سوره نمل
مکی است و دارای (٩۳) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره بدان جهت «نمل» نامیده شد که داستان وادی موران و نصیحت موری از آنان به بقیه آنها در پرهیز از لگدمال شدن به وسیله سپاه سلیمان ÷، در آن آمده است.
محور اصلی این سوره، بیان علم مطلق خداوند متعال به ظاهر و باطن و غیب و شهود است.
﴿طسٓۚ تِلۡكَ ءَايَٰتُ ٱلۡقُرۡءَانِ وَكِتَابٖ مُّبِينٍ١﴾[النمل: ۱].
چنین خوانده میشود: «طا، سین» این دو حرف، از حروف مقطعه است و سخن درباره حروف مقطعه، در آغاز سوره «بقره» گذشت. «این است آیات قرآن و کتابی مبین» کتاب مبین: یعنی کتابی که معانی و اعجاز آن با برخورداری ازبلاغت و دیگر وجوه اعجازی، واضح و روشن است. اشاره «تلك: این است»، ناظر بر خود این سوره میباشد. پس مراد از «کتاب مبین» که بر قرآن عطف شده، خود قرآن است زیرا «آیات» در اینجا به دو صفت موصوف گردیده است: یک: قرآن؛ و این کلمه دلالت میکند براینکه این آیات خوانده میشوند. دو: کتاب مبین؛ که بر مکتوب بودن آیات قرآن به همراه روشنگر بودن معانی آنها برای خواننده دلالت میکند. لذا بهکار بردن تعبیر دوگانه «قرائت ـ کتابت» برای قرآن، خود مشعر بر آن است که حفظ قرآن دو صورت و دو شیوه دارد: یکی در سینهها به وسیله قرائت و دیگری در مصاحف به وسیله کتابت.
﴿هُدٗى وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُؤۡمِنِينَ٢﴾[النمل: ۲].«هدایت و مژدهای برای مؤمنان است» یعنی: این آیات برای کسانی که به قرآن ایمان آورده و به آن عمل میکنند، هدایتگر و مژدهبخش است چنانکه در آیه دیگری میفرماید: ﴿قُلۡ هُوَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ هُدٗى وَشِفَآءٞۚ﴾[فصلت: ۴۴]. «بگو: قرآن برای کسانی که ایمان آوردهاند، هدایتگر و مایه شفاء است». هم بدین جهت میفرماید:
﴿ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ يُوقِنُونَ٣﴾[النمل: ۳].
«همان کسانی که نماز برپا میدارند» یعنی: نمازهای فرض را «و زکات میپردازند» مراد از آن: زکات فرض است «و خود به آخرت یقین دارند» تکرار «هم» برای دلالت بر حصر است. یعنی: به آخرت چنانکه باید ایمان ندارند، جز این گروهی که ایمان و عمل صالح را با هم جمع کردهاند.
صاحب تفسیر «فی ظلال القرآن» میگوید: «تخصیص مؤمنان به هدایت و بشارت، گویای حقیقت عمیق و عظیمی است... آن حقیقت این است که: قرآنکتابی در علم نظری یا تطبیقی نیست که هر خوانندهای از آن بهرهمند شود بلکه قرآن کتابی است که در نخستین قدم، قلب را مورد خطاب قرار داده و نور و عطر و فیض و برکت خود را بر قلبی فرومیریزد که به روی انوار آن آغوش باز کرده است...».
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ زَيَّنَّا لَهُمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فَهُمۡ يَعۡمَهُونَ٤﴾[النمل: ۴].
«بیگمان کسانی که به آخرت» و برانگیخته شدن بعد از مرگ «ایمان ندارند» کهکفارند «کارهایشان را در نظرشان بیاراستیم» بهگونهای که اعمال بد خویش را خوب و زیبا میبینند «پس آنان سرگشتهاند» یعنی: آنان در گمراهی خویش متردد و متحیرند، نه به راه و روش درستی راه مییابند و نه از حقیقتی آگاه میشوند.
﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَهُمۡ سُوٓءُ ٱلۡعَذَابِ وَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ هُمُ ٱلۡأَخۡسَرُونَ٥﴾[النمل: ۵].
«برای این گروه» ناباور به آخرت «عذاب سخت است» در دنیا؛ با کشته شدن، به اسارت در آمدن، گرفتار شدن در چنبره بیماریهای روانی، انقباض روح وقلب، یأس و سرخوردگی و بدبینی و نگرانی؛ چنانکه مادیت زمان حاضر را پر از این آفتها میبینیم «و آنان در آخرت، زیانکارترین هایند» یعنی: آنها در آخرت، تیره روزترین مردم در زیانکاری و بزرگترین آنها در شکست و ناکامی و یأس و سرخوردگی هستند.
﴿وَإِنَّكَ لَتُلَقَّى ٱلۡقُرۡءَانَ مِن لَّدُنۡ حَكِيمٍ عَلِيمٍ٦﴾[النمل: ۶].
«و بیگمان تو» ای محمد ص! «قرآن را از نزد خدای حکیم علیم دریافت میداری» یعنی: تو قرآن را از پیشگاه ذات الله تبارک و تعالی که بسیار دانا، فرزانه و حکیم است فرامیگیری و آن را کسی بر تو القا میکند که در امر و نهی خود صاحب حکمت و به امور بزرگ و کوچک علیم و داناست پس خبری که او میدهد، راست محض و حکم وی عدل تام است.
این آیه تمهیدی است بر داستانهایی که بعد از آن میآید.
﴿إِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِأَهۡلِهِۦٓ إِنِّيٓ ءَانَسۡتُ نَارٗا سََٔاتِيكُم مِّنۡهَا بِخَبَرٍ أَوۡ ءَاتِيكُم بِشِهَابٖ قَبَسٖ لَّعَلَّكُمۡ تَصۡطَلُونَ٧﴾[النمل: ٧].
داستان موسی ÷در قرآن کریم در سورههای بسیاری به تکرار آمده است بدان جهت که این داستان متضمن پندها و عبرتهای زیادی است، که این پندها وعبرتها، در مضمحل کردن و درهمشکستن بزرگترین سلطه ستمگر آن زمان ـ یعنی سلطه فرعونی ـ بهدست مردی بی سلاح که به پشتوانه قدرت حق تعالی متکی است، جلوهگر شده است.
«آنگاه که موسی به اهلش گفت» یعنی: یادکن ای محمد صهنگامی را که موسی ÷در مسیر راه مدین به مصر، به همسرش گفت «من آتشی به نظرم رسید» که از سمت کوه طور شعله میکشد «بهزودی از آن» یعنی: از راه «برای شما خبری خواهم آورد» «سین» در﴿سََٔاتِيكُم﴾بر نزدیکی مسافت آتش دلالت میکند «یا شعله اخگری برایتان میآورم» یعنی: از آن پشته آتش، شعلهای برگرفته و آن را برای شما میآورم. قبس: جرقه آتشی است که آن را از جایی برمیگیرند تا به وسیله آن آتش دیگری را در جای دیگری روشن کنند «باشد که خود را گرم کنید» یعنی: باشد تا به وسیله آن شعله اخگر، آتشی برافروزید و خود را از گزند سرما نگه دارید. ثعلب میگوید: «اصل شهاب بر چوبی اطلاق میشود که در یکی از دو سوی آن اخگری شعلهور است و در سوی دیگر آن آتشی نیست». بنابه روایتی: در این سفر جز زن موسی ÷کسی دیگر با وی همراه نبود.
﴿فَلَمَّا جَآءَهَا نُودِيَ أَنۢ بُورِكَ مَن فِي ٱلنَّارِ وَمَنۡ حَوۡلَهَا وَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٨﴾[النمل: ۸].
«چون به نزدیک آن آمد» یعنی: چون موسی ÷به نزدیک آن آتش آمد؛ «ندا رسید: کسی که در آتش است، خجسته و مبارک گردید» ابنکثیر میگوید: «چون موسی ÷بهنزدیک آتش آمد، منظره تکاندهنده عظیمی را دید چرا که آن آتش را در درخت سبزی شعلهور یافت که با وجود فروزش آتش همچنان سبز و تازه و خرم است. در این اثنا موسی ÷سرش را بهسوی آسمان بالا کرد، بناگاه دید که نور آن آتش به اوج آسمان رسیده است. پس در واقع «نار» در آنجا نور مجرد بود ولی موسی ÷پنداشت که آن نور، آتش است». از حسن و سعیدبنجبیر نقلشده است که مراد از: ﴿مَن فِي ٱلنَّارِ﴾[الزمر: ۱٩]. «کسی که در آتش است»، نور خدای سبحان میباشد. ابنجریر طبری و ابنابیحاتم از ابن عباس سروایت کردهاند که فرمود: «منظور خداوند أاز ﴿بُورِكَ مَن فِي ٱلنَّارِ﴾[النمل: ۸]. «مبارک است کسی که در آتش است» خود وی است، یعنی ذات متعال من با برکت است. زیرا در آن درخت نور ربالعالمین متجلی بود، نه آتش». «و کسی که پیرامون آن» آتش «است» که مراد: موسی ÷است «نیز برکت یافته است» و این برکت به سبب رخداد عظیم دینیای است که موسی ÷بدان مبارک و مفتخر شد، که همانا تفویض رسالت و دادن معجزه به وی میباشد. بهقولی معنی این است: مبارکاند فرشتگانی که پیرامون آن آتشاند «و منزه است خدا پروردگار عالمیان» این عبارت متضمن بهشگفت آوردن موسی ÷از مشاهده آن صحنه و منظره است. در حدیث شریف آمده است: «...حجاب پروردگار نور، یا نار است که اگر آن حجاب برداشته شود، انوار جلال رویش همه چیز را که در منظر دید وی است میسوزاند».
﴿يَٰمُوسَىٰٓ إِنَّهُۥٓ أَنَا ٱللَّهُ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٩﴾[النمل: ٩].
آنگاه خدای سبحان به موسی ÷چنین خطاب کرد: «ای موسی! این منم خدای عزیز حکیم» عزیز: یعنی غالب و قاهر. حکیم: دارای حکمت در امر و فعل خویش. در روایات آمده است که موسی ÷گفت: «پروردگارا! چه کسی استکه مرا ندا میکند؟»، خدای سبحان در پاسخ وی فرمود: «این منم خدای عزیز حکیم».
﴿وَأَلۡقِ عَصَاكَۚ فَلَمَّا رَءَاهَا تَهۡتَزُّ كَأَنَّهَا جَآنّٞ وَلَّىٰ مُدۡبِرٗا وَلَمۡ يُعَقِّبۡۚ يَٰمُوسَىٰ لَا تَخَفۡ إِنِّي لَا يَخَافُ لَدَيَّ ٱلۡمُرۡسَلُونَ١٠﴾[النمل: ۱۰].
«و عصای خود را بینداز» ای موسی ÷تا به معجزهات آشنا شوی و بدان انس والفت یابی. در این هنگام موسی ÷عصای خویش را افگند و بناگاه آن عصا به ماری تبدیل شد «پس چون آن را دید که گویی ماری است که میجنبد» یعنی: چون دید عصایش بسان حرکت مار، حرکت میکند. جان: مار سفید است و عصا درچالاکی و سبکی حرکت خود به مار سفید تشبیه شده است. «پشت گردانید» از ترس این که آن مار بر وی حمله برد «و به عقب بازنگشت» یعنی: موسی ÷از شدت ترس بهدنبال خود نگاه نکرد. در این هنگام خدای سبحان ندا فرمود: «ای موسی! نترس» از مار و آسیب آن «که پیامبران در پیشگاه من نمیترسند» یعنی: کسانی که من ایشان را به رسالت فرستادهام، در پیشگاه من از غیر من نمیترسندپس تو نیز از مار نترس.
﴿إِلَّا مَن ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسۡنَۢا بَعۡدَ سُوٓءٖ فَإِنِّي غَفُورٞ رَّحِيمٞ١١﴾[النمل: ۱۱].
«مگر کسی که ستمی کرده باشد، سپس بعد از بدیای، نیکیای را جایگزین آن گردانیده» یعنی: لیکن کسی میترسد که با ارتکاب معصیت بر خود ستم کردهباشد ـ که پیامبران †از آنان نیستند ـ و بعد از عمل بد و گناه، توبه و پشیمانی را جایگزین آن گردانیده، چنین کسی بداند: «که من آمرزنده مهربانم» یعنی: من برای کسی که بعد از ارتکاب گناه از ایستادن در پیشگاه من بترسد، میآمرزم.
ابنکثیر میگوید: «این بشارتی عظیم برای انسان است». نسفی میگوید: «گویی این سخن اشارهای کنایی به کار موسی ÷در کشتن آن قبطی است چنانکه موسی ÷خود گفت: (پروردگارا! من بر خود ستم کردم پس بر من بیامرز و خدا هم بر وی آمرزید) «قصص/۱۶»».
﴿وَأَدۡخِلۡ يَدَكَ فِي جَيۡبِكَ تَخۡرُجۡ بَيۡضَآءَ مِنۡ غَيۡرِ سُوٓءٖۖ فِي تِسۡعِ ءَايَٰتٍ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَقَوۡمِهِۦٓۚ إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَوۡمٗا فَٰسِقِينَ١٢﴾[النمل: ۱۲].
«و دستت را در گریبانت فرو بر» جیب: شکاف پیراهن از جایی است که سر در آن داخل میشود «تا سپید و درخشان بی هیچ عیبی» چون پیسی یا مانند آن از آفات «بیرون آید» آنگاه موسی ÷دستش را در گریبانش فرو برد و آن را بیرون آورد، بناگاه دید که دستش مانند برق میدرخشد، گویی پارهای از ماه است. «در نه معجزه» یعنی: عصا و ید بیضا، دو معجزه از نه معجزهای است که به تو خواهیم داد. بقیه معجزات موسی ÷عبارتند از: شکافته شدن دریا، فرستادن طوفان، ملخ، شپش، قورباغه، خون، قحطی و کاستی در کشتزارهای فرعونیان. «بهسوی فرعون و قوم او برو» یعنی: تو بدین سبب با این معجزات برانگیخته و فرستاده شدهای تا بهسوی فرعون و قوم وی بروی «زیرا آنان مردمی فاسقند» یعنی: آنان نافرمان و از دایره طاعت ما بیروناند.
