سوره نور
مدنی است و دارای (۶۴) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره «نور» نامیده شد، به سبب آنکه دربرگیرنده آیهای بس نورانی و درخشان، یعنی این فرموده خدای متعال است: ﴿ٱللَّهُ نُورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ﴾[النور: ۳۵]. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صفرمودند: «به مردان خویش سوره مائده و به زنان خویش سوره نور را بیاموزید».
موضوع این سوره، نور است با آثار و مظاهر خود در دلها و روانها، که این آثار و مظاهر، در آداب و اخلاق روحی، خانوادگی و اجتماعی تمثیل میشود، آداب و اخلاقی که دل و جان و صفحات وجود انسان و زندگی او را نورباران میکنند، انواری که از نور ازلی و سرمدی الله أ، آن نور لایزال آسمانها و زمین فروغ بر میگیرند. پس محور این سوره، «تربیت» است با ابعاد مختلف آن.
﴿سُورَةٌ أَنزَلۡنَٰهَا وَفَرَضۡنَٰهَا وَأَنزَلۡنَا فِيهَآ ءَايَٰتِۢ بَيِّنَٰتٖ لَّعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ١﴾[النور: ۱].
«این، سورهای است که آن را نازل کردهایم» سوره: عبارت از آیات زنجیرهوار و پیاپیای است که دارای آغاز و انجامی باشد «و آن را فرض گردانیدیم» یعنی: عمل به احکام آن را واجب و لازم و قطعی گردانیدیم «و در آن آیاتی روشن نازل کردیم» تکرار (انزلنا)، گویای کمال عنایت حق تعالی به فرود آوردن این سوره است، بهدلیل احکامی که این سوره دربرگیرنده آن میباشد «باشد که پندگیرید» لذا حکمت فرود آوردن این سوره به ترتیبی که ذکر شد، این است. پس این آیه، در واقع مقدمه سوره میباشد.
﴿ٱلزَّانِيَةُ وَٱلزَّانِي فَٱجۡلِدُواْ كُلَّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا مِاْئَةَ جَلۡدَةٖۖ وَلَا تَأۡخُذۡكُم بِهِمَا رَأۡفَةٞ فِي دِينِ ٱللَّهِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۖ وَلۡيَشۡهَدۡ عَذَابَهُمَا طَآئِفَةٞ مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٢﴾[النور: ۲].
«زن و مرد زناکار» که هنوز ازدواج نکردهاند ؛ «به هریک از آنان صد تازیانه بزنید» یعنی: حکم زن و مرد زناکاری که قبل از ازدواج مرتکب این عمل شده باشند، زدن صد تازیانه به هریک از آنان است.
زنا: عبارت است از مقاربت جنسی مرد با زن بدون عقد ازدواج و بدون وجود شبهه نکاح. زانیه: زنی است که به زنا رغبت داشته و در برابر مرد زناکار تمکین میکند، نه زنی که این عمل بهزور و اجبار با وی انجام میشود. جلد: زدن با تازیانه یا عصاست، گفته میشود: «جلده» آنگاه که کسی بر پوست بدن کسی دیگر تازیانه بزند.
زدن صد تازیانه، حد زنای مرد آزاد بالغ بکر (غیرمتأهل) و زن زناکار آزاد بالغ غیرشوهردار است، البته در سنت رسولاکرم صافزون بر زدن صد تازیانه، تبعید یک سال هم ثابت شده است، هرچند این حکم میان فقها اتفاقی نیست، چنان که خواهد آمد. اما مرد و زنی که آزاد و متأهل باشند، یعنی با نکاح صحیح ازدواج کرده باشند و میان آنها مقاربت هم انجام گرفته باشد ـ هرچند یک بار ـ ومرتکب زنا گردند، حد آنها بنا بر سنت صحیح متواتر، رجم (سنگسار) است و فقها بر این حکم اتفاق نظر دارند. همچنین اتفاق نظر دارند بر اینکه حد زنای مرد و زن متأهل برده که آزاد نیستند، فقط زدن تازیانه است زیرا در بردگان سنگساری نیست. اما در خصوص حد زنای بکر (مرد و زن غیرمتأهل)، احناف با عمل به صریح آیه فقط به تازیانه حکم میکنند نه به تبعید یک سال ولی جمهور فقها (مالک، شافعی، احمد حنبل) برآنند که حد زنای مرد بکر، صد تازیانه به اضافه تبعید یک سال از محل اقامتش میباشد و حد اقل مسافت این تبعید نزد شافعیها وحنبلیها، مسافت کوتاه کردن نماز یعنی مقدار (۸٩) کیلومتر است. اما نزد مالکیها، مرد بکر در همان سرزمینی که تبعید شده، زندانی نیز میشود ولی زن بکر زناکار به اتفاق فقها تبعید نمیشود تا مبادا بار دیگر در تبعیدگاه به آفت زنا مبتلا گردد.
این آیه ناسخ آیه حبس و آیه آزار دادن زناکاران است که در دو آیه ۱۶ و ۱۵سوره «نساء» گذشت زیرا مجازات مرد زناکار در صدر اسلام آزار دادن و طعنه زدن و مجازات زن زناکار زندانی کردن وی در خانهاش بود، که آن حکم با این آیه منسوخ شد.
دلیل اینکه آیه کریمه، زن زناکار را بر مرد زناکار مقدم گردانید، این است که انگیزه زنا در اغلب احوال از زن بروز میکند زیرا اوست که با چهرهنماییها وعشوهگریهای فریبنده برای مرد با روشهای گوناگون، اورا به عمل حرام تحریک مینماید. دلیل دیگر تقدم ذکر وی این است که مفسده زنا و ننگ و بدنامی آن، در زن بیشتر از مرد است.
در حدیث شریف آمده است که رسول اکرم صفرمودند: «يا معشر الناس! اتقوا الزني، فإن فيه ست خصال: ثلاث في الدنيا وثلاث في الآخرة، أما التي في الدنيا، فيذهب البهاء ويورث الفقر وينقص العمر، وأما التي في الآخرة: فسخط الله سبحانه وتعالي، وسوء الحساب وعذاب النار». «ای گروه مردم! از زنا بپرهیزید زیرا در آن شش خصلت است، سه در دنیا و سه در آخرت اما آنکه در دنیاست، این است که: زنا اعتبار و ارزش و جمال انسان را ازبین میبرد، فقر را بهجا میگذارد و عمر را کم میکند و اما آن سه که در آخرت است عبارت است از: خشم خدای سبحان، بدی حساب و عذاب دوزخ». «و نباید در اجرای حکم خدا درباره آنان دچار رأفت شوید» رأفت: رحمت و دلسوزی است. بهقولی: رأفت، رقیقترین عواطف مهر و دلسوزی است «اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید» یعنی: اگر به یگانگیخدا أو روز رستاخیز که در آن پاداش اعمال به تمامی داده میشود باور دارید پس نباید حدود خدای متعال را معطل گردانید. این از باب تهییج و برانگیختن غیرت ایمانی و دینی مؤمنان است.
در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صبه اسامه بن زید سـ آنگاه که در باره فاطمه دختر اسود مخزومی که روسریای را دزدیده بود شفاعت کرد ـ فرمودند: «اتشفع فی حد من حدود الله: آیا در حدی از حدود خداوند أشفاعت میکنی؟» سپس به پاخاسته خطبهای ایراد کرده و فرمودند: «إنما أهلك الذين من قبلكم أنهم كانوا إذا سرق فيهم الشريف تركوه وإذا سرق الضعيف أقاموا عليه الحد وأيمالله لو أن فاطمة بنت محمد سرقت لقطعت يدها». «جز این نیست که سبب هلاکت مردمی که قبل از شما بودند، این بود که چون در میانشان شخص شریفی دزدی میکرد، او را آزاد میگذاشتند اما اگر شخص ضعیفی دزدی میکرد، حد را بر وی اقامه میکردند و سوگند به خدای ﻷکه اگر فاطمه دختر محمد صدزدیکند، بیگمان دستش را قطع میکنم». «و باید گروهی از مؤمنان بر عذاب آنها حاضر باشند» برای سرزنش بیشتر، تشهیر، رسوایی و بدنامی زناکاران پس کیفر آنان با تشهیر همراه است. نسفی میگوید: «حد اقل گروهی که باید در هنگام مجازات زناکاران حاضر باشند، سه یا چهار نفر است».
احناف و حنبلیها برآنند که باید تمام حدودالهی در محضر مردم برپا داشته شود زیرا هدف از اقامه حدود، هشدار دادن به مردم و بازداشتن آنها از ارتکاب چنان اعمالی است.
اما ابزار زدن تازیانه: علما اتفاق نظر دارند بر اینکه تازیانه زدن زناکاران با چوبی واجب است که هنوز میوه نداده نباشد و آن تازیانهای است متوسط که نه بسیار سخت و ضخیم است و نه نرم و لطیف. البته چگونگی تازیانه زدن در همه حدود یکسان است. اما احناف برآنند که: تازیانه زدن در تعزیر نسبت به تازیانه زدن در حدود شدیدتر است تازیانه زدن در حد زنا، از تازیانه زدن در حد شراب شدیدتر است و تازیانه زدن در حد شراب، از تازیانه زدن در حد قذف (بهتان) شدیدتر است. حکم دیگر دراین مورد این است که مرد به حالت ایستاده تازیانه زده میشود و زن به حالت نشسته.
خطاب این آیه به اتفاق مذاهب، متوجه زمامداران جامعه اسلامی و جانشینان ایشان میباشد. به قولی: خطاب متوجه تمام مسلمین است و حاکم مسلمان نمایندگی آنان را بر عهده دارد.
﴿ٱلزَّانِي لَا يَنكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوۡ مُشۡرِكَةٗ وَٱلزَّانِيَةُ لَا يَنكِحُهَآ إِلَّا زَانٍ أَوۡ مُشۡرِكٞۚ وَحُرِّمَ ذَٰلِكَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٣﴾[النور: ۳].
«مرد زناکار جز با زن زناکار یا زن مشرکی ازدواج نمیکند و زن زناکار را جز مرد زناکار یا مشرکی به زنی نمیگیرد» یعنی: غالب زناکاران ـ چه مرد و چه زن ـ چنین گرایشی دارند که یکی از آنان جز به ازدواج با زناکاری همانند خود رغبت نمیکند. در این آیه ـ به عکس آیه قبل ـ مرد بر زن مقدم ذکر شد زیرا در اینجا سیاق به نکاح ارتباط دارد و در نکاح مرد اصل است زیرا اوست که خواستگاری را آغاز میکند.
هدف آیه کریمه ـ بعد از هشدار دادن مؤمنان از ارتکاب زنا ـ بازداشتنشان از ازدواج با زناکاران است و این راجحترین اقوال در تفسیر آیه کریمه میباشد «و این امر» یعنی: ازدواج با زناکاران و مشرکان «بر مؤمنان حرام شده است» زیرا ازدواج با آنان، شبیهساختن خویش به فاسقان و پیشافگندن خویش در معرض تهمت دیگران است چنانکه این احتمال نیز وجود دارد که در اثر این پیوند، فرزندی بر بساط مرد به دنیا آید که از نطفه وی نیست لذا برای مرد مسلمان پاکدامن روا نیست تا با زن ناپاکی ازدواج کند درحالیکه به بی عفتی وی آگاهی دارد چنانکه برای زن پاکدامن نیز روا نیست تا در عین آگاهی از فاسق بودن مردی با وی ازدواج نماید.
اما در رأی اکثر علما، حکم این آیه با (آیه۳۲) از همین سوره: ﴿وَأَنكِحُواْ ٱلۡأَيَٰمَىٰ مِنكُمۡ﴾[النور: ۳۲] منسوخ است، بدین جهت احناف گفتهاند: مرد زناکار، میتواند با زنی ازدواج کند که با وی زنا کرده است چنانکه دیگران نیز میتوانند با او ازدواج نمایند.
﴿وَٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ يَأۡتُواْ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَ فَٱجۡلِدُوهُمۡ ثَمَٰنِينَ جَلۡدَةٗ وَلَا تَقۡبَلُواْ لَهُمۡ شَهَٰدَةً أَبَدٗاۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ٤﴾[النور: ۴].
«و کسانی که به زنان محصنه نسبت زنا میدهند» مراد از زنان محصنه: زنان پاکدامن پرهیزکار مؤمناند «آنگاه چهار گواه نمیآورند» که به ارتکاب زنا از سوی آنان گواهی دهند «به آنان هشتاد تازیانه بزنید» یعنی: هریک از آنان را هشتاد تازیانه بزنید «و ابدا شهادتی را از آنها نپذیرید» یعنی: دو کیفر را برایشان جمعگردانید: یکی زدن تازیانه و دیگری نپذیرفتن گواهی از آنان زیرا آنها با زدن اتهام زنا از عدالت خارج شده و به فسق گراییدهاند بلکه فاسق شدهاند چنانکه خدای متعال در آخر این آیه آنان را به فسق محکوم کرده است. معنای «ابدا» ایناست که: به هیچ وجه در طول زندگیشان شهادت آنان را نپذیرید. البته جایزاست که گواهان جمعا با هم شهادت دهند، یا بهطور پراکنده و به تفاریق. و اگرشهود چهار تن کامل نبودند، تهمت زن بهحساب میروند و بر آنان حد قذف جاری میشود چنانکه حضرت عمر سدر خلافت خویش آن سه تنی را که علیه مغیره سبه زنا شهادت داده بودند، هشتاد تازیانه زد. «و آن گروه، همانا فاسقند» فسق: بیرون رفتن از طاعت خدای متعال و درگذشتن از حد با ارتکاب گناه است. ابنکثیر میگوید: «اینکه آنان فاسقند و در پیشگاه خدا أو مردم عادل شمرده نمیشوند، خصلت سومی است که به دو خصلت دیگر اضافه شده ومجموعا سه خصلت میشود».
دلیل اینکه در آیه کریمه مخصوصا از زنان محصنه، یعنی زنان پاکدامن پرهیزکار مؤمن یاد شد این است که تهمت زدن به آنان زشتتر و ننگ و بدنامیدر آنان بزرگتر و تکاندهندهتر است ولی مردان نیز ـ بی هیچ خلافی میان علمای این امت ـ در این حکم به زنان ملحق میشوند. شایان ذکر است که فقط نسبت دادن تهمت زنا به شخص مؤمن را «قذف» مینامند، نه نسبت دادن اتهاماتیدیگر، مانند دزدی و امثال آن را به وی. همچنین بر کسی که به مرد یا زن کافری نسبت زنا میدهد، حد قذفی نیست.
علما در باره شرطهایی که در تهمت زننده و مورد اتهام قرارگرفته، مورد اعتبار است، بحثهای دراز دامنی دارند که در کتب فقه به تفصیل بیان شده است.
﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ وَأَصۡلَحُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٥﴾[النور: ۵].
«مگر کسانی که توبه کردند پس از این» یعنی: پس از ارتکاب گناه تهمت زدن (قذف) «و بهصلاح آوردند» اعمالشان را. یعنی با توبه و گردن نهادن به اجرای حد، این عمل زشت خویش را جبران کردهاند «به راستی که خدا آمرزنده مهربان است» به همین جهت، اتهام زننده (قاذف) را بعد از توبه مؤاخذه نمیکند و قبول گواهی وی را از شما میپسندد پس در صورتی که تهمت زننده (قاذف) توبه کرد، گواهی وی قبول میشود و صفت فسق از وی برداشته میشود و این قول جمهور فقها (مالک و شافعی) است، برخلاف رأی ابوحنیفه زیرا ابوحنیفه بر آن است که استثنا فقط به جمله اخیر برمیگردد، یعنی با توبه صفت فسق از وی برداشته میشود اما او برای ابد مردودالشهاده باقی مانده و به هیچ وجه گواهی وی پذیرفته نمیشود. ولی به اتفاق فقها حد قذف با توبه ساقط نشده و ازبین نمیرود. البته توبه قاذف جز این نیست که خود را در اتهامی که از وی صادر شده، تکذیب کند و حد هم به سبب این دروغگویی بر وی اقامه گردد.
﴿وَٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ أَزۡوَٰجَهُمۡ وَلَمۡ يَكُن لَّهُمۡ شُهَدَآءُ إِلَّآ أَنفُسُهُمۡ فَشَهَٰدَةُ أَحَدِهِمۡ أَرۡبَعُ شَهَٰدَٰتِۢ بِٱللَّهِ إِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ٦ وَٱلۡخَٰمِسَةُ أَنَّ لَعۡنَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡهِ إِن كَانَ مِنَ ٱلۡكَٰذِبِينَ٧﴾[النور: ۶-٧].
بعد از آنکه حق تعالی حکم تهمت زدن (قذف) به زنان بیگانه را بیان کرد، اکنون به بیان حکم تهمت زدن (قذف) به همسران میپردازد زیرا تهمت زدن مردان به همسرانشان دارای حکم خاصی است.
«و کسانی که به همسران خود نسبت زنا میدهند و جز خودشان گواهانی دیگر ندارند» تا به نسبت زنایی که به همسران خویش دادهاند، گواهی دهند «پس شهادت یکی از آنان این است که چهار بار بهنام خدا سوگند یاد کند» یعنی: گواهیایکه حد قذف را از مرد ساقط میکند، این است که چهار بار بهنام خدا شهادت دهد «که او از راستگویان است» در آنچه که به زنش از زنا نسبت داده است آنگاه در پنجمین بار چنین شهادت دهد: «و پنجمین گواهی این است که لعنت خدا بر او باد، اگر از دروغگویان باشد» در آنچه که به زنش از زنا نسبت داده است.
آری! حکم مردی که به زنش تهمت زنا میزند و اقامه بینه (آوردن گواه) هم بر وی دشوار است، این است که باید با زنش ملاعنه کند، یعنی زنش را نزد حاکم (قاضی) حاضر کرده و علیه وی ادعا کند سپس حاکم او را به ترتیب فوق سوگند دهد و چون این گواهیها با سوگند اجرا شد، میان آنها جدایی به عمل میآید وزن بر وی حرام ابدی گردیده بر زن حد زنا نیز جاری میشود، مگر در یک صورت و آن این است که:
﴿وَيَدۡرَؤُاْ عَنۡهَا ٱلۡعَذَابَ أَن تَشۡهَدَ أَرۡبَعَ شَهَٰدَٰتِۢ بِٱللَّهِ إِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلۡكَٰذِبِينَ٨﴾[النور: ۸].
