سوره نحل
مکی است و دارای (۱۲۸) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره به سبب اینکه در آن داستان «نحل» یا زنبور عسلآمده است، «نحل» نامیده شده. همچنین این سوره را به سبب نعمتهایی کهخداوند متعال در آن بر بندگانش برشمرده است، سوره «نعم» نیز نامیدهاند.
محور این سوره همچون عموم سورههای مکی، اثبات توحید، معاد و نبوت، بیان دلایل یگانگی، قدرت و عظمت حق تعالی و طرح شبهات منکران و دفع آنهاست.
﴿أَتَىٰٓ أَمۡرُ ٱللَّهِ فَلَا تَسۡتَعۡجِلُوهُۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ١﴾[النحل: ۱].
«هان، امر خدا در رسید» جمهور مفسران برآنند که مراد از «امر خدا» در این آیه، روز قیامت است. یعنی روز قیامت خواهناخواه به زودی آمدنی است. خاطرنشان میشود؛ اعراب عادتا به امری که وقوعش حتمی است، میگویند: «آن امر آمد» و از آن به زمان گذشته (ماضی) تعبیر میکنند. روایت ابنعباس سدر بیان سبب نزول آیه کریمه نیز مؤید قول این گروه از مفسران است: «چون جمله ﴿أَتَىٰٓ أَمۡرُ ٱللَّهِ﴾[النحل: ۱] نازل شد، اصحاب رسول خدا صسراسیمه از جا برخاستند، همان بود که:﴿فَلَا تَسۡتَعۡجِلُوهُۚ﴾[النحل: ۱] «آن رابه شتاب طلب نکنید» نازل شد، در این هنگام اصحاب نشستند و آرام گرفتند». بهقولی: مراد از «امر خدا»، بعثت حضرت محمد صاست. بهقولی دیگر: مراد از آن، فرودآوردن عذاب خداوند أبرمشرکان است «پس آن را بهشتاب طلب نکنید» یعنی: فرارسیدن قیامت یا عذاب را قبل از وقت مقرر آن درخواست نکنید. کفار به انگیزه تمسخر و تکذیب هشدارها و وعدههای الهی در برپایی قیامت یا نزول عذاب، آنها را به شتاب میطلبیدند «او منزه و فراتر است از آنچه با وی شریک مقرر میکنند» یعنی: خدای سبحان منزه و برتر است از شرکآوری آنان، یا از اینکه شریکی داشته باشد. البته شتابزدگیآنان در نزول عذاب که برخاسته از استهزا و تکذیبشان است، نیز دلالت برآن داردکه این کارشان از شرک است زیرا اگر آنها خدای ﻷرا به یگانگی میشناختند، تماما تسلیم وی میشدند و عذاب را از سر انکار و استهزاء بهشتاب نمیطلبیدند.
﴿يُنَزِّلُ الْمَلَائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاتَّقُونِ٢﴾[النحل: ۲].
«فرشتگان را با روح» یعنی: با وحی، یا با قرآن که از وحی است «به امر خویش بر هرکس از بندگانش که بخواهد فرود میآورد» یعنی: خداوند أانبیای خود را به وحی خویش که فرشتگانش آن را به ایشان فرود میآورند، مخصوصساخته است. از وحی به «روح» تعبیر نمود زیرا وحی دلهای مرده را زنده میگرداند چنانکه روح، بدنهای مرده را زنده میکند. مضمون این وحی الهی این است: «که بیم دهید» یعنی: مردم را آگاه کنید و به آنان اعلام کنید «که معبودیجز من نیست» یعنی: آنان را به توحید و یکتاپرستیام دستور دهید و این وحدانیتم را همراه با بیمدهی به آنان اعلام کنید. پس توحید، محور دعوت همه پیامبران †است «پس، از من پروا کنید» ای بندگان من! این هشداری است بهآنان که مبادا به وی شرک آورند.
﴿خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ تَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ٣﴾[النحل: ۳].
«آسمانها و زمین را به حق آفرید» یعنی: آنها را به تدبیری درست، نظامی مستحکم و زیربنای متینی از حکمت آفرید تا بر قدرت و وحدانیت وی دلالت کنند لذا خداوند متعال؛ «از آنچه با وی شریک میگردانند» یعنی: از شرک آوری آنان، یا از آنچه با وی شریک مقرر میکنند «بلند قدر است» یعنی: برتر، مقدستر و فراتر است؛ زیرا اوست که به استقلال و انفراد آسمانها و زمین را آفرید پس فقط اوست که سزاوار پرستش میباشد لذا چگونه غیر وی را با او شریک میآورند ؟!.
﴿خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ٤﴾[النحل: ۴].
«انسان را از نطفهای» یعنی: از جماد پست و بیارزشی چون آب منی که از بدن وی خارج میشود «آفرید» سپس آن آب منی را در روند تطور قرار داد تا صورت انسانی آن کامل شد آنگاه در آن روح دمید و سرانجام او را از شکم مادرش به این سرای دنیا فرودآورد تا در آن زندگی کند «آنگاه او» بعد از آفرینشش با این وصف و بیرون آوردنش از این کارگاه با این همه کمال و بعد ازطی آن همه مراحل پیچیده «ستیزهجویی آشکار است» یعنی: همچون ستیزندهای است با خدای سبحان در قدرتش، که ستیز و خصومتش واضح و آشکار است درحالیکه او آفریده شده تا بنده باشد نه ستیزنده.
در بیان سبب نزول آمده است: آیه کریمه درباره ابیبنخلف نازل شد آنگاه که او استخوان پوسیدهای را نزد رسول خدا صآورد و گفت: ای محمد! آیا میپنداری که خداوند این را بعد از آنکه پوسیده است، زنده میکند؟!
﴿وَالْأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَكُمْ فِيهَا دِفْءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ٥﴾[النحل: ۵].
