تفسیر انوار القرآن - جلد دوم

سوره‌ توبه

سوره‌ توبه

مدنی‌ است‌ و دارای‌ (۱۲٩) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه‌: این‌ سوره‌ را بدان‌ جهت‌ «توبه» نامیدند که‌ در آن‌ بیان‌ توبه‌مؤمنان‌ عموما و توبه‌ تخلف‌ کنندگان‌ از جنگ‌ تبوک‌ مخصوصا، مطرح‌ شده ‌است‌.

شایان‌ ذکر است‌ که‌ سوره‌ توبه‌ در سال‌ نهم‌ هجری‌، یعنی‌ یک‌ سال‌ بعد از فتح‌ مکه‌ نازل‌ شد.

مفسران‌ نقل‌ می‌کنند: رسول‌ خدا صبعد از برگشتن‌ از غزوه‌ تبوک‌، در این ‌اندیشه‌ بودند که‌ به‌ سفر حج‌ بروند، لیکن‌ به‌ یاد آوردند که‌ مشرکان‌ در این‌ سال‌ هم ‌به‌ عادت‌ سالهای‌ قبل‌، در خانه‌ کعبه‌ برهنه‌ طواف‌ می‌کنند پس‌ از این‌ که‌ با آنان ‌یکجا باشند، احساس‌ کراهت‌ کردند، از این‌رو در آن‌ سال‌ ابوبکر صدیق‌ سرا امیر حج‌ تعیین‌ کردند تا مناسک‌ حج‌ را به‌ مردم‌ اقامه‌ کند و چون‌ ابوبکر سعازم ‌شد، آن‌ حضرت‌ صبه‌دنبال‌ وی‌، ده‌ آیه‌ اول‌ از این‌ سوره‌ را با علی‌ سفرستادند تا این‌ آیات‌ را به‌ مردم‌ مکه‌ و به‌ کافه‌ مردم‌ در مناسک‌ حج‌ ابلاغ‌ نماید و پیمانهای ‌مشرکان‌ را ـ بعد از آن‌که‌ پیمان‌شکنی‌ از سویشان‌ بسیار شده‌ بود ـ به‌سوی‌ آنان‌ افگنده‌ و ملغی‌ اعلام‌ کند؛ علی سمردم‌ را در مناسک‌ این‌ گونه‌ ندا می‌کرد:

«ای‌ مردم‌! جز انسان‌ مؤمن‌، کسی‌ دیگر به‌ بهشت‌ داخل‌ نمی‌شود.

بعد از این‌، هیچ‌ کس‌ نباید در خانه‌ کعبه‌ برهنه‌ طواف‌ کند.

بعد از گذشت‌ این‌ سال‌، دیگر مسلمان‌ و کافر نباید با هم‌ در بیت‌الحرام‌ گرد آیند.

هرکس‌ که‌ میان‌ او و رسول‌ خدا صپیمانی‌ است‌، پیمانش‌ تا به‌ پایان‌ رسیدن ‌مدتش‌ دارای‌ اعتبار است‌ و هرکس که‌ با ایشان‌ پیمانی‌ ندارد، بداند که‌ مهلت‌ وی‌ فقط چهار ماه‌ است‌ و بس».

از عثمان‌ سروایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: صسوره‌ «انفال» از اوایل‌ سوره‌های‌ نازل‌ شده‌ در مدینه‌ و سوره‌ «برائه» از آخرین‌ سوره‌های‌ نازل‌ شده‌ در آن‌ است‌ و از آنجا که‌ داستان‌ «برائه» شبیه‌ داستان‌ «انفال» بود، من‌ چنین‌ پنداشتم‌ که‌ «برائه» جزء «انفال» است‌، از طرفی‌ رسول‌ خدا صرحلت‌ کردند درحالی‌ که‌ برای‌ ما بیان ‌نکرده‌ بودند که‌ «برائه» جزء «انفال» است‌ یا خیر، به‌ همین‌ جهت‌، من‌ این‌ دو سوره‌ را به‌ هم‌ پیوسته‌ ساخته‌ و میان‌ آنها (آیه‌ فاصله‌ دهنده) ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ‌را ننوشتم».

باید دانست‌ که‌ اصحاب سبعد از امیرالمؤمنین‌ عثمان‌ سنیز به‌ وی‌ اقتدا کرده‌ و در آغاز آن‌ ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِرا ننوشتند.

ابن‌عباس‌ سمی‌گوید: «از علی سپرسیدم‌ که‌ چرا در آغاز سوره‌ برائه ‌﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِنوشته‌ نشده‌؟ فرمود: زیرا ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِامان‌ است ‌و برائه‌ حکم‌ شمشیر و ملغی‌ کردن‌ پیمانها را فرود آورد لذا در آن‌، امانی‌ نیست». بدین‌جهت‌، «برائه» و «عذاب» از نام‌های‌ مشهور این‌ سوره‌ است‌ و برای‌ آن ‌چندین‌ نام‌ دیگر نیز روایت‌ شده‌ است‌ چنان‌که‌ نسفی‌ نامهای‌ آن‌ را چنین‌ نقل ‌می‌کند: «برائه‌، توبه‌، مقشقشه‌ (بیزاری‌ کننده‌ از نفاق)، مبعثره‌ (افشاکننده ‌رازهای‌ منافقان)، مشرده‌ (برهم‌ زننده‌ منافقان‌ و مشرکان)، مخزیه‌ (خوارکننده‌ منافقان‌ و مشرکان)، فاضحه‌ (رسواگر منافقان‌ و مشرکان)، مثیره‌، حافره‌، منکله ‌و مدمدمه‌ ـ که‌ در معنی‌ شبیه‌ هم‌اند ـ یعنی‌ تارومار کننده‌ کفار و منافقان».

علما در روشنی‌ آیات‌ این‌ سوره‌ گفته‌اند: اهل‌ کتاب‌، در میان‌ سه‌ انتخاب‌ زیرقرار دارند:

۱- پذیرفتن‌ اسلام‌.

۲- تن ‌دادن‌ به‌ جنگ‌.

۳- قبول‌ جزیه‌.

اما مشرکان‌ عرب‌ ـ به‌ اجماع‌ علما ـ دو انتخاب‌ بیشتر پیش‌ رو ندارند: پذیرفتن ‌اسلام‌، یا کشته ‌شدن‌. ولی‌ فقها در غیر مشرکان‌ عرب‌ اختلاف‌ نظر دارند ولی‌ در طول‌ تاریخ‌، با غیر از مشرکان‌ عرب‌ ـ از جمله‌ با مجوس‌ ـ مانند اهل‌ کتاب‌ رفتار شده‌، یعنی‌ از آنان‌ جزیه‌ نیز پذیرفته‌ شده‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ جزیه‌، رمز گردن ‌نهادن‌ به‌ سلطه‌ اسلام‌ و مسلمانان‌ است‌.

البته‌ آیات‌ نخست‌ این‌ سوره‌، از اعلام‌ برائت‌ و جنگ‌ علیه‌ مشرکان‌ و اهل‌ کتاب‌ سخن‌ می‌گوید.

﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ١[التوبة: ۱].

«این» آیات‌ «اعلام‌ برائتی‌ است‌ از طرف‌ خدا و پیامبرش‌ نسبت‌ به‌ آن‌ مشرکانی‌که‌ با آنان‌ عهد بسته‌ بودید» عهد: عقد و پیمانی‌است‌ که‌ با سوگند محکم‌ ساخته ‌شده‌ باشد. خدای‌ به‌ مسلمانان‌ خبر می‌دهد که‌ او و پیامبرش‌ به‌سبب ‌پیمان‌شکنی‌هایی‌ که‌ از سوی‌ کفار روی‌ داده‌ است‌، از این‌ معاهدات‌ اعلام‌ برائت ‌و بیزاری‌ می‌کنند بنابراین‌، بر معاهدین‌ مسلمان‌ واجب‌ است‌ تا عهدها و پیمان‌های‌ آنان‌ را بی‌اعتبار اعلام‌ کنند.

در یک‌ نگاه‌ کلی‌ ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ در آن‌ موقعیت‌، وضعیت‌ مشرکان‌ در قبال‌ مسلمانان‌ خارج‌ از حالات‌ زیر نبود:

یا این‌که‌ آنها با مسلمانان‌ پیمانی‌ داشتند، یا پیمانی‌ نداشتند و کسانی‌ که‌ با مسلمانان‌ پیمانی‌ داشتند؛ یا پیمان‌شان‌ مدت‌ معینی‌ داشت‌ یا نداشت‌ و کسانی‌ که‌ پیمان‌شان‌ مدت‌ معینی‌ داشت‌، یا این‌ مدت‌ کمتر از چهار ماه‌ بود، یا بیشتر از آن‌ وکسانی‌ که‌ پیمان‌شان‌ بیشتر از چهارماه‌ وقت‌ داشت‌، یا صاحبان‌ آن‌ به‌ تعهدات‌ خود وفادار بودند یا خیر.

بنابر این‌، اعلام‌ شد که‌:

۱- کسانی‌ که‌ نیت‌ خیانت‌ و پیمان‌شکنی‌ علیه‌ مسلمانان‌ دارند، حکم‌شان‌ این ‌است‌ که‌ پیمانشان‌ لغو و بی‌اعتبار اعلام‌ شود (این‌ حکم‌ در سوره‌ انفال‌ گذشت).

۲- کسانی‌ که‌ به‌ تعهدات‌ خود وفادارند و پیمانشان‌ بیشتر از چهار ماه‌ وقت‌ دارد، باید به‌ پیمان‌ با آنان‌ وفا کرد.

۳- کسانی‌ که‌ پیمانی‌ مطلق‌ از قید زمان‌ دارند، یا پیمانشان‌ کمتر از چهار ماه‌ وقت‌دارد، باید به‌ آنان‌ چهار ماه‌ فرصت‌ داد ـ چنان‌که‌ در آیه‌ بعد می‌خوانیم‌ ـ و بعداز آن‌، دیگر هیچ‌ عهد و پیمانی‌ با آنان‌ مدار اعتبار نیست‌.

۴- مشرکانی‌ که‌ پیمانی‌ با مسلمانان‌ ندارند، حکم‌ آنان‌ در مقدمه‌ این‌ سوره‌ بیان ‌شد.

﴿فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَأَنَّ اللَّهَ مُخْزِي الْكَافِرِينَ٢[التوبة: ۲].

«پس‌ ای‌ مشرکان‌! چهارماه‌ دیگر در زمین‌ بگردید» یعنی‌: خدای‌ سبحان‌ بعد از بی‌اعتبار اعلام‌ کردن‌ پیمان‌ مشرکان‌، به‌ آنان‌ مجال‌ داد که‌ چهارماه‌ دیگر به‌طور آزادانه‌ و با امنیت‌ کامل‌ در زمین‌ سیر کنند و به‌ هرجایی‌ که‌ می‌خواهند بروند و برای‌ جنگ‌ آماده‌ شوند ولی‌ بعد از این‌ مدت‌، دشمن‌ جنگی‌ خدا و رسولش ‌شناخته‌ شده‌ و در هرجایی‌که‌ یافته‌ شوند، کشته‌ می‌شوند. ابن‌کثیر ترجیحا بر آن ‌است‌ که‌ آغاز این‌ مدت‌، روز حج‌ اکبر سال‌ نهم‌ هجری‌ و پایان‌ آن‌، دهم ‌ربیع‌الاخر سال‌ دهم‌ هجری‌ بود. «و بدانید که‌ شما نمی‌توانید خدا را عاجز گردانید» یعنی‌: بدانید که‌ تعیین‌ این‌ مهلت‌ چهارماهه‌ برای‌ شما از روی‌ عجز ما نیست‌ بلکه‌ از روی‌ مصلحتی‌ است‌ تا کسی‌ که‌ توفیق‌ توبه‌ می‌یابد، توبه‌کار شود و بدانید که‌ از خداوند أگریزی‌ ندارید و نمی‌توانید او را به‌ ستوه‌ آورید «و بدانید که‌ خدا رسوا کننده‌ کافران‌ است» یعنی‌: خوار و خردکننده‌ آنان‌ است‌، در دنیا؛ باکشتن‌ و به‌ اسارت ‌درآوردن‌ و در آخرت‌؛ با عذاب ‌نمودن‌ کسانی‌ که‌ بر کفر پای‌ می‌فشارند.

﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ٣[التوبة: ۳].

«و اذانی‌ است» أذان‌: یعنی‌: اعلام‌ و اعلان‌ عامی‌ است‌ «از جانب‌ الله و رسول‌ او برای‌ مردم» یعنی‌: برای‌ کافه‌ مردم‌، بدون‌ اختصاص‌ قوم‌ و گروهی‌ «در روز حج ‌اکبر» که‌ این‌ روز، در مذهب‌ مالک‌ روز عید اضحی‌ و در مذهب‌ احناف‌ و شافعی‌، روز عرفه‌ است‌. توصیف‌ آن‌ به‌ «اکبر» به‌ این‌ دلیل‌ است‌ که‌ مردم‌ همه‌ در این‌ روز، گرد هم‌ می‌آیند چراکه‌ معظم‌ افعال‌ حج‌ در آن‌ انجام‌ می‌شود، یا بدان ‌سبب‌ که‌ عمره‌ «حج‌ اصغر» نامیده‌ شده‌، این‌ مناسک‌، «حج‌ اکبر» نامیده ‌می‌شود. دلیل‌ تعیین‌ این‌ وقت‌ خاص‌ برای‌ ابلاغ‌ این‌ اعلامیه‌، این‌ است‌ که‌ اعلام ‌آن‌ در این‌ روز؛ چنان‌ عام‌، آشکار و فراگیر می‌باشد که‌ بعد از آن‌، تهمت ‌پیمان‌شکنی‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ به‌ مسلمانان‌ نمی‌چسبد، از سوی‌ دیگر، رسیدن‌ آن‌ به ‌تمام‌ مردم‌ در این‌ روز، تضمین‌ شده‌ است‌.

متن‌ این‌ اعلامیه‌ این‌ است‌: «که‌ خدا از مشرکان‌ بیزار است» یعنی‌: بی‌گمان‌ او از مشرکان‌ پیمان‌شکن‌ برائت‌ می‌جوید «و رسول‌ او نیز» قطعا از آنان‌ بیزار است‌. ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ حق‌ تعالی‌ در آیه‌ اول‌، از ثبوت‌ «برائت» و بیزاری‌ از مشرکان ‌خبر داد و در این‌ آیه‌، آن‌ را اعلام‌ می‌دارد. البته‌ ثبوت‌ «برائت» در آیه‌ اول‌، ناظر بر مشرکانی‌ بود که‌ با مسلمانان‌ پیمانی‌ داشتند، اما اعلام‌ برائت‌ در اینجا، عام ‌است‌ در مورد تمام‌ مشرکان‌. «پس‌ اگر توبه‌ کردید» از کفر، «آن» توبه‌ «برای ‌شما بهتر است» از استمرارتان‌ در آن‌ «و اگر روی‌ بگردانید» و بر کفر خویش‌ باقی ‌بمانید «پس‌ بدانید که‌ شما درمانده ‌کننده‌ خداوند نیستید» یعنی‌: از وی‌ گریزنده ‌نیستید بلکه‌ او دریابنده‌ شماست‌ لذا شما را در برابر اعمالتان‌ مجازات‌ می‌کند «وکافران‌ را از عذاب‌ دردناک‌ خبر ده» به‌ عنوان‌ جزایی‌ بر کفرشان‌.

﴿إِلَّا الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئًا وَلَمْ يُظَاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ٤[التوبة: ۴].

«مگر آن‌ مشرکانی‌ که‌ با آنان‌ پیمان‌ بسته‌اید و چیزی‌ از تعهدات‌ خود را نسبت‌ به‌شما فروگذار نکرده‌اند» و از جانب‌شان‌ هیچ‌ فروگذاشتی‌ در تعهدات‌شان‌ ـ ولو ناچیز ـ روی‌ نداده‌ است‌، به‌ این‌ معنی‌ که‌ عهد شما را نقض‌ نکرده‌اند «و هیچ ‌کس» از دشمنانتان‌ «را علیه‌ شما پشتیبانی‌ نکرده‌اند پس‌ پیمان‌ آنان‌ را تمام ‌کنید» یعنی‌: به‌ عهد خود با آنان‌ به‌ طور تام‌ و کامل‌ پایبند باشید «تا مد‌‌ت‌شان» یعنی‌: تا همان‌ مدتی‌ که‌ با آنان‌ عهد بسته‌اید، هرچند بیشتر از چهار ماه‌ باشد «چرا که‌ خدا پرهیزگاران‌ را دوست‌ می‌دارد» یعنی‌: کسانی‌ را که‌ از او در محرماتش‌ پروا می‌دارند و بنابراین‌، به‌ عهد خویش‌ وفا می‌کنند.

این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌: از اهل‌ عهد و پیمان‌ با مسلمانان‌، کسانی‌ بودند که ‌عهد خود را شکسته‌ و کسانی‌ هم‌ بودند که‌ بر آن‌ پایداری‌ کرده‌ بودند لذا خدای ‌سبحان‌ به‌ پیامبرش‌ اجازه‌ داد تا با کسانی‌ که‌ پیمان‌ شکنی‌ کرده‌اند، پیمان‌شکنی‌ کند و دستور داد که‌ به‌ عهد خود با کسانی‌ که‌ پیمان ‌شکنی‌ نکرده‌اند تا به‌ سررسیدن‌ مدت‌ آن‌ وفا نماید.

ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ این‌ آیه‌، امر به‌ گردش‌ در مدت‌ چهار ماه‌ را که‌ در آیه ‌(۲) آمده‌ است‌، در مورد این‌ گروه‌ استثنا کرد و در موردشان‌ مجال‌ را از آن‌ فراتر برد.

﴿فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ٥[التوبة: ۵].

«پس‌ چون‌ ماههای‌ حرام‌ سپری‌ شد» یعنی‌: همان‌ چهارماهی‌ که‌ ما به‌ آنان‌ تا پایان‌ آن‌ مهلت‌ داده‌ایم‌؛ «مشرکان‌ را هر جا که‌ یافتید بکشید» یعنی‌: در هر مکانی‌که‌ آنان‌ را یافتید، با آنان‌ بجنگید تا به‌ قتل‌شان‌ رسانید، همراه‌ با رعایت‌ احکامی‌ که‌ خداوند أدر جنگ‌ با کفار مشروع‌ گردانیده‌ است‌ «و آنان‌ را بگیرید» یعنی‌: آنان ‌را به‌ اسارت‌ بگیرید زیرا کسی‌ که‌ از آنان‌ دستگیر می‌شود، اسیر است‌ «و آنان‌ را به ‌حصر درآورید» حصر: باز داشتن‌شان‌ از تصرف‌ در بلاد مسلمانان‌ جز به‌ اجازه‌ خود آنهاست‌ «و برای‌ آنان‌ در هر مرصدی‌ بنشینید» مرصد: کمین‌گاهی‌ است‌ که‌ دشمن ‌از آن‌ مورد ترصد قرار می‌گیرد. یعنی‌: برای‌ آنان‌ در مواضعی‌ بنشینید که‌ از آن‌ مواضع‌، آنان‌ را مراقبت‌ و ترصد کنید.

این‌ آیه‌ کریمه‌ که‌ متضمن‌ دستور کشتن‌ مشرکان‌ بعد از به‌سر رسیدن‌ چهار ماه‌ حرام‌ است‌، در مورد همه‌ مشرکان‌ عام‌ بوده‌ و هیچ‌ مشرکی‌ از حکم‌ آن‌ خارج ‌نیست‌؛ جز آنان‌ که‌ سنت‌ نبوی‌ استثنای‌شان‌ کرده‌ است‌، که‌ عبارتند از: زنان‌، کودکان‌ نابالغ‌، افراد عاجز و ناتوانی‌ که‌ به‌ هر دلیلی‌ توان‌ جنگیدن‌ را نداشته‌ و غیرمحارب‌ شناخته‌ می‌شوند و اهل‌ کتابی‌ که‌ جزیه‌ می‌پردازند.

همچنین‌ این‌ آیه‌، هر آیه‌ دیگری‌ را که‌ در آن‌ مؤمنان‌ به‌ روی‌گرداندن‌ از مشرکان‌ و شکیبایی‌ بر آزارشان‌ دستور یافته‌اند، منسوخ‌ می‌کند زیرا این‌ آیه‌ اعلام ‌می‌دارد که‌ دیگر دوره‌ صبر و شکیبایی‌ در برخورد با مشرکان‌ به‌ پایان‌ آمده‌ است‌، به‌ همین‌ دلیل‌، این‌ آیه‌ کریمه‌ را «آیه‌ سیف» نامیده‌اند. از ابن‌ عمر سدر حدیث‌ شریف‌ متواتر روایت‌ شده‌ است‌ که‌ رسول‌خدا صفرمودند: «مأمور شده‌ام‌ که ‌با مردم [۴]بجنگم‌ تا آن‌که‌ گواهی‌ دهند که‌ معبودی‌ جز خدای‌ یگانه‌ نیست‌ و محمد رسول‌ خداست‌ و نماز را برپا دارند و زکات‌ را بپردازند و چون‌ این‌ گونه‌ کردند، خون‌ها و اموال‌شان‌ از جانب‌ من‌ در پناه‌ است‌ مگر به‌ حق‌ اسلام‌ و حساب‌ کارشان‌ باخداست». چنان‌که‌ حق‌ تعالی‌ می‌فرماید: «پس‌ اگر توبه‌ کردند و نماز برپا داشتند وزکات‌ دادند، راه‌ را بر آنان‌ گشاده‌ گردانید» یعنی‌: آنان‌ را به‌ حال‌ خود واگذاشته‌ نه ‌اسیرشان‌ کنید، نه‌ به‌ محاصره‌شان‌ درآورید و نه‌ آنان‌ را بکشید «زیرا خدا آمرزنده‌ مهربان‌ است» آمرزنده‌ است‌ آنچه‌ را که‌ قبل‌ از اسلام‌ ـ از کفر وخیانت‌ ـ مرتکب‌ گشته‌اند، مهربان‌ است‌؛ زیرا حکم‌ قتل‌ را از آنان‌ بعد از مسلمان ‌شدن‌شان‌ برمی‌دارد.

﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْلَمُونَ٦[التوبة: ۶].

«و اگر کسی‌ از مشرکان» غیر معاهد بعد از گذشت‌ چهار ماه‌ نزد تو آمد و «از تو پناه‌ خواست» یعنی‌: از تو امان‌ خواست‌ «به‌ او پناه‌ بده» یعنی‌: پناه‌ او باش‌ و از او حمایت‌ کن‌ «تا کلام‌ خدا را بشنود» از تو و چنان‌که‌ باید، در آن‌ تدبر کند و برحقیقت‌ دعوتت‌ واقف‌ شود «سپس‌ او را به‌ جای‌ امنش‌ برسان» یعنی‌: اگر بعد از شنیدن‌ کلام‌ خدا أ، مسلمان‌ نشد، او را به‌ سرزمینی‌ که‌ در آن‌ ایمن‌ است‌ برسان‌ و بعد از آن‌که‌ او را به‌ مأمنش‌ رساندی‌، برایت‌ جایز است‌ تا با وی‌ بجنگی‌ زیرا در آن‌ هنگام‌، او دیگر از جوار (پناه) تو خارج‌ شده‌ و به‌ مأمن‌ خویش‌ رسیده‌ است‌. این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌: مستأمن‌ نباید مورد آزار قرار گیرد و باید به‌ او امکان ‌بازگشت‌ به‌ کشورش‌ داده‌ شود. «این» فرمان‌ پناه‌ دادن‌ به‌ آنان‌ «از آن‌ است‌ که‌ آنان‌ قومی‌ نادانند» یعنی‌: آنان‌ از علم‌ نافعی‌ که‌ وسیله‌ تمییز خیر از شر است‌، بی‌بهره‌اند لذا امان ‌دادن‌ به‌ این‌ گروه‌ را بدین‌ سبب‌ مشروع‌ گردانیده‌ایم‌ تا نسبت‌ به ‌دین‌ ما آگاهی‌ پیدا کنند و دعوت‌ ما در میان‌ بندگانمان‌ منتشر شود.

آیه‌ کریمه‌ مفید عام‌ بودن‌ حکم‌ امان‌ برای‌ اهداف‌ دینی‌، یا سیاسی‌، یا تجاری ‌است‌ ـ چنانچه‌ این‌ امان‌ از امام‌ (زمامدار مسلمان) یا نایب‌ وی‌ خواسته‌ شود. البته ‌احناف‌ بر این‌ امر تصریح‌ کرده‌اند که‌: مستأمن‌ حق‌ اقامت‌ دائمی‌ در دار اسلام‌ را نداشته‌ و می‌تواند فقط به‌ مدت‌ چهار ماه‌ ـ برای‌ ضرورتی‌ ـ در دار اسلام‌ اقامت ‌گزیند پس‌ بر امام‌ (زمامدار مسلمان) واجب‌ است‌ تا مستأمن‌ را به‌ هنگام‌ برآمدن‌ نیاز وی‌، به‌ خروج‌ از کشور اسلامی‌ دستور دهد و به‌ او اعلام‌ کند که‌ اگر بعد از دستور خروج‌، باز هم‌ به‌ مدت‌ یک‌ سال‌ به‌ اقامت‌ در کشور اسلامی‌ ادامه‌ داد، او بعد از این‌ مدت‌، به‌ یک‌ شهروند ذمی‌ تبدیل‌ می‌شود و بنابراین‌، جزیه‌ بر وی‌ مقرر است‌ و باید آن‌ را بپردازد.

﴿كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ رَسُولِهِ إِلَّا الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ٧[التوبة: ٧].

«چگونه‌ برای‌ مشرکان‌ نزد خدا و نزد فرستاده‌ او عهدی‌ تواند بود» یعنی‌: محال ‌است‌ که‌ این‌ گروه‌، عهد و پیمانی‌ نزد خداوند أو نزد رسولش‌ داشته‌ باشند، حال‌ آن‌که‌ اضداد شما هستند و غدر و خیانت‌ را برای‌ شما پنهان‌ داشته‌ و در پی ‌فرصتی ‌هستند تا عهد شما را بشکنند پس‌ به‌ این‌ امر طمع‌ ندوزید که‌ با آنان‌ عهد و پیمانی ‌ببندید و با خود در این‌ رابطه‌، حدیث‌ نفس‌ هم‌ نکنید «مگر در مورد کسانی‌ که‌ با آنان ‌کنار مسجدالحرام‌ عهد بسته‌ بودید» و آن‌ عهد را نشکستند «پس‌ مادام‌ که‌ با شما بر سر عهد پایدارند شما نیز با آنان‌ پایدار باشید» یعنی‌: با آنان‌ نجنگید. مراد؛ پیمان‌صلح‌ حدیبیه‌ است‌ که‌ یک‌سال‌ قبل‌ از نزول‌ این‌ سوره‌، در میان‌ پیامبر اکرم‌ صومشرکان‌ منعقد گردید. به‌ قولی‌: مراد از آن‌ قوم‌ پایدار بر عهد خود: قوم ‌«بنی‌کنانه» بودند.

باید دانست‌ که‌ رسول‌ خدا صو مسلمانان‌، بر اساس‌ فرمان‌ الهی‌، در عهد خود با قریش‌ و مردم‌ مکه‌ استوار باقی‌ ماندند و بر مبنای‌ معاهده‌ حدیبیه‌، از ذی‌القعده‌سال‌ ششم‌ هجری‌ تا سال‌ هشتم‌ هجری‌، متارکه‌ میان‌ قریش‌ و مسلمانان‌ استمرار داشت‌ تا آن‌که‌ قریش‌ عهد خود را شکسته‌ و قبیله‌ بنی‌بکر را که‌ هم‌ پیمان‌شان‌ بودند بر قبیله‌ خزاعه‌ که‌ هم‌ پیمان‌ رسول‌ خدا صبودند، یاری‌ دادند، در این‌ هنگام‌ بود که‌ رسول‌ خدا صبه‌ جنگ‌ با آنان‌ مصمم‌ شده‌ و در رمضان‌ سال‌ هشتم‌ هجری ‌مکه‌ را فتح‌ کردند «هرآینه‌ خداوند متقیان‌ را دوست‌ می‌دارد» اشاره‌ است‌ به‌ این‌که ‌وفا به‌ عهد و پایداری‌ و استواری‌ بر آن‌، از اعمال‌ متقیان‌ است‌.

﴿كَيْفَ وَإِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لَا يَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلًّا وَلَا ذِمَّةً يُرْضُونَكُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَى قُلُوبُهُمْ وَأَكْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ٨[التوبة: ۸].

«چگونه‌ برای‌ آنان» یعنی‌: برای‌ مشرکان‌ «عهدی‌ است‌، با این‌که‌ اگر بر شما دست‌ یابند» و غلبه‌ پیدا کنند «در باب‌ شما نگاه‌ نمی‌دارند» یعنی‌: در حق‌ شما مراعات‌ نمی‌کنند «الی‌ را» ال‌: قرابت‌ و خویشاوندی‌ است‌ «و نه‌ ذمه‌ای‌ را» ذمه‌: عهد و پیمان‌ است‌ «شما را با زبانشان‌ راضی‌ می‌کنند» با مجامله‌ و خوشگویی‌، برای‌ این‌که‌ دلهایتان‌ را به‌دست‌ آورند و شما را راضی‌ نگه‌ دارند «حال‌ آن‌که‌ دل‌هایشان‌ از آن‌ ابا دارد» و برخلاف‌ آن‌ می‌تپد زیرا دل‌هایشان‌ پر از کینه‌ و بغض‌ علیه ‌شماست‌، دل‌هایشان‌ دوست‌دار چیزی‌ است‌ که‌ زیان‌ و نقص‌ شما در آن‌ نهفته‌ است ‌«و بیشترین‌ آنان‌ فاسقند» فسق‌شان‌ عبارت‌ است‌ از: تمرد و بی‌باکی‌ در کفر، جسارت‌ بر نافرمانی‌ و بیرون ‌شدن‌ از دایره‌ حق‌ با پیمان‌ شکنی‌ و عدم‌ رعایت‌ معاهدات‌.

﴿اشْتَرَوْا بِآيَاتِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِهِ إِنَّهُمْ سَاءَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ٩[التوبة: ٩].

«آیات‌ خدا را به‌ بهای‌ ناچیزی‌ فروختند» یعنی‌: آیات‌ قرآن‌ را که‌ از جمله‌ آن‌، آیات‌ متضمن‌ دستور وفا به‌ عهد است‌، به‌ بهای‌ اندک‌ و پستی‌ که‌ همانا بهره‌های ‌فانی‌ مورد نظر آنهاست‌، فروختند «و از راه‌ الله باز داشتند» خود از حق‌روی ‌برتافتند و غیر خویش‌ از مردم‌ را نیز از راه‌ حق‌ بازداشتند «به‌ راستی‌ آنان‌ چه‌ بداعمالی‌ انجام‌ می‌دادند» یعنی‌: این‌ کارکردشان‌ چه‌ بد و ناشایست‌ بود.

﴿لَا يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلًّا وَلَا ذِمَّةً وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ١٠[التوبة: ۱۰].

«درباره‌ هیچ‌ مؤمنی» اعم‌ از یاران‌ رسول‌ خدا ص، یا غیر ایشان‌ «هیچ ‌ال» یعنی‌: پیوند خویشاوندی‌ «و ذمه‌ای» یعنی‌: پیمانی‌ «را رعایت ‌نمی‌کنند» یعنی‌: نزد آنان‌ مطلقا و به‌ هیچ‌ وجه‌، مراعات‌ هیچ‌ حقی‌ از حقوق‌ مؤمنان‌ مطرح‌ نیست‌. به‌ این‌ ترتیب‌ در آیه‌ (۸) عدم‌ رعایت‌ حق‌ از سوی‌ آنان‌ را در خصوص‌ اصحاب‌ رسول‌ خدا صذکر کرد و در اینجا در مورد همه‌ مؤمنان‌ به‌طور عام‌ بیان‌ فرمود «و آنان‌ همان‌ تجاوزکارانند» یعنی‌: آنان‌ با پیمان‌ شکنی‌، از حد حلال‌ به‌سوی‌ حرام‌ تجاوز کرده‌اند. یا در شر و تمرد به‌ منتهای‌ آن‌ رسیده‌اند. پس‌ کسانی‌ که‌ دارای‌ وضع‌ و حالی‌ این‌چنین‌ باشند، چگونه‌ شایسته‌ برخورداری‌ از امنیت‌ هستند و چگونه‌ می‌توان‌ از جنگ‌ با آنها دست‌ برداشت‌؟

﴿فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ وَنُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ١١[التوبة: ۱۱].

«پس‌ اگر توبه‌ کردند» از شرک‌ و به‌ احکام‌ اسلام‌ گردن‌ نهاده‌ پرستش‌ لات‌ و منات‌ و عزی‌ را فروگذاشتند و به‌ وحدانیت‌ خدا أو رسالت‌ رسول‌ بر حق‌ وی‌ صگواهی‌ دادند «و نماز را برپا داشتند و زکات‌ را دادند، در این‌ صورت‌، آنان‌ برادران‌ شما در دین» و مسلمانانی‌ همانند شما «هستند» بنابراین‌، جنگیدن‌ با آنان‌ برای‌ شما جایز نیست‌. از ابن‌عباس‌ سروایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: «این‌ آیه‌ کریمه‌ جنگیدن ‌با اهل‌ نماز، یا ریختن‌ خون‌ آنها را حرام‌ کرده‌ است». «و ما آیات‌ خود را برای ‌گروهی‌ که‌ می‌دانند، به‌ روشنی‌ بیان‌ می‌داریم» پس‌ باید در آیات‌ ما تأمل‌ کنند.

ابوبکر صدیق‌ سدر جنگ‌ با بازدارندگان‌ زکات‌ به‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ و امثال‌ آن ‌از آیات‌ تکیه‌ کرد. در عصر ما نیز بسیاری‌ از مسلمانان‌، زکات‌ نمی‌پردازند، آیا اگر امروز هم‌ ابوبکری‌ در میان‌ ما بود؛ اینان‌ آسوده‌ خاطر بودند؟!

﴿وَإِنْ نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ١٢[التوبة: ۱۲].

«ولی‌ اگر سوگندهای‌ خود را پس‌ از پیمان‌ خویش‌ شکستند» یعنی‌: اگر پیمانهایی ‌را که‌ با مسلمانان‌ بسته‌اند و آن‌ پیمانها را با سوگند استوار کرده‌اند، شکستند و به‌علاوه‌ آن‌ «به‌ شما در دینتان‌ طعنه‌ زدند» یعنی‌: پیمان‌شکنی‌ را با طعنه‌ زدن‌ به‌ دین ‌اسلام‌ و دشنام‌ گویی‌ به‌ آن‌ همراه‌ کردند «پس‌ با ائمه‌ کفر» یعنی‌: با سران‌ وپیشوایان‌ آن‌ «بجنگید» تخصیص‌ سران‌ کفر به‌ یادآوری‌ از آن‌ رو است‌ که‌ قتل‌ آنان‌ مهم‌تر است‌ لذا این‌ بدان‌ معنی‌ نیست‌ که‌ کفار دیگر، کشته‌ نمی‌شوند «چرا که ‌برای‌ آنان‌ سوگندی‌ نیست» یعنی‌: سوگندهای‌ کافران‌ هرچند در صورت‌ سوگند است‌، اما در حقیقت‌ سوگند نیست‌ تا آنان‌ به ‌خاطر آن‌ سزاوار مصون ‌ماندن‌ خون‌ و مال‌شان‌ باشند. آری‌! با آنان‌ بجنگید «باشد که‌ بازایستند» از کفر و پیمان‌ شکنی‌ و طعنه‌ زدن‌ به‌ اسلام‌ لذا به‌ هوش‌ باشید که‌ برای‌ باز داشتن‌شان‌ از فساد، هیچ‌ راهی ‌جز جنگ‌ وجود ندارد.

﴿أَلَا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ١٣[التوبة: ۱۳].

«آیا با گروهی‌ که‌ سوگندهای‌ خود را شکستند و بر آن‌ شدند که‌ رسول‌ خدا را بیرون‌ کنند و آنان‌ بودند که‌ نخستین‌ بار جنگ‌ را با شما آغاز کردند، نمی‌جنگید؟» این‌ خطاب‌ به‌منظور برانگیختن‌ مؤمنان‌ بر جنگ‌ و تأکید بر تحقق‌ آن‌ است‌ زیرا کسانی‌که‌ پیمان ‌را بشکنند و پیامبر صرا از مکه‌ اخراج‌ کنند و خود آغازگر جنگ‌ هم‌ باشند، مسلما سزاوار آنند که‌ با آنان‌ پیکار شود و هرکس از جنگیدن‌ با آنان‌ کوتاهی‌ ورزد، بی‌گمان‌ شایسته‌ توبیخ‌ است‌ «آیا از آنان‌ می‌ترسید؟» یعنی‌: می‌ترسید که‌ از سوی‌ آنان‌ به‌ شما حادثه‌ای‌ ناخوش ‌آیند برسد و به‌همین‌ علت‌ جنگ‌ با آنان‌ را فرومی‌گذارید؟ «خدا سزاوارتر به‌ آن‌ است‌ که‌ از وی‌ بترسید، اگر مؤمنید» زیرا زیان‌رسان‌ و نفع ‌رسان‌ حقیقی‌ فقط اوست‌ پس‌ باید تنها از او بترسید و بدانید که ‌جنگیدن‌ با کسانی‌که‌ حق‌ تعالی‌ شما را به‌ جنگ آنها فرمان‌ داده‌ است‌، از نشانه‌های‌ خداترسی‌ شماست‌ و بدانید که‌ ایمان‌ کامل‌ مستدعی‌ آن‌ است‌ که‌ مؤمن‌ جز از پروردگارش‌ از هیچ‌ نیروی‌ دیگری‌ نترسد و از دیگران‌ پروایی‌ نداشته‌ باشد لذا از غیر خدا أنترسید.

﴿قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَيُخْزِهِمْ وَيَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ١٤ وَيُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ وَيَتُوبُ اللَّهُ عَلَى مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ١٥[التوبة: ۱۴-۱۵].

«با آنان‌ بجنگید، خداوند آنان‌ را به‌دست‌ شما عذاب‌ می‌کند و رسوایشان‌ می‌سازد و شما را بر آنان‌ پیروز می‌گرداند و سینه‌های‌ گروهی‌ از مؤمنان‌ را شفا می‌بخشد» لذا برجنگ‌ شما با مشرکان‌، فواید و آثار مثبت‌ بسیاری‌ مترتب‌ است‌، از جمله‌:

۱- عذاب‌ نمودن‌ کفار به‌دست‌ مؤمنان‌؛ با کشتن‌ و اسیر کردن‌ آنان‌.

۲- رسوا ساختن‌ آنان‌، که‌ این‌ رسوا ساختن‌ یا با اسارت‌ آنها به‌ دست‌ مؤمنان ‌است‌، یا با ذلت‌ و پستی‌ای‌ که‌ بر آنان‌ فرود می‌آید.

۳- پیروز ساختن‌ و مسلط کردن‌ مسلمانان‌ بر آنان‌.

۴- شفا بخشیدن‌ و خنک‌ گردانیدن‌ دلها و سینه‌های‌ قوم‌ مؤمنی‌ که‌ خود شاهد وحاضر عرصه‌ جنگ‌ نبوده‌اند. و بنابر روایات‌؛ این‌ قوم‌، قبیله‌ «خزاعه» هم‌ پیمان ‌رسول‌ خدا صبودند که‌ حق‌ تعالی‌ سینه‌هایشان‌ را از سرکوب‌ قبیله‌ «بنی‌بکر» تشفی‌ داد و آنان‌ را به‌ شکست‌شان‌ دلشاد کرد. «و خشم‌ و خروش‌ دل‌هایشان‌ راببرد» یعنی‌: خدای‌ سبحان‌ با جنگ‌، خشم‌ و غیظ دلهای‌ مؤمنان‌ را که‌ به‌سبب ‌پیمان‌شکنی‌ کفار سخت‌ برافروخته‌ بودند، برطرف‌ می‌کند. باید یادآور شد که‌ این ‌وعده‌ها همه‌ تحقق‌ یافت‌ و این‌ معجزه‌ قرآن‌ کریم‌ است‌ «و خدا توبه‌ هر که‌ را بخواهد می‌پذیرد» چنان‌که‌ توبه‌ کسانی‌ از مردم‌ مکه‌ را که‌ در روز فتح‌ مکه‌ توبه‌ کردند و اسلام‌ آوردند و اسلام‌شان‌ نیک‌ به‌ سامان‌ شد، پذیرفت‌. این‌ هم‌ خبری‌ است‌ که‌ قرآن‌ کریم‌ از مسلمان‌ شدن‌ قریب‌ الوقوع‌ مشرکان‌ و توبه‌ آنان‌ می‌دهد و این‌ خبر نیز به‌ تحقق‌ پیوست‌ «و خدا دانای‌ حکیم‌ است» به‌ رویدادهای‌ آینده‌ دانا و در قبول ‌توبه‌ از توبه‌کاران‌ صاحب‌ حکمت‌ است‌.

﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَلَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ وَلَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَا رَسُولِهِ وَلَا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ١٦[التوبة: ۱۶].

بعد از اعلام‌ بیزاری‌ از مشرکان‌، اعلام‌ فرضیت‌ جنگ‌ و بیان‌ حکمت‌ و ضرورت‌ آن‌، اینک‌ سیاق‌ قرآنی‌ به‌ تصحیح‌ دیدگاه‌ و جهان‌بینی‌ مؤمنان‌ می‌پردازد: «آیا پنداشته‌اید که‌ به‌ خود واگذار می‌شوید» بی‌ آن‌که‌ در اموری‌ مورد ابتلا و آزمایش‌ قرار بگیرید که‌ مؤمن‌ و منافق‌ با آن‌ امور از یک‌دیگر متمایز ساخته ‌می‌شوند «در حالی‌ که‌ خداوند تا هنوز کسانی‌ از شما را که‌ جهاد کرده‌اند، متمایز نگردانیده‌ است‌؟» یعنی‌: چنین‌ نپندارید که‌ به‌ حال‌ خود واگذاشته‌ می‌شوید، با آن‌که‌ خداوند أهنوز کسانی‌ را که‌ در جهادشان‌ مخلص‌اند از غیر مخلصان ‌متمایز نگردانیده‌ است‌ «و» کسانی‌ را نیز که‌ «جز خدا و پیامبر و مؤمنان‌ هیچ‌ دوست ‌پنهانی‌ نگرفته‌اند» از مشرکان‌ متمایز نساخته‌ است‌؟ ولیجه‌: محرم‌ اسرار و دوست ‌پنهانی‌ است‌. حاصل‌ معنی‌ این‌ است‌: خداوند أحتما گروه‌ مجاهد باصلابت‌ و سازش‌ ناپذیر را از کسانی‌ که‌ جز خدا، رسولش‌ و مؤمنان‌، برای‌ خود از مشرکان ‌هم‌راز و دوست‌ پنهانی‌ گرفته‌اند و اسرار مسلمانان‌ را نزد آنان‌ فاش‌ کرده‌ و از امور و مسائل‌ مسلمانان‌ آگاه‌شان‌ کرده‌اند، متمایز می‌گرداند «و خداوند به‌ کار و کردار شما» اعم‌ از خیر و شر «آگاه‌ است» و شما را در برابر آن‌ جزا می‌دهد.

﴿مَا كَانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللَّهِ شَاهِدِينَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِي النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ١٧[التوبة: ۱٧].

«مشرکان‌ را نرسد که‌ مساجد خدا را آباد کنند» یعنی‌: برای‌ آنان‌ صحیح‌ و روا نیست‌ که‌ مساجد را در عبادات‌ باطل‌شان‌ مورد بهره‌برداری‌ قرار داده‌ و به‌ امر آبادانی ‌و خدمت‌ مساجد بپردازند. به‌ قولی‌: مراد این‌ آیه‌، مخصوصا مسجدالحرام‌ است ‌«درحالی‌که‌ به‌ کفر خویش‌ شهادت‌ می‌دهند» با انجام‌ دادن‌ عملی‌ کفر؛ چون‌ نصب ‌بتان‌، گرفتن‌ آنها به‌ خدایی‌ و تقدیم‌ عبادت‌ و نیایش‌ برای‌ آنها پس‌ چگونه‌ می‌توان‌ میان‌ چنین‌ اعمالی‌ با آباد ساختن‌ مساجد که‌ فقط از شأن‌ مؤمنان‌ است‌، جمع‌ کرد؟به‌ قولی‌: مراد از گواهی‌ دادن‌ آنها بر کفر، این‌ قول‌ آنان‌ است‌ در طواف‌ خویش‌: «لبیك‌ لاشریك‌ لك‌ إلا شریكا هو لك‌ تملكه‌ و ما ملك‌». «پروردگارا! به‌ فرمان‌ حاضریم‌، برای‌ تو شریکی‌ نیست‌، جز شریکی‌ که‌ از خود توست‌ و تو مالک‌ آن‌ شریک ‌هستی‌ و مالک‌ آنچه‌ که‌ او دارد!!» «آنانند که‌ اعمال‌شان» که‌ بدان‌ افتخارمی‌کردند و می‌پنداشتند که‌ اعمال‌ خیری‌ است‌ «تباه‌ شده» و از جمله‌، آباد سازی ‌مساجد. یعنی‌ این‌ اعمال‌شان‌ باطل‌ شده‌ و هیچ‌ اثری‌ برای‌ آن‌ باقی‌ نمانده‌ «و خود در آتش‌ جاودانند».

﴿إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَلَمْ يَخْشَ إِلَّا اللَّهَ فَعَسَى أُولَئِكَ أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِينَ١٨[التوبة: ۱۸].

«مساجد خدا را تنها کسانی‌ آباد می‌کنند» به‌ آباد ساختن‌ معنوی‌ و حسی‌ «که‌ به ‌خدا و روز آخرت‌ ایمان‌ آورده‌ و نماز برپاداشته‌ و زکات‌ داده‌ و جز از خدا نترسیده‌اند» و شکی‌ نیست‌ که‌ تنها انسان‌ مؤمن‌، این‌ اعمال‌ شایسته‌ را ـ چنان‌که‌ پروردگار متعال ‌بدان‌ فرمان‌ داده‌ ـ انجام‌ می‌دهد بنابراین‌، فقط مؤمن‌ یکتاپرست‌ سزاوار آباد ساختن‌ مساجد است‌ نه‌ کسی‌ که‌ از این‌ اوصاف‌ تهی‌ باشد. مراد از این‌که‌ ایشان ‌جز خدا أاز هیچ‌ کس‌ دیگر نترسیده‌اند، این‌ است‌ که‌: ایشان‌ از بتی‌، یا بشری‌، یا خدای‌ پنداری‌ای‌ یا از غیر آنها در باب‌ دین‌ نترسیده‌اند، به‌ این‌ معنی‌ که‌ چنان‌ نبوده ‌تا به‌سبب‌ ترس‌ از آن‌ امر غیر خدایی‌، رضای‌ غیر خدا أرا بر رضای‌ وی‌ برگزینند، در غیر آن‌؛ ترس‌ از چیزهای‌ ترسناک‌ یک‌ امر طبعی‌ است‌ که‌ انسان‌ قادر به‌ نگهداری‌ خود از آن‌ نمی‌باشد «پس‌ امید است‌ که‌ این‌ گروه‌ از راه ‌یافتگان‌ باشند» هرگاه‌ راه‌یابی‌ و هدایت‌ این‌ مؤمنان‌ یکتاپرست‌، فقط در حد امید و توقع ‌باشد، چگونه‌ خواهد بود حال‌ کفاری‌ که‌ به‌ هیچ‌یک‌ از این‌ صفات‌ موصوف ‌نیستند! ابن‌کثیر می‌گوید: هر «عسی: امید است» در قرآن‌ کریم‌ که‌ مربوط به‌خداوند أباشد، حق‌ و ثابت‌ است‌ و یقینا تحقق ‌یافتنی‌ است‌. به‌ قولی‌: امید در این‌ آیه‌ راجع‌ به‌ بندگان‌ است‌، یعنی‌: آنها باید به‌ راه‌یافته‌ بودن‌ خود امیدوار باشند.

﴿أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَجَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ١٩[التوبة: ۱٩].

«آیا آب ‌دادن‌ به‌ حاجیان‌ و آبادکردن‌ مسجدالحرام‌ را همانند عمل‌ کسی‌ قرار داده‌اید که ‌به‌ خدا و روز آخرت‌ ایمان‌ آورده‌ و در راه‌ او جهاد کرده ‌است‌ ؟ نه‌! این‌ دو نزد خدا یکسان‌ نیستند» یعنی‌: این‌ گروه‌ کافر آب‌دهنده‌ به‌ حجاج‌ و آبادکننده‌ مسجدالحرام‌، با آن‌ گروه‌ مؤمن‌ به‌ خدا أو روز آخرت‌ و جهادگر در راه‌ وی‌، برابر نیستند پس‌ چگونه‌ ادعا می‌کنند که‌ از نظر عمل‌ و جایگاه‌، بر مؤمنان‌ بهتری‌ و برتری‌ دارند؟ «و خداوند گروه‌ ستمگر را هدایت‌ نمی‌کند» آنان‌ را ستمگر نامید، چرا که‌ آبادکردن ‌مسجدالحرام‌ هیچ‌ سودی‌ به‌ حال‌شان‌ ندارد.

سپس‌ گروه‌ برتر را معرفی‌ نموده‌، می‌فرماید:

﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ٢٠[التوبة: ۲۰].

«کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ و هجرت‌ کرده‌ و در راه‌ خدا با اموال‌ و جان‌هایشان‌ جهاد کرده‌اند» یعنی‌: جمع‌کنندگان‌ میان‌ ایمان‌ و هجرت‌ و جهاد با مال‌ و جان‌ «نزد خدا مقامی‌ والاتر دارند» و به‌ دریافت‌ خیری‌ که‌ نزد خداوند متعال‌ است‌، نسبت‌ به‌ گروه‌ مشرکی‌ که‌ به‌ اعمال‌ تباه‌شده‌ خویش‌ افتخار می‌کنند، سزاوارترند «و آن‌ گروه» موصوف‌ به‌ اوصاف‌ یاد شده‌ «ایشان‌ همان‌ رستگارانند» یعنی‌: ایشانند اختصاص ‌یافتگان‌ به‌ رستگاری‌ در نزد خداوند أ، نه‌ غیر آنان‌ از اهل‌ شرک‌، هرچند که‌ آن‌ گروه‌ مشرک‌ به‌ حاجیان‌ آب‌ بدهند و کعبه‌ و مسجدالحرام‌ را آباد کنند.

﴿يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُقِيمٌ٢١ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ٢٢[التوبة: ۲۱-۲۲].

«پروردگارشان‌ آنان‌ را» یعنی‌: آن‌ گروه‌ مؤمن‌ مجاهد را «به‌ رحمتی‌ از جانب ‌خود و به‌ خشنودی‌ و به‌ باغهایی‌ که‌ در آنها نعمت‌های‌ دائم‌ و پایدار دارند، مژده ‌می‌دهد» و اینها نعمت‌هایی‌ است‌ که‌ از توصیف‌ توصیف‌گران‌ و تصور تصورکنندگان‌ خارج‌ است‌. نعیم‌ مقیم‌: نعمت‌های‌ دائم‌ و پایداری‌ که‌ هیچ‌گاه‌ از صاحب‌ خود جدا نمی‌شود. «جاودانند در آن‌ به‌طور ابد، بی‌گمان‌ خداست‌ که‌ نزد او پاداشی‌ بزرگ‌ است» و این‌که‌ این‌ پاداش‌ هرگز انقطاعی‌ ندارد، نشانه‌ عظمت‌ آن ‌است‌.

از ابن‌عباس‌ سدر بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: «چون‌ پدرم‌ عباس‌ سدر روز بدر اسیر شد، در پاسخ‌ به‌سرزنش‌ مؤمنان‌ گفت‌: اگر شما در اسلام‌ و هجرت‌ و جهاد بر ما پیشدستی‌ کردید، ما هم‌ از کسانی‌ هستیم‌ که ‌مسجدالحرام‌ را آباد کرده‌، حجاج‌ را آب‌ داده‌ و اسیران‌ را از بند رها می‌کردیم‌.پس‌ خداوند متعال‌ نازل‌ فرمود: ﴿أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ . یعنی‌: اعمال‌ کذایی‌ شما، در دوران‌ شرک‌ بوده‌ است‌ و حق‌ تعالی‌ اعمال‌ نیکی‌ را که‌ در دوران‌ شرک‌ انجام‌ شده‌ باشد، نمی‌پذیرد». در روایتی‌ دیگر آمده‌ است‌: «این‌ علی‌بن‌ابی‌طالب‌ سبود که‌ حضرت‌ عباس‌ را به‌ سختی‌ توبیخ‌ کرد و او را از حضور در جنگ‌ علیه‌ رسول‌ خدا صو قطع‌ رحم‌ به‌ درشتی‌ سرزنش‌ نمود».

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا آبَاءَكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمَانِ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ٢٣[التوبة: ۲۳].

«ای‌ مؤمنان‌! اگر پدرانتان‌ و برادرانتان‌ کفر را بر ایمان‌ ترجیح‌ دادند، آنان‌ را به ‌دوستی‌ نگیرید» این‌ حکم‌ قطع‌ پیوند ولایت‌ و دوستی‌ میان‌ مؤمنان‌ و کفار است‌ که‌ تا روز قیامت‌ باقی‌ است‌ «و هرکس از میان‌ شما آنان‌ را به‌ دوستی‌ گیرد، آنان‌ همان‌ ستمکارانند» بر خود، بر مؤمنان‌ و بر دین‌ و شریعت‌ خداوند متعال‌. حکم‌ به ‌ستمکار بودن‌ آنان‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌: دوستی‌ با کفار، از بزرگ‌ترین‌ و سنگین‌ترین‌ گناهان‌ است‌.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌: این‌ آیه ‌کریمه‌ و آیه‌ بعد از آن‌، درباره‌ سرزنش‌ متخلفان‌ از هجرت‌ و برانگیختن‌ مؤمنان‌ بر ترک‌ بلاد کفر نازل‌ شد و مؤمنانی‌ را که‌ پدران‌ و برادران‌شان‌ در کفر باقی‌ مانده‌ بودند، از موالات‌ با آنان‌ ـ که‌ نوعی‌ تأیید از آنان‌ تلقی‌ می‌شود ـ نهی‌ کرد.

﴿قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ٢٤[التوبة: ۲۴].

«بگو: اگر پدران‌ و پسران‌ و برادران‌ و زنان‌ و عشیره‌ شما» عشیره‌ شخص‌، نزدیکان‌ نسبی‌ او هستند «و اموالی‌ که‌ کسب‌ کرده‌اید و تجارتی‌ که‌ از کسادش ‌بیمناکید» مراد از کساد اموال‌ در اینجا: عدم‌ فروش‌ آن‌ به‌ سبب‌ فوت‌ وقت‌ به‌خاطر هجرت‌ و مفارقت‌ از وطن‌، یا به ‌سبب‌ مقاطعه‌ کافران‌ با مؤمنان‌ است‌ «و منزل‌هایی‌ که‌ می‌پسندید» یعنی‌: آنها را خوش‌ داشته‌ و بدانها بسیار مایلید و همیشه ‌دست‌اندرکار رسیدگی‌ به‌ آنها و تجهیز اسباب‌ و اثاثیه‌ آنها هستید تا پیوسته ‌دل‌پسند و زیبا باشند. آری‌! اگر این‌ چیزها «نزد شما از خدا و پیامبرش‌ و جهاد در راه‌ وی‌ دوست‌ داشتنی‌تر است» به‌طوری ‌که‌ با مشغول ‌شدن‌ به‌ آنها از حق‌ خداوند أواجرای‌ اوامر وی‌ و هجرت‌ و جهاد در راه‌ وی‌ غافل‌ مانده‌اید «پس‌ منتظر باشید تا خدا فرمانش‌ را به‌ اجرا درآورد» و عذاب‌ و مجازاتی‌ را که‌ مقتضای‌ مشیت‌ وی ‌است‌، محقق‌ گرداند «و خدا گروه‌ فاسقان‌ را هدایت‌ نمی‌کند» زیرا کسانی‌ که‌ آنچه ‌را ذکر شد، از خدا أو رسول‌ وی‌ صدوست‌تر داشته‌ و به‌ جهاد در راه‌ وی‌ تمایل‌ نداشته‌ باشند، فاسق‌اند و سزاوار هدایت‌ نمی‌باشند.

این‌ آیه‌ کریمه‌، انذار و هشدار بزرگی‌ است‌ برای‌ کسانی‌ که‌ با پیش ‌کشیدن‌ عذرها و بهانه‌های‌ واهی‌، از جهاد تخلف‌ می‌کنند ـ که‌ این‌ گروه‌ در عصر ما فراوانند! چه‌قدر غافل‌ و از خود راضی‌اند مسلمانانی‌ که‌ از خداوند أطمع‌ها و انتظارات‌ دورودرازی‌ دارند، در حالی‌که‌ خود سزاوار عذاب‌ وی‌ می‌باشند؟! پناه‌ بر خدا از خشم‌ و عذاب‌ وی‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «آن‌گاه‌ که‌ مال‌ را به‌ مبلغی‌ بیشتر از قیمت‌ حقیقی‌ آن‌ به‌ نسیه‌ معامله‌ کردید [معامله عینه] و آن‌گاه‌ که‌ دم‌های‌ گاو را گرفتید (کنایه‌ از حکومت‌ ستم‌ و جور است) و آن‌گاه‌ که‌ به‌ کشاورزی‌ راضی‌ شده‌ و جهاد در راه‌ خدا أرا ترک‌ کردید، بی‌گمان‌ خداوند أبر شما ذلتی‌ را مسلط می‌گرداند که‌ تا به‌ دین‌ خویش‌ برنگردید، قطعا آن‌ را از شما دور نمی‌کند».

﴿لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ٢٥[التوبة: ۲۵].

«قطعا خداوند شما را در مواضع‌ بسیاری‌ یاری‌ کرد و نیز در روز حنین» شما را یاری ‌کرد. «حنین» وادی‌ای‌ در میان‌ مکه‌ و طائف‌ است‌ «آن‌هنگام‌ که‌ بسیاری‌ تعداد شما، شما را به‌ شگفت‌ آورده‌ بود» اما در غزوات‌ قبل‌ از حنین‌، مسلمانان‌ از نظر تعداد کم‌ بودند لذا در آن‌ غزوات‌، به‌ بسیاری‌ تعداد خویش‌ شاد و شگفت‌زده ‌نمی‌شدند «ولی‌ آن‌ بسیاری‌ تعداد، به‌ هیچ‌ وجه‌ چیزی‌ را از شما دفع‌ نکرد و زمین‌ با همه‌ فراخی‌ بر شما تنگ‌ گردید» بر اثر ترس‌ و بیمی‌ که‌ بر شما چیره‌ شده‌ بود «سپس ‌درحالی‌که‌ پشت‌ به‌ دشمن‌ کرده‌ بودید، برگشتید» یعنی‌: شکست‌ خوردید.

در شوال‌ سال‌ هشتم‌ هجری‌ ـ بعد از فتح‌ مکه‌ ـ به‌ رسول‌ خدا صخبر رسید که ‌قبایل‌ «هوازن» و «ثقیف» به‌ رهبری‌ مالک‌ بن‌ عوف‌ متحد شده‌ و برای‌ نبرد با ایشان‌ آماده‌ گردیده‌اند و هم‌اینک‌ با زنان‌، فرزندان‌، گوسفندان‌ و چهارپایانشان‌ به‌ میدان‌ روی‌ آورده‌اند. رسول‌ خدا صبا مسلمانان‌ همراه‌شان‌ که‌ به‌ (۱۲۰۰۰) مرد جنگی‌ بالغ‌ می‌شدند، به‌ مقابله‌ آنها شتافتند. در این‌ هنگام‌ گوینده‌ای‌ از مسلمانان‌ گفت‌: امروز از کمی‌ تعداد خویش‌ مغلوب‌ نمی‌شویم‌! همان‌ بود که‌ مسلمانان‌ شکست‌ خوردند و تنها رسول‌ اکرم‌ صبا گروه‌ اندکی‌ از مسلمانان‌ که ‌تعدادشان‌ به‌ حدود صد تن‌ بالغ‌ می‌شد ـ و ابوبکر، عمر، عباس‌ عموی‌ پیامبر صو ابوسفیان‌ ساز آن‌ جمله‌ بودند ـ پایداری‌ کردند، سپس‌ مسلمانان‌ فراری‌ به‌ ندای ‌رسول‌ اکرم‌ ص لبیک‌ گفته‌ به‌ خود آمدند و از عقبه‌های‌ فرار، به‌ میدان‌ کارزار بازگشتند و نهایتا پیروزی‌ و ظفر نصیب‌ ایشان‌ شد. یادآور می‌شویم‌ که‌ حنین‌ آخرین ‌غزوه‌ بر ضد مسلمانان‌ است‌ که‌ مسلمانان‌ نهایتا در آن‌ پیروز شدند و مشرکان ‌شکست‌ خوردند. دراین‌ غزوه‌ بود که‌ رسول‌ خدا صاز مرد مشرکی‌ به ‌نام ‌صفوان ‌بن ‌امیه‌، زره‌ها و سلاح‌هایی‌ را به‌ عاریت‌ گرفتند.

امام‌ ابوحنیفه‌ /و امام‌ شافعی /با استناد به‌ این‌ روایت‌ گفته‌اند: اگر سلطه ‌غالب‌، سلطه‌ اسلام‌ باشد، باکی‌ نیست‌ که‌ از مشرکان‌ علیه‌ مشرکان‌ یاری ‌جسته‌ شود، اما اگر حاکمیت‌ شرک‌ برتر بود، یاری‌ جستن‌ از مشرکان‌ مکروه‌ است‌.

﴿ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَذَلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ٢٦[التوبة: ۲۶].

«آن‌گاه‌ خداوند آرامش‌ خود را بر پیامبرش‌ و بر مؤمنان‌ فرود آورد» یعنی‌: پس‌ از شکست‌ موقت‌ مسلمانان‌ در حنین‌، خداوند متعال‌ آرامشی‌ را که‌ مایه‌ تسکین‌ خاطر ایشان‌ شد بر ایشان‌ فرودآورد و ترس‌ و هراس‌ را از ایشان‌ برطرف‌ کرد و در نتیجه‌، مسلمانان‌ جرأت‌ یافتند که‌ مجددا به‌ میدان‌ جنگ‌ با مشرکان‌ برگردند و به‌ رسول‌ خدا صکه‌ پایدارانه‌ در میدان‌ بودند، بپیوندند. مراد این‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ آرامش‌ خود را هم‌ بر کسانی‌که‌ پایداری‌ کردند و شکست‌ نخوردند و هم‌ برکسانی‌که‌ فرار کردند اما مجددا باز گشتند و جنگیدند ـ که‌ اغلب‌ آنها از انصار بودند ـ هر دو نازل‌ نمود «و سپاهیانی‌ فرو فرستاد که‌ آنها را نمی‌دیدید» که‌ فرشتگان‌ بودند «و کافران‌ را عذاب‌ کرد» با قتل‌ و اسارت‌ و از دست ‌دادن‌ اموال‌ وفرزندان‌ «و این‌ است‌ سزای‌ کافران».

﴿ثُمَّ يَتُوبُ اللَّهُ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ عَلَى مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ٢٧[التوبة: ۲٧].

«سپس‌ خداوند بعد از این‌، توبه‌ هرکس را بخواهد می‌پذیرد» یعنی‌: خداوند بعد از عذابی‌ که‌ بر کافران‌ در حنین‌ فرو فرستاد، بر کسانی‌که‌ به‌سوی‌ اسلام‌ رو آورند، توبه‌پذیر می‌شود چنان‌که‌ قبول‌ اسلام‌ را بر بقیه‌ قبیله‌ هوازن‌ الهام‌ کرد و از آنان ‌توبه‌پذیر گشت‌ به‌طوری‌ که‌ بعد از گذشت‌ بیست‌ روز از واقعه‌ حنین‌، آنها با خلعت ‌مسلمانی‌ به‌ ملاقات‌ رسول‌ خدا صشتافتند «و خدا آمرزنده‌ مهربان‌ است».

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شَاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ٢٨[التوبة: ۲۸].

«ای‌ مؤمنان‌! حقیقت‌ این‌ است‌ که‌ مشرکان‌ نجس‌اند» مراد نجاست‌ معنوی‌، یعنی ‌نجاست‌ شرک‌ و ظلم‌ و اخلاق‌ و عادات‌ زشت‌ آنهاست‌ لذا کافر ذاتا نجس‌العین ‌نیست‌ زیرا خدای‌ سبحان‌، خوردن‌ غذای‌ کفار اهل‌ کتاب‌ را بر مسلمانان‌ حلال ‌گردانیده‌ است‌، همچنان‌ ثابت‌ شده‌ که‌ رسول‌ خدا صدر ظروف‌ کفار خوردند وآشامیدند، در ظروف‌ آنها وضو گرفتند و کفار را در مسجد خویش‌ فرود آوردند. و این‌ قول‌ جمهور علماء است‌. ولی‌ به‌ قولی‌: کفار ذاتا نجس‌اند، از آن‌ گذشته‌،آنان‌ غسل‌ جنابت‌ نمی‌کنند بنابراین‌، جسما هم‌ نجس‌اند «پس‌ نباید که‌ به‌ مسجدالحرام‌ نزدیک‌ شوند» یعنی‌: کفار نباید به‌ حرم‌ مکی‌ ـ از جمله‌ به ‌مسجدالحرام‌ ـ وارد شوند، هرچند به‌ منظور انجام‌ دادن‌ حج‌ و عمره‌ زیرا به‌ آنان‌اجازه‌ داده‌ نمی‌شود که‌ مطابق‌ آیین‌های‌ شرکی‌ خود، حج‌ یا عمره‌ بگزارند. اما درباره‌ مساجد دیگر ـ بجز مسجدالحرام‌ ـ باید گفت‌: اهل‌ مدینه‌ بر آنند که‌ باید هر مشرکی‌ را از هر مسجدی‌ منع‌ کرد زیرا آنان‌ نجس‌اند و مساجد، پاک‌ و پاک کننده‌ و نهی‌ مشرکان‌ از نزدیک‌شدن‌ به‌ مسجدالحرام‌، در حقیقت‌ به‌ معنای‌ نهی‌ مسلمانان ‌از دادن‌ چنین‌ امکانی‌ به‌ آنهاست‌ و این‌ مذهب‌ امام‌ مالک /است‌. ولی‌ احناف‌، ورود به‌ مساجد را ـ اعم‌ از مسجدالحرام‌ یا غیر آن‌ ـ برای‌ کفار مباح‌ شمرده‌اند زیرا هدف‌ آیه‌، نهی‌ از حج‌ و عمره‌ مشرکان‌ است‌. اما شافعی/بر آن‌ است‌ که‌ مشرکان‌ باید ـ مخصوصا ـ از مسجدالحرام‌ بازداشته‌ شوند. «بعد از این‌ سال» یعنی‌: بعد از سال‌ نهم‌ هجری‌. شایان‌ ذکر است‌؛ این‌ همان‌ سالی‌ است‌ که ‌ابوبکر سطبق‌ فرمان‌ رسول‌ خدا ص، امارت‌ حجاج‌ را برعهده‌ داشت‌. پس‌ برمبنای‌ این‌ آیه‌، ورود مشرکان‌ به‌ حرم‌ مکی‌ از آغاز سال‌ دهم‌ هجری‌ ممنوع‌ شد «و اگر از فقر بیمناکید پس‌ به‌زودی‌ خدا ـ اگر بخواهد ـ از فضل‌ خود شما را توانگر خواهد ساخت» عکرمه‌ می‌گوید: «خداوند متعال‌ مسلمانان‌ را با فرود آوردن‌ پیاپی‌ و فراوان‌ باران‌، رویاندن‌ سبزیجات‌، حاصلخیز کردن‌ زمین‌ها، اسلام ‌آوردن ‌اعراب‌ ـ که‌ اسباب‌ توانگری‌ و وسایل‌ مورد نیاز مؤمنان‌ را به‌ مکه‌ حمل ‌می‌کردند ـ و با اموال‌ غنیمت‌ و فی‌ء و جزیه‌، توانگر ساخت». جمله‌ (اگر بخواهد)، به‌ مؤمنان‌ می‌آموزد که‌ همه‌ امور را به‌ مشیت‌ خداوند متعال‌ معلق‌ سازند و همه‌ امیدها را به‌ او بربندند «همانا خداوند داناست» به‌ تمام‌ امور، از جمله ‌به‌ مصالح‌ بندگانش‌ «حکیم» است‌ در برآوردن‌ آرزوها و در هر آنچه‌ که‌ حکم‌ و اراده‌ کند.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌: چون‌ مسلمانان‌، مشرکان‌ را از ورود به‌ حرم‌ مکی‌و محل‌ برگزاری‌ مناسک‌ منع‌ کردند، از آنجا که‌ همین‌ مشرکان‌ مواد غذایی‌ واموال‌ تجارتی‌ را به‌سوی‌ حرم‌ مکی‌ می‌آوردند؛ شیطان‌ ترس‌ از فقر را در دلهای ‌مسلمانان‌ انداخت‌ و با خود گفتند: منبع‌ درآمد ما که‌ همین‌ها بودند، اکنون‌ زندگی‌خود را از کدام‌ منبع‌ تأمین‌ کنیم‌؟ همان‌ بود که‌ خدای‌ به‌ ایشان‌ وعده‌ داد که‌ از فضل‌ خویش‌، توانگرشان‌ خواهد ساخت‌ ـ و سپاس‌ او را که‌ چنان‌ کرد.

﴿قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ٢٩[التوبة: ۲٩].

این‌ آیه‌ اتمام‌ حجتی‌ علیه‌ اهل‌ کتاب‌ است‌ زیرا اهل‌ کتاب‌، حقیقت‌ را به‌ طور آشکار و هویدا در تورات‌ و انجیل‌ می‌دیدند لذا کفرشان‌ سخت‌ مستوجب‌ سرزنش ‌است‌.

«با کسانی‌ از اهل‌ کتاب‌ کارزار کنید که‌ به‌ خدا ایمان‌ نمی‌آورند» یعنی‌: خداوند أرابه‌ حق‌ معرفتش‌ نمی‌شناسند «و به‌ روز آخرت‌ نیز ایمان‌ نمی‌آورند» این‌ دو جمله‌، به ‌بیان‌ جرم‌شان‌ از جنبه‌ اعتقادی‌ می‌پردازد «و آنچه‌ را خدا و پیامبرش» در کتاب‌ وسنت‌ «حرام‌ گردانیده‌اند، حرام‌ نمی‌دارند» این‌ جمله‌، بیانگر فزون‌ بودن‌ جرم‌شان‌ با مخالفت‌ حکم‌ شرع‌ در اعمال‌ است‌ «و به‌ دین‌ حق‌ گردن‌ نمی‌نهند» که‌ دین‌ اسلام ‌است‌. این‌ جمله‌ تأکیدی‌ بر معصیت‌ و نافرمانی‌ آنان‌، با انحراف‌ و عناد و تکبر ازتسلیم‌ شدن‌ به‌ حق‌ است‌. آری‌! با آنان‌ بجنگید «تا آن‌که‌ با کمال‌ خواری‌ به‌ دست‌ خود جزیه‌ دهند» بی‌هیچ‌ نکول‌ و امتناعی‌. به‌ قولی‌؛ معنی‌ این‌ است‌: تا آن‌گاه‌ که‌ به ‌دست‌ خود جزیه‌ بدهند، بی‌ آن‌که‌ کسی‌ دیگر را در پرداخت‌ آن‌ وکیل‌ و نماینده ‌خویش‌ سازند. قید: (کمال‌ خواری)، مفید آن‌ است‌ که‌ ذمی‌ باید جزیه‌ را درحالی‌ بدهد که‌ خوار و ذلیل‌ باشد به‌طوری‌ که‌ خودش‌ شخصا ـ و نه‌ از طریق‌ نماینده‌ای‌ ـ با کمال‌ ذلت‌ آن‌ را حاضر کند و درحال‌ پرداخت‌ جزیه‌، خودش ‌ایستاده‌ و کسی‌ که‌ آن‌ را از وی‌ تحویل‌ می‌گیرد، نشسته‌ باشد. جزیه‌: مبلغی‌ از مال ‌است‌ که‌ پرداخت‌ آن‌ بر کافری‌ که‌ به‌ وی‌ اجازه‌ اقامت‌ در دار اسلام‌ داده‌ می‌شود، به‌ عنوان‌ جزایی‌ بر کفر وی‌، مقرر گشته‌ است‌.

مذهب‌ شافعی‌ و احمدبن‌ حنبل‌ این‌ است‌ که‌ جزیه‌ جز از اهل‌ کتاب‌ یا امثال‌شان‌ ـ چون‌ مجوس‌ ـ گرفته‌ نمی‌شود. اما ابوحنیفه‌ بر آن‌ است‌ که‌ از تمام ‌عجم‌های‌ غیر مسلمان‌ ـ چه‌ از اهل‌ کتاب‌ باشند و چه‌ از مشرکان‌ ـ جزیه‌ گرفته ‌می‌شود ولی‌ از اعراب‌ جزیه‌ گرفته‌ نمی‌شود ـ مگر این‌که‌ از اهل‌ کتاب‌ باشند ـ لذا اعراب‌ دو راه‌ بیشتر ندارند؛ یا باید مسلمان‌ شوند و یا شمشیر بر آنها حاکم‌ است‌. امام‌ مالک‌ بر آن‌ است‌ که‌ گرفتن‌ جزیه‌ از تمام‌ کفار ـ اعم‌ از کتابی‌، مجوسی‌ و بت‌پرست‌ ـ جایز است‌.

ابن‌کثیر می‌گوید: «این‌ آیه‌ کریمه‌، اولین‌ فرمانی‌ است‌ که‌ در قضیه‌ جنگ‌ با اهل‌ کتاب‌ صدور یافت‌ زیرا بعد از آن‌که‌ جزیره ‌العرب‌ کاملا در حوزه‌ فرمانروایی ‌اسلام‌ در آمد، خداوند پیامبرش‌ را به‌ جنگ‌ با اهل‌ کتاب‌ فرمان‌ داد و این‌ در سال ‌نهم‌ هجری‌ به‌ هنگامی‌ بود که‌ رسول‌ خدا صبه‌ جنگ‌ روم‌ آماده‌ شده‌ و غزوه‌تبوک‌ را تدارک‌ می‌دیدند». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صفرمودند: «بر یهود و نصاری‌ در سلام‌ گفتن‌ جلو نیفتید و چون‌ با یکی‌ از آنها در راهی‌ روبرو شدید، او را به‌ در پیش‌ گرفتن‌ تنگ‌ترین‌ آن‌ راه‌ مجبور کنید». به‌ همین‌ جهت‌ بود که‌ امیرالمؤمنین‌ عمر سشروطی‌ را بر ذمیان‌ اهل‌ کتاب‌ وضع‌ کرد که‌ بهترین‌ معرف‌ خواری‌ و نگونساری‌ آنهاست‌، این‌ شروط معروف‌ است‌ و ما بخشی‌ از آن‌ را در اینجا از تفسیر ابن‌کثیر نقل‌ می‌کنیم‌:

«... در شهر خویش‌ دیر و کلیسا ایجاد نمی‌کنیم‌...

آنچه‌ را که‌ از معابدمان‌ ویران‌ شود، مجددا آباد نمی‌کنیم‌...

دروازه‌ کلیساهایمان‌ را به‌ روی‌ احدی‌ از مسلمانان‌ در شب‌ و روز نمی‌بندیم‌ و همیشه‌ در آنها را به‌ روی‌ رهگذران‌ و مسافران‌ باز می‌گذاریم‌.

کسانی‌ از مسلمانان‌ را که‌ از شهر ما می‌گذرند، سه‌ روز پذیرایی‌ نموده‌ و ایشان‌ را اطعام‌ می‌کنیم‌.

در منازل‌، یا کلیساهای‌ خود، جاسوسی‌ را جای‌ نمی‌دهیم‌...

به‌ فرزندانمان‌ قرآن‌ نمی‌آموزیم‌...

هیچ ‌یک‌ از نزدیکانمان‌ را از ورود به‌ اسلام‌ ـ چنانچه‌ بخواهند به‌ آن‌ درآیند ـ باز نمی‌داریم‌.

به‌ مسلمانان‌ حرمت‌ می‌گذاریم‌ و اگر در مجالس‌ ما قصد نشستن‌ داشتند، جلو روی‌ آنان‌ بپا می‌خیزیم‌.

به‌ مسلمانان‌ در چیزی‌ از لباس‌هایشان‌ ـ اعم‌ از کلاه‌ و عمامه‌ و نعلین‌ و شکافتن ‌فرق‌ سر ـ خود را مشابه‌ نمی‌گردانیم‌.

به‌ زبان‌ مسلمانان‌ سخن‌ نمی‌گوییم‌ و القاب‌ و کنیه‌های‌ آنان‌ را بر خود نمی‌گذاریم‌.

بر چهارپایان‌ به‌طور برهنه‌ ـ بدون‌ زین‌ ـ سوار می‌شویم‌.

بر گردن‌هایمان‌ شمشیر نمی‌آویزیم‌ و برای‌ خود هیچ‌ سلاحی‌ برنمی‌گیریم‌...

موهای‌ جلو سر خود را می‌چینیم‌ تا از دور شناخته‌ شویم‌ و در هرجا که‌ بودیم‌، به‌ شیوه‌ و سنت‌ خودمان‌ در لباس‌ و شکل‌ و شمایل‌ پایبندیم‌.

بر کمرهایمان‌ زنار می‌بندیم‌.

بر فراز کلیساهایمان‌ صلیب‌ نصب‌ نمی‌کنیم‌... تا به‌ آخر».

به‌ راستی‌ قبول‌ این‌ شرایط، نمایانگر کمال‌ ذلت‌ و خواری‌ کفار و اوج‌ اعتلا و عزت‌ مسلمانان‌ در آن‌ عصر است‌. شایان‌ ذکر است‌؛ اولین‌ کسانی‌که‌ قبل‌ از وفات ‌رسول‌ خدا ص جزیه‌ پرداختند، اهالی‌ شام‌ بودند.

جا دارد تا ما مسلمانان‌، امروزه‌ اندکی‌ در حال‌ و روز خویش‌ تأمل‌ کرده‌ و بیندیشیم‌، مگر نه‌ این‌ است‌ که‌ حال‌ و روز ما اکنون‌ شبیه‌ حال‌ دیروز آنان‌ شده‌است‌؟ و این‌ نیست‌ مگر به‌ علت‌ دوریمان‌ از اصول‌ اسلام‌، که‌ فروگذاشتن‌ جهاد، از جمله‌ مهمترین‌ مظاهر آن‌ است‌.

﴿وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ٣٠[التوبة: ۳۰].

«و یهود گفتند: عزیر پسر خداست» این‌ سخن‌ را هنگامی‌ گفتند که‌ عزیر ÷تورات‌ را برای‌ آنان‌ ـ بعد از آن‌که‌ آن‌ را فراموش‌ کرده‌ بودند ـ از حافظه‌ خود املا کرد «و نصاری‌ گفتند: مسیح‌ پسر خداست» این‌ سخن‌ را هنگامی‌ گفتند که‌ دیدند؛ او مردگان‌ را زنده‌ می‌کند، به‌ علاوه‌ خود هم‌ بدون‌ پدر به‌دنیا آمده‌ است‌ «این‌ سخن‌ آنان‌ است‌ به‌ دهانهایشان» یعنی‌: از آنجا که‌ این‌ سخن‌ نه‌ پشتوانه‌ای‌ از بیان‌ دارد و نه‌ از منطق‌ و برهان‌ پس‌ صرفا یک‌ ادعای‌ میان‌ تهی‌ است‌ که‌ هیچ ‌ارزشی‌ ندارد و جز این‌که‌ همین‌گونه‌ از دهان‌هایشان‌ خارج‌ شده‌، مفید هیچ‌ فایده‌ در خور اعتباری‌ نیست‌ «به‌ سخن‌ قومی‌ تشبه‌ می‌جویند که‌ پیش‌ از این‌ کافرشدند» زیرا نسبت‌ پدر دادن‌ به‌ خدای‌ سبحان‌، گمراهی‌ نفرین‌شده‌ قدیمی‌ است‌ که ‌آن‌ را در بسیاری‌ از ادیان‌ انحرافی‌ قدیم‌ می‌یابیم‌ و از جمله‌، در میان‌ پرستشگران ‌بتان‌ که‌ می‌گفتند: لات‌، منات‌، عزی‌ و فرشتگان‌ دختران‌ خدایند! «خدا آنان‌ را بکشد» این‌ نفرینی‌ از سوی‌ حق‌ تعالی‌ علیه‌ آنهاست‌ که‌ نابود می‌شوند؛ زیرا کسی‌که‌ خدا أاو را بکشد، هلاک‌ شده‌ است‌. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: خدا آنان ‌را لعنت‌ کرد. به‌ قولی‌ دیگر معنی‌ این‌ است‌: آنها سزاوار آنند که‌ مورد این‌ نفرین ‌قرار گیرند. آری‌! خدا آنان‌ را بکشد؛ «چگونه‌ بازگردانده‌ می‌شوند؟» یعنی‌: چگونه ‌بعد از آن‌که‌ برای‌شان‌ دلیل‌ و برهان‌ اقامه‌ شد، از حق‌ به‌سوی‌ باطل‌ بازگردانده‌ شده‌ و به‌ بیراهه‌ می‌روند؟!.

﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ٣١[التوبة: ۳۱].