«و از او» یعنی: از زن «عذاب» یعنی: اجرای حد «ساقط میشود، در صورتی که چهار بار به خدا گواهی دهد» به این مضمون که: «او» یعنی: شوهرش «از دروغگویان است» در تهمت زدن به وی. در این صورت است که حد از وی دفع میشود. اما بهقول احناف، مراد از (عذاب) در آیه، زندانی کردن زن است زیرا ـ از نظر ایشان ـ چون زن از (ملاعنه) سر باز زد، زندانی میشود تا یا ملاعنه کند و یا به زنا اعتراف نماید.
﴿وَٱلۡخَٰمِسَةَ أَنَّ غَضَبَ ٱللَّهِ عَلَيۡهَآ إِن كَانَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ٩﴾[النور: ٩].
«و پنجمین بار» یعنی: پنجمین گواهی آن زن باید این باشد: «که خشم خدا بر او باد» یعنی: بر زن باد «اگر او» یعنی: شوهرش «از راستگویان باشد» در آنچه که به وی از زنا نسبت دادهاست. اختصاص دادن «غضب» و خشم به زن، برای هر چه درشتتر ساختن کار بر وی به منظور وادار نمودنش به اعتراف بر حقیقت است؛ به سه دلیل: اول اینکه تحریک به زنا غالبا از سوی زن صورت میگیرد. دوم اینکه: مرد غالبا ننگ دارد از اینکه زنش را به زنا متهم کند، مگر اینکه واقعا راستگو و در این کار معذور باشد. سوم اینکه: زنان عادتا بسیار لعن و طعن میگویند و لعن و طعن گفتن، آن اثر بزرگی را که باید در دلهایشان داشته باشد ندارد، برخلاف اینکه به در خواست خشم خداوند أبرای خود وادار گردند، که از این کار بسیار واهمه دارند.
اما حکم لواط در نزد شافعی، مالک، احمد، ابویوسف و محمد، حکم زناست، که نزد شافعی بر آن، حد زنا جاری میشود اما نزد مالک و احمد بن حنبل حد آن فقط رجم است. ولی ابوحنیفه بر آن است که حکم لواط، حکم زنا نیست و از آنجا که مهر به آن تعلق نمیگیرد، حد هم به آن تعلق نمیگیرد بلکه به آن تعزیر تعلق میگیرد.
فقها اتفاق نظر دارند بر اینکه همجنس بازی زنان و استمنای مردان با دست، سزاوار تعزیر، تأدیب و توبیخ است.
حکم عمل جنسی با حیوانات، به اتفاق مذاهب چهارگانه، تعزیر فاعل آن بر حسب صلاحدید حاکم است.
در بیان سبب نزول آیات (ملاعنه) روایت شده است: هلال بن امیه سشامگاه از سر زمین خود به خانه آمد و به چشمان خود دید که مردی با زنش همبستر شده است پس بامداد نزد رسول خدا صآمد و ماجرا را باز گفت اما رسول خدا صاینخبر را از وی نپسندیدند. انصار گفتند: حالا که چنین شد، رسول خدا صبر ویحد قذف جاری میکنند. اما هلال که به راستگویی خویش مطمئن بود، گفت: ولی من امیدوارم که خدای ﻷبرایم از این بنبست گشایشی فراهم کند. همان بود که نازل شد: ﴿وَٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ أَزۡوَٰجَهُمۡ﴾[النور: ۶]. در این هنگام بود که رسول خدا صبه هلال مژده دادند و میان او و زنش صیغه (ملاعنه) را جاری کردند.
﴿وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ وَأَنَّ ٱللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ١٠﴾[النور: ۱۰].
«و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود و اینکه خداوند توبه پذیر حکیم است» بیگمان به کسی از آن دو تن که دروغگوست، عذاب بزرگی میرسانید ولی حق تعالی بر کسی که به حال پشیمانی بهسویش رجوع کند، توبه پذیر است و بر وی به رحمت بازمیگردد و با بازگشتنش از گناه، توبه وی را قبول میکند و میآمرزد و هماو در آنچه که برای بندگان خویش از حکم «لعان» یا اجرای حد مشروع و مقرر کرده است، حکیم و فرزانه است . آری! اگر این نمیبود، عذاب رسواگر وی شتابان به آنان میرسید.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ جَآءُو بِٱلۡإِفۡكِ عُصۡبَةٞ مِّنكُمۡۚ لَا تَحۡسَبُوهُ شَرّٗا لَّكُمۖ بَلۡ هُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡۚ لِكُلِّ ٱمۡرِيٕٖ مِّنۡهُم مَّا ٱكۡتَسَبَ مِنَ ٱلۡإِثۡمِۚ وَٱلَّذِي تَوَلَّىٰ كِبۡرَهُۥ مِنۡهُمۡ لَهُۥ عَذَابٌ عَظِيمٞ١١﴾[النور: ۱۱].
«در حقیقت، کسانی که افک در میان آوردند» افک: دروغ و بهتان و تهمت است. مراد از آن در اینجا: آن بهتانی است که بر سیدتنا عایشه صدیقه امالمؤمنین ل زدند. بخاری و مسلم و اصحاب کتب حدیث، حدیث طولانی حضرت عائشه ل را در بیان سبب نزول این آیات روایت کردهاند که حاصل آن این است: عائشه ل به حکم قرعه در غزوه بنیمصطلق با رسول خدا صهمراه شد، در برگشت از آن غزوه، کاروان در نزدیک مدینه منزل زد، در این اثنا گردنبند حضرت عائشه ل به هنگام قضای حاجت از هم گسست و او بعد از آنکه به کجاوه خویش برگشت، متوجه این امر شد و برای یافتن گردنبند خویش از کجاوه بیرون آمد، کاروان ـ بهگمان اینکه عائشه ل در کجاوه خویش است ـ حرکت کرد، وقتی عائشه ل از جست و جوی گردنبند خویش برگشت، دید که از کاروان خبری نیست و کاروان حرکت کرده است پس در محل اتراق کاروان باقی ماند، از آنسوی دیگر، صفوان بن معطل سکه دنباله نگهدار کاروان بود از دنبال کاروان رسید، او که عائشه ل را قبل از نزول آیات حجاب دیده بود، وی را شناخت. وقتی او به آنجا رسید، خواب عائشه لرا در ربوده بود پس صفوان استرجاع: (إنا لله وإنا إلیه راجعون) گفت، عائشه ل با شنیدن صدای استرجاع صفوان از خواب بیدار شد و بیدرنگ چهره خویش را پوشانید. صفوان حتی یک کلمه با عائشه ل سخن نگفته شترش را فرو خوابانید و بر دست شتر پای فشرد تا عائشه بر آن سوار شود. عائشه ل سوار شتر صفوان شد و صفوان زمام شتر را گرفته حرکت کرد تا به کاروان رسید. پس چون اهل (افك: بهتان) از این واقعه آگاه شدند، عائشه را به فحشاء متهم کردند وگفتند آنچه گفتند اما خدای ﻷبا نازل کردن هجده آیه، برائت حضرت عائشه ل را از این بهتان اعلام کرد و در نخستین آیه از این آیات فرمود: کسانی که این بهتان را در میان آوردند «عصبهای از شما هستند» عصبه: یعنی گروه و جماعت، عرفا بر ده تا چهل تن اطلاق میشود. گروه بهتان زننده عبارت بودند از: عبدالله بنابی رئیس منافقان، زیدبن رفاعه، حسان بن ثابت، مسطح بن أثاثه، حمنه بنت جحش و همدستانشان. معنی (منكم) این است: گروه بهتان زننده از خود شما جماعت مسلمانان هستند؛ یا در ظاهر و باطن و یا در ظاهرنه در باطن؛ مانند عبدالله بن ابی «آن تهمت زدن را برای خود شری نپندارید» ای مسلمانان! «بلکه آن برایتان خیر است» و با آن بهتان ثواب عظیمی به شما تعلق میگیرد زیرا خدای ﻷبا عبرت گرفتن بسیاری از این داستان، آبروی میلیونها انسان مؤمن را حفظ میکند. اما بعضی از مفسران، خطاب: ﴿لَا تَحۡسَبُوهُ شَرّٗا لَّكُمۖ﴾[النور: ۱۱]. «آن تهمت زدن را برای خود شری نپندارید» بر خانواده ابوبکر صدیق سحمل کردهاند زیرا بیان برائت امالمؤمنین سبب برتری و شرف بیشتر این خانواده شد، همانگونه که داستانشان به عنوان یک قانون عام و کلی برای همیشه در میان داستانهای عفت و پاکی، جایگاه خاصی را احراز کرد. «برعهده هر فردی از آنان» که در این بهتان دست داشته؛ «سهمی از گناه است که مرتکب آن شده است» بهسبب آلوده شدن به ترویج این بهتان «و آن کس از آنان که بخش عمده آن تهمت را عهدهدار شده است، برایش عذاب بزرگی است» که او عبدالله بنابی و بهقولی حسان بن ثابت بود.
محمد بن اسحاق و غیر وی روایت کردهاند که رسول خدا صدر رویداد افک، دو مرد و یک زن را تازیانه زده و حد قذف را برآنان اجرا کردند، آن دو مرد مسطح بن اثاثه و حسان بن ثابت و آن زن، حمنه دختر جحش بود. به قولی: عبدالله بنابی را نیز تازیانه زدند.
سپس خدای ﻷآن تهمت زنندگان را با ٩ امر زیر، به سختی مورد توبیخ و سرزنش قرار میدهد، که نخستین توبیخ این است:
﴿لَّوۡلَآ إِذۡ سَمِعۡتُمُوهُ ظَنَّ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بِأَنفُسِهِمۡ خَيۡرٗا وَقَالُواْ هَٰذَآ إِفۡكٞ مُّبِينٞ١٢﴾[النور: ۱۲].
«چرا هنگامی که آن بهتان را شنیدید، مردان و زنان مؤمن در حق خویش گمان نیک نبردند» یعنی: شایسته این بود که وقتی مؤمنان سخن اهل افک را شنیده بودند، این سخن را نسبت به خودشان قیاس میکردند زیرا وقتی صدور چنین عملی از آنان بعید باشد، به طریق اولی صدور آن از امالمؤمنین بعیدتر است.
در بیان سبب نزول روایت شدهاست: زن ابی ایوب انصاری سدر هنگام پخش شایعه افک به او گفت: آیا نمیشنوی که مردم درباره عائشه چه میگویند؟ ابیایوب گفت: چرا، میشنوم اما این سخن دروغ است. ای امایوب! تو خود رابه جای عائشه قرارده، آیا خودت مرتکب چنین کاری میشدی؟ امایوب گفت: نه، سوگندبه خدا! ابیایوب گفت: سوگند به خدا که عائشه از تو بهتر و پاکدامنتر است پس بدان که این شایعه، دروغ و بهتانی ناروا بیش نیست. «و» چرا همه مؤمنان «نگفتند: این دروغی آشکار است» و بهتانی عریان و واضح؟ و اگر همه مؤمنان مانند ابیایوب سسخن میگفتند، بیشک این ادبی رفیع و شایسته شأنشان بود. ابن کثیر میگوید: «بهتان بر امالمؤمنین عائشه، از آن روی دروغیآشکار بود که صفوان با کمال خونسردی و با کمال افتخار که امالمؤمنین را از آن ورطه به سلامت رهانیده است، در روشنایی روز به میان لشکر مسلمانان و نزد رسول خدا صآمد و اگر در این کار کمترین شایبهای میبود، آن دو به این وضوح و جرأت با قضیه برخورد نمیکردند».
﴿لَّوۡلَا جَآءُو عَلَيۡهِ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَۚ فَإِذۡ لَمۡ يَأۡتُواْ بِٱلشُّهَدَآءِ فَأُوْلَٰٓئِكَ عِندَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡكَٰذِبُونَ١٣﴾[النور: ۱۳].
دومین بانگ توبیخ بر آنان این است: «چرا» فروروندگان در این تهمت «بر» اثبات و صحت سخنانشان در «آن» بهتان «چهار گواه نیاوردند؟ پس چون گواهان را نیاوردهاند، آنان» یعنی: فروروندگان در بهتان علیه عائشه ل «نزد خداوند» یعنی: در حکم وی «خود دروغگویانند» یعنی: دروغگویانی هستند که دروغ را به آخرین پایه آن رساندهاند.
﴿وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ لَمَسَّكُمۡ فِي مَآ أَفَضۡتُمۡ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ١٤﴾[النور: ۱۴].
توبیخ سوم این است: «و اگر فضل خدا و رحمتش در دنیا و آخرت بر شما نبود، بیگمان به سزای آنچه در آن به دخالت پرداختید» ای تهمت زنندگان به حریم عفت امالمؤمنین «به شما عذابی بزرگ میرسید» یعنی: اگر حکم الهی بر شما نبود؛ در دنیا با فضل نهادن بر شما به نعمتهایی که از جمله آنها یکی هم مهلت دادن بهشماست و در آخرت؛ با عفو و گذشت از شما، بیگمان حق تعالی شما را بر بهتانی که در آن فرورفتید، به شتاب مجازات میکرد ولی حق تعالی به رحمت خود در دنیا رسوایی بهتانتان را بر شما فرو پوشانید و در آخرت هم بر کسانی که بهسوی او توبهکار آیند، رحم میکند. ابن کثیر میگوید: «این فضل و رحمت در حق کسانی است که دارای ایمان بودند، مانند مسطح و حسان و حمنه، نه در حقعبدالله بنابی و امثال وی از منافقان بیایمان».
﴿إِذۡ تَلَقَّوۡنَهُۥ بِأَلۡسِنَتِكُمۡ وَتَقُولُونَ بِأَفۡوَاهِكُم مَّا لَيۡسَ لَكُم بِهِۦ عِلۡمٞ وَتَحۡسَبُونَهُۥ هَيِّنٗا وَهُوَ عِندَ ٱللَّهِ عَظِيمٞ١٥﴾[النور: ۱۵].
چهارمین توبیخ این است: «هنگامی که آن بهتان را از زبان یکدیگر میگرفتید» یعنی: بعضی از بعضی دیگر خبر افک را نقل میکردید، بدینسان که چون یکی از شما با دیگری ملاقات میکرد، به او میگفت: به من چنین خبری رسیده است، آیا تو هم از آن خبر داری؟ بدینگونه بود که بیاندیشه و تحقیق واثبات، این خبر بهتان افروز را از یکدیگر دریافت میکردید «و با زبانهای خویش سخنی میگفتید که به آن علمی نداشتید» یعنی: این سخن شما فقط به زبانهایتان اختصاص داشت، بی آنکه با واقعیتی خارجی همراه باشد و در دلها مورد باور قرار گرفته باشد «و آن را کاری سهل و ساده تلقی میکردید» که بر شما در پخش آن گناهی نخواهد بود «با اینکه آن امر نزد خدا بس بزرگ است» یعنی: گناه و مجازات آن بس بزرگ است.
ابن کثیر میگوید: «حتی اگر آن زن بیگناه و پاکدامن، همسر رسول خدا صهم نبود، این کار نزد خدا أبس بزرگ بود، چه رسد به اینکه این بهتان به همسر خاتم الانبیا صزده شود». در حدیث شریف آمده است: «بیگمان انسان کلمهای را از آنچه که سبب خشم الهی است میگوید و به آن هیچ اهمیتی هم نمیدهد، درحالیکه به سبب گفتن آن کلمه، از مسافتی که از میان آسمان و زمین دورتر است، در دوزخ فروافگنده میشود».
﴿وَلَوۡلَآ إِذۡ سَمِعۡتُمُوهُ قُلۡتُم مَّا يَكُونُ لَنَآ أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَٰذَا سُبۡحَٰنَكَ هَٰذَا بُهۡتَٰنٌ عَظِيمٞ١٦﴾[النور: ۱۶].
پنجمین توبیخ و تأدیب این است: «و چرا وقتی آن را شنیدید، نگفتید: ما را نرسد که به آن سخن بگوییم» این عتاب و سرزنشی است برای تمام مؤمنانی که به ورطه پخش شایعه افک فرو افتادند. یعنی: چرا آنگاه که داستان افک را شنیدید، در تکذیب بهتانسازان و افترا زنندگان نگفتید: اصلا برای ما سزاوار نیست و به ما نمیرسد که به اینچنین سخنی زبان بیالاییم و چنین سخنی هرگز بههیچ وجه از ما سر نمیزند «تو را به پاکی یاد میکنیم» خداوندا! «این بهتانی است بزرگ» و پاکاست خدای سبحان از اینکه چنین بهتانی به همسر پاکیزه رسول محبوبش زده شود. یعنی: وقتی این بهتان را شنیده بودید، باید از سر تعجب و استبعاد (سبحانالله) میگفتید، آری! میگفتید: خداوندا! تو را به پاکی یاد میکنیم! برای اینکه تعجب خویش را از حال این گروهی که داستان افک را بههم بستند، آشکار ساخته باشید.
﴿يَعِظُكُمُ ٱللَّهُ أَن تَعُودُواْ لِمِثۡلِهِۦٓ أَبَدًا إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ١٧﴾[النور: ۱٧].
ششمین تأدیب این است: «خداوند به شما اندرز میدهد که هرگز به مانند آن بازنگردید» یعنی: خداوند أشما را نصیحت میکند، یا بر شما حرام میگرداند که دیگر در تمام مدت حیات خویش به بستن و دامن زدن مانند چنین بهتانی برگردید «اگر مؤمن هستید» به خداوند أو شریعتش زیرا ایمان مقتضیخودنگهداری از فروافتادن در چنین منجلابی است.
﴿وَيُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمُ ٱلۡأٓيَٰتِۚ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ١٨﴾[النور: ۱۸].
