص ۲۰۵. [۳۱] ارشاد الفحول: ص ۲۶۵-۲۶۶. [۳۲] الاعتصام للشاطبی: ط السعادة ۳۴۲-۳۴۳. [۳۳] الاعتصام: ۲/۳۴۴.