«اینان‌ دانشمندان‌ و راهبان‌ خود را بجز الله به‌ خدایی‌ گرفتند» زیرا آنچه‌ را که‌ دانشمندان‌ و راهبان‌شان‌ برای‌شان‌ حلال‌ می‌کردند، حلال‌ می‌شمردند و آنچه‌ را که‌ برآنان‌ حرام‌ می‌ ساختند، حرام‌ می‌شمردند و در امر و نهی‌هایی‌ که‌ با احکام ‌خداوند أمخالف‌ بود، از آنان‌ اطاعت‌ می‌کردند. بدین‌گونه‌ بود که‌ آنچه‌ را در کتاب‌های حق‌ تعالی‌ بود، نسخ‌ کرده‌ و از اعتبار ساقط کردند پس‌ در حقیقت‌، به‌منزله‌ کسانی‌ شدند که‌ برای‌ خویش‌ خدایانی‌ غیر از خدای‌ یگانه‌ گرفته‌اند زیرا از علما و راهبان‌شان‌ چنان‌ اطاعت‌ کردند که‌ از خدایان‌ اطاعت‌ می‌شود «و» همچنان‌، نصاری‌ «مسیح‌ پسر مریم‌ را» به‌ خدایی‌ گرفتند و او را معبود خویش‌ قرار دادند. این‌ تعبیر اشاره‌ به‌ آن‌ دارد که‌ یهود نیز «عزیر» را معبود خویش ‌گرفته‌اند. امروزه‌ در کشورهای‌ اسلامی‌ نیز بسیاری‌ از احزاب‌ و مؤسسات‌ و بسیاری‌ از رهبران‌ و حاکمان‌، نقش‌ معبود را در جامعه‌ ایفا می‌کنند و خود را برای ‌مردم‌ به‌ منزله‌ بت‌ قرار داده‌اند ـ پناه‌ بر خدا «با این‌که‌ مأمور نبودند جز این‌که‌ خدای ‌یگانه‌ را بپرستند» یعنی‌: دانشمندان‌ و راهبان‌ و عیسی‌ و عزیر، جز به‌ عبادت‌ خداوند یگانه‌ مأمور نبودند پس‌ چگونه‌ می‌توانند خود‌شان‌ خدا باشند؟ و چگونه‌ پیروان‌ آنها حق‌ دارند آنها را به‌ خدایی‌ بگیرند؟ «معبودی‌ جز او نیست‌، منزه‌ است‌ او از آنچه‌ با او شریک‌ می‌گردانند» یعنی‌: باری‌ تعالی‌ از این‌که‌ با وی‌ در طاعت‌ وعبادتش‌ شریک ‌آورند، پاک‌ و منزه‌ است‌.

﴿يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ٣٢[التوبة: ۳۲].

«می‌خواهند» این‌ گروه‌ اهل‌ کتاب‌ که‌ «نور الله را با دهانهایشان‌ خاموش‌ کنند» نوع‌ دیگری‌ از گمراهی‌ اهل‌ کتاب‌، تلاشهای‌ بی‌ثمر‌شان‌ در جهت‌ از بین ‌بردن‌ حق‌ با سخنان‌ باطل‌ و مجادلات‌ مردود و بی‌پایه‌ است‌ پس‌ آنها در مثل‌ به‌کسی‌ می‌مانند که‌ می‌خواهد نوری‌ را که‌ در همه‌ افقها پرتو گسترده‌، خاموش‌ کند، آنهم‌ با فوت ‌کردنی‌ لذا او چه‌ قدر باید دیوانه‌ و احمق‌ باشد؟! «و الله نمی‌گذارد، مگر آن‌که‌ نور خود را» یعنی‌: دین‌ استوار و شریعت‌ نورانی‌ خود را «کامل‌ کند، هرچند کافران‌ ناخوش‌ شوند» زیرا آنان‌ خواسته‌ای‌ دارند و خداوند أخواسته‌ای‌ و البته‌ این‌ خواسته‌ خداوند أاست‌ که‌ نافذ و جاری‌ است‌.

آری‌! هرکس تاریخ‌ مبارزات‌ اهل‌ کتاب‌ علیه‌ مسلمانان‌ را بررسی‌ نموده‌ و فقط این‌ امر را مورد توجه‌ قرار دهد که‌ مؤسسات‌ «تبشیری» وابسته‌ به‌ بنیاد گرایان ‌مسیحی‌، چه‌ مقدار سرمایه‌های‌ هنگفتی‌ را علیه‌ اسلام‌ به‌ مصرف‌ می‌رسانند؛ آن‌گاه‌، بقا و گسترش‌ اسلام‌ را مورد تأمل‌ قرار دهد، بی‌شک‌ معنی‌ آیه‌ را بهتر درک‌ می‌کند.

﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ٣٣[التوبة: ۳۳].

«هم‌ اوست‌ که‌ پیامبر خود» محمد ص«را با هدایت‌ فرستاد» یعنی‌: با برهانها ومعجزات‌ و احکامی‌ که‌ آنها را برای‌ بندگانش‌ مشروع‌ کرده‌ است‌ و مردم‌ را به‌وسیله‌ آنها هدایت‌ می‌کند «و» هم‌اوست‌ که‌ پیامبر خود را با «دین‌ حق» که‌ اسلام‌ است‌ فرستاد، اسلامی‌ که‌ ممثل‌ عقیده‌ حق‌ و معرف‌ توحید خالص‌ است‌ و از صرف‌ عبادت‌ برای‌ هر گونه‌ مخلوقی‌، عاری‌ و منزه‌ می‌باشد «تا آن‌ را» یعنی‌: تاپیامبرش‌، یا دین‌ حق‌ را به‌ وسیله‌ حجتها و برهانهایی‌ که‌ اسلام‌ دربرگیرنده‌ آن‌ است ‌«بر همه‌ ادیان‌ پیروز گرداند» و سپاس‌ خدای‌ را که‌ این‌ وعده‌ هم‌ روی‌ داد «هرچند مشرکان‌ خوش‌ نداشته‌ باشند» این‌ پیروزی‌ و غلبه‌ را ولی‌ به‌ کوری‌ چشم ‌همه‌ آنها، اسلام‌ همیشه‌ غالب‌ و پیروز است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «إن‌ الله ‌زوی‌ لی‌ الأرض‌ مشارقها و مغاربها و سیبلغ‌ ملك‌ أمتی‌ ما زوی‌ لی‌ منها». «خدای‌ ﻷ زمین‌ را با مشارق‌ و مغارب‌ آن‌ برای‌ من‌ در هم‌ پیچید (به‌طوری‌ که‌ همه‌این‌ گستره‌ را دیدم) و به‌ زودی‌ فرمانروایی‌ امتم‌ به‌ آن‌ محدوده‌ای‌ از زمین‌ که‌ برایم ‌در هم‌ پیچیده‌ شد، خواهد رسید».

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيرًا مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ٣٤[التوبة: ۳۴].

«ای‌ مسلمانان‌! در حقیقت‌، بسیاری‌ از دانشمندان‌ و راهبان‌ اهل‌ کتاب‌، اموال‌ مردم‌ را به‌ ناروا می‌خورند» یعنی‌: بسیاری‌ از سردمدارانی‌ که‌ یهود و نصاری‌ آنان‌ را به ‌خدایی‌ گرفته‌اند، مال‌ حرام‌ ـ همچون‌ رشوه‌ ـ را می‌خورند. احبار: علمای ‌یهود و رهبان‌: زاهدان‌ نصاری‌ اند. سفیان‌بن‌ عیینه‌ می‌گوید: «هر کس‌ از علمای‌ ما که‌ فاسد شود، در او مشابهتی‌ به‌ یهود است‌ و هرکس از عباد و زهاد ما که‌ فاسد شود، در او مشابهتی‌ به‌ نصاری‌ است». «و» همچنان‌ آن‌ احبار و رهبان‌ «آنها را از راه‌ خدا باز می‌دارند» یعنی‌: مردم‌ را از رفتن‌ به‌ راهی‌ که‌ به‌ رضا و قرب‌ حق‌ تعالی ‌می‌انجامد ـ که‌ همانا دین‌ اسلام‌ است‌ ـ باز می‌دارند «و کسانی‌ که‌ طلا و نقره‌ را کنز می‌کنند» یعنی‌: کسانی‌ که‌ زکات‌ اموال‌ خود را نمی‌پردازند زیرا مالی‌ که‌ زکات‌ آن ‌ادا شود، کنز نیست‌، هرچند هم‌ بسیار باشد ـ که‌ قول‌ راجح‌ در تفسیر (کنز ) همین ‌است‌. کنز: هر چیزی‌ است‌ که‌ بر روی‌ هم‌ جمع‌آوری‌ و ذخیره‌ و گنج‌ شود. «و آن ‌را» یعنی‌: آن‌ گنجها و اموال‌ را «در راه‌ الله خرج‌ نمی‌کنند پس‌ این‌ گروه‌ را به‌ عذابی ‌دردناک‌ بشارت‌ بده» مراد از آنان‌: یا همان‌ احبار و راهبان‌ اهل‌ کتابند ـ که ‌مسلمانان‌ دارای‌ این‌ صفت‌، نیز شامل‌ این‌ حکم‌ می‌شوند ـ یا این‌که‌ مراد مسلمانان‌ گردآورنده‌ اموال‌ و انفاق‌ نکننده‌ آنند که‌ از باب‌ تغلیظ و توبیخ‌، با احبار حرام‌خوار اهل‌ کتاب‌ یکجا ذکر شده‌اند. بشارت‌ دادن‌ آنان‌ به‌ عذاب‌، از باب ‌استهزا و تحقیر آنهاست‌.

﴿يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَذَا مَا كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَا كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ٣٥[التوبة: ۳۵].

«روزی‌ که‌ آن‌ گنجینه‌ها را در آتش‌ دوزخ‌ بگدازند» یعنی‌: روزی‌ که‌ آتش‌ دوزخ ‌را با حرارت‌ و دمای‌ شدیدی‌ که‌ دارد، با آن‌ اموال‌ و گنجها برافروزند «و پیشانی‌ و پهلو و پشت‌ آنان‌ را با آنها داغ‌ کنند» این‌ اعضا به‌ سبب‌ آن‌ به‌ یادآوری‌ مخصوص‌شد که‌ آن‌ ممسکان‌ چون‌ فقیری‌ را می‌دیدند، روترش‌ می‌کردند و چون‌ در مجلسی‌ با فقیری‌ روبرو می‌شدند، از او رو برتافته‌ و با پشت‌ کردن‌ و پهلو گرداندن ‌به‌ او، تحقیرش‌ می‌کردند. یا معنی‌ این‌ است‌: این‌ عذاب‌ بر هر چهار سوی‌ بدن‌شان ‌شعله‌ور است‌ «این‌ است‌ آنچه‌ برای‌ خود ذخیره‌ نهادید» یعنی‌: از باب‌ استهزا و توبیخ‌ به‌ آنها گفته‌ می‌شود: این‌ همان‌ اموالی‌ است‌ که‌ آن‌ را اندوخته‌اید تا از آن‌ سود برگیرید، این‌ است‌ سود آن‌؛ «پس‌ آنچه‌ را ذخیره‌ می‌کردید، بچشید» یعنی‌: کیفر و فرجام‌ بد آن‌ را بچشید. ابن‌ عمر سدر تفسیر آیه‌ کریمه‌ فرمود: «مفاد این ‌آیه‌ ناظر بر مال ‌اندوزی‌ قبل‌ از فرضیت‌ زکات‌ است‌ و چون‌ زکات‌ فرض‌ شد،خدای‌ آن‌ را پاک‌کننده‌ اموال‌ گردانید، سپس‌ اضافه‌ کرد: اگر به‌ اندازه ‌کوه‌ احد طلا داشته‌ باشم‌، مشروط به‌ این‌که‌ شمار آن‌ را بدانم‌ و زکات‌ آن‌ را بدهم ‌و در آن‌ به‌ طاعت‌ خدا أعمل‌ کنم‌، هیچ‌ باکی‌ ندارم».

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «هنگامی‌ که‌ مردم‌ طلا و نقره‌ را گنج‌ می‌کنند، شما این‌ گروه‌ از کلمات‌ را برای‌ خود گنج‌ نمایید: «اللهم إني أسألك الثبات في الأمر والعزيمة على الرشد، وأسألك‌ شكر نعمتك‌، وأسألك‌ حسن‌ عبادتك‌، وأسألك‌ قلباً سليماً، وأسألك‌ لساناً صادقاً، وأسألك‌ من‌ خير ما تعلم‌، وأعوذ بك‌ من‌ شر ما تعلم‌، وأستغفرك ‌لما تعلم‌، إنك‌ علاَّم‌ الغيوب‌». «بارخدایا! من‌ از تو در کار (خیر) پایداری‌ و بر راه ‌رشد؛ تصمیم‌ و عزم‌ محکم‌ می‌طلبم‌ و از تو می‌خواهم‌ که‌ به‌ من‌ توفیق‌ شکرگزاری ‌نعمتت‌ را ارزانی‌ بداری‌ و از تو می‌خواهم‌ که‌ به‌ من‌ توفیق‌ دهی‌ تا عبادتت‌ را به ‌نیکویی‌ انجام‌ دهم‌ و ازتو دلی‌ سالم‌ و زبانی‌ صادق‌ می‌طلبم‌ و از تو از خیر آنچه‌ که ‌می‌دانی‌، می‌طلبم‌ و به‌ تو از شر آنچه‌ که‌ می‌دانی‌، پناه‌ می‌برم‌ و از تو از آنچه‌ که‌ می‌دانی‌، آمرزش‌ می‌خواهم‌، همانا تو دانای‌ غیب‌هایی». همچنین‌ در حدیث‌ شریف ‌به‌ روایت‌ عمر سآمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صبه‌ وی‌ فرمودند: «آیا تو را از بهترین‌ آنچه‌ که‌ شخص‌ گنج‌ می‌کند آگاه‌ نکنم‌؟ آن‌ بهترین‌، زن‌ شایسته‌ است‌ که ‌چون‌ شخص‌ به‌سوی‌ وی‌ بنگرد، او را شادمان‌ گرداند و چون‌ وی‌ را فرمان‌ دهد، اطاعتش‌ کند و چون‌ از وی‌ غایب‌ شود، نگهدار (آبرو و مال) وی‌ است».

﴿إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِي كِتَابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلَا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ وَقَاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَافَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ٣٦[التوبة: ۳۶].

«همانا شمار ماهها نزد خداوند» یعنی‌: در حکم‌ و قضا و حکمت‌ وی‌ «در کتابش» یعنی‌: در آنچه‌ که‌ مطابق‌ سنن‌ و قوانین‌ هستی‌ خود در نظام‌ و کتاب‌ بزرگ ‌کائناتش‌ به‌ ثبت‌ رسانده‌ و مقرر داشته‌ «از روزی‌ که‌ آسمانها و زمین‌ را آفریده‌، دوازده ‌ماه‌ است» یعنی‌: این‌ دوازده‌ ماه‌، از آغاز آفرینش‌ عالم‌، در علم‌ و قضای‌ وی‌ ثابت‌ است‌ «از این‌ دوازده‌ ماه‌، چهار ماه‌ حرام‌ است» که‌ عبارتند از ماههای‌: ذوالقعده‌، ذوالحجه‌، محرم‌ و رجب‌، که‌ سه‌ ماه‌ اول‌ پیاپی‌ و ماه‌ اخیر فرد است‌.

دلیل‌ این‌که‌ ماههای‌ حرام‌ به‌ این‌ ترتیب‌ قرار داده‌ شده‌، این‌ است‌ تا زمینه‌ برای ‌برگزاری‌ مناسک‌ حج‌ و عمره‌ به‌ خوبی‌ فراهم‌ شود. آری‌! ماه‌ ذوالقعده‌ قبل‌ ازشروع‌ ماههای‌ حج‌ حرام‌ قراداده‌ شد تا مردم‌ در آن‌ از جنگ‌ باز ایستند و زمینه‌ برای‌ سفر حج‌ مساعد و آماده‌ باشد و ماه‌ ذی‌الحجه‌ حرام‌ قرارداده‌ شد تا مردم‌ با امنیت‌ و آرامی‌ خاطر، مناسک‌ حج‌ را در آن‌ انجام‌ دهند، بعد از آن‌ ماه‌ محرم‌حرام‌ قرارداده‌ شد تا در آن‌ با ایمنی‌ کامل‌ به‌ سرزمین‌ها و مناطق‌شان‌ برگردند و ماه‌ رجب‌ در وسط سال‌ حرام‌ قرارداده‌ شد تا در آن‌ با ایمنی‌ تمام‌ عمره‌ انجام‌ دهند «این‌ است‌ دین‌ استوار» یعنی‌: قرار دادن‌ این‌ ماهها به‌ این‌ شیوه‌ و حرمت‌ گذاشتن ‌به‌ این‌ چهار ماه‌ حرام‌؛ همانا دین‌ درست‌ و مستقیم‌، حساب‌ صحیح‌ و استوار و عددی‌ به‌ تمام‌ و کمال‌ است‌ «پس‌ در آنها بر خود ستم‌ نکنید» یعنی‌: در ماه‌های‌ حرام‌، یا در تمام‌ ماهها ـ با ارتکاب‌ گناهان‌، برافروختن‌ جنگ‌ و هتک‌ حرمت‌ آن‌ ماه‌ها ـ بر خود ستم‌ نکنید. به‌ قولی‌: تحریم‌ جنگ‌ در ماههای‌ حرام‌ به‌ دلیل‌ این‌آیه‌ کریمه‌، ثابت‌ و محکم‌ است‌ و منسوخ‌ نگردیده‌. اما به‌قول‌ مشهورتر؛ این‌ حکم ‌منسوخ‌ است‌ و جنگ‌ در راه‌ خدا أدر همه‌ ماهها بی‌هیچ‌ مانعی‌ بر مسلمانان‌ فرض‌ است‌ «و همگی‌ شما» با همدستی‌ و تعاون‌ همدیگر «با مشرکان‌ بجنگید چنان‌که‌ آنان ‌همگی‌ با شما» به‌ همدستی‌ و تعاون‌ با همدیگر «می‌جنگند و بدانید که‌ خداوند باپرهیزگاران‌ است» لذا آنان‌ را نصرت‌ می‌دهد و پایدارشان‌ می‌گرداند و هر کس‌خدا أبا او باشد، قطعا پیروز است‌ و سرانجام‌ کار، از آن‌ اوست‌. بدین‌سان‌ خداوند متعال‌ مؤمنان‌ را به‌ تقوی‌ بر می‌انگیزد و در صورت‌ داشتن‌ تقوی‌، پیروزی ‌را برای‌شان‌ تضمین‌ می‌کند.

﴿إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيَادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عَامًا وَيُحَرِّمُونَهُ عَامًا لِيُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَيُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللَّهُ زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ٣٧[التوبة: ۳٧].

«جز این‌ نیست‌ که‌ نسی‌ء فزونی‌ای‌ در کفر است» نسی‌ء: عبارت‌ است‌ از: به ‌تأخیرافگندن‌ تحریم‌ ماههای‌ حرام‌ و جابجاکردن‌ آنها از ماهی‌ به‌ ماهی‌ دیگر.

در جاهلیت‌، اعراب‌ به‌ دو هدف‌ در زمان‌ ماههای‌ حرام‌ دخل‌ و تصرف ‌می‌کردند؛ اول‌ این‌که‌: ترک‌ جنگ‌ و غارت‌ در سه‌ ماه‌ متوالی‌ (ذی‌القعده‌، ذی‌الحجه‌ و محرم) بر آنان‌ دشوار بود. دوم‌ این‌که‌: عبادت‌ و تجارت‌ در موسم‌ حج‌ ـ در فصل‌ تابستان‌ که‌ فصل‌ گرماست‌، بر آنان‌ سخت‌ تمام‌ می‌شد.

شیوه‌ دست‌ بردن‌ آنان‌ در زمان‌ نیز به‌ دو گونه‌ بود؛ اول‌: کبیسه ‌کردن‌ سال ‌قمری‌، یعنی‌ کامل‌ کردن‌ نقص‌ آن‌ تا با سال‌ شمسی‌ برابر شود زیرا دوران‌ ماهانه ‌قمر (۲/۸ ثانیه‌ + ۴۴ دقیقه‌ + ۱۲ ساعت‌ + ۲٩ روز است) که‌ با این‌ حساب‌؛ سال‌ قمری‌ از سال‌ شمسی‌ تقریبا یازده‌ روز کمتر می‌شود و از طرفی‌، ماه‌های ‌قمری‌ همیشه‌ از یک‌ فصل‌ به‌ فصل‌ دیگر در حال‌ گردش‌ است‌ بنابراین‌، اعراب‌ به‌ هر سه‌ سال‌ قمری‌ یک‌ ماه‌ می‌افزودند تا آن‌ نقص‌ را کامل‌ کرده‌ و سال‌ قمری‌ را با سال‌ شمسی‌ مساوی‌ گردانند و به‌ این‌ وسیله‌ بتوانند وقت‌ حج‌ را منطبق‌ با منافع‌ و مصالح‌ مادی‌ خویش‌ در زمان‌ معینی‌ قرار داده‌ و تجارت‌ خویش‌ را در آن‌ زمان‌ سروسامان‌ دهند. روش‌ دوم‌: نسی‌ بود؛ نسی‌: به‌ تأخیر افگندن‌ حرمت‌ یک‌ ماه‌ به‌ماهی‌ دیگر است‌، مثلا آنها به‌خاطر اهدافی‌ که‌ ذکر شد، در بعضی‌ از سالها ماه‌ محرم‌ را حلال‌ و بجای‌ آن‌ ماه‌ صفر را حرام‌ می‌گردانیدند لذا حق‌ تعالی ‌تصرف‌شان‌ در جابجا کردن‌ ماههای‌ قمری‌ را نکوهش‌ کرد و فرمود: این‌ کار شما (فزونی‌ای‌ در کفر است). یعنی‌: این‌ کار بر کفر شما به‌ خدا أو رسول‌ وی‌ و روز آخرت‌ می‌افزاید زیرا تغییر دادن‌ سنت‌ الهی‌، معصیتی‌ است‌ بزرگ‌ و هر معصیتی‌ از سوی‌ کافر، سبب‌ فزونی‌ در کفر وی‌ است‌ «که‌ کافران‌ به‌وسیله‌ آن‌ گمراه‌ ساخته‌ می‌شوند» یعنی‌: کسی‌که‌ این‌ روش‌ باطل‌ را برای‌ آنان‌ بنیان‌ گذاشته‌، آنان‌را با این‌ روش‌ و سنت‌ غلط، گمراه‌ می‌گرداند «آن‌ را» یعنی‌: آن‌ ماه‌ حرام‌ را «یک ‌سال‌ حلال‌ می‌شمرند» با بدل ‌کردن‌ آن‌ به‌ ماهی‌ دیگر از ماه‌های‌ حلال‌ «و یک ‌سال‌ دیگر آن‌ را حرام‌ می‌شمارند» یعنی‌: حرمت‌ آن‌ را به‌حال‌ خود نگه‌ داشته‌، جنگ‌ را در آن‌ حلال‌ نمی‌شمارند «تا با شماره‌ ماه‌هایی‌ که‌ خداوند حرام‌ کرده‌ است‌، موافق‌ سازند و در نتیجه‌ آنچه‌ را خداوند حرام‌ کرده‌، بر خود حلال‌ گردانند» آری‌! مشرکان‌ هیچ‌ ماهی‌ از ماه‌های‌ حرام‌ را بر خود حلال‌ نمی‌کردند، مگر این‌که‌ ماهی‌ دیگر را به‌جای‌ آن‌ حرام‌ می‌گردانیدند تا ماههای‌ حرام‌ همچنان‌ ـ علی‌الظاهر وفقط در شمار ـ چهار ماه‌ باقی‌ بماند. پس‌ خداوند متعال‌ این‌ دست ‌بردن‌شان‌ را که ‌انگیزه‌ آن‌ فقط هوای‌ نفس‌شان‌ در برافروختن‌ جنگ‌ در ماه‌ حرام‌ بود، مردود اعلام ‌می‌کند «کردارهای‌ بد آنان‌ برای‌شان‌ آراسته‌ شده‌ است» یعنی‌: شیطان‌ بدکرداری‌هایشان‌ و از جمله‌ «نسی‌ء» را برای‌شان‌ آراسته‌ است‌ «و خداوند گروه‌ کافران ‌را» یعنی‌: کسانی‌ را که‌ بر کفر خویش‌ استمرار ورزیده‌ و پایداری‌ بر باطل‌ را برگزیده‌اند «هدایت‌ نمی‌کند».

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الْآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ٣٨[التوبة: ۳۸].

«ای‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اید، شما را چه‌ شده‌ است‌ که‌ چون‌ به‌ شما گفته‌ می‌شود: در راه‌ خدا بیرون‌ آیید، سنگین‌ شده‌ به‌سوی‌ زمین‌ میل‌ می‌کنید» تا در خانه‌ و دیارتان ‌باقی‌ بمانید. یا به‌سوی‌ دنیا و شهوات‌ آن‌ میل‌ می‌کنید و رنجها و دشواریهای‌ سفر را ناخوش‌ می‌دارید.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌ که‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ در عتاب‌ و سرزنش‌ کسانی‌ نازل ‌شد که‌ از همراهی‌ با رسول‌ خدا صدر غزوه‌ تبوک‌ تخلف‌ کردند.

یادآور می‌شویم‌ که‌ غزوه‌ تبوک‌ در سال‌ نهم‌ هجری‌، یعنی‌ یک‌سال‌ بعد از فتح‌ مکه‌ واقع‌ شد. و تبوک‌، جایی‌ در میان‌ وادی‌القری‌ و شام‌ است‌. نفیر: بیرون‌ رفتن‌برای‌ جنگ‌ است‌. اصل‌ ﴿ٱثَّاقَلۡتُمۡ إِلَى ٱلۡأَرۡضِۚ، «تثاقلتم» است‌، یعنی‌: سست‌ وگرانجان‌ شده‌ و به‌ باقی ‌ماندن‌ در سرزمین‌ خود میل‌ کردید «آیا به‌جای‌ آخرت‌ به ‌زندگی‌ دنیا» یعنی‌: به‌ نعمت‌های‌ آن‌ «دل‌ خوش‌ کرده‌اید؟» مگر نمی‌دانید که‌ نعمتهای‌ آخرت‌ با جهاد در راه‌ ما دست یافتنی‌ است‌، نه‌ با نشستن‌ و بهره‌ور بودن‌ ازنعمتهای‌ مادی‌؟ «متاع‌ زندگانی‌ دنیا در برابر آخرت» یعنی‌: در پهلوی‌ آخرت‌ و در برابر آن‌ «جز اندکی‌ نیست» که‌ اصلا ارزش‌ و اهمیتی‌ ندارد. در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است‌: «دنیا در برابر آخرت‌ جز چنان‌که‌ یکی‌ از شما این‌ انگشتش‌ را ـ و به‌سوی ‌انگشت‌ سبابه‌ خویش‌ اشاره‌ کردند ـ در دریا داخل‌ کند نیست‌ پس‌ باید بنگرد که‌ آن‌ را با چه‌ مقدار از آب‌ بیرون‌ می‌آورد!».

﴿إِلَّا تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذَابًا أَلِيمًا وَيَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ وَلَا تَضُرُّوهُ شَيْئًا وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ٣٩[التوبة: ۳٩].

«اگر بیرون‌ نیایید» به‌سوی‌ جهاد «شما را به‌ عذابی‌ دردناک‌ عذاب‌ می‌کند» با سرکوب‌ نمودن‌ و به‌ ذلت‌کشیدنتان‌ به‌ دست‌ دشمنانتان‌، یا به‌ عذاب‌ کونی‌ و بلایای‌ طبیعی‌ «و بجای‌ شما قوم‌ دیگری‌ را می‌آورد» که‌ دین‌ خدا أرا یاری‌ دهند و در نتیجه‌؛ دولت‌ و عزت‌ در آنها قرارگیرد «و به‌ او هیچ‌ زیانی‌ نمی‌رسانید» بافروگذاشتن‌ فرمان‌ وی‌ در رفتن‌ به‌ میادین‌ جهاد. یا هیچ‌ زیانی‌ به‌ رسول‌ خدا صنمی‌رسانید؛ با ترک‌ یاری‌ وی‌ و رهسپار نشدن‌ با وی‌ به‌سوی‌ جهاد «و خدا بر همه ‌چیز تواناست» و از جمله‌ توانایی‌های‌ وی‌، عذاب‌ نمودنتان‌ و عوض‌ کردنتان‌ با قوم‌ دیگری‌ است‌.

آیه‌ کریمه‌ دربرگیرنده‌ تهدید و هشدار بزرگی‌ است‌ برای‌ گرانجانان‌ و سنگین ‌دلان‌ از رفتن‌ به‌ جهاد.

﴿إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ٤٠[التوبة: ۴۰].

«اگر او را یاری‌ ندهید» یعنی‌: اگر یاری‌ رسول‌ خدا صرا فروگذارید، بدانید که‌ خداوند أمتکفل‌ و عهده‌دار کار وی‌ است‌ و «قطعا خداوند او را نصرت‌ داد» دردوران‌ کمی‌ها و کاستی‌ها و تنگناها و او را بر دشمنانش‌ پیروز ساخت‌. یا کسانی‌که‌ در گذشته‌ نصرتش‌ داده‌اند ـ هنگامی‌ که‌ با پیامبر صجز یک‌ تن‌، کسی‌ دیگر همراه‌ نبود ـ باز هم‌ او را نصرت‌ خواهند داد «آن‌گاه‌ که‌ کافران‌ او را بیرون‌ کردند» ازمکه‌ «و او نفر دوم‌ از دو تن‌ بود» که‌ آن‌ دو تن‌، یکی‌ خود رسول‌ خدا صودیگری‌ ابوبکر صدیق‌ سبود «هنگامی‌که‌ این‌ دو کس‌ در غار بودند» این‌ غار در کوه‌ «ثور» در سمت‌ راست‌ مکه‌، به‌ فاصله‌ یک‌ ساعت‌ راه‌ از آن‌ قرار دارد، که ‌رسول‌ خدا صبا یارشان‌ ابوبکر س، سه‌ روز را در آن‌ به‌سر بردند «آن‌گاه‌ که‌ می‌گفت» پیامبر ص«به‌ یار خود» ابوبکر س«اندوهگین‌ نباش‌ که‌ خدا با ماست» با یاری‌ و نگهداری‌اش‌ و هرکس که‌ خدا أبا او باشد؛ هرگز مغلوب‌ نمی‌شود و هرکس مغلوب‌ نشود؛ سزاوار آن‌ است‌ که‌ اندوه‌ و نگرانی‌ را بر او رنگی‌ نباشد «پس‌ خداوند سکینه‌ خود را بر او فرو فرستاد» سکینه‌: آرامش‌ است‌. یعنی‌: تشویش‌ وتلاطم‌ و اضطراب‌ پیامبر خویش‌ را تسکین‌ داد تا بدانجا که‌ ترس‌ و نگرانی‌ از دل ‌آن‌ حضرت‌ صبیرون‌ رفت‌ و کاملا آرامش‌ یافتند. به‌ قولی‌ مراد این‌ است‌: خداوند أاضطراب‌ ابوبکر سرا تسکین‌ داد. ولی‌ قول‌ اول‌ راجح‌ است‌ «و او را به‌ لشکریانی‌ که‌ آنها را نمی‌دیدید، قوت‌ داد» که‌ این‌ لشکریان‌ فرشتگان‌ بودند وچهره‌ها و دیدگان‌ کفار را از یافتن‌ مخفی‌گاه‌ پیامبر صبرگردانیدند. یا بعد از آن‌، فرشتگان‌ را در غزوات‌ به‌ یاری‌ پیامبر خویش‌ فرستاد چنان‌که‌ در بدر چنین‌ کرد «وکلمه‌ کسانی‌ را که‌ کفر ورزیدند، فروتر ساخت» یعنی‌: کلمه‌ شرک‌ را، در نتیجه‌؛ دولت‌ مشرکان‌ را به‌ پایان‌ آورد «و کلمه‌ خداست‌ که‌ برتر است» که‌ این‌ کلمه‌؛ کلمه ‌توحید و دعوت‌ اسلامی‌ می‌باشد، کلمه‌ای‌ که‌ وصف‌ همیشگی‌ آن‌، برتری‌ و فوقیت‌ بر هر کلمه‌ دیگری‌ است‌. آری‌! اسلام‌ همیشه‌ برتر است‌، هیچ‌گاه‌ پستی‌ را نمی‌پذیرد و هیچ‌ چیز بر آن‌ برتری‌ نمی‌یابد «و خداوند عزیز حکیم‌ است» یعنی‌: غالب‌ و قاهر است‌؛ با نصرت ‌دادن‌ اهل‌ کلمه‌ خویش‌، حکیم‌ است‌؛ و جز آنچه‌ راکه‌ با حکمت‌ و صواب‌ منطبق‌ باشد، انجام‌ نمی‌دهد، که‌ از آن‌ جمله‌ است‌ ذلیل ‌ساختن‌ اهل‌ شرک‌.

﴿انْفِرُوا خِفَافًا وَثِقَالًا وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ٤١[التوبة: ۴۱].

«بیرون‌ آیید» به‌ جهاد «سبکبار و گرانبار» یعنی‌: شاد و بانشاط، یا افسرده‌ و بی‌نشاط، فقیر و غنی‌، پیر و جوان‌، پیاده‌ و سواره‌، مجرد و متأهل‌ و خلاصه ‌همگی‌ شما؛ جز کسی‌ که‌ دارای‌ عذری‌ است‌، به‌ جهاد بیرون‌ آیید «و با مالها و جانهای‌ خود در راه‌ خدا جهاد کنید» جهاد در راه‌ خدا أفرض‌ کفایه‌ است‌ ولی‌ اگر جز بسیج‌ تمام‌ مسلمانان‌ در منطقه‌ یا مناطقی‌ از زمین‌، نیروی‌ دیگری‌ نمی‌توانست ‌جلو دشمن‌ را سد کند و دشمن‌ به‌ آن‌ منطقه‌ یا مناطق‌، غالب‌ شده‌ بود، جهاد بر عموم‌ مسلمانان‌ آن‌ منطقه‌؛ و در صورت‌ عدم‌ کفایت‌، قدم‌ به‌ قدم‌ بر مناطق ‌همجوار آن‌ فرض‌ عین‌ می‌شود و اگر دشمن‌ به‌ داراسلام‌ نزدیک‌ گشته‌ اما به‌ آن ‌وارد نشده‌ بود، نیز جهاد بر همگی‌ فرض‌ عین‌ است‌. همچنان‌ بر امام‌ (حاکم‌مسلمانان) فرض‌ است‌ تا در هرسال‌ یک‌بار بر دشمنان‌ اسلام‌ یورش‌ برد تا یا به ‌اسلام‌ در آیند و یا این‌که‌ با حقارت‌ جزیه‌ بپردازند «این» امر به‌ نفیر عام‌ و امر به‌ جهاد «برای‌ شما خیر است» یعنی‌: به‌ ذات‌ خود خیری‌ است‌ بزرگ‌، یا بهتر از استراحت‌ و نشستن‌ در خانه‌ است‌ «اگر بدانید» و کسی‌ که‌ از بهتر بودن‌ جهاد آگاه ‌نباشد، نادان‌ است‌.

ابن‌کثیر نقل‌ می‌کند: «روزی‌ ابوطلحه‌ سوره‌ (برائه) را می‌خواند و چون‌ به‌ این ‌آیه‌ رسید، گفت‌: از این‌ آیه‌ چنین‌ در می‌یابم‌ که‌ پروردگار متعال‌ همه‌ ما ـ اعم‌ از پیر و جوان‌ ـ را به‌ جهاد فراخوانده‌ است‌ پس‌ ای‌ فرزندانم‌! مرا مجهز کنید که‌ عازم ‌جهاد شوم‌. فرزندانش‌ گفتند: پدر جان‌! خداوند أبر تو رحم‌ کند، آخر تو همراه‌ رسول‌ خدا صجهاد کردی‌ تا رحلت‌ کردند، بعد از آن‌ همراه‌ ابوبکر سجهاد کردی‌ تا رحلت‌ کرد، سپس‌ همراه‌ عمر سجهاد کردی‌ تا به‌ شهادت‌ رسید، پدرجان‌! این‌ همه‌ مجاهدات‌ تو را بس‌ است‌ و ما از جای‌ تو به‌ جهاد می‌رویم‌! ولی‌ ابوطلحه‌ نپذیرفت‌ و به‌ نیروی‌ دریایی‌ مسلمانان‌ پیوسته‌ به‌ کشتی‌ نشست‌ و عازم‌ جهاد شد، اما در میان‌ راه‌ درگذشت‌ و مجاهدان‌ جزیره‌ای‌ را نیافتند تا او را در آن ‌دفن‌ کنند ـ مگر بعد از نه‌ روز از درگذشتش‌ ـ ولی‌ با وجود گرمی‌ هوا، جسد مبارکش‌ در طول‌ این‌ مدت‌ هیچ‌ تغییری‌ نکرد، سرانجام‌ او را در آن‌ جزیره‌ دفن‌ کردند».

﴿لَوْ كَانَ عَرَضًا قَرِيبًا وَسَفَرًا قَاصِدًا لَاتَّبَعُوكَ وَلَكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَسَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ٤٢[التوبة: ۴۲].

بعد از آن‌که‌ خداوند متعال‌ فرجام‌ ترک‌ جهاد را بیان‌ کرد و به‌ نفیر عام‌ فرمان ‌داد؛ اینک‌ به‌ درمان‌ آفت‌ تخلف‌ از جهاد می‌پردازد: «اگر منفعتی‌ زودیاب‌ در پیش ‌می‌بود» یعنی‌: ای‌ پیامبر! اگر آنچه‌ ایشان‌ را به‌ آن‌ فرامی‌خوانی‌، غنیمتی‌ نزدیک‌ و در دسترس‌ می‌بود، نه‌ سفری‌ دور و توان‌فرسا «و اگر سفری‌ آسان» و متوسط ـ نه ‌خیلی‌ دور و نه‌ خیلی‌ نزدیک‌ ـ در پیش‌ می‌بود «قطعا از تو پیروی‌ می‌کردند» یعنی‌: این‌ گروه‌ متخلف‌ از جهاد، قطعا همراه‌ تو می‌آمدند «ولی‌ راه‌ پرمشقت» یعنی‌:غزوه‌ تبوک‌ «برآنان‌ گران‌ آمد» زیرا از یکسو این‌ غزوه‌ سفری‌ دور و پرمشقت‌ بود و از سوی‌ دیگر، سال‌؛ سال‌ قحطی‌ و تنگدستی‌ و فصل‌؛ فصل‌ گرما بود «و به‌زودی» تخلف‌کنندگان‌ از غزوه‌ تبوک‌ «به‌ خدا سوگند خواهند خورد» درحالی‌که ‌می‌گویند: «اگر می‌توانستیم» یعنی‌: اگر تاب‌ و توان‌ مالی‌ و بدنی‌ می‌داشتیم‌ «حتما با شما بیرون‌ می‌آمدیم» و از جهاد تخلف‌ نمی‌کردیم‌ ولی‌ آنها با این‌ سوگند دروغ‌ «خود را هلاک‌ می‌کنند» زیرا کسی‌که‌ به‌ دروغ‌ سوگند خورد؛ بی‌گمان‌ خودش‌ را هلاک‌ ساخته‌ است‌ «و خدا می‌داند که‌ آنان‌ دروغگویند» در این‌ سوگندی‌ که‌ به‌ شما خواهند خورد؛ بلکه‌ آنها توان‌ بیرون ‌آمدن‌ به‌ جهاد را داشتند، اما سرپیچی‌ و سستی‌ کردند و به‌سبب‌ زحمت‌ و مشقت‌ جهاد، از آن‌ روی‌ برتافتند.

﴿عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ٤٣[التوبة: ۴۳].

«خدایت‌ ببخشاید» این‌ عتابی‌ لطف‌آمیز برای‌ رسول‌ خدا صاست‌ زیرا با بخشایش‌ او تعالی‌ آغاز شد «چرا پیش‌ از آن‌که‌ حال‌ راستگویان‌ بر تو معلوم‌ گردد و دروغگویان‌ را بشناسی‌، به‌ آنان‌ اجازه‌ دادی‌؟» چرا با عذرهایی‌ که‌ نزد تو مطرح‌ کردند، در دادن‌ اجازه‌ تخلف‌ از جهاد به‌ آنان‌ شتاب‌ کردی‌؟ و قدری‌ تأنی‌ و درنگ‌ ننمودی‌ تا صدق‌ و راستی‌ راستگویان‌ در پیش‌ کشیدن‌ عذرها و دروغ‌ دروغگویان‌ در این‌ امر، بر تو روشن‌ شود؟

﴿لَا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ أَنْ يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ٤٤[التوبة: ۴۴].

«کسانی‌که‌ به‌ الله و روز آخرت‌ ایمان‌ آورده‌اند، در این‌که‌ به‌ مالها و جانهای‌ خود جهاد کنند، از تو اجازه‌ نمی‌طلبند» یعنی‌: مؤمنان‌، در باب‌ تخلف‌ از جهاد از تو اجازه ‌نمی‌طلبند بلکه‌ عادت‌ و شیوه‌ آنها این‌ است‌ که‌ بی‌ هیچ‌ توقفی‌ و بی‌ آن‌که‌ منتظر صدور اجازه‌ از سوی‌ تو بمانند، به‌سوی‌ جهاد می‌شتابند.