«و خدا برای شما آیات خود را بیان میدارد» تا این آیات را دانسته و به آداب خداوند أمتأدب شوید «و خداوند داناست» به آنچه که آشکار یا پنهان میدارید «حکیم است» در شریعت و احکام و تدبیرهای خویش برای خلقش و از حکمت وی است که حادثه افک آشکار گردد و به دنبال آن، برائت ساحت امالمؤمنین نازل شود تا شما در ورطههایی نظیر آن درنیفتید.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ ٱلۡفَٰحِشَةُ فِي ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ١٩﴾[النور: ۱٩].
هفتمین تأدیب این است: «بهراستی کسانی که دوست دارند، فاحشه شایع شود» یعنی: زنا شیوع پیدا کند و منتشر گردد «در میان کسانی که ایمان آوردهاند» یعنی: در میان پاکدامنان با عفت از اهل ایمان «برایشان در دنیا عذابی دردناک است» با اجرای حد بر آنان «و» نیز برایشان عذابی است دردناک «درآخرت» با عذاب دوزخ «و خدا میداند» رازهای سینهها را «و شما نمیدانید» مگر آنچه را که خدا خود، شما را به آن آگاه گرداند و کار این گروهی را که جز بدی و بداندیشی هدف دیگری ندارند، افشا سازد پس در حکم و حکمت به خدای متعال تسلیم شوید.
﴿وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ وَأَنَّ ٱللَّهَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ٢٠﴾[النور: ۲۰].
هشتمین توبیخ این است: «و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود و اینکه خدا رئوف و مهربان است» یقینا شما را در برابر این بهتانتان به شتاب مجازات میکرد.
﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّيۡطَٰنِۚ وَمَن يَتَّبِعۡ خُطُوَٰتِ ٱلشَّيۡطَٰنِ فَإِنَّهُۥ يَأۡمُرُ بِٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِۚ وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ مَا زَكَىٰ مِنكُم مِّنۡ أَحَدٍ أَبَدٗا وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَآءُۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٞ٢١﴾[النور: ۲۱].
نهمین توبیخ فروروندگان در بهتان علیه حضرت عائشه ل این است: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، از گامهای شیطان پیروی نکنید» یعنی: از راه وروشهای شیطان پیروی نکنید و به راههایی که او شما را بهسوی آن فرامیخواند، نروید «و هرکس که از گامهای شیطان پیروی کند، بداند که او» یعنی: شیطان «به فحشا و منکر فرمان میدهد» فحشاء: چیزی است که در زشتی و ناشایستی خود به حد افراط باشد و منکر: چیزی است که عقل، طبع و شرع، آن را ناپسند شمارد. مسلم است که هرکس از شیطان پیروی کرد، مقتدی وی میشود و از او در اوامرش اطاعت میکند «و اگر فضل خدا و رحمت وی بر شما نبود، هرگز هیچکس از شما مزکی نمیشد» یعنی: هیچکس از شما نمیتوانست در طول زندگیش نفسخود را از پلیدیها پاک سازد «ولی خداوند هرکس را بخواهد» از خلقش «تزکیه میکند» و پاک میگرداند به فضل و رحمت خویش «و خدا شنواست» آنچه را که بندگانش میگویند و «داناست» به تمام دانستنیها از آن جمله به کسانی که خود را پاک نگه میدارند و به کسانی که خود را در هلاکت میافگنند.
﴿وَلَا يَأۡتَلِ أُوْلُواْ ٱلۡفَضۡلِ مِنكُمۡ وَٱلسَّعَةِ أَن يُؤۡتُوٓاْ أُوْلِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينَ وَٱلۡمُهَٰجِرِينَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۖ وَلۡيَعۡفُواْ وَلۡيَصۡفَحُوٓاْۗ أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٌ٢٢﴾[النور: ۲۲].
ابن منذر در بیان سبب نزول آیه کریمه از عائشه ل روایت کرده استکه فرمود: مسطح بن اثاثه از کسانی بود که بخش عمدهای از بهتان افک علیه من را بر عهده گرفته بود و او از نزدیکان پدرم ابوبکر و جزو کسان تحت تأمین وی بود. بعد از ماجرای افک و سهمی که او در دامن زدن به آن داشت، پدرم سوگند یادکرد که دیگر هرگز به او خیری نرساند. همان بود که خدای ﻷنازل فرمود: «و صاحبان فضل» در دین «و توانمندان شما» در دنیا از نظر ثروت «نباید سوگند خورند بر اینکه به خویشاوندان و بینوایان و مهاجران در راه خدا چیزی ندهند» پس مسطح بن اثاثه هم از نزدیکان ابوبکر صدیق سو هم مهاجر و مسکین بود و هریک از این اوصاف سهگانه مستدعی یاری کردن به وی است، با وجود آنچه که از وی در افک سر زد «و باید عفو کنند» گناهی را که علیه ایشان (خانواده ابوبکر س) مرتکب شدهاند «و باید درگذرند» از جنایت آنان، با چشم پوشی از جانی و جنایت وی «آیا دوست ندارید که خدا بر شما بیامرزد» بهسبب عفو و درگذشتتان از جنایت کسانی که به شما بد کردهاند؟ «و خدا آمرزگار مهربان است» پس چگونه بندگان، در عفو و گذشت از بدکاران و بداندیشان، به پروردگار خویش اقتدا نمیکنند.
شایان ذکر است که ابوبکر صدیق سبعد از نزول این آیه، مجددا به تأمین مالی و انفاق بر مسطح پرداخت و از سوگندش کفاره داد.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ٱلۡغَٰفِلَٰتِ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ لُعِنُواْ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ٢٣﴾[النور: ۲۳].
«بیگمان کسانی که به زنان پاکدامن بیخبر» از بدکاری که هرگز فروروی در فحشاء به ذهنشان هم خطور نکرده است و هرگز بدان سروکاری نداشته و ندارند وبا این وجود «با ایمان» نیز هستند «نسبت زنا میدهند» از آن جمله به حضرت عائشه لکه همه این آیات در برائت وی نازل شده است، چنین کسانی «در دنیا و آخرت لعنت شده اند» مراد از لعنت: دور ساختنشان از رحمت خداوند أ، زدن حد بر آنان، ترک نمودنشان از سوی مؤمنان، ساقط شدن رتبه عدالت از آنان و دوریشان از ثنا و ستایش نیک بر زبانهای مؤمنان است «و عذابی بزرگ در پیش دارند» در آخرت. پس کسی که به یکی از همسران پیامبر صو دیگر زنان پاکدامن با ایمان، نسبت زنا میدهد، او یقینا مصداق این آیه است.
﴿يَوۡمَ تَشۡهَدُ عَلَيۡهِمۡ أَلۡسِنَتُهُمۡ وَأَيۡدِيهِمۡ وَأَرۡجُلُهُم بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٢٤﴾[النور: ۲۴].
آری! برایشان عذاب سختی خواهد بود در: «روزی که زبانهایشان» به آنچه که سخن گفتهاند «و دستها و پاهایشان برای آنچه انجام میدادند، بر ضد آنان گواهی میدهند» به آنچه که در دنیا کردهاند و بسته اند؛ از بهتانها و افتراها و گناهان. آری! خدای سبحان دستها و پاهایشان را به گواهی دادن بر ضدشان ناطق و گویا میگرداند.
﴿يَوۡمَئِذٖ يُوَفِّيهِمُ ٱللَّهُ دِينَهُمُ ٱلۡحَقَّ وَيَعۡلَمُونَ أَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ ٱلۡمُبِينُ٢٥﴾[النور: ۲۵].
«آن روز خدا جزای شایسته آنان را به تمام و کمال به آنان میدهد» بی هیچ کم و زیادی، به طور آماده و حاضر و به صورت قطعی «و» آن روز «میدانند که خدا همان حقالمبین است» یعنی: حق آشکار است در ذات و صفات و افعال خویش زیرا در آن روز شکوک و شبهات از میان برداشته میشود و به همه علم یقینی دست میدهد.
زمخشری میگوید: «اگر تمام قرآن را زیرورو کنید و از آنچه که نافرمانان را به آن تهدید کردهاست جستوجو نمایید، نمیبینید که خداوند أدر هیچ موضوعی چون موضوع بهتان علیه عائشه ل، درشتی و شدت بهکار برده باشد و نه چنان آیات کوبنده آمیخته با هشدار سخت را نازل کرده باشد و اگر جز همین سه آیه در این باره نازل نمیشد، همین سه آیه کافی بود».
﴿ٱلۡخَبِيثَٰتُ لِلۡخَبِيثِينَ وَٱلۡخَبِيثُونَ لِلۡخَبِيثَٰتِۖ وَٱلطَّيِّبَٰتُ لِلطَّيِّبِينَ وَٱلطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَٰتِۚ أُوْلَٰٓئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَۖ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ كَرِيمٞ٢٦﴾[النور: ۲۶].
«زنان پلید برای مردان پلیدند» یعنی: زنان پلید و ناپاک سزاوار مردان پلید و ناپاکند و ویژه آنان میباشند «و» همچنین «مردان پلید برای زنان پلیدند» و از آنها درنمیگذرند. همچنین است معنی این فرموده خدای متعال: «و زنان پاکیزه برای مردان پاکیزهاند و مردان پاکیزه برای زنان پاکیزه» پس از آنجا که رسول خدا صخود پاکیزهاند لذا همسری پاک و پاکیزه سزاوارشان است، از این روی عائشه ل پاک و پاکیزه است و سزاوار آن است که شوهری پاک و پاکیزه مانند پیامبر صداشته باشد «این گروه» مردان و زنان پاکیزه «ازآنچه» مردان و زنان پلید و ناپاک «در باره ایشان میگویند، برکنارند» با این آیه برائت حضرت عائشه ل از بهتان با وضوح تمام اعلام شد چنانکه ابنعباس سدر بیان سبب نزول آن میگوید: «این آیه درباره عائشه و اهل افک نازل شد». «برایشان آمرزش و روزیی نیکوست» که همانا روزی بهشت میباشد.
روایت شده است که سیدتنا عائشه ل فرمود: «برایم نه خصلت داده شده که به هیچ زنی قبل از من داده نشده:
۱- آنگاه که جبرئیل ÷رسول خدا صرا به ازدواج با من فرمان داد، به شکل و صورت من فرود آمد.
۲- من تنها دختر باکرهای بودم که پیامبر صبا من ازدواج کردند و با هیچ بکری غیر از من ازدواج نکردند.
۳- آنگاه که رسول خدا صرحلت نمودند، سر مبارک ایشان در آغوش من بود.
۴- رسول خدا صدر خانه من دفن شدند.
۵- فرشتگان در خانه من بر آن حضرت صگرد آمدند.
۶- آنگاه که وحی نزد دیگر همسران پیامبر صبر ایشان نازل میشد، آنها از نزد ایشان پراکنده میشدند و دور میرفتند اما چون وحی در کنار من بر ایشان نازل میشد، با ایشان در درون یک لحاف قرار داشتم.
٧- من دختر جانشین و صدیق (تصدیق کننده نخستین) ایشان هستم.
۸- عذر و برائت من از آسمان نازل شد.
٩- من پاکیزه آفریده شدم و در نکاح سرور پاکیزهای درآمدم و از بارگاه خداوند أبه آمرزش و رزقی نیکو وعده داده شدهام».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُيُوتًا غَيۡرَ بُيُوتِكُمۡ حَتَّىٰ تَسۡتَأۡنِسُواْ وَتُسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَهۡلِهَاۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ٢٧﴾[النور: ۲٧].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، وارد خانههایی غیر از خانههای» ملکی و مسکونی «خود نشوید تا اجازه بگیرید» یعنی: مگر آنکه اجازه بگیرید و بدانید که صاحبخانه از حضور شما آگاه شده و به شما اجازه ورود داده است. پس چون از این امر مطمئن شدید، آنگاه وارد شوید.
نسفی میگوید: «اعلام به صاحب خانه برای کسب اجازه ورود، با گفتن سبحانالله، یا الله اكبر، یا الحمدلله، یا سینه صاف کردن است».
«و بر اهل آن خانه سلام گویید» با این صیغه: السلام علیکم، اجازه هست که داخل شوم؟ و این سخن را از یک تا سه بار تکرار کنید. آری! سهبار اجازه گرفتن مستحب است و اگر بعد از آن برای دیدار کننده اجازه دخول داده شد، خوب ودر غیر آن باید بازگردد. اما امروزه که مردم برای خانههایشان دروازه و زنگ نصب کردهاند، اجازه گرفتن با یک تا سه بار کوبیدن در، یا به صدا در آوردن زنگ است «این» اجازه گرفتن و سلام گفتن «برایتان بهتر است» از داخل شدن بهطور ناگهانی. یعنی: برای هر دو طرف بهتر است، اعم از اجازه گیرنده و اهل آن خانه «باشد که متذکر شوید» مراد از تذکر، پند پذیرفتن و عملکردن به این دستوراست.
از عدیبنثابت سدر بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است که فرمود: زنی از انصار به محضر رسول خدا صآمد و گفت: یا رسولالله! من در خانه خود بر حالی قرار دارم که دوست ندارم کسی مرا آنگونه ببیند اما مردی از اعضای خانوادهام پیوسته بر من در آن حال وارد میشود، من چهکار باید بکنم؟ همان بود که این آیه نازل شد.
﴿فَإِن لَّمۡ تَجِدُواْ فِيهَآ أَحَدٗا فَلَا تَدۡخُلُوهَا حَتَّىٰ يُؤۡذَنَ لَكُمۡۖ وَإِن قِيلَ لَكُمُ ٱرۡجِعُواْ فَٱرۡجِعُواْۖ هُوَ أَزۡكَىٰ لَكُمۡۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ عَلِيمٞ٢٨﴾[النور: ۲۸].
«پس اگر در آنجا کسی را نیافتید، وارد آن نشوید تا به شما اجازه داده شود» به ورود در آن از سوی کسی که مالک این اجازه است «و اگر به شما گفته شد بازگردید پس بازگردید» یعنی: اگر اهل آن خانه به شما گفتند: باز گردید! پس بازگردید و بار دیگر درخواست اجازه از آنان را تکرار نکنید «که آن برایتان پاکی را سزاوارتر است» ازکی لکم: برای شما بهتر و پاکیزهتر است از آلودهشدن به پافشاری بر دخول زیرا عدم پافشاریتان حاکی از سلامت قصد، پاکی نیت، دوری از معرض گمان و تهمت و گریز از دنائت و پستی است، در حالیکه پافشاری بر دخول و هر کار دیگری که موجب ناراحتی اهل آن خانه شود، مانند کوبیدن در به شدت، بلند کردن صدا و دیگر امور خلاف اصول معاشرت، دور از ادب شرعی میباشد «و خدا به آنچه انجام میدهید، داناست» پس باید کاملا به هوش باشید که چه میکنید.
﴿لَّيۡسَ عَلَيۡكُمۡ جُنَاحٌ أَن تَدۡخُلُواْ بُيُوتًا غَيۡرَ مَسۡكُونَةٖ فِيهَا مَتَٰعٞ لَّكُمۡۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ مَا تُبۡدُونَ وَمَا تَكۡتُمُونَ٢٩﴾[النور: ۲٩].
«بر شما گناهی نیست که به خانههای مسکونیای درآیید که در آنجا متاعی دارید» متاع: منفعت و کالاهایی است که فروخته میشود، یا بهره و نیازی است که باید برآورده شود. این خانهها عبارتند از: هتلها، دکانها و مانند آنها از ساختمانهای عمومی زیرا صاحبان آنها، کالاها و خدمات خویش را در آنها قراردادهاند پس این خود در حکم اجازه دخول برای تمام مردم است. عطاء میگوید: «مراد از آن، خانههای متروک و ویران است». «و خدا آنچه را آشکار وآنچه را پنهان میدارید، میداند» این هشدار و تهدیدی است برای کسی که به آداب شرعی ورود به خانهها متأدب و آراسته نمیشود.
مقاتل در بیان سبب نزول میگوید: چون آیه استئذان نازل شد، ابوبکر صدیق سگفت: یا رسولالله! پس تکلیف تجار قریش که در میان مکه، مدینه و شام رفت و آمد دارند و در میان راه خانههای مخصوصی دارند که از سکنه خالی است، چه میشود؟ همان بود که این آیه نازل شد.
﴿قُل لِّلۡمُؤۡمِنِينَ يَغُضُّواْ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِمۡ وَيَحۡفَظُواْ فُرُوجَهُمۡۚ ذَٰلِكَ أَزۡكَىٰ لَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِيرُۢ بِمَا يَصۡنَعُونَ٣٠﴾[النور: ۳۰].
بعد از آنکه حکم استئذان ذکر شد، خدای متعال آن را با بیان حکم عام نگریستن دنبال کرده میفرماید: «به مردان با ایمان بگو: دیدگان خود را فروبندند» در نگریستن به نامحرم و به نگاه حلال بسنده کنند زیرا مؤمنان از دیگران به پایبندی بر این ادب سزاوارترند. البته فروپوشیدن چشم از سوی شخصی که میخواهد اجازه ورود بگیرد، برای قطع اسباب و مقدمات زنا است، اسبابی که یکی از آنها نگاه کردن میباشد. فروبستن چشم عبارت است از اینکه شخص بعضی از نگاه خویش را فرو پوشد، به گونهای که آن را از رؤیت بازدارد زیرا (من) در آیه کریمه، مفید بعضیت است. علما گفته اند: دلیل این بعضیت این است که اولین نگاهی که از سوی نگاه کننده بدون قصد میافتد، بخشوده است «و» به مردان با ایمان بگو: «پاکدامنی ورزند» از آنچه که برایشان حرام است «این» فروبستن چشم و پاکدامنی «برایشان پاکیزهتر است» از آلوده شدن بهگمان و تهمت و پاکیزهتر است از درافتادن به این پستی و دنائت «زیرا خدا به آنچه میکنند، آگاه است» این هشداری است برای کسانی که چشمانشان را از حرام فرونبسته، یا پاکدامنی نمیورزند و ترغیبی است برای کسانی که مواظب نگاه خویش بوده و هر حرکت و سکون خویش را به دقت و احتیاط میپایند.
باید دانست که نگاه شهوت آمیز به روی پسر (امرد)، به اتفاق ائمه حرام است. صاحب تفسیر «الاساس» میگوید: «اما کسانی که نگاه بهسوی امردان را، نگاه بهسوی مظاهر جمال الهی میدانند و این کار را راهی بهسوی خداوند أمیشناسند ـ چنانکه بعضی از گروههای مدعی تصوف و عرفان چنین میکنند ـ باید گفت که این سخنشان کفری بزرگتر از کفر پرستشگران بتان و کفر قوم لوط است و اینگروه از بدترین زندیقان مرتدی هستند که قتلشان به اجماع کل امت واجب است...» [۴٧].
﴿وَقُل لِّلۡمُؤۡمِنَٰتِ يَغۡضُضۡنَ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِنَّ وَيَحۡفَظۡنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبۡدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنۡهَاۖ وَلۡيَضۡرِبۡنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُيُوبِهِنَّۖ وَلَا يُبۡدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوۡ ءَابَآئِهِنَّ أَوۡ ءَابَآءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوۡ أَبۡنَآئِهِنَّ أَوۡ أَبۡنَآءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوۡ إِخۡوَٰنِهِنَّ أَوۡ بَنِيٓ إِخۡوَٰنِهِنَّ أَوۡ بَنِيٓ أَخَوَٰتِهِنَّ أَوۡ نِسَآئِهِنَّ أَوۡ مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُهُنَّ أَوِ ٱلتَّٰبِعِينَ غَيۡرِ أُوْلِي ٱلۡإِرۡبَةِ مِنَ ٱلرِّجَالِ أَوِ ٱلطِّفۡلِ ٱلَّذِينَ لَمۡ يَظۡهَرُواْ عَلَىٰ عَوۡرَٰتِ ٱلنِّسَآءِۖ وَلَا يَضۡرِبۡنَ بِأَرۡجُلِهِنَّ لِيُعۡلَمَ مَا يُخۡفِينَ مِن زِينَتِهِنَّۚ وَتُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ٣١﴾[النور: ۳۱].
علما در بیان سبب نزول گفتهاند: اسماء بنت مرثد ل در خانه خود بود که زنان با حالتی نا مناسب بر وی وارد شدند، به طوری که سینههایشان برهنه وخلخالها بر پاهایشان نمایان بود، اسماء گفت: چه زشت است این صحنه! همان بود که نازل شد: «و به زنان با ایمان بگو: دیدگان خود را» از نگریستن به نامحرم «فرو بندند» علما با این آیه، بر تحریم نگریستن زنان بهسوی نامحرمان استدلال میکنند «و فرجهای خویش را حفظ کنند» یعنی: بر آنان لازم است تا به همان وجهی که به مردان دستور داده شده، پاکدامنی ورزند. فروبستن دیدگان را برحفظ فرجها مقدم گردانید زیرا نگاه، پست چی زنا و پیشاهنگ بدکاری است.
در حدیث شریف به روایت جریربنعبدالله بجلی سآمده است که فرمود: «از رسول خدا صراجع به نظر ناگهانی پرسیدم، ایشان به من دستور دادند که نگاهم را برگردانم». همچنین در حدیث شریف آمده است که آن حضرت صبه حضرت علی سفرمودند: «يا علي، لاتتبع النظرة النظرة، فان لك الأولي وليس لك الأخرة». «ای علی! نگاه دوم، نگاه اول را دنبال نکند زیرا نگاه اول از تو بخشوده است اما نگاه دوم چنین نیست». همچنین در حدیث شریف به روایت ابوسعید خدری سآمده است که رسول خدا صفرمودند: «از نشستن بر سر راهها بپرهیزید. اصحاب گفتند: یا رسولالله! از این کار چاره و گزیری نداریم زیرا مجالس ما بر سر این راههاست و در آن با هم سخن میگوییم. رسول خدا صفرمودند: اگر که چارهای ندارید پس حق راه را به آن بدهید. اصحاب گفتند: یارسولالله! حق راه چیست؟ فرمودند: فروبستن چشم (از نامحرم)، نگاه داشتن آزار خود از دیگران، جواب دادن سلام، امر به معروف و نهی از منکر».
«و» زنان «زینت خود را آشکار نگردانند» مانند زیورآلات و دیگر آرایشهای خود را. این ـ به طریق اولی ـ نهی از نمایان کردن مواضع زینت و آرایش در بدنهایشان نیز هست. نسفی ـ که حنفی است ـ میگوید: «مواضع زینت عبارت است از: سر، گوشها، گردن، سینه، بازوها و ساقهای زنان زیرا این مواضع محل آویختن زنجیر، گوشواره، گردنبند، دست بند، خلخال، میخک و غیره است» آری! زینت خود را آشکار نگردانند «مگر آنچه از آن که پیداست» به طور طبعی، که عبارت است از: لباس، صورت و هر دو کف دست زن زیرا در پوشاندن آنها حرج است. چنانکه نسفی میگوید: «زن ناگزیر است تا اشیاء را با دستان خویش بگیرد و ناگزیر است که صورت خویش را برهنه کند، مخصوصا در ادای شهادت و در محاکمه و نکاح». ابنعباس و قتاده گفتهاند: «زینتی که به طور طبعی پیدا و نمایان است، عبارت است از: سرمه، دست بند، حنا، انگشتر و مانند اینها لذا نمایان ساختن اینها برای زن جایز است». در روایت دیگری از ابنعباس و ابنعمر بآمدهاست: «زینتی که آشکار است، عبارت از چهره و هر دو کف دست میباشد». قول راجح در فقه و شریعت این است که: صورت و کف دستهای زن ـ چنانچه خوف فتنه نباشد ـ عورت نیست اما اگر خوف فتنه وجود داشت و اهل فسقوفجور در جامعه بسیار بودند، پوشیدن صورت واجب است.
«و باید که روسریهایشان را بر گریبانهایشان فرو اندازند» خمر: جمع خمار است و آن چیزی است که سر با آن پوشانده میشود. جیوب: جمع جیب است و آن محل شکاف پیراهن از جایی است که سر از آن داخل میشود «و زینت خود را آشکار نسازند» یعنی: آرایش پنهانی خود، مانند موی و آنچه را که بر سر و گردن و سینه دارند «جز برای شوهران یا پدرانشان یا پدران شوهران یا پسرانشان یا پسران شوهران یا برادرانشان یا پسران برادران یا پسران خواهرانشان» در فرموده حق تعالی: ﴿أَوۡ ءَابَآئِهِنَّ﴾«یا پسرانشان»، پسران پسران و پسران دختران نیز داخل میشوند، هرچند در ردههای پایین قرار داشته باشند. و در: ﴿ءَابَآءِ بُعُولَتِهِنَّ﴾[النور: ۳۱] (پدران شوهرانشان)، پدر بزرگ (جد)، شوهر و پدر مادرشوهر نیز داخل میشوند، هرچند در مراتب پایین قرارداشته باشند. پس در همه این موارد زنان میتوانند با آن قسمتهای مجازی از زینت پنهانی خویش که نمایان است، در برابر این محرمان ظاهر شوند. در قید پسران شوهران، پسران پسران شوهران نیز داخل میشوند، هرچند در ردههای پایین قرار داشته باشند. همچنین در پسران برادران و پسران خواهران، پسران پسرانشان نیز داخل میشوند، هرچند در ردههای پایینتر قرار داشته باشند. عمو و دایی نیز در جواز نگریستن به قسمتهای مجاز بدن محارمشان، مانند سایر محارمند ولی آیه مبارکه از آنان یاد نکرد زیرا آنان بهمنزله پدرند. باید دانست که شیرخوارگی نیز چون نسب است، یعنی تمام نزدیکان رضاعی، حکم نزدیکان نسبی و سببی فوق را دارند پس همه اینان محرمانیاند که برای زن جایز است تا در برابر آنها با زینت خویش ظاهر شود اما بدون آرایش.
«یا زنان همکیشتان» یعنی: همچنان زنان مسلمان میتوانند، در برابر زنان مسلمان آزاد همانند خود، با زینت خویش ظاهر شوند، همچون زنانی که خدمتکار، یا همدم و همصحبت آنانند و به حکم خدمت یا صحبت با آنان معاشرت و آمیزش دارند. کنیزان نیز در جمله اینان داخل میشوند. علما گفته اند: زنان کفار ـ اعم از اهل ذمه و غیرآنان ـ از این حکم خارج اند بنابراین، جمهور فقها برآنند که بر زن مسلمان نمایان ساختن چیزی از جسمش ـ بجز روی و هردو کف دستش ـ در نزد زن کافر جایز نیست تا زن کافر محاسن و زیباییهایش را برای شوهرش یا دیگران توصیف نکند بنابراین، زن کافر نسبت به زن مسلمان همچون مرد بیگانه است. اما زن مسلمان میداند که وصف کردن زنان بیگانه در نزد شوهرش جایز نیست لذا خود را از آن بازمیدارد چنانکه در حدیث شریف بهروایت ابنمسعود ساز رسول خدا صآمده است که فرمودند: «زن نباید با زن دیگر هم صحبت شده و سپس او را برای شوهرش توصیف کند چنانکه گویی شوهرش بهسوی او مینگرد». ولی در نزد حنبلیها، زن کافر میتواند بهسوی آن بخش از بدن زن مسلمان نگاه کند که زن مسلمان به وی مینگرد. اما عورت زن نسبت به زن ـ مطلقا ـ فقط ما بین ناف و زانوست. «یا ملک یمینهایشان» یعنی: زن مسلمان میتواند، قسمتهای مجاز از زینت خود را در برابر بردگانش ـ یعنی غلامان و کنیزانش، چه مسلمان باشند و چه کافر ـ آشکار سازد «یا مردان بیرغبت به زنان که پیرو شمایند» یعنی: زن مسلمان میتواند، قسمتهای مجاز از زینت خود را در برابر مردانی که تابع خانوادهاند، مانند خادم، اجیر، یا خصی (مرد بی شهوت جنسی) یا مخنث، یا ابله، آشکار سازد زیرا اینان فقط به دنبال نان و آب خویشاند و هیچ یک به زنان شهوت و حاجتی ندارند «یا کودکانی که بر عورتهای زنان وقوف حاصل نکردهاند» یعنی: زن مسلمان میتواند، قسمتهای مجاز از زینت خود را در برابر چنین کودکانی آشکار سازد. شایان ذکر است که به انسان تا آنگاه «طفل» گفته میشود که مراهق نشده و به حد شهوت جماع نرسیده باشد و به حرکات و مواضع فتنهانگیز و دلربای زنان متوجه نشده و التفاتی نکند؛ مثلا آهنگ لطیف و هیجان برانگیز صدای زنانه و حرکات عشوهگرانه آنان را باحس شهوانی، احساس نکند «و نباید زمین را با پاهایشان بکوبند تا آنچه از زینتشان را که نهان میدارند، معلوم گردد» یعنی: زن نباید در هنگام راه رفتن پاهای خود را بر زمین بکوبد تا صدای پای برنجن (جرس) وی شنیده شود و این شامل هر حرکت دیگری نیز که به فتنه و فساد بینجامد میشود، مانند حرکت دادن دست با دستبندها، حرکتدادن زنگولهها در موهای سر، استعمال عطر و آرایش درهنگام بیرون رفتن از خانه.
احناف با استدلال به این آیه گفتهاند: صدای زن عورت است زیرا وقتی صدای زنگ پای او مورد نهی باشد، صدای خود وی بهطریق اولی عورت است. زجاج میگوید: «صدای ابزارآلات زینت زنان، از آشکار ساختن آنها شهوت انگیزتر است». «و ای مؤمنان! همگی به درگاه خدا توبه کنید» و در اینکه توبه کردن فرضیاز فرایض دین است، هیچ اختلافی نیست. آری! توبه کنید «باشد که رستگار شوید» و به سعادت دنیا و آخرت نایل آیید.
نسفی میگوید: «بنده هر چند کوشش کند، باز هم در امتثال اوامر و نواهی خدای متعال از سهو و قصور خالی نیست، از این جهت است که حق تعالی تمام مؤمنان را به توبه سفارش کرده است».
خلاصه اینکه: عورت بر چهار قسم است:
۱- عورت مرد با مرد: نگریستن مرد بهسوی تمام بدن مرد دیگری ـ بجز ما بین ناف تا زانوی او ـ جایز است . البته برای مردان خوابیدن در کنار هم جایز نیست زیرا رسول خدا صزنان و مردان را از خوابیدن و همبستر شدن در زیر یک جامه با هم جنس خود نهی کردهاند. همآغوش شدن و روبوسی مرد با مرد نیز مکروه است، مگر اینکه شخص فرزند خود را از روی شفقت ببوسد. گفتنی است که مصافحه با دست مستحب است چنانکه در حدیث شریف آمده است.
۲- عورت زن با زن: همانند عورت مرد با مرد است و در هنگام بیم فتنه، خوابیدن زنان با یکدیگر در پهلوی هم جایز نیست.
۳- عورت زن با مرد: اگر زن نسبت به مرد بیگانه بود، تمام بدن وی نسبت به او عورت است و نگاهکردن بهسوی چیزی از بدن وی ـ جز روی و هر دو کف دستش ـ جایز نیست. ولی ابوحنیفه نگاه کردن بهسوی زن بیگانه را برای یک بار جایز شمرده، در صورتی که بیم فتنه نبود. نگاه کردن بهسوی زن بیگانه برای خواستگاری، در هنگام دادوستد، در هنگام تحمل و برعهده گرفتن شهادت و نیز برای پزشک امانتدار جایز است.
۴- عورت مرد با زن: اگر مرد نسبت به زن بیگانه بود، عورت مرد نسبت به وی از میان ناف تا زانوست.
صاحب تفسیر «فی ظلال القرآن» میگوید: «هدف اسلام، به وجود آوردن جامعه پاکیزهای است که شهوتها در هر آن و هر لحظه، در آن برانگیخته نشود زیرا انگیزش لحظه به لحظه و بیمهار شهوت، به آنچنان آتشفشان شهوانیای میانجامد که نه خاموش میشود و نه سیراب... لذا یک لحظه نگاه خاینانه، یک لحظه حرکت عشوهگرانه و تهییجکننده، یک صحنه از آرایش شهوت برانگیز و یک منظره از پیکره برهنه... کافی است که این آتشفشان جنونوار حیوانی را تحریک کرده و زمام اعصاب و اراده را از کف با کفایتان برباید، چه رسد بهشهوت بارگان بیهنری که همیشه در گنداب شهوتبارگی میلولند.. و مسلم است که نتیجه، چیزی جز هرج و مرج بیمهار شهوانی، یا بیماریهای عصبی وعقدههای روانی ناشی از سرکوب شهوت بعد از تهییج پیاپی آن، نیست».
﴿وَأَنكِحُواْ ٱلۡأَيَٰمَىٰ مِنكُمۡ وَٱلصَّٰلِحِينَ مِنۡ عِبَادِكُمۡ وَإِمَآئِكُمۡۚ إِن يَكُونُواْ فُقَرَآءَ يُغۡنِهِمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۗ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٞ٣٢﴾[النور: ۳۲].
«و همسر دهید ایم هایتان را» ایم: مرد بیهمسر و زن بیشوهر است، چه بکر باشد و چه بیوه. باید دانست که نکاح سنتی از سنتهای مؤکده است، بهدلیل این حدیث شریف رسول خدا ص: «النكاح من سنتی فمن رغب عن سنتی فلیس منی». «نکاح از سنت من است پس کسی که از سنت من اعراض کرد، از من نیست». ولی داشتن قدرت بر نکاح و برآمدن از عهده تکالیف آن شرط است. امر در آیه مبارکه ـ نزد جمهور علما ـ برای استحباب است. «و» نیز همسر دهید «غلامان و کنیزان درستکار خود را» که در تحت ملکیت شما قرار دارند. مراد از صلاح ودرستکاری آنها: مؤمن بودنشان است «اگر فقیر باشند، خداوند از فضل خویش آنانرا توانگر خواهد کرد» یعنی: از همسر دادن زنان و مردانتان بهسبب فقر آنان امتناع نورزید زیرا کسی که ازدواج کند، خدای ﻷاو را توانگر میکند، با بخشیدن غنای نفس و غنای مال به وی «و خداوند گشایشگر است» و توانگر ساختن آن بندگان فقیرش، چیزی از فراخنای ملک وی کم نمیکند. «داناست» به مصالح ومنافع خلقش.
در حدیث شریف آمده است: «سهکس اند که یاری نمودنشان بر خدای ﻷحق و ثابت است:
۱- نکاحکنندهای که قصد عفت و پاکدامنی دارد.
۲- مکاتبی که قصد دارد تا با پرداخت وجه آزادی خود، از قید بردگی آزاد شود.
۳- جهادگر در راه خدا أ».
﴿وَلۡيَسۡتَعۡفِفِ ٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّىٰ يُغۡنِيَهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۗ وَٱلَّذِينَ يَبۡتَغُونَ ٱلۡكِتَٰبَ مِمَّا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ فَكَاتِبُوهُمۡ إِنۡ عَلِمۡتُمۡ فِيهِمۡ خَيۡرٗاۖ وَءَاتُوهُم مِّن مَّالِ ٱللَّهِ ٱلَّذِيٓ ءَاتَىٰكُمۡۚ وَلَا تُكۡرِهُواْ فَتَيَٰتِكُمۡ عَلَى ٱلۡبِغَآءِ إِنۡ أَرَدۡنَ تَحَصُّنٗا لِّتَبۡتَغُواْ عَرَضَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۚ وَمَن يُكۡرِههُّنَّ فَإِنَّ ٱللَّهَ مِنۢ بَعۡدِ إِكۡرَٰهِهِنَّ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٣٣﴾[النور: ۳۳].
«و کسانی که اسباب ازدواج را نمییابند، باید پاکدامنی پیشه کنند» یعنی: کسانیکه هزینههای ازدواج ـ از قبیل مهر و نفقه ـ را نمییابند، یا کسانی که همسر مناسبی نمییابند، باید از فروافتادن در باتلاق زنا و حرام، عفت و پاکدامنی ورزند؛ با روزه گرفتن، تفکر، ذکر و دوری جستن از هر منظره تهییج کنندهای «تا خدا آنان را از فضل خویش بینیاز گرداند» یعنی: برایشان روزیی عنایت کند که به وسیله آن توانگر شده و قدرت ازدواج را پیدا کنند «و کسانی از ملک یمینهایتان که در پی مکاتب ساختن خود هستند» کتاب و مکاتب: این است که مولی به بردهاش در برابر مالی که به اقساط به وی میپردازد، امکان بدهد که خود را از او بازخرید کند و چون آن مبلغ را پرداخت، آزاد میشود «پس اگر در آنان خیری یافتید، مکاتبشان سازید» یعنی: با آنان عقد کتابت ببندید. مراد از یافتن خیر در آنان: تواناییشان بر پرداخت وجه کتابت است «و از مال خداوند که به شما ارزانی داشته، به آنان بدهید» با کاستن از مبلغ بازخرید آنان . یعنی: درصورتی که وجه بازخرید خود را تماما پرداخته باشند، از آن مبلغ به آنان چیزی برگردانید.
نسفی میگوید: «این فرمانی است بر وجه وجوب برای مسلمانان، که باید به بردگان مکاتب خود کمک مالی کنند، سهم آنان را از زکات بپردازند و با هر وسیله مشروع دیگری به آزادی آنها کمک کنند و در این کار به رسول خدا صوپیروان راستینشان اقتدا نمایند. اینک به این آمار توجه کنید: رسول خدا صخود (۶۳) برده را آزاد کردند. عائشه امالمؤمنین (۶٧) برده را آزاد کرد. عباسعموی پیامبر ص(٧۰) برده را. حکیم بن حزام س(۱۰۰) برده را. عبدالله بنعمر (۱۰۰۰) برده را. عبدالرحمن بنعوف سسیهزار برده را... و از این نمونهها در تاریخ اسلام بسیار داریم». البته یکی از عوامل مهم از بین رفتن تدریجی بردگی در جامعه اسلامی نیز، همین روش ستوده مسلمانان بوده است.
«و کنیزان خود را اگر خواهان پرهیزکاری باشند» یعنی: اگر خواهان پاکدامنی باشند «به بغاء وادار نکنید» بغاء: تن دادن زنان به زنا دربرابر دریافت مزد است «برای اینکه بهره زندگانی دنیا را به دست آرید» از مبالغی که کنیز با فروختن شرمگاه خود برای شما میاندوزد. عادت اعراب چنین بود که کنیزان خود را بهفحشا وامیداشتند و از آنان بر این کار مالیات میگرفتند در حالیکه آنان خواستار عفت و پاکدامنی بودند پس باید دانست که قید: (اگر خواهان پرهیزگاری باشند) شرط نهی نیست بلکه شرط تصور و تحقق اجبار است زیرا اجبار متصور نیست مگر همراه با اراده پاکدامنی لذا کسی که کنیز راضی به عمل زنا را به این عملدستور میدهد، اجبار کننده وی نامیده نمیشود. بنابراین، از قید: (اگر خواهانپرهیزگاری باشند)، این معنی برنمیآید که اگر خود کنیزان خواهان عفت نبودند، باکی نیست که به عمل زنا اجازه داده شوند و شما بتوانید آنها را به زنا وادار کنید. «و هرکس آنان را اجبار کند» بر زنا «در حقیقت خدا پس از اجبار کردن آنان، آمرزنده مهربان است» اگر توبه کنند زیرا هرچند بهزور و اکراه به ارتکاب عمل زنا واداشته شدهاند اما چهبسا که به حکم سرشت و طبیعت بشری، در خلال عمل زنا از شایبه میل و رغبت به آن خالی نباشند ولی چون اساس عمل برمبنای اجبار و فشار است، خدای متعال نسبت به این کنیزان آمرزگار و مهربان میباشد.
مفسران در بیان سبب نزول میگویند: آیه مبارکه درباره عبدالله بنابی رئیس منافقان نازل شد که شش کنیز داشت و همه را بر زنا اجبار میکرد و بر آنها مالیاتی وضع کرده بود.
﴿وَلَقَدۡ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكُمۡ ءَايَٰتٖ مُّبَيِّنَٰتٖ وَمَثَلٗا مِّنَ ٱلَّذِينَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلِكُمۡ وَمَوۡعِظَةٗ لِّلۡمُتَّقِينَ٣٤﴾[النور: ۳۴].
«و بهراستی بهسوی شما آیاتی مبینات» یعنی: روشن و روشنگر «و مثلی از کسانی که پیش از شما گذشتند» یعنی: خبری از داستانهای شگفت آور وعبرتآموز امتهای پیشین «و موعظهای برای پرهیزگاران نازل کردهایم» که بویژه پرهیزگاران از آن بهره میگیرند. پس هرکس از آیات روشن و اندرزهای مبرهن قرآن بهره نگیرد، یقینا میان او و قرآن حجابی قراردارد.
﴿ٱللَّهُ نُورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ مَثَلُ نُورِهِۦ كَمِشۡكَوٰةٖ فِيهَا مِصۡبَاحٌۖ ٱلۡمِصۡبَاحُ فِي زُجَاجَةٍۖ ٱلزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوۡكَبٞ دُرِّيّٞ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٖ مُّبَٰرَكَةٖ زَيۡتُونَةٖ لَّا شَرۡقِيَّةٖ وَلَا غَرۡبِيَّةٖ يَكَادُ زَيۡتُهَا يُضِيٓءُ وَلَوۡ لَمۡ تَمۡسَسۡهُ نَارٞۚ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٖۚ يَهۡدِي ٱللَّهُ لِنُورِهِۦ مَن يَشَآءُۚ وَيَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡأَمۡثَٰلَ لِلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ٣٥﴾[النور: ۳۵].
«الله نور آسمانها و زمین است» نور: در لغت روشنی و پرتوی است که اشیاء را با انعکاس و بازتاب خود منور و نمایان میکند و آنها را بر چشمها میتاباند.آری! خداوند أنوری است که قوام و نظام کائنات و هستی از اوست... هدایتگری است که رهبری کاینات به اوست و هموست که آسمانها و زمین را ـ با ساماندهی احوال اهالی آنها و کمال تدبیر و رهبری خویش ـ برای کسانی که درآنها بهسر میبرند، روشن و روشنگر گردانیده است. البته قلب رسول خدا صایننور الهی را به طور کامل دریافته بود. در حدیث شریف آمده است که چون رسول خدا صاز طایف ـ در آن سفر پر مشقت خویش که به قصد دعوت اهالی آن عازم گردیده بودند ـ بر میگشتند، چنین دعا کردند: «... أعوذ بنور وجهك الذي أشرقت به الظلمات، وصلح عليه أمر الدنيا والآخرة». «به نور روی تو که به وسیله آن تاریکیها درخشان و کار دنیا و آخرت سامان یافته است، پناه میبرم...». «مثل نور او» یعنی: نوری که از حق تعالی باز میتابد و آن را در دل بنده مؤمن خویش قرار داده است «مانند مشکاتی است» مشکات: طاقچهای است که در آن چراغ را میگذارند و نور چراغ در آن پرتو و شعاعی بهتر و بازتابی فراگیرتر پیدا میکند «که در آن» مشکات «چراغی است و آن چراغ در قندیلی است» یعنی: آن چراغ در درون شیشه و آبگینهای است، بدین جهت، نور و روشنی آن بیشتر و قویتر است «آن قندیل گویی کوکبی دری است» یعنی: گویی آن شیشه، اختری درخشان شبیه در وگوهر است. ضحاک میگوید: «کوکب دری، ستاره زهره است». «که افروخته میشود» آن شیشه «از» روغن «درخت بابرکت زیتونی» گفته اند: از برکت درخت زیتون این است که میوه آن هم نان خورش است، هم روغن، هم پیراینده پوست، هم آتشافروز و هیچ چیز از درخت زیتون نیست مگر اینکه در آن منفعتی وجود دارد «که» آن درخت خجسته زیتون «نه شرقی است و نه غربی» یعنی: آن درخت، درختی است که هیچچیز آن را از نورخورشید در حجاب قرار نمیدهد زیرا موقعیت آن در کوهی بلند یا در وسط تپهای زرع شدهای است که خورشید بر آن فقط در وقت طلوع یا غروب نمیدمد بلکه از اول تا آخر روز در معرض تابش نور خورشید قرار دارد «نزدیک است که روغنش روشنی بخشد ـ هرچند آتشی به آن نرسیده باشد» یعنی: گویی روغن آن ـ بهجهت زلالیت و درخشش خود ـ حتی قبل از آنکه آتشی بدان برسد، میدرخشد زیرا روغن اگر صاف و زلال باشد، از دور دارای شعاع و پرتو است.
ابنعباس سدر معنی آن میگوید: «چنانکه روغن صاف و زلال قبل از رسیدن آتش به آن میدرخشد و هنگامی که آتش به آن رسید، بر درخشش خود میافزاید و همچنین است قلب مؤمنی که قبل از رسیدن علم به آن، به هدایت عمل میکند ولی چون علم به آن رسید، بر هدایت خویش میافزاید و بر آن نوری بر نوری افزوده میشود». از همین باب است حدیث شریف: «اتقوا فراسة المؤمن فإنه ينظر بنور الله». «از فراست و تیزبینی مؤمن پروا کنید زیرا او با نور خدا مینگرد». «نوری بر روی نوری است» زیرا چراغ خود نوری است، شیشه نور دیگری است و انعکاس آن از چراغدان نوری دیگر «خدا هرکه را بخواهد با نور خویش هدایت میکند» و او را به حق میرساند ـ یا با الهامی از جانب خویش، یا به وسیله نگرش خود او در دلایل حق «و خداوند برای مردم مثلها میزند» یعنی: حقایق را ـ برای نزدیک ساختن آنها به فهمها ـ با اشباه و همانندهای آنها بیان میدارد «و خدا بههر چیزی داناست» پس او به کسانی که مستحق هدایتند و کسانی که مستحق گمراهی میباشند، داناتر است.
این آیه عظیم الشأن، مثلی برای انوار قرآن در قلب مؤمن است. یعنی: چنانکه چراغ موصوف، پرتو و درخششی مضاعف دارد، همچنان قرآن سرچشمه درخشش هدایتهاست. پس چراغ قرآن است، شیشه قلب مؤمن، چراغدان فهم و زبان وی و درخت بابرکت هم درخت وحی و شریعت است که نه شرقی و نه غربی است. یا ـ به تعبیر علوم معاصر ـ میتوانیم بگوییم که: لامپ برق نورش را از مولد برق میگیرد و مولد برق مکانی دارد و به محرکی نیاز دارد پس لامپ نور، قلب مؤمن است، مولد نور شریعت است، کارگاه تولید مسجد است و محرک آن تسبیح و ذکر و نماز و نیایش... و نزدیک است که حجتهای قرآن بدرخشد هرچند که خوانده هم نشود چنانکه نزدیک است روغن زلال زیتون بدرخشد، هرچند بر آن آتشی افروخته نشود. نور مؤمن از دو منبع است، نور فطرت و نور شریعت پس هرگاه نور فطرت و نور شریعت در انسانی جمع شد، او در کمال تعالی انسانی خویش خواهد بود.
باید دانست که باریتعالی آفریننده نور حسی در آسمانها و زمین است اما او خود از انوار حسی نیست.
در حدیث شریف آمده است: «قلبها بر چهار نوع اند:
۱- قلبی است صاف و بیغش که مانند چراغی میدرخشد.
۲- قلبی است که در غلاف قرار داشته و به غلاف خود بسته شده است.
۳- قلبی است که واژگون شده است.
۴- قلبی است که منقلب شده است.
اما قلب صاف و بیغش، قلب مؤمن است و چراغ آن نور آن است. قلب در غلاف، قلب کافر است. قلب واژگون شده قلب منافق است که حق را شناخته سپس منکر آن گشته. اما قلب برگردانده شده قلبی است که در آن ایمان و نفاق هر دو وجود دارد، که صفت ایمان در آن، مانند صفت بذری است که آن را آب پاکیزه رشد و نمو میدهد و صفت نفاق در آن مانند صفت زخمی است که خون و زردآب آن را رشد میدهد...».
﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ ٱللَّهُ أَن تُرۡفَعَ وَيُذۡكَرَ فِيهَا ٱسۡمُهُۥ يُسَبِّحُ لَهُۥ فِيهَا بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ٣٦﴾[النور: ۳۶].
ابن کثیر میگوید: بعد از آنکه خدای متعال قلب مؤمن را به چراغی در شیشهای صاف بسان قندیل تشبیه کرد، اینک محل و جایگاه این قندیل را که مساجدند بیان میکند: «در خانههایی که خدا اجازه داده است که رفعت یابند» یعنی: در مساجدی که خدا أفرمان داده تا مورد تعظیم و حرمت قرار گیرند و شأن وجایگاه آنها رفیع و قدر و منزلت آنها والا باشد و از پلیدیها و نجاستها پاک گردانیده شوند و نیز رخصت داده که آن خانهها برافراشته و بلندوبالا بنا شوند «و نامش در آنها یاد شود» با اذان و نماز و تسبیح و سایر ذکرها پس اینها بهترین خانههای روی زمیناند «در آنها برای او در صبح و شام» یعنی: در اوایل و اواخر روز «تسبیح گفته میشود» آصال: جمع الجمع است زیرا جمع أصل است و أصل خود جمع اصیل میباشد که به آخر روز اطلاق میشود. خدای متعال (غدو: بامداد) را به صیغه مفرد ذکر کرد زیرا در آن یک نماز بیشتر نیست اما (آصال) را به صیغه جمع یاد کرد زیرا از نیمه روز تا شامگاه، یعنی چهار نماز دیگر را در بر میگیرد.
در حدیث شریف به روایت انس بن مالک سآمده است که رسول خدا صفرمودند: «هر که خدای ﻷرا دوست دارد، باید مرا دوست داشته باشد و هرکه مرا دوست دارد، باید اصحابم را دوست داشته باشد و هرکه اصحابم را دوست دارد، باید قرآن را دوست داشته باشد و هرکه قرآن را دوست دارد، باید مساجد را دوست داشته باشد زیرا مساجد خانههای خداوند أو بناهای ویاند که او بهرفعت دادن آنها امر فرموده و در آنها برکت نهاده است، مساجد مبارک وخجستهاند و اهل آنها نیز مبارک و خجسته اند، مساجد محفوظند و اهل آنها نیز محفوظند، آنها در نماز خویش هستند و خدای ﻷدر برآوردن حوایج ونیازهایشان است، آنان در مساجد خویشند و خدای ﻷاز پشت سرشان (حامی و نگهبانشان)». ابنعباس سمیگوید: «مساجد خانههای خداوند أدر زمین اند که بر اهالی آسمان روشنی میافگنند چنانکه ستارگان بر اهل زمین روشنی میافگنند». همچنین در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صفرمودند: «کسی که مسجدی را برای خداوند بنا کند، خدای ﻷبرایش خانهای را در بهشت بنا میکند».
حکم زینتدادن و آراستن مساجد: امام ابوحنیفه /میگوید: «باکی نیست که مساجد نقشونگار شده و به آب طلا اندوده شوند چنانکه عمر بن عبدالعزیز س مسجدالنبی صرا نقش و نگار کرد و کسی هم بر وی ایرادی نگرفت». اما جمعی از علما این کار را مکروه دانسته و به این حدیث شریف استدلال کردهاند: «قیامت برپا نمیشود تا آنگاه که مردم در مساجد با همدیگر تفاخر نکنند».
شایان ذکر است که دعا در هنگام ورود به مساجد مسنون است. در حدیث شریف رسول خدا صآمده است: «هرگاه یکی از شما به مسجد درآمد، باید بگوید: اللهم افتح لي أبواب رحمتك: بارخدایا! درهای رحمتت را بر رویم بگشای. و چون از مسجد خارج شد، باید بگوید: اللهم إني أسألك من فضلك: بارخدایا! من از تو، از فضلت میطلبم». همچنین در حدیث شریف آمده است: «چون مردی را دیدید که به مسجد رفت و آمد دارد وبدان عادت کرده پس به مؤمن بودن وی گواهی دهید».
﴿رِجَالٞ لَّا تُلۡهِيهِمۡ تِجَٰرَةٞ وَلَا بَيۡعٌ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَإِقَامِ ٱلصَّلَوٰةِ وَإِيتَآءِ ٱلزَّكَوٰةِ يَخَافُونَ يَوۡمٗا تَتَقَلَّبُ فِيهِ ٱلۡقُلُوبُ وَٱلۡأَبۡصَٰرُ٣٧﴾[النور: ۳٧].
«مردانی» در بامداد و شامگاه برای خدای ﻷدر مساجد نماز میگزارند «که آنان را هیچ تجارت» و معاملهای در سفر «و خریدوفروشی» در حضر «از ذکر خدا» به اسمای حسنای وی با دل و زبان «و» از «برپاداشتن نماز» در اوقات آنها بدون تأخیر «و» از «پرداخت زکات» فرض «بازنمیدارد» و به خود مشغول نمیکند. ابنعباس سمیگوید: در مدینه مردانی بودند که به طلب فضل و نعمت خدا أخریدوفروش و معامله میکردند و چون صدای اذان را میشنیدند، آنچه را در دست داشتند، میافگندند و برای ادای نماز بهسوی مسجد میشتافتند. این معنی قویتر از قولی است که آیهکریمه را بر دست کشیدن کامل از معامله وتجارت برای فارغ شدن به ذکر خدا أحمل میکند. «از روزی میترسند» مراد، روز قیامت است «که دلها و دیدهها در آن روز منقلب میشوند» یعنی: در میان امید نجات و بیم هلاک، نگران و دگرگون و زیر و رو میشوند. تقلب و دگرگونی دیدهها، بر اثر نگریستن و پاییدن این امر است که از چه ناحیهای مورد مؤاخذه قرار میگیرند و بهسوی چه مکانی برده میشوند.
﴿لِيَجۡزِيَهُمُ ٱللَّهُ أَحۡسَنَ مَا عَمِلُواْ وَيَزِيدَهُم مِّن فَضۡلِهِۦۗ وَٱللَّهُ يَرۡزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيۡرِ حِسَابٖ٣٨﴾[النور: ۳۸].
آری! آن مردان با ایمان، مساجد را با ذکر و نیایش و قرائت قرآن آبادان میکنند: «تا خدا به پاس بهترین آنچه که کردهاند، به آنان پاداش دهد» همانگونه که وعده دوچند ساختن این پاداش را از دهبرابر تا هفتصد برابر به ایشان داده است «و از فضل خویش افزون بر این هم به آنان ببخشد» یعنی: برتر از آن پاداشی که بهایشان وعده داده است. در حدیث شریف به روایت ابن مسعود ساز رسول خدا صآمده است که مراد از: ﴿وَيَزِيدُهُم مِّن فَضۡلِهِۦۖ﴾[النساء: ۱٧۳] دادن اجازه شفاعت به ایشان است. «وخدا هرکه را بخواهد بیحساب روزی میدهد» چندانکه آن روزی در حساب و شمار خلق نگنجد.
﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَعۡمَٰلُهُمۡ كَسَرَابِۢ بِقِيعَةٖ يَحۡسَبُهُ ٱلظَّمَۡٔانُ مَآءً حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَهُۥ لَمۡ يَجِدۡهُ شَيۡٔٗا وَوَجَدَ ٱللَّهَ عِندَهُۥ فَوَفَّىٰهُ حِسَابَهُۥۗ وَٱللَّهُ سَرِيعُ ٱلۡحِسَابِ٣٩﴾[النور: ۳٩].
«و کسانی که کفر ورزیدهاند، اعمالشان مانند سرابی در دشتی هموار است که تشنه، آن را آبی میپندارد» مراد از این اعمال، اعمال خیری است که کفار آن را انجام دادهاند؛ مانند صدقه، صلهرحم، آباد ساختن بیتالحرام و آب دادن به حجاج. سراب چیزی است که در بیابانهای بیآب بههنگام سختی گرما بهصورت آب دیده میشود به طوریکه بیننده آن را آب میپندارد. قیعه: جمع قاع، مکانی گود و پایین است که آب در آن جمع میشود. «تا چون بدان رسد، آن را چیزینیابد» و در آن وقت بداند که دیدن آب از دور، گمانی بیش نبوده است پس همچنیناند کفاری که بر اعمال خویش تکیه میکنند، اعمالی که آن را خیر پنداشته و به پاداش آن طمع میبندند اما چون به بارگاه خدای سبحان پیش افگنده شوند، از آن اعمال هیچ اثری نمییابند زیرا کفرشان آنها را هدر داده و اثر آنها را محو و نابود ساخته است «و خدا را نزد خویش یابد که حسابش را بهتمام و کمال به او بدهد» یعنی: آن کافر جزای خداوند أرا نزد خویش میبیند که به تمام و کمالبه وی داده شده است. آری! عمل کافر مانند این سراب است که چون مرگ وی دررسد، از عملش سودی نمییابد، مگر چنانکه سراب به تشنه سود میرساند! «و خدا سریع الحساب است» زیرا او به شمارش و پردازش نیازی ندارد.
﴿أَوۡ كَظُلُمَٰتٖ فِي بَحۡرٖ لُّجِّيّٖ يَغۡشَىٰهُ مَوۡجٞ مِّن فَوۡقِهِۦ مَوۡجٞ مِّن فَوۡقِهِۦ سَحَابٞۚ ظُلُمَٰتُۢ بَعۡضُهَا فَوۡقَ بَعۡضٍ إِذَآ أَخۡرَجَ يَدَهُۥ لَمۡ يَكَدۡ يَرَىٰهَاۗ وَمَن لَّمۡ يَجۡعَلِ ٱللَّهُ لَهُۥ نُورٗا فَمَا لَهُۥ مِن نُّورٍ٤٠﴾[النور: ۴۰].
سپس خدای متعال برای اعمال کفار مثلی دیگر زده میفرماید: «یا» اعمال کفار «مانند تاریکیهایی است» تودرتو و متراکم «در دریایی ژرف» که از بس ژرف است، عمق آن پیدا نیست «که موجی آن را فرو میپوشاند» یعنی: موجی برآب آن دریا فراز آمده که آن را بهکلی فرو میپوشاند «و بر فراز آن موجی است» یعنی: بر فراز آن موج، موج دیگری است «و بر فراز آن نیز ابری است» پس بیم دریا، امواج تودرتو، تاریکیهای لایهبهلایه آن و ابری که بر فرازآن برآمده است، جمعا بر آنان فرود میآید زیرا ابر نیز ستارگانی را که کشتینشینان بهوسیله آنها راه مییابند، فرو میپوشاند «تاریکیهایی است که بعضی از آنها بر روی بعضی دیگر قرار گرفته است» تاریکیهای بههمانباشته و انبوه ومتراکم؛ که یکی تاریکی موج است و بر فراز آن تاریکی دریا، باز بر فراز آن تاریکی موجی دیگر و باز بر فراز آن تاریکی ابر پس این تاریکیها تودرتو ولایهبهلایه است چنانکه تاریکیهای قلب و روان کافر تودرتو است: تاریکی جهل و شک و حیرت، بر فراز آن تاریکیهای زنگار و مهر کوبیده شده بر قلبهایشان، برفراز آن تاریکی عقیده، تاریکی قول و تاریکی عمل؛ «هرگاه» این شخصگرفتار در این تاریکیهای درون دریا «دست خویش را بیرون آورد، نزدیک نیستکه آن را ببیند» چه رسد که آن را در واقعیت امر ببیند. یعنی: به علت تراکم تاریکیها دیدن آن برایش ناممکن است «و هرکس که خداوند برایش نوری قرار نداده باشد، نوری ندارد» یعنی: هرکس که خداوند أبرایش هدایتی قرار نداده باشد، هدایتی ندارد. وجود این ظلمات در قلب کافر، بر ضد انواری است که در قلب مؤمن قرار دارد، انواری که بیان آنها در «آیه ـ ۳۵»: ﴿مَثَلُ نُورِهِۦ كَمِشۡكَوٰةٖ﴾[النور: ۳۵] گذشت.
پس از آن، خدای ﻷچهار نوع از دلایل را بر اثبات وجود و یگانگی و قدرت خویش بیان میدارد. نخستین دلیل، تسبیح گفتن مخلوقات است:
﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُۥ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱلطَّيۡرُ صَٰٓفَّٰتٖۖ كُلّٞ قَدۡ عَلِمَ صَلَاتَهُۥ وَتَسۡبِيحَهُۥۗ وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِمَا يَفۡعَلُونَ٤١﴾[النور: ۴۱].
«آیا ندیدهای» یعنی: آیا به علم عینی ندانستهای. آغاز سخن با این تعبیر، به این حقیقت اشاره دارد که تسبیح گفتن کائنات برای خدای ﻷ، امر روشنی است که در حد علم غیرقابل شک، واضح و نمایان است . آری! آیا ندانستهای «که همه کسانی که در آسمانها و زمین هستند، خداوند را تسبیح میگویند» تسبیح: بهپاکی یادکردن خداوند أاز هر آن چیزی است که سزاوار شأن وی نیست.آری! هرکه و هر چه که در آسمان و زمین است، اعم از عقلا و غیر آنان، مانند فرشتگان، انسانها، جنیان، حیوانات، نباتات و جمادات، برای خدای سبحان تسبیح میگویند. تسبیح گفتن غیر عقلا در صداهایی مشهود است که از آنان شنیده میشود و در آثاری که از صنعت بدیع حق تعالی در آنان دیده میشود «و پرندگان نیز در حالی که در آسمان بال گشودهاند» در هوا برای پروردگارشان تسبیح میگویند. حالت گشودن پر و بال، شگفت انگیزترین حالات پرندگان است زیرا استقرار آنها در هوا بدون حرکت دادن بالهایشان و بدون قرارگرفتن بر روی زمین و تسبیح گفتنشان در عین این حالت، از بزرگترین نشانههای آفرینش خدای ذوالجلالی است که همهچیز را به اتقان و استحکام تمام آفریده است «هریک از آنان نماز و تسبیح خویش را دانسته است» یعنی: خداوند أاین نماز و نیایش و تسبیح را به آنان آموخته و الهام کرده است، نه اینکه صدور این اعمال از آنان بهطور اتفاقی و بی داشتن بصیرت باشد «و خداوند به آنچه میکنند، داناست» و هیچچیز از ساحت علم وی پنهان نمیماند پس همانگونه که تسبیح گفتن انسان را میداند، تسبیح گفتن سایر چیزها را نیز میداند.
﴿وَلِلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَإِلَى ٱللَّهِ ٱلۡمَصِيرُ٤٢﴾[النور: ۴۲].
«و فرمانروایی آسمانها و زمین» فقط «از آن خداست» نه غیر وی «و بازگشت بهسوی خداست» نه بهسوی غیر وی لذا در پیوستن به راه حق هیچ درنگ نکنید و به اختیار خویش به اسلام گردن نهید. مصیر: بازگشت بعد از مرگ است.
﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ يُزۡجِي سَحَابٗا ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيۡنَهُۥ ثُمَّ يَجۡعَلُهُۥ رُكَامٗا فَتَرَى ٱلۡوَدۡقَ يَخۡرُجُ مِنۡ خِلَٰلِهِۦ وَيُنَزِّلُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مِن جِبَالٖ فِيهَا مِنۢ بَرَدٖ فَيُصِيبُ بِهِۦ مَن يَشَآءُ وَيَصۡرِفُهُۥ عَن مَّن يَشَآءُۖ يَكَادُ سَنَا بَرۡقِهِۦ يَذۡهَبُ بِٱلۡأَبۡصَٰرِ٤٣﴾[النور: ۴۳].
نوع دوم از ادله اثبات وجود و یگانگی خداوند أ، فرودآوردن باران است: «آیا ندانستهای که خداوند ابرهایی را میراند» یعنی: ابرها را به راندنی نرم و آرام بهسوی آنجایی که بخواهد میراند؟ «آنگاه میان آنها پیوند میدهد» یعنی: اجزای آن ابرها را ـ بعد از پراکنده بودن و از هم گسستهبودن آنها ـ بههم پیوند میدهد وفراهمشان میآورد تا نیرومند و متراکم و انبوه گردند «سپس آنها را در هم میفشرد» یعنی: ابرها را متراکم گردانیده بعضی را در بعضی مرکب و درهم فشرده میگرداند «آنگاه قطرههای باران را میبینی که از خلال آن بیرون میآید» یعنی: باران را میبینی که از لابلای ابرها بیرون میآید «و» خدا أاست که «از آسمان از کوههایی که در آنهاست» یعنی: از قطعات بسیار بزرگ ابری که در آسمان شبیه کوهها است «تگرگی فرود میآورد» یعنی: از کوههای یخ زده ابرهای انباشته درآسمان، تگرگی را فرود میآورد. تعبیر «کوهها» برای ابرهای آسمان، تعبیری معجزهآسا است زیرا شخصی که سوار هواپیماست و از خلال ابرها میگذرد، ازپشت ابرها آنها را به شکل سلسله عظیمی از کوهها میبیند، در حالیکه این پدیده برای بشر عصر بعثت، به این شکل قابل مشاهده نبوده است. بعضی از مفسران برآنند که: کوههای سرما و یخ فعلا در آسمان موجودند و از آنهاست که خداوند أتگرگ را فرود میآورد، که این معنی را بعضی از نظریات جدید علمی نیز تأیید کردهاند. اخفش گفتهاست: «من» در هر دو جای این آیه زاید است و برای بعضیت نیست پس معنی این است که: از آسمان تگرگ را از ابرهایی که همانند کوههاست فرود میآورد «سپس آن را» یعنی: تگرگ یا باران یا هر دو را «به هرکس که خواهد» از بندگان خویش «میرساند» یعنی: فرود میآورد و اورا با آن گزند میرساند «و آن را از هرکه بخواهد» از بندگان خویش «بازمیدارد، نزدیک است درخشش برقش» یعنی: برقی که در ابرهاست، «دیدگان را از بین ببرد» و کور سازد، از بس که نور آن قوی و پرنفوذ است.
﴿يُقَلِّبُ ٱللَّهُ ٱلَّيۡلَ وَٱلنَّهَارَۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَعِبۡرَةٗ لِّأُوْلِي ٱلۡأَبۡصَٰرِ٤٤﴾[النور: ۴۴].
نوع سوم از ادله وجود، یگانگی و قدرت خدای بزرگ جابهجا کردن شب و روز است: «خداست که شب و روز را میگرداند» گردانیدن شب و روز، ایجاد توالی و تعاقب و بلندی و کوتاهی در میان آنهاست. به قولی: گردانیدن آنها با جابهجا کردن گرما و سرما در آنهاست. «بیگمان در این» راندن ابرها، فرودآوردن باران و دگرگون ساختن شب و روز «عبرتی است» یعنی: دلالت روشنیاست که بهوسیله آن پند و اعتبار حاصل میشود «برای صاحبان بینش» که با بهکار انداختن بینش و نگرش خود، آیات و نشانههای وجود و قدرت و عظمت حق تعالی را درک میکنند.
﴿وَٱللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَآبَّةٖ مِّن مَّآءٖۖ فَمِنۡهُم مَّن يَمۡشِي عَلَىٰ بَطۡنِهِۦ وَمِنۡهُم مَّن يَمۡشِي عَلَىٰ رِجۡلَيۡنِ وَمِنۡهُم مَّن يَمۡشِي عَلَىٰٓ أَرۡبَعٖۚ يَخۡلُقُ ٱللَّهُ مَا يَشَآءُۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ٤٥﴾[النور: ۴۵].
نوع چهارم از ادله اثبات وجود و یگانگی خداوند: «و خداست که هر دابهای را از آب آفریده است» دابه: هرآنچه که بر زمین از جانداران میخزد و میجنبد. پس اساس خلقت اولیه هر جانداری از آب است. یا اینکه مراد، آب نطفه یعنی آب منی است. «پس برخی از آنها بر روی شکم راه میروند» مانند مارها، ماهیها، حشرات و مانند اینها «و برخی از آنها بر روی دو پا راه میروند» مانند انسان وپرندگان «و برخی از آنها بر روی چهار پا راه میروند» چون سایر حیوانات «خدا هرچه بخواهد، میآفریند» اعم از آنچه که در اینجا از آنها یاد کرد و نیز آنچه که دراینجا از آنها یادی نکرد، چون جنبندگانی که بر بیشتر از چهار پا حرکت میکنند، مانند خرچنگ، عنکبوت و بسیاری از حشرات و کرمهای دیگر و نیز چون جمادات؛ اعم از مرکب و بسیط آنها، نمو کننده و نمو نکننده آنها «بیگمان خداوند بر هرکاری تواناست» و هیچ چیز بر او دشوار نیست.
﴿لَّقَدۡ أَنزَلۡنَآ ءَايَٰتٖ مُّبَيِّنَٰتٖۚ وَٱللَّهُ يَهۡدِي مَن يَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٤٦﴾[النور: ۴۶].
«بهراستی ما آیاتی روشنگر نازل کردهایم» در قرآن کریم و در آن از بیان هیچ چیز، کوتاهی نورزیدهایم «و خدا هرکه را بخواهد» به لطف خویش «بهسوی راه راست هدایت میکند» راه راستی که در آن هیچ کژیای نیست؛ با توفیق بخشیدن وی به نگرش صحیح و ارشاد وی به تأمل و تدبر راستین. و بهوسیله پیمودن این راه راست است که او به نعمتهای بهشت نایل میشود.
﴿وَيَقُولُونَ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَبِٱلرَّسُولِ وَأَطَعۡنَا ثُمَّ يَتَوَلَّىٰ فَرِيقٞ مِّنۡهُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَۚ وَمَآ أُوْلَٰٓئِكَ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ٤٧﴾[النور: ۴٧].
مفسران در بیان سبب نزول میگویند: این آیات درباره «بشر» منافق و خصم یهودی وی نازل شد آنگاه که در قضیه زمینی باهم مرافعه کردند، یهودی بشر را بهسوی رسول خدا صمیکشانید تا میان آنها داوری کنند و منافق او را بهسوی کعب بن اشرف یهودی میکشانید در حالیکه میگفت: محمد بر ما در داوری خویش ستم میکند!!
«و میگویند» منافقان به زبانهای خویش «به خدا و رسول او ایمان آوردیم و اطاعت کردیم» بدینسان، ایمان را اظهار و کفر را پنهان داشته و با دهانهایشان چیزی را میگویند که در دلهایشان نیست پس فقط با زبان به فرمان بردن ازخدا أو رسول وی متعهد هستند، نه از روی اعتقاد و باوری درست و راستین «آنگاه گروهی از آنان روی میگردانند» و رسول خدا صرا در فرمانهای وی در مورد جهاد و غیره اطاعت نمیکنند «بعد از این» یعنی: بعد از اعلام و ادعای ایمان و اطاعت. «و اینان مؤمن نیستند» اشاره به (أولئك: اینان) به کسانی از منافقان بر میگردد که از رسول خدا صروی میگردانند. به قولی دیگر: این اشاره، به همه منافقان بر میگردد زیرا همه منافقان به این رویگردانی راضی اند.
﴿وَإِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَهُمۡ إِذَا فَرِيقٞ مِّنۡهُم مُّعۡرِضُونَ٤٨﴾[النور: ۴۸].
«و چون بهسوی خدا و رسولش خوانده شوند تا میان آنان داوری کند» یعنی: تا رسول خدا صمیانشان داوری کند «بناگاه گروهی از آنان روی برمیتابند» از بردن داوری بهسوی رسول خدا ص؛ چنانچه حق با آنان نباشد و این از نفاقشان است.
آیه مبارکه دلیل بر آن است که حکم و داوری پیامبر ص، حکمخداوند أاست و بر بنیاد حق و عدالت استوار میباشد.
﴿وَإِن يَكُن لَّهُمُ ٱلۡحَقُّ يَأۡتُوٓاْ إِلَيۡهِ مُذۡعِنِينَ٤٩﴾[النور: ۴٩].
«و اگر حق به جانب آنان باشد، گردن نهاده به نزد او میآیند» یعنی: درحالی نزد پیامبر صمیآیند که اظهار خضوع و فروتنی و طاعت میکنند زیرا آنان میدانند که پیامبر صبهزودی بهنفعشان حکم میکند پس انگیزهشان از این آمدن، رضا بهحکم و داوری پیامبر صنیست بلکه طلب کردن حق خویش است.
﴿أَفِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَمِ ٱرۡتَابُوٓاْ أَمۡ يَخَافُونَ أَن يَحِيفَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡ وَرَسُولُهُۥۚ بَلۡ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٥٠﴾[النور: ۵۰].«آیا در دلهایشان بیماری است» یعنی: آیا رویگردانیشان از مرافعه و دادخواهی نزد پیامبر ص، به انگیزه نفاقی است که در دلهایشان ریشه دوانده است «یا به شک افتادهاند» در امر نبوت پیامبر صو عدالت وی در داوری و حکمیت «یا از آن میترسند که خدا و رسولش بر آنان ستم کنند» حیف: گرایش در حکم و داوری بهسوی بیعدالتی است «نه، بلکه اینان خود ستمکارند» یعنی: علت این رویگردانیشان هیچچیز از آنچه ذکر شد نیست بلکه علت آن، ستمگری و عنادورزی خودشان است.
بنابراین آیه، بر هر مسلمانی واجب است که چون بهسوی حکمیت قاضیای فراخوانده شد که به حکم خدا أداناست و در داوری خویش عادل است، باید اجابت کند زیرا علما وارثان پیامبرند و حکم و داوری قضات مسلمانی که به احکام الهی دانا، به کتاب و سنت آشنا و در قضاوت خویش عادلند، همانا حکم خدا أو حکم رسول وی صاست.
﴿إِنَّمَا كَانَ قَوۡلَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَهُمۡ أَن يَقُولُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٥١﴾[النور: ۵۱].
«سخن مؤمنان چون بهسوی» حکم «خدا» یعنی: کتاب و وحی وی «و رسولش» یعنی: شخص وی در حیاتش و سنت وی بعد از وفاتش «فراخوانده شوند تا میانشان حکم کند، فقط این است که میگویند: شنیدیم و فرمان بردیم» یعنی: سزاوار مؤمنان است که اینچنین باشند، بهگونهای که چون از ایشان چنین فراخوانیای به عمل آمد، آن را از جان و دل، با فرمان بردن و اطاعت مطلق وبیچون و چرا لبیک گویند. آری! مؤمنان میگویند: سخن پیامبر صرا شنیدیم و از دستور وی اطاعت کردیم، هرچند این دستور به چیزی مربوط باشد که آن را ناخوش میداریم و به زیان ما هم تمام شود «و این گروه» یعنی: مؤمنانی که اینسخن را میگویند «اینانند که رستگارند» به خیر و سعادت دنیا و آخرت.
﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَيَخۡشَ ٱللَّهَ وَيَتَّقۡهِ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ٥٢﴾[النور: ۵۲].
«و هرکس از خداوند و رسول او اطاعت کند و از خداوند بترسد» در گناهان گذشتهاش «و از او پروا دارد» در آینده «پس اینانند که خود کامیابند» به نعمتهای دنیوی و اخروی، نه غیرآنان.
﴿۞وَأَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَيۡمَٰنِهِمۡ لَئِنۡ أَمَرۡتَهُمۡ لَيَخۡرُجُنَّۖ قُل لَّا تُقۡسِمُواْۖ طَاعَةٞ مَّعۡرُوفَةٌۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ٥٣﴾[النور: ۵۳].
«و با سختترین سوگندهایشان به خداوند سوگند یاد کردند که اگر به آنان فرمان دهی» که به جهاد بیرون آیند ؛ «بیشک بیرون خواهند آمد» معنای (سختترین سوگندهایشان) این است: تا آنجا که بر سوگند خوردن توان دارند، سوگند میخورند ولی این سخن و سوگندهایشان تماما کذب آشکار است، هم از این روی خداوند أاین ادعایشان را رد کرده میفرماید: «بگو: سوگند نخورید» بر طاعت رسول و بیرون رفتن بهسوی جهاد «اطاعتی پسندیده مطلوب است» و سزاوارتر برای شما، از سوگند خوردنهای دروغ و بیاساس. یا آنچه که از شما خواسته میشود، فرمانبرداری است، نه سوگندهای دروغینی که به زبان میگویید اما دلهایتان برخلاف آن است «بیگمان خدا به آنچه میکنید» از اعمال «آگاه است» هرچند در ظاهر خلاف آن را ابراز دارید پس اگر در سخن خویش راستگو هستید، چرا سوگند میخورید؟ این جمله، هشداری است به آنان که رسوا ساخته میشوند.
﴿قُلۡ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا عَلَيۡهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيۡكُم مَّا حُمِّلۡتُمۡۖ وَإِن تُطِيعُوهُ تَهۡتَدُواْۚ وَمَا عَلَى ٱلرَّسُولِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ٥٤﴾[النور: ۵۴].
«بگو: از خدا فرمان برید و از رسول او فرمان برید» به فرمان بردنی ظاهری و باطنی، همراه با خلوص اعتقاد و درستی نیت «پس اگر پشت نمودید» بدانید که به رسول خدا صزیانی نرساندهاید بلکه فقط به خود زیان زدهاید «زیرا بر عهده او تنها همان است که به آن مکلف شده» از تبلیغ و رساندن پیام و او به این تکلیف خویش عمل کرده است «و بر عهده شماست آنچه مکلف هستید» بدان از اطاعت وفرمان بردن «و اگر از او فرمان برید» در آنچه که شما را بدان امر و از آن نهی میکند «راه خواهید یافت» بهسوی حق و خیر و به دریافت پاداش نایل خواهید شد «و برعهده رسول ما جز ابلاغ آشکار نیست» لذا پیامبر ما صبه این قادر نیست که دلهایتان را به ایمان وادارد بنابراین، شما خود باید با تصمیم و عملتان بهسوی ایمان بشتابید.
﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمۡ دِينَهُمُ ٱلَّذِي ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ يَعۡبُدُونَنِي لَا يُشۡرِكُونَ بِي شَيۡٔٗاۚ وَمَن كَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ٥٥﴾[النور: ۵۵].
ابیبنکعب سدر بیان سبب نزول این آیه کریمه روایت کردهاست: چون رسول خدا صو اصحابشان به مدینه هجرت کردند و انصار به آنان جای دادند، مشرکان عرب متحد شده و از یک موضع واحد علیه مسلمانان دستاندرکار توطئه شدند و کار بدانجا رسید که مؤمنان جز با سلاح نمیخوابیدند و جز با سلاح شب را به صبح نمیآوردند. در این اوضاع و احوال بود که مسلمانان با خود گفتند: آیا روزی هم خواهد رسید که ما با آرامش زندگی کنیم و جز از خدای ﻷاز کسی دیگر بیم و هراسی نداشته باشیم؟ همان بود که این آیه مبارکه نازل شد. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صچون نگرانی اصحابشان را میدیدند، میفرمودند: «به خدا سوگند که حق تعالیاین کار (دین ودعوت) را به مقصد میرساند تا بدانجا که شخص، سواره از صنعا تا حضرموت بهتنهایی راه میپیماید در حالیکه جز از خدا أو از گرگ بر گوسفندانش از هیچ چیز دیگری نمیترسد ولی شما شتاب میکنید». پس آیه مبارکه معجزه نبوت است زیرا از وقوع امری در زمان آینده خبر میدهد که محقق شد. «خدا به کسانیاز شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند وعده دادهاست» خطاب متوجه پیامبر صو امتشان است «که حتما آنان را در زمین خلیفه میگرداند» یعنی: آنان را در زمین جانشین قرار میدهد تا در آن بسان تصرف شاهان در ممالک خویش، تصرف کنند «همانگونه که جانشین ساخت کسانی را که پیش از آنان بودند» از بنیاسرائیل و دیگران «و آن دینی را که برایشان پسندیده است، بهسودشان مستقر دارد» یعنی: دین حق را ثابت و استوار داشته و عرصه را برایشان در سرزمینها و کشورها فراخ میگرداند، قلمروها را در زیر پرچم فتح و نصرت آنها درمیآورد و دینشان ـ اسلام ـ را بر تمام ادیان غالب و پیروز میگرداند تا بدینسان، فرمانروایی از آن ایشان و آیندگانشان باشد، مادامی که بر این آیین حق پایبند وپایدار باشند «و برآنان پس از بیمشان ایمنی را جایگزین کند» یعنی: آنان را در موقعیتی قرار میدهد که بهجای بیم و هراس از دشمنان، در ایمنی و آسایش کامل بهسر برند، بهگونهای که جز خدای سبحان، از هیچ چیز دیگری نترسند و بهغیر وی امیدی نبندند. آری! مسلمانان قبل از هجرت و اندکی بعد از آن، از مشرکان در خوف و هراسی سخت بهسر میبردند، به طوری که جز با سلاح بیرون نیامده و جز با سلاح نمیخوابیدند و صبح و شام در انتظار فرود آمدن زیان وآسیبی از سوی کفار بر خود بودند چنانکه در بیان سبب نزول گذشت، سپس وعده خدا محقق گشت و ایشان در امن و آسایش کامل قرار گرفتند وخدای ﻷشیاطین مشرک را در برابرشان خوار و ذلیل گردانیده سرزمینها را برایشان گشود، راه را بهرویشان در زمین خویش هموار گردانید و جای پایشان را محکم و استوار کرد ـ که سپاس و ستایش اوراست.
«مرا پرستش میکنند و چیزی را با من شریک نمیسازند» یعنی: پرستش من برآنان لازم است تا به وعده یادشده برایشان وفا کنم. یا این موقعیت ممتاز درحالی برایشان مسلم خواهد بود که فقط مرا پرستش کنند. خدای ﻷبه این وعده، وفا کرد و مسلمانان را بر جزیرهالعرب مسلط گردانید و بعد از آن ایشان سرزمینهای مشرق و مغرب را فتح کردند و امپراتوری کسراهای فارس و قیصرهای روم را درهم کوبیده بر دنیای آن روز مسلط شدند و در سایه خلافتهای پیدرپی، دولت اسلام همچنان نیرومند باقی ماند؛ نخست با خلافت خلفای راشدین، سپس با خلافت اموی در شام و اندلس آنگاه با خلافت عباسی و پس از آن با خلافت عثمانی تا آنکه مسلمانان کفران نعمت کرده و از حقیقت دین خویش فاصله گرفتند، سرانجام در پایان ربع اول از قرن بیستم (۱٩۲۴.م) آتاتورک بر مرکز حکومت اسلامی مسلط گشت و بنیاد خلافت اسلامی را ویران کرد چنانکه باری تعالی میفرماید: «و کسانی که پس از آن ناسپاسی کنند» یعنی: کسانی که بعد از این وعده راستین، این نعمتها را کفران و ناسپاسی کنند «پس آن گروه» ناسپاس «همانا فاسقانند» یعنی: در فسق خویش، که خروج از طاعت حق و طغیان و گردنکشی در ناسپاسی است، کاملاند.
﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ٥٦﴾[النور: ۵۶].
«و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و از رسول خدا فرمان برید، باشد که مورد رحمت قرار گیرید» یعنی: آنچه را که ذکر شد انجام دهید تا خدای سبحان بر شما رحم کند و در همه حال بر این اصول پایبند باشید.
﴿لَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مُعۡجِزِينَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ وَمَأۡوَىٰهُمُ ٱلنَّارُۖ وَلَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ٥٧﴾[النور: ۵٧].
«و کافران را عاجزکننده در زمین مپندار» یعنی: مپندار که آنان میتوانند از نزد حق تعالی بگریزند آنگاه که بخواهد عذاب را برآنان فرود آورد «و جایگاهشان آتش است و چه بد بازگشتگاهی است» یعنی: دوزخ چه بد سرانجام و چه بدمنزلگاهی است؟!
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لِيَسۡتَٔۡذِنكُمُ ٱلَّذِينَ مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ وَٱلَّذِينَ لَمۡ يَبۡلُغُواْ ٱلۡحُلُمَ مِنكُمۡ ثَلَٰثَ مَرَّٰتٖۚ مِّن قَبۡلِ صَلَوٰةِ ٱلۡفَجۡرِ وَحِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَكُم مِّنَ ٱلظَّهِيرَةِ وَمِنۢ بَعۡدِ صَلَوٰةِ ٱلۡعِشَآءِۚ ثَلَٰثُ عَوۡرَٰتٖ لَّكُمۡۚ لَيۡسَ عَلَيۡكُمۡ وَلَا عَلَيۡهِمۡ جُنَاحُۢ بَعۡدَهُنَّۚ طَوَّٰفُونَ عَلَيۡكُم بَعۡضُكُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمُ ٱلۡأٓيَٰتِۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ٥٨﴾[النور: ۵۸].
بعد از طرح ادله الوهیت که خود دلایل وجوب اطاعت نیز هست، خداوند أبا این آیات به بیان و تفصیل احکام و آداب گذشته در این سوره برگشته و آنها را چنین دنبال میکند: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، قطعا باید غلام و کنیزهایتان از شما اجازه بگیرند» در وقتی که به خانه نزد شما وارد میشوند. ابنعباس سدر بیان سبب نزول این آیه میگوید: رسول خدا صغلامی از انصار بهنام مدلجبن عمرو را چاشتگاه نزد عمربنالخطاب سفرستادند. آن غلام بر عمر سدرآمد و او را بهحالی دید که عمر سورود وی را بر خود در آن حالت نمیپسندید، بعدا عمر سبه رسول خدا صگفت: یا رسولالله! ای کاش خدای متعال ما را در موضوع استئذان امرونهی میکرد. همان بود که این آیه نازل شد. «و» نیز باید از شما اجازه بگیرند «کسانی از شما که به بلوغ نرسیدهاند» آنان اطفال آزاد پسر و دخترند «سه نوبت» یعنی: هر دو گروه باید در طول مدت شبانهروز، در سه وقت از شما اجازه بگیرند. به قولی: مراد سه بار اجازه گرفتن در هر نوبتی است. یعنی: اجازهگرفتن را از سهبار ببیشتر تکرار نکنند، این سه وقت عبارت است از: «پیشاز نماز بامداد» زیرا این وقت، وقت برخاستن از خوابگاه و درآوردن جامههای خواب و پوشیدن جامههای بیداری است و چهبسا که شخص برهنه خوابیده باشد، یا بر حالتی قرار داشته باشد که دوست ندارد دیگران او را بر آن حال ببینند «وهنگامی از نیمروز که لباسهایتان را بیرون میآورید» زیرا مسلمانان در نیمروز برایخواب قیلوله (چاشتگاه) لباسهای خود را در میآورند «و پس از نماز عشاء» کهاین وقت نیز، وقت برهنهشدن از لباس و خلوتکردن با همسران است «این سه نوبت برایتان عورت است» عورات: یعنی ساعات برهنگی شماست که ستر وپوشش در آن ناقص و مختل میشود پس باید در این سه وقت، اطفال و بردگان خویش را به کسب اجازه دستور دهید و برایشان جایز نیست که بیاجازه بر شما درآیند. به قولی: حکم این آیه منسوخ است و این حکم در زمانی بوده که خانهها در نداشتهاند ولی حالا که اغلب مردم منازل و خانههایشان را به دروازه مجهز ساختهاند، نیاز به کسب اجازه از میان رفته است. به قولی دیگر: حکم این آیه منسوخ نیست بلکه در حق مردان و زنان ـ هر دو ـ ثابت و پابرجاست. امام ابوحنیفه گفته است: هیچ یک از علما بر منسوخ بودن حکم استئذان اصرار نورزیده است. اما در «غیر از این» اوقات سهگانه «نه بر شما و نه بر آنان هیچ گناهی نیست» در داخل شدن غلامان و کنیزانتان بدون اجازه «چراکه آنان بر شما طواف کنندهاند» یعنی: آنان خدمتکاران شما هستند لذا پیرامون شما در گردشند پس باکی نیست که در غیر این اوقات سهگانه بدون اجازه بر شما درآیند «و بر همدیگر وارد میشوید» آن غلامان و کنیزان نزد شما میآیند و شما نزد آنان، آنان برای خدمت کردن و شما برای به خدمت گرفتنشان پس اگر دستور کسب اجازه به همه وقت تسری یابد، شما در حرج و سختی میافتید «خداوند آیات خود را این گونه برای شما روشن میکند» آیاتی که دال بر احکام شریعت وی است «و خدا دانای حکیم است» بسیار داناست به منافع بندگانش، نهایت با حکمت و فرزانه است در بیان مرادش.
﴿وَإِذَا بَلَغَ ٱلۡأَطۡفَٰلُ مِنكُمُ ٱلۡحُلُمَ فَلۡيَسۡتَٔۡذِنُواْ كَمَا ٱسۡتَٔۡذَنَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمۡ ءَايَٰتِهِۦۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ٥٩﴾[النور: ۵٩].
«و چون کودکانتان به سن حلم رسیدند» یعنی: به حد احتلام و بلوغ رسیدند. خدای سبحان در اینجا حکم اطفالی را بیان میدارد که به حد احتلام میرسند. در رأی اکثر علما، رسیدن به حد حلم، یا با احتلام شدن است، یا با رسیدن به سن پانزدهسالگی. اما ابوحنیفه میگوید: پسر تا آنگاه که به سن هجده سالگی نرسد وآن را تکمیل ننماید و دختر تا به سن هفده سالگی نرسد، به بلوغ آنان حکم نمیشود. حد بلوغ در مورد دختران یک سال کم میشود زیرا رشد و بالندگی آنها بیشتر است. آری! چون کودکانتان به این حد از رشد رسیدند «باید از شما اجازه بگیرند، همانگونه که کسانی که پیش از آنان بودند، اجازه گرفتند» بعنی چنانکه بزرگسالانی که قبلا ذکر آنان رفت، از شما کسب اجازه کردند، اینان نیز در تمام اوقات ـ اعم از اوقات خلوت و غیرآن ـ باید اجازه بگیرند «خدا آیاتش را اینگونه برای شما بیان میدارد و خدا دانای حکیم است» داناست به مصالح بندگان، حکیم است در بیان احکام.
ابن کثیر میگوید: «این آیات مشتمل است بر حکم اجازه خواستن (استئذان) اقارب و نزدیکان از همدیگر. ولی آنچه قبلا در این سوره گذشت، راجع به حکم استئذان بیگانگان از همدیگر بود لذا این آیات، مکمل آدابی است که در این سوره برای استئذان ذکر شد».
﴿وَٱلۡقَوَٰعِدُ مِنَ ٱلنِّسَآءِ ٱلَّٰتِي لَا يَرۡجُونَ نِكَاحٗا فَلَيۡسَ عَلَيۡهِنَّ جُنَاحٌ أَن يَضَعۡنَ ثِيَابَهُنَّ غَيۡرَ مُتَبَرِّجَٰتِۢ بِزِينَةٖۖ وَأَن يَسۡتَعۡفِفۡنَ خَيۡرٞ لَّهُنَّۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٞ٦٠﴾[النور: ۶۰].
«و بر زنان بازنشستهای» یعنی: بر پیرهزنان یائسه و از کار افتادهای که بهعلت کهنسالی، هم از عادت ماهیانه و هم از تولد فرزند بازماندهاند، هم آنان «که دیگر امید ازدواج ندارند» یعنی: بهسبب بزرگسالی دیگر شوق و طمعی در ازدواج وزناشویی ندارند «بر آنان گناهی نیست که لباسهایشان را فرونهند» زیرا مردان را بهآنان رغبتی نیست لذا میتوانند جامههای رواندازی را که بر روی جامه پوشاننده عورت خود پوشیدهاند ـ از قبیل چادر و مانند آن ـ فرو نهند، نه آن جامهای راکه پوشاننده عورتشان است «به شرطی که زینتی را آشکار نکنند» یعنی: زینتی راکه در این فرموده باریتعالی: ﴿وَلَا يُبۡدِينَ﴾[النور: ۳۱] به پنهان ساختن آن مأمور شدهاند، آشکار نکنند. یعنی: میتوانند رواندازهایشان را فرو نهند، بهشرط اینکه از فرونهادن آنها قصد آشکار ساختن زینت و آرایش خود را نداشته باشند تا آن را در معرض دید مردان قرار داده و توجه آنان را به خود جلب کنند «و اگر طلب عفت کنند، برایشان بهتر است» یعنی: اگر فرونهادن جامه را ترک کنند، این برایشان بهتر است «و خداوند شنوای داناست» بسیار شنواست نسبت بهآنچه که میگویند، یا درباره آنها گفته میشود و بسیار داناست به قصد و هدفشان.
﴿لَّيۡسَ عَلَى ٱلۡأَعۡمَىٰ حَرَجٞ وَلَا عَلَى ٱلۡأَعۡرَجِ حَرَجٞ وَلَا عَلَى ٱلۡمَرِيضِ حَرَجٞ وَلَا عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمۡ أَن تَأۡكُلُواْ مِنۢ بُيُوتِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ ءَابَآئِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ أُمَّهَٰتِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ إِخۡوَٰنِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ أَخَوَٰتِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ أَعۡمَٰمِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ عَمَّٰتِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ أَخۡوَٰلِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ خَٰلَٰتِكُمۡ أَوۡ مَا مَلَكۡتُم مَّفَاتِحَهُۥٓ أَوۡ صَدِيقِكُمۡۚ لَيۡسَ عَلَيۡكُمۡ جُنَاحٌ أَن تَأۡكُلُواْ جَمِيعًا أَوۡ أَشۡتَاتٗاۚ فَإِذَا دَخَلۡتُم بُيُوتٗا فَسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمۡ تَحِيَّةٗ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُبَٰرَكَةٗ طَيِّبَةٗۚ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمُ ٱلۡأٓيَٰتِ لَعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ٦١﴾[النور: ۶۱].
در بیان سبب نزول آمده است: مسلمانان چون به جهاد میرفتند، کلیدهای خانههای خویش را به افراد از پامانده و زمینگیر داده و به ایشان میگفتند: برای شما حلال کردیم که از آنچه در خانههای ما وجود دارد بخورید اما آن واماندگان از این کار احساس حرج و گناه کرده و میگفتند: درحالیکه صاحبان آنها غایبند، ما به خانههایشان داخل نمیشویم. پس این آیه برای رخصت دادن به آنان نازل شد.
«بر نابینا حرجی نیست» حرج: در لغت تنگی را گویند و در اصطلاح شرع، مراد از آن گناه است «و بر لنگ و بیمار و نیز بر خودتان حرجی نیست در اینکه» شما و کسانی که با شما همراهند «از خانههای خود بخورید» یعنی: از خانههای فرزندان خود زیرا فرزند جزئی از خود شخص است، بدین جهت، فرزندان در آیه ذکر نشدهاند، هم از اینروی مفسران گفتهاند: خانه پسر شخص خانه خود اوست، به دلیل حدیث شریف: «انت و مالك لابیك». «تو و مالت از آن پدرت هستید». «یا» بخورید از «خانههای پدرانتان یا خانههای مادرانتان یا خانههای برادرانتان یا خانههای خواهرانتان یا خانههای عموهایتان یا خانههای عمههایتان یا خانههای داییهایتان یا خانههای خالههایتان» به این ترتیب، باریتعالی اقارب بسیار نزدیک را ذکر کرد زیرا وجود قرابت زمینهساز صدور اجازه برای آنهاست «یا» بخورید از «خانهای که کلیدهایش را در اختیار دارید» یعنی: از خانههایی که به اجازه صاحبانشان در آنها مالک تصرف هستید. این گروه شامل کسانی چون وکلا، بردگان یا انبار دارانند زیرا اینان مالک تصرف در خانههای کسانی هستند که اجازه داخلشدن به خانههایشان را دارند و کلیدهای خانههای آنان را در اختیار دارند. همین گونه است نگهبان باغ که میتواند از میوه آن بخورد. به قولی: حق استفاده از غذا برای این گروهها در صورتی است که آن غذا در معرض استفاده آنان گذاشته شده باشد اما اگر غذا در مکانی دربسته و محفوظ قرار داده شدهبود، خوردن از آن برایشان جایز نیست. ابوحنیفه با این آیه استدلال کرده است که اگر کسی از نزد محرم خویش چیزی را دزدید، دست وی قطع نمیشود، بهسببوجود شبهه اجازه و دیگر اینکه مال شخص از نزدیکان آن، محرز و محفوظ نیست و محرز بودن مال، یعنی محاط بودن آن به حفاظ و نگهبان، شرط بریدن دست است «یا» بخورید از «خانههای دوستتان» زیرا دوست غالبا این اجازه رابه دوست خویش میدهد و به این کار از ته دل راضی است.
نقل است که جمعی از دوستان حسن بصری در غیاب وی به خانهاش آمدند و در آن خوردنیهای لذیذی را یافته شروع به خوردن آن کردند پس گرم خوردن بودند که او به خانه رسید و چون آنان را بر این حالت یافت، بسیار خوشحال شد وفرمود: خدا خیرتان بدهد، صحابه رسول خدا صاینگونه بودند. «بر شما گناهی نیست که باهم بخورید» از این خانههایی که ذکر شد «یا پراکنده» برخی از اعراب از اینکه به تنهایی غذا بخورند احساس حرج میکردند و چه بسا که یک روز تمام گرسنه باقی میماندند تا همراهی را بیابند که با آنان غذا بخورد، چنان که در مقابل، کسانی بودند که از خوردن به طور دسته جمعی احساس حرج میکردند، از بیم آنکه یکی بیش از دیگری غذا بخورد. پس خدای ﻷدر این آیه رخصت داد که شخص میتواند بهتنهایی غذا بخورد یا با گروه ولی خوردن با جمع، با برکتتر و بهتر است.
در حدیث شریف آمده است که مردی برای رسول خدا صگفت: «ما غذا میخوریم ولی سیر نمیشویم». حضرت فرمودند: «شاید شما پراکنده و تنهاتنها غذا میخورید، بر غذای خود دستهجمعی گرد آیید و نام خدای تبارکوتعالی را بر سر غذایتان ببرید، قطعا خدای ﻷدر آن برای شما برکت مینهد». «پس چون به خانههایی» که ذکر آنها گذشت، یا غیرآن از خانهها «درآمدید، بهیکدیگر سلام کنید» یعنی: به سلام گفتن بر اهل آن خانه و کسانی از مسلمانان که در آن هستند، ابتدا کنید «به تحیهای» یعنی: سلام و درود بگویید به درودی که «از جانب خداوند» ثابت شده است. یعنی: این طلب سلامتی و رحمت و برکت برای کسانی که به آنان سلام میگویید، از جانب خدای ﻷاست، یا به امر وی ثابت است و از جانب وی مشروع شده است، سلام و درودی «که مبارک است» یعنی: بسیار باخیر و بابرکت است و «پاکیزه» است، که روان شنونده با آن نوازش یافته و بر دل وی گوارا و خوش مینشیند. به قولی: مراد از خانهها در اینجا: خانههای مسکونی و غیر آنهاست، یعنی: انسان باید بر اهل خانههای مسکونی سلام بگوید اما در خانههای غیرمسکونی بر خود سلام بگوید چنانکه از عمر و ابنعباس بروایت شدهاست که فرمودند: «چون به مسجد یا خانه غیر مسکونی وارد میشوی، بگو: السلام علینا وعلی عباد الله الصالحین: سلام بر ما و بر بندگان صالح خداوند». اگر در خانه غیر مسلمانی درآمدی، بگو: «السلام علی من اتبع الهدی: سلام بر پیروان هدایت». یا بگو: «السلام علینا وعلی عباد الله الصالحین: سلام برما و بر بندگان شایسته خداوند». ضحاک میگوید: «السلام عليكم ورحمة الله و بركاته: در سلام ده حسنه است، در سلام به اضافه رحمت بیست حسنه و با برکات سی حسنه». «خداوند آیات خود را این گونه برای شما بیان میکند تا بیندیشید» یعنی: تا زمینه درک و فهم آیات خدای سبحان برای شما فراهم آید.
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَإِذَا كَانُواْ مَعَهُۥ عَلَىٰٓ أَمۡرٖ جَامِعٖ لَّمۡ يَذۡهَبُواْ حَتَّىٰ يَسۡتَٔۡذِنُوهُۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَسۡتَٔۡذِنُونَكَ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۚ فَإِذَا ٱسۡتَٔۡذَنُوكَ لِبَعۡضِ شَأۡنِهِمۡ فَأۡذَن لِّمَن شِئۡتَ مِنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمُ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٦٢﴾[النور: ۶۲].
«جز این نیست که مؤمنان فقط کسانی اند که به خدا و رسولش ایمان آوردهاند وچون در کاری جامع با او باشند» یعنی: هنگامی که با پیامبر صبر طاعتی همراه باشند که نیاز به همگرایی و اجتماع و اشتراک مساعی دارد، مانند برگزاری نماز جمعه، نمازهای عید قربان و عید فطر، جهاد و مانند آنها «به جایی نمی روند تا ازوی کسب اجازه نکنند» مفسران میگویند: چون رسول خدا صدر روز جمعه بر منبر میرفتند و کسی میخواست تا برای قضای حاجت یا عذری از مسجد بیرون رود، از آن بیرون نمیرفت تا روبروی رسول خدا صبهگونهای قرار گیرد که ایشان او را ببینند و بدانند که او برای آن برخاستهاست تا اجازه بگیرد پس رسول خدا صبه هرکس از آنان که میخواستند اجازه میدادند. آری! مؤمنان باید با پیشوای خویش اینچنین باشند، از فرمان وی مخالفت و سرپیچی نکنند و از هیچ تجمعی از اجتماعاتی که او تشکیل میدهد، جز به اجازه آن امام و پیشوا بازنگردند، به نحوی که حرکت آنان در معرض دید و دریافت او باشد. به قولی: مراد از (أمرجامع) کار بزرگی است که به گردهمایی صاحبان رأی و تجربه نیاز داشته باشد «در حقیقت، کسانی که از تو اجازه میخواهند، آنانند که به خدا و پیامبرش ایمان دارند» این تأکیدی است بر آنچه که در اول آیه ذکر شد. یعنی: اجازه گرفتن از پیامبر صمصداقی روشن بر درستی ایمان مؤمنان به خدا و رسول وی است «پس چون برای برخی از کارهایشان از تو اجازه خواستند» یعنی: برای انجام دادن اموری که مورد عنایت و محل نیاز آنان است «به هرکس از آنان که خواستی، اجازه ده» و هرکس را که میخواستی بازدار، برحسب آنچه که مصلحت اقتضا میکند. این تعبیر دلالت میکند بر این که برخی از احکام به رأی رسول خدا صواگذار شده است «و از خدا برایشان آمرزش بخواه، بیگمان خداوند آمرزگار مهربان است» این تعبیر اشاره به آن دارد که اجازه خواستن از رسول خدا صهرچند با عذری موجه همراه باشد اما از شایبه ترجیح دادن کار دنیا بر کار آخرت خالی نیست پس بهتر آن است که اجازه گرفته نشود.
کلبی در بیان سبب نزول میگوید: رسول خدا صدر خطابههایشان متعرض منافقان شده و آنان را سرزنش میکردند پس منافقان به چپ و راست مینگریستند و چون کسی آنان را نمیدید پنهانی از کناری بیرون رفته و نماز نمیخواندند اما اگر کسی آنان را میدید، از ترس بر جای خود میماندند و نماز میگزاردند، همان بود که این آیه نازل شد. بعد از نزول این آیه، هیچ مؤمنی از محضر پیامبر صبرای حاجت و نیاز خویش بیرون نمیرفت تا اینکه از رسول خدا صاجازه نمیگرفت ولی منافقان بدون اجازه بیرون میرفتند.
﴿لَّا تَجۡعَلُواْ دُعَآءَ ٱلرَّسُولِ بَيۡنَكُمۡ كَدُعَآءِ بَعۡضِكُم بَعۡضٗاۚ قَدۡ يَعۡلَمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمۡ لِوَاذٗاۚ فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ٦٣﴾[النور: ۶۳].
«فراخواندن رسول خدا را در میان خود، مانند فراخواندن بعضی از خودتان به بعضی دیگر قرار ندهید» یعنی: اگر رسول خدا صشما را به اجتماعی فراخواند، از نزد وی بدون کسب اجازه متفرق نشوید. یا معنی این است: پیامبر صرا چنان مورد خطاب قرار ندهید که همدیگر را در بعضی از حالات با بیپروایی و از روی بیمبالاتی مورد خطاب قرار میدهید، یا بدون اجازه از مجلس بیرون میروید، یا صدایتان را بلند میکنید پس مراد این است که وقتی پیامبر صمخاطب شماست، در کمال ادب و ملایمت بگویید: یارسولالله! و با درشتی و خشونت نگویید: ایمحمد! لذا خدای ﻷمؤمنان را در این آیه، به تشریف و تعظیم پیامبر صفرمان داد و اینکه باید با کمال ادب و فروتنی با ایشان برخورد کنند. بهقولی معنی این است: پیامبر صرا در معرض آن قرار ندهید تا بر شما خشم گرفته و در حقتاندعای بد کند زیرا دعای وی مانند دعاهای شما نیست و قطعا مورد اجابت قرارمیگیرد «به یقین خدا کسانی از شما را که پناهجویان و پنهانی از نزد او میگریزند، میشناسد» آنان منافقان بودند که پنهانی و مخفیانه از نماز جمعه به بیرون گریخته و بعضی به بعضی دیگر میچسبیدند تا خود را از دید رسول خدا صپنهان کنند همچنین از اجتماعاتی که برای جهاد و مانند آن برگزار میشد، پنهانی بیرون میرفتند. (لواذ) نیرنگ پنهانی است. «پس کسانی که از فرمان او تمرد میکنند» یعنی: کسانی که از فرمان رسول خدا صکه همان راه و برنامه ایشان است سر میپیچند و به مقتضای فرمان وی عمل نمیکنند و پنهانی بیرون میروند تا از عمل به طاعت وی سرباز زنند «باید برحذر باشند از آن که فتنهای بدیشان رسد یا به عذابی دردناک گرفتار شوند» فتنه: کشته شدن و بلایای تکاندهنده است. بهقولی: کوبیدن مهر بر دلهایشان است. ابن کثیر در تفسیر (فتنه) میگوید: «مراد از فتنه در اینجا، کفر یا نفاق یا بدعت است».
﴿أَلَآ إِنَّ لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ قَدۡ يَعۡلَمُ مَآ أَنتُمۡ عَلَيۡهِ وَيَوۡمَ يُرۡجَعُونَ إِلَيۡهِ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُواْۗ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمُۢ٦٤﴾[النور: ۶۴].«هان» بدانید که «بیشک آنچه در آسمانها و زمین است» یعنی: تمام مخلوقات «از آن خداوند است» پس به هوش باشید که با فرمان چنان ذات باعظمتی مخالفت نکنید «به یقین آنچه را که شما برآنید» ای بندگان از احوال و اوضاع «میداند» پس شما را بهحسب آن جزا میدهد «و روزی که بهسوی او بازگردانیده میشوند» یعنی: و میداند روزی را که بهسوی او بازگردانده میشوید «آنگاه آنان را از آنچه کردهاند» از اعمال آشکار و نهان «خبر میدهد» و برحسب آنچه عمل کردهاند، آنان را جزا میدهد «و خدا به هر چیزی داناست» پس هیچ چیز بر او پنهان نمیماند.
[۴٧] نگاه کنید به : الأساس فی التفسیر ۳٧۴۸/٧ .