«و چهارپایان را برای شما آفرید» که عبارتند از: شتر و گاو و گوسفند «در آنها برای شما پوششی است» گرمابخش. دف: آنچه که وسیله گرمابخشی است؛ ازپشم و کرک و موی آنها «و» برای شما در آنها «منفعتهای دیگر است» کهعبارت است از: شیر، سواری بر آنها، زاد و ولد، کشاورزی به وسیله آنها و مانند آن از منافع بسیار دیگر «و از آنها» یعنی: از گوشت و چربی آنها «میخورید».
﴿وَلَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُونَ٦﴾[النحل: ۶].
«و» افزون برآنچه گذشت «در آنها برای شما تجملی است» یعنی: در چهارپایان برای شما زیبایی و زینتی است «آنگاه که شامگاهان آنها را از چراگاه برمیگردانید و هنگامی که بامدادان آنها را به چراگاه میبرید» چهارپایان هنگام رفت وبرگشت خود به صحرا و چراگاه، شما را با منظری چشم و دلنواز به بهجت میآورند ـ و لذت نگاه نیز نعمتی است بزرگ. خداوند أمخصوصا این دو وقت را یاد کرد زیرا صاحبان مواشی و دامداران به چهارپایان خود در این دو وقت اهتمام و عنایت بیشتری میورزند. وقت برگشت آنها از چراگاه را بر وقت رفتن آنها مقدم گردانید زیرا این حیوانات در وقت برگشت، سیر و سیراب و خرم و بامایههایی پر از شیر از صحرا میآیند، ظرفها را پر از شیر، دلها را پر از سرور وچشمها را پر از بهجت میسازند و سخت دلآرا و چشمنواز میشوند.
﴿وَتَحْمِلُ أَثْقَالَكُمْ إِلَى بَلَدٍ لَمْ تَكُونُوا بَالِغِيهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنْفُسِ إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ٧﴾[النحل: ٧].
«و بارهای شمارا میبرند» یعنی: کالاهای سنگین مسافران؛ مانند خواروبار و غیره را. بهقولی مراد این است که: خود شما را بر دوش خود میبرند «به شهریکه جز با مشقت بدنها بدان نمیتوانستید برسید» یعنی: اگر با شما شتر سواریای نمیبود که بارهای شما را بردارد، جز با دشواری و مشقتی که بدنهایتان را به رنج و گدازی سخت وامیداشت، نمیتوانستید به آن شهر برسید، چه در آن صورت ناچار بودید که بارهایتان را بر دوش خویش حمل کنید. آری! تصور کنید که اگر یک حاجی یا یک تاجر ناگزیر باشد که بار و بنه خود را بردوش خویش از این طرف دنیا به آن طرف حمل کند، چه وضعی پیش خواهد آمد؟! «قطعا پروردگارشما رئوف و مهربان است» نسبت به شما، از آنجا که این چهارپایان را برایتان آفرید.
﴿وَالْخَيْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوهَا وَزِينَةً وَيَخْلُقُ مَا لَا تَعْلَمُونَ٨﴾[النحل: ۸].
«و اسبان و استران و خران را آفرید» یعنی: این اصناف سهگانه از چهارپایان را برای شما آفرید «تا بر آنها سوار شوید» و منافع آنها در غیر سواری هم معلوم است؛ چون بردن کالا بر آنها و بهرههای دگر....
امام ابوحنیفه /با این آیه و نیز حدیث شریف رسول خدا صبه روایت خالد بن ولید سکه آن حضرت صدر آن از خوردن گوشت اسبان و قاطران و خران نهی کردند، بر عدم جواز خوردن گوشت اسب استدلال کرده است زیرا اسب برای سواری است نه برای خوردن. ولی رأی جمهور فقها بر جواز خوردن گوشت اسب است.
«و» این چهارپایان برای شما «مایه تجمل نیز هست» زیرا آنها را به جل و جهاز و زین و غیره زینت کرده سوارشان میشوید و از این کار به وجد و شادی وانبساط در میآیید «و آنچه را نمیدانید، میآفریند» یعنی: جز آنچه که در اینجا برای شما برشمردیم، مخلوقات دیگری را در خشکی و دریا میآفرینیم که شما بدانها احاطه علمی ندارید، نه از آنها چیزی شنیده اید و نه آنها را دیدهاید.
شاید مراد این باشد که حق تعالی پیوسته از وسایل نقلیه و اسباب زینت چیزهایی را میآفریند که بشر قبل از اختراع آنها نسبت به آنها علم ندارد چنانکه ماشین، کشتیهای بخار، هواپیما و دیگر وسایل مدرن را آفرید و بر مبنای اینآیه، هنوز هم اشیای ناشناخته دیگری را میآفریند... و این روند پیوسته ادامه دارد.
این آیه یکی از بزرگترین معجزات علمی قرآن کریم است که مرزهای مکان و زمان را پشت سر گذاشته است.
﴿وَعَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَمِنْهَا جَائِرٌ وَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ٩﴾[النحل: ٩].
سپس خداوند أدر میانه بحث از نعمتهای مادی خویش بر انسان، به راههای معنوی دینی نیز توجه داده و میفرماید: «و نمودن راه میانه بر خداوند است» یعنی: نمودن راه راستی که انسان مؤمن را به آسانی و سهولت به مطلوب میرساند، برعهده خداوند أاست «و برخی از آنها کج است» یعنی: برخی از آن راهها، از راه میانه به چپ و راست متمایل است، مانند راه و روش یهودیت، نصرانیت و مجوسیت. یا معنی این است: برخی از این چهارپایان و اسبان و وسایل سواری، از راه راست میل کرده و شما را به راههای کج میبرند بنابراین، راه را بر شما طولانی میسازند و در نتیجه، از رسیدن به جاهایی که میخواستید به موقع بدانها برسید، در تأخیر میافتید اما هدایت و راهنمایی از سوی خداوند أاست «و اگرخدا میخواست، مسلما همه شما را راه مینمود» بهسوی راه درست ولی او نخواست بلکه بر اساس سنت خویش، برخی را هدایت و برخی را گمراه میکند.