﴿فَلَمَّا جَآءَتۡهُمۡ ءَايَٰتُنَا مُبۡصِرَةٗ قَالُواْ هَٰذَا سِحۡرٞ مُّبِينٞ١٣﴾[النمل: ۱۳].
«پس چون آیات روشنگر ما» که به سبب وضوح و روشنی خود بر درستی نبوت موسی ÷دلالت میکرد. یا معنی این است: چون آیات ما که بهسبب روشنی خود در معرض دید بود «به آنان رسید، گفتند: این جادوی آشکار است» فرعون و کسان وی ادعا کردند که این معجزات جادوی آشکاری است که هیچ شک و شبههای در جادو بودن آنها وجود ندارد.
﴿وَجَحَدُواْ بِهَا وَٱسۡتَيۡقَنَتۡهَآ أَنفُسُهُمۡ ظُلۡمٗا وَعُلُوّٗاۚ فَٱنظُرۡ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُفۡسِدِينَ١٤﴾[النمل: ۱۴].
«و انکار کردند» فرعونیان «آنها را» یعنی: آن معجزات را به زبانهای خود «وحال آنکه دلهایشان بدان باور داشت» و به یقین میدانستند که آنها معجزات الهی است پس این انکارشان «از روی ستم و سرکشی» یعنی: شرک و تکبر از این امر بود که به آنچه موسی ÷آورده ایمان آورند در حالی که به طور قطع میدانستند که آن معجزات از نزد خداوند أاست «پس بنگر» ای محمد ص! «که فرجام فسادکاران چگونه بود» یعنی: در این فرجام شومشان بیندیش زیرا این فرجام، عبرتگاهی برای پندآموزان و عبرت گیرندگان است. آری! فرجام کارشان غرق شدن در دریا بر آن وصف هولناک بود لذا تکذیبکنندگان رسالتت نیز باید از چنین فرجام بدی پروا کنند.
﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا دَاوُۥدَ وَسُلَيۡمَٰنَ عِلۡمٗاۖ وَقَالَا ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي فَضَّلَنَا عَلَىٰ كَثِيرٖ مِّنۡ عِبَادِهِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ١٥﴾[النمل: ۱۵].
«و بهراستی به داوود و سلیمان دانشی دادیم» یعنی: به ایشان دانشی بسیار دادیم که مراد از آن: علم شرایع و احکام و حلال و حرام، علم قضا و داوری میان مردم، فهم زبان پرندگان و غیره علوم است «و آن دو گفتند: ستایش خدایی راست» یعنی: داوود و سلیمان به مقتضای آن علم و دانش خویش عمل کرده وگفتند: ستایش خدایی راست «که ما را بر بسیاری از بندگان با ایمانش برتری داد» با علم و نبوت و رام کردن پرندگان و جن و انس برای ما. البته آنها از روی تواضع وفروتنی به برتری خود بر تمام بندگان پروردگار قایل نشدند.
آیه کریمه دلیل بر شرف علم است و این که نعمت علم از بزرگترین نعمتهاست پس به هر مؤمنی که نعمت علم داده شده، یقینا او بر بسیاری از بندگان با ایمان دیگر برتری پیدا کرده و شرف بزرگی برایش عنایت و ارزانی شده است.
﴿وَوَرِثَ سُلَيۡمَٰنُ دَاوُۥدَۖ وَقَالَ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ عُلِّمۡنَا مَنطِقَ ٱلطَّيۡرِ وَأُوتِينَا مِن كُلِّ شَيۡءٍۖ إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ ٱلۡفَضۡلُ ٱلۡمُبِينُ١٦﴾[النمل: ۱۶].
«و سلیمان از داوود میراث یافت» علم و نبوت و فرمانروایی را، نه مال و سرمایه را زیرا چنانکه در حدیث شریف آمده است: «انبیا مالی را بهارث نمیگذارند و مالیکه بعد از ایشان بهجا ماند، صدقه است». نقل است که داوود ÷نوزده فرزند داشت و اگر هدف از وراثت، وراثت مال میبود، فقط سلیمان ÷به یادآوری مخصوص نمیشد زیرا تمام فرزندان داوود ÷در این میراث شریک و با وی مساوی بودند «و گفت: ای مردم! به ما فهم زبان پرندگانآموخته شده است» یعنی: سلیمان ÷از باب تحدث به نعمتهای خداوند أبر خود و شکرگزاری از این نعمت مخصوصی که فقط به وی ارزانی شده است، این سخن را گفت. دلیل اینکه او فهم زبان پرندگان را قبل از دیگر نعمتها یاد کرد این بود که آن نعمت، نعمتی مخصوص به وی است که غیرآن را در آن مشارکتی نیست. منطقالطیر: سخنگفتن پرندگان است. آری! سلیمان ÷سخن آنان را چنان میفهمید که پرندگان خود در میان یکدیگر آن را میفهمیدند «و از همه چیزها به ما داده شده است» یعنی: همه چیزهایی که مورد نیاز و سبب فضیلت انسان است به ما داده شده است؛ مانند دانش، پیامبری، حکمت، مال، مسخر کردن جنوانس، پرندگان، باد، حیوانات وحشی، چهارپایان و همه آنچه که در میان آسمان وزمین است.
مفسران میگویند: داوود ÷از سلیمان عابدتر و سلیمان ÷از او شکرگزارتر بود به همین جهت، ملک و دولت سلیمان ÷از پدرش بیشتر و دامنهدارتر شد زیرا افزون بر آنچه که به پدرش داوود ÷داده شده بود، باد و شیاطین هم به تسخیر وی درآورده شدند و فهم زبان پرندگان نیز به وی ارزانی شد «بیگمان این» نعمتهایی که ذکر شد؛ از فهم زبان پرندگان و دیگر نعمتها «فضل آشکار است» که خداوند متعال بر ما ارزانی کرده و این فضل بر هیچ کسی پنهان نیست. بدینگونه سلیمان ÷خواست تا به شکرگزاری آن نعمتها بپردازد.
﴿وَحُشِرَ لِسُلَيۡمَٰنَ جُنُودُهُۥ مِنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ وَٱلطَّيۡرِ فَهُمۡ يُوزَعُونَ١٧﴾[النمل: ۱٧].
«و برای سلیمان لشکریانش از جنوانس و پرندگان گرد آورده شدند» ابنکثیر میگوید: یعنی سلیمان ÷با ابهت و عظمت بسیار بزرگی به میانشان آمد «آنگاه آنان باز داشته شدند» یعنی: در صفوف و دستههای منظم آراسته شدند. وازع درجنگ: کسی است که مأمور تنظیم و آرایش صفوف است و کسانی از لشکریان را که از صف خویش جلو آیند، بهجای آنها در صف برمیگرداند تا صفوف منظم شود. این تعبیر دلالت میکند بر این که سپاه سلیمان ÷بسیار عظیم و منظم بود. آری! سلیمان ÷با شکوه و ابهتی بسیار عظیم به میان لشکر آمد، ابتدا صفوف انسیان، بعد از آن صفوف جنیان و سپس صفوف پرندگان قرار داشتند و اگر هوا گرم و آفتابی میبود، پرندگان لشکر را با بالهای خویش سایهبانی میکردند.
آری! اطاعت، انضباط و نظم دقیق، اهرمهای برپا دارنده سپاهی آراسته وسالم میباشند.
﴿حَتَّىٰٓ إِذَآ أَتَوۡاْ عَلَىٰ وَادِ ٱلنَّمۡلِ قَالَتۡ نَمۡلَةٞ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّمۡلُ ٱدۡخُلُواْ مَسَٰكِنَكُمۡ لَا يَحۡطِمَنَّكُمۡ سُلَيۡمَٰنُ وَجُنُودُهُۥ وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ١٨﴾[النمل: ۱۸].
«تا آنگاه که به وادی مورچگان رسیدند، مورچهای گفت» او ملکه موران بود که گویی با دیدن لشکریان سلیمان ÷که بهسوی وادی روی آوردند، گریخت و سایر مورچگان را آگاه کرد و نداکنان خطاب به آنان گفت: «ای مورچگان! بهدرون خانههایتان درآیید تا سلیمان و لشکریانش ـ ندیده و ندانسته ـ شما را درهم نکوبند» با گامها و سمهای چهارپایان خود. مورچگان به صیغه خطاب عقلا موردخطاب قرارگرفتند، بدین سبب که آنها این خطاب را میفهمیدند. ملاحظه میکنیم که ملکه موران قبل از وقوع این واقعه، سلیمان ÷و لشکریانش را معذور شناخت و گفت: درحالی آنها شما را درهم خواهند کوفت که از وجود شما در این وادی آگاهی ندارند زیرا اگر از وجود شما باخبر باشند، شما را درهم نمیکوبند چراکه به معیارهای حق و عدل پایبندند.
﴿فَتَبَسَّمَ ضَاحِكٗا مِّن قَوۡلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوۡزِعۡنِيٓ أَنۡ أَشۡكُرَ نِعۡمَتَكَ ٱلَّتِيٓ أَنۡعَمۡتَ عَلَيَّ وَعَلَىٰ وَٰلِدَيَّ وَأَنۡ أَعۡمَلَ صَٰلِحٗا تَرۡضَىٰهُ وَأَدۡخِلۡنِي بِرَحۡمَتِكَ فِي عِبَادِكَ ٱلصَّٰلِحِينَ١٩﴾[النمل: ۱٩].
«پس سلیمان از سخن او دهان به خنده گشود» تبسم: آغاز خنده است. خنده سلیمان از روی تعجب از سخن آن مورچه و فهم زبان وی بود «و گفت: پروردگارا! به من الهام کن» و توفیقم ده «تا نعمتی را که به من و پدر و مادرم ارزانی داشتهای سپاس بگزارم» زیرا نعمت پدر و مادر نیز نعمت به خود انسان است بنابراین، نعمتهای ارزانی شده به پدر و مادر نیز اقتضا میکند تا فرزند برای خدای سبحان شکرگزاری کند «و این که» توفیقم ده تا «کردار شایستهای انجام دهم که آن را بپسندی» از من و به آن خشنود گردی «و مرا به رحمتت» نه به وسیله اعمال شایستهام «در زمره بندگان صالحت درآور» نامم را در جمله نامهایشان ثبت کن و مرا در زمره آنان بهسوی دار صالحان که همانا بهشت است، محشور گردان. آری! همه اینها را به رحمتت بر من ارزانی دار، نه با عملم. چنانکه در حدیث شریف آمده است: «هیچ کس جز به رحمت خداوند أوارد بهشت نمیشود».
﴿وَتَفَقَّدَ ٱلطَّيۡرَ فَقَالَ مَا لِيَ لَآ أَرَى ٱلۡهُدۡهُدَ أَمۡ كَانَ مِنَ ٱلۡغَآئِبِينَ٢٠﴾[النمل: ۲۰].
«و جویای حال پرندگان شد» یعنی: سلیمان ÷حال پرندگان را بازجست و از وضع پرندگانی که غایب بودند کسب آگاهی کرد. یادآور میشویم که پرندگان وی را در سفرش همراهی کرده و او را در زیر سایهبانی از بالهایشان قرار میدادند «و گفت: مرا چه شده است که هدهد را نمیبینم» آیا چیزی او را از دیدگان من پنهان کرده، یا ندیدن او علت دیگری دارد؟ سپس وی آگاه شد که هدهد غایب است پس گفت: «یا این که از غایبان است» یعنی: بلکه او غایب است.
مفسران میگویند: سبب جستوجوی سلیمان ÷از هدهد این بود که هدهد مهندس آب بود و او را به محل وجود آب در زیر زمین راهنمایی میکرد، بدینگونه که در محل وجود آب نوک میزد، سپس سلیمان ÷بهوسیله جن و شیاطین از آن محل آب بیرون میآورد همچنین هدهد سلیمان ÷و لشکریانش رابه حد فاصل میان آب نزدیک و دور در اثنای سیر در بیابانها نیز راهنمایی میکرد.
قرطبی میگوید: «این آیه دلیل بر ضرورت تفقد و پرسوجوی امام از احوال رعیتش و نگهبانی و حراست از آنان است، بنگر به سلیمان ÷که حال هدهد با آنجسم کوچکش بر وی مخفی نماند». خداوند أببخشاید بر عمربنالخطاب سکهاو نیز در این امر با سلیمان ÷هم سیرت بود، آنجا که فرمود: «اگر گرگ برگوسفند لاغری در ساحل فرات حمله برد، بیگمان عمر از آن مورد بازپرسی قرار خواهد گرفت».
﴿لَأُعَذِّبَنَّهُۥ عَذَابٗا شَدِيدًا أَوۡ لَأَاْذۡبَحَنَّهُۥٓ أَوۡ لَيَأۡتِيَنِّي بِسُلۡطَٰنٖ مُّبِينٖ٢١﴾[النمل: ۲۱].
سپس سلیمان ÷افزود: «قطعا او را» یعنی هدهد را «به عذابی سخت عذاب میکنم، یا سرش را میبرم» بهقولی: مراد وی از عذاب سخت این بود که پرهایش را قطع میکند. بهقولی دیگر: مراد وی این بود که او را از خدمت خویش بازمیدارد. اقوال دیگری نیز در این باره نقل شده است که به نظر میرسد، ریشه همه آنها روایات اهل کتاب است. به هر حال، قرآن کریم نوع این عذاب را مشخص نکرده است «یا باید حجتی روشن برای من بیاورد» بر این که او در غیبتش عذر موجهی داشته است.
﴿فَمَكَثَ غَيۡرَ بَعِيدٖ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمۡ تُحِطۡ بِهِۦ وَجِئۡتُكَ مِن سَبَإِۢ بِنَبَإٖ يَقِينٍ٢٢﴾[النمل: ۲۲].
«پس دیری نپایید» هدهد در غیبت خویش. بهقولی دیگر معنی این است: زمانی اندک بعد از پرسوجوی سلیمان ÷از هدهد و تهدید آن به مجازات، هدهد آمد «و گفت» خطاب به سلیمان ÷«از چیزی آگاهی یافتم که تو از آن آگاهی نیافتهای» یعنی: چیزی را دانستهام که تو آن را ندانستهای و هماکنون میخواهم آن را برایت مطرح کنم: «و برای تو از سبا خبری یقینی آوردهام» سبا: نام شهری در یمن است که بلقیس ملکه آن بود. نبأ: خبری مهم و درخور اهمیت است.
