مقلدین در شأن أئمه مبالغه میکنند
این تنگ نظران هر کسی را که استعداد بحث و بررسی دارد از بازنگری مطالبی که پیشینان در مورد آنها بحث نمودهاند بدلیل اینکه هر کس این کار را انجام دهد در حق ائمه و علمای گذشته طعن وارد کرده بر حذر میدارند و مقلدین برای کامل کردن نقشههایشان در مدح ائمه زیادهروی کردهاند و درباره آنان داستانهای ساختگی سر هم کردهاند تا جائی که میرود آنان را جزو معصومین یا اصلاً موجوداتی خیالی قرار دهند که نمیتوانند در عالم واقع زندگی کنند مثلاً در مورد فلان امام میگویند [۴۸]که چهل سال تمام نماز صبح را با وضوء عشاء میخواند [۴٩].
و جایز نیست که در حق این امام گفته شود که هیچ حدیثی در دنیا نبوده که به ایشان نرسد [۵۰]، و فلان امام تمام شب را بیدار میماند [۵۱]و فلان امام در محل وفات خود هفت هزار مرتبه قرآن را ختم نمود [۵۲]و هر شب در دو رکعت کل قرآن را ختم نمود [۵۳]و مبالغات خیالی دیگر که مخالف عقل و شرع و واقعیت امر هستند.
همانگونه که مقلدین ائمه را ملقب به لقبهایی آنچنانی میکنند مثلاً در مورد امام ابو حنیفه میگویند: اما اعظم، وقتی که چنین باشد پس رسول الله کیست؟ آیا برای آنان کفایت نمیکرد که مثلاً بگویند: امام عظیم (بزرگ)؟
[۴۸] انظر علی سبیل الـمثال کتاب الاجتهاد والـمجتهدون ص (۲٩) فما بعدها. [۴٩] این سخن در عین حالی که در عالم بشر جزو محالات است مخالف با سنت رسول الله نیز هست، زیرا پیامبر بزرگوار اسلام بر آن سه نفری که در مورد انجام عبادت مبالغه نموده بودند منکر شدند، که اولی گفته بود: من نماز میخوانم و نمیخوابم، و دیگری گفته بود: من روزه میگیرم و افطار نمیکنم، و سومی گفته بود: من ازدواج نمیکنم، این جریان به رسولصرسید آنان را خواست و خطاب به آنان فرمود: من هم روزه میگیرم، هم افطار میکنم، هم نماز میخوانم و هم میخوابم و هم با زنان ازدواج میکنم، لذا هر کسی که از روش و سنت من رویگردانی کند از من نیست. بخاری و مسلم. گذشته از این بنا به گفته شیخ ما چنین بیان و توصیفی در مدح امام در بر گیرنده هیچ فضیلتی نیست زیرا افضل و اکمل در شریعت اسلام برای یک مسلمان این است که برای هر نماز تجدید وضوء نماید نه اینکه چندین نماز را با یک وضوء بخواند و این داستان در مورد یک امام ساخته شده است و شایسته یک امام این است که به افضل و اکمل عمل نماید؛ خوب بیندیش. [۵۰] انظر أیضا کتاب الاجتهاد والـمجتهدون: ص ٧۲. [۵۱] کتاب الاجتهاد والـمجتهدون: ص ۴۰. [۵۲] کتاب الاجتهاد والـمجتهدون: ص ۳۵. [۵۳] انظر کتاب مراقی الفلاح: ص ۸۰.