حق‌ تعالی‌ جهاد با مال‌ را بر جهاد با نفس‌ مقدم‌ ساخت‌؛ زیرا جهاد با نفس‌ بدون ‌مقدم‌ ساختن‌ جهاد با مال‌، قابل‌ تحقق‌ نیست‌ «و خدا به‌ حال‌ تقوا پیشگان ‌داناست» همانان‌ که‌ از تو اجازه‌ تخلف‌ نخواستند.

﴿إِنَّمَا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ٤٥[التوبة: ۴۵].

«جز این‌ نیست‌ که‌ تنها کسانی‌ از تو اجازه» سرپیچی‌ از جهاد و تخلف‌ از آن‌ را «می‌طلبند که‌ به‌ الله و روز آخرت‌ ایمان‌ ندارند» و آنان‌ منافقانند. ذکر ایمان‌ به‌ خدا و روز آخرت‌ از آن‌روست‌ که‌ این‌ دو امر، برانگیزاننده‌ جهاد در راه‌ خدا أاست ‌«و دل‌هایشان‌ شک‌ آورده‌ است‌ پس‌ آنان‌ در شک‌ خود سرگردان» و متحیر «اند» بنابراین‌، گروهی‌ که‌ از تو اجازه‌ تخلف‌ می‌طلبند و هیچ‌ عذری‌ هم‌ ندارند، مؤمن‌ نیستند بلکه‌ در دین‌ خود شکاک‌ و متحیر و مضطربند، آنها به‌سوی‌ راه‌ صواب‌ ره‌ نیافته‌ و به‌ پاداش‌ الهی‌ امیدی‌ ندارند.

﴿وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَلَكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِينَ٤٦[التوبة: ۴۶].

«و اگر اینان‌ به‌راستی‌ اراده‌ بیرون‌ رفتن» به‌ جهاد را «داشتند، قطعا برای‌ آن ‌سازوبرگی‌ تدارک‌ می‌دیدند» و از تدارک‌ قبلی‌ ساز و برگ‌ سفر، تغافل‌ نمی‌کردند چنان‌که‌ مؤمنان‌ برای‌ این‌ امر آماده‌گی‌ گرفتند لذا آنها در این‌ ادعایشان‌ دروغگویند و در اصل‌، قصد رهسپار شدن‌ به‌ جهاد را نداشتند و نه‌ برای‌ آن‌ توشه‌راه‌ و سلاحی‌ آماده‌ کرده‌ بودند «ولی‌ الله برانگیختن‌ آنان‌ را خوش‌ نداشت‌ پس‌ آنان‌را از حرکت‌ منصرف‌ گردانید» یعنی‌: آنان‌ را از بیرون ‌رفتن‌ با تو باز داشت‌ و منصرف ‌گردانید چرا که‌ گفتند: اگر به‌ ما اجازه‌ ماندن‌ داده‌ نشود و به‌ عازم‌ شدن‌ مجبورشویم‌، فساد برپا کرده‌ و دشمن‌ را علیه‌ مؤمنان‌ بر می‌انگیزیم‌. پس‌ سست‌ ساختن‌ و بازداشتن‌ آنها از حرکت‌، به‌ مصلحت‌ مؤمنان‌ بود «و به‌ آنان‌ گفته‌ شد: بنشینید» یعنی‌: خداوند متعال‌ گرایش‌ به‌ نشستن‌ را در دل‌هایشان‌ افگند؛ برای‌ این‌که‌ آنان‌ را خوار و ذلیل‌ فروگذارد و با ذلت‌ در خانه‌ خود وامانند «با خانه‌ نشینان» یعنی‌: با آفت‌ زدگان‌ معذور؛ از کوران‌ و بیماران‌ و زنان‌ و کودکان‌. در این‌ تعبیر؛ چنان‌ تحقیر و تمسخر و کوچک شماری‌ای‌ برای‌ آنها نهفته‌ است‌ که ‌بر هیچ‌ عاقلی‌ مخفی‌ نتوان‌ بود.

﴿لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ مَا زَادُوكُمْ إِلَّا خَبَالًا وَلَأَوْضَعُوا خِلَالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَفِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ٤٧[التوبة: ۴٧].

«اگر با شما بیرون‌ می‌آمدند، جز خبال‌ برای‌ شما نمی‌افزودند» یعنی‌: جز فساد وشر چیز دیگری‌ برای‌ شما نمی‌افزودند زیرا آنان‌ بزدلانی‌ خوار و حقیر بیش‌ نیستند. این‌ تعبیر، تسلیت‌ و دلجویی‌ای‌ برای‌ مؤمنان‌ از تخلف‌ منافقان‌ است‌. خبال‌: فساد، دو به‌ هم‌زنی‌، اختلاف‌ افگنی‌ و شایعه‌پراکنی‌ است‌ «و البته‌ به‌ سرعت‌ خود را میان‌ شما می‌افگندند» یعنی‌: با تمام‌ شتاب‌ در میان‌ شما به‌ فسادانگیزی‌ و فتنه‌جویی ‌می‌پرداختند، با دروغها و اکاذیبی‌ که‌ برمی‌ساختند و برمی‌پراکندند، دروغهایی ‌که‌ موجب‌ فساد ذات‌البین‌ است‌ «و در حق‌ شما فتنه‌جویی‌ می‌کردند» بابرهم‌انگیختن‌ و دوبهم‌زدن‌ و تیره‌کردن‌ روابط نیک‌ شما «و در میان‌ شما سخن‌شنوایانی‌ دارند» که‌ دروغ‌ پردازی‌های‌ آنان‌ را شنیده‌ و پذیرفته‌، سپس‌ آن‌ را به‌ شما انتقال‌ می‌دهند و در نتیجه‌ میان‌ شما و برادران‌ دینی‌تان‌ اختلاف‌ و فساد ذات‌البین ‌می‌پراکنند. یا معنی‌ این‌ است‌: در میان‌ شما جاسوسانی‌ هستند که‌ سخنانتان‌ راشنیده‌ و به‌ آنان‌ انتقال‌ می‌دهند «و خدا به‌ ستمگران‌ داناست» و می‌داند که‌ اگر با شما به‌ جهاد بیرون‌ آیند، چه‌ آفاتی‌ از سوی‌ آنان‌ علیه‌ شما متصور خواهد بود! از این‌ جهت‌، حکمت‌ بالغه‌ وی‌ چنین‌ اقتضا کرد که‌ همراه‌ شما به ‌جهاد بیرون‌ نیایند.

شایان‌ ذکر است‌ که‌ این‌ گروه‌ متخلف‌، از رؤسای‌ اوس‌ و خزرج‌ بودند وعبدالله بن‌ابی‌ رئیس‌ منافقان‌ از جمله‌ آنان‌ بود. آری‌! در میان‌ بیرون‌رفتگان‌ به‌ جهاد از انصار مدینه‌، کسانی‌ بودند که‌ از این ‌رؤسای‌ خویش‌ سخن‌ شنوی‌ داشتند چرا که‌ هنوز برای‌ آن‌ رؤسا در میان‌ قوم‌شان‌ شأن‌ و هیبتی‌ بود.

﴿لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَقَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ حَتَّى جَاءَ الْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَهُمْ كَارِهُونَ٤٨[التوبة: ۴۸].

«هرآینه‌ پیش‌ از این‌ نیز فتنه‌ را طلب‌ کرده‌ بودند» یعنی‌: منافقان‌ پیش‌ از غزوه‌ «تبوک» نیز، جویای‌ فسادانگیزی‌، دو بهم‌ زنی‌، شایعه‌پراکنی‌، جوسازی‌، متفرق ‌ساختن‌ وحدت‌ کلمه‌ مؤمنان‌ و پراکنده‌ ساختن‌ جمع‌شان‌ گشته‌ بودند و این‌ در آغاز تشریف‌فرمایی‌ رسول‌ خدا صبه‌ مدینه‌ بود که‌ اعراب‌ همه‌ از یک‌ تیرکش ‌به‌سوی‌ مؤمنان‌ هجوم‌ آورده‌ و یهود مدینه‌ و منافقان‌ نیز با آنان‌ هم‌داستان‌ شدند و در غزوه‌ احد کردند آنچه‌ کردند «و کارها را بر تو وارونه‌ ساختند» یعنی‌: آرا و نظریاتی‌ گوناگون‌ علیه‌ اسلام‌ مطرح‌ ساخته‌ و نیرنگ‌ها و توطئه‌های‌ مختلفی‌ را سازمان‌ دادند تا شاید چیزی‌ از این‌ وارونه‌سازی‌ها در مسلمانان‌ و در تو اثر کرده‌ و عزمتان‌ را بر جهاد سست‌ کند «تا آن‌که‌ حق‌ آمد» یعنی‌: نصرت‌ و تأیید حق‌ تعالی‌آمد «و امر خدا آشکار شد» با عزت ‌دادن‌ دین‌، برتر ساختن‌ شریعت‌ و سرکوب ‌دشمنانش‌ «در حالی‌که‌ آنان‌ ناخشنود بودند» از پیروزی‌ حق‌ و این‌ پیروزی‌ به‌ رغم ‌میل‌ آنان‌ بود.

﴿وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَلَا تَفْتِنِّي أَلَا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ٤٩[التوبة: ۴٩].

بعد از بیان‌ اجمالی‌ موضع‌گیری‌ منافقان‌ در آیات‌ قبل‌؛ اینک‌ حق‌ تعالی‌ به‌ بیان‌ حال‌ مجموعه‌هایی‌ می‌پردازد که‌ هریک‌ از آنها، معرف‌ ومصداق‌ نمونه‌ مشخصی ‌از نمونه‌های‌ نفاق‌ اند: «و از آنان» یعنی‌: از منافقان‌ «کسی‌ است‌ که‌ می‌گوید» به ‌رسول‌ خدا ص«مرا اجازه‌ ده» در تخلف‌ از جهاد و باقی‌ ماندن‌ در مدینه‌ «و مرا در فتنه‌ نینداز».

ابن‌عباس‌ سدر بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: «چون‌ رسول‌ خدا صقصد عزیمت‌ به‌ غزوه‌ تبوک‌ را داشتند، به‌ جدبن‌قیس‌ فرمودند: ای‌ جد! رأی‌ تو درجهاد با بنی‌الاصفر (روم) چیست‌؟ جد بن‌ قیس‌ گفت‌: یا رسول‌الله! من‌ شخصی‌ هستم‌ شیفته‌ زنان‌ و چون‌ زنان‌ بنی‌الاصفر (رومیان) را ببینم‌، فریفته‌ آنان‌ می‌شوم ‌پس‌ به‌ من‌ اجازه‌ ماندن‌ بده‌ و مرا در فتنه‌ نینداز! به‌ قولی‌ دیگر؛ معنی‌ این‌ است‌: به‌ من‌ اجازه‌ ماندن‌ بده‌ و مرا در فتنه‌ ـ یعنی‌ در گناه‌ ـ نینداز زیرا اگر به‌ من‌ اجازه ‌ماندن‌ هم‌ ندهی‌، اذن‌ تو هم‌ که‌ نباشد، من‌ تخلف‌ می‌کنم‌ و در این‌ صورت‌ به‌ گناه‌ درمی‌افتم‌. «آگاه‌ باش‌ که‌ هم‌اکنون‌ در فتنه‌ افتاده‌اند» یعنی‌: در آن‌ فتنه‌ای‌ که‌ از آن ‌نام‌ بردند، که‌ عبارت‌ از فتنه‌ تخلف‌ از جهاد و بهانه‌ تراشی‌های‌ بی‌اساس‌ و بیهوده ‌است‌، در افتاده‌اند و چه‌ فتنه‌ای‌ بزرگ‌تر از تخلف‌ از جهاد است‌! «و همانا دوزخ‌ در برگیرنده‌ کافران‌ است» و آنان‌ را از آن‌ گریز و گزیری‌ نیست‌ زیرا اسباب‌ و علل ‌احاطه‌ دوزخ‌ در آنها فراهم‌ است‌.

﴿إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِنْ تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِنْ قَبْلُ وَيَتَوَلَّوْا وَهُمْ فَرِحُونَ٥٠[التوبة: ۵۰].

«اگر به‌ تو حسنه‌ای‌ برسد، آنان‌ را ناخوش‌ می‌کند و اگر به‌ تو مصیبتی‌ برسد، می‌گویند: ما از قبل‌ حساب‌ کار خود را داشتیم» یعنی‌: ما از قبل‌ احتیاطمان‌ را نموده‌ وجانب‌ حزم‌ و دوراندیشی‌ را از دست‌ نداده‌ایم‌ و بنابراین‌، به‌ جنگ‌ بیرون‌ نیامدیم‌ چنان‌که‌ مؤمنان‌ بیرون‌ آمدند و به‌ این‌ مصیبت‌ درافتادند. حسنه‌: غنیمت‌ و فتح‌ وپیروزی‌ و مصیبت‌: زخم‌ و جراحت‌ است‌. «و شادمانه‌ روی‌ برتافته‌، برمی‌گردند» در حالی‌ که‌ از سلامت‌ خود و مصیبت‌ مؤمنان‌ شادمانند.

در اینجاست‌ که‌ خداوند متعال‌ به‌ پیامبرش‌ صدستور می‌دهد که‌ برای‌شان‌ سه ‌اصل‌ زیر را تفهیم‌ کند:

﴿قُلْ لَنْ يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ٥١[التوبة: ۵۱].

«بگو: هرگز به‌ ما جز آنچه‌ که‌ الله برای‌ ما نوشته‌ است» در لوح‌ محفوظ از خیر وشر «نمی‌رسد» و چون‌ او ما را به‌ جنگ‌ مأمور نموده‌ پس‌ ما به‌هر حال‌، امر او را اطاعت‌ می‌کنیم‌ «اوست‌ مولای‌ ما» یعنی‌: اوست‌ نصرت‌دهنده‌ و کارساز ما، اوست‌ که‌ سرانجام‌، کار را به‌ سود ما رقم‌ زده‌ و قطعا دین‌ خویش‌ را بر تمام‌ ادیان ‌پیروز می‌گرداند و هر رخدادی‌ هم‌ که‌ برای‌ ما اتفاق‌ بیفتد ـ هرچند در ظاهر امر شر باشد ـ در نهایت‌ به‌ خیر دنیا و آخرت‌ ماست‌ «و باید که‌ مؤمنان‌ بر خدا توکل ‌کنند» توکل‌ بر خدا أ، سپردن‌ امور به‌ وی‌ است‌ و مؤمنان‌ جز به‌ خداوند أ، برکسی‌ دیگر توکل‌ نمی‌کنند و شایسته‌ آنها نیز همین‌ است‌ که‌ چنین‌ مطیع‌ و متوکل‌ باشند.

﴿قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَنْ يُصِيبَكُمُ اللَّهُ بِعَذَابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَيْدِينَا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ٥٢[التوبة: ۵۲].

اصل‌ دوم‌ که‌ باید به‌ منافقان‌ تفهیم‌ شود، این‌ است‌: «بگو: آیا برای‌ ما جز یکی‌ از این‌ دو نیکی‌ را انتظار می‌برید؟» آیا برای‌ ما جز پیروزی‌ یا شهادت‌، چیز دیگری‌ را انتظار می‌برید؟ مگر نمی‌دانید که‌ هر دوی‌ اینها نزد ما بس‌ خوش‌ آیند و گواراست‌؟ «در حالی‌که‌ ما انتظار می‌کشیم» در باره‌ شما یکی‌ از دو بدی‌ و بدفرجامی‌ را؛ یا «که ‌خداوند به‌ شما از نزد خود عذابی‌ برساند» یعنی‌: عذاب‌ کوبنده‌ای‌ که‌ از آسمان‌ فرود می‌آید و شما را نابود می‌کند «یا» بچشاند به‌ شما عذابی‌ «با دست‌ ما» یعنی‌: با غالب ‌ساختن‌ ما مؤمنان‌ بر شما و کشتن‌ و اسیر گرفتن‌ و غارت‌کردن‌ و به‌ بندکشیدن‌ شما «پس‌ انتظار بکشید» برای‌ ما آنچه‌ را که‌ ذکر کردیم‌ از سر انجام‌ میمون‌ و خجسته‌ «که‌ ما نیز با شما در انتظاریم» آن‌ فرجام‌ نامیمونی‌ را که‌ کار شما بدان‌ خواهد انجامید.

﴿قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا لَنْ يُتَقَبَّلَ مِنْكُمْ إِنَّكُمْ كُنْتُمْ قَوْمًا فَاسِقِينَ٥٣[التوبة: ۵۳].

اصل‌ سوم‌ که‌ باید به‌ منافقان‌ تفهیم‌ شود، این‌ است‌: «بگو: چه‌ با رغبت‌ انفاق ‌کنید، چه‌ با بی‌میلی‌، هرگز از شما پذیرفته‌ نمی‌شود» اگر به‌ میل‌ و رغبت‌ خود، اما بدون‌ دستوری‌ از جانب‌ خدا أو رسولش‌ انفاق‌ کنید، یا با بی‌میلی‌ به‌ امرخدا أو رسولش‌، انفاق‌ کنید بدانید که‌ انفاق‌ شما هرگز نزد حق‌ تعالی‌ پذیرفته ‌نیست‌ «چراکه‌ شما قومی‌ فاسق‌ بوده‌اید» در حالی‌ که‌ خداوند أفقط از تقواپیشگان‌ می‌پذیرد. فسق‌: نافرمانی‌ و تمرد است‌.

﴿وَمَا مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَبِرَسُولِهِ وَلَا يَأْتُونَ الصَّلَاةَ إِلَّا وَهُمْ كُسَالَى وَلَا يُنْفِقُونَ إِلَّا وَهُمْ كَارِهُونَ٥٤[التوبة: ۵۴].

«و هیچ‌ چیز مانع‌ پذیرفته‌ شدن‌ انفاقهای‌ آنان‌ نشد جز این‌که‌ به‌ خدا و پیامبرش‌ کفر ورزیدند و جز با حال‌ کسالت‌ به‌ نماز نمی‌آیند» خداوند متعال‌ در این‌ آیه‌، سه‌ چیز را به‌عنوان‌ عوامل‌ بازدارنده‌ پذیرفته ‌بودن‌ انفاق‌ آنان‌ ذکر می‌کند: اول‌ کفر. دوم ‌این‌که‌ جز در حال‌ کسالت‌ و کاهلی‌ و گرانجانی‌ نماز نمی‌گزارند زیرا آنان‌ نه‌ از نمازگزاردن‌ امید ثوابی‌ دارند و نه‌ از عذابی‌ می‌ترسند پس‌ نمازشان‌ چیزی‌ جز ریا نیست‌. سوم‌ این‌که‌: «انفاق‌ نمی‌کنند» اموال‌شان‌ را «جز با کراهت» نه‌ با رغبت‌ و دلخوشی‌، از آن‌ رو که‌ آنها می‌پندارند؛ انفاق‌ مال‌ در راه‌ خدا أ، قراردادن‌ آن ‌در معرض‌ اتلاف‌ و نابودی‌ است‌ چرا که‌ به‌ وعده‌های‌ خداوند أو رسول‌ وی‌ صدر پاداش‌ انفاق‌ مال‌، هیچ‌ باور ندارند.

﴿فَلَا تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ٥٥[التوبة: ۵۵].

«پس‌ اموال‌ و فرزندانشان‌ تو را به‌ شگفت‌ نیاورد» و آنچه‌ را که‌ از اموال‌ و فرزندان‌ دارند، نیک‌ مپندار زیرا «جزاین‌ نیست‌ که‌ خدا می‌خواهد به‌وسیله‌ اینها در زندگی‌ دنیا عذاب‌شان‌ کند» به‌ سبب‌ این‌که‌ آنها پروردگاری‌ را که‌ بخشنده‌ این ‌نعمتهاست‌، شکر گزار نبوده‌ و پرداخت‌ زکات‌ آن‌ اموال‌ و دادن‌ صدقات‌ دیگر را در موارد لزوم‌، فرومی‌گذارند «و جان‌شان‌ درحالی‌ بیرون‌ آید که‌ کافر باشند» یعنی‌: خداوند متعال‌ می‌خواهد تا ارواح‌شان‌ در حال‌ کفر از بدن‌هایشان‌ بیرون‌ آید بدان‌جهت‌ که‌ پیامهای‌ منزله‌ بر انبیا ÷را نپذیرفته‌ و بر کفر مصمم‌اند و با لجاجت‌ و سماجت‌، در گمراهی‌ فرورفته‌اند.

﴿وَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنَّهُمْ لَمِنْكُمْ وَمَا هُمْ مِنْكُمْ وَلَكِنَّهُمْ قَوْمٌ يَفْرَقُونَ٥٦[التوبة: ۵۶].

«و به‌ خدا سوگند یاد می‌کنند که‌ قطعا از شما هستند» یعنی‌: مسلمانند و از جمله ‌شما هستند «در حالی‌ که‌ آنان‌ از شما نیستند» زیرا نهاد و عواطف‌شان‌ با کفار است ‌«لیکن‌ آنان‌ گروهی‌ هستند که‌ می‌ترسند» از رویارویی‌ با دشمنان‌، به‌ علت‌ جبن‌. یا مراد این‌ است‌: از آن‌ می‌ترسند که‌ بر آنان‌ نیز همان‌ کشتار و اسارت‌ و بدبختی‌ای ‌فرود آید که‌ بر مشرکان‌ فرود آمد و بنابراین‌، نزد شما از روی‌ تقیه‌ به‌ اسلام‌ تظاهر می‌کنند در حالی‌که‌ حقیقت‌ و واقع‌ امر غیر از این‌ است‌.

﴿لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ أَوْ مُدَّخَلًا لَوَلَّوْا إِلَيْهِ وَهُمْ يَجْمَحُونَ٥٧[التوبة: ۵٧].

«اگر پناهگاهی‌ را بیابند» که‌ خود را در آن‌ از آسیب‌ شما نگه‌ دارند «یا غارهایی‌ را» بیابند که‌ خود را در آن‌ از دید شما پنهان‌ دارند تا آنان‌ را به‌ بیرون ‌رفتن‌ همراهتان‌ به‌ میدانهای‌ جنگ‌ ملزم‌ نگردانید «یا سوراخی‌ را» یعنی‌: جایی‌ چون‌ تونل‌ یا کانالی‌ را بیابند که‌ در آن‌ از دید شما مخفی‌ شوند «قطعا شتابزده‌ به‌سوی‌ آن‌ روی‌ می‌آورند» یعنی‌: چنان‌ با شتاب‌ به‌سوی‌ آن‌ پناهگاه‌ روی‌آورده‌ و از نزد شما می‌گریزند که‌ هیچ‌چیز آنها را برنمی‌گرداند چنان‌که ‌اسب‌ ـ اگر بر آن‌ مهار نزنند ـ به‌ تندی‌ می‌گریزد. پس‌ اینان‌ مخفیگاهی‌ را برای ‌پنهان‌ کردن‌ خود نمی‌یابند، هم‌ از این‌ روست‌ که‌ جز تظاهر به‌ غیر حقیقت‌، دیگر راه‌ و چاره‌ای‌ فراروی‌شان‌ وجود ندارد.

﴿وَمِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ٥٨[التوبة: ۵۸].

در اینجا حق‌ تعالی‌ به‌ بیان‌ اوصاف‌ مجموعه‌ دوم‌ از منافقان‌ می‌پردازد:

«و برخی‌ از آنان‌ در صدقات» یعنی‌: در توزیع‌ و تقسیم‌ اموال‌ زکات‌ «بر تو خرده ‌می‌گیرند پس‌ اگر به‌ آنان‌ از آن‌ داده‌ شود» به‌اندازه‌ای‌ که‌ می‌خواهند «خشنود می‌گردند» از نحوه‌ عملت‌ لذا بر تو عیب‌ نمی‌گیرند، از آن‌رو که‌ جز بهره‌ ناچیز وفانی‌ دنیای‌ دون‌، دیگر مرام‌ و مقصدی‌ ندارند و از دین‌ و تدین‌ به‌دورند «و اگر به ‌آنان‌ از آن‌ داده‌ نشود» در حدی‌ که‌ می‌خواهند و جویای‌ آن‌ هستند «بناگاه‌ به‌ خشم ‌می‌آیند» و اظهار ناخشنودی‌ کرده‌، می‌غرند و بر خود می‌پیچند.

ابن‌کثیر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: «اموال‌ زکاتی‌ را نزد رسول‌ خدا صآوردند، ایشان‌ آن‌ اموال‌ را در موارد معین‌ آن‌ تقسیم‌ کردند، در این‌ حال‌، مردی ‌از انصار که‌ همه‌ جا پشت‌ سر ایشان‌ حرکت‌ می‌کرد، گفت‌: این‌ تقسیم‌ عادلانه‌ نبود! همان‌ بود که‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد».

﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَا آتَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ رَاغِبُونَ٥٩[التوبة: ۵٩].

«و اگر آنان‌ بدانچه‌ خدا و پیامبرش‌ به‌ آنان‌ داده‌اند» یعنی‌: بدانچه‌ که‌ خداوند أبرای‌شان‌ مقرر داشته‌ و رسول‌ وی‌ صبه‌ آنان‌ داده‌ است‌ «راضی ‌می‌شدند» هرچند که‌ بهره‌شان‌ اندک‌ هم‌ می‌بود، آری‌! اگر چنین‌ می‌کردند؛ قطعا برای‌شان‌ بهتر بود «و» اگر «می‌گفتند: خدا ما را بس‌ است‌، به‌زودی‌ خدا از فضلش‌ و رسول‌ او به‌ ما می‌دهند» و این‌ همان‌ چیزی‌ است‌ که‌ ما توقع‌ و انتظار آن‌ را داریم‌؛ «ما به‌سوی‌ الله راغبیم» در این‌که‌ به‌ ما از فضل‌ خود آنچه‌ را امیدوار آن‌ هستیم ‌بدهد، آری‌! اگر چنین‌ می‌کردند؛ قطعا رفتاری‌ این‌گونه‌، بهتر از خشم‌ و اعتراض‌شان‌ بود.

این‌ آیه‌ کریمه‌ آداب‌ بزرگی‌ را به‌ ما می‌آموزد.

﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ٦٠[التوبة: ۶۰].

چون‌ منافقان‌ در تقسیم‌ صدقات‌ (اموال‌ زکات) بر رسول‌ خدا صخرده ‌گرفتند، خداوند متعال‌ وجوه‌ مصرف‌ صدقات‌ را بیان‌ نمود تا طعن‌ و اعتراض‌شان‌ را دفع‌ و به‌ فتنه ‌انگیزی‌شان‌ پایان‌ دهد: «جز این‌ نیست‌ که‌ صدقات‌ به‌ فقیران‌ اختصاص ‌دارد» فقیر: کسی‌ است‌ که‌ چیزی‌ ندارد. زیادبن‌حرث‌ سمی‌گوید: «مردی‌ نزد رسول‌ خدا صآمد و گفت‌: از اموال‌ زکات‌ به‌ من‌ بدهید. رسول‌ خدا صفرمودند: بدان‌که‌ خدای‌ به‌ حکم‌ پیامبر یا کس‌ دیگری‌ در باب‌ صدقات ‌(اموال‌ زکات) راضی‌ نشده‌ بلکه‌ خودش‌ در باره‌ آن‌ فیصله‌ نموده‌ و آن‌ را به ‌هشت‌ قسمت‌ تقسیم‌ کرده‌ پس‌ اگر تو هم‌ از آن‌ اصناف‌ هستی‌، اینک‌ به‌ تو نیز از آن‌ می‌دهم».

«و» اموال‌ زکات‌ «به‌ مساکین‌ اختصاص‌ دارد» در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که ‌اصحاب‌ سگفتند: مسکین‌ کیست‌ یا رسول‌الله؟ رسول‌ خدا صفرمودند: «مسکین‌ کسی‌ است‌ که‌ توانگری‌ را نمی‌یابد تا او را بی‌نیاز کند، توانگر نیز بر احوالش‌ پی‌نمی‌برد و متوجه‌ فقر وی‌ نمی‌شود تا بر وی‌ صدقه‌ کند و او خود نیز از مردم‌ چیزی ‌درخواست‌ نمی‌کند». در نزد احناف‌ مسکین‌ کسی‌ است‌ که‌ وضع‌ اقتصادیش‌ از فقیر بدتر باشد. همچنین‌ در نزد احناف‌، کسی‌که‌ مالک‌ بیست‌ دینار یا دویست ‌درهم‌ شرعی‌، یعنی‌ نصاب‌ زکات‌ است‌، نباید زکات‌ بگیرد و کسی‌که‌ منزل‌ و خادمی‌ دارد، به‌ اجماع‌ علما از زکات‌ بی‌نیاز پنداشته‌ نمی‌شود.

«و» اموال‌ زکات‌ «به ‌کارگزاران‌ جمع‌آوری‌ آن‌ اختصاص‌ دارد» یعنی‌: کسانی‌ که‌ حاکم‌ مسلمانان‌ آنها را برای‌ جمع‌ آوری‌ اموال‌ زکات‌ می‌فرستد، آنان‌ نیز یکی‌ ازاصناف‌ هشت‌گانه‌ مستحق‌ اموال‌ زکات‌ به‌شمار می‌روند.

«و» اموال‌ زکات‌ «به‌ مؤلفه‌القلوب‌ اختصاص‌ دارد» آنان‌ زعمای‌ قبایلی‌ بودند که ‌رسول‌ خدا صدل‌هایشان‌ را به ‌دست‌ می‌آوردند تا مسلمان‌ شوند، یا بر اسلام‌ پایداری‌ نمایند. نسفی‌ می‌گوید: «مؤلفه ‌القلوب‌ سه‌ دسته‌اند: دسته‌ای‌ که ‌رسول‌ خدا صبا دادودهش‌، آنها را به‌ اسلام‌ علاقه‌مند می‌ساختند تا مسلمان‌ شوند، دسته‌ دوم‌ کسانی‌ بودند که‌ اسلام‌ آورده‌ بودند ولی‌ همراه‌ با ضعف‌ و دسته‌ سوم‌ کسانی‌ بودند که‌ شرشان‌ از مؤمنان‌ به‌ وسیله‌ مال‌ دفع‌ می‌شد». احناف‌ ومالکی‌ها می‌گویند: با انتشار اسلام‌ و قدرتمند شدن‌ آن‌، سهم‌ مؤلفه‌القلوب‌ ساقط شده‌ است‌ لذا اکنون‌ مستحقان‌ زکات‌ فقط هفت‌ دسته‌اند. شیخ‌ سعید حوی‌ درتفسیر «الاساس» می‌گوید: «شکی‌ نیست‌ که‌ اگر بار دیگر اسلام‌ به‌ غربت‌ خویش ‌بازگشت‌ و مسلمانان‌ ضعیف‌ شدند، حاکم‌ مسلمان‌ می‌تواند سهم‌ مؤلفه‌ القلوب‌ را احیا کند».

«و» اموال‌ زکات‌ «در راه‌ آزادی‌ بردگان‌ اختصاص‌ دارد» به‌ این‌ ترتیب‌ که‌ بردگانی ‌مکاتب‌ شده‌ [۵]را خریداری‌ کرده‌ و آزادشان‌ کنند و این‌ مذهب‌ شافعی‌ها وحنفی‌هاست‌. اما مالکی‌ها و حنبلی‌ها می‌گویند: خریدن‌ برده‌ و سپس‌ آزاد کردن ‌بالاستقلال‌ آن‌ نیز شامل‌ این‌ معنی‌ است‌.

«و» اموال‌ زکات‌ «به‌ وام ‌داران‌ اختصاص‌ دارد» مراد از آنها: کسانی‌اند که‌ زیر بار قرض‌ بوده‌ و توان ‌بازپرداخت‌ آن‌ را ندارند، اما کسی‌ که‌ به‌ سبب‌ تصرفات‌ ناموجه ‌و اسراف‌ آمیز خود مقروض‌ شده‌ باشد، وامش‌ از وجوه‌ زکات‌ یا غیر آن‌ پرداخت ‌نمی‌شود، مگر مشروط به‌ آن‌که‌ از تکرار این‌ شیوه‌ در معاملات‌ مالی‌اش‌ توبه‌ کند. رسول‌اکرم‌ صخود، کسانی‌ را که‌ زیر بار قرض‌ بودند از وجوه‌ زکات‌ یاری‌ کردند و همین‌ طور به‌ یاری‌کردنشان‌ از بابت‌ این‌ وجوه‌، ارشاد نمودند. احناف ‌می‌گویند: «غارم» کسی‌ است‌ که‌ وامی‌ بر گردن‌ وی‌ است‌ و مالک‌ نصابی‌ که‌ از وامش‌ افزون‌ باشد، نیست‌.

«و» اموال‌ زکات‌ «در راه‌ خدا اختصاص‌ دارد» این‌ صنف‌ عبارت‌اند از: مجاهدان ‌و مرزدارانی‌ [۶]که‌ در سنگرها و مرزهای‌ کشور اسلامی‌ آماده‌ رویارویی‌ با هر خطر احتمالی‌ می‌باشند، که‌ به‌ منظور تأمین‌ هزینه‌های‌ جهاد و تقویت‌ استحکامات ‌دفاعی‌، از وجوه‌ زکات‌ به‌ ایشان‌ پرداخت‌ می‌شود، هرچند توانگر هم‌ باشند. ولی ‌احناف‌ فقیر بودن‌ آنها را برای‌ دریافت‌ زکات‌، شرط کرده‌اند. همچنین‌ حجاجی‌که‌ از مال‌ و ثروت‌ خویش‌ جدا افتاده‌اند، شامل‌ این‌ دسته‌ می‌شوند، هرچند توانگر هم‌ باشند.

«و» اموال‌ زکات‌ «به‌ ابن‌ السبیل‌ اختصاص‌ دارد» ابن‌السبیل‌: مسافری‌ است‌ که ‌توشه‌ رسیدن‌ وی‌ به‌ خانه‌ و دیارش‌ در سفر تمام‌ شده‌، یا به‌ هر دلیلی‌ از دسترس ‌وی‌ خارج‌ است‌ و در راه‌ بازمانده‌ پس‌ بر چنین‌ کسی‌، از اموال‌ زکات‌ پرداخت ‌می‌شود، هرچند در محل‌ بودوباش‌ و زندگی‌ خود، از اغنیا هم‌ باشد «این ‌فریضه‌ای‌ از جانب‌ خداست» یعنی‌: محدود بودن‌ صرف‌ اموال‌ زکات‌ در اصناف‌ یادشده‌؛ حکمی‌ ثابت‌ و لازم‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی‌ آن‌ را بر بندگانش‌ فرض‌ نموده‌ و ایشان‌ را از تجاوز از آن‌ نهی‌ کرده‌ است‌ «و خدا دانا» است‌ به‌ مصلحت‌ بندگانش‌ و به‌ آنچه‌ که‌ در توان‌ آنهاست‌ و بر ایشان‌ دشوار نیست‌ «حکیم‌ است» در تعیین ‌فریضه‌ زکات‌، در چگونگی‌ توزیع‌ آن‌ و در همه‌ چیز.

در اینجا این‌ سؤال‌ مطرح‌ می‌شود که‌ آیا زکات‌ ناگزیر باید بر همه‌ هشت‌ صنف ‌یاد شده‌ صرف‌ شود، یا اگر به‌ بعضی‌ از آن‌ اصناف‌ هم‌ داده‌ شد، کافی‌ است‌؟ فقها در این‌ باره‌ بر دو قول‌اند: حنفی‌ها و مالکی‌ها صرف‌ آن‌ را به‌ برخی‌ از اصناف‌ یادشده‌ جایز و شافعی‌ها آن‌ را ناجایز می‌دانند.

﴿وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ٦١[التوبة: ۶۱].

آن‌گاه‌ حق‌ تعالی‌ حال‌ مجموعه‌ سوم‌ از منافقان‌ را این‌گونه‌ بیان‌ می‌کند:

«و از آنان‌ کسانی‌ هستند که‌ پیامبر را آزار می‌دهند و می‌گویند که‌ او زودباور است» اذن‌: به‌ کسی‌ گفته‌ می‌شود که‌ سخن‌ هر کسی‌ را که‌ می‌شنود، تصدیق‌ می‌کند و میان‌ سخن‌ درست‌ و نادرست‌ فرقی‌ نمی‌گذارد. منافقان‌ هنگامی‌ این‌ سخن‌ را به ‌رسول‌اکرم صنسبت‌ دادند که‌ به‌ حلم‌ آن‌ حضرت صو گذشت‌شان‌ از جنایات ‌خویش‌ ـ که‌ ناشی‌ از بزرگواری‌ و بردباری‌ و چشم ‌پوشی‌ ایشان‌ بود ـ غره‌ شدند. که‌ این‌ نوعی‌ دیگر از رسوایی‌های‌ منافقان‌ است‌ «بگو: أذنی‌ نیکو برای‌ شما است» یعنی‌: پیامبر صاز شما می‌شنود ولی‌ او نیکو شنونده‌ای‌ برای‌ شماست‌ زیرا او سخن‌ خیر را باور می‌دارد نه‌ سخن‌ شر را و خیر را از شر باز می‌شناسد. آن‌گاه‌ حق‌ تعالی‌ (أذن‌ خیر) را این‌گونه‌ تفسیر می‌کند: «به‌ خدا ایمان‌ دارد و مؤمنان‌ را تصدیق‌ می‌کند» یعنی‌: پیامبر صبه‌ خداوند أباور دارد و سخن‌ او را تصدیق ‌می‌کند، از آن‌ رو که‌ عظمت‌ و جلال‌ و نشانه‌های‌ کمال‌ لایتناهی‌ او را شناخته ‌است‌، همچنان‌، پیامبر صسخن‌ مؤمنان‌ را می‌شنود، می‌پذیرد و تصدیق‌ می‌کند «و برای‌ کسانی‌ از شما که‌ ایمان‌ آورده‌اند رحمتی‌ است‌ و کسانی‌ که‌ پیامبر خدا را می‌آزارند عذاب‌ دردناکی‌ در پیش‌ دارند» در هر دو سرای‌ دنیا و آخرت‌.

شیخ‌ سعید حوی‌ در تفسیر «الاساس» می‌گوید: «گوش‌سپردن‌ به‌ سخن ‌دیگران‌، از بارزترین‌ اوصاف‌ رهبران‌ بزرگ‌ است‌ زیرا گوش ‌سپردن‌ به‌ دیگران‌، در به‌دست‌ آوردن‌ دل‌هایشان‌ اثر بزرگی‌ برجا می‌گذارد ولی‌ منافقان‌ این‌ خصلت‌ ممتاز را نقیصه‌ای‌ برای‌ رسول‌ خدا صقلمداد کردند، درحالی‌که‌ آیه‌ کریمه‌ نشان‌ داد که‌ گوش ‌دادن‌ رسول‌ خدا صبه‌ سخن‌ دیگران‌، همراه‌ با احتیاط و دقیقا هوشمندانه ‌بوده‌ است‌ به‌طوری‌ که‌ ایشان‌ میان‌ سخنان‌ حق‌ مؤمنان‌ و سخنان‌ باطل‌ دیگران‌، فرق‌ می‌گذاشتند».

﴿يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ وَاللَّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ يُرْضُوهُ إِنْ كَانُوا مُؤْمِنِينَ٦٢[التوبة: ۶۲].

«برای‌ شما به‌ خدا سوگند یاد می‌کنند تا شما را خشنود گردانند» منافقان‌ در خلوت‌ و مجالس‌ خصوصی‌شان‌ بر رسول‌ خدا صطعنه‌ می‌زدند و چون‌ این‌ خبرها به‌ مؤمنان‌ می‌رسید، نزد مؤمنان‌ آمده‌ و به‌ ایشان‌ سوگند می‌خوردند که‌ آنچه‌ درباره‌آنها به‌ گوش‌ ایشان‌ رسیده‌، واقعیت‌ ندارد و آنها چنان‌ سخنانی‌ نگفته‌اند «در صورتی‌ که‌ اگر مؤمن‌ باشند، سزاوارتر است‌ که‌ خدا و فرستاده‌ او را خشنود سازند» با طاعت‌ و فرمانبرداری‌ خود ولی‌ آنان‌ به‌ سبب‌ کوری‌ باطنی‌ خود، عظمت‌ خداوندأو مقام‌ منیع‌ پیامبرش‌ را درنمی‌یابند بنابراین‌، قصد دارند تا مسلمانان‌ را با سوگندهای‌ دروغین‌ خود ارضا نمایند.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ آمده‌ است‌: مردی‌ از منافقان‌ گفت‌؛ اگر آنچه‌ محمد می‌گوید، حق‌ باشد مسلمانان‌ از خر هم‌ بدترند! فردی‌ از مسلمانان‌ این‌ سخنش‌ را شنید و آن‌ را به‌ رسول‌ خدا صرساند، ایشان‌ به‌ دنبال‌ آن‌ منافق‌ فرستاده ‌و او را مورد بازپرسی‌ قرار دادند، اما او پشت ‌سرهم‌ سوگند می‌خورد که‌ چنین ‌سخنی‌ نگفته‌ است‌! همان‌ بود که‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ يُحَادِدِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدًا فِيهَا ذَلِكَ الْخِزْيُ الْعَظِيمُ٦٣[التوبة: ۶۳].