﴿إِنِّي وَجَدتُّ ٱمۡرَأَةٗ تَمۡلِكُهُمۡ وَأُوتِيَتۡ مِن كُلِّ شَيۡءٖ وَلَهَا عَرۡشٌ عَظِيمٞ٢٣﴾[النمل: ۲۳].
سپس هدهد افزود: «من زنی را یافتم که بر آنان فرمانروایی میکند» او بلقیس دختر شرحبیل بود که پدرش جز وی فرزندی نداشت و بعد از پدر پادشاهی به وی رسید. شایان ذکر است که پادشاهی زنان در میان قدما عرف معمولی بوده است وهمچنین است در نزد برخی از مسلمین معاصر. اما حکم آن در شریعت ما: ابنعباس سدر حدیث شریف روایت میکند که چون این خبر به رسول خدا صرسید که مردم فارس دختر کسرا را به پادشاهی برگزیدهاند، فرمودند: «لن يفلح قوم ولوا امرهم امرأة». «هرگز قومی که تولیت امر (فرمانروایی) خویش را به زنی سپردهاند، رستگار نمیشوند». «و» آن زن «از همه چیز داده شده است» یعنی: از همه چیزهایی که در زمان وی مورد نیاز شاهان بود، چون ابزارها، وسایل وتجهیزات و سپاه «و عرشی بزرگ داشت» عرش: یعنی تخت پادشاهی. به قولی: تخت وی از طلا بود. ابنکثیر از علمای تاریخ نقل میکند: «آن تخت بزرگ در قصری عظیم، استوار و بلند قرار داده شده بود که سیصدوشصت طاق در طرف شرقی و سیصدوشصت طاق در طرف غربی خود داشت و ساختمان آن طوری بنا شده بود که خورشید هر روز از یک طاق بر آن طلوع و از طاق مقابل آن غروب میکرد و آنها صبح و شام برای خورشید سجده میکردند».
بدین جهت هدهد در ادامه گزارش خود افزود:
﴿وَجَدتُّهَا وَقَوۡمَهَا يَسۡجُدُونَ لِلشَّمۡسِ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ فَصَدَّهُمۡ عَنِ ٱلسَّبِيلِ فَهُمۡ لَا يَهۡتَدُونَ٢٤﴾[النمل: ۲۴].
«و او و قومش را چنین یافتم که بهجای خدا، به خورشید سجده میکنند» یعنی: خورشید را میپرستند در حالی که با این کار از عبادت خدای سبحان کناره گرفتهاند. به قولی: آنان آتشپرست بودند «و شیطان اعمالشان را» یعنی: پرستش خورشید و سایر اعمال کفری را «برایشان آراسته است و آنان را از راه باز داشته است» یعنی: شیطان آنان را بهسبب این آراستنها، از راه روشن حق که همانا ایمان به یگانگی خداوند أاست، باز داشته است «در نتیجه آنان راه یافته نبودند» در کار دین.
﴿أَلَّاۤ يَسۡجُدُواْۤ لِلَّهِ ٱلَّذِي يُخۡرِجُ ٱلۡخَبۡءَ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَيَعۡلَمُ مَا تُخۡفُونَ وَمَا تُعۡلِنُونَ٢٥﴾[النمل: ۲۵].
«تا سجده نکنند» تقدیر آیه چنین است: شیطان این کار و راه و روش باطلی را که در آن قرار داشتند، برایشان آراسته بود تا سجده نکنند «برای خداییکه نهان را در آسمانها و زمین بیرون میآورد» یعنی: خدایی که آنچه را در آسمانها و زمین مخفی است، آشکار میکند؛ مانند باران را از آسمان و رستنیها را از زمین. بهقولی: پنهانیهای زمین، گنجها و رستنیهای آن است. بهقولی دیگر؛ خبأ: بهمعنی راز است «و میداند آنچه را که پنهان میدارید و آنچه را آشکار مینمایید» یعنی: خدای سبحان امور نهانیای را که در ضمیر عالم انسانی است، با علم خویش، از آن بیرون میآورد چنانکه هر چیز دیگری از امور پنهانی آسمانها و زمین را که بخواهد، بیرون میآورد.
باید دانست که این آیه، محل سجده تلاوت است و سجده تلاوت در آن واجب میباشد.
﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِيمِ۩٢٦﴾[النمل: ۲۶].
«الله است که خدایی جز او نیست، او پروردگار عرش عظیم است» هدهد از عرش ـ مخصوصا ـ یاد کرد زیرا عرش ـ چنانکه در حدیث شریف آمده است ـ بزرگترین مخلوقات خدای ﻷاست.
این آیات دلیل برآن است که هدهد، دعوتگر خیر و عبادت خداوند أبهیگانگی و سجده کردن برای اوست بدین جهت رسول خدا صدر حدیث شریف ذیلکه ابوهریره سآن را روایت کرده است، از کشتن آن نهی کردند: «نهي النبي صعن قتل أربع من الدواب: النملة والنحلة والهدهد والصرد». «رسول خدا صاز کشتن چهار چیز از جانداران نهی کردند: مورچه، زنبورعسل، هدهد و شیر گنجشک».
﴿۞قَالَ سَنَنظُرُ أَصَدَقۡتَ أَمۡ كُنتَ مِنَ ٱلۡكَٰذِبِينَ٢٧﴾[النمل: ۲٧].
«گفت» سلیمان ÷به هدهد «بهزودی خواهیم دید که آیا راست گفتهای» در این اخباری که به ما دادهای «یا از دروغگویان بودهای» در اخبار خود تا خود را از چنگ مجازات ما برهانی.
این آیه ما را به کاوش و تحقیق در اخبار، تلاش برای کشف حقایق و عدم پذیرفتن بدون تحقیق خبر مخبران بهصرف اعتماد به آنان، ارشاد میکند، در صورتیکه به وجهی از وجوه امکان تحقیق وجود داشته باشد. همچنین این آیه دلیل بر آن است که بر زمامدار (امام) واجب است تا عذر رعیت خویش را بپذیرد. در حدیث شریف آمده است: «ليس أحد أحب إليه العذر من الله، من أجل ذلك أنزل الكتب وأرسل الرسل». «عذر نزد هیچ کس مانند خدای ﻷدوست داشتهتر نیست به همین جهت بود که او کتابها را نازل کرد و پیامبران را فرستاد».
﴿ٱذۡهَب بِّكِتَٰبِي هَٰذَا فَأَلۡقِهۡ إِلَيۡهِمۡ ثُمَّ تَوَلَّ عَنۡهُمۡ فَٱنظُرۡ مَاذَا يَرۡجِعُونَ٢٨﴾[النمل: ۲۸].
سپس سلیمان ÷به هدهد گفت: «این نامه مرا ببر و آن را بهسوی آنها بیفگن» یعنی: بهسوی اهل سباء «آنگاه از آنان روی برتاب» یعنی: دور از آنان در مکانی که سخنانشان را بشنوی درنگ کن تا آنچه را که میشنوی، به من بازآوری «آنگاه بنگر چه باز میدهند» یعنی: به سخنانی که در میان خویش ردوبدل میکنند گوش فراده و خبر آن را به ما بیاور.
هدهد رفت و نامه سلیمان ÷را بهسویشان افگند و خود را به کناری کشید سپس این سخن بلقیس را شنید:
﴿قَالَتۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمَلَؤُاْ إِنِّيٓ أُلۡقِيَ إِلَيَّ كِتَٰبٞ كَرِيمٌ٢٩﴾[النمل: ۲٩].
«گفت» بلقیس ملکه سبا «ای بزرگان! نامهای ارجمند بهسوی من افگنده شده است» بلقیس نامه سلیمان ÷را به سه دلیل گرامی و ارجمند دانست:
۱- تا سلیمان ÷را بزرگ بدارد.
۲- نامه سلیمان ÷دربرگیرنده پیام و کلامی نیکو بود.
۳- نامه او مهر شده بود. چنانکه در حدیث شریف آمده است: «كرامة الكتاب ختمه». «کرامت و بزرگی نامه، در مهر کردن آن است». از این جهت رسول خدا صبرای خود خاتمی ساخته و بر نگین آن چنین نقش کرده بودند: «لاالهالاالله محمد رسول الله».
﴿إِنَّهُۥ مِن سُلَيۡمَٰنَ وَإِنَّهُۥ بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ٣٠ أَلَّا تَعۡلُواْ عَلَيَّ وَأۡتُونِي مُسۡلِمِينَ٣١﴾[النمل: ۳۰-۳۱].
بلقیس افزود: «که این» نامه «از سوی سلیمان است و آن بهنام خداوند بخشاینده مهربان است» یعنی: آن نامه با نام خداوند أآغاز گردیده و بعد از (بسم الله الرحمن الرحیم) در آن چنین آمدهاست: «بر من گردنکشی نکنید» یعنی: تکبر نورزید چنانکه پادشاهان ستمگر چنین میکنند «و فرمانبردار نزد من آیید» یعنی:فرمانبردار برای دین خدا أ، مؤمن به آنچه که من با خود از رسالت حق آوردهام، نزد من آیید.
علما گفتهاند: هیچکس قبل از سلیمان ÷(بسمالله الرحمن الرحیم) را ننوشته است. یادآور میشویم که (بسمالله الرحمن الرحیم) که در ابتدای همه سورهها بجز سوره «برائه» آمده است، همین یک بار در میان سورهای از قرآن نازل شده است.
از شناخت مضمون نامه سلیمان ÷، ادبی از آداب حکومت را در مییابیم و آن رعایت اختصار در مراسلات خارجی همراه با توضیح مطلب است.
﴿قَالَتۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمَلَؤُاْ أَفۡتُونِي فِيٓ أَمۡرِي مَا كُنتُ قَاطِعَةً أَمۡرًا حَتَّىٰ تَشۡهَدُونِ٣٢﴾[النمل: ۳۲].
«گفت» ملکه سبا «ای بزرگان! در کارم به من نظر دهید» یعنی: ای اشراف قوم و ای سران کشور! راهنمائیام کنید و راه صواب را در این کار به من بنمایانید، بهمن نظری بدهید که مبتنی بر حزم و حکمت و دوراندیشی باشد «من هیچکاری را فیصله ندادهام مگر این که شما در آن حاضر و ناظر بودهاید» یعنی: من تا به حال هیچکاری را بیحضور و رأی شما به قطعیت و فیصله نهایی نرساندهام.
سرانجام بلقیس در این مشاوره کامیاب شد زیرا بزرگان ملت، کار را به رأی و نظر خود وی واگذاشتند:
﴿قَالُواْ نَحۡنُ أُوْلُواْ قُوَّةٖ وَأُوْلُواْ بَأۡسٖ شَدِيدٖ وَٱلۡأَمۡرُ إِلَيۡكِ فَٱنظُرِي مَاذَا تَأۡمُرِينَ٣٣﴾[النمل: ۳۳].
«گفتند» بزرگان ملت و نمایندگان مجلس شورا در پاسخ بلقیس؛ «ما دارای قوت و شوکت هستیم» هم در عده و هم در عده «و ما رزمآوران سهمگینی هستیم» یعنی: ما سخت جنگآور هستیم و از چنان شجاعت و غیرتی برخورداریم که از خود و سرزمین و مملکت خویش دفاع کنیم «ولی اختیار کار با توست» یعنی: کار موکول به رأی و نظر خود توست «پس بنگر چه فرمانمیدهی» یعنی: تأمل کن که ما را به چه چیز فرمان میدهی؟ زیرا ما شنوا و مطیع امر تو هستیم.
﴿قَالَتۡ إِنَّ ٱلۡمُلُوكَ إِذَا دَخَلُواْ قَرۡيَةً أَفۡسَدُوهَا وَجَعَلُوٓاْ أَعِزَّةَ أَهۡلِهَآ أَذِلَّةٗۚ وَكَذَٰلِكَ يَفۡعَلُونَ٣٤﴾[النمل: ۳۴].
«گفت» ملکه سبا به سران قومش «پادشاهان چون» با زور و غلبه «به شهری درآیند، آن را ویران میسازند» یعنی: ساختمانهای آن را ویران کرده، اموال آن رابه تباهی میکشند و جمع اهالی آن را پراکنده میسازند «و عزیزترینهای مردمانش را خوارترینها میگردانند» یعنی: اشراف آن را به حقارت و دونی میکشانند و این کار را بدان جهت میکنند تا فرمانروایی برای آنها پایدار و مسلم شود، جای پای آنها در آن سرزمین محکم و هیبت آنها در دلهای مردم پابرجا گردد. آنگاه خدای ﻷبلقیس را در این سخنش تصدیق کرد و فرمود: «واینگونه عمل میکنند» اما بهقولی: این جمله نیز حکایت از ادامه سخن بلقیس است.
ملاحظه میشود که چون بلقیس تمایل آنان را به مصالحه احساس کرد، به صلح گرایید زیرا جنگ، فرجامی نامیمون دارد.
﴿وَإِنِّي مُرۡسِلَةٌ إِلَيۡهِم بِهَدِيَّةٖ فَنَاظِرَةُۢ بِمَ يَرۡجِعُ ٱلۡمُرۡسَلُونَ٣٥﴾[النمل: ۳۵].
سپس ملکه سبا افزود: «و» اینک «من هدیهای بهسویشان میفرستم» پس اگر سلیمان پادشاه باشد، او را به این هدیه راضی گردانیده و از تهاجم وی در امان میمانیم ولی اگر پیامبر باشد، این هدیه او را راضی نمیسازد زیرا هدف نهایی ومقصد اصلی او دعوت بهسوی دین خویش است در آن صورت، از ما جز با اجابت دعوت، گردن نهادن به دین و پیمودن راه و روش خویش، راضی نمیشود و از اینروی گفت: «و مینگرم که فرستادگان من چه پاسخی بازمیآورند» آنگاه بهتبع آنچه که فرستادگان من از قبول یا رد هدیه از سوی سلیمان ÷باز آوردند، در این موضوع تدبیری میاندیشم و به مقتضای آن عمل میکنم. در حدیث شریف آمده است: «تهادوا تحابوا، و تصافحوا یذهب الغل عنكم». «هدیه مبادله کنید که سبب محبت میان شما میشود و مصافحه کنید، که مصافحه کدورت و کینه را از شما دور میگرداند».
ابنکثیر میگوید: «صحیح آن است که بلقیس ظرفی از طلا را به سلیمان ÷هدیه فرستاد».