اما چنانکه در مقدمه آیه گفتیم، مراد از «راه میانه» در این آیه، ترجیحا راههای معنوی است نه راههای مادی. ابنکثیر میگوید: «مراد از آیه: ﴿وَعَلَى ٱللَّهِ قَصۡدُ ٱلسَّبِيلِ﴾[النحل: ٩] راه معنوی است. یعنی: خدای ﻷاست که با انزال کتب و اقامه ادله، راه راست را به انسان روشن نموده و او را به حق و خیر میرساند. ﴿وَمِنۡهَا جَآئِرٞۚ﴾[النحل: ٩] یعنی: بعضی راهها مانند یهودیت، نصرانیت، مجوسیت و غیره، کج ومعوج و منتهی بهسوی گمراهی است پس راه راست همانا دین اسلام و راه کج غیر آن از ادیان است. ابنکثیر اضافه میکند: «در قرآن کریم، گذر از امور حسی به امور معنوی بسیار واقع شده و چون حق تعالی در آیات قبل از وسایل سواری و راههای حسی ذکر کرد، به دنبال آن در این آیه به بیان راههای معنوی پرداخت».
﴿هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لَكُمْ مِنْهُ شَرَابٌ وَمِنْهُ شَجَرٌ فِيهِ تُسِيمُونَ١٠﴾[النحل: ۱۰].
«اوست آنکه از آسمان برای شما آبی فرود آورد که آب آشامیدنی شما از آن است» یعنی: آن آب را شیرین و زلال گردانید نه شور و تلخ تا مردم و چهارپایان از آن بیاشامند «و روییدنیهایی که رمههای خود را در آن میچرانید، نیز از آن است» یعنی: بخشی از آن آب، آبی است که رستنیها با آن میروید و در نتیجه، چهارپایان خود را در بیشهها و مراتع میچرانید. گفتنی است که آب چاهها، چشمهها و رودخانهها همه در اصل از همان آب آسمان است.
﴿يُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَالزَّيْتُونَ وَالنَّخِيلَ وَالْأَعْنَابَ وَمِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ١١﴾[النحل: ۱۱].
«بهوسیله آن آب، کشت و زیتون و درختان خرما و انگور و از هر گونه محصولات دیگر» یعنی: تمام انواع و اصناف میوهها و محصولات نافع دیگر «را برای شمامیرویاند، قطعا در این» فرودآوردن آب و رویاندن درختان و گیاهان «نشانهایاست» بزرگ، دال بر کمال قدرت و یگانگی حق تعالی در ربوبیت وی «برای مردمی که تعقل میکنند» در مخلوقات و مصنوعات خداوند متعال لذا نگرش در مصنوعات وی را فرونگذاشته و از برابر آنها بیتفاوت نمیگذرند.
﴿وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ١٢﴾[النحل: ۱۲].
«و شب و روز و خورشید و ماه را برای شما رام گردانید» رام ساختن آنها برای مردم، نافع گردانیدن آنها برایشان برحسب اقتضای مصالحشان است. آری! اینپدیدههای کونی، مانند بنده فرمانبرداری برای مولای خویش که هرگز از فرمان وی مخالفت نکرده و از سعی و تلاش در راه نفع رساندن به مخلوقات وی بازنمیایستند، همیشه پیدرپی میآیند «و ستارگان به فرمان او مسخر شدهاند» که درشبهای ظلمانی نور میپاشند و مردم سرگشته و مسافران بیابان و دریا را بهسوی مقاصدشان راهنمون میگردند و هر یک از سیارات آنها با نظامی دقیق و حرکتی سنجیده در مدار خویش شناور است «مسلما در این» امور «برای مردمی که تعقل میکنند» یعنی: عقلها و خردهایشان را در آثاری که دال بر وجود صانع و یگانگی وی و عدم وجود شریکی برای اوست، بهکار میاندازند؛ «نشانههاست» لذا کافی است که انسان از عقل خویش استفاده نماید تا به معرفت خدای ﻷنایل گردد.
﴿وَمَا ذَرَأَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُخْتَلِفًا أَلْوَانُهُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ١٣﴾[النحل: ۱۳].
«و» همچنین «آنچه برای شما در زمین به رنگهای گوناگون آفرید» یعنی: مخلوقات زمینیای که به رنگهای متنوع برای شما آفرید و رام گردانید، خود نشانهای عظیم و آیتی بزرگ بر وجود آفریننده و یگانگی وی است.
البته حکمت در اینکه خداوند أاین پدیدهها را به رنگهای گونهگون آفریده، رعایت منفعت و در نظر داشت مصلحت بشر است زیرا تنوع رنگها، منبع عظیمی برای توسعه معارف و شناختها و جلوهگاه پرگسترهای برای شادی وانبساط جانها و روانهاست و اگر اشیا و پدیدهها همه به رنگ واحدی میبود، این منافع و شناختها راه کمال پیموده نتوانسته و از جامعیت بهره چندانی نمیبرد.شایان ذکر است که «علم الوان» امروزه فرازهایی از اعجاز این آیهکریمه را به نمایش گذاشته است.
«بیگمان در این» امور «نشانهای است» روشن «برای مردمی که به یاد میآورند» نعمتهای الهی را بر خود لذا آنها را سپاس گزارده و از مشاهده آنها پند و اندرز میگیرند زیرا کسی که پند پذیرفت، عبرت میگیرد و کسی که عبرت گرفت، به مطلوب خود راهیاب میشود.
سبب اینکه خداوند متعال آیه (۱۱) را با (یتفكرون) و آیه (۱۲) را با (یعقلون) و آیه کنونی را با (یتذكرون) به پایان آورد، این است که: در آیه (۱۲) ادله آسمانی مطرح شد و از آنجا که دلالت آن ادله بر قدرت و وحدانیت پروردگار آشکار است پس مجرد تعقل در آنها ـ هرچند با تفکر و تأمل عمیق نیز همراه نباشد ـ برای رسیدن به هدف کافی است، بدین جهت آن آیه را با (یعقلون) بهپایان آورد. ولی از آنجا که ادله زمینی در دلالت خود بر اثبات وجود خداوند أبه تفکر و تأمل و تدبر بیشتر نیاز دارند، آیه (۱۱) را با (یتفكرون) به پایان آورد. وآیه کنونی را بدان جهت با (یتذكرون) به پایان آورد تا به این امر توجه داده باشد که در همه این پدیدههای زمینی، تأثیر گذار و فاعل مختار حکیم، ذات ذوالجلال اوست و بس لذا بندگان باید این حقیقت را همیشه بهخاطر داشته باشند.
﴿وَهُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْمًا طَرِيًّا وَتَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْكَ مَوَاخِرَ فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ١٤﴾[النحل: ۱۴].
«و اوست آنکه دریا را مسخر گردانید» برای شما، با دادن امکان سواری بر امواج آن و بیرون آوردن صید و جواهر و معادن و منافع دیگری که در آن است «تا از آن گوشت تازه» یعنی: گوشت ماهی «بخورید» وصف گوشت ماهی به تازگی و طراوت، برای توجه دادن به لطافت آن است زیرا گوشت حیوانات آبزی، بیشترین لطافت و طراوت را داراست «و تا پیرایهای که آن را میپوشید از آن بیرون آورید» مانند مروارید و مرجان که پوشیدن آنها برای مردان نیز همچون زنان جایز است. بهقولی: مراد این است که زنان آنها را میپوشند ولی خطاب «تلبسونها» را بدان جهت به صیغه مذکر آورد، که زنان این زیورآلات را بهخاطر مردان میپوشند «و کشتیها را در آن شکافنده آب میبینی» یعنی: کشتیها را رونده در دریا میبینی، درحالیکه امواج آن را با سینههای خود میشکافند «و» مسخر کرد برای شما دریا را «تا از فضل او طلب معیشت کنید» یعنی: تا در آن تجارت کنید و از فضل خدای سبحان سود برید «و باشد که شما شکر گزارید» یعنی: چون فضل حق تعالی را بر خود سرازیر یافتید، به نعمت وی اعتراف میکنید آنگاه با زبان و قلب و اعضا، شکر و سپاس وی را بهجا میآورید.
﴿وَأَلْقَى فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ وَأَنْهَارًا وَسُبُلًا لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ١٥﴾[النحل: ۱۵].
«و در زمین کوههای استوار» و مستحکم «پیافگند تا شما را نجنباند» و نلرزاند. امروزه علم بیولوژی به این حقیقت پرداخته است که اگر کوهها نبودند، گسلها و شکافهای قشر زمین و آتشفشانها و زلزلهها به حدی بسیار میشد که زندگی را بر روی زمین ناممکن میساخت «و رودها و راهها را آفرید» در زمین «تا شما راه خودرا پیدا کنید» به وسیله آنها در سفرهایتان.
﴿وَعَلَامَاتٍ وَبِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ١٦﴾[النحل: ۱۶].
«و نشانههایی دیگر نیز آفرید» در راهها که عبارتاند از: علایم راهنما و هر علامت فارقه دیگری «و آنان به وسیله ستارگان راهیابی میکنند» یعنی: مردم مخصوصا با انواع ستارگان مختلف راهیابی میکنند و بهوسیله آنها جهات اربعه و از جمله جهت قبله را میشناسند و در سفرهای شبانه دریایی و بری، با نگریستن بهستارگان راهیاب میشوند. بهقولی: مراد از نجم در اینجا، ستاره «جدی» یا ستاره «قطبی» است.
﴿أَفَمَنْ يَخْلُقُ كَمَنْ لَا يَخْلُقُ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ١٧﴾[النحل: ۱٧].
«پس آیا کسی که میآفریند» این مصنوعات بزرگ را و این کارهای شگفت را سامان و سرانجام میدهد «مانند کسی است که نمیآفریند» چیزی از آنها را و بر ایجاد حتی یکی از آن پدیدهها قادر نیست؟ که مراد بتان بیجانند «آیا پند نمیگیرید؟» ای مشرکان! تا به فساد این راه و روشتان پی برده و بدانید که پرستش، جز برای ذات آفریننده سزاوار نیست؟.
﴿وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ١٨﴾[النحل: ۱۸].
سپس حق تعالی به بسیاری و فراوانی نعمتها و احسانهای خویش توجه داده میفرماید: «و اگر نعمتهای خداوند را شماره کنید، نمیتوانید آن را احاطه کنید» وبرشمارید، چه رسد به اینکه به حق آنها قیام ورزیده و شکر آنها را ادا نمایید! بهطور مثال؛ اگر در جزئی از اجزای انسان کوچکترین خلل و سادهترین نقصی پدیدار شود، یقینا نعمتها بر او ناگوار و تلخ میشوند و او آرزو میکند تا اگرهمه دنیا هم در مالکیت وی باشد، آن را بدهد تا این خلل از وی برطرف گردد «قطعا خدا آمرزنده مهربان است» و شما را به کوتاهیتان در شکر نعمتهایش مؤاخذه نمیکند. پس انسان مؤمن باید خاشعانه بگوید: «اللهم إني أشكرك عدد ما شكرك الشاكرون بكللسان في كل زمان». «بارخدایا! من تو را شکر میگزارم به شمار آنچه که شکرگزاران به هر زبانی و در هر زمانی شکر گزاردهاند».
﴿وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ١٩﴾[النحل: ۱٩].
«و خدا آنچه را که پنهان میدارید» از امور «و آنچه را که آشکار میسازید، میداند» این هشداری است به مشرکان که بدانند؛ روز قیامت حتما در برابراعمالشان جزا داده میشوند.
﴿وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ٢٠﴾[النحل: ۲۰].
«و کسانی را که کافران جز خدا میپرستند» یعنی: خدایان و معبودان دروغین کفار «چیزی» از مخلوقات را اصلا «نمیآفرینند» نه بزرگ و نه کوچک، نه ارزشمند و نه حقیر را «در حالی که خود آفریده میشوند» و مخلوقند پس هرکس چنین باشد، او عبد است نه رب. یا معنی این است: کفار بتان را از چوب یا سنگ و غیره میسازند لذا بتان در هستی خود نیازمند آفرینشند، درحالیکه خدا باید واجبالوجود باشد.
﴿أَمْوَاتٌ غَيْرُ أَحْيَاءٍ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ٢١﴾[النحل: ۲۱].
«مردگانند» این بتان بیروح «نه زندگان» و اگر به راستی خدای حقیقی میبودند، دیگر مردن آنها جایز نبود «و نمیدانند» این بتان جامد و بیروح «کی برانگیخته خواهند شد» پرستشگرانشان. یا معنی این است: این بتان بیجان نمیدانند که خود کی برانگیخته میشوند پس به چه دلیلی آنها را مورد پرستش قرار میدهید؟ در حالی که فقط کسی سزاوار خداوندی است که زنده آفریننده، دانای غیب و دهنده پاداش و عقاب باشد.
﴿إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ وَهُمْ مُسْتَكْبِرُونَ٢٢﴾[النحل: ۲۲].
لذا تنها حقیقتی که باید اظهار شود و اینک بدان تصریح میشود، این حقیقت است که: «معبود شما، معبودی است یگانه» آری! حقیقت وحدانیت خدای سبحان، حقیقتی بیرقیب است که با آیات گذشته به اثبات رسید «پس کسانیکه به آخرت ایمان ندارند، دلهایشان انکارگر است» وحدانیت حق را لذا هیچ موعظهای در آنها تأثیر نکرده و هیچ پند و اندرزی در آنها سودمند واقع نمیشود «و آنان مستکبرند» و سرکش به همین جهت به حق تن نداده و آن را نمیپذیرند.
﴿لَا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ٢٣﴾[النحل: ۲۳].
«شکی نیست که خداوند آنچه را پنهان میدارند و آنچه را آشکار میسازند» از گفتار یا کردار خویش «میداند» پس آنها را در برابر آن مجازات میکند «هرآینه او مستکبران را دوست نمیدارد» که از آن جملهاند این گروهی که از اقرار بهیگانگی الله أاستکبار میورزند.
﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ مَاذَا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ٢٤﴾[النحل: ۲۴].
در این آیه و آیات بعد از آن، چندین شبهه از شبهات منکران مشرک مطرح میشود. شبهه اول که در این آیه مطرح شده، طعن زدن مشرکان به قرآناست [۲۶]: «و چون به آنان گفته شود: پروردگارتان چه چیز نازل کرده است؟» به قولی:سؤال کنندگان مسلمانانند که مشرکان منکر مستکبر در پاسخشان: «میگویند: افسانههای پیشینیان است» یعنی: چیزی که شما مسلمانان مدعی فرود آمدن آن از آسمان هستید، اباطیل، ترهات و افسانههایی است که مردم از قرنهای پیشین به اینسو از آنها سخن میگویند. اساطیر: جمع اسطوره به معنی خرافه است. البته این شیوه از قدیم الایام تا کنون، شیوه و منطق بیپایه مستکبران بوده است که حق را مشتی خرافه و افسانه میپنداشتهاند. پس دلهای مستکبران در طول قرنها همانند و بیماریشان یکی است، فرقی که هست در این است که هر نسلی به شیوه مخصوص خود از این ماهیت سخن میگوید.
﴿لِيَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلَا سَاءَ مَا يَزِرُونَ٢٥﴾[النحل: ۲۵].
«تا روز قیامت بار گناهان خود را تمام بردارند» یعنی: مآل و فرجام تکذیبشان به قرآن و این ادعایشان که قرآن افسانههایی محض است، این است که: گناهانشان؛ از جمله این سخن و غیر آن از سخنان بر دوش آنها تا روز قیامت باقی میماند و همه این گناهان را گرانبار؛ به تمام و کمال با خود میآورند درحالیکه هیچ چیز از این گناهان بر آنها بخشیده نشده است، به علت اینکه مسلمان نشدهاند زیرا این اسلام است که سبب کفاره گناهان میشود «و نیز بخشی از بار گناهان کسانی را که آنان را گمراه میکنند» بر میدارند «از روی نادانی» یعنی: درحالی که از آنچه بر ذمه آنان از گناهان پیروان گمراهشان تعلق میگیرد، بیخبرند؛ گناه همان کسانی که دروغهایشان در مورد قرآن را تصدیق کردهاند زیرا هرکس سنت بدی را بنیان گذارد، گناه آن سنت بد و گناه کسانی که بدان عمل کنند، نیز بر دوش اوست، بیآنکه از گناه مرتکبان چیزی کاسته شود. چنانکه در حدیث شریف آمده است: «هر کس بهسوی هدایتی دعوت کند، برای او از پاداش همانند پاداشکسانی است که از او پیروی کردهاند، که این پاداش وی از پاداش آنان چیزی کم نمیکند و هرکس بهسوی گمراهیای فراخواند، بر ذمه او از گناه مانند گناهان کسانی است که از او پیروی کردهاند، این گناه وی از گناهان آنان چیزی کم نمیکند». «آگاه باشید، چه بد باری را بر دوش میکشند» یعنی: این بار گناهشان چه بدباری است!.
﴿قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَى اللَّهُ بُنْيَانَهُمْ مِنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيْثُ لَا يَشْعُرُونَ٢٦﴾[النحل: ۲۶].
«هرآینه کسانی پیش از آنان بودند که مکر کردند» یعنی: ترتیب دادند آنچه ترتیب دادند؛ از تهیه اسباب و آماده کردن مقدمات تا مردم را به تکذیب پیام و پیامبران حق وادارند «ولی خدا از پایه بر بنیانشان زد» فرمان خداوند أاز جهت پایههای آن بنا در رسید، پایههای آن را به لرزه درآورد و آن را فرو غلتاند. یا معنی این است: آنان فلسفهها و تفکرات خود را بر زیربنای باطلی بنا کردند پس خدای ﻷاین بنای باطل فکریشان را در هم فرو ریخت. چنانکه در عصر حاضر میبینیم که فلسفههای باطل، چگونه یکی از پی دیگری سقوط میکنند «پس بر آنان سقف برافتاد» و فرو ریخت «از بالای سرشان» لذا هلاک شدند و امکان گریز نیافتند «و عذاب» هلاک «بر سر آنان از جایی نازل شد که فکرش را نمیکردند» بلکه براین گمان واهی بودند که از آنجا کاملا در امانند.