«آیا ندانسته‌اند که‌ هرکس با خدا و پیامبرش‌ مخالفت‌ ورزد» و با ایشان‌ درافتد و دشمنی‌ کند «بی‌گمان‌ برای‌ او آتش‌ جهنم‌ است‌ که‌ در آن‌ جاودانه‌ می‌ماند، این» عذاب‌، همانا «خفت‌ و خواریی‌ بزرگ‌ است» و چه‌ خواریی‌ از افتادن‌ به‌ دوزخ ‌و جاودانگی‌ در آن‌ بزرگتر می‌باشد؟!.

﴿يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِئُوا إِنَّ اللَّهَ مُخْرِجٌ مَا تَحْذَرُونَ٦٤[التوبة: ۶۴].

«منافقان‌ از آن‌ بیم‌ دارند که‌ بر مسلمانان» یعنی‌: بر رسول‌ اکرم‌ ص «سوره‌ای ‌فرود آورده‌ شود» در باره‌شان‌ «که‌ آنان‌ را» یعنی‌: منافقان‌ را «از آنچه‌ در دل‌هایشان ‌است» از کفر و نفاق‌ و دشمنی‌ با خدای‌ و پیامبرش ص«خبر دهد» یعنی‌: آنان‌ را از نفاق‌ نهانی‌ای‌ که‌ افزون‌ بر نفاق‌ آشکار خود پنهان‌ می‌دارند، خبر دهد. مراد؛ آگاه‌ساختن‌ منافقان‌ از این‌ امر است‌ که‌ مؤمنان‌ از آنچه‌ آنها در دلهای‌ خود پنهان‌ می‌دارند، آگاهند «بگو» به‌ منافقان‌ «مسخره‌ کنید» این‌ تهدیدی‌ برای‌شان ‌است‌ «بی‌گمان‌ خداوند آشکار کننده‌ چیزی‌ است‌ که‌ از آن‌ بیمناکید» یا با فرودآوردن ‌سوره‌ای‌ و یا با آگاه‌ ساختن‌ پیامبرش‌ از رازهای‌ خائنانه‌تان‌.

﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللَّهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ٦٥[التوبة: ۶۵].

«و اگر از آنان‌ بپرسی» درباره‌ آنچه‌ که‌ در طعنه‌ زدن‌ به‌ دین‌ و عیب‌جویی ‌مؤمنین‌ گفته‌اند، بعد از آن‌که‌ خداوند أتو را بر آن‌ آگاه‌ کرده‌ است‌؛ «مسلما می‌گویند: ما فقط شوخی‌ و بازی‌ می‌کردیم» یعنی‌: ما به‌ چیزی‌ از کار تو و مؤمنان ‌مشغول‌ نبوده‌، فقط سرگرم‌ بازی‌ خویش‌ بوده‌ایم‌ «بگو: آیا به‌ خدا و آیات‌ او و پیامبرش‌ تمسخر می‌کردید؟» بدین‌سان‌ خداوند متعال‌ انکار دروغین‌شان‌ را رد کرد و آنان‌ را در جایگاه‌ معترفان‌ به‌ وقوع‌ این‌ جنایت‌ قرار می‌دهد.

﴿لَا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ إِنْ نَعْفُ عَنْ طَائِفَةٍ مِنْكُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ٦٦[التوبة: ۶۶].

«عذر نیاورید» زیرا این‌ عذرآوری‌ و التماس‌ دروغین‌ از شما پذیرفته‌ نیست‌ و دیگر این‌ کارها بعد از بر ملاساختن‌ رازهای‌ خائنانه‌تان‌، هیچ‌ سودی‌ به‌ حالتان ‌ندارد «همانا شما بعد از ایمانتان» یعنی‌: بعد از آن‌که‌ اظهار ایمان‌ کرده‌ بودید «کافر شده‌اید» یعنی‌: کفرتان‌ را با استهزایی‌ که‌ از سویتان‌ روی‌ داد، نمایان ‌ساخته‌اید «اگر از گروهی‌ از شما درگذریم» مراد از آنان‌: کسانی‌ بودند که‌ ایمان‌شان‌ را از کدورت‌ نفاق‌ خالص‌ ساخته‌ و از نفاق‌ توبه‌ کردند. و یکی‌ از آنان‌، شخصی ‌به‌نام‌ مخشی‌بن‌حمیر بود که‌ در پیامبر صدرآویخت‌ و به‌ زاری‌ می‌گفت‌: ای ‌رسول‌ خدا ص! نام‌ خودم‌ و نام‌ پدرم‌ بر من‌ اثر کرد [٧]و این‌ خریت‌ را مرتکب ‌شدم‌! در روایات‌ آمده‌ است‌: توبه‌ مخشی‌ پذیرفته‌ شد و نامش‌ را عبدالرحمن ‌گذاشتند و او از خداوند أدرخواست‌ کرد تا در مکانی‌ نامعلوم‌ به‌ شهادت‌ رسد، همان‌ بود که‌ در روز جنگ‌ «یمامه» به‌ شهادت‌ رسید و هیچ‌ نشانی‌ از او نیافتند.

آری‌! اگر گروهی‌ را که‌ از نفاق‌ توبه‌ کردند، مورد بخشایش‌ قراردهیم‌ «البته‌گروهی‌ دیگر را عذاب‌ می‌کنیم‌ چراکه‌ آنان‌ مجرم‌ بودند» یعنی‌: بر نفاق‌ خویش‌ مصربودند و از آن‌ توبه‌کار نشدند.

از عبدالله بن‌ عمر بدر بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: «شخصی ‌در غزوه‌ تبوک‌ در مجلسی‌ گفت‌: ما همانند این‌ قاریان‌ خویش‌ به‌ شکم‌ راغب‌تر، به‌ زبان‌ دروغگوتر و در هنگام‌ نبرد جبون‌تر ندیده‌ایم‌! مردی‌ از اهل‌ آن‌ مجلس‌ در پاسخ‌ وی‌ گفت‌: دروغ‌ گفتی‌، تو منافق‌ هستی‌ و این‌ یاوه‌ها را از سر نفاق ‌می‌گویی‌، قطعا من‌ رسول‌ خدا صرا از سخنانت‌ آگاه‌ خواهم‌ ساخت‌. همان‌ بود که‌ این‌ ماجرا به‌ رسول‌ خدا صرسید و در این‌ ارتباط قرآن‌ نازل‌ شد. راوی‌ اضافه ‌می‌کند: من‌ آن‌ شخص‌ منافق‌ را دیدم‌ که‌ بر تنگ‌ میان‌ بند شتر رسول‌ خدا صدرآویخته‌ بود، درحالی‌که‌ سنگها پاهایش‌ را می‌خراشید و می‌گفت‌: «یارسول‌الله! ما فقط بازی‌ و سرگرمی‌ می‌کردیم‌! و رسول‌ خدا صبه‌ او می‌گفتند: ﴿أَبِٱللَّهِ وَءَايَٰتِهِۦ وَرَسُولِهِۦ كُنتُمۡ تَسۡتَهۡزِءُونَ: آیا به‌ خدا و آیات‌ او و پیامبرش‌ تمسخرمی‌کردید؟».

﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَيَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ٦٧[التوبة: ۶٧].

«مردان‌ و زنان‌ منافق‌ همه‌ از یک ‌دیگرند» مردان‌ منافق‌، در نفاق‌ همانند زنان‌شان ‌هستند و احوال‌شان‌ در این‌ امر با هم‌ یکسان‌ است‌ «امر به‌ منکر و نهی‌ از معروف ‌می‌کنند» بدین‌سان‌ است‌ که‌ در نفاق‌ و دوری‌ از ایمان‌، حد نهایی‌ انحطاط را می‌پیمایند «و دستهای‌ خود را فرو می‌بندند» یعنی‌: از انفاق‌ مال‌ در صدقه‌ و صله‌ رحم‌ و جهاد که‌ اموری‌ لازمی‌ است‌، بخل‌ می‌ورزند «خدا را فراموش‌ کردند» تا بدانجا که‌ بیم‌ و پروای‌ وی‌ در ذهن‌ و نهادشان‌ خطور نمی‌کند «پس‌ خدا هم ‌فراموش‌شان‌ کرد» یعنی‌: آنان‌ را از رحمت‌ و فضل‌ خویش‌ به‌دور داشت‌ «در حقیقت‌، این‌ منافقانند که‌ فاسقند» یعنی‌: منافقان‌ در فسق‌شان‌ کاملند، فسقی‌ که‌ عبارت‌ از تمرد و بریدن‌ از هر گونه‌ خیری‌ است‌.

﴿وَعَدَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا هِيَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللَّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُقِيمٌ٦٨[التوبة: ۶۸].

«خدا به‌ مردان‌ و زنان‌ منافق‌ و کافران‌، آتش‌ دوزخ‌ را وعده‌ داده‌ است‌، در آن ‌جاودانه‌اند، آن‌ برای‌شان‌ کافی‌ است» یعنی‌: آتش‌ دوزخ‌ برای‌شان‌ بس‌ است‌ و به‌عذابی‌ برتر از آن‌ نیازی‌ ندارند. این‌ تعبیر خود، بر سختی‌ عذاب‌شان‌ دلالت ‌می‌کند «و خدا آنان‌ را لعنت‌ کرد» یعنی‌: آنان‌ را از رحمت‌ خویش‌ طرد کرد و دور ساخت‌ «و برای‌ آنان‌ عذاب‌ پایداری‌ است» که‌ از آنان‌ هیچ‌ جدایی‌ ندارد.

﴿كَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ كَانُوا أَشَدَّ مِنْكُمْ قُوَّةً وَأَكْثَرَ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلَاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلَاقِكُمْ كَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ بِخَلَاقِهِمْ وَخُضْتُمْ كَالَّذِي خَاضُوا أُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ٦٩[التوبة: ۶٩].

آن‌گاه‌ خطاب‌ به‌ منافقان‌ می‌فرماید: «مانند کسانی‌ که‌ پیش‌ از شما بودند» یعنی‌: شما منافقان‌ مانند پیشینیانتان‌ از کفار هستید، یا عمل‌ شما مانند عمل‌ پیشینیانتان ‌است‌، آنها «از شما نیرومندتر و دارای‌ اموال‌ و فرزندان‌ بیشتری‌ بودند پس‌ از نصیب ‌خویش» که‌ خداوند أبرای‌شان‌ از لذت‌های‌ دنیا مقدر کرده‌ بود «برخوردار شدند و شما نیز» ای‌ منافقان‌! «از نصیب‌ خویش‌ برخوردار شدید» همان‌ نصیبی‌ که‌ خداوند أبرای‌ شما مقدر کرده‌ بود «همان‌گونه‌ که‌ آنان‌ که‌ پیش‌ از شما بودند، از نصیب‌ خویش‌ برخوردار شدند» بدین‌سان‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ غرق‌ شدن‌ دربهره‌های‌ دنیا را ـ بدان‌ گونه‌ که‌ به‌ غفلت‌ از حق‌ منعم‌ ذوالمنن‌ بینجامد ـ بر هر دو گروه‌ عیب‌ گرفته‌ و نکوهش‌ می‌کند «و شما فرورفتید» در لذتهای‌ دنیا و لهو و لعب ‌آن‌ و به‌ قولی‌: در تکذیب‌ آیات‌ خدا أ«همان‌گونه‌ که‌ آنان‌ فرو رفتند» در این ‌اعمال‌ و در این‌ امور «آن‌ گروه» موصوف‌ به‌ این‌ اوصاف‌ «حبط شد» یعنی‌: تباه‌ و نابود شد «اعمال‌شان» مراد اعمالی‌ است‌ که‌ از نظر شکلی‌ و صوری‌، اعمال‌ نیک‌ است‌. آری‌! اعمال‌ نیک‌ آنان‌ تباه‌ شد «در دنیا و آخرت» تباهی‌ اعمال‌شان‌ در دنیا به‌ این‌ طریق‌ است‌ که‌ سرانجام‌، غنا و بی‌نیازی‌ای‌ که‌ بدان‌ امیدوارند، به‌ فقر ومسکنت‌ می‌انجامد و عزت‌ و شرفی‌ که‌ بدان‌ چشم‌ دارند، به‌ ذلت‌ می‌پیوندد و قوتی‌که‌ بدان‌ امیدوارند، به‌ ضعف‌ می‌گراید. اما تباهی‌ اعمال‌شان‌ در آخرت‌ به‌ این‌ است ‌که‌: سرانجام‌ به‌ دوزخ‌ رهسپار می‌شوند و به‌ چیزی‌ از اعمالی‌ که‌ آن‌ را طاعت‌ وقربت‌ می‌پنداشتند، بهره‌مند نمی‌شوند «و آن‌ گروه‌ همان‌ زیانکارانند» زیرا در برابر این‌ اعمال‌ خویش‌، هیچ‌ ثواب‌ و پاداشی‌ ندارند.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «سوگند به‌ ذاتی‌ که‌ جانم‌ در دست‌ اوست‌، قطعا شما وجب‌ به‌ وجب‌ و قدم‌ به‌ قدم‌ از سنت‌های‌ پشینیانتان‌ پیروی‌ می‌کنید؛ تا بدانجا که‌ اگر آنان‌ به‌ سوراخ‌ سوسماری‌ درآمده‌ باشند، شما هم‌ به‌ آن‌ وارد می‌شوید». اصحاب ‌سگفتند: یا رسول‌الله! مراد شما از پیشینیان‌ ما چه‌ کسانی‌اند؟ آیا اهل‌ کتابند؟ فرمودند: «آری‌! چه‌ کسانی‌ جز آنانند؟».

﴿أَلَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَقَوْمِ إِبْرَاهِيمَ وَأَصْحَابِ مَدْيَنَ وَالْمُؤْتَفِكَاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ٧٠[التوبة: ٧۰].

«آیا به‌ آنان» یعنی‌: به‌ منافقان‌ «خبر کسانی‌ که‌ پیش‌ از آنان‌ بودند، نرسیده‌ است» خبر و گزارشی‌ که‌ دارای‌ اهمیت‌ و در خور توجه‌ و تأمل‌ است‌؟ و آن‌ عبارت‌ است‌ از: گزارش‌ کارنامه‌ پیشینیان‌شان‌ و جزایی‌ که‌ در قبال‌ آن‌ به‌ آنها تعلق‌ گرفت‌.

آن‌گاه‌ خداوند متعال‌ از آن‌ پیشینیان‌ شش‌ گروه‌ را ذکر می‌کند که‌ اعراب ‌فی‌الجمله‌ اخبارشان‌ را شنیده‌ و از داستان‌هایشان‌ آگاه‌ بودند.

اول‌ خبر: «قوم‌ نوح» که‌ به‌ وسیله‌ توفان‌، به‌ هلاکت‌ رسیدند.

«و» دوم‌: خبر قوم‌ «عاد» که‌ به‌ وسیله‌ بادی‌ مهلک‌ نابود ساخته‌ شدند.

«و» سوم‌: خبر قوم‌ «ثمود» که‌ به‌ بانگ‌ مرگبار گرفتار شدند.

«و» چهارم‌: خبر «قوم‌ ابراهیم» که‌ خداوند أپشه‌ را بر آنان‌ مسلط کرد و نمرود ملعون‌ را به‌ وسیله‌ پشه‌ به‌ هلاکت‌ رساند.

«و» پنجم‌: خبر «اصحاب‌ مدین» که‌ قوم‌ شعیب‌ ÷بودند و زلزله‌ آنان‌ را فروگرفت‌.

«و» ششم‌: خبر «اهل‌ مؤتکفات» یعنی‌: مردم‌ شهرهای‌ زیر و زبرشده‌ قوم‌ لوط ÷که‌ خداوند أبا سنگباران‌ به‌ هلاکت‌شان‌ رسانید. و آن‌ شهرها را بدان‌ جهت‌ که‌ از ریشه‌ و پایه‌ برآنان‌ منقلب‌ و واژگون‌ گشت‌ به‌ طوری‌ که‌ فراز آنها به‌ فرود آنها تبدیل‌ شد، «مؤتکفات» نامیدند.

«پیامبران‌شان» یعنی‌: پیامبران‌ آن‌ گروه‌ها و طوایف‌ شش‌گانه‌ «معجزات‌ روشنی ‌برای‌ آنان‌ آوردند پس‌ هرگز خدا بر آن‌ نبود که‌ به‌ آنان‌ ستم‌ کند» زیرا پیامبرانش‌ آنان‌ را بیم‌ و هشدار دادند «ولی‌ آنان‌ بر خود ستم‌ روا می‌داشتند» به‌سبب‌ کفر به‌ خداوند أو عدم‌ انقیاد در برابر پیامبرانش‌.

﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ٧١[التوبة: ٧۱].

چون‌ حق‌ تعالی‌ صفات‌ ذمیمه‌ منافقان‌ را ذکر کرد، به‌دنبال‌ آن‌ صفات‌ ستوده‌ مؤمنان‌ را بیان‌ نموده‌ می‌فرماید: «و مردان‌ مؤمن‌ و زنان‌ مؤمن‌ دوستان ‌یک‌دیگرند» یعنی‌: دل‌هایشان‌ در محبت‌ و عطوفت‌ دوجانبه‌، با همدیگر متحد است‌ و عاملی‌ که‌ ایشان‌ را با هم‌ یکجا و هم‌آوا ساخته‌، کار دین‌ و ایمان‌ به‌ خدای ‌است‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صفرمودند: «مؤمن‌ برای‌ مؤمن‌ همانند ساختمان‌ است‌ که‌ بعضی‌ از آن‌ بعضی‌ دیگر را مستحکم‌ می‌گرداند، آن‌گاه‌ انگشتان‌شان‌ را در یک دیگر داخل‌ کردند». پس‌ مؤمنان‌ «به ‌معروف‌ امر می‌کنند» یعنی‌: به‌ آنچه‌ که‌ در شرع‌ معروف‌ و پسندیده‌ است‌ نه‌ منکر و ناپسند، که‌ توحید خدای‌ سبحان‌ و ترک‌ پرستش‌ غیر وی‌ از آن‌ جمله‌ است‌ «و از منکر» یعنی‌: از آنچه‌ که‌ در دین‌ ناپسند است‌ «نهی‌ می‌کنند و نماز را برپا می‌دارند و زکات‌ را می‌دهند و خدا را فرمانبرداری‌ می‌کنند» در انجام‌ آنچه‌ که‌ ایشان‌ را بدان‌ دستور داده‌ است‌ «و رسول‌ او را» نیز در اوامر و نواهی‌ وی‌ که‌ همه‌ از سوی‌ حق‌ تعالی‌ است‌، پیروی‌ می‌کنند «آن‌ گروه» موصوف‌ به‌ این‌ اوصاف‌؛ «خدا به‌زودی‌ آنان‌ را مشمول‌ رحمت‌ خود قرار خواهد داد» در دنیا و آخرت‌، با برآوردن‌ وعده‌های‌ خویش‌ «همانا الله غالب‌ و حکیم‌ است» غالب‌ است‌ بر هر چیز، از جمله ‌بر پاداش‌ دادن‌ و مجازات‌ آنان‌، حکیم‌ است‌؛ که‌ هم‌ پاداش‌ و هم‌ عقاب‌ را درجای‌ مناسب‌ آن‌ قرار می‌دهد.

البته‌ هرکس حال‌ مسلمانان‌ را در عصر ما مورد تأمل‌ قرار دهد، به‌ این‌ واقعیت ‌می‌رسد که‌ عامه‌ مسلمانان‌، از مجموعه‌ این‌ اوصاف‌ فاصله‌ گرفته‌اند و عامل‌ انحطاط اوضاع‌ و احوال‌شان‌ نیز همین‌ است‌.

﴿وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ٧٢[التوبة: ٧۲].

«خداوند به‌ مردان‌ و زنان‌ با ایمان‌ باغهایی‌ وعده‌ داده‌است‌ که‌ از فرودست ‌آن» یعنی‌: از فرودست‌ درختان‌ و غرفه‌های‌ آن‌ «نهرها جاری‌ است‌، در آن ‌جاودانه‌اند و نیز خانه‌های‌ پاک» و پسندیده‌ای‌ وعده‌ داده‌ است‌ که‌ هیچ‌ پلیدی‌ ونابسامانی‌ای‌ در آنها نیست‌، در آنها خوش‌ می‌زیند و در اوج‌ برخورداری‌ و رفاه‌ به‌سر می‌برند «در بهشتهای‌ عدن» عدن‌: یعنی‌: جاویدان‌ که‌ اقامت‌ در آنها هرگز انقطاع‌ و پایانی‌ ندارد. «عدن» به‌قول‌ راجح‌: نام‌ شهری‌ در بهشت‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوهریره‌ سآمده‌ است‌ که‌ فرمود: «گفتیم‌؛ یا رسول‌الله! به‌ما از بهشت‌ بگویید که‌ ساختمان‌ آن‌ چگونه‌ است‌؟ فرمودند: خشتی‌ از طلا وخشتی‌ از نقره‌ است‌، ملاط آن‌ مشک‌ است‌، ریگهای‌ آن‌ مروارید و یاقوت‌ و خاک‌ آن‌ زعفران‌، هرکس که‌ به‌ آن‌ درآید، خوش‌برخوردار شده و هرگز آزاری ‌نمی‌بیند، جاودانه‌ می‌زید و نمی‌میرد، نه‌ جامه‌هایش‌ کهنه‌ می‌شود و نه‌ جوانی‌اش ‌از بین‌ می‌رود». «و خشنودی‌ای» هرچند اندک‌ «از» سوی‌ «الله، بزرگتر است‌ از همه» این‌ نعمت‌های‌ بهشتی‌ای‌ که‌ خداوند متعال‌ به‌ ایشان‌ داده‌ است‌ زیرا ایشان‌ برای ‌همیشه‌ از خشم‌ باری‌ تعالی‌ ایمن‌ می‌شوند و مسلما هیچ‌ چیز از لذات ‌جسمانی‌ ـ هرچند هم‌ که‌ بزرگ‌ باشد ـ با کمترین‌ خشنودی‌ای‌ از سوی‌ حق‌ تعالی ‌برابر نیست‌ زیرا رضای‌ خداوند متعال‌ سبب‌ هر رستگاری‌ و سعادتی‌ است‌ «این» باغهای‌ بهشتی‌ و خشنودی‌ حق‌ تعالی‌ «همان‌ کامیابی‌ بزرگ‌ است» و هر رستگاری‌ و کامیابی‌ دیگری‌ که‌ مردم‌ آن‌ را کامیابی‌ و رستگاری‌ می‌پندارند، دون ‌آن‌ می‌باشد.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابی‌سعید سآمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صفرمودند: «خداوند متعال‌ به‌ اهل‌ بهشت‌ می‌فرماید: ای‌ اهل‌ بهشت‌! می‌گویند: لبیک‌ ای‌پرودگار ما! به‌ فرمان‌ حاضریم‌ و خیر همه‌ در دست‌ توست‌. می‌فرماید: آیا راضی‌ شدید؟ می‌گویند: پروردگارا! مگر ما را چه‌ شده‌ است‌ که‌ راضی‌ نباشیم ‌درحالی‌که‌ تو به‌ ما چیزهایی‌ بخشیده‌ای‌ که‌ به‌ هیچ‌ یک‌ از مخلوقاتت‌ عطا نکرده‌ای‌؟ می‌فرماید: آیا به‌ شما بهتر از این‌ را عطا نکنم‌؟ می‌گویند: پروردگارا! مگر چه‌ چیز بهتر از این‌ است‌؟ می‌فرماید: خشنودی‌ام‌ را بر شما روا داشته‌ و بعد از آن‌ هرگز بر شما خشم‌ نمی‌گیرم».

﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ٧٣[التوبة: ٧۳].

«ای‌ پیامبر! با کافران‌ و منافقان‌ جهاد کن» جهاد با کفار؛ جنگیدن‌ با آنهاست‌ تا یا مسلمان‌ شوند، یا جزیه‌ بپردازند. و جهاد با منافقان‌، اقامه‌ حجت‌ و بر پاداشتن ‌حدود بر آنان‌ است‌ زیرا آنان‌ بیشترین‌ کسانی‌اند که‌ موجبات‌ اقامه‌ حدود را مرتکب‌ می‌شوند چراکه‌ از حق‌ تعالی‌ نمی‌ترسند «و بر آنان‌ غلظت‌ کن» غلظت‌: شدت‌ دگرگونی‌ و خشونت‌ است‌. آری‌! رفتار مؤمنان‌ با این‌ دو گروه‌ در دنیا باید این‌چنین‌ باشد «و» اما در آخرت‌؛ «جایگاهشان‌ دوزخ‌ است‌ و چه‌ بد سرانجامی ‌است‌!» علی‌ابن‌ابی‌طالب‌ سمی‌فرماید: «خدای‌ متعال‌ رسول‌ خود صرا با چهار شمشیر برانگیخت‌: شمشیری‌ برای‌ مشرکان‌، شمشیری‌ برای‌ کفار اهل‌ کتاب‌، شمشیری‌ برای‌ منافقان‌ و شمشیری‌ برای‌ باغیان». آن‌گاه‌ آیات‌ مربوط به‌ جهاد با این‌ چهار گروه‌ را تلاوت‌ کرد. از این‌ روایت‌ چنین‌ دانسته می‌شود که‌ منافقان‌ اگر نفاق‌شان‌ را اظهار نمایند، جهاد مسلحانه‌ علیه‌ آنان‌ لازم‌ است‌ و این‌ قول‌؛ انتخاب ‌ابن‌جریر طبری‌ است‌.

﴿يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا وَمَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْرًا لَهُمْ وَإِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذَابًا أَلِيمًا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ٧٤[التوبة: ٧۴].

«به‌ خدا سوگند می‌خورند که‌ نگفته‌اند» سخن‌ کفر را. در یکی‌ از روایات‌، در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ آمده‌ است‌: این‌ آیه‌ به‌سبب‌ سخن‌ یکی‌ از منافقان‌ نازل ‌شد که‌ گفت‌: اگر محمد در سخنانش‌ نسبت‌ به‌ برادران‌ ما ـ که‌ سروران‌ وبرگزیدگان‌ ما هستند ـ صادق‌ باشد پس‌، ما بدتر از درازگوشیم‌! رسول‌ خدا صاز این‌ سخن‌ وی‌ آگاه‌ شدند ولی‌ گوینده‌ آن‌ شروع‌ به‌ سوگند خوردن‌ کرد که‌ این ‌سخن‌ کفرآمیز را نگفته‌ است‌. «در حالی‌ که‌ قطعا سخن‌ کفر را گفته‌اند» و آن‌ همان ‌سخنی‌ است‌ که‌ بیان‌ کردیم‌ «و پس‌ از اسلام‌ آوردنشان‌ کفر ورزیده‌اند» یعنی‌: بر فرض‌ صحیح ‌بودن‌ اسلام‌شان‌، آنچه‌ را که‌ موجب‌ کفر است‌ انجام‌ داده‌اند، یا بعد از اظهار اسلام‌، اظهار کفر کرده‌اند «و قصد کاری‌ را کرده‌اند که‌ موفق‌ به‌ انجام‌ آن ‌نشدند» به‌ قولی‌: این‌ قصدشان‌ عبارت‌ بود از سوء قصد به‌ جان‌ رسول‌ خدا صدر راه‌ بازگشت‌ از غزوه‌ تبوک‌، که‌ دوازده‌ تن‌ از منافقان‌ سازمان‌ دهنده‌ آن‌ بودند «و به‌ عیب ‌جویی‌ برنخاستند مگر بر آن‌که‌ خدا از فضل‌ خود آنان‌ را بی‌نیاز ساخت‌ و رسول ‌وی» یعنی‌: به‌ انکار و اعتراض‌ و عیب‌ جویی‌ برنخاستند، مگر بر آنچه‌ که‌ درخور ثنا و ستایش‌ است‌ نه‌ سزاوار اعتراض‌ و انکار و آن‌ عبارت‌ است‌ از: بی‌نیاز ساختن‌ خداوند أو رسولش‌ آنان‌ را از فضل‌ خویش‌ زیرا قبل‌ از تشریف‌ آوری ‌رسول‌ خدا صبه‌ مدینه‌، آنان‌ در تنگی‌ معیشت‌ به‌سر می‌بردند ولی‌ بعد از آن‌که‌ رسول‌ خدا صبه‌ مدینه‌ هجرت‌ کردند، وضع‌ زندگی‌شان‌ رو به‌ بهبودی‌ و گشایش ‌نهاد و اموال‌شان‌ بسیار شد «پس‌ اگر توبه‌ کنند» از نفاق‌شان‌ «برای‌شان‌ بهتر است» از این‌ نفاقی‌ که‌ در آن‌ دست‌وپا می‌زنند «و اگر روی‌ برتابند» از توبه‌ و ایمان‌ «خداوند آنان‌ را عذاب‌ می‌کند به‌ عذابی‌ دردناک‌ در دنیا» با کشتن‌ و به‌ اسارت ‌درآوردن‌شان‌ به‌دست‌ مؤمنان‌ «و» در «آخرت» با عذاب‌ دوزخ‌ «و برای‌شان‌ در زمین‌ هیچ‌ ولی‌ و نصیری‌ نیست» که‌ از عذاب‌ الهی‌ نجات‌شان‌ دهد.

﴿وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتَانَا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ٧٥[التوبة: ٧۵].

«و از آنان» یعنی‌: از منافقان‌ «کسانی‌اند که‌ با خدا عهد بسته‌اند که‌ اگر از فضل‌ خویش» یعنی‌: از مال‌ و ثروت‌ «به‌ ما عطا کند، قطعا صدقه‌ می‌دهیم‌ و از نیکوکاران ‌خواهیم‌ شد» با شکرگزاری‌ برای‌ خداوند أبه‌ وسیله‌ ایمان‌ و عمل‌ صالح‌.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌: این‌ آیه‌ درباره‌ یکی‌ از اهالی‌ مدینه‌ به‌نام ‌ثعلبه‌بن‌حاطب‌ نازل‌ شد و او از کسانی‌ بود که‌ مسجد ضرار را بنا کردند. ابن‌جریرطبری‌ به‌ اختصار داستان‌ ثعلبه‌بن‌حاطب‌ را با اسانید آن‌ از ابن‌عباس‌ و حسن‌ و قتاده‌ روایت‌ نموده‌ و سپس‌ این‌ داستان‌ را به‌ تفصیل‌، اما با سند ضعیفی‌ از ابی‌امامه‌ باهلی‌ چنین‌ نقل‌ کرده‌ است‌: ثعلبه‌ بن ‌حاطب‌ نزد رسول‌ خدا صآمد و گفت‌: یارسول‌الله! از خدا بخواهید که‌ به‌ من‌ مالی‌ ارزانی‌ دارد زیرا سوگند به‌ ذاتی‌ که‌ شما را به‌ حق‌ برانگیخته‌ است‌، اگر او به‌ من‌ مالی‌ عنایت‌ کند، قطعا حق‌ هر ذی‌حقی‌ را از آن‌ خواهم‌ داد. رسول‌ خدا صفرمودند: «وای‌ برتو ای‌ ثعلبه‌! مال‌ اندکی‌ که‌ شکر آن‌ را بتوانی‌ گزارد، بهتر از مال‌ بسیاری‌ است‌ که‌ تاب‌ شکر آن‌ را نتوانی‌آورد». ولی‌ او گفت‌: یا رسول‌الله! التماس‌ می‌کنم‌ که‌ از خدا برای‌ من‌ این‌ گونه‌ درخواست‌ کنید. پس‌ رسول‌ خدا صچنین‌ دعا کردند: «بارالها! به‌ ثعلبه‌ مالی ‌ارزانی‌ دار». راوی‌ می‌گوید: پس‌ از آن‌، ثعلبه‌ گوسفندانی‌ را پروراند و آن ‌گوسفندان‌ چنان‌که‌ کرمها و حشرات‌ به‌زودی‌ و به‌ انبوهی‌ رشد و تکثر می‌کنند، تکثر کردند تا بدانجا که‌ در اندک‌ مدتی‌، مدینه‌ بر آنها تنگ‌ آمد و ثعلبه‌ بناچار با آنها از مدینه‌ به‌ صحرا بیرون‌ رفت‌، باز هم‌ گوسفندان‌ او بیشتر و بیشتر شدند و این‌ روند چنان‌ روبه‌ فزونی‌ بود که‌ او باز هم‌ از حول‌وحوش‌ مدینه‌ دورتر رفت‌، سرانجام‌، کار او بدانجا انجامید که‌ نه‌ به‌ نماز جمعه‌ای‌ حاضر می‌شد و نه‌ به‌ جنازه‌ای‌. در این‌ هنگام‌ بود که‌ رسول‌ خدا صفرمودند: «ای‌ وای‌ بر ثعلبه‌بن‌حاطب‌! ای ‌وای‌ بر ثعلبه‌بن‌ حاطب‌!».

سپس‌ آن‌ حضرت‌ صدو تن‌ از اصحاب ‌سرا برای‌ جمع‌آوری‌ زکات‌ اموال‌ و احشام‌ مردم‌، به‌ اطراف‌ و نواحی‌ فرستادند، آن‌ دو تن‌ نزد ثعلبه‌ نیز آمدند و از او خواستند تا زکاتش‌ را بپردازد ولی‌ او گفت‌: آنچه‌ که‌ شما زکات‌ نامش‌ گذاشته‌اید، چیزی‌ جز جزیه‌ نیست‌! بدین‌ گونه‌، از دادن‌ زکات‌ سرباز زد. آن‌ دو به‌ مدینه‌ بازگشتند و چون‌ رسول‌ خدا صایشان‌ را دیدند، قبل‌ از آن‌که‌ با ایشان ‌سخنی‌ بگویند، فرمودند: «ای‌ وای‌ بر ثعلبه‌ بن ‌حاطب‌!». همان‌ بود که‌ خدای‌ این‌ سه‌ آیه‌ را درباره‌ وی‌ نازل‌ کرد. یکی‌ از نزدیکان‌ ثعلبه‌ که‌ این‌ آیات‌ را شنید بی‌درنگ‌ نزد وی‌ آمد و به‌ وی‌ گفت‌: وای‌ بر تو ای‌ ثعلبه‌! درباره‌ تو این‌... واین‌ آیه‌ نازل‌ شده‌ است‌. راوی‌ می‌گوید: همان‌ بود که‌ ثعلبه‌ به‌ مدینه‌ آمد و زکات ‌مال‌ خویش‌ را به‌ رسول‌ خدا صتقدیم‌ کرد و گفت‌: یا رسول‌الله! این‌ زکات‌ مال‌ من‌ است‌ که‌ اینک‌ تقدیم‌ شما می‌کنم‌. اما رسول‌ خدا صخطاب‌ به‌ وی‌ فرمودند: خدای‌ مرا از پذیرفتن‌ زکات‌ تو منع‌ کرده‌ است‌. ثعلبه‌ شروع‌ به‌ گریستن ‌کرد و بر سر خود خاک‌ می‌افشاند ولی‌ هرچه‌ التماس‌ کرد، رسول‌ خدا صاز وی‌ نپذیرفتند. سپس‌ بعد از ایشان‌، ابوبکر صدیق‌ سنیز در عهد خویش‌ از وی‌ نپذیرفت‌، بعد از او، عمر سو عثمان‌ سنیز از وی‌ نپذیرفتند و سرانجام‌، درخلافت‌ عثمان‌ سمرد.

﴿فَلَمَّا آتَاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ٧٦[التوبة: ٧۶].

«پس‌ چون‌ از فضل‌ خویش‌ به‌ آنان‌ بخشید، بدان‌ بخل‌ ورزیدند» و بر عکس ‌سوگندی‌ که‌ خورده‌ بودند، چیزی‌ از آن‌ را صدقه‌ ندادند «و اعراض‌کنان ‌برگشتند» از طاعت‌ حق‌ تعالی‌، درحالی‌که‌ بر این‌ اعراض‌ خویش‌ مصر بودند.

﴿فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا فِي قُلُوبِهِمْ إِلَى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُوا اللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ٧٧[التوبة: ٧٧].

«در نتیجه‌، به ‌سزای‌ آن‌که‌ وعده‌ خویش‌ را با خداوند خلاف‌ کردند و از آن‌ روی‌ که‌دروغ‌ می‌گفتند، در دل‌هایشان‌ ـ تا روزی‌ که‌ او را دیدار می‌کنند ـ پیامدهای‌ نفاق‌ را باقی‌گذارد» پس‌ این‌ سزا به‌ دو دلیل‌ است‌، یکی‌ خلف‌ وعده‌ و دیگری‌ دروغ‌، به‌ همین‌جهت‌، رسول‌ خدا صخلف‌ وعده‌ و دروغ‌ را دو نشانه‌ از نشانه‌های‌ نفاق‌ معرفی‌کرده‌اند. آری‌! خدای‌ متعال‌ به‌ سزای‌ بخل‌شان‌، پیامدهای‌ نفاق‌ را در دل‌هایشان‌ مستمرا تا روز قیامت‌ باقی‌ گذاشت‌، روزی‌ که‌ با خدای‌ ملاقات‌ می‌کنند.یا معنی‌ این‌ است‌: بخل‌، نفاقی‌ پایدار در دل‌هایشان‌ باقی‌ گذارد زیرا سبب‌ نفاق‌شان ‌چیزی‌ جز بخل‌ نبود.

﴿أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ وَأَنَّ اللَّهَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ٧٨[التوبة: ٧۸].

«آیا ندانسته‌اند» منافقان‌ «که‌ خداوند راز و نجوای‌شان‌ را می‌داند» در مورد طعنه ‌زدن‌ بر پیامبراکرم‌ ص، بر یاران‌شان‌ و بر دین‌ اسلام‌ «و خداوند دانای ‌غیبهاست» پس‌ هیچ‌ چیز ـ از جمله‌ آنچه‌ که‌ از منافقان‌ سر می‌زند ـ بر وی‌ مخفی ‌نمی‌ماند.

﴿الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقَاتِ وَالَّذِينَ لَا يَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ٧٩[التوبة: ٧٩].

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌: منافقان‌، مسلمانان‌ داوطلبی‌ را که‌ به‌ میل‌ و رغبت ‌خود ـ افزون‌ بر زکات‌ فرض‌ ـ به‌طور داوطلبانه‌ صدقه‌ نافله‌ می‌دادند، مورد طعن ‌و تمسخر قرار می‌دادند و چون‌ یکی‌ از مؤمنان‌، چیز اندکی‌ از مال‌ خود را داوطلبانه‌ صدقه‌ می‌کرد، منافقان‌ می‌گفتند: خدا از این‌ صدقه‌ وی‌ بس‌ بی‌نیاز است‌! و اگر یکی‌ از ایشان‌ مال‌ بسیاری‌ را صدقه‌ می‌کرد، باز هم‌ طعنه‌زنان ‌می‌گفتند: این‌ شخص‌ فقط از روی‌ ریا چنین‌ کرده‌ و صدقه‌ وی‌ خالصانه‌ برای‌ خدا نبوده‌ است‌! همان‌ بود که‌ نازل‌ شد: «کسانی‌که‌ بر داوطلبان‌ مؤمن‌ در صدقات‌ عیب‌ می‌گیرند و عیب‌ می‌گیرند بر کسانی‌ که‌ جز به‌ اندازه‌ توان‌شان» چیزی‌ را برای‌ صدقه‌ کردن‌ «نمی‌یابند» و آن‌ مال‌ اندک‌ هم‌ حاصل‌ دست‌ رنج‌ و زحمت‌شان‌ است‌ «و آنان‌ را مورد تمسخر قرار می‌دهند» یعنی‌: آن‌ منافقان‌، هم‌ کسانی‌ را که‌ کم ‌انفاق‌ می‌کنند و هم‌ کسانی‌ را که‌ بسیار انفاق‌ می‌کنند، مورد تمسخر قرار می‌دهند؛ سزای‌ آنها این‌ است‌ که‌: «خدا تمسخرشان‌ کرد» یعنی‌: خوار و ذلیل‌ و رسوای‌شان ‌کرده‌ و در برابر این‌ تمسخر جزای‌شان‌ می‌دهد «و برای‌شان‌ عذابی‌ دردناک‌ است» در آخرت‌.

﴿اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ٨٠[التوبة: ۸۰].

«چه‌ برای‌ آنان‌ آمرزش‌ بخواهی‌ چه‌ آمرزش‌ نخواهی» هرگز خداوند أبر آنان ‌نمی‌آمرزد. یعنی‌: آمرزش‌خواستن‌ و عدم‌ آن‌ از جانب‌ پیامبر صبرای‌ منافقان‌ یکسان‌ است‌ بدان‌ جهت‌ که‌ آنها شایستگی‌ این‌ را ندارند که‌ پیامبر صبرای‌شان ‌آمرزش‌ بخواهد، یا خدای‌ سبحان‌ آنان‌ را مورد مغفرت‌ قرار دهد «اگر هفتادبار برای‌ آنان‌ آمرزش‌ طلب‌ کنی‌، خداوند هرگز آنان‌ را نمی‌آمرزد» یعنی‌: خدای‌ سبحان‌ هرگز برآنان‌ نمی‌آمرزد، هرچند برای‌شان‌ به‌ دفعات‌ بسیار و با پافشاری‌ و اصرار زیاد، آمرزش‌ بخواهی‌. پس‌ مراد، عدد هفتاد نیست‌ و ذکر عدد هفتاد ازآن‌روست‌ که‌ اعراب‌، عدد هفتاد را در مبالغه‌ کثرت‌ به‌کار می‌برند «این» نیامرزیدن‌ بر آنان‌ «به‌سبب‌ آن‌ است‌ که‌ آنان‌ به‌ خدا و رسولش‌ کفر ورزیده‌اند» یعنی‌: سبب‌ عدم‌ آمرزش‌ آنان‌، کفرشان‌ به‌ خدا و رسول‌ وی‌ است‌ و برای‌ کافران‌ آمرزشی‌ نیست‌ «و خدا گروه‌ فاسقان‌ را» یعنی‌: متمردان‌ خارج‌ از اطاعت‌ و فرمان‌ را «هدایت‌ نمی‌کند» زیرا آنان‌ به‌ سبب‌ فسق‌ خویش‌، موفق‌ به ‌یافتن‌ راهی‌ که‌ آنها را به‌ مطلوب‌ برساند، نمی‌شوند.

﴿فَرِحَ .الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلَافَ رَسُولِ اللَّهِ وَكَرِهُوا أَنْ يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَالُوا لَا تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ كَانُوا يَفْقَهُونَ٨١[التوبة: ۸۱].

«برجای‌ گذاشتگان‌، به‌ خانه ‌نشینی‌ خود پس‌ از رسول‌ خدا شادمان‌ شدند» آنان منافقانی‌ بودند که‌ تنبلی‌، تن‌پروری‌، نفاق‌ و شیطان‌ لعین‌، آنها را از همراهی‌ بارسول‌ خدا صدر غزوه‌ تبوک‌ بازداشت‌ لذا از رسول‌ خدا صاجازه‌ خواستند که‌ در خانه‌ بنشینند و به‌ کاروان‌ جهاد نپیوندند. رسول‌ خدا صنیز به‌ آنان‌ اجازه‌ داده ‌و در مدینه‌ برجاشان‌ گذاشتند و آنان‌ با این‌ نشستن‌ بعد از رسول‌ خدا صو تخلف ‌از جهاد، شادمان‌ شدند «و از این‌که‌ با مال‌ و جان‌ خود در راه‌ خدا جهاد کنند، کراهت ‌داشتند» سبب‌ این‌ نفرت‌شان‌ از جهاد، حرص‌ و بخل‌شان‌ بر مال‌ و جان‌، عدم‌ ایمان‌ واخلاص‌ و نفاق‌شان‌ بود «و گفتند: در این‌ گرما بیرون‌ نروید» منافقان‌ به‌ برادران‌ خویش‌ در نفاق‌ چنین‌ گفتند تا آنها را از رهسپردن‌ به‌ جهاد سست‌ نموده‌ و همدیگر را به‌ مخالفت‌ با فرمان‌ خدا و رسولش‌ سفارش‌ کنند. یا این‌ سخن‌ را به‌ مؤمنان‌ گفتند تا عزم‌ ایشان‌ را در جهاد سست‌ کنند «بگو: آتش‌ جهنم‌ گرمتر است‌، اگر دریابند» یعنی‌: ای‌ منافقان‌! چگونه‌ از این‌ گرمای‌ اندک‌ می‌گریزید، در حالی‌که ‌آتش‌ جهنم‌ که‌ به‌ آن‌ وارد خواهید شد و جاودانه‌ در آن‌ خواهید ماند، از آنچه‌ که ‌هم ‌اکنون‌ از آن‌ فرار می‌کنید، گرمتر و سوزان‌تر است‌ زیرا آتش‌ دوزخ‌ گرمایی ‌است‌ نامتناهی‌ و پایان‌ ناپذیر پس‌ یقینا کسی‌ که‌ برای‌ مصون‌ ماندن‌ از مشقتی‌ اندک‌، خود را در مشقتی‌ ابدی‌ می‌افگند، از هر جاهلی‌ جاهل‌تر است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس‌ سآمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صآیه‌: ﴿نَارٗا وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُرا خواندند، آن‌گاه‌ فرمودند: «خدای‌ سبحان‌ هزار سال‌ بر آتش‌ دوزخ‌ برافروخت‌ تا سپید شد، سپس‌ هزار سال‌ دیگر بر آن‌ برافروخت‌ تاسرخ‌ شد، آن‌گاه‌ هزار سال‌ دیگر بر آن‌ افروخت‌ تا سیاه‌ شد لذا آتش‌ دوزخ‌ همانند شب‌ سیاه‌ است‌ و شعله‌های‌ آن‌ روشنی‌ بر نمی‌تاباند».

﴿فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلًا وَلْيَبْكُوا كَثِيرًا جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ٨٢[التوبة: ۸۲].

«پس‌ به‌ سزای‌ آنچه‌ می‌کردند» از معاصی‌ و نافرمانی‌ها «اندکی‌ بخندند و بسیار بگریند» یعنی‌: منافقان‌ در آخرت‌ کم‌ خواهند خندید و بسیار خواهند گریست‌، همان‌گونه‌ که‌ در دنیا دین‌ خود را به‌ بازی‌ و تمسخر گرفته‌ و بسیار می‌خندیدند و این‌ امری‌ است‌ قطعی‌ و محتوم‌.

﴿فَإِنْ رَجَعَكَ اللَّهُ إِلَى طَائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِيَ أَبَدًا وَلَنْ تُقَاتِلُوا مَعِيَ عَدُوًّا إِنَّكُمْ رَضِيتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخَالِفِينَ٨٣[التوبة: ۸۳].

«پس‌ اگر خدا تورا» از غزوه‌ تبوک‌ «به‌سوی‌ گروهی‌ از آنان‌ باز آورد» دلیل‌ این‌که ‌فرمود: (به‌سوی‌ گروهی‌ از آنان)، نه‌ به‌سوی‌ همه‌ آنان‌ زیرا کسانی‌ از منافقان ‌بودند که‌ از نفاق‌ خویش‌ توبه‌ کرده‌ و از تخلف‌ و واپس‌مانی‌ از جهاد نادم‌ شدند. آری‌! اگر از تبوک‌ بازگشتی‌ «و» بعد ازآن‌، آن‌ گروه‌ منافق‌ «از تو برای ‌بیرون ‌آمدن» همراهت‌ در غزوه‌ دیگری‌ «اجازه‌ خواستند، بگو» به‌ آنان‌: «شماهرگز با من‌ خارج‌ نخواهید شد و هرگز همراه‌ من‌ با هیچ‌ دشمنی‌ نبرد نخواهید کرد» پس‌محرومیت‌ از شرف‌ جهاد، اولین‌ مجازات‌ معنوی‌ آنان‌ است‌، همچنان‌ این‌ممنوعیت‌ بدان‌ جهت‌ است‌ که‌ همراهی‌شان‌ با مؤمنان‌، مفسده‌ برانگیز و فتنه‌خیز است‌ «زیرا شما نخستین‌ بار به‌ نشستن‌ راضی‌ شدید» در غزوه‌ تبوک‌ «پس‌ اکنون ‌هم‌ با خانه‌نشینان» یعنی‌: با بیماران‌، زنان و کودکان‌ که‌ به‌ دلیل‌ عذر، از رفتن‌ به‌ غزوه‌ تبوک‌ بازماندند، در خانه‌ «بنشینید».

﴿وَلَا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا وَلَا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ٨٤[التوبة: ۸۴].

دومین‌ مجازات‌ منافقان‌ این‌ است‌: «و هرگز بر هیچ‌ یک‌ از آنان» یعنی‌: ازمنافقان‌ «که‌ بمیرد، نماز نگذار و بر سر قبرش‌ نایست» قبلا چنان‌ بود که‌ وقتی‌ کسی ‌دفن‌ می‌شد، آن‌ حضرت‌ صبر سر قبر وی‌ می‌ایستادند و برایش‌ دعا می‌کردند ولی ‌در این‌ آیه‌ از ایستادن‌ بر سر قبر هر منافقی‌ به‌ منظور دعا کردن‌ بر وی‌ منع‌ شدند. از آن‌ پس‌، چون‌ به‌ جنازه‌ای‌ فراخوانده‌ می‌شدند، در باره‌ شخصیت‌ متوفی‌ سؤال ‌می‌کردند، اگر از او ستایش‌ می‌شد، بر او نماز می‌گزاردند، در غیر آن‌ به‌ نزدیکانش‌ می‌گفتند: «شأنکم‌ بها: شما دانید و جنازه‌تان» و بر آن‌ نماز نمی‌گزاردند. همچنین‌ عمر سبر جنازه‌ شخص‌ مجهول ‌الحال‌ نماز نمی‌گزارد تا حذیفه ‌بن ‌یمان‌ سبر او نماز نگزارد زیرا حذیفه‌، امین‌ راز پیامبر صبود و منافقان ‌را به‌ نام‌ و هویت‌شان‌ دقیقا می‌شناخت‌ «چراکه‌ آنان‌ به‌ خدا و رسول‌ او کافر شدند و در حال‌ فسق‌ مردند» پس‌ این‌ است‌ علت‌ منع‌ آن‌ حضرت‌ صاز نمازگزاردن‌ بر مرده‌ منافقان‌ و ایستادن‌ بر سر قبر آنان‌. بدین‌گونه‌ حق‌ تعالی‌ منافقان‌ را بعد از وصف ‌نمودن‌ به‌ کفر، به‌ فسق‌ نیز وصف‌ نمود زیرا کافر گاهی‌ در دین‌ خویش‌ پایدار است‌، اما دروغ‌، نفاق‌، نیرنگ‌، جبن‌ و خباثت‌ که‌ از اوصاف‌ منافقان‌ است‌، منافق‌ را از کافر نیز زشت‌تر و ناشایست‌تر گردانیده‌ است‌.

ابن‌ عباس‌ سدر بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: «از عمر بن ‌الخطاب‌ سشنیدم‌ که‌ فرمود: چون‌ عبدالله بن‌ابی‌ سرکرده‌ منافقان‌ مدینه‌ مرد، رسول‌ خدا صبه‌ خواندن‌ نماز جنازه‌ بر وی‌ دعوت‌ شدند و بر جنازه‌ وی‌ حاضر شدند و چون‌ به‌پا ایستادند تا بر وی‌ نماز بگزارند، به‌ ایشان‌ گفتم‌: آیا بر دشمن‌ خدا عبدالله بن‌ ابی ‌نماز می‌گزارید که‌ گوینده‌ این‌... و این‌... سخن‌ بود؟ بدین‌گونه‌ ایام‌ و کارنامه‌های ‌ننگین‌ او را بر می‌شمردم‌ و رسول‌ خدا ص تبسم‌ می‌کردند تا چون‌ بسیار گفتم‌، فرمودند: ای‌ عمر! دست‌ از من‌ بدار، آخر من‌ از بارگاه‌ حق‌ تعالی‌ مخیر ساخته‌ شده‌ام‌، به‌ من‌ گفته‌ شده‌: ﴿ٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ أَوۡ لَا تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ إِن تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ: «چه‌ بر آنان‌ آمرزش‌ بخواهی‌ و چه‌ نخواهی‌، اگر برای‌شان‌ هفتاد بار آمرزش‌ بخواهی‌، هرگز خداوند برآنان‌ نمی‌آمرزد» پس‌ اگر بدانم‌ که‌ بیش‌ از هفتاد بار آمرزش‌ خواهی‌ام‌ سبب ‌آمرزش‌ وی‌ می‌شود، قطعا بر هفتاد بار می‌افزایم‌! آن‌گاه‌ بر وی‌ نماز خواندند و جنازه‌ وی‌ را مشایعت‌ کرده‌ بر سر قبرش‌ ایستادند تا از تدفین‌ وی‌ فارغ‌ شدند. عمر سمی‌گوید: من‌ از جرأت‌ خود بر رسول‌ خدا ص در شگفت‌ شدم‌ ـ و خدا ورسولش‌ به‌ آنچه‌ می‌گویم‌ داناترند ـ ولی‌ به‌ خدا سوگند که‌ اندک‌ زمانی‌ بیش ‌نگذشت‌ که‌ این‌ دو آیه‌ نازل‌ شد: ﴿وَلَا تُصَلِّ عَلَىٰٓ أَحَدٖ مِّنۡهُم مَّاتَ أَبَدٗا وَلَا تَقُمۡ عَلَىٰ قَبۡرِهِۦٓۖ[التوبة: ۸۴]. بعد از آن‌ رسول‌ خدا صبر هیچ‌ منافقی‌ نماز جنازه‌ نگزاردند».

نهی‌ خدای‌ از نمازگزاردن‌ بر منافقان‌، مقابلتا بیانگر این‌ حقیقت‌ نیز هست‌ که‌ نماز جنازه‌ از بزرگ‌ترین‌ قربت‌ها در حق‌ مؤمنان‌ می‌باشد چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «هر کس‌ به‌ جنازه‌ تا نماز گزاردن‌ بر میت‌ حاضر شود، برایش‌ یک‌ قیراط (پاداش) است‌ و هرکس تا هنگام‌ دفن‌ وی‌ بماند، برایش‌ دو قیراط است». از رسول‌خدا صپرسیده‌ شد که‌ آن‌ دو قیراط چیست‌؟ فرمودند: «کوچک‌ترین‌ آنها همانند کوه‌ احد است». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌عثمان‌ سراجع‌ به‌ فضیلت‌ ایستادن‌ بر سر قبر مؤمن‌ آمده‌ است‌: رسول‌ خدا صچون‌ از دفن‌ مرده‌ فارغ‌ می‌شدند، بر سر قبرش‌ می‌ایستادند و می‌فرمودند: «برای ‌برادرتان‌ آمرزش‌ بخواهید و برایش‌ پایداری‌ مسئلت‌ کنید زیرا او هم‌اکنون‌ مورد پرسش‌ قرار می‌گیرد».

﴿وَلَا تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُعَذِّبَهُمْ بِهَا فِي الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ٨٥[التوبة: ۸۵].

«و اموال‌ و فرزندان‌ آنان‌ تو را به‌ شگفت‌ نیندازد، جز این‌ نیست‌ که‌ خدا می‌خواهد آنها را به‌ وسیله‌ آن‌ در دنیا عذاب‌ کند و جانشان‌ در حال‌ کفر بیرون‌ رود» تفسیر نظیر این‌آیه‌ کریمه‌ در آیه‌ (۵۵) گذشت‌. نسفی‌ در حکمت‌ تکرار آن‌ می‌گوید: «تکرار آن‌ برای‌ تأکید است‌ تا مخاطب‌ همیشه‌ این‌ معنی‌ را در نظر داشته‌ باشد، در عین‌حال‌ که‌ هر آیه‌ در جای‌ خود پیام‌ خاص‌ خود را دارد، از جمله‌ آن‌که‌ این‌ آیه‌، بیانگر سومین‌ مجازات‌ معنوی‌ منافقان‌ است».

﴿وَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَكَ أُولُو الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَقَالُوا ذَرْنَا نَكُنْ مَعَ الْقَاعِدِينَ٨٦[التوبة: ۸۶].

«و چون‌ سوره‌ای» به‌ قولی‌: مراد همین‌ سوره‌، یعنی‌ سوره‌ «برائه» است‌ «نازل‌شود» بدین‌ مضمون‌ «که‌: به‌ خداوند ایمان‌ آورید و همراه‌ با پیامبرش‌ جهاد کنید» علیه‌ دشمنان‌ دین‌ خدا أ«توانمندان‌شان» یعنی‌: صاحبان‌ مال‌ و ثروت‌ و مکنت‌، یا رؤسا و بزرگان‌شان‌ که‌ چشم‌ مردم‌ به‌سوی‌ آنهاست‌ «از تو عذر و اجازه‌ می‌خواهند و می‌گویند: بگذار که‌ ما با خانه ‌نشینان‌ باشیم» یعنی‌: اجازه‌ بده‌ که‌ ما با برجای ‌ماندگان ‌معذور از جنگ‌؛ همچون‌ ضعفا و بیماران‌ زمین‌گیر بنشینیم‌ و از همراهی‌ با تو در جنگ‌ معاف‌ باشیم‌.

﴿رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَفْقَهُونَب٨٧[التوبة: ۸٧].

«به‌ این‌ راضی‌ شدند که‌ با خانه‌ نشینان‌ باشند» یعنی‌: آنها به‌ سبب‌ نفاق‌ و بیماری ‌باطنی‌ و شک‌ و جبنی‌ که‌ در دل‌هایشان‌ است‌، ابا نورزیدند از این‌که‌ پشت‌ سر رسول‌ خدا صبا زنانی‌ که‌ در خانه‌ها از مردان‌ جانشینی‌ می‌کنند، باقی‌ بمانند «و بردل‌هایشان‌ مهر زده‌ شده‌ است» از آن‌ رو که‌ خود کفر و نفاق‌ را انتخاب‌ کرده‌اند «در نتیجه‌ قدرت‌ درک‌ ندارند» که‌ بفهمند؛ در جهاد چه‌ رستگاری‌ و سعادتی‌ و در تخلف‌ از جهاد؛ چه‌ نابودی‌ و شقاوتی‌ نهفته‌ است‌.

﴿لَكِنِ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَأُولَئِكَ لَهُمُ الْخَيْرَاتُ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ٨٨[التوبة: ۸۸].

«ولی» اگر این‌ گروه‌ منافق‌ از جهاد تخلف‌ کردند، کسانی‌ که‌ بهتر از آنانند، به‌ جهاد بپاخاستند؛ یعنی‌: «پیامبر و کسانی‌که‌ با او ایمان‌ آورده‌اند، با اموال‌ و جانهای‌ خود جهاد کردند و اینانند که‌ همه‌ خیرات‌ برای‌ آنان‌ است» خیرات‌: شامل‌ همه‌ خوبیها ونیکی‌هاست‌ بنابراین‌، منافع‌ دین‌ و دنیا همه‌ را دربر می‌گیرد. به‌ قولی‌؛ خیرات‌: زنان‌ خوبروی‌ تن‌آرا در بهشت‌اند «و این‌ گروه‌ همان‌ رستگارانند» که‌ به‌ هر مطلوبی ‌نایل‌ می‌شوند. از خدای‌ مسئلت‌ می‌کنیم‌ که‌ ما را از این‌ فوز عظیم‌ محروم ‌نگرداند.

﴿أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ٨٩[التوبة: ۸٩].

«خداوند برای‌ آنان‌ باغهایی‌ آماده‌ کرده‌ است‌ که‌ از زیر» درختان‌ و ساختمانهای ‌آن‌ «نهرها روان‌ است‌ و در آن‌ جاودانه‌اند. این‌ همان‌ رستگاری‌ بزرگ‌ است».

﴿وَجَاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ لِيُؤْذَنَ لَهُمْ وَقَعَدَ الَّذِينَ كَذَبُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ٩٠[التوبة: ٩۰].

سپس‌ مجموعه‌ دیگری‌ از آیات‌ می‌آید که‌ در مورد عذر نرفتن‌ به‌ جهاد سخن ‌می‌گوید؛ این‌که‌ چه‌ وقت‌ این‌ عذر صحیح‌ و چه‌ وقت‌ صحیح‌ نیست‌؟ و از خلال ‌بیان‌ این‌ موضوع‌، ما به‌ طبیعت‌ نفاق‌ و اوصاف‌ منافقان‌ آشنا می‌شویم‌: «و معذران ‌اعرابی‌ نزد تو آمدند تا به‌ آنان‌ اجازه» ترک‌ جهاد «داده‌ شود» معذر: کسی‌ است‌ که‌ عذر پیش‌ می‌افگند، اما در واقع‌ عذری‌ ندارد. یعنی‌: گروهی‌ از بادیه‌نشینان‌ عرب‌، عذر و بهانه‌هایی‌ نادرست‌ پیش‌ کشیدند تا رسول‌ خدا صبه‌ آنان‌ اجازه‌ نرفتن‌ به‌ جهاد را بدهند ولی‌ گروه‌ دیگری‌ بودند که‌ هیچ‌ عذری‌ مطرح‌ نکرده‌ بلکه‌ بدون‌ عذرخواهی‌ نشستند و از جهاد تخلف‌ ورزیدند، که‌ آنان‌ منافقان‌ اعراب‌ بودند «و کسانی ‌که‌ به‌ خدا و رسول‌ او دروغ‌ گفتند، در خانه‌ نشستند» و با وجود آن‌که‌ با رسول‌ خدا صبر حرف‌شنوی‌ و اطاعت‌ بیعت‌ کرده‌ بودند، اما نه‌ ایمان‌ آوردند و نه‌ تصدیق‌ کردند بنابر این‌، با تخلف‌شان‌ از جهاد بدون‌ مطرح‌ کردن‌ هیچ‌ عذری‌، این‌ حقیقت‌ نمایان‌ شد که‌ آنها در بیعت‌ بر ایمان‌ نیز دروغگو بوده‌اند.

پس‌ متخلفان‌ از جهاد سه‌ گروه‌ بودند:

۱- کسانی‌ که‌ به ‌سبب‌ داشتن‌ عذری‌ واقعی‌، از جهاد بازماندند.

۲- کسانی‌ که‌ هیچ‌ عذری‌ نداشته‌ اما در نرفتن‌ به‌ جهاد، عذرهای‌ بی‌اساسی‌ پیش‌افگندند و اجازه‌ نشستن‌ خواستند.

۳- کسانی‌ که‌ نه‌ عذری‌ داشتند و نه‌ اجازه‌ نشستن‌ خواستند، که‌ اینان‌ بدترین‌ سه‌ گروه‌ بودند.

«به‌ زودی‌ به‌ کافران‌ از آنان» یعنی‌: به‌ کافران‌ از بادیه‌نشینان‌ متخلف‌ عذرتراش ‌غیرمعذور و تکذیب‌ کنندگان‌ بی‌پروا «عذاب‌ دردناک‌ خواهد رسید».

ابن‌اسحاق‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: این‌ آیه‌ درباره‌ گروهی‌ از قبیله ‌بنی‌غفار نازل‌ شد.

﴿لَيْسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَلَا عَلَى الْمَرْضَى وَلَا عَلَى الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ مَا يُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلَّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ٩١[التوبة: ٩۱].

آن‌گاه‌ خداوند متعال‌ بیان‌ می‌دارد که‌ چه‌ کسانی‌ به‌ حق‌ و به‌ سبب‌ داشتن‌ عذری‌ واقعی‌، از جهاد تخلف‌ می‌کنند: «بر ناتوانان‌ هیچ‌ گناهی‌ نیست» که‌ زنان‌ و کودکانند «و بر بیماران‌ هیچ‌ گناهی‌ نیست» مراد از آنان‌: بیماران‌ مزمن‌، پیران‌ فرتوت‌، نابینایان‌، لنگان‌ و امثال‌ آنانند. یعنی‌: بر آنان‌ هیچ‌ ایراد و گناهی‌ درتخلف‌ از جهاد نیست‌، به‌ این‌ دلیل‌ که‌ عذرشان‌ واقعی‌ و موجه‌ است‌ و این‌ عذرها به‌ بدن‌ و جسم‌ مربوط می‌شود. سپس‌ به‌ بیان‌ عذرهایی‌ می‌پردازد که‌ به‌ مال‌ برمی‌گردد نه‌ به‌ بدن‌ و می‌فرماید: «و بر کسانی‌که‌ چیزی‌ نمی‌یابند تا» در راه‌ جهاد «خرج‌ کنند، هیچ‌ گناهی‌ نیست» پس‌ باوجود داشتن‌ چنان‌ معاذیر بدنی‌ یا مالی‌ای‌، جهاد از آنان‌ ساقط بوده‌ و برای‌شان‌ فرض‌ نیست‌ «به‌ شرط آن‌که‌ برای‌ خدا و پیامبرش ‌خیر خواهی‌ کنند» نصیحت‌ و خیر خواهی‌ برای‌ خدا أعبارت‌ است‌ از: ایمان‌ آوردن‌ به‌ وی‌، عمل‌ به‌ شریعت‌ وی‌ و ترک‌ اموری‌ که‌ با شریعتش‌ مخالف‌ است‌ وشکی‌ نیست‌ که‌ خیرخواهی‌ به‌ بندگان‌ خدا أ، محبت‌ مجاهدان‌ راه‌ وی‌، خیراندیشی‌ برای‌شان‌ در امر جهاد و یاری‌ نکردن‌ دشمنان‌شان‌ به‌ وجهی‌ از وجوه‌، درقدم‌ اول‌ شامل‌ معنی‌ خیرخواهی‌ برای‌ خدا أاست‌. اما نصیحت‌ و خیراندیشی ‌برای‌ پیامبر صعبارت‌ است‌ از: تصدیق‌ نبوت‌ ایشان‌، اطاعت‌شان‌ در هرآنچه‌ که ‌بدان‌ امر یا نهی‌ می‌کنند، موالات‌ و دوستی‌ با دوستان‌ آن‌ حضرت‌ ص، دشمنی‌ با دشمنان‌ ایشان‌، محبت‌ و تعظیم‌ آن‌ حضرت‌ صو احیای‌ سنت‌شان‌ بعد از رحلت‌شان‌ با تمام‌ توان‌ و با همه‌ سعی‌ و امکان‌.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صفرمودند: «همانا دین‌، نصیحت‌ است‌ و سه‌ بار این‌ جمله‌ را تکرار کردند. اصحاب‌ گفتند: یارسول‌ الله! نصیحت‌ و خیر خواهی‌ برای‌ چه‌ کسی‌؟ فرمودند: برای‌ خدا، برای‌ کتاب‌ و پیامبرش‌ و برای ‌پیشوایان‌ (زمامداران) مسلمانان‌ و عامه‌ آنان». «بر نیکوکاران‌ هیچ‌ راهی ‌نیست» یعنی‌: بر معذوران‌ خیراندیش‌ و خیرخواه‌، هیچ‌ ایراد و عتاب‌ و عقابی‌ در نرفتن‌ به‌ جهاد نیست‌ و ثواب‌ جهاد برای‌شان‌ مترتب‌ است‌، به‌سبب‌ این‌که‌ ترک‌ جهاد از سوی‌ آنان‌، نه‌ به‌ انگیزه‌ بی‌رغبتی‌ به‌ آن‌ بلکه‌ به‌ سبب‌ وجود عذر موجهی‌ بوده ‌است‌ «و خدا آمرزنده‌ مهربان‌ است» لذا بر کسانی‌ که‌ به‌ سبب‌ عذر از جهاد تخلف ‌کرده‌اند؛ می‌آمرزد و به‌ کسانی‌ که‌ مستحق‌ رحمت‌ وی‌ هستند، مهربان‌ است‌.

ابن‌کثیر برای‌ آیه‌ کریمه‌ دو سبب‌ نزول‌ نقل‌ کرده‌ و گفته‌ است‌: بخش‌ اول‌ آیه‌، درباره‌ معذوران‌ جسمی‌ ـ از جمله‌ عائذ بن‌ عمرو مزنی‌ ـ و بخش‌ دوم‌، درباره ‌بنی‌مقرن‌بن‌ مزینه‌ و غیر آنان‌ از انصار که‌ «بکاءون‌ : گریندگان» لقب‌ گرفتند؛ نازل‌ شد.

﴿وَلَا عَلَى الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لَا أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوْا وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلَّا يَجِدُوا مَا يُنْفِقُونَ٩٢[التوبة: ٩۲].

«و نیز گناهی‌ نیست‌ بر کسانی‌ که‌ چون‌ پیش‌ تو آمدند تا سوارشان‌ کنی» بر مرکبها، برای‌ این‌که‌ به‌ جهاد رهسپار شوند «گفتی‌: چیزی‌ پیدا نمی‌کنم‌ تا برآن‌ سوارتان‌ کنم» یعنی‌: تو مرکبی‌ نیافتی‌ که‌ بر آن‌ سوارشان‌ کنی‌ و در نتیجه‌ «برگشتند؛ درحالی‌که‌ چشمانشان‌ سرشار از اشک‌ بود» چون‌ به‌ آنان‌ گفتی‌: وسیله‌ای‌ برای‌ سوار کردنتان‌ نمی‌یابم‌! از نزد تو درحالی‌ برگشتند که‌ گریان‌ و نالان‌ بودند «از اندوه‌ این‌که‌ چرا چیزی‌ نمی‌یابند که‌ خرج‌ راه‌ کنند» نه‌ در نزد خود و نه‌ در نزد تو.

ایشان‌ گروهی‌ از انصار بودند که‌ چون‌ پیامبر اکرم‌ صبرای‌ غزوه‌ تبوک‌ بسیج‌ عمومی‌ اعلام‌ کردند، نزد ایشان‌ آمدند و خواستند تا وسیله‌ سواری‌ در اختیارشان‌ قرار داده‌ شود که‌ عازم‌ آن‌ غزوه‌ گردند. به‌ قولی‌: ایشان‌ از پیامبر صتوشه‌ راه‌ خواستند. به‌ قولی‌ دیگر: ایشان‌ از پیامبر ص، جز کفش‌ هیچ‌ چیز دیگری ‌نخواستند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صخطاب‌ به‌ شرکت‌کنندگان‌ در جهاد فرمودند: «همانا مردانی‌ را در مدینه‌ برجای‌ گذاشته‌اید که‌ هیچ‌ وادی‌ای ‌را نمی‌پیمایید و هیچ‌ راهی‌ را نمی‌روید، مگر این‌که‌ با شما در پاداش‌ شریکند، ایشان‌ را عذر ـ و به‌ روایتی‌ بیماری‌ ـ از مشارکت‌ در جهاد بازداشت».

پس‌ آنان‌ مجموعا چهار گروهند که‌ دارای‌ معاذیر حقیقی‌ به‌شمار می‌روند و برای‌شان‌ در تخلف‌ از جهاد هیچ‌ گناهی‌ نیست‌.

﴿إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَهُمْ أَغْنِيَاءُ رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ٩٣[التوبة: ٩۳].

آن‌گاه‌ خداوند متعال‌ به‌ بیان‌ حال‌ گروهی‌ می‌پردازد که‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ معذور نیستند: «جز این‌ نیست‌ که‌ راه» عتاب‌ و ایراد و مؤاخذه‌، فقط «بر کسانی‌ است‌ که ‌با این‌که‌ توانگرند» و وسیله‌ای‌ را که‌ خود را بدان‌ به ‌جهاد مجهز کنند، می‌یابند، با آن‌هم‌ «از تو اجازه‌ می‌طلبند» در تخلف‌ از جهاد «به‌ این‌ راضی‌ شده‌اند که‌ با زنان ‌خانه‌نشین‌ باشند» خوالف‌: زنان‌ خانه‌نشین‌ هستند «و خدا بر دل‌هایشان‌ مهر نهاده ‌است‌، در نتیجه‌ آنان» به‌سبب‌ این‌ مهر نهادن‌ «نمی‌فهمند» آنچه‌ را که‌ سودشان‌ درآن‌ است‌ تا آن‌ را بر آنچه‌ که‌ مایه‌ خسران‌ و زیان‌شان‌ است‌، ترجیح‌ دهند.

﴿يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ قُلْ لَا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبَارِكُمْ وَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ٩٤[التوبة: ٩۴].

«هنگامی‌ که‌ به‌سوی‌ آنان‌ باز گردید، برای‌ شما عذر می‌آورند» این‌ جمله‌، از حال‌ منافقان‌ متخلفی‌ که‌ در مدینه‌ باقی‌ماندند، چنین‌ خبر می‌دهد که‌ آنها به‌زودی‌ در هنگام‌ بازگشت‌ مؤمنان‌ از غزوه‌ تبوک‌، از عدم‌ مشارکت‌ خود در جهاد نزد آنان ‌عذر پیش‌ می‌آورند «بگو: عذر نیاورید که‌ هرگز سخن‌ شما را باور نمی‌کنیم» یعنی‌: شما را در این‌ عذآوریتان‌ تصدیق‌ نمی‌کنیم‌.

آن‌گاه‌ سبب‌ تصدیق‌ نکردن‌ آنها را بیان‌ کرده‌، می‌فرماید: «همانا خداوند ما را از بعضی‌ از خبرهای‌ شما آگاه‌ گردانیده» یعنی‌: عذرتان‌ را بدان‌ جهت‌ نمی‌پذیریم‌ که‌ خدای‌ از طریق‌ وحی‌، ما را به‌ دروغ‌ بودن‌ معاذیرتان‌ آگاه‌ کرده‌ و هم‌اینک‌ ما به‌ حقیقت‌ حال‌ شما واقفیم‌ «و خدا و رسول‌ او عمل‌ شما را خواهند دید» در آینده‌، که‌ آیا از شر و فسادی‌ که‌ هم‌اکنون‌ بر آن‌ هستید، دست ‌برمی‌دارید یا خیر «آن‌گاه‌ به‌سوی‌ دانای‌ نهان‌ و آشکار» که‌ خدای‌ تبارک‌ و تعالی‌است‌ «باز گردانیده‌ می‌شوید و شما را از آنچه‌ می‌کردید خبر می‌دهد» زیرا او به‌ هر قول‌ و عمل‌ و نیتی‌ که‌ از شما صدور یافته‌ ـ اعم‌ از آنچه‌ که‌ نهان‌ می‌داشتید، یا آنچه‌ که‌ بدان‌ تظاهر می‌کردید ـ داناست‌ و در نتیجه‌، شما را در قبال‌ آن‌ جزا می‌دهد.

﴿سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ إِذَا انْقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ٩٥[التوبة: ٩۵].

«چون‌ به‌سوی‌ آنان‌ باز گردید، به ‌زودی‌ نزد شما به‌ خدا سوگند خواهند خورد» یعنی‌: به‌زودی‌ عذرهای‌ بی‌اساسی‌ را که‌ آورده‌اند، با سوگندهای‌ دروغ‌ مؤکد خواهند ساخت‌ «تا از آنان‌ صرف‌نظر کنید» یعنی‌: هدف‌شان‌ از آن‌ سوگندهای‌ دروغین‌ این ‌است‌ که‌ شما مؤمنان‌ از آنان‌ درگذرید و صرف‌نظر کنید و به‌ سبب‌ تخلف‌شان‌ از جهاد، سرزنش‌ و مؤاخذه‌شان‌ نکرده‌ و هیچ‌ بازپرسی‌ از آنان‌ ننمایید و در عوض‌، از آنان‌ اظهار رضایت‌ و خشنودی‌ کنید «پس‌ از آنان‌ رو بگردانید» یعنی‌: ترک‌ و طردشان‌ کرده‌، از گناه‌شان‌ در نگذرید و از آنان‌ اعلام‌ رضایت‌ نکنید «چراکه‌ آنان‌ پلیدند» و تمام‌ اعمال‌شان‌ پلید و زشت‌ است‌ پس‌ به‌ این‌ علت‌، دیگر اهلیت‌ پذیرش ‌پند و ارشاد به‌سوی‌ خیر و دریافت‌ هشدار در مورد پرهیز از شر را ندارند بنابراین‌، تنها برخوردی‌ که‌ سزاوار شأن‌ آنهاست‌، واگذاشتن‌شان‌ به‌ حال‌شان‌ می‌باشد «و به ‌سزای‌ آنچه‌ می‌کردند، جایگاه‌شان‌ دوزخ‌ است».

﴿يَحْلِفُونَ لَكُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يَرْضَى عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ٩٦[التوبة: ٩۶].

«برای‌ شما سوگند یاد می‌کنند تا از آنان‌ خشنود گردید» یعنی‌: هدف‌ حقیقی‌ آنها از سوگندخوردن‌ این‌ است‌ تا سوگندهایشان‌ شما را راضی‌ سازد و بنابراین‌، دشمنی‌تان‌ به‌ دنیای‌شان‌ زیان‌ نرساند «پس‌ اگر شما از آنان‌ خشنود شوید» برای ‌کمک‌ به‌ حال‌ و وضع‌شان‌ چنان‌که‌ خواسته‌ آنان‌ نیز همین‌ است‌، بدانید که‌ «قطعا خدا از گروه‌ فاسقان‌ خشنود نمی‌شود».

هدف‌ باری‌ تعالی‌، نهی‌ مؤمنان‌ از خشنودی‌ و راضی‌ بودن‌ از منافقان‌ است‌ زیرا راضی‌ بودن‌ از کسانی‌که‌ خداوند أاز آنان‌ راضی‌ نیست‌، کاری‌ است‌ که‌ هرگز هیچ‌ مؤمنی‌ آن‌ را انجام‌ نمی‌دهد. این‌ تعبیر بدان‌ جهت‌ به‌کار گرفته‌ شد تا چنین ‌پنداشته‌ نشود که‌ رضای‌ مؤمنان‌ از منافقان‌، مقتضی‌ رضای‌ خدای‌ متعال‌ نیز هست‌.

﴿الْأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَنِفَاقًا وَأَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُوا حُدُودَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ٩٧[التوبة: ٩٧].

«بادیه‌نشینان‌ عرب‌، در کفر و نفاق‌ سخت‌ترند» از دیگران‌ زیرا آنان‌ دلهایی ‌سخت‌تر، طبیعت‌هایی‌ درشت‌تر و زبان‌هایی‌ خشن‌تر دارند بنابر این‌، آنها باالطبع‌ از پذیرش‌ کتاب‌های الهی‌ و پیامهای‌ پیامبران‌ وی‌ دورترند. چنان‌که‌ احادیثی‌ روایت ‌شده‌ است‌ که‌ مشعر بر این‌ حقیقت‌ است‌، از جمله‌ حدیث‌ شریف‌ وارده‌ به‌ روایت‌ عائشه‌ ل که‌ فرمود: گروهی‌ از بادیه‌ نشینان‌ عرب‌ نزد رسول‌ خدا صآمده‌ بودند، آنها از یاران‌ رسول‌ خدا صپرسیدند: آیا شما کودکانتان‌ را می‌بوسید؟ یاران‌ فرمودند: آری‌! گفتند: ولی‌ سوگند به‌ خدا که‌ ما کودکانمان‌ را نمی‌بوسیم‌! در این‌ اثنا رسول‌ خدا صفرمودند: «وقتی‌ خدای‌ رحمت‌ و مهر را از دلهایتان‌ برداشته‌ است‌، من‌ چه‌ می‌توانم‌ بکنم‌!». اعراب‌: ساکنان‌ بادیه‌ ازقوم‌ عربند. پس‌ کسانی‌ از قوم‌ عرب‌ که‌ ساکن‌ شهرهایند، «عربی» و کسانی‌ از آنان‌که‌ در بادیه‌ و صحرا سکونت‌ دارند، «اعرابی» نامیده‌ می‌شوند.

«و» بادیه‌نشینان‌ عرب‌ «سزاوارترند به‌ این‌که‌ حدود شریعتی‌ را که‌ خدا بر پیامبرش ‌نازل‌ کرده‌، ندانند» به‌ سبب‌ دوری‌شان‌ از اماکن‌ انبیا ÷و از دیار نزول‌ وحی‌ «و خدا دانای‌ حکیم‌ است» داناست‌ به‌ احوال‌شان‌، صاحب‌ حکمت‌ است‌ در امهال‌ و فرصت‌ دادن‌ به‌ آنان‌.

ابن‌کثیر می‌گوید: «به‌سبب‌ درشت‌خویی‌ و سنگدلی‌ بادیه‌نشینان‌ بود که‌ خداوند أاز آنان‌ پیامبری‌ برنینگیخت‌ بلکه‌ پیامبران ÷ را از مردم‌ شهرها برانگیخت».

﴿وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَنْ يَتَّخِذُ مَا يُنْفِقُ مَغْرَمًا وَيَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوَائِرَ عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ٩٨[التوبة: ٩۸].

«و از اعراب» یعنی‌: از بادیه‌نشینان‌ «کسانی‌ هستند که‌ آنچه‌ را انفاق‌ می‌کنند» در راه‌ خدا أ«تاوان‌ می‌شمارند» برای‌ خود و بر این‌ باور اند که‌ این‌ خسارتی ‌برای‌شان‌ است‌ پس‌ فقط از روی‌ ریا و تقیه‌ انفاق‌ می‌کنند «و برای‌ شما دوائر را انتظار می‌برند» دائره‌: پیش‌آمد مصیبت‌بار و تقلب‌ روزگار است‌ که‌ در آن‌ نعمت‌ به‌ بلا دگرگون‌ می‌شود. آری‌! اینان‌ برای‌ شما انتظار چنین‌ روزی‌ را می‌کشند تا غلبه‌ شما از میان‌ برود و آن‌ وقت‌، زکات‌ اموال‌ خود را نپردازند.

شایان‌ ذکر است‌ که‌ بعد از درگذشت‌ رسول‌ خدا صمصداق‌ این‌ خبر قرآنی‌ به‌ تحقق‌ پیوست‌ پس‌ این‌ آیه‌، معجزه‌ای‌ از معجزات‌ غیبی‌ قرآن‌ کریم‌ است‌.

«پیشامد بد» و حادثه‌های‌ ناگوار؛ چون‌ شر و شکست‌ و عذاب‌ و بلا و هر پیش‌آمد ناگوار دیگری‌ «بر آنان‌ باد» بدین‌گونه‌ خداوند متعال‌ نفرین‌ خود را با آن ‌رخدادی‌ که‌ آنها در حق‌ مسلمانان‌ انتظار می‌بردند، همانند گردانید «و خدا شنواست» به‌ آنچه‌ که‌ می‌گویند «داناست» به‌ آنچه‌ که‌ در ضمیر خویش‌ پنهان‌ می‌دارند.

﴿وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَيَتَّخِذُ مَا يُنْفِقُ قُرُبَاتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ أَلَا إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَهُمْ سَيُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ٩٩[التوبة: ٩٩].

«و برخی‌ دیگر از اعراب» یعنی‌: از بادیه‌نشینان‌ «کسانی‌اند که‌ به‌ خدا و روز آخرت ‌ایمان‌ دارند» اینان‌ گروه‌ دوم‌ از بادیه‌نشینان‌ هستند «و آنچه‌ را انفاق‌ می‌کنند» در راه‌ خدا أ«سبب‌ تقرب‌ نزد خدا می‌شمارند» قربات‌: آنچه‌ که‌ انسان‌ به‌ سبب‌ آن‌ به‌خدا أتقرب‌ و نزدیکی‌ جوید «و صلوت‌ پیامبر را» یعنی‌: دعاهای‌ نیک‌ وآمرزش‌خواهی‌ پیامبر را نیز مایه‌ تقرب‌ نزد خدای‌ سبحان‌ می‌شمارند، از آن‌ رو که ‌به‌ خدا أو پیامبرش‌ ایمانی‌ نیرومند و باوری‌ راسخ‌ دارند «آگاه‌ باش‌ که‌ بی‌گمان ‌این» انفاق‌ و صدقات‌شان‌ و نیز دعاها و آمرزش‌خواهی‌ پیامبر ص«قربتی ‌است» مقبول‌ و پذیرفته‌شده‌ «برای‌ آنان» نزد خدای‌ متعال‌ «به‌زودی‌ خدا ایشان‌ را در جوار رحمت‌ خویش‌ در می‌آورد» رحمت‌ پروردگار متعال‌: محبت‌ وی‌ است‌ با مؤمنان‌ و آنچه‌ که‌ از خیر دنیا و بهشت‌ آخرت‌ به‌ ایشان‌ عنایت‌ می‌کند «همانا خداوند آمرزنده‌ است» و عیب‌ مقصران‌ را می‌پوشاند «مهربان‌ است» و تلاش‌ وکوشش‌ اندک‌مایه‌گان‌ را می‌پذیرد.

﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ١٠٠[التوبة: ۱۰۰].

«و سابقون‌ الاولون‌ از مهاجران‌ و انصار» سابقون‌ الاولون‌ از مهاجران‌: پیشگامان ‌و سبقت‌کنندگان‌ نخستین‌ از اصحابی‌اند که‌ به‌ هر دو قبله‌ نماز خوانده‌اند، یعنی‌ سابقه‌ آنها در اسلام‌ به‌ عهدی‌ می‌رسد که‌ هر دو قبله‌ را دریافته‌اند. یا کسانی‌اند که‌شاهد «بیعت‌الرضوان» بوده‌اند. یا اهل‌ «بدر» اند؛ و بهترین‌شان‌ خلفای ‌چهارگانه‌اند به‌ ترتیب‌، سپس‌ شش‌ تن‌ باقی‌ مانده‌ از «عشره‌ مبشره»، آن‌گاه‌ اهل ‌«بدر»، سپس‌ مجاهدان‌ «احد»، آن‌گاه‌ اهل‌ «بیعت‌الرضوان» در «حدیبیه». وسابقون‌ الاولون‌ از انصار: نخستین‌ پیشگامانی‌ از انصار هستند که‌ با رسول‌ خدا صدر «بیعت‌ عقبه‌ اول‌ و دوم»، بیعت ‌کرده‌ اند، که‌ تعدادشان‌ در بیعت‌ عقبه‌ اول‌ هفت ‌تن‌ و در بیعت‌ عقبه‌ دوم‌، هفتاد تن‌ بود «و کسانی‌که‌ با نیکوکاری‌ از آنان‌ پیروی‌ کرده‌اند» یعنی‌: کسانی‌ که‌ از نخستین‌ پیشروان‌ پیشگام‌ مهاجر و انصار، پیروی‌ کرده‌اند. ایشان‌ دنباله‌ روان‌ و از پی‌آیندگان‌ آنانند؛ از صحابه‌ سو تابعینی‌ که‌ بعد از ایشان‌ آمده‌اند، یا تا روز قیامت‌ می‌آیند، در صورتی‌که‌ از نخستین‌ پیشگامان‌ دین‌ و دعوت‌، با نیکوکاری‌ در کردار و گفتار پیروی‌ کنند. آری‌! همین‌ پیشگامان ‌نخستین‌ از مهاجران‌ و انصار و پیروان‌ راستین‌ آنان‌ هستند که‌: «خدا از ایشان ‌خشنود شد» و طاعات‌ و عبادات‌شان‌ را پذیرفت‌ و از تقصیرات‌شان‌ در گذشت‌ و برآنان‌ خشم‌ نگرفت‌ «و ایشان‌ نیز از او خشنود شدند» بر آنچه‌ که‌ از فضل‌ خویش ‌به‌ آنان‌ عطا کرد و از نعمت‌ دینی‌ و دنیوی‌ خویش‌ بر آنان‌ سرازیر کرد «و برای ‌آنان» همراه‌ با رضای‌ خویش‌ «باغهایی‌ آماده‌ کرده‌ که‌ از زیر آن‌ نهرها روان‌ است‌،همیشه‌ در آن‌ جاودانند، این‌ است‌ همان‌ کامیابی‌ بزرگ».

پس‌ این‌ آیه‌، گواهی‌ و مژده‌ و بشارتی‌ است‌ از سوی‌ خدای‌ منان‌ به‌ بهشت‌ و رستگاری‌ در آخرت‌ برای‌ پیشروان‌ و پیشگامان‌ از اصحاب‌ پیامبر صچنان‌که ‌این ‌آیه‌ مژده‌ بخش‌ کسانی‌ نیز هست‌ که‌ رهرو راه‌ ایشان‌ بوده‌ و ایشان‌ را برای‌ خود مقتدا و الگو قرار می‌دهند.

دلیل‌ این‌که‌ پروردگار متعال‌ سابقه‌ داران‌ را بر دیگر مسلمانان‌ برتری‌ و فضیلت ‌داد، همانا ایمان‌ و انفاق‌شان‌ در دوران‌ ضعف‌ اسلام‌ و قبل‌ از غلبه‌ و انتشار آن ‌است‌.

﴿وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِيمٍ١٠١[التوبة: ۱۰۱].

در اینجا با مجموعه‌ دیگری‌ از آیات‌ روبرو می‌شویم‌ که‌ به‌ ما زوایای‌ بیشتری‌ از اوصاف‌ و روشهای‌ منافقان‌ را روشن‌ ساخته‌ و در مقابل‌، اوصاف‌ مؤمنان‌ را نیز روشن‌ می‌کند: «و برخی‌ از بادیه‌نشینانی‌ که‌ پیرامون‌ شما هستند، منافق‌اند» این‌گروه‌، منافقانی‌ بودند که‌ پیرامون‌ مدینه‌ سکونت‌ داشتند «و نیز بعضی‌ از اهل ‌مدینه» مردمانی‌ منافق‌اند که‌ «بر نفاق‌ خو گرفته‌اند» یعنی‌: بر نفاق‌ پایداری‌ کرده‌، در آن‌ مهارت‌ کسب‌ نموده‌ و شدیدا بر آن‌ سرسختی‌ نشان‌ می‌دهند و از آن‌ منصرف‌ نگشته‌ اند. شایان‌ ذکر است‌ که‌ مهارتشان‌ در نفاق‌ تا بدانجا بود که‌ نفاق‌شان ‌حتی‌ بر رسول‌ خدا صنیز مخفی‌ ماند، چه‌ رسد به‌ سایر مؤمنان‌ «تو آنان‌ رانمی‌شناسی‌، ما آنان‌ را می‌شناسیم» یعنی‌: ای‌ محمد ص! تو آنان‌ را به‌ اشخاص‌ و اعیان‌شان‌ نمی‌شناسی‌؛ زیرا آنان‌ در نفاق‌ ماهرند و از آنچه‌ که‌ موجب‌ شک‌ و شبهه‌ در ایمان‌شان‌ گردد، دوری‌ می‌گزینند به‌طوری‌ که‌ نفاق‌شان‌ بر انسان‌ مخفی‌ مانده‌ و جز برای‌ خدای‌ سبحان‌ بر دیگران‌ آشکار نیست‌ «ما به‌زودی‌ آنان‌ را دو بار عذاب ‌می‌کنیم» مراد از دوبار عذاب‌، یکی‌ رسوا ساختن‌ و برملا کردن‌ نفاق‌شان‌ و دیگری ‌عذاب‌ نمودن‌شان‌ در آخرت‌ است‌. به‌ قولی‌: مراد از دو بار عذاب‌؛ یکی‌ نزول ‌مصایب‌ بر اموال‌ و اولاد و جان‌هایشان‌ و دیگری‌ عذاب‌ قبر است‌ «آن‌گاه‌ به‌سوی‌ عذابی‌ بزرگ‌ بازگردانیده‌ می‌شوند» یعنی‌: به‌سوی‌ درک‌ اسفل‌ در دوزخ‌.

﴿وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ١٠٢[التوبة: ۱۰۲].

در این‌ آیه‌، خداوند أبه‌ بیان‌ حال‌ گروه‌ دیگری‌ از متخلفان‌ می‌پردازد که‌ تخلف‌شان‌ از جهاد، به‌ انگیزه‌ نفاق‌ نبوده‌ بلکه‌ گناهی‌ همراه‌ با ایمان‌ بوده‌ است‌: «و دیگرانی‌ هستند که‌ به‌ گناهان‌ خود اعتراف‌ کردند» یعنی‌: از اهل‌ مدینه‌ گروهی‌ دیگرند که‌ در واقع‌ امر مؤمن‌ بوده‌ اما از غزوه‌ تبوک‌ بی‌هیچ‌ عذر موجهی‌ تخلف‌ کردند و بعدا از این‌ کار خود پشیمان‌ شدند ولی‌ برای‌ توجیه‌ تخلف‌ خویش‌ نزد رسول‌ خدا ص، به‌ پیش ‌کشیدن‌ عذرهای‌ دروغین‌ متوسل‌ نگشته‌ بلکه‌ در عوض ‌امیدوار بودند که‌ خداوند أبرآنان‌ توبه‌ پذیر شود «عملی‌ نیک‌ را» یعنی‌: اعمالی‌ را که‌ قبلا انجام‌ داده‌ بودند؛ از پایبندی‌ به‌ احکام‌ و برنامه‌های‌ اسلام‌ و رفتن‌ به‌ جهاد در سایر غزوات‌ «با عمل‌ دیگر که‌ بد است‌ در آمیخته‌اند» مراد: تخلف‌شان‌ از غزوه‌ تبوک‌ است‌. ولی‌ ایشان‌ یک ‌بار دیگر این‌ عمل‌ بد را با عمل‌ نیکی‌ دنبال‌ کردند که‌ عبارت‌ از: اعتراف‌شان‌ به‌ آن‌ عمل‌ بد و توبه‌شان‌ از آن‌ است‌ «نزدیک‌ است‌ که‌ خداوند توبه‌ آنان‌ را بپذیرد» زیرا اعتراف‌شان‌ به‌ گناه‌، خود توبه‌ است‌ «که‌همانا خداوند آمرزنده‌ مهربان‌ است» گناهان‌ را می‌آمرزد و بر بندگانش‌ بزرگوارانه‌ می‌بخشد.

ابن‌عباس‌ سدر بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: آیه‌ کریمه‌ در شأن‌ ابولبابه‌ و گروهی‌ از یارانش‌ نازل‌ شد که‌ از همراهی‌ با رسول‌ خدا صدر غزوه‌ تبوک‌ تخلف‌ کردند و چون‌ آن‌ حضرت‌ صاز تبوک‌ بازگشتند، آنان‌ خود را به‌ ستونهای‌ مسجد بسته‌، سوگند خوردند که‌ جز رسول‌خدا صکسی‌ دیگر نباید از ستون‌ها بازشان‌ کند. و بعد از نزول‌ این‌ آیه‌، رسول‌ خدا صشخصا آنها را از ستونهای‌ مسجد باز کردند. ولی‌ حکم‌ آیه‌ کریمه‌ درباره‌ همه‌ مؤمنان‌ خطاکار، عام‌ است‌.

﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ١٠٣[التوبة: ۱۰۳].

«از اموال‌ آنان‌ صدقه‌ای‌ بگیر» که‌ کفاره‌ گناهان‌شان‌ باشد. به‌ قولی‌: مراد از آن‌، ادای‌ زکات‌ فرض‌ است‌. به‌ قولی‌ دیگر: مراد؛ دادن‌ صدقه‌ مخصوصا از سوی‌ این‌ گروهی‌ است‌ که‌ به‌ گناهان‌شان‌ اعتراف‌ کرده‌اند زیرا آنها بعد از پذیرش‌ توبه‌شان ‌اموال‌ خویش‌ را تقدیم‌ رسول‌ خدا صکردند، همان‌ بود که‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد و آن‌ حضرت‌ صرا به‌ گرفتن‌ بعضی‌ از اموال‌شان‌ ـ نه‌ کل‌ آن‌ ـ دستور داد «تا آنها را با آن» زکات‌، یا صدقه‌ای‌ که‌ از آنان‌ می‌گیری‌ «پاک‌ و پاکیزه‌ سازی» تطهیر: از بین‌ بردن‌ اثر گناهی‌ است‌ که‌ دامنگیر آنان‌ شده‌ بود. تزکیه‌: افزودن‌ بیشتر و کاملتر در این‌ پاکسازی‌ است‌.

آیه‌ کریمه‌ دلیل‌ بر فضیلت‌ صدقه‌ است‌ زیرا گناه‌ به‌ وسیله‌ آن‌ محو می‌شود، هرچند در بزرگی‌ خود به ‌مانند تخلف‌ از جهاد باشد.

«و برای‌ آنان‌ دعاکن» یعنی‌: بعد از گرفتن‌ این‌ صدقه‌ از اموال‌شان‌، در حق‌ آنان‌ دعای‌ خیر کن‌. از این‌ جهت‌، سنت‌ است‌ که‌ گیرنده‌ صدقه‌ به‌ هنگام‌ گرفتن‌ آن‌، درحق ‌دهنده‌ صدقه‌ دعا کند «زیرا دعای‌ تو برای‌ آنان‌ سکنی‌ است» سکن‌: آنچه‌ که‌ روان‌ بدان‌ آرام‌ و اطمینان‌ گیرد «و خدا شنوای‌ داناست» شنوای‌ دعایت‌، یا شنوای ‌اعتراف‌ به‌گناه‌ و دعای‌ آنان‌ است‌، داناست‌ به‌ آنچه‌ که‌ در نهادشان‌ از اندوه‌ و پشیمانی‌ بر گناه‌ وجود دارد.

عبدالله بن ‌ابی ‌اوفی‌ سمی‌گوید: «چون‌ زکات‌ قومی‌ را نزد رسول‌ خد صمی‌آوردند، رسول‌ خدا صبرای‌شان‌ دعا می‌کردند...».

﴿أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ١٠٤[التوبة: ۱۰۴].

آن‌گاه‌ ایشان‌ را به‌ رو آوردن‌ به‌سوی‌ توبه‌ و دادن‌ صدقه‌ برانگیخته‌ می‌فرماید: «آیا ندانسته‌اند که‌ تنها خداوند است‌ که‌ از بندگانش‌ توبه‌ را می‌پذیرد» زیرا او از اطاعت‌ مطیعان‌ بی‌نیاز است‌ و از معصیت‌ عاصیان‌، پروایی‌ ندارد «و صدقات‌ را می‌گیرد» یعنی‌: می‌پذیرد «و» آیا ندانسته‌اند «که‌ خداست‌ که‌ خود توبه‌پذیر مهربان ‌است» به‌ کسانی‌ که‌ صدق‌ و راستگویی‌شان‌ را در توبه‌ و انابت‌ بداند؟.

این‌ آیه‌، گرامی‌داشت‌ و تشریفی‌ بزرگ‌ برای‌ عمل‌ صدقه‌ و انجام‌دهندگان‌ آن ‌است‌ و مفید این‌ معنی‌ است‌ که‌ پذیرفتن‌ توبه‌ و صدقه‌، در حوزه‌ اختیارات‌ رسول‌ خدا صیا دیگران‌ نیست‌ بلکه‌ فقط مخصوص‌ خداوند أمی‌باشد پس ‌صدقه‌دهندگان‌ باید فقط رضای‌ او را مدنظر داشته‌ باشند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است‌: «خداوند صدقه‌ را پذیرفته‌ و آن‌ را با دست‌ (بلاکیف) راستش‌ می‌گیرد، آن‌گاه‌ برای‌ شما آن‌ را چنان‌ پرورش‌ می‌دهد که‌ یکی‌ از شما کره‌ اسبش‌ را پرورش ‌می‌دهد تا بدانجا که‌ یک‌ لقمه‌ از صدقه‌ او، همانند کوه‌ احد می‌شود».

﴿وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ١٠٥[التوبة: ۱۰۵].

«و بگو» ای‌ محمد ص! به‌ این‌ گروه‌ توبه‌کار و غیر ایشان‌: «عمل‌ کنید که‌ به‌زودی ‌خدا و رسول‌ وی‌ و مؤمنان‌ در عمل‌ شما خواهند نگریست» پس‌ به‌سوی‌ اعمال‌ خیر و بی‌ریا بشتابید و اعمالتان‌ را برای‌ خدای‌ بی‌آلایش‌ گردانید. و عمل‌ اگر نیکو و شایسته‌ باشد، مؤمنان‌ آن‌ را می‌شناسند «و به‌ زودی» پس‌ از مرگ‌ «به‌سوی ‌دانای‌ نهان‌ و آشکار بازگردانیده‌ می‌شوید» یعنی‌: به‌سوی‌ خدای‌ بزرگی‌ که‌ هیچ‌ چیز بر وی‌ پنهان‌ نیست‌ و تمام‌ دانستنی‌ها نزد وی‌ یکسان‌ است‌، چه‌ آن‌ را آشکار سازید، چه‌ پنهان‌ دارید «آن‌گاه‌ شما را به‌ آنچه‌ انجام‌ می‌دادید، آگاه‌ خواهد کرد» و در برابر آن‌، شما را جزا خواهد داد.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صفرمودند: «اگر یکی‌ از شما در درون‌ صخره‌ بی‌منفذی‌ که‌ نه‌ دری‌ دارد و نه‌ روزنه‌ای‌، عملی‌ انجام‌ دهد، بی‌گمان‌ خداوند عملش‌ را ـ هرچه‌ که‌ باشد ـ برای‌ مردم‌ بیرون‌ خواهد افگند». همچنین‌در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «همانا اعمالتان‌ بر اقارب‌ و عشایر متوفایتان‌ عرضه‌ می‌شود پس‌ اگر اعمالتان‌ خیر باشد، آنها بدان‌ شادمان‌ می‌شوند و اگر غیر از این‌باشد، می‌گویند: بارخدایا! آنان‌ را نمیران‌ تا هدایت‌شان‌ کنی‌ چنان‌که‌ ما را هدایت ‌کردی».

﴿وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ١٠٦[التوبة: ۱۰۶].

آن‌گاه‌ حق‌ تعالی‌ به‌ ما از گروه‌ دیگری‌ از متخلفان‌ مؤمن‌ سخن‌ می‌گوید که ‌همچون‌ گروه‌ اول‌، در توبه‌ سعی‌ و مجاهده‌ نکردند و خداوند أقبول‌ توبه‌ آنان‌را به‌ تأخیر افگند ولی‌ سرانجام‌ توبه‌شان‌ را پذیرفت‌: «و دیگرانی‌ هستند که‌ به‌ امر الهی‌ واگذاشته‌ اند، یا این‌ است‌ که‌ آنان‌ را عذاب‌ می‌کند» اگر بر حالی‌ که‌ در آن ‌قرار دارند، باقی‌ بمانند «و یا توبه‌ آنها را می‌پذیرد» اگر توبه‌ راستینی‌ کرده‌ و در توبه‌شان‌ به‌ اخلاصی‌ تمام‌ آراسته‌ گردند «و خدا دانای‌ حکیم‌ است» داناست‌ به‌راستین ‌بودن‌ یا دروغین ‌بودن‌ توبه‌ ایشان‌، صاحب‌ حکمت‌ است‌ در به ‌تأخیر افگندن‌ پذیرش‌ توبه‌ از ایشان‌.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌: ایشان‌ سه‌ تن‌ از انصار به ‌نام‌های‌؛ کعب‌ بن‌مالک‌، هلال ‌بن ‌امیه‌ و مراره ‌بن ‌ربیع‌ بودند که‌ از غزوه‌ تبوک‌ تخلف‌ کردند و هر چند همانند گروه‌ ابولبابه‌، از این‌ کار پشیمان‌ بودند ولی‌ خود را به‌ ستون‌های‌ مسجد نبسته‌ و در توبه‌ جدیت‌ نکردند پس‌ در چنین‌ حالتی‌، کارشان‌ به‌فرمان‌ الهی‌ موقوف‌ ماند. درآخر سوره‌ خواهد آمد که‌ خداوند أسرانجام‌ توبه‌ آنان‌ را نیز پذیرفت‌.

﴿وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَى وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ١٠٧[التوبة: ۱۰٧].

در این‌ آیه‌ خداوند متعال‌ از گروه‌ دیگری‌ به‌ ما سخن‌ می‌گوید که‌ از عوامل ‌نفوذی‌ و به‌ اصطلاح‌ معاصر، «ستون‌ پنجم» دشمن‌اند: «و آنهایی‌ که‌ مسجدی ‌برای‌ زیان ‌رسانیدن‌ ساختند» تا به‌ مسلمانان‌ زیان‌ برسانند. این‌ گروه‌، منافقانی‌ بودند که‌ به‌ رهبری‌ شخصی‌ به‌نام‌ ابوعامر راهب‌، در جوار مسجد قبا مسجدی‌ بنا کردند که‌ به‌نام‌ «مسجد ضرار» لقب‌ گرفت‌. ضرارا: یعنی‌: به‌ قصد ضرر رساندن‌ به‌ مؤمنان‌ و آزارافگنی‌ در میان‌شان‌ «و» آن‌ مسجد را «برای‌ کفر» ساختند زیرا از ساختن ‌آن‌ مسجد، قصدی‌ جز تقویت‌ اهل‌ کفر و نفاق‌ نداشتند «و برای‌ تفرقه‌افگندن‌ میان ‌مسلمانان» همین‌گونه‌ آن‌ منافقان‌ خواستند تا به‌ بهانه‌ ساختن‌ «مسجد ضرار»، درمسجد «قباء» حاضر نشوند و در نتیجه‌، جماعت‌ مسلمانان‌ کم‌ شود، که‌ این‌ کارشان‌، زاینده‌ اختلاف‌، از بین‌ برنده‌ الفت‌ و محبت‌ و دارای‌ چنان‌ ابعاد خطرناکی‌ بود که‌ بر هیچ‌ عاقلی‌ پوشیده‌ نیست‌ «و» آن‌ مسجد را بنا کردند جهت‌ «کمینگاه‌ ساختن‌ برای‌ کسانی‌که‌ پیش‌ از این» یعنی‌: پیش‌ از ساختن‌ مسجد ضرار «با خدا و پیامبر او به‌ محاربه‌ برخاسته‌ بودند» که‌ آنان‌ همان‌ گروه‌ نفاق‌، به‌ رهبری ‌ابوعامر راهب‌ بودند «و البته‌ سوگند می‌خورند که» از بنای‌ این‌ مسجد «هدفی‌ جز نیکی‌ و خیر» یعنی‌: ذکر خدا أو مهربانی‌ به‌ مسلمانان‌ «نداشتیم‌. ولی‌ خدا گواهی ‌می‌دهد که‌ آنان‌ قطعا دروغگویند» در این‌ سوگند خود.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌: ابوعامر راهب‌، مردی‌ از اشراف‌ طایفه‌ خزرج ‌بود که‌ در جاهلیت‌ نصرانی‌ شده‌ بود و هجرت‌ پیامبر صبه‌ مدینه‌ و ظهور اسلام‌، رؤیاهای‌ شیرین‌ او را در ریاست‌ و رهبری‌ قومش‌ پریشان‌ ساخته‌ بود پس‌ به‌ جبهه‌ نفاق‌ پیوست‌ و گروهی‌ تشکیل‌ داد و به‌ آن‌ گروه‌ منافق‌ گفت‌: مسجدتان‌ را بسازید و آنچه‌ می‌توانید از نیرو و سلاح‌ آماده‌ کنید زیرا من‌ آهنگ‌ قیصر ـ شاه‌ روم‌ ـ را دارم‌ و از روم‌ چنان‌ لشکر عظیمی‌ را خواهم‌ آورد که‌ محمد و یارانش‌ را با آن‌ از مدینه‌ بیرون‌ کنم‌. و چون‌ از بنای‌ مسجد خود فارغ‌ شدند، برای‌ رسمیت ‌دادن‌ به‌آن‌، نزد پیامبر صآمدند و گفتند: یا رسول‌الله! ما مسجدی‌ را برای‌ معلولان‌ و نیازمندان‌ و برای‌ شبهای‌ سرد و بارانی‌ بنا نهاده‌ایم‌ و دوست‌ داریم‌ که‌ شما تشریف ‌بیاورید و به‌ ما در آن‌ نماز اقامه‌ کنید! آن‌ حضرت‌ صفرمودند: من‌ اکنون‌ عازم ‌سفر هستم‌ و اگر ان‌شاءالله از سفر بازگشتیم‌، به‌ میان‌ شما خواهیم‌ آمد و در آن‌ مسجد برای‌ شما نماز خواهیم‌ گزارد. همان‌ بود که‌ وحی‌ نازل‌ شد و آن ‌حضرت‌ صرا از راز توطئه‌ و نیرنگ‌شان‌ آگاه‌ کرد. پس‌ چون‌ از سفر بازگشتند، دو تن‌ از اصحاب‌ سرا فراخوانده‌ به‌ ایشان‌ فرمودند: به‌سوی‌ این‌ مسجدی‌ که‌ اهل‌ آن ‌ستمگرند، بروید و آن‌ را ویران‌ کنید و آتش‌ بزنید. آن‌ دو، شتابان‌ به‌ آن‌ مسجد رفتند و در حالی‌که‌ منافقان‌ طراح‌ آن‌ توطئه‌ در میان‌ آن‌ بودند، مسجد را آتش‌ زدند و ویران‌ کردند و سپس‌ از آنجا رفتند.

﴿لَا تَقُمْ فِيهِ أَبَدًا لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ١٠٨[التوبة: ۱۰۸].

«هرگز در آن‌ نایست» مراد: نهی‌ پیامبر صاز نمازگزاردن‌ در مسجد ضرار است‌ «هرآینه‌ مسجدی‌ که‌ از روز نخست‌ بنیادش‌ بر تقوی‌ نهاده‌ شده» که‌ مسجد «قباء» وبه‌ قولی‌: مسجدالنبی‌ صاست‌. مراد از ﴿مِنۡ أَوَّلِ يَوۡمٍروز تأسیس‌ آن‌ است‌ «سزاوارتر است‌ که‌ در آن» یعنی‌: در مسجد تقوی‌ «ایستاده‌ شوی» یعنی‌: اگر حتی‌ نمازگزاردنت‌ در مسجد منافقان‌ جایز می‌بود، بی‌گمان‌ ایستادنت‌ به‌ نماز و ذکر خدا أدر مسجدی‌ که‌ بر بنیاد تقوی‌ تأسیس‌ شده‌، سزاوارتر بود «در آن‌، مردانی‌اند که‌ دوست‌ دارند خود را پاک‌ سازند» از همه‌ پلیدی‌ها ـ به‌ وسیله‌ وضو وغسل‌ ـ و بر پاکسازی‌ خود در هنگام‌ عارض ‌شدن‌ موجب‌ آن‌، حریصند «و خداوند پاکیزگان» از نجاسات‌ و گناهان‌ «را دوست‌ می‌دارد» و از آنان‌ راضی‌ است‌. درباره‌ فضیلت‌ مسجد «قباء» احادیثی‌ آمده‌ است‌، از آن‌جمله‌ این‌ حدیث‌ شریف‌ است‌: «گزاردن‌ نمازی‌ در مسجد قباء، همانند انجام‌ دادن‌ یک‌ عمره‌ است».

ابن‌عباس‌ سدر بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: این‌ آیه‌ درباره‌ نمازگزاران‌ مسجد قباء نازل‌ شد. رسول‌ خدا صاز ایشان‌ سؤال‌ کردند که‌ شما چگونه‌ خود را پاک ‌می‌سازید؟ گفتند: بعد از استنجا با کلوخ‌، به‌ آب‌ نیز استنجا می‌کنیم‌.

آیه‌ کریمه‌، دلیل‌ بر استحباب‌ نمازگزاردن‌ در مساجد قدیمی‌ بنا شده‌ بر بنیاد توحید و تقوی‌ و بر استحباب‌ نمازگزاردن‌ همراه‌ با جماعت‌ صالحان‌ و پاکیزگان‌ است‌. درحدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: روزی‌ رسول‌ خدا صبرای‌ یاران‌ خود نماز بامداد را اقامه ‌کردند و در آن‌ سوره‌ «روم» را خواندند ولی‌ در قرائت‌ به‌ اشتباه‌ افتادند و چون‌ از نماز فارغ‌ شدند فرمودند: «قرآن‌ بر ما پوشیده‌ می‌شود، [علت‌ این‌ است‌که] مردمانی‌ از شما همراه‌ ما نماز می‌خوانند که‌ وضوی‌ خویش‌ را کامل‌ انجام ‌نمی‌دهند پس‌ هرکس همراه‌ ما در نماز حاضر می‌شود، باید وضوی‌ خویش‌ را نیکو گرداند».

﴿أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ١٠٩[التوبة: ۱۰٩].

«آیا کسی‌ که‌ بنیاد خود را بر خداترسی‌ و خشنودی‌ الهی‌ نهاده‌ بهتر است‌، یا کسی‌ که‌ بنای‌ خود را بر لب‌ پرتگاهی‌ مشرف‌ به‌ سقوط پی‌ریزی‌ کرده‌ و با آن‌ در آتش‌ دوزخ‌ فرومی‌افتد؟» یعنی‌: کسی‌که‌ بنیاد کار خود را بر زیربنای‌ قوی‌ و محکم‌ که‌ همانا تقوای ‌الهی‌ و خشنودی‌ اوست‌ پی‌ریزی‌ کرده‌ ـ چون‌ تأسیس‌ مسجد قباء ـ بهتر از آن ‌کسی‌ است‌ که‌ به‌ خلاف‌ این‌، بنایش‌ را بر لب‌ پرتگاهی‌ مشرف‌ به‌سقوط گذاشته ‌است‌ که‌ آن‌ ساختمان‌ با بانی‌ خود یکجا در آتش‌ جهنم‌ فرو می‌افتد؟ پس‌ ساختن ‌آبادی‌ براساس‌ تقوی‌؛ کنایه‌ از اخلاص‌ در اعمال‌ است‌ و ساختن‌ بنا بر کناره‌ رودخانه‌ مشرف‌ به‌ سقوط؛ کنایه‌ از ریا و عجب‌ و داشتن‌ نیت‌ ناخالص‌ در اعمال‌ است‌. جرف‌: کناره‌ و لبه‌ وادی‌ای‌ است‌ که‌ در معرض‌ هجوم‌ آب‌ و سیل‌بردگی ‌قرار دارد. هار: یعنی‌: مشرف‌ به‌ سقوط «و خدا گروه‌ بیدادگران‌ را هدایت ‌نمی‌کند» یعنی‌: به‌ آنان‌ ـ به‌ عنوان‌ مجازاتی‌ بر نفاق‌شان‌ ـ توفیق‌ خیر نمی‌دهد.

﴿لَا يَزَالُ بُنْيَانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ١١٠[التوبة: ۱۱۰].

«همواره‌ آن‌ ساختمانی‌ که‌ بنا کرده‌اند، در دل‌هایشان‌ سبب‌ شک» و برانگیزاننده ‌شبهه‌ و نفاق‌ «است» زیرا بانیان‌ مسجد ضرار، منافقانی‌ شکاک‌ بودند که‌ بعد از ویران ‌ساختن‌ آن‌ مسجد و خنثی‌ شدن‌ نیرنگ‌ و توطئه‌شان‌، به‌ تصمیم‌ خود بر کفر و دشمنی‌ و کینه‌ علیه‌ اسلام‌، افزودند «تا آن‌که‌ دل‌هایشان‌ پاره‌پاره‌ شود» یعنی‌: پیوسته‌ در شک‌ و نفاق‌ به‌سر می‌برند تا دل‌هایشان‌؛ یا با مرگ‌، یا با شمشیر پاره‌پاره ‌شود و فقط در این‌ هنگام‌ است‌ که‌ شک‌ و شبهه‌ از دل‌هایشان‌ رخت‌ برمی‌بندد. یامراد این‌ است‌: پیوسته‌ در شک‌ و نفاق‌ به‌سر می‌برند تا دل‌هایشان‌ به‌وسیله‌ توبه‌ و پشیمانی‌ از نفاق‌، پاره‌ و پریشان‌ شود «و خدا دانای‌ حکیم‌ است» داناست‌ به ‌نیت‌هایشان‌، صاحب‌ حکمت‌ است‌ در جزا دادن‌ آنها به‌ سبب‌ جرایم‌شان‌.

﴿إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ١١١[التوبة: ۱۱۱].

بعد از آن‌که‌ خداوند متعال‌ رسوایی‌های‌ منافقان‌ را شرح‌ داد، در اینجا فضیلت ‌جهاد را بیان‌ می‌کند: «همانا خداوند از مسلمانان‌ جانها و مال‌هایشان‌ را به‌ این‌که ‌بهشت‌ برای‌شان‌ باشد، خریده‌ است» یعنی‌: گروه‌ مجاهد، جان‌هایشان‌ را به‌خدای‌ متعال‌ در قبال‌ بهشت‌ فروخته‌اند زیرا جانها و مال‌هایشان‌ را به‌ جهاد بخشیده‌اند و خدای‌ متعال‌ هم‌ در مقابل‌، بهشت‌ را به‌ ایشان‌ بخشیده‌ است‌ «همان ‌کسانی‌ که‌ در راه‌ خدا می‌جنگند و می‌کشند و کشته‌ می‌شوند» یعنی‌: در میدانهای ‌جنگ‌ به‌ قصد کشتن‌ کفار پیش‌ می‌تازند و در این‌ راه‌، حتی‌ خود نیز تن‌ به ‌کشته ‌شدن‌ می‌دهند پس‌ اگر چنین‌ کردند، بی‌گمان‌ سزاوار بهشت‌ گردیده‌اند، هرچند بعد از تعرض‌ و اقدام‌ علیه‌ کفار و قرار دادن‌ خود در معرض‌ کشته‌شدن‌، کشته‌ هم‌ نشدند «این‌ به ‌عنوان‌ وعده‌ حقی‌ در تورات‌ و انجیل‌ و قرآن‌ برعهده‌ اوست» خدای‌ سبحان‌ خبر می‌دهد که‌ استحقاق‌ بهشت‌ برای‌ مجاهدان‌، وعده‌ راستین‌ و ثابتی‌ از سوی‌ او در کتاب‌های تورات‌ و انجیل‌ است‌، همچنان‌که‌ این‌ وعده‌ در قرآن‌ نیز هست‌ «و چه ‌کسی‌ از خدا به‌ عهد خویش‌ وفادارتر است‌؟» مسلما هیچ‌کس‌! زیرا حق‌ تعالی‌ صادق‌الوعدی‌ است‌ که‌ وعده‌ خویش‌ را هرگز خلاف‌ نمی‌کند «پس‌ به‌ این‌ معامله‌ای‌ که‌ با او کرده‌اید، شادمان‌ باشید» و اظهار مسرت‌ و بهجت‌ نمایید زیرا در آن‌ چنان‌ سودی‌ کرده‌اید که‌ هیچ‌ یک‌ از مردم‌ در هیچ‌ معامله‌ای ‌آنچنان‌ سودی‌ نمی‌کند ـ مگر کسی‌ که‌ به‌مانند شما عمل‌ کند «و این‌ همان‌ کامیابی ‌بزرگ‌ است» زیرا هیچ‌ کامیابی‌ای‌ بزرگتر از بهشت‌ نیست‌ پس‌ کجایند کسانی‌ که‌ با خدای‌ خویش‌ چنین‌ معامله‌ سراسر منفعت‌باری‌ انجام‌ دهند؟

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌: آیه‌ کریمه‌ در شأن‌ هفتاد تن‌ از انصاری‌ نازل‌ شد که‌ با آن‌ حضرت‌ صدر «عقبه‌ کبری» بیعت‌ کردند. عبدالله بن ‌رواحه‌ سدر بیان ‌این‌ رخداد می‌گوید: «در آنجا من‌ به‌ رسول‌ خدا صگفتم‌: هرچه‌ می‌خواهید برای‌ پروردگار متعال‌ و برای‌ خود شرط نمایید». آن‌ حضرت‌ صفرمودند: «برای ‌پروردگارم‌ شرط می‌نمایم‌ که‌ او را عبادت‌ کنید و چیزی‌ را با او شریک‌ نیاورید و برای‌ خودم‌ شرط می‌نمایم‌ که‌ آنچه‌ را از جانها و مال‌هایتان‌ باز می‌دارید، از من‌ نیز باز دارید». بیعت‌کنندگان‌ گفتند: اگر چنین‌ کنیم‌، پاداشمان‌ چیست‌؟ رسول‌ خدا صفرمودند: «پاداش‌ شما بهشت‌ است». انصار گفتند: معامله‌ سود کرد، نه‌ فسخ‌ می‌کنیم‌ و نه‌ طالب‌ فسخ‌ آن‌ می‌شویم‌! همان‌ بود که‌ نازل‌ شد: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ ٱشۡتَرَىٰ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ[التوبة: ۱۱۱].

﴿التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ١١٢[التوبة: ۱۱۲].

اما چه‌ کسانی‌ خود را برای‌ این‌ معامله‌ آماده‌ می‌کنند؟: «آنان ‌توبه‌کنندگانند» یعنی‌: بازگشت‌ کنندگانند از شرک‌ و نفاق‌ و معصیت‌ به‌سوی‌ طاعت ‌خدا أ«عبادت‌ کنندگانند» یعنی‌: قیام‌کنندگانند به‌ عبادت‌ خدای‌ همراه‌ با اخلاصی‌ که‌ بدان‌ مأمور شده‌اند «حمد گویانند» که‌ خدای‌ متعال‌ را در رنج‌ و راحت‌ و در سختی‌ و آسانی‌، سپاس‌ و ثنا می‌گویند «سائحانند» به‌ قولی‌: سائحان‌؛ روزه‌داران‌ و به‌ اقوالی‌ دیگر: مجاهدان‌، یا دانشجویان‌، یا سیر و سفر کنندگان‌ در زمین‌ به‌ منظور پند و عبرت‌ گرفتن‌ از احوال‌ مردم‌اند «رکوع‌ و سجده‌کنندگانند» یعنی‌: بر نماز خویش‌ مواظب‌ و نگهبانند «امر کنندگانند به ‌معروف» یعنی‌: به‌ آنچه‌ که‌ در شریعت‌، پسندیده‌ است‌ «و نهی‌ کنندگانند از منکر» منکر: چیزی‌ است‌ که‌ شرع‌ شریف‌ آن‌ را انکار نماید و ناپسند بداند «و نگاه ‌دارندگان‌ حدود خدایند» یعنی‌: به‌ احکام‌ و برنامه‌های‌ خداوند أو اوامر و نواهی‌ وی‌ که‌ آن‌ را در کتب‌ خویش‌ و بر زبان‌ پیامبرانش‌ نازل‌ کرده‌، پایبندند. «و مؤمنان‌ را» یعنی‌: کسانی‌ را که‌ به‌ اوصاف‌ یاد شده‌ موصوفند و به ‌راستی‌ شایسته‌ وصف‌ ایمان‌ می‌باشند؛ «بشارت‌ ده».

ابن‌عباس‌ سمی‌گوید: «هر کس‌ بر این‌ اوصاف‌ بمیرد، مرگ‌ او در راه‌ خدا أاست».

پس‌ این‌ها در مجموع‌، ده‌ وصف‌ است‌ و دعوتگران‌ و مربیان‌ این‌ امت‌، اگر می‌خواهند که‌ نسلی‌ را براساس‌ ایمان‌ و عقیده‌ تربیت‌ کنند، باید این‌ اوصاف‌ ده‌گانه‌ را نصب‌العین‌ خویش‌ قرار دهند.

﴿مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُوا أُولِي قُرْبَى مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ١١٣[التوبة: ۱۱۳].

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌: چون‌ ابوطالب‌ به‌ حال‌ احتضار در آمد، رسول‌ خدا صـ در حالی‌که‌ ابوجهل‌ و عبدالله بن‌امیه‌ نیز نزد وی‌ بودند ـ بر سر بالین‌ وی‌ نشستند و به‌ وی‌ فرمودند: ای‌ عم‌ من‌! بگو: لااله‌الااللهتا با آن‌ نزد خدا أبرایت‌ حجت‌ آورم‌. ولی‌ ابوجهل‌ و عبدالله بن‌امیه‌ به‌ وی‌ گفتند: ای ‌ابوطالب‌! آیا از آیین‌ عبدالمطلب‌ رو بر می‌گردانی‌؟! رسول‌ خدا صپیوسته‌ این ‌سخن‌ را به‌ ابوطالب‌ تکرار می‌کردند و در مقابل‌؛ ابوجهل‌ و ابن‌امیه‌ او را به‌ عناد ومخالفت‌ برمی‌انگیختند، سرانجام‌، آخرین‌ سخنی‌ که‌ ابوطالب‌ به‌ ایشان‌ گفت‌، این ‌بود: من‌ بر آیین‌ عبدالمطلب‌ هستم‌! و از این‌که‌ «لااله‌ الاالله» بگوید، ابا ورزید. پس‌ چون‌ رسول‌ خدا صاز ایمان ‌آوردن‌ وی‌ مأیوس‌ شدند، فرمودند: «حالا که ‌چنین‌ است‌، من‌ هم‌ تا آن‌گاه‌ که‌ از آمرزش‌خواستن‌ برایت‌ نهی‌ نشوم‌، برایت‌ آمرزش‌ می‌طلبم». همان‌ بود که‌ نازل‌ شد: «بر پیامبر و مؤمنان‌ روا نیست‌ که‌ برای‌ مشرکان‌ طلب‌ آمرزش‌ کنند، هرچند خویشاوندان‌شان‌ باشند پس‌ از آن‌که‌ برای‌شان‌ آشکار گردید که‌ آنان‌ اهل‌ دوزخ‌اند» بدان‌ جهت‌ که‌ بر شرک‌ مرده‌اند.

این‌ آیه‌ متضمن‌ قطع‌ موالات‌ با کفار، تحریم‌ آمرزش‌خواهی‌ برای‌ آنان‌ و تحریم‌ درخواست‌ چیزی‌ برای‌ آنهاست‌ که‌ آن‌ درخواست‌، برای‌شان‌ جایز نیست‌. همچنین‌ نمازخواندن‌ بر جنازه‌ کافر، آمرزش‌خواهی‌ برای‌ وی‌ است‌ و از آن‌ نهی ‌به‌عمل‌ آمده‌ است‌. البته‌ نزدیکی‌ و خویشاوندی‌ انسان‌ مؤمن‌ با کافری‌، هیچ‌سودی‌ ـ در امثال‌ این‌ امور ـ به‌حال‌ وی‌ ندارد.

در روایت‌ دیگری‌ از ابن‌ مسعود سدر بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ آمده‌ است‌: «رسول‌ خدا صروزی‌ به‌ گورستان‌ رفتند و بر سر قبری‌ از مقابر نشسته‌ زمان‌ درازی ‌را با رازونیاز گذراندند و گریستند و من‌ هم‌ بر گریه‌ ایشان‌ گریستم‌، آن‌گاه ‌فرمودند: این‌ قبری‌ که‌ بر سر آن‌ نشسته‌ام‌، قبر مادرم‌ هست‌ و من‌ از پروردگارم ‌اجازه‌ خواستم‌ که‌ در حق‌ وی‌ دعا کنم‌، اما او به‌ من‌ اجازه‌ نداد».

﴿وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ١١٤[التوبة: ۱۱۴].

آن‌گاه‌ خداوند متعال‌، عذر ابراهیم‌ ÷را در آمرزش‌خواهی‌ وی‌ برای‌ پدرش ‌ذکر می‌کند: «و طلب‌ آمرزش‌ ابراهیم‌ برای‌ پدرش‌، جز برای‌ وعده‌ای‌ که‌ به‌ او داده‌ بود، نبود» آن‌ گاه‌ که‌ به‌ پدرش‌ گفت‌: ﴿لَأَسۡتَغۡفِرَنَّ لَكَ [۸]. همچنین‌ وعده‌ ابراهیم‌ به ‌پدرش‌ قبل‌ از آن‌ بود که‌ برایش‌ از طریق‌ وحی‌ روشن‌ شود که‌ او از اهل‌ دوزخ‌ و ازدشمنان‌ خدا أاست‌ «ولی‌ هنگامی‌ که‌ برای‌ ابراهیم‌ روشن‌ شد که‌ او دشمن‌ خداست‌، از او بیزاری‌ جست‌ چرا که‌ ابراهیم‌ اواهی‌ حلیم‌ بود» اواه‌: زاری‌کننده‌ فروتنی‌ است‌ که‌ چون‌ خطاهایش‌ را به‌ یاد آورد، از آن‌ در آه‌ و درد و ناله‌ می‌افتد و می‌گوید: آه‌! از گناهانم‌، آه‌! از مجازاتی‌ که‌ به‌ سبب‌ این‌ گناهان‌ با آن‌ روبرو می‌شوم‌! حلیم‌: شخص‌ بردباری‌ است‌ که‌ از اشتباهات‌ درمی‌گذرد و بر آزارها صبر می‌کند.

﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ مَا يَتَّقُونَ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ١١٥[التوبة: ۱۱۵].

«و خدا بر آن‌ نیست‌ که‌ گروهی‌ را پس‌ از آن‌که‌ هدایت‌شان‌ کرد، گمراه‌ کند، مگر آن‌که ‌چیزی‌ را که‌ باید از آن‌ پرواکنند، برای‌شان‌ بیان‌ کرده‌ باشد» یعنی‌: خداوند أبعد از آن‌که‌ گروهی‌ را به‌سوی‌ اسلام‌ و تطبیق‌ برنامه‌های‌ آن‌ هدایت‌ کرد، گمراهی‌ را برآنان‌ روا نمی‌دارد تا آن‌گاه‌ که‌ بر چیزی‌ از محرمات‌ وی‌ ـ بعد از آن‌که‌ برای‌شان‌ روشن‌ شده‌ باشد که‌ آن‌ چیز حرام‌ است‌ ـ قصد نکرده‌ باشند؛ اما اگر قبل‌ از آن‌که ‌برای‌شان‌ روشن‌ شود که‌ آن‌ چیز حرام‌ است‌، مرتکب‌ آن‌ کار حرام‌ گردند، در این‌ صورت‌ گناهی‌ بر آنان‌ نیست‌ و بدان‌ مؤاخذه‌ نمی‌شوند زیرا اطاعت‌ و معصیت‌، بعد از بیان‌ اوامر و نواهی‌ است‌ «همانا خداوند به‌ همه‌ چیز داناست» و هیچ‌ چیز از حیطه‌ بیکران‌ علم‌ وی‌ خارج‌ نیست‌.

﴿إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ١١٦[التوبة: ۱۱۶].

«در حقیقت‌، فرمانروایی‌ آسمانها و زمین‌ از آن‌ خداوند است‌، زنده‌ می‌کند و می‌میراند و برای‌ شما جز خدا یار و یاوری‌ نیست» پس‌ به‌ نصرت‌ خدا أمطمئن‌ و دلگرم‌ باشید و از دشمنان‌ وی‌ نهراسید.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ حکیم‌ بن‌ حزام‌ سآمده‌ است‌: روزی‌ رسول‌ خد صدر میان‌ اصحاب‌شان‌ بودند، در این‌ اثنا خطاب‌ به‌ ایشان‌ فرمودند: «آیا آنچه‌ را من ‌می‌شنوم‌، شما نیز می‌شنوید؟» اصحاب‌ سگفتند: ما چیزی‌ نمی‌شنویم‌. رسول‌ خدا صفرمودند: «اما من‌ صدای‌ ناله‌ آسمان‌ را می‌شنوم‌ و نباید آسمان‌ را بر این‌که‌ ناله‌ می‌کند، سرزنش‌ کرد؛ در حالی‌که‌ جای‌ وجبی‌ در آن‌ نیست‌ مگر این‌که‌ بر آن‌ فرشته‌ای‌ یا سجده‌ می‌کند، یا به‌ عبادت‌ ایستاده‌ است».

آیه‌ کریمه‌ برانگیزاننده‌ مؤمنان‌ بر تقوی‌ و جهاد است‌.

﴿لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَحِيمٌ١١٧[التوبة: ۱۱٧].

«به‌ یقین‌، خداوند بر پیامبر ببخشود» در این‌که‌ به‌ واپس‌ماندگان‌ متخلف‌ از غزوه‌ تبوک‌ اجازه‌ تخلف‌ داد، یا در این‌که‌ برای‌ مشرکان‌ آمرزش‌خواست ‌«و» نیز ببخشود بر «مهاجران‌ و انصار» گناهانشان‌ را بدان‌ جهت‌ «که‌ در آن‌ ساعت ‌دشوار» که‌ همانا غزوه‌ تبوک‌ بود «از پیامبر پیروی‌ کردند» و از پیروی‌ او تخلف ‌نورزیدند «بعد از آن‌که‌ چیزی‌ نمانده‌ بود که‌ دلهای‌ دسته‌ای‌ از آنان‌ از جای‌ برود» و ازقید طاعت‌ و اطاعت‌ بگردد و منحرف‌ شود.

آنان‌ گروهی‌ بودند که‌ به‌ سبب‌ دشواری‌ جهاد و سختی‌ بزرگی‌ که‌ در آن‌ افتاده‌بودند، در اندیشه‌ برگشت‌ از جبهه‌ جهاد فرورفتند.

«باز بر ایشان‌ توبه‌پذیر شد» یعنی‌: بر کسانی‌که‌ نزدیک‌ بود تخلف‌ کنند، یا برهمگی‌ مؤمنان‌ «چرا که‌ او نسبت‌ به‌ آنان‌ رئوف‌ و رحیم‌ است».

عمر سدر وصف‌ دشواری‌ و سختی‌ غزوه‌ تبوک‌ می‌گوید: «هنگامی‌ بارسول‌ خدا صبه‌ غزوه‌ تبوک‌ عازم‌ شدیم‌ که‌ چله‌ تابستان‌ بود و هوا سخت‌ گرم‌، روزی‌ در منزلی‌ فرود آمدیم‌ و در آن‌ به‌ ما تشنگی‌ سختی‌ دست‌ داد تا بدانجا که‌ گمان‌ کردیم‌ گردنهای‌ ما بریده‌ خواهد شد... در این‌ اثنا ابوبکر سگفت‌: یارسول‌الله! خدای‌ شما را به‌ دادن‌ خیر در دعایتان‌ عادت‌ داده‌ است‌ لذا تمنا می‌کنم‌ برای‌ ما دعا کنید. رسول‌ خدا صفرمودند: «آیا دوست‌ داری‌ که‌ چنین‌کنم‌؟» ابوبکر گفت‌: آری‌! پس‌ رسول‌ خدا صدستان‌شان‌ را به‌ آسمان‌ به‌ دعا برداشتند و هنوز آنها را پایین‌ نیاورده‌ بودند که‌ آسمان‌ باریدن‌ گرفت‌ و تند و پیوسته‌ بارید، سپس‌ آرام‌ گرفت‌ و اصحاب‌ سظروفی‌ را که‌ به‌ همراه‌ داشتند، از آب‌ پر کردند. در این‌ اثنا رفتیم‌ تا بنگریم‌ که‌ گستره‌ و میدان‌ بارش‌ باران‌ تا کجا بوده‌ است‌؟ با کمال‌ شگفتی‌ دیدیم‌ که‌ باران‌ از محیط قرارگاه‌ ما فراتر نرفته‌ است».

آری‌! پیروی‌ اصحاب‌ ساز پیامبر صدر همچو ساعات‌ دشواری‌ای‌ بود که ‌سبب‌ بخشایش‌ حق‌ تعالی‌ بر آنان‌ گردید زیرا تصمیم‌ قاطع‌ ایشان‌ به‌ جهاد در تنگدستی‌ و شدت‌ گرما، با علم‌ به‌ نیرومندی‌ دشمنی‌ چون‌ امپراطوری‌ روم‌، تصمیمی‌ بسیار سخت‌ و توان‌فرسا بود که‌ مؤمنان‌ دشواری‌ آن‌ را با همه‌ وجود خود لمس‌ می‌کردند، اما آن‌ همه‌ سختی‌ را در راه‌ خدا أو نشر اسلام‌ و تقویت ‌دولت‌ و صولت‌ آن‌، تحمل‌ کردند، هم‌ ازین‌رو، شایسته‌ برتری‌ درجات‌ شده‌ و ازتوبه‌ و مغفرت‌ برخوردار گشتند و در نهایت‌، خدای‌ هم‌ از ایشان‌ راضی ‌شد و هم‌ راضی‌شان‌ ساخت‌.

سبب‌ نزول‌ آیه‌کریمه‌، غزوه‌ تبوک‌ بود.

﴿وَعَلَى الثَّلَاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَنْ لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ١١٨[التوبة: ۱۱۸].

«و برآن‌ سه‌ کس‌ که‌ بازپس‌ داشته‌ شدند» یعنی‌: همچنین‌ خداوند أبر آن‌ سه‌تنی‌ که‌ از پیوستن‌ به‌ جهاد در تبوک‌ تأخیر کردند و توبه‌ آنان‌ همچون‌ توبه‌ گروه‌ متخلف‌ دیگر ـ از صاحبان‌ عذر که‌ ذکرشان‌ گذشت‌ ـ دردم‌ پذیرفته‌ نشد، [٩]نیزتوبه‌پذیر گردید و رسول‌ خدا صتوبه‌ آنها را پذیرفته‌ تلقی‌ نکردند تا آن‌که‌ این‌ آیه ‌و آیه‌ بعدی‌ در باره‌ قبول‌ توبه‌شان‌ نازل‌ شد «تا آنجا که‌ زمین‌ با همه‌ فراخی‌اش‌ برآنان‌ تنگ‌ گردید» به‌ سبب‌ روگردانی‌ مردم‌ از آنان‌ و سخن‌ نگفتن‌ کسی‌ با آنان ‌چراکه‌ رسول‌ خدا صمردم‌ را از سخن ‌گفتن‌ با آنان‌ نهی‌ کرده‌ بودند «و از خود به‌تنگ‌ آمدند» یعنی‌: قبول‌ توبه‌ ایشان‌ تا بدانجا به‌ تعویق‌ افتاد که‌ آنان‌ از خود هم ‌به ‌تنگ‌ آمده‌ و به‌ سبب‌ وحشت‌ تنهایی‌ و اندوه‌ زیاد، سخت‌ تنگدل‌ شدند «و دانستند که‌ پناهی‌ از خدا جز به‌سوی او نیست» یعنی‌: دانستند که‌ هرگز هیچ‌ پناهی‌ از خدای‌ سبحان‌ جز به‌سوی‌ خود او ندارند؛ آن‌ هم‌ با توبه‌ و استغفار «سپس‌ خدا به‌ آنان‌ توفیق‌ توبه‌ داد تا توبه‌ کنند» یعنی‌: حق‌ تعالی‌ به‌ رحمت‌ خود برآنان‌ بازگشت‌ تا توبه‌ کنند و در آینده‌ با استقامت‌ و استواری‌ عمل‌ نمایند و اگر از آنان‌ کوتاهی‌ وگناهی‌ سر زد، از آن‌ نادم‌ گردند و با توبه‌، به‌سوی‌ خدای‌ سبحان‌ بازگردند. «همانا الله‌ رئوف‌ و رحیم‌ است»

داستان‌ توبه‌ این‌ سه‌ تن‌ (کعب ‌بن‌ مالک‌، مراره‌ بن ‌ربیع‌ و هلال ‌بن‌ امیه) که‌ به‌ رسول‌ خداص راست‌ گفتند و عذرهایی‌ دروغین‌ پیش‌ نیفگنده‌ بلکه‌ به‌ خطای‌ خود در تخلف‌ از غزوه‌ تبوک‌ اعتراف‌ کردند، در کتب‌ سیرت‌ و در سبب‌ نزول ‌آیه ‌کریمه‌ [۱۰]آمده‌ و داستانی‌ معروف‌ و مشهور است‌ و در این‌ داستان‌، برای ‌مؤمنان‌ عبرتها و موعظه‌هایی‌ است‌ بزرگ‌.

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ١١٩[التوبة: ۱۱٩].

«ای‌ مؤمنان‌! از خدا بترسید و با راست‌گویان‌ باشید» آیه‌ کریمه‌ به‌ این‌ حقیقت ‌اشاره‌ دارد که‌ توبه‌ آن‌ سه‌ تن‌ که‌ پذیرفته‌ شد، بر اثر صدق‌ و راستی ‌ایشان‌ بود پس ‌راستی‌، نجات‌بخش‌ انسان‌ از مهالک‌ است‌.

نسفی‌ با این‌ آیه‌، بر حجیت‌ اجماع‌ استدلال‌ کرده‌ زیرا خداوند أبه‌ ما دستور داده‌ تا با صادقان‌ باشیم‌ و این‌ خود، مستلزم‌ پذیرفتن‌ سخن‌شان‌ نیز هست‌.

﴿مَا كَانَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَلَا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ لَا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَلَا نَصَبٌ وَلَا مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَطَئُونَ مَوْطِئًا يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَلَا يَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ١٢٠[التوبة: ۱۲۰].

در این‌ آیه‌ کریمه‌، خدای‌ متعال‌ آن‌ عده‌ از اهالی‌ مدینه‌ و ما حول‌ آن‌ از اعراب‌ را که‌ از همراهی‌ با رسول‌ خدا صدر غزوه‌ تبوک‌ تخلف‌ کردند، مورد عتاب‌ و سرزنش‌ قرار می‌دهد: «برای‌ مردم‌ مدینه‌ و کسانی‌ که‌ پیرامون‌ ایشانند از بادیه‌نشینان» چون‌ قبایل‌ مزینه‌، جهینه‌ و اشجع‌ «سزاوار نیست‌ که‌ از همراهی‌ رسول‌خدا باز پس‌ مانند» یعنی‌: آنان‌ را نرسد که‌ وقتی‌ رسول‌ خدا صخود به‌ نفس‌ نفیس‌ و تن‌ پاکیزه‌ خویش‌ به‌سوی‌ جهاد می‌شتابد، آنان‌ از همراهی‌ آن‌ حضرت‌ صـ چه‌در غزوه‌ تبوک‌ و چه‌ در غیر آن‌ از غزوات‌ ـ بدون‌ دستور ایشان‌ تخلف‌ ورزند؛ برخلاف‌ غیر مردم‌ مدینه‌ از اعراب‌ زیرا بدون‌ شک‌ مردم‌ مدینه‌ و پیرامون‌ آن‌، به‌سبب‌ نزدیکی‌ و همجواری‌ با رسول‌ خدا ص، سزاوارتر به‌ یاری‌ و متابعت‌ ایشان ‌بودند و از دیگر اعراب‌ خواسته‌ نشده‌ بود تا با پیامبر صبه‌ غزوه‌ تبوک‌ بروند «و نه ‌این» سزاوار آنهاست‌ «که‌ جان‌ خود را از جان‌ او عزیزتر بدارند» و فقط به‌ حفظ جان‌ خود و مصون ‌نگاه‌داشتن‌ آن‌ از سختی‌ها حریص‌ بوده‌ اما به‌ حفظ و صیانت ‌جان‌ جانان‌، سالار دو جهان‌، عزیز و گرامی‌ترین‌ خلق‌ پروردگار عالمیان‌ ورسول‌ خدا صبه‌سوی‌ انس‌ و جان‌، هیچ‌ اشتیاقی‌ از خود نشان‌ ندهند بلکه‌ بر آنها فرض‌ است‌ تا همراه‌ با رسول‌ خدا ص، رنج‌ها و مشقت‌ها را به‌جان‌ خریده‌ و جان‌ خود را به‌ پای‌ جان‌ آن‌ حضرت‌ صبذل‌ و نثار کنند «این» وجوب‌ متابعت‌ آن‌حضرت‌ صو نهی‌ از تخلف‌ «به‌ سبب‌ آن‌ است‌ که‌ به‌ آنان‌ هیچ‌ تشنگی‌ و رنج‌ وگرسنگی‌ای‌ در راه‌ خدا» یعنی‌: در طاعت‌ وی‌ و جهاد با دشمنانش‌ «نمی‌رسد» ظمأ: تشنگی‌، نصب‌: رنج‌ و تعب‌ و مخمصه‌: گرسنگی‌ شدیدی‌ است‌ که‌ شکم‌ بر اثر آن‌ فرونشیند، به‌گونه‌ای‌ که‌ گویی‌ پنهان‌ شده‌ است‌ «و در هیچ‌ مکانی‌ که‌ کافران‌ را به‌خشم‌ می‌آورد، قدم‌ نمی‌گذارند» یعنی‌: هیچ‌ جایی‌ از اماکن‌ کفار را با گام‌هایشان‌، یا با سم‌ اسبان‌شان‌ نمی‌کوبند، که‌ آنها را به‌ سبب‌ این‌ کوبیدن‌، به‌ خشم‌ و غیظ درآورند «و هیچ‌ دست‌بردی‌ از دشمنی‌ به‌دست‌ نمی‌آورند» با کشتن‌، یا اسیرگرفتن‌، یاشکست‌ دادن‌ و یا غنیمت ‌گرفتن‌ از آن‌ «مگر این‌که‌ به‌ سبب‌ آن‌، عمل‌ صالحی ‌برای‌شان‌ نوشته‌ می‌شود» یعنی‌: برای‌شان‌ حسنه‌ پذیرفته‌شده‌ای‌ نوشته‌ می‌شود که‌ به‌سبب‌ آن‌ پاداش‌ می‌یابند «زیرا خدا پاداش‌ نیکوکاران‌ را ضایع‌ نمی‌کند» یعنی‌: آنان ‌نیکوکارند پس‌ باید بدانند که‌ خداوند أپاداش‌شان‌ را ضایع‌ نمی‌کند.

﴿وَلَا يُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً وَلَا يَقْطَعُونَ وَادِيًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ١٢١[التوبة: ۱۲۱].

«و» این‌ گروه‌ مجاهد در راه‌ خدا أ«هیچ‌ مال‌ کوچک‌ و بزرگی‌ را انفاق‌ نمی‌کنند و هیچ‌ وادیی‌ را» یعنی‌: کوره‌راهی‌ را در میان‌ کوهها، یا پشته‌ای‌ را «نمی‌پیمایند، مگر این‌که‌ به‌ حساب‌ آنان‌ نوشته‌ می‌شود» یعنی‌: این‌ عمل‌ صالح‌شان‌ در انفاق‌ وجهاد، به‌ حساب‌ حسنات‌شان‌ نوشته‌ می‌شود «تا خدا آنان‌ را» به‌ سبب‌ آن‌ عمل ‌صالح‌ «در مقابل‌ نیکوترین‌ آنچه‌ می‌کردند، پاداش‌ دهد» یعنی‌: پاداشی‌ بهتر از آنچه ‌می‌کردند به‌ آنان‌ بدهد، یا پاداش‌ بهترین‌ اعمال‌شان‌ را بدهد، بدین‌ معنی‌ که‌ اعمال‌ دون‌پایه‌تر ایشان‌ را نیز به‌ اعمال‌ برترشان‌ بپیونداند تا پاداش‌شان‌ هرچه‌ بیشتر و بیشترتر گردد.

امیرالمؤمنین‌ عثمان‌ ساز این‌ آیه‌کریمه‌ حظی‌ وافر و بهره‌ای‌ عظیم‌ برده‌ بود زیرا او فقط در غزوه‌ تبوک‌، سیصد شتر را با جل‌ و جهاز آن‌ به‌علاوه‌ وجوه‌ نقدی ‌بسیاری‌ انفاق‌ کرد تا بدانجا که‌ رسول‌ خدا صفرمودند: «از امروز به‌ بعد، بر ابن‌عفان‌ هیچ‌ عملی‌ زیان‌ نمی‌رساند».

﴿وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ١٢٢[التوبة: ۱۲۲].

«و شایسته‌ نیست‌ که‌ مؤمنان‌ همگی‌ رهسپار جهاد شوند» و مدینه‌ را خالی‌ گذارند «پس‌ چرا از هر فرقه‌ای‌ از آنان‌، گروهی‌ رهسپار نشدند» تا دیگران‌ در مدینه‌ باقی‌بمانند «تا» آنان‌که‌ در مدینه‌ باقی‌ مانده‌اند «در دین‌ دانشمند شوند تا قوم‌ خود را ـ وقتی‌ به‌سوی‌ آنان‌ بازگشتند ـ بیم‌ دهند، باشد که‌ آنان‌ بترسند» از کیفر الهی‌؟ یعنی‌: جمعی‌ از یک‌ فرقه‌ باید به‌ جهاد بیرون‌ آیند و کسانی‌که‌ از همان‌ جمع‌ درمدینه‌ باقی‌ مانده‌اند، برای‌ طلب‌ علم‌ ماندگار شوند و چون‌ مجاهدان‌ از جنگ ‌برگشتند، آن‌ علم‌ و دانش‌ را به‌ ایشان‌ تعلیم‌ دهند تا ایشان‌ از کیفر الهی‌ بترسند. همچنین‌ احتمال‌ دارد که‌ معنی‌ آیه‌ این‌ باشد: تا کسانی‌که‌ با پیامبر صرهسپار جهاد شده‌اند، با آنچه‌ از قرآن‌ و احکام‌ دین‌ که‌ در مورد جنگ‌ و معاملات‌ و غیره‌ ازپیامبر صمی‌آموزند، در دین فقیه‌ و دانشمند شوند و وقتی‌ بر می‌گردند، آن ‌دانسته‌ها را به‌ قوم‌ خویش‌ تعلیم‌ دهند تا آنها از کیفر الهی‌ بترسند.

براساس‌ این‌ آیه‌ طلب‌ علم‌ فرض‌ کفایه‌ است‌. ابن‌عباس‌ سمی‌گوید: «چون‌ خداوند أبر تخلف‌ کنندگان‌ از جهاد سخت‌ گرفت‌، مردم‌ گفتند: دیگر هیچ‌ یک ‌از ما، از همراهی‌ با هیچ‌ غزوه‌ یا سریه‌ای‌ تخلف‌ نخواهیم‌ کرد. پس‌ به‌ مجرد اعزام‌ سپاهی‌ از سوی‌ رسول‌ خدا صبه‌ مقصدی‌ از مقاصد، همه‌ با آن‌ سپاه‌ همراه ‌می‌شدند و رسول‌ خدا صدر مدینه‌ تنها باقی‌ ماندند. ابن ‌عباس‌ ساضافه‌ می‌کند: لذا این‌ آیه‌ مخصوص‌ به‌ سریه‌ها (دسته‌های‌ جنگی) است‌، اما نهی‌ از تخلف‌ به‌معنی‌ عام‌ آن‌، در مواردی‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صخود به‌ نفس‌ نفیس‌ خویش ‌عازم‌ غزوه‌ای‌ گردند».

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ١٢٣[التوبة: ۱۲۳].

«ای‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اید! با کسانی‌ از کافران‌ که‌ نزدیک‌ شما هستند بجنگید» خدای‌ سبحان‌ به‌ مؤمنان‌ فرمان‌ می‌دهد تا در جنگ‌ با کفاری‌ که‌ نزدیک ‌ایشانند، سخت‌کوشی‌ نمایند، بر این‌ اساس‌ بود که‌ رسول‌ خدا صبه‌ جنگ‌ مشرکان‌ در جزیره‌العرب‌ اولویت‌ دادند «و باید که‌ کافران‌ در شما درشتی ‌بیابند» یعنی‌: مسلمانان‌ باید در جنگ‌ با کفار، شیوه‌ خشونت‌ و درشتی‌ را در پیش ‌گیرند، چه‌ با زبان‌ و چه‌ با سلاح‌. و هرچند جهاد علیه‌ کل‌ کفار فرض‌ است‌، اما آغاز کردن‌ به‌ جنگ‌ با کفاری‌ که‌ به‌ مجاهدان‌ نزدیکند، مهمتر و مقدم‌تر می‌باشد، سپس‌ در مرحله‌ دوم‌، جهاد با کفاری‌ مطرح‌ است‌ که‌ از نظر مکانی‌ دورتر از آنان ‌قرار دارند و این‌ اولویت‌ از نظر فاصله‌ مکانی‌، همین‌طور مرحله‌ به‌ مرحله ‌درجه‌بندی‌ می‌شود «و بدانید که‌ خدا با متقیان‌ است» با پیروز ساختن‌ ایشان‌ درجهاد.

آری‌! حرکت‌ جهادی‌ در قرن‌های‌ سه‌گانه‌ اول‌ اسلام‌ که‌ بهترین‌ این‌ امت‌ در آن ‌می‌زیستند، بر این‌ منوال‌ بود و همراه‌ با حرکت‌ جهادی‌، فتوحات‌اسلامی‌ نیز پیوسته‌ جریان‌ داشت‌ تا این‌که‌ چون‌ فتنه‌ها سربرآوردند و هواها و اختلافات‌ در میان‌ شاهان‌ و امرای‌ ممالک‌ اسلامی‌ بالا گرفت‌ و جهاد با کفار به‌ خاموشی‌ گرایید، دشمنان‌ در بلاد اسلام‌ طمع‌ کردند و بر بسیاری‌ از سرزمین‌های‌ آنان‌ مسلط شدند.

پس‌ این‌ رهنمودهای‌ قرآن‌، برای‌ حرکت‌های‌ جهادی‌ دارای‌ اهمیت‌ خاصی ‌است‌.

﴿وَإِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِيمَانًا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَزَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَهُمْ يَسْتَبْشِرُونَ١٢٤[التوبة: ۱۲۴].

«و چون‌ سوره‌ای‌ نازل‌ شود، از میان‌ آنان» یعنی‌: از میان‌ منافقان‌ «کسی‌ است‌ که ‌می‌گوید» به‌ برادرانش‌ در نفاق‌ «این» سوره‌ نازل‌ شده‌ «ایمان‌ کدام‌ یک‌ از شما را افزود؟» منافقان‌ این‌ سخن‌ را از روی‌ انکار و به‌ استهزا کشاندن‌ مؤمنان‌ می‌گویند. خداوند متعال‌ در رد سخن‌شان‌ می‌فرماید: «اما کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند، قطعا بر ایمان‌شان‌ افزوده‌ است» یعنی‌: نزول‌ آن‌ سوره‌، به‌سبب‌ موعظه‌ها و ارشاداتی‌ که‌ دربر دارد، بر ایمان‌شان‌ به‌ خدای‌ متعال‌ و تصدیق‌شان‌ به‌ کتاب‌ و اخبار وی‌ افزوده ‌است‌، از سوی‌ دیگر؛ آیات‌ آن‌ سوره‌ بر تکالیف‌شان‌ در میدان‌ عمل‌ و جهاد می‌افزاید پس‌ طبیعی‌ است‌ که‌ در قبال‌ افزایش‌ تکالیف‌ و به‌ تبع‌ آن‌، افزایش‌ طاعات ‌و عبادات‌شان‌، ایمان‌شان‌ نیز افزون‌ می‌شود «و آنان‌ شادمان‌ می‌شوند» یعنی‌: مؤمنان ‌همراه‌ با افزایش ایمان‌، از نزول‌ وحی‌ و منافع‌ دینی‌ و دنیوی‌ای‌ که‌ برآن‌ مترتب ‌است‌، شادمان‌ می‌شوند.

﴿وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ كَافِرُونَ١٢٥[التوبة: ۱۲۵].

«و اما کسانی‌که‌ در دل‌هایشان‌ بیماری» شک‌ و نفاق‌ «است‌ پس» سوره‌ نازل ‌شده‌ «پلیدی‌ای‌ بر پلیدی‌شان» یعنی‌: کفری‌ بر کفرشان‌ «افزود» بنابراین‌، در این ‌کفر و فساد سرسخت‌تر شده‌ و آن‌ را در درون‌ جانهای‌ پلیدشان‌ بیشتر رسوخ ‌می‌دهند و بر آن‌ استمرار می‌ورزند «و» سرانجام‌ «در حال‌ کفر مردند» پس‌ تا دم ‌مرگ‌ بر کفر قرار دارند.

﴿وَإِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ هَلْ يَرَاكُمْ مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَفْقَهُونَ١٢٧[التوبة: ۱۲٧].

«آیا نمی‌بینند که‌ آنان‌ در هر سال‌، یک‌ یا دو بار آزموده‌ می‌شوند» یفتنون‌: آزموده‌ می‌شوند به‌ قحطی‌ و سختی‌ و امراض‌ و آفات‌، یا با دستور یافتن‌ به‌ جهاد همراه‌ با پیامبر اکرم‌ ص«باز هم‌ توبه‌ نمی‌کنند» از نفاق‌ خویش‌ و به‌ خود نمی‌آیند به‌سبب ‌این‌ آزمایش‌ «و پند و عبرت‌ هم‌ نمی‌گیرند» تا در روش‌ خود تجدید نظر کنند؟

این‌ آیه‌ از حال‌ منافقان‌ و تعصب‌ و سر سختی‌شان‌ در نفاق‌، به‌ تعجب ‌وامی‌دارد.

﴿وَإِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ هَلْ يَرَاكُمْ مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَفْقَهُونَ١٢٧[التوبة: ۱۲٧].

«و چون‌ سوره‌ای‌ نازل‌ شود، بعضی‌ از آنان‌ به‌ بعضی‌ دیگر نگاه‌ می‌کنند» و از روی‌ انکار وحی‌ و تمسخر به‌ آن‌، به‌سوی‌ همدیگر چشمک‌ می‌زنند در حالی‌که‌ می‌گویند: «آیا کسی» از مؤمنان‌ «شما را می‌بیند؟» تا اگر نبیند، از جایی‌ که‌ وحی‌ در آن‌ نازل‌ می‌شود به‌ در رویم‌ زیرا ما تحمل‌ شنیدن‌ آیات‌ را نداریم‌ و باید به‌جایی‌ برویم‌ که‌ فارغ‌البال‌ به‌ طعن‌ و تمسخر مشغول‌ گردیم‌ و بر مؤمنان‌ بخندیم ‌«سپس‌ باز می‌گردند» مخفیانه‌ از مجلس‌ وحی‌ به‌سوی‌ منازل‌ خود، یا باز می‌گردند از آنچه‌ که‌ مقتضی‌ هدایت‌ و ایمان‌ است‌، به‌سوی‌ آنچه‌ که‌ مقتضی‌ کفر و نفاق ‌می‌باشد «خدا دل‌هایشان‌ را بازگردانیده‌ است» از فهم‌ قرآن‌ و از خیر و از آنچه‌ که ‌مایه‌ رشد و هدایت‌شان‌ است‌ و خوار و بی‌مقدارشان‌ کرده‌ است‌ «زیرا آنان‌ گروهی‌ هستند که‌ نمی‌فهمند» آنچه‌ را که‌ شنیده‌اند، از آن‌ رو که‌ تدبر نمی‌کنند و انصاف ‌ندارند.

﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ١٢٨[التوبة: ۱۲۸].

«قطعا، برای‌ شما» ای‌ گروه‌ عرب‌، یا ای‌ مسلمانان‌، یا ای‌ بنی‌آدم‌! «پیامبری ‌آمده‌ است» که‌ خداوند أاو را به‌سوی‌ شما فرستاده‌ است‌، پیامبری‌ جلیل‌القدر وعظیم‌الشأن‌ «از خودتان» از جنس‌تان‌ در این‌که‌ عرب‌ و بشر است‌.

بایسته‌ یادآوری‌ است‌ که‌ در میان‌ اعراب‌، هیچ‌ قبیله‌ای‌ نبود مگر این‌که‌ با رسول‌ خدا صنسبتی‌ نژادی‌ داشت‌، اعم‌ از «مضری» ها و «ربیعی» های‌ آن‌ و دیگران‌. یعنی‌: نسب‌ رسول‌ خدا صدر تمام‌ قبایل‌ عرب‌ شاخه‌ و ریشه‌ می‌دواند. بنابراین‌ تفسیر، معنی‌ این‌ است‌: ای‌ گروه‌ عرب‌! این‌ پیامبر از میان‌ شما برخاسته ‌است‌. اما زجاج‌ می‌گوید: این‌ خطابی‌ برای‌ تمام‌ جهانیان‌ است‌ لذا معنی‌ این‌ است‌: ای‌ بشریت‌! این‌ پیامبر از جنس‌ بنی‌آدم‌ است‌ که‌ خداوند أوی‌ را به‌ عنوان‌ رحمتی‌ به‌سویشان‌ فرستاده‌ است‌ «دشوار است‌ بر وی‌ رنج‌ شما» یعنی‌: هر رنجی‌ که‌ شما می‌برید، بر این‌ پیامبر سخت‌ و سنگین‌ است‌. عنت‌: رنج‌ و مشقت‌ حاصل‌ ازتحمل‌ عذاب‌ دنیا، یا عذاب‌ آخرت‌ است‌ «بر شما حریص‌ است» یعنی‌: حریص ‌است‌ بر این‌که‌ در آتش‌ دوزخ‌ نیفتید، یا حریص‌ است‌ بر ایمان‌ و هدایت‌ شما «ونسبت‌ به‌ مؤمنان‌ رئوف‌ و مهربان‌ است» پس‌ شما را چه‌ شده‌ که‌ حق‌ خدا أرا درباره‌ وی‌ ادا نمی‌کنید و همراه‌ وی‌ به‌ جهاد بر نمی‌خیزید؟!.

به‌ روایت‌ ابی‌بن‌کعب‌، این‌ آیه‌ از نظر ترتیب‌ نزول‌، آخرین‌ آیه‌ قرآن‌ کریم ‌است‌.

﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ١٢٩[التوبة: ۱۲٩].«پس‌ اگر روی‌ برتافتند» از تو ای‌ محمد ص! و به‌ آنچه‌ که‌ به‌همراه‌ آورده‌ای‌، عمل‌ نکردند و آن‌ را نپذیرفتند «بگو: خدا برایم‌ بس‌ است‌، هیچ‌ معبودی‌ جز او نیست» یعنی‌: خدایی‌ که‌ در الوهیت‌ یکتاست‌، برایم‌ بس‌ است‌ و من‌ نیازمند اتکا بر غیر وی‌ نیستم‌، یا به‌سوی‌ کسی‌ جز وی‌ التجا نمی‌کنم‌ «بر او توکل‌ کردم» یعنی‌: تمام‌ امورم‌ را به‌ او تفویض‌ نمودم‌ «و او پروردگار عرش‌ عظیم‌ است» و هرکس ‌صاحب‌ عرش‌ عظیم‌ ـ که‌ بزرگترین‌ مخلوقات‌ است‌ ـ باشد، بی‌گمان‌ توکل‌ بر او، آدمی‌ را از تمام‌ خلق‌ بی‌نیاز می‌گرداند.

از ابوالدرداء سروایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: «هر کس‌ در صبح‌ و شام‌، هفت‌بار: حسبی‌ الله‌ لا اله‌ الا هو علیه‌ توكلت‌ و هو رب‌ العرش‌العظیم‌ ـ را بخواند، خدای‌ هر مهمی‌ را از وی‌ کفایت‌ و هر حاجتی‌ را برایش‌ برآورده ‌می‌کند».

[۴] مراد از مردم‌ در این‌ حدیث‌ شریف‌ ، به‌ اجماع‌ علما مشرکان‌ عرب‌اند. [۵] مکاتب‌: برده‌ای‌ است‌ که‌ با مولای‌ خود عقد می‌بندد بر این‌که‌ آزادی‌ خود را در برابر بهایی‌ باز خرید کند و چون‌ آن‌ مبلغ‌ را به‌ مولایش‌ داد ، آزاد می‌گردد. [۶] کسانی‌ که‌ در مرزها ، یا اردوگاههای‌ نظامی‌ ، آماده‌ فرمان‌ و مشغول‌ حراست‌ هستند ، اصطلاحا «مرابط» نامیده‌ می‌شوند. [٧] مخشی‌: یعنی‌ متعفن‌ و گندیده‌ . حمیر: یعنی‌ خر . پس‌ مخشی‌ بن ‌حمیر ، یعنی‌ گندیده‌ فرزند خر! [۸] نگاه‌ کنید به‌ سوره‌ «ممتحنه/‌۴». [٩] نگاه‌ کنید به‌ آیه‌ «۱۰۶». [۱۰] همچنین‌ در آیه‌ «۱۰۶ » همین‌ سوره‌.