شکی نیست که فکر ارسال هدیه، فکر سیاسی ممتازی است زیرا از خلال آن میتوان موقعیت طرف را به درستی ارزیابی کرد، همان گونه که هدیه در تعدیل تصمیمهای طرف نیز مؤثر است، چنانچه طرف از علاقهمندان به دنیا باشد اما وضع سلیمان ÷این چنین نبود:
﴿فَلَمَّا جَآءَ سُلَيۡمَٰنَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٖ فَمَآ ءَاتَىٰنِۦَ ٱللَّهُ خَيۡرٞ مِّمَّآ ءَاتَىٰكُمۚ بَلۡ أَنتُم بِهَدِيَّتِكُمۡ تَفۡرَحُونَ٣٦﴾[النمل: ۳۶].
«پس چون» پیک بلقیس همراه با هدیه «بهنزد سلیمان آمد، سلیمان به او گفت: آیا مرا به مالی کمک میدهید» و توقع دارید که شما را در قبال آن بر شرک و حاکمیت ناروایتان واگذارم در حالی که خدای ﻷبه من این همه سلطه و مال و مکنت و خدم و حشم از جن و انس و طیور و غیره بخشیده است؟ «بدانید کهآنچه خدا به من بخشیده است» از نبوت، فرمانرواییای عظیم و اموالی بسیار «بهتراست از آنچه به شما داده است» از مال و مکنتی که این هدیه نیز از آن جمله است «بلکه این شما هستید که به هدیه خود شادمان میشوید» اما من به آن دلخوش نمیشوم و به مال دنیا نیازی ندارم لذا از شما جز گردن نهادن به دین حق، یا جنگو شمشیر چیز دیگری را نمیپذیرم.
دلیل این که سلیمان ÷هدیه را نپذیرفت این بود که آن هدیه، در واقع رشوه بود. در سیرت رسول خدا صآمده است که ایشان هدیه را میپذیرفتند اما صدقه را نمیپذیرفتند.
﴿ٱرۡجِعۡ إِلَيۡهِمۡ فَلَنَأۡتِيَنَّهُم بِجُنُودٖ لَّا قِبَلَ لَهُم بِهَا وَلَنُخۡرِجَنَّهُم مِّنۡهَآ أَذِلَّةٗ وَهُمۡ صَٰغِرُونَ٣٧﴾[النمل: ۳٧].
سپس سلیمان ÷به پیک بلقیس گفت: «بهسوی آنان» یعنی: بهسوی بلقیس و قوم وی «بازگرد» و بگو: «قطعا بر سر آنان لشکری میآوریم که تاب پایداری در برابر آن را ندارند» تا از خود در مقابل آن دفاع کرده و از ملک و فرمانروایی خویش حراست نمایند «و بیگمان آنها را از آنجا بیرون خواهیم راند» یعنی: ازسرزمینشان «به خواری و زبونی» بعد از آنکه عزتمند و سربلند بودند. صغار: خواری و زبونی است. بهقولی: صغار در اینجا بهمعنای اسارت و بردگی است.
﴿قَالَ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمَلَؤُاْ أَيُّكُمۡ يَأۡتِينِي بِعَرۡشِهَا قَبۡلَ أَن يَأۡتُونِي مُسۡلِمِينَ٣٨﴾[النمل: ۳۸].
«گفت» سلیمان ÷«ای سران» کشورم «کدامیک از شما تخت او را برای من میآورد» یعنی: تخت بلقیس را که وصف بزرگی آن گذشت «پیش از آنکه آنان از در تسلیم نزد من آیند؟» سلیمان ÷با وحی الهی خبر یافت که آنان تسلیم میشوند. یا این برداشت و استنباط وی بود، بهسبب شناختی که از اوضاع داشت. به قولی: سلیمان ÷خواست تا تخت بلقیس را بدون فرستادن لشکر و سپاهی بیاورد تا به وی قدرت خویش را که از نزد خدای ﻷاست بنمایاند و آن را برهانی بر نبوت خویش قرار دهد.
﴿قَالَ عِفۡرِيتٞ مِّنَ ٱلۡجِنِّ أَنَا۠ ءَاتِيكَ بِهِۦ قَبۡلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَۖ وَإِنِّي عَلَيۡهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٞ٣٩﴾[النمل: ۳٩].
«عفریتی از جن گفت: من آن را پیش از آنکه از مجلس خود برخیزی برایت میآورم» یعنی: از آن مجلسی که سلیمان ÷برای حکومت کردن میان مردم در آن مینشست. سدی میگوید: «سلیمان ÷از آغاز روز تا هنگام زوال خورشید برای قضاوت و حکومت میان مردم مینشست». «و من بر این کار توانا و امین هستم» ابنعباس سدر تفسیر آن میگوید: «یعنی من بر حمل کردن و برداشتن تخت بلقیس، توانا و برآنچه که در آن از جواهر و غیره وجود دارد، امین و مورد اعتماد هستم».
﴿قَالَ ٱلَّذِي عِندَهُۥ عِلۡمٞ مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ أَنَا۠ ءَاتِيكَ بِهِۦ قَبۡلَ أَن يَرۡتَدَّ إِلَيۡكَ طَرۡفُكَۚ فَلَمَّا رَءَاهُ مُسۡتَقِرًّا عِندَهُۥ قَالَ هَٰذَا مِن فَضۡلِ رَبِّي لِيَبۡلُوَنِيٓ ءَأَشۡكُرُ أَمۡ أَكۡفُرُۖ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشۡكُرُ لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيّٞ كَرِيمٞ٤٠﴾[النمل: ۴۰].
«کسی که نزدش از کتاب الهی دانشی بود، گفت» بیشتر مفسران برآنند که اسم این کسی که بهرهای از علم کتاب الهی داشت، آصفبنبرخیا از بنیاسرائیل بود، که در حکومت سلیمان ÷سمت وزارت داشت و اسم اعظم الهی را میدانست، اسم اعظمی که هرگاه حق تعالی به آن مورد درخواست قرار گیرد، اجابت میکند. ابنکثیر از زهری نقل میکند که آصف بن برخیا ÷گفت: «يا إلهنا وإله كل شيء إلهاً واحداً لا إله إلا أنت ائتني بعرشها». «ای خدای ما و خدای همه چیز، خدای یگانهایکه هیچ معبودی جز تو نیست، تخت او را نزد من بیاور». پس در دم تخت بلقیس روبهروی وی حاضر آورده شد. بهقولی: مراد از «کسی که نزدش از کتاب الهی دانشی بود» خود سلیمان ÷است. به هر حال، این عالم به کتاب الهی گفت: «من آن را پیش از آنکه چشم خود را برهم زنی نزدت میآورم» گویی سلیمان ÷سخن عفریت را در آوردن تخت بلقیس قبل از برخاستن از جایش، دیر شمرد و خواستار آوردن آن در زمانی سریعتر از آن شد لذا آصف، یا خود سلیمان ÷برای کوچک شمردن و تحقیر توانایی عفریت گفت: من قبل از آنکه چشمت را برهم زنی، آن را بهنزدت میآورم. معنای «طرف» گشودن پلکها برای نگریستن ومراد از «یرتد»، بههمآوردن دوباره پلکهاست چنانکه به دوست خود میگویی: این کار را باید در یک چشم بههمزدن انجام دهی.
«پس چون آن را نزد خود مستقر یافت» یعنی: سلیمان ÷به آصف اجازه داد که تخت را حاضر گرداند آنگاه آصف دعا کرد و تخت حاضر آورده شد و چون سلیمان ÷تخت را نزد خویش حاضر دید «گفت: این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا شکر میگزارم یا این که کفران میکنم» آیا حق تعالی را در برابر این نعمتها شکر میگزارم و به فضل و نعمت وی اعتراف مینمایم، یا این که او را ناسپاسی میکنم و شکر نعمت وی را فرومیگذارم «و هرکس شکر ورزد، جز این نیست که بهسود خویش شکر میورزد» زیرا شکر، سبب حفظ نعمت موجود و صید نعمت مفقود است «و هرکس کفران کند، بداند که پروردگارم بینیاز» است از شکرگزاری وی «کریم است» و بخشنده؛ با نعمت دادن به ناسپاسان.
﴿قَالَ نَكِّرُواْ لَهَا عَرۡشَهَا نَنظُرۡ أَتَهۡتَدِيٓ أَمۡ تَكُونُ مِنَ ٱلَّذِينَ لَا يَهۡتَدُونَ٤١﴾[النمل: ۴۱].
«سلیمان گفت: تختش را در دیدش ناشناس گردانید» یعنی: تخت ملکه بلقیس را برایش بهحالی دگرگون سازید که چون آن را میبیند، بازنشناسد. روایت شدهاست که: آنان تخت بلقیس را با کم کردن چیزهایی از آن و افزودن چیزهایی دیگر بر آن، دگرگون کردند. بهقولی علت این دستور سلیمان ÷این بود که مأموران وی برایش گفتند: در عقل بلقیس نارساییای است پس سلیمان ÷خواست تا با این کار، بلقیس را از نظر فراست عقلی بیازماید و بدین جهت گفت: «تا بنگریم که آیا پی میبرد» به شناخت تخت خویش، یا: آیا راه میبرد بهسوی ایمان به خدا أ«یا از آنان میشود که راه نمییابند» بهسوی این امر.
﴿فَلَمَّا جَآءَتۡ قِيلَ أَهَٰكَذَا عَرۡشُكِۖ قَالَتۡ كَأَنَّهُۥ هُوَۚ وَأُوتِينَا ٱلۡعِلۡمَ مِن قَبۡلِهَا وَكُنَّا مُسۡلِمِينَ٤٢﴾[النمل: ۴۲].
«پس چون آمد» بلقیس نزد سلیمان ÷«گفته شد» به او و گوینده خود سلیمان ÷یا غیر وی بهدستور او بود: «آیا تخت تو همین گونه است؟ گفت: گویا این همان است» بلقیس تعبیری را بهکار برد که حاکی از تردد وی در میان شناختن وناشاختن آن بود، که این خود نشانه ذکاوت و تیزهوشی بالای وی است زیرا او سؤال تشبیه آلود آنان را با جوابی تشبیه گونه پاسخ داد که نه از آن، جواب مثبت کامل بر میآمد و نه جواب منفی. عکرمه میگوید: «بلقیس زنی حکیم و فرزانه بود پس با خود گفت: اگر بگویم؛ این همان تخت من است، میترسم که دروغگو شوم و اگر بگویم نه! این تخت من نیست، باز هم بیم آن است که دروغگو شوم لذا راهی میانه را که برای هر دو معنی محمل داشت، در پیش گرفت و گفت: گویی این همان است». «و پیش از این، به ما علم داده شده و ما فرمانبردار بودهایم» به قولی: این جمله از سخن سلیمان ÷است. یعنی: پیش از بلقیس از سوی خداوند أعلم داده شده و برای خداوند أاز در اطاعت درآمده بودیم. یا معنی این است: پیش از این به مسلمان شدن بلقیس و آمدن وی به رضا و رغبت، آگاه ساخته شدهایم. به قولی دیگر: این سخن از قوم سلیمان ÷و پیروان وی بود.
﴿وَصَدَّهَا مَا كَانَت تَّعۡبُدُ مِن دُونِ ٱللَّهِۖ إِنَّهَا كَانَتۡ مِن قَوۡمٖ كَٰفِرِينَ٤٣﴾[النمل: ۴۳].
«و آنچه که بهجای خداوند پرستش میکرد، او را باز داشته بود» یعنی: بلقیس را تعلق خاطر و دلمشغولی وی به پرستش خورشید که بر آن تربیت و رشد یافته بود،از ایمان به حق باز داشته بود «و او از جمله گروه کافران بود» این آیه نیز از ادامه سخن سلیمان ÷، یا از کلام خدای سبحان است.
﴿قِيلَ لَهَا ٱدۡخُلِي ٱلصَّرۡحَۖ فَلَمَّا رَأَتۡهُ حَسِبَتۡهُ لُجَّةٗ وَكَشَفَتۡ عَن سَاقَيۡهَاۚ قَالَ إِنَّهُۥ صَرۡحٞ مُّمَرَّدٞ مِّن قَوَارِيرَۗ قَالَتۡ رَبِّ إِنِّي ظَلَمۡتُ نَفۡسِي وَأَسۡلَمۡتُ مَعَ سُلَيۡمَٰنَ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٤٤﴾[النمل: ۴۴].
گویی دیدن تخت دگرگون شده بلقیس فقط برای ایمان آوردن وی کافی نبود زیرا او به پرستش خورشید سخت تعلق خاطر داشت بدین جهت سلیمان ÷او را در وضعیت روانی دیگری قرار داد: «به آن زن گفته شد: به صرح وارد شو» صرح: کاخ پادشاهی است. ابنقتیبه میگوید: صرح تختههایی بود که برای بلقیس از آبگینه سپید ساختند و در زیر آن آب و ماهی را روان کردند «و چون آن را دید، پنداشت که برکه آبی است» لجه: آب بسیار است «و» بدین جهت «از ساقهایش لباس را بالا زد» تا به پندار خود به آب فرو رود و وقتی او چنین کرد: «گفت» سلیمان «این قصری صاف و صیقلی از آبگینههاست» و آب نیست. ممرد: تراشیده، صیقل داده شده و بالا بلند. در اینجا بود که بلقیس به حق اذعان کرد و تسلیم شد: «گفت: پروردگارا! من بر خود ستم کردم» با پرستش غیر تو «و اینک با سلیمان» در گردن نهادن به دین حق «در برابر خدا پروردگار عالمیان، تسلیم شدم».
از داستان بلقیس چنین بر میآید که او در میان ملتی فرمانروایی میکرد که دارای مدنیتی ریشهدار و بزرگ بودند پس سلیمان ÷با نشان دادن مدنیتی ریشهدارتر و بزرگتر به وی، او را متحیر و بهتزده کرد، هم از این روی بود که بلقیس گردن نهاد و تسلیم شد. البته این امر به ما میآموزد که مدنیت راستین اسلامی آنچنان مدنیت پرهیمنه و با ابهتی است که تمدنهای دیگر را از نظر روانی منفعل و فرومانده گرداند.
ابنابیشیبه و ابنابیحاتم از ابنعباس سدر روایتی طولانی نقل کردهاند که فرمود: «سلیمان ÷بعد از آن با بلقیس ازدواج کرد». اما ابنکثیر این روایت را جدا منکر دانسته و استناد آن را به ابنعباس سرد کرده است. قول راجح نیز این است که ازدواج سلیمان ÷با بلقیس، از اخبار اهل کتاب میباشد که نه تصدیق میشود و نه تکذیب.
﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَآ إِلَىٰ ثَمُودَ أَخَاهُمۡ صَٰلِحًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ فَإِذَا هُمۡ فَرِيقَانِ يَخۡتَصِمُونَ٤٥﴾[النمل: ۴۵].
اینک داستان دیگری بیان میشود: «و به راستی بهسوی قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم که: خداوند را بپرستید» یعنی: او را با دعوت و پیام پرستش خداوند أفرستادیم «پس بناگاه آنان به دو گروه ستیزهگر و متخاصم تقسیم شدند» که آن دو گروه، مؤمنان و کافران بودند و هر گروهی با تکیه بر راه و روش خود، با گروه دیگر ستیزه کرده و ادعا میکرد که حق با وی است. بهقولی: خصومت و ستیزه میان دو گروه، درباره صالح ÷بود که آیا او پیامبر مرسل است یا خیر؟.
﴿قَالَ يَٰقَوۡمِ لِمَ تَسۡتَعۡجِلُونَ بِٱلسَّيِّئَةِ قَبۡلَ ٱلۡحَسَنَةِۖ لَوۡلَا تَسۡتَغۡفِرُونَ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ٤٦﴾[النمل: ۴۶].
«صالح گفت: ای قوم من، چرا سیئه را پیش از حسنه» یعنی: عذاب را پیش از رحمت «به شتاب میطلبید» یعنی: چرا ایمانی را که جلبکننده پاداش و نیکی است به تأخیر میاندازید و کفری را که جلبکننده عذاب است، جلو میافگنید؟ زیرا آنان از فرط کفر و عناد میگفتند: ای صالح! منتظر چه هستی؟ عذابی را کهوعده میدهی برای ما بیاور «چرا از خداوند آمرزش نمیخواهید» و بهسوی او از شرک توبهکار نمیشوید، قبل از آنکه عذابش بر شما فرود آید؟ «باشد که مورد رحمت قرار گیرید» و گرفتار عذاب نشوید.
﴿قَالُواْ ٱطَّيَّرۡنَا بِكَ وَبِمَن مَّعَكَۚ قَالَ طَٰٓئِرُكُمۡ عِندَ ٱللَّهِۖ بَلۡ أَنتُمۡ قَوۡمٞ تُفۡتَنُونَ٤٧﴾[النمل: ۴٧].
«گفتند: ما به تو و همراهانت» از کسانی که دعوتت را اجابت گفته و به دینت درآمدهاند «شگون بد زدهایم» و شما را شوم و نامیمون میدانیم. نقل است که به آنان قحطیای رسید پس به صالح ÷شگون بد زده و گفتند: این از شومی توست «گفت» صالح ÷به آنان: «شگون بدتان نزد خداوند است» یعنی: این قحطی به سبب فال بدی که آن را شوم میپندارید نیست بلکه سبب آن نزد خداوند أاست زیرا خیر و شر همه از نزد او بهسوی شما میآید و این قدر و قسمت اوستکه به شما میرسد چرا که تمام امورتان بهدست بلا کیف اوست، هر چه بخواهد انجام میدهد و پرندگان که آنها را وسیله فال بد خود میپندارید، به خیر و شر شما علم و آگاهیای ندارند «بلکه شما مردمی هستید که آزموده میشوید» و مورد امتحان خداوند أقرار گرفتهاید. بهقولی معنی این است: شیطان شما را با این فال بد زدنتان، یا به آنچه که بهخاطر آن فال بد میزنید، در فتنه میافگند. ابنکثیر میگوید: «ظاهرا مراد از این فرموده خداوند: (تفتنون) این است: شما در گمراهی خود به استدراج میافتید و روند انحطاط را میپیمایید».
﴿وَكَانَ فِي ٱلۡمَدِينَةِ تِسۡعَةُ رَهۡطٖ يُفۡسِدُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا يُصۡلِحُونَ٤٨﴾[النمل: ۴۸].
«و در آن شهر» که شهر «حجر» بود و صالح ÷در آن میزیست «نه رهط بودند» یعنی: نه مرد از فرزندان سران و اشراف قوم بودند که با شخصی به نام «قدار» که شتر صالح ÷را پی کرد، یار و همدست شده بودند. مراد از «رهط» در اینجا «مرد» است. «که در زمین فساد میکردند و هیچ کار شایستهای نمیکردند» یعنی: شأن و شیوه و کردار آن نه مرد چنان فسادافگنیای در زمین بود که هیچ صلاح و اصلاحی با آن متصور نیست.
﴿قَالُواْ تَقَاسَمُواْ بِٱللَّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُۥ وَأَهۡلَهُۥ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِۦ مَا شَهِدۡنَا مَهۡلِكَ أَهۡلِهِۦ وَإِنَّا لَصَٰدِقُونَ٤٩﴾[النمل: ۴٩].
«گفتند: به خدا هم قسم شوید» یعنی: آن نه مرد جفاجو به همدیگر گفتند؛ بیایید که هریک از ما با دیگری سوگند بخوریم «که بر او و خانوادهاش شبیخون بزنیم» یعنی: شبهنگام بر سر صالح ÷یورش آوریم و او و خانوادهاش را به قتل رسانیم «آنگاه به ولی او» یعنی: به سرپرست و قبیله نزدیک او که خونخواه و وارثانش میباشد «بگوییم که: ما در کشتار خانوادهاش حاضر نبودهایم» تا این گمان را در آنان بیفگنیم که نه او را کشتهایم و نه در هنگام کشتار وی حاضر بودهایم «و ما قطعا راستگوییم» در این سخنمان که به هنگام کشتار خانوادهاش حاضر نبودهایم. زیرا اگر او را در تاریکی شب میکشتند، او را در آن حال نمیدیدند لذا ظاهرا در این سخنشان راستگو بودند.
﴿وَمَكَرُواْ مَكۡرٗا وَمَكَرۡنَا مَكۡرٗا وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ٥٠﴾[النمل: ۵۰].
«و مکری» سخت و نیرنگی بزرگ «ورزیدند» با این توطئهای که سنجیدند و با این طرحی که تدارک دیدند «و ما نیز مکری در میان آوردیم» یعنی: آنان را در برابر مکرشان مجازات کرده و به هلاکتشان رسانیدیم «درحالیکه آنان درنمییافتند» مکر خدا أرا و به آن پی نمیبردند.
محمدبن اسحاق در تفسیر آیه میگوید: «آن نه تن بعد از آنکه شتر را پی کردند، به یکدیگر گفتند: بیاییم که صالح را نیز به قتل برسانیم زیرا اگر او در دعوتش راستگو باشد، قبل از خود به هلاکتش رسانیدهایم و اگر هم در دعوتش دروغگو باشد، او را به شترش ملحق کردهایم. پس شبهنگام آمدند تا بر او وخانوادهاش شبیخون زنند اما فرشتگان آنها را سنگباران کردند. آنگاه اولیایشان به صالح ÷گفتند: تو آنان را بهقتل رسانیدهای! لذا قصد جان وی کردند ولی نزدیکان و خویشان صالح ÷در دفاع از او سلاح پوشیدند و به آنان گفتند: به خدا سوگند که هرگز اجازه نمیدهیم او را درحالی به قتل برسانید که به شما وعده داده است ظرف مدت سه روز بر شما عذاب فرود میآید پس اگر در سخنش صادق باشد، شما دیگر بر خشم پروردگارتان علیه خود نیفزایید و اگر دروغگو باشد، بعد از سه روز شما دانید و او. همان بود که مهاجمان در آن شب دست از صالح برداشتند و به خانههای خود بازگشتند».
﴿فَٱنظُرۡ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ مَكۡرِهِمۡ أَنَّا دَمَّرۡنَٰهُمۡ وَقَوۡمَهُمۡ أَجۡمَعِينَ٥١﴾[النمل: ۵۱].
«پس بنگر که فرجام مکرشان چگونه بود: ما آنان و قومشان را همگی نابود کردیم» خداوند متعال آن نه تن سران و نیز قومشان را که هرچند به هنگام کشتن شتر با آنان همراه نبوده ولی با جرمشان موافق بودند، همگی را نابود کرد و کسی از آنان از عذاب بهسلامت نرهید.
﴿فَتِلۡكَ بُيُوتُهُمۡ خَاوِيَةَۢ بِمَا ظَلَمُوٓاْۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لِّقَوۡمٖ يَعۡلَمُونَ٥٢﴾[النمل: ۵۲].
«پس این هم خانههایشان است که خالی ماندهاست» از کسان خود، بهطوریکه هیچ کس در آنها ساکن نیست «بهسزای ستمی که کردند. بیگمان در این» ماجرا «برای اهل معرفت» یعنی: برای کسانی که سنت خداوند أرا در خلقش میدانند و میدانند که نتایج به اسباب وابسته است «نشانهای است» یعنی: عبرت و پندی است اما جاهلان نه میدانند و نه هم پند میگیرند.
﴿وَأَنجَيۡنَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ٥٣﴾[النمل: ۵۳].
«و کسانی را که ایمان آوردند و پرهیزگاری میکردند» یعنی: از خدا أو از عذاب وی میترسیدند، که صالح ÷و مؤمنان همراهش بودند «نجات دادیم» از آن عذاب رسواگر.
﴿وَلُوطًا إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِۦٓ أَتَأۡتُونَ ٱلۡفَٰحِشَةَ وَأَنتُمۡ تُبۡصِرُونَ٥٤﴾[النمل: ۵۴].
داستان دیگر در این سوره، داستان لوط ÷است: «و لوط را» یعنی: و فرستادیم لوط ÷را «آنگاه که به قوم خود گفت» آنان اهالی شهر سدوم بودند «آیا مرتکب فاحشه میشوید» یعنی: آیا مرتکب کاری میشوید که بسیار زشت و وقیح است «درحالیکه دیده میشوید» زیرا آنان از بس گردنکش، متمرد و سبکسر بودند، در هنگام ارتکاب عمل لواط، خود را از دید دیگران پنهان نمیکردند بلکه در حضور و دید دیگران این فعل شنیع را انجام میدادند.
یادآور میشویم که بیان این داستان بهطور مفصل در سوره «اعراف» گذشت.
﴿أَئِنَّكُمۡ لَتَأۡتُونَ ٱلرِّجَالَ شَهۡوَةٗ مِّن دُونِ ٱلنِّسَآءِۚ بَلۡ أَنتُمۡ قَوۡمٞ تَجۡهَلُونَ٥٥﴾[النمل: ۵۵].
«آیا شما بهجای زنان از روی شهوت با مردان درمیآمیزید؟» این سخن لوط ÷، تکرار توبیخشان است. یعنی: درحالی از زنان چشم میپوشید که آنان محل وجایگاه شهوت و آمیزش هستند و خداوند أآنان را برای مردان آفریده است، نه مردان را برای مقاربت با مردان و نه زنان را برای مقاربت با زنان پس این فعل شما در تضاد با حکم و حکمت خداوند أقرار دارد «بلکه شما قومی هستید که نمیدانید» بزرگی و سهمگینی مجازات و عقوبت الهی در برابر ارتکاب اینمعصیت را.
﴿۞فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوۡمِهِۦٓ إِلَّآ أَن قَالُوٓاْ أَخۡرِجُوٓاْ ءَالَ لُوطٖ مِّن قَرۡيَتِكُمۡۖ إِنَّهُمۡ أُنَاسٞ يَتَطَهَّرُونَ٥٦﴾[النمل: ۵۶].
«ولی پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: آل لوط» یعنی: لوط ÷و پیروانش «را از شهرتان بیرون کنید، که آنان مردمی پاکیزهجو هستند» یعنی: آنها از مقاربت با مردان طلب پاکیزگی میکنند. این سخن را از روی استهزا و تمسخر گفتند.
﴿فَأَنجَيۡنَٰهُ وَأَهۡلَهُۥٓ إِلَّا ٱمۡرَأَتَهُۥ قَدَّرۡنَٰهَا مِنَ ٱلۡغَٰبِرِينَ٥٧﴾[النمل: ۵٧].
«پس او و خانوادهاش را نجات دادیم» از عذاب «جز زنش را که مقدر کردیم» بودن «او را از بازماندگان» یعنی: از باقیماندگان در عذاب. ابنکثیر میگوید: «زیرا زن وی به افعال قومش راضی بود و آنان را از وجود میهمانان لوط آگاه میکرد». ﴿وَأَمۡطَرۡنَا عَلَيۡهِم مَّطَرٗاۖ فَسَآءَ مَطَرُ ٱلۡمُنذَرِينَ٥٨﴾[النمل: ۵۸].
«و بر آنان بارانی» از سنگ «باراندیم پس باران هشداریافتگان چه بداست» مراد از منذرین: کسانیاند که هشدار داده شدند ولی به این هشدار اعتنایی نکردند پس خدای سبحان بر آنان باران سنگ فروبارانید تا نابود شدند.
﴿قُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ وَسَلَٰمٌ عَلَىٰ عِبَادِهِ ٱلَّذِينَ ٱصۡطَفَىٰٓۗ ءَآللَّهُ خَيۡرٌ أَمَّا يُشۡرِكُونَ٥٩﴾[النمل: ۵٩].
«بگو: ستایش برای خداست» یعنی: بگو ای محمد ص! ستایش خداوند متعال را که امتهای سرکش گذشته را هلاک کرد و نعمتهای بیشمار خود را بر بندگانش سرازیر نمود و ستایش او راست در برابر صفات علیا و اسمای حسنایش «و سلام بر آن بندگانی که آنان را برگزیده است» که آنان نخبگان و برگزیدگان بشریت، یعنی أمت محمد صو انبیا و پیروان ایشانند. ثوری، سدی وابنعباس سمیگویند: «مراد از این بندگان برگزیده، یاران محمد صاند». «آیا خدا بهتر است یا آنچه شرک میآورند» با او که بتان اند؟ بهقولی معنی این است: آیا پاداش خداوند أبهتر است یا عذاب شرک ورزیدنتان به او تعالی؟
در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صچون این آیه را میخواندند، میفرمودند: «بل الله خير وأبقي وأجل وأكرم». «بلکه خداوند بهتر، پایندهتر، بزرگتر و ارجمندتر است».