بیشتر مفسران برآنند که مراد از پیشینیان در این آیه، نمرودبنکنعان است زیرا او کاخ بس بزرگی به ارتفاع پنج هزار گز در بابل بنا کرده بود تا به ظن خود از آن به آسمان بالا رفته و با اهل آسمان بجنگد. پس خدای ﻷبه باد فرمان داد وباد آن بنای عظیم را بر او و بر قومش فروغلتاند که جملگی هلاک شدند. البته این هشداری است به کفار معاصر آن حضرت صکه مکر و نیرنگشان نیز به زودی به خودشان برخواهد گشت.
و این سرانجام عبرتبارشان در دنیاست، اما در آخرت:
﴿ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُخْزِيهِمْ وَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكَائِيَ الَّذِينَ كُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِيهِمْ قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَالسُّوءَ عَلَى الْكَافِرِينَ٢٧﴾[النحل: ۲٧].
«سپس روز قیامت آنان را رسوا میکند» با وارد نمودنشان در دوزخ «و» در آن هنگام پروردگار ﻷاز روی توبیخ و سرکوب به آنان «میگوید: کجایند آن شریکان» پنداری و ادعایی «من که درباره آنها مخالفت میکردید» با پیامبران †ومؤمنان و با ایشان جدال و دعوا داشتید؟ «اهل علم میگویند» به قولی: مراد از اهلعلم، پیامبران †و علمای ربانیاند که در دنیا مشرکان را بهسوی حق و توحید فرامیخواندند ولی با انکار و استهزایشان روبرو میشدند. آری! اینان در روز قیامت از باب شماتت و سرزنش به امتهایشان میگویند: «هرآینه رسوایی امروز» یعنی: رسوایی روز قیامت «و سختی» عذاب آن «بر کافران است» یعنی: مخصوص آنان است.
﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلَى إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ٢٨﴾[النحل: ۲۸].
«همانان که فرشتگان ارواحشان را قبض میکردند درحالیکه بر خود ستمکار بودهاند» به سبب کفرشان به وحی منزل الهی «پس آن کافران» در هنگام احتضار و دیدن فرشتگان مرگ، یا در روز رستاخیز «از در تسلیم در میآیند» و به ربوبیت حق تعالی اقرار کرده ستیز و جدال با حق را فرومیگذارند و میگویند: «ما هرگز هیچ کار بدی نمیکردیم» این سخن را به دروغ میگویند. یا: آنها ـ به پندار خود ـ عمل بدی نکرده بودند. اما اهل علم، یا فرشتگان به آنان چنین پاسخ میدهند:«آری! بیگمان خدا به آنچه میکردید، داناست» یعنی: چنان نیست که میگویید بلکه شما عمل بد میکردید لذا این دروغ و ادعای باطل و بیهنگام شما هیچ سودی به حالتان ندارد. کلبی میگوید: «مراد از آنان: گروهی از مردم مکه بودند که ادعای ایمان داشتند و تحت فشار مشرکان با آنها عازم جنگ بدر شدند ولی چون قلت شمار مؤمنان را دیدند، به شرک برگشته و در آن جنگ کشته شدند».
﴿فَادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ٢٩﴾[النحل: ۲٩].
«پس به دروازههای دوزخ درآیید» یعنی: این سخن در هنگام مرگ، یا در روز رستاخیز به آنان گفته میشود. ابنکثیر قول دوم را ترجیح داده است «در آن جاودان بمانید و حقا که جایگاه متکبران» از ایمان و عبادت که جهنم سوزان میباشد؛ «چه بد است».
﴿وَقِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا مَاذَا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا خَيْرًا لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَلَدَارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ وَلَنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِينَ٣٠﴾[النحل: ۳۰].
بعد از بیان موضع مستکبران در برابر آیات منزل الهی، اینک حق تعالی از موضع مؤمنان باتقوی سخن میگوید: «و به پرهیزگاران گفته شود» یعنی: از مؤمنان باتقوا سؤال میشود که: «پروردگارتان چه نازل کرد؟ میگویند: خیر» یعنی: او خیر و رحمت و برکت نازل کرد، او این پیام را نازل کرد که: «برای نیکوکاران در این دنیا نیکی است» یعنی: برای کسانیکه اعمالشان را در دنیا نیکو کردهاند، در دنیا و آخرت ـ هر دو ـ پاداش نیک است. بهقولی: این جمله از سخن خدای سبحان است. به قولی دیگر: اینها همه حکایت از سخن مؤمنان است.
گفتنی است؛ این سؤال از مؤمنان به وسیله زائرانی میشد که به منظور زیارت کعبه از اطراف و اکناف به مکه میآمدند و چون از مشرکان میپرسیدند که محمد صچه پیامی دارد؟ مشرکان در پاسخشان میگفتند: (اساطیر الاولین: پیام او همان خرافههای پیشینیان است)! و چون به مسلمانان میرسیدند و از ایشان میپرسیدند که محمد صچه پیامی دارد؟ چنین پاسخ میشنیدند: پیام محمد صهمه خیر و رحمت و برکت است.
«و قطعا سرای آخرت بهتر است» یعنی: پاداش آن بهتر از چیزی است که در دنیا به ایشان داده شده «و سرای پرهیزگاران» یعنی: سرای آخرت «چه نیکوست». در حدیث شریف آمده است: «از بالای سر گروههایی از اهل بهشت ابر میگذرد در حالیکه آنان بر بزم شراب خویش نشستهاند پس هیچ کس از ایشان چیزی را اشتها نمیکند مگر اینکه آن ابر همان چیز را بر وی میباراند تا بدانجا که از آنان کسی است که میگوید: ای ابر! بر ما دوشیزگان همسال پستانبرجسته بباران. و ابر همان را میباراند که او خواسته است». چنانکه حق تعالی در وصف سرای پرهیزگاران میفرماید:
﴿جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاءُونَ كَذَلِكَ يَجْزِي اللَّهُ الْمُتَّقِينَ٣١﴾[النحل: ۳۱].
«بهشتهای عدن» یعنی: بهشت برین، دارای بوستانهای اقامت همیشگی است «که در آن داخل میشوند» متقیان پس باید بر تقوی حریص بود تا به بوستانهای اقامت همیشگی درآمد «رودها از زیر آنها» یعنی: از زیر درختان و منازل آنها «روان است، در آنجا هر چه بخواهند برای آنان فراهم است» یعنی: در بهشتهای ماندگار، همه خواستها و آرزوهایشان، خالص و بیتکلف در یک آن واحد به مجرد اشتهایشان برایشان آماده و مهیا میگردد «خدا متقیان را اینگونه پاداش میدهد» متقیان همه کسانی هستند که از شرک و گناهانی که موجب ورود بهدوزخ است، میپرهیزند.
سپس حق تعالی از حال متقیان در هنگام احتضارشان خبر داده میفرماید:
﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلَامٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ٣٢﴾[النحل: ۳۲].
«همان کسانی که فرشتگان جانشان را میگیرند درحالیکه پاکند» از شرک، یا نیکوکارند، یا کردارها و گفتارهایشان پاک است، یا شادمانند به سبب آنکه به دریافت پاداش الهی یقین و اعتماد راسخی دارند. که این معانی همه از مصادیق «طیبین» است «به آنان میگویند: سلام بر شما باد» یعنی: فرشتگان بر آن نیکوکاران سلام میگویند، سلامی که مظهر امان است و میافزایند: «به پاداشآنچه انجام میدادید» یعنی: به سبب عملتان «به بهشت درآیید» باید دانست کهروح مؤمن بعد از مرگ وی به بهشت وارد میشود و ورود کامل وی با جسم و روح به بهشت، بعد از رستاخیز است. در حدیث شریف آمده است: «راستی و درستی پیشه کنید اما بدانید که هرگز کسی با عمل خویش به بهشت وارد نخواهد شد». گفته شد: حتی شما یا رسولالله؟ فرمودند: «حتی من؛ مگر اینکه خداوند أمرا به رحمت خود درپوشاند».
﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلَائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ كَذَلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ٣٣﴾[النحل: ۳۳].
در این آیه حق تعالی به طرح یکی دیگر از شبهات منکران نبوت که عبارت از پیشنهاد فرودآمدن فرشتهای از آسمان برای گواهی دادن بر صدق ادعای نبوت آنحضرت صاست، میپردازد: «کافران انتظار نمیکشند» در درنگ بیمعنای خود در تصدیق نبوتت «جز اینکه فرشتگان به سویشان آیند» درحالیکه بر صدق نبوت گواهی دهند «یا فرمان پروردگارت در رسد» بر عذابشان در دنیا، که ریشهکن کننده آنان است «کسانی که پیش از آنان بودند نیز اینگونه رفتار کردند» در اصرار بر کفر و تکذیب و استهزا پس عذاب الهی به آنان در رسید و یکسره نابود شدند «وخدا به آنان ستم نکرد» با درهم کوبیدنشان به عذاب زیرا حق تعالی با ارسال پیامبران †و فرود آوردن کتابهای خویش، حجت را بر آنان تمام کرد «بلکه آنانبه خود ستم میکردند» چراکه خداوند أچیزی را برآنان فرود آورد که آنها بهسبب کفر سزاوار آن بودند.
﴿فَأَصَابَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا عَمِلُوا وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ٣٤﴾[النحل: ۳۴].
«پس گناهانی که کردند به آنان رسید» یعنی: کیفر اعمال بدشان به آنان رسید «و آنان را فراگرفت» و بر آنان بهطور فراگیر نازل شد «آنچه به آن استهزا میکردند» یعنی: عذابی که بدان استهزا میکردند و آن را مسخره میپنداشتند، بر آنان فرود آمد.
﴿وَقَالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ نَحْنُ وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ كَذَلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ٣٥﴾[النحل: ۳۵].
شبهه دیگر منکران نبوت تکیه بر صحت نظریه «جبر» برای ایراد طعن در نبوت است: «و مشرکان» مکه «گفتند: اگر خدا میخواست، غیر از او هیچ چیزی را نمیپرستیدیم» یعنی: اگر او میخواست تا ما چیزی غیر او را نپرستیم، هرگز آن چیز را نمیپرستیدیم «نه ما و نه پدران مان» که بر این شیوه و آیین شرک بودهاند «و بدون فرمان او هیچ چیز را حرام نمیشمردیم» مانند حیوانات سائبه، بحیره، وصیله و مانند آنها را [۲٧].
البته هدفشان از این سخن، ایراد طعن در نبوت بود. یعنی: اگر آنچه پیامبر صبدان فرامیخواند ـ از منع پرستش غیر خدا أو منع تحریم چیزهایی که او حرام نساخته است ـ حق میبود، یقینا از ما هم خلاف آنچه که خدا أخواسته بود، سر نمیزد زیرا در آن صورت مشیت حق تعالی بر آن رفته بود که ما غیر او راپرستش نکرده و حلال او را حرام نشمریم و قطعا آنچه او بخواهد تحقق مییابد وآنچه که نخواهد تحقق نمییابد. پس وقتی غیر او از جانب ما مورد پرستش قرارگرفته و حلال او حرام گردانیده شده، این خود دلیل بر آن است که این عملکرد ما مطابق مراد و موافق با مشیت او میباشد.