﴿أَمَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَأَنزَلَ لَكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَنۢبَتۡنَا بِهِۦ حَدَآئِقَ ذَاتَ بَهۡجَةٖ مَّا كَانَ لَكُمۡ أَن تُنۢبِتُواْ شَجَرَهَآۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ بَلۡ هُمۡ قَوۡمٞ يَعۡدِلُونَ٦٠﴾[النمل: ۶۰].
سپس خداوند متعال به بیان انفراد و یگانگی خود در آفرینش، روزیدهی و تدبیر امور خلقش پرداخته میفرماید: «یا کیست که آسمانها و زمین را آفریدهاست؟» تقدیر سخن چنین میشود: آیا خدایان پنداری شما بهترند، یا آن کسی که آسمانها و زمین را به این استواری و عظمت آفرید و بر آفرینش آنها تواناست؟ «و برای شما از آسمان آبی فرو فرستاد» یعنی: نوعی از آب را که همانا آب باران است «پس بدان» آب «باغهای خرم و باطراوت رویاندهایم» حدیقه: باغی است که دور آن دیوار کشیده شده است. ذات بهجه: زیبا و بارونق که بیننده آن شاد و شکفته میشود «شما را نمیرسید که درختانش را برویانید» یعنی: بشر را یارا و توانای آن نبوده و نیست که درختان را برویاند زیرا بشر عاجز از آن است که چیزی را از کتم عدم به عرصه وجود بیرون آورد. قرطبی میگوید: «با این آیه، قول مجاهد مستدل میشود که گفته است: نگارگری و تصویر هیچ چیز ـ اعم از موجودات ذیروح یا غیر ذی روح ـ جایز نیست». اما جمهور علما برآنند کهکشیدن تصویر غیرذی روح جایز است «آیا در جنب خداوند خدایی هست» یعنی: آیا همه این کارها را خدایی در جنب خداوند أانجام داده است که شما او را میپرستید، یا این که صانع اینها خدای یگانه است؟ بهقولی معنی این است: آیا با خدایی که بعضی از افعال و اوصاف وی ذکر شد، معبودی دیگر است تا به او همراه ساخته شده و در عبادت شریک وی قرار داده شود؟ «نه بلکه» حق ایناست که «آنان قومی کجرو هستند» که از شاهراه حق به کژراهه باطل گراییدهاند. یا معنای (یعدلون) این است: آنها با خدای سبحان غیر او را نظیر و همانند قرار دادهاند.
﴿أَمَّن جَعَلَ ٱلۡأَرۡضَ قَرَارٗا وَجَعَلَ خِلَٰلَهَآ أَنۡهَٰرٗا وَجَعَلَ لَهَا رَوَٰسِيَ وَجَعَلَ بَيۡنَ ٱلۡبَحۡرَيۡنِ حَاجِزًاۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ٦١﴾[النمل: ۶۱].
«یا کیست که زمین را قرارگاه کرد» یعنی: آن را هموار و مسطح و آرام گردانید، بهگونهای که استقرار بر آن ممکن باشد «و در میان آن جویبارها»ی شیرین و گوارا «پدید آورد و برای آن کوههای استوار آفرید» که مانند لنگرگاهی زمین را نگه داشته و آن را از اضطراب و جنبش بازمیدارند تا با اضطراب خود ساکنانش را آشفتهحال نگرداند «و میان دو دریا برزخی قرار داد؟» مراد از بحران: دو دریای شور و شیرین است که با برزخی که خداوند أمیان آنها قرار داده است، یکی بهدیگری آمیخته نمیشود پس نه این، آن را دگرگون میسازد و نه آن، در این داخل میشود. البته وجود هر دو دریای شور و شیرین، دارای فواید، آثار، برکات و حکمتهایی است. تفسیر نظیر این آیه در سوره «فرقان» گذشت. «آیا با خداوند معبودی دیگر است؟» یعنی: چون ثابت شد که جز خدای سبحان کسی دیگر بر این کارها توانایی ندارد، آیا در عرصه وجود خدای دیگری است که مانند صنع و آفرینش وی بیافریند؟ هرگاه جواب به طور قطع منفی است، دیگر چگونه به خدای ﻷچیزی را شریک میآورید که قدرت رساندن هیچ سود و زیانی را ندارند؟ «نه! بلکه بیشترشان نمیدانند» یگانگی پروردگارشان وقدرت و سلطه بیچون وی را.
﴿أَمَّن يُجِيبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ وَيَجۡعَلُكُمۡ خُلَفَآءَ ٱلۡأَرۡضِۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ٦٢﴾[النمل: ۶۲]. «یا کیست که دعای مضطر را ـ چون او را بخواند ـ اجابت میکند» مضطر: درمانده فروافتاده در چنگال سختی، اندوه بزرگ و دشواریای است که او برای رهایی از آن، هیچ نیرو و توان و تدبیری ندارد، مانند کسی که آسیبی مانند فقر یا بیماریای بر او پنجه افگنده که او را به تضرع و زاری به بارگاه خدای سبحان ناچار کرده است. یا مضطر: گنهکار است آنگاه که آمرزش بخواهد، یا مظلوم است چون به بارگاه حق تعالی دعا کند، همان خدای منان و مهربانی که دعای درمانده را ـ چون به اخلاص تمام بخواندش و دین خویش را برایش خالص گرداند ـ اجابت میکند «و» کیست آن که «بدی را میگرداند؟» یعنی: هرآنچه را که موجب سختی و گرفتاری و درماندگی بنده است و از آن جمله زیان و بیماری و فقر را از وی برمیگرداند. در حدیث شریف آمده است: «سه دعا مستجاب است که هیچ شکی در آن نیست: دعای مظلوم، دعای مسافر و دعای پدر در حق فرزندش». همچنین در حدیث شریف به روایت جابربن سلیم هجیمی سآمده است که فرمود: گفتم؛ یا رسولالله! شما بهسوی چه چیز دعوت میکنید؟ فرمودند: «بهسوی خدای یگانه دعوت میکنم، ذاتی که اگر بلایی به تو برسد و او را بخوانی، آن را از تو دور میکند و ذاتی که اگر در بیابانی چیزی را گم کنی و او را بخوانی، آن را به تو برمیگرداند و ذاتی که اگر به تو قحطی و خشکسالیای برسد و او را بخوانی، برای تو میرویاند...».
«و» کیست که «شما را جانشینان زمین میسازد؟» یعنی: نسلی را میرانده و نسلی دیگر را بهجای آنها پدید میآورد و بدین گونه است که نسلها یکی از پیدیگری جانشین یکدیگر میشوند. به قولی معنی این است: مسلمانان را جانشین کفار میگرداند تا مالک سرزمینها و قلمروهای آنان شوند. ابنکثیر در تفسیر آن میگوید: «یعنی امتی را بعد از امتی، نسلی را پس از نسلی و قومی را پس از قومی پدید میآورد و اگر بخواهد همه امتها و نسلها و اقوام را در یک زمان بیافریند، میآفریند و بعضی را از نسل بعضی دیگر نمیگرداند ـ چنانکه ابتدائا آدم ÷را ازخاک آفرید ـ و اگر بخواهد، بعضی را از نسل بعضی دیگر گرداند ولی احدی را نمیراند تا درگذشت همگی در یک زمان باشد، میتواند چنین کند، لیکن حکمت و قدرت وی چنین اقتضا کرد تا خلقت و آفرینش بشر بر این شیوه باشد، در غیر آن زمین بر ساکنان خود تنگ میشد و رقابت بر سر نعمتها و داشتههای زندگی، به کشمکش و انفجاری ویرانگر میانجامید». «آیا با خداوند معبود دیگری است» که این نعمتهای بزرگ را بر شما ارزانی داشته است؟ یا که متولی همه این نعمتها خدای یکتاست؟ «چه اندک پند میگیرید» و چه کم به حق باز میگردید، حقی که عبارت است از: اعتراف به نعمتهای خداوند أ، مخصوص ساختن عبادت و نیایش برای وی و ترک سایر معبودات.
ابنکثیر در تفسیر خویش در باب «اجابت دعای مضطر» به نقل از حافظ ابنعساکر میگوید: «از مردی بهنام دقی صوفی حکایت کردهاند که گفت: منشخصی کرایهکش بودم و قاطری داشتم که از دمشق تا شهر زبدانی بر آن کرایهکشی میکردم. در یکی از سفرهایی که داشتم، مردی قاطرم را اجاره کرده و باهم به راه افتادیم، در مسیر راه به کورهراهی رسیدیم که رهرو بسیاری نداشت، آن مرد به من گفت: این راه را در پیشگیر که نزدیکتر است. به او گفتم: من به این کورهراه آشنایی ندارم. اما او گفت: من بدان آشنا هستم، این راهی است نزدیکتر، به این راه برو. پس به آن راه روان شدیم. سرانجام به جایی هولناک و وادیی عمیق رسیدیم که در آن کشتگانی بسیار افتاده بود. آن مرد به من گفت: سر قاطر را نگه دار تا من فرودآیم. پس، از قاطر فرود آمد و جامه در هم کشید وکاردی را بیرون آورده و قصد جان من کرد. من وقتی اوضاع را چنین دیدم از پیش رویش فرار کردم اما او مرا دنبال میکرد. در این حال او را به نام خدای ﻷسوگندی محکم دادم و گفتم: قاطر و آنچه بر آن است، مال تو ولی دست از من بدار. گفت: بخواهی نخواهی آنها از آن من است ولی من کشتن تو را میخواهم. لذا ناگزیر تسلیم وی شده و گفتم: حالا که چنین است، به من اجازه بده تا دو رکعت نماز بگزارم. گفت: بسیار خوب، شتاب کن. پس برخاستم که نماز بگزارم اما چنان پریشان خاطر و آشفتهحال بودم که آیات قرآن از ذهنم پرید و حتی یک حرف از آن هم بهخاطرم نیامد. متحیر و وامانده ایستادم و او پشتسرهم میگفت: هلا زودتر... تمام کن. در این هنگام بود که خدای ﻷبر زبانم جاری کرد: ﴿أَمَّن يُجِيبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ﴾[النمل: ۶۲]. بناگاه دیدم که اسب سواری درحالیکه نیزهای در دست داشت، از دهانه وادی روی آورد و آن نیزه را بر آن مرد افگند، نیزه رأسا بر قلب وی فرورفت و کشته بر زمین افتاد. پس در آن سوار درآویخته و گفتم: تو را به خدای ﻷسوگند میدهم که بگو کیستی؟ گفت: من فرستاده کسی هستم که شخص مضطر و درمانده را ـ آنگاه که او را بخواند ـ اجابت میکند و بلا را از وی دور میگرداند. سپس با قاطر وبارش به سلامت بازگشتم».
﴿أَمَّن يَهۡدِيكُمۡ فِي ظُلُمَٰتِ ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ وَمَن يُرۡسِلُ ٱلرِّيَٰحَ بُشۡرَۢا بَيۡنَ يَدَيۡ رَحۡمَتِهِۦٓۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ تَعَٰلَى ٱللَّهُ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٦٣﴾[النمل: ۶۳].
«یا کیست که شما را در تاریکیهای خشکی و دریا راه مینماید» یعنی: کیست که شما را در شبهای تاریک ـ آنگاه که در بیابانهای بیآب و بینشان و در اعماق دریاها سفر میکنید ـ با علائم راهنمایی که در آسمان و زمین آفریده، راه مینماید؟ بیابانها و دریاها به تاریکی وصف شدند، بدانجهت که هیچ نشانهای برای راهیابی در آنها نیست؛ جز آنچه که خداوند متعال در آنها از نشانههای طبیعی قرار داده است و جز آلات و ابزاری که حق تعالی بشر را به کشف آنها توانا ساخته و بهوسیله آنها راهیاب میگردند «و کیست که بادها را پیشاپیش رحمتش مژده بخش میفرستد؟» یعنی: بادها را پیش از باران رحمتش میفرستد، که مژدهبخش فرود آمدن قریب الوقوع آن هستند «آیا با خداوند معبود دیگری است» که این پدیدههای شگرف و شگفت را به فعلیت درآورد و ایجاد نماید؟ «خدا برتر است از آنچه شریک میگردانند» یعنی: حق تعالی منزه و مقدس است از آن که برایش شریکی باشد.
﴿أَمَّن يَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ يُعِيدُهُۥ وَمَن يَرۡزُقُكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٦٤﴾[النمل: ۶۴].
«یا کیست که آفرینش را آغاز میکند و سپس آن را باز میآورد؟» مشرکان به این امر که خدای سبحان آفریننده است، اقرار داشتند لذا اعترافشان به اصل آفرینندگی خداوند أ، الزاما اعتراف به قدرت وی بر بازآفرینی را نیز بر آنها اجتناب ناپذیر میکند «و چهکسی به شما از آسمان و زمین روزی میدهد» با فرود آوردن باران، رویاندن سبزیجات و پدید آوردن چهارپایان؟ «آیا با خدا معبود دیگری است» که چیزی از اینها را بیافریند و سامان دهد تا آن را برایش شریک قرار دهید؟ «بگو: اگر راست میگویید، برهانتان را بیاورید» یعنی: بر این که خدای سبحان شریکی دارد، حجت خود را بیاورید. یا بر این که در گردونه هستی صانع و آفریننده دیگری است که همچون صنع او میآفریند، حجت خود را بیاورید زیرا اگر شما در این ادعا که خداوند أشریکی دارد که مانند صنع او میآفریند، راستگو باشید یقینا این امکان هم برای شما وجود دارد تا بر آن دلیل و برهان اقامه کنید.
﴿قُل لَّا يَعۡلَمُ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَيۡبَ إِلَّا ٱللَّهُۚ وَمَا يَشۡعُرُونَ أَيَّانَ يُبۡعَثُونَ٦٥﴾[النمل: ۶۵].
«بگو: هر که در آسمانها و زمین است ـ جز خدا ـ غیب را نمیداند» یعنی: احدی از مخلوقات در زمین و آسمان، غیبی را که خداوند أعلم آن را در حوزه اختصاص خود قرار داده است، نمیداند «و نمیدانند که چه هنگامی برانگیخته میشوند» از قبرها. از عائشه س روایت شده است که فرمود: «هر کسمیپندارد که رسول خدا صآنچه را که فردا رخ خواهد داد، میداند، بیگمان بر خدا بهتانی بزرگ بسته است».
﴿بَلِ ٱدَّٰرَكَ عِلۡمُهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِۚ بَلۡ هُمۡ فِي شَكّٖ مِّنۡهَاۖ بَلۡ هُم مِّنۡهَا عَمُونَ٦٦﴾[النمل: ۶۶].
«بلکه علم آنان در آخرت پیدرپی آمد» یعنی: علمشان در آخرت تکامل مییابد زیرا آنچه را که به آن در دنیا وعده داده شدهاند، در آخرت به چشم سر میبینند و مشاهده میکنند اما این کمال علمیشان در آخرت، هیچ سودی به حالشان ندارد زیرا آنها در دنیا تکذیبکننده آخرت و دروغ انگارنده آن بودهاند. یا معنی این است: علمشان از شناخت وقت قیامت نارسا و درمانده است. یا معنی این است: اسباب تکامل علمشان درباره تحقق حتمی قیامت، فراهم آمده است ولی باز هم به آن ایمان نمیآورند «بلکه آنان در باره آن در شک هستند» یعنی: بلکه آنان در دنیا از وجود آخرت در شک و تردید قرار دارند. سپس حق تعالی از این تعبیر هم به لحنی سختتر از آن بر میگردد و میفرماید: «بلکه آنان در مورد آن کوردلند» و چیزی از دلایل آخرت را درک نمیکنند، بدانجهت که بیناییهای باطنیشان که ادراک حقایق به وسیله آن صورت میگیرد، مختل گردیده است.
﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَءِذَا كُنَّا تُرَٰبٗا وَءَابَآؤُنَآ أَئِنَّا لَمُخۡرَجُونَ٦٧﴾[النمل: ۶٧].
«و کافران گفتند: آیا وقتی ما و پدرانمان خاک شدیم، آیا بیرون آورده میشویم» ازقبرهایمان زنده شده؟ بدینگونه است که آنان برانگیخته شدن مجدد از قبرهایشان را بعد از فنا بعید میپندارند و نفی میکنند.
﴿لَقَدۡ وُعِدۡنَا هَٰذَا نَحۡنُ وَءَابَآؤُنَا مِن قَبۡلُ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّآ أَسَٰطِيرُ ٱلۡأَوَّلِينَ٦٨﴾[النمل: ۶۸].
«در حقیقت این را» یعنی: برانگیخته شدن را «به ما و پدرانمان پیش از این وعده دادهاند» یعنی: پیش از این که محمد صوعده آن را به ما بدهد، پدرانمان آن رابه ما وعده دادهاند اما نمیبینیم که کسی از پدرانمان بعد از مرگش بازگشته باشد «این» وعده برانگیختن از قبرها «جز افسانههای پیشینیان نیست» یعنی: سخن از رستاخیز و برانگیخته شدن مجدد، از داستانها و دروغ پردازیهای برساخته کتابهای پیشینیان است، نه وحیی از نزد خداوند سبحان.
﴿قُلۡ سِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَٱنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُجۡرِمِينَ٦٩﴾[النمل: ۶٩].
«بگو در زمین سیر کنید» و آثار برجای مانده از پیشینیان را مشاهده نمایید «پس بنگرید» با بیناییهای ظاهر و باطن خود تا ببینید که «فرجام مجرمان چگونه بوده است» یعنی: بنگرید که پایان کار کسانی که هشدارهای انبیا †در خبر دادن از بعث و حشرونشر را دروغ انگاشتند، چگونه بوده است زیرا مشاهده این آثار، پند آموز و عبرت آفرین است.
﴿وَلَا تَحۡزَنۡ عَلَيۡهِمۡ وَلَا تَكُن فِي ضَيۡقٖ مِّمَّا يَمۡكُرُونَ٧٠﴾[النمل: ٧۰].
سپس خداوند متعال پیامبرش را دلجویی کرده و میفرماید: «و بر آنان اندوه مخور» در اصرار و پافشاریشان بر کفر «و از آنچه مکر میورزند در تنگی نباش» یعنی: دلت از دعوت خدا أبهخاطر مکرها و نیرنگهایی که این گروه مشرک علیه تو میکنند، تنگ نشود زیرا خداوند أمؤید و یاری دهنده تو و غالب کننده دین خویش بر مخالفان آن است.
﴿وَيَقُولُونَ مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٧١﴾[النمل: ٧۱].
«و میگویند: این وعده» یعنی: وعده عذاب، یا وعده روز آخرت «کی فرامیرسد اگر شما راستگویید؟» در این وعده خود.
﴿قُلۡ عَسَىٰٓ أَن يَكُونَ رَدِفَ لَكُم بَعۡضُ ٱلَّذِي تَسۡتَعۡجِلُونَ٧٢﴾[النمل: ٧۲].
«بگو: چهبسا بخشی از آنچه را که بهشتاب میطلبید» از عذاب «به شما نزدیک شده باشد» درحالی که شما نزدیک بودن آن را درنمییابید و درک نمیکنید. بهقولی: مراد عذابکردنشان در روز بدر است. بهقولی دیگر: مراد عذاب قبر است.
باید دانست که کلمات: «عسی»، «لعل» و «سوف» در کلام پروردگار، دلیل بر توقع احتمالی امر مورد نظر نبوده بلکه بر حتمیت وقوع آن دلالت میکند.
﴿وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَشۡكُرُونَ٧٣﴾[النمل: ٧۳].
«و بیگمان پروردگارت بر مردم دارای فضل است» در این که عذاب را از آنان بهتأخیر میاندازد و در غیر آن از فضلها و انعامهای خویش «ولی بیشترشان شکر نمیگزارند» فضل و انعام وی را و نمیشناسند حق احسان وی را پس کفر ورزیده و عذاب را به شتاب میطلبند.
﴿وَإِنَّ رَبَّكَ لَيَعۡلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمۡ وَمَا يُعۡلِنُونَ٧٤﴾[النمل: ٧۴].
«و بیگمان پروردگارت آنچه را دلهایشان نهان میدارد و آنچه را که آشکار میدارند» از سخنان و افعال خویش «نیک میداند» پس به تأخیر افگندن عذاب از آنان، به این دلیل نیست که حالشان بر وی پنهان است بلکه عذاب وی وقت معین و مقدری دارد.
﴿وَمَا مِنۡ غَآئِبَةٖ فِي ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٍ٧٥﴾[النمل: ٧۵].
«و هیچ نهفتهای در آسمان و زمین نیست مگر این که در کتابی مبین است» غائبه: تمام چیزهایی است که خداوند أاز خلق خویش نهان داشته و از میدان دید و دریافت آنها غایب گردانیده است. آری! اینهمه اشیای ناپیدا و پنهان، در لوح محفوظ آشکار و روشن است پس چیزی از آنها بر حق تعالی پنهان نمیماند و ازجمله، عذابی که آنان بهشتاب میطلبند. لذا باید بدانند که هر چیز، موقت به وقتی معین و مؤجل به میعادی مقرر است که علم آن در نزد خداوند أاست پسچگونه آن را قبل از میعادی که برای آن مقرر شده است، به شتاب میطلبند؟.
﴿إِنَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ يَقُصُّ عَلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ أَكۡثَرَ ٱلَّذِي هُمۡ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَ٧٦﴾[النمل: ٧۶].
«بیگمان این قرآن بر بنیاسرائیل بیشتر آنچه را که آنان در بارهاش اختلاف دارند، حکایت میکند» مانند اختلافشان درباره عیسی، عزیر علیهما اسلام و در دیگر امور حق. پس اگر بنیاسرائیل به قرآن تمسک جویند، بیگمان راه حل اختلافها و پایان دادن به تفرقههایشان را در قرآن مییابند و این خود دلیل بر آن است که قرآن از نزد خداوند أاست.
﴿وَإِنَّهُۥ لَهُدٗى وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ٧٧﴾[النمل: ٧٧].
«و به راستی که آن، هدایت و رحمتی برای مؤمنان است» یعنی: یقینا قرآن برای کسانی که به خداوند أایمان آورده و از پیامبرش صپیروی میکنند، هدایت و رحمتی است.
﴿إِنَّ رَبَّكَ يَقۡضِي بَيۡنَهُم بِحُكۡمِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡعَلِيمُ٧٨﴾[النمل: ٧۸].
«بیگمان پروردگارت به حکم خویش» یعنی: به قضاوت عادلانه خویش «در میانشان» یعنی: در میان بنیاسرائیل، یا در میان مؤمنان به قرآن و منکران آن «داوری میکند» در روز قیامت پس محق را پاداش داده و مبطل را مجازات میکند. به قولی معنی این است: پروردگارت میانشان در دنیا داوری کرده و آنچهرا که به تحریف کشیدهاند، آشکار میگرداند «و او عزیز علیم است» عزیز است زیرا مغلوب نمیگردد و قضایش برگردانده نمیشود و علیم و داناست بر آنچه که بدان حکم میکند.
﴿فَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۖ إِنَّكَ عَلَى ٱلۡحَقِّ ٱلۡمُبِينِ٧٩﴾[النمل: ٧٩].
«پس بر خدا توکل کن» یعنی: ای پیامبر! کار خویش را به او بسپار و بر او اعتماد کن زیرا او یاریدهنده توست پس، از کسانی که با تو عناد میورزند، باکی نداشته باش «بیگمان تو بر حق آشکار هستی» یعنی: بر حق بودن تو آشکار است لذا سزاوار نیست که به وجهی از وجوه، در آن شک و تردیدی به میان آید.
﴿إِنَّكَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَلَا تُسۡمِعُ ٱلصُّمَّ ٱلدُّعَآءَ إِذَا وَلَّوۡاْ مُدۡبِرِينَ٨٠﴾[النمل: ۸۰].
«البته تو نمیتوانی مردگان را شنوا گردانی و نمیتوانی به کران صدا را بشنوانی هنگامی که پشتکنان روی بگردانند» و از حق تماما اعراض کنند زیرا اگر هم روی شخص ناشنوا بهجانب ندا کننده باشد، صدا را نمیشنود، چه رسد به این که به ندادهنده پشت کرده باشد.
در این آیه خداوند أکفار را به مردگانی بیاحساس و فاقد عقل و شعور و شنوایی تشبیه کرده است زیرا آنان اندرزها را نمیشنوند و دعوت بهسوی خداوند أرا اجابت نمیکنند.
﴿وَمَآ أَنتَ بِهَٰدِي ٱلۡعُمۡيِ عَن ضَلَٰلَتِهِمۡۖ إِن تُسۡمِعُ إِلَّا مَن يُؤۡمِنُ بَِٔايَٰتِنَا فَهُم مُّسۡلِمُونَ٨١﴾[النمل: ۸۱].
«و تو نمیتوانی نابینایان را از گمراهی آنان راه بنمایی» یعنی: تو راهبر کسانی که خداوند أآنان را از دیدن حق کور کرده، بهسوی ایمان نیستی و این کار هرگز در توان تو نیست «تو نمیتوانی جز به کسانی بشنوانی که به آیات ما ایمان میآورند» و قرآن را تصدیق میکنند، نه کسانی که به آن کفر میورزند «پس اینان مسلمانند» یعنی: این مؤمنان به آیات ما هستند که برای ما منقاد و مخلصاند.
﴿۞وَإِذَا وَقَعَ ٱلۡقَوۡلُ عَلَيۡهِمۡ أَخۡرَجۡنَا لَهُمۡ دَآبَّةٗ مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ تُكَلِّمُهُمۡ أَنَّ ٱلنَّاسَ كَانُواْ بَِٔايَٰتِنَا لَا يُوقِنُونَ٨٢﴾[النمل: ۸۲].
«و چون قول بر آنان وقوع یابد» یعنی: چون عذاب بر آنان ثابت شود و تعلق گیرد «دابهای را از زمین برای آنان بیرون میآوریم» و این واقعه در هنگام نزدیک شدن قیامت است؛ آنگاه که کفار با انواع و الوان هول و هراسی که آن را بهشتاب میطلبیدند روبهرو میگردند. البته خدای سبحان خود به اوصاف این دابه (جانور) و بر این امر که به چه شکل و هیأتی است، داناتر است زیرا خروج دابهالارض از علامات قیامت میباشد «که با آنان سخن گوید» یعنی: آن دابة الرض با مردم سخن میگوید: «که مردم به آیات ما یقین نداشتند» یعنی: خروج دابة الرض به سبب عدم باور داشتن مردم به قرآن است و او به مردم خبر میدهد که فلان شخص، مؤمن و فلان شخص، کافر میباشد.
در حدیث شریف مرفوع به روایت مسلم از ابنعمر سآمده است که رسول خدا صفرمودند: «بیگمان اولین نشانههای قیامت که ظهور میکند، طلوع خورشید از جهت مغرب و خروج دابه بر مردم به هنگام نیم روز است». همچنین در حدیث شریف آمده است که حذیفه بن اسید انصاری سفرمود: رسول خدا صبرما از اطاقی سر کشیدند در حالی که ما درباره قیامت مشغول گفتوگو بودیم. پسفرمودند: «تا شما ده نشانه ذیل را نبینید قیامت برپا نمیشود:
۱- طلوع خورشید از غروبگاه آن.
۲- ظهور دود و دخان (معروف).
۳- خروج دابهالارض.
۴- ظهور یأجوج و مأجوج.
۵- خروج عیسی بن مریم علیهما اسلام.
۶- خروج دجال.
٧- سه خسوف: خسوفی در مغرب، ۸ ـ خسوفی در مشرق، ٩ ـ و خسوفی درجزیرة العرب.
۱۰- آتشی که از عمق عدن بیرون میآید و مردم را میرماند یا گرد میآورد، با آنان در هرجایی که شب بگذرانند، شب میگذراند و هر جا که در نیمروز بیاسایند، با آنان همراه است».
اما محل خروج دابه الارض: در حدیث شریف آمده است که از رسول خدا صپرسیدند: دابهالارض از کجا بیرون میآید؟ ایشان فرمودند: «از بزرگترین مساجد از نظر محترم بودن نزد خداوند أـ یعنی از مسجد الحرام». ابنکثیر حدیث شریف ذیل را از صحیح مسلم نقل کرده است که رسول خدا صفرمودند: «سه چیز اندکه چون بیرون آیند، برای هیچ کسی که از قبل ایمان نیاورده باشد، یا در ایمان خویش اعمال و دستاورد خیری نداشته باشد، ایمان آوردنش سودی نمیبخشد: طلوع خورشید از غروبگاه آن، خروج دجال و خروج دابه الارض».
﴿وَيَوۡمَ نَحۡشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٖ فَوۡجٗا مِّمَّن يُكَذِّبُ بَِٔايَٰتِنَا فَهُمۡ يُوزَعُونَ٨٣﴾[النمل: ۸۳].
«و آن روز که از هر امتی، گروهی از کسانی را که آیات ما را دروغ میانگاشتند، محشور میگردانیم آنگاه آنان نگاه داشته میشوند تا همه بههم بپیوندند» یعنی: ایمحمد ص! روزی را یاد کن که از هر امتی از امتها گروهی را که تکذیبکننده آیات ما بودهاند، گرد میآوریم پس آنان در این هنگام بههم پیوند داده شده و اول و آخرشان همه باهم گرد آورده میشوند. یا (یوزعون) به این معنی است: آنها همه بهسوی محشر رانده میشوند.
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُو قَالَ أَكَذَّبۡتُم بَِٔايَٰتِي وَلَمۡ تُحِيطُواْ بِهَا عِلۡمًا أَمَّاذَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٨٤﴾[النمل: ۸۴].
«تا هنگامی که چون» بهسوی موقف حساب «آمدند، میگوید» خداوند أ برایشان تهدیدکنان: «آیا آیات مرا» که آنها را بر پیامبران خود فروفرستاده بودم و ایشان را مأمور ابلاغ آن برای شما گردانیده بودم «دروغ انگاشتید و حال آنکه به آنها از نظر علم احاطه نداشتید؟» یعنی: شتابکنان به تکذیب آنها پرداختید قبل از آنکه از آنها تصور و دریافتی درست داشته و معانی و دلالتهای آنها را بشناسید پس هرکس چنین کرده باشد، قطعا سزاوار آن است که بر او عذابی کوبنده فرود آید «یا چه میکردید» در طول زندگی خود که آن کار، شما را از نگریستن در این آیات و اندیشیدن در معانی آنها باز داشت و به خود مشغول گردانید؟ زیرا شما عبث و بیهوده آفریده نشده بودید.
﴿وَوَقَعَ ٱلۡقَوۡلُ عَلَيۡهِم بِمَا ظَلَمُواْ فَهُمۡ لَا يَنطِقُونَ٨٥﴾[النمل: ۸۵].
«و بهسبب ستمی که ورزیده بودند، قول برآنان وقوع یافت» یعنی: بهسبب ستم ورزیدنشان که شرک آوردن به خداوند أاز بزرگترین انواع آن است، حکم فرودآوردن عذاب بر آنان لازم و واجب شد «در نتیجه آنان سخن نگویند» درهنگام وقوع عذاب. یعنی: عذری برایشان نیست تا آن را بازگو نمایند.
﴿أَلَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّا جَعَلۡنَا ٱلَّيۡلَ لِيَسۡكُنُواْ فِيهِ وَٱلنَّهَارَ مُبۡصِرًاۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ٨٦﴾[النمل: ۸۶].
«آیا ندیدهاند که ما شب را آفریدهایم تا در آن آرام گیرند و روز را روشنگر گردانیدیم» یعنی: شب را برای آسایش و خواب آنها آفریدیم که بهسبب تاریکیو سردیاش، در آن میآسایند و برای معاش خویش تلاش نمیکنند اما روز را روشنگر آفریدیم تا برای کسب معاش و اندوختن توشهای که آنهارا از آن گریزی نیست، میدانهای تلاش و تکاپوی خود را ببینند «قطعا در این امر برای مردمی کهایمان میآورند نشانههایی است» پس همانگونه که شب و روز عبث و بیهوده آفریده نشدهاند، بدانید که آفرینش شما نیز عبث و بیهوده نیست و لابد ثواب وعقابی در کار است و اگر این ثواب و عقاب در دنیا کامل نیست، ناگزیر سرای آخرت در راه است و در آن همه آنچه را که سزاوار شماست، به تمام و کمال دریافت میکنید.
﴿وَيَوۡمَ يُنفَخُ فِي ٱلصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا مَن شَآءَ ٱللَّهُۚ وَكُلٌّ أَتَوۡهُ دَٰخِرِينَ٨٧﴾[النمل: ۸٧].
«و» یاد کن «روزی» را «که در صور دمیده شود» صور: شاخی است که اسرافیل ÷در آن میدمد و این دمیدن را سه بار تکرار میکند:
۱- بار اول برای فزع، که هول و هراس سختی ایجاد میکند.
۲- بار دوم برای صعق، که همه در آن میمیرند.
۳- بار سوم برای بعث، که همه در آن مجددا زنده میشوند.
ولی قرطبی میگوید: «صحیح این است که صور دوبار دمیده میشود و نفخه فزع و صعق هر دو یکی است زیرا هول و هراس و سپس مرگ بر اثر آن لازم و ملزوم یکدیگرند که با نفخه اول پدید میآیند پس از آن، نفخه دوم دمیده میشود که نفخه بعث، یعنی برانگیختن مجدد میباشد».
«پس هرکه در آسمانها و هر که در زمین است، هراسان شود» یعنی: همه از شدت آنچه که شنیدهاند، ترسان، سراسیمه و برآشفته میشوند «مگر آن کس که خدا بخواهد» که او در هنگام دمیدن این نفخه، هراسان نشود. به قولی: این کسانی که از هراس ایمناند، عبارت از شهدا، انبیا و کافه مؤمنان میباشند، بهدلیل این کهخداوند متعال دو آیه بعد از این، میفرماید: (هر کس که نیکی در میان آورد، او را پاداشی بهتر از آن است و آنان از هراس آن روز ایمن هستند). «و همگان خاکسارانه به نزد او آیند» در موقف حساب، در حالی که خوار و خرد شده هستند.
﴿وَتَرَى ٱلۡجِبَالَ تَحۡسَبُهَا جَامِدَةٗ وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ ٱلسَّحَابِۚ صُنۡعَ ٱللَّهِ ٱلَّذِيٓ أَتۡقَنَ كُلَّ شَيۡءٍۚ إِنَّهُۥ خَبِيرُۢ بِمَا تَفۡعَلُونَ٨٨﴾[النمل: ۸۸].
«و کوهها را میبینی و آنها را ساکن میپنداری» یعنی: میپنداری که بر جای خود بیحرکت ایستادهاند «و حال آنکه آنها ابرآسا در حرکتاند» به قولی: این پدیده در روز قیامت است. بهقولیدیگر: مراد حرکت کوهها در دنیاست که البته اینحرکت، به دوران و حرکت زمین نیز اشاره دارد پس زمین آنگونه که مردم میپندارند ساکن نیست بلکه متحرک است، به دلیل این که پروردگار بعد از آن میفرماید: «این آفرینش الهی است که همهچیز را در کمال استواری پدیدآورده است» زیرا پدیدآوردن و استوار آفریدن غیر از درهم کوفتن و ویران کردن است و از آنجا که خدای ﻷدر روز قیامت کوهها را درهم میکوبد و ویران میکند پس این خود دلالت میکند بر اینکه مراد از حرکت کوهها در این آیه، حرکت آنها در دنیاست نه در آخرت و این از معجزات علمی قرآن کریم است «بیگمان او از آنچه میکنید، باخبر است» پس حق تعالی بهجهت آگاهیای که دارد، بندگان را در برابر خیر و شر جزایی مناسب میدهد. همچنین بدان جهت که او خبیر و آگاه است، آفرینش را سامان بخشیده و همه چیز را به اتقان و استحکام پدید آورده است. خبیر: کسی است که بر ظواهر و ضمایر همگی آگاه است.
﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ خَيۡرٞ مِّنۡهَا وَهُم مِّن فَزَعٖ يَوۡمَئِذٍ ءَامِنُونَ٨٩﴾[النمل: ۸٩].
«هر کس که حسنه به میان آورد، بهتر از آن را خواهد داشت» یعنی: هرکس در روز قیامت ایمان و عمل شایسته و کلمه طیبه لاالهالااللهرا به میان آورد، برایش نزد پروردگارش در بهشت برین پاداشی است عظیم و برتر «و آنان از هراس آن روز» یعنی: از هراس تمام روز قیامت «ایمناند» بهقولی: مراد از آن، ایمنی از «فزع اکبر» یعنی هراس و پریشانی بزرگتری است که در این فرموده حق تعالی ذکر شده است: ﴿لَا يَحۡزُنُهُمُ ٱلۡفَزَعُ ٱلۡأَكۡبَرُ﴾[الأنبیاء: ۱۰۳]. «آنان را هراس بزرگتر، اندوهگین نمیسازد».
﴿وَمَن جَآءَ بِٱلسَّيِّئَةِ فَكُبَّتۡ وُجُوهُهُمۡ فِي ٱلنَّارِ هَلۡ تُجۡزَوۡنَ إِلَّا مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٩٠﴾[النمل: ٩۰].
«و هرکس سیئه به میان آورد» مراد از سیئه در اینجا به قول ابنمسعود، ابنعباس، ضحاک، قتاده و حسن سشرک است «به رو در آتش جهنم سرنگون شوند» و در این هنگام مأموران جهنم از روی سرزنش و تهدید به آنها میگویند: «آیا جز در برابر آنچه میکردید» در دنیا از شرک و معاصی «جزا مییابید؟» یعنی: اکنون جز همان جزای عمل بد خود را نمییابید.
﴿إِنَّمَآ أُمِرۡتُ أَنۡ أَعۡبُدَ رَبَّ هَٰذِهِ ٱلۡبَلۡدَةِ ٱلَّذِي حَرَّمَهَا وَلَهُۥ كُلُّ شَيۡءٖۖ وَأُمِرۡتُ أَنۡ أَكُونَ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ٩١﴾[النمل: ٩۱].
«من فقط فرمان یافتهام که پروردگار این شهری را که آن را حرم قرار داده است و همهچیز از آن اوست» در آفرینش، فرمانروایی، مالکیت و تصرف «پرستشکنم» یعنی: ای محمد ص! به آنان بگو: من فقط مأمور شدهام که خداوند أرا بهپرستش مخصوص گردانم و شریکی برای او قرار ندهم، هم او که پروردگار شهر مکه است، مکهای که بیتالحرام در آن قرار دارد و او آن را حرم امنی قرار داده است که در آن خونی ریخته نمیشود، بر کسی در آن ستمی نمیرود و صید آن شکار نمیشود. چنانکه در حدیث شریف به روایت ابن عباس سآمده است که رسول خدا صدر روز فتح مکه فرمودند: «إن هذا البلد حرمه الله يوم خلق السموات والأرض، فهو حرام بحرمة الله إلى يوم القيامة، لا يعضد شوکة ولا ينفر صيده ولا يلتقط لقطته إلا من عرفها ولا يختلي خلاها». «بیگمان این شهری است که خداوند متعال آن را در روزی که آسمانها و زمین را آفرید، حرام گردانید پس این شهر بهفرمان خدای ﻷتا روز قیامت حرام است، خار آن بریده نمیشود، شکار آن رمانده نمیشود و گمشده آن برداشته نمیشود مگر کسی گمشده آن را برداشته میتواند که آن را معرفی نماید (بگوید که من این چیز را یافتهام، این ازآن کیست؟) و گیاهان تازه آن قطع نمیشود». «و فرمان یافتهام که از مسلمانان باشم» یعنی: از پذیرندگان امر خدا أو تسلیم شدگان برای وی باشم؛ با اجرای امرش و اجتناب از نهیش.
﴿وَأَنۡ أَتۡلُوَاْ ٱلۡقُرۡءَانَۖ فَمَنِ ٱهۡتَدَىٰ فَإِنَّمَا يَهۡتَدِي لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن ضَلَّ فَقُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُنذِرِينَ٩٢﴾[النمل: ٩۲].
«و» فرمان یافتهام «این که قرآن را بخوانم» مراد خواندن آن، بهمنظور دعوت مردم بهسوی ایمان است. یعنی: بر شما قرآن بخوانم تا به وسیله آن شما را بهسوی طاعت خداوند أفراخوانده و هشدارتان دهم «پس هرکس راه یابد» با پیروی از من و پذیرش این دعوت «تنها بهسود خود راه یافته است» زیرا نفع و بهرهاین راهیابی به خودش باز میگردد «و هرکه گمراه شود» با کفرورزی و روی برتافتن از هدایت «بگو: من فقط از هشدار دهندگانم» و با ابلاغ پیام الهی این هشدار را هم به شما دادهام و جز این چیز دیگری بر عهده من نیست لذا فرجام بدگمراهیتان گریبانگیر خودتان خواهد بود.
﴿وَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ سَيُرِيكُمۡ ءَايَٰتِهِۦ فَتَعۡرِفُونَهَاۚ وَمَا رَبُّكَ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ٩٣﴾[النمل: ٩۳].«و بگو: ستایش ازآن خداست» در برابر نعمتهایش؛ مانند نعمت نبوت، علم وغیره «به زودی آیاتش را به شما خواهد نمایاند» آیات انفسی خویش را در وجود خودتان و آیات آفاقی خود را در بیرون از وجود و هستیتان؛ یعنی در این کائنات بزرگ «پس آنها را خواهید شناخت» یعنی: آنگاه آیات خداوند أو دلایل قدرت و وحدانیت وی را خوهید شناخت اما این شناخت به حال کفار سودی نمیبخشد زیرا آنها این آیات را به هنگامی میشناسند که در آن هنگام ایمان از آنها پذیرفته نمیشود و آن وقت فرارسیدن مرگشان است. یا معنی این است: شما با انکشافات علمی و پیشرفت دانش تجربی، آیات پروردگار و نشانههای وجود، وحدانیت و عظمت وی را میشناسید. که عصر حاضر بهترین تجلیگاه این شناخت است «و پروردگار تو از آنچه میکنید غافل نیست» بلکه بر همه چیز گواهاست. و این خود تهدید و هشداری برای انسانها است.
در حدیث شریف آمده است: «يا أيها الناس، لا يغترن أحدكم بالله فإن الله لو كان غافلا شيئا لاغفل البعوضة والخردلة والذرة». «هان ای مردم! کسی از شما درباره خدا أفریفته نشود زیرا اگر خدا أاز چیزی غافل بود، باید یک پشه، یک دانه ارزن و یک ذره غبار را به غفلت وامیگذاشت» اما چنین نیست زیرا به قول شاعر:
دل هر ذره را که بشکافی
آفتـابش در میــان بینـی