بدینگونه بود که آنها وجود شرک را در خود، دلیل رضای خدای سبحان بهآن شمردند درحالیکه خدای سبحان به کفر بندگانش راضی نیست و میان مشیتو رضایش فرق است. یعنی همه چیز در دایره هستی به مشیت اوست در حالیکههمه چیز به امر و رضای او نیست پس امر و رضایش با هم تلازم دارد، درحالیکه میان رضا و مشیتش هیچ تلازمی وجود ندارد. بنابراین، مشیت خداوند أبا مسؤولیت انسان و اختیار وی هیچ منافاتی ندارد زیرا قدرت حق تعالی بر وفق اراده اوست و اراده او بر وفق علمش و علم کشف کننده است نه اجبارکننده. باری! خدای ﻷدر ازل دانسته است که ـ مثلا ـ فلان کس چنین و چنان خواهد کرد، سپس اراده وی به علم ازلیاش تعلق میگیرد و با قدرتش آن را به عرصه فعلیت میآورد ولی هیچیک از اینها به معنی مجبور کردن کسی بر انجام آن کار نیست.
گفتنی است که آنچه در باره مترتب شدن اراده الهی بر علم وی ذکر کردیم، فقط برای تفهیم قضیه بود و گرنه در ازل هیچ ترتیب زمانیای مانند مقیاسهای ما وجود ندارد بنابراین، حق تعالی هم در ازل علم داشته و هم در آن اراده کرده است.
«چنین کردند کسانیکه پیش از آنان بودند» از گروهها و طوایف کفر زیرا آنان نیز به خدای ﻷشریک آورده حلال او را حرام گردانیدند و با پیامبران وی †به ناروا ستیز و مجادله کرده ایشان را مورد استهزا قرار دادند «ولی آیا جز ابلاغ آشکار چیز دیگری برعهده پیامبران است؟» یعنی: کفار در پندارهای باطل خویش در اشتباهند زیرا چنان نیست که خداوند متعال شرک و کفر و بدکرداریهایشان رامورد انکار قرار نداده باشد بلکه اینگونه اعمال و روشها را به سختترین وجه مورد نکوهش و انکار قرار داده و برای تفهیم حقایق، پیامبرانی را در هر امتی مبعوث گردانیده و پیامبرانش مأموریت خود را به تمام و کمال انجام دادهاند اما حساب امتهایشان بر خدا أاست نه بر آنان و پیامبران وظیفه ندارند که مردم را بر ایمان مجبور گردانند.
خلاصه اینکه: ثواب و عقاب به دو امر مرتبط است؛ مشیت خداوند أو حرکت بنده بهسوی نجات یا نابودی. و هدایت خداوند أنیز بر دو نوع است؛ هدایت ارشاد و رهنمونی، که پیامبران †بدان قیام میکنند و هدایت توفیق ویاری حق تعالی، که این وابسته به رفتار خود بنده است.
﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَالَةُ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ٣٦﴾[النحل: ۳۶].
«و هرآینه در میان هر امتی پیامبری را برانگیختیم» برای برپاداشتن حجت بر آنان، با این پیام: «که خداوند را بپرستید و از طاغوت بپرهیزید» یعنی: هر معبودی بجز الله أـ مانند شیطان، کاهن، بت و هر کسی را که بهسوی گمراهی دعوت میکند ـ ترک کنید.
سپس حق تعالی موضوع مشیت را در چارچوب درست آن قرار داده میفرماید: «پس، از آنان» یعنی: از آن امتهایی که خداوند أپیامبرانش را بهسویشان فرستاد «کسی بود که خدا او را هدایت کرد» بهسوی دین حق و توحید خویش و اجتناب از طاغوت، به سبب انتخاب خود وی این هدایت را و شایستگی وی برای این هدایت «و از آنان کسی بود که گمراهی بر وی ثابت شد» یعنی: واجب و لازم شد، به سبب اصرار وی بر کفر و عناد و انتخاب این راه و روش و نهایتا استحقاق وی برای گمراهی در حالیکه واجب ذمه آنها این بود که فرمان خدای ﻷرا اطاعت کرده و دعوت او را لبیک گویند، نه اینکه به ستیز و جدال رو آورده و حجتهای بیپایهای ـ مانند حجت یاد شده ـ را پیش کشند. بنابراین، خداوند متعال همگی را به ایمان امر میکند اما هدایت را فقط برای بعضی اراده میکند نه برای همه زیرا اگر او هدایت را برای همگان اراده میداشت، دیگر کسی کافر نمیشد.
خلاصه اینکه: «مشیت تشریعی» کفر در حق حق تعالی منتفی است، یعنی هرگز مراد حق تعالی بر کفر نمیباشد زیرا او بر زبان پیامبرانش مردم را از کفر نهیکرده است. اما «مشیت کونی» وی بر تمکین دادن بعضی از مردم بر کفر ومقدر کردن آن برایشان به محض اراده خودشان ثابت است ولی این امری است که اجبارکننده آنها بر کفر نیست بنابر این، مشیت کونی برای آنان حجت و دستاویزی بوده نمیتواند.
«پس در زمین سیر کنید» به سیری عبرتآمیز «و بنگرید که فرجام تکذیب کنندگان» از امتهای پیشین مانند عاد و ثمود «چگونه بوده است» در آن هنگام است که ویرانههای برجایمانده از آنان را مشاهده میکنید و در مییابید که آخر کارشان به نابودی خودشان و خرابی دار و دیارشان انجامیده است.
﴿إِنْ تَحْرِصْ عَلَى هُدَاهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ يُضِلُّ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِينَ٣٧﴾[النحل: ۳٧].
سپس خداوند أبه پیامبرش صخبر میدهد که چنانچه او گمراهیشان را اراده داشته باشد، حرص و اشتیاق وی بر هدایت آنان هیچ سودی به حالشان ندارد: «اگر بر هدایت آنان حریص باشی» و با تلاش و کوشش مجدانهات، هدایتشان را بخواهی، چه سود «که خداوند کسی را که گمراه میشود، هدایت نمیکند» یعنی: مسلما خدای سبحان کسی را که گمراهی را انتخاب کرده و حکم حق تعالی به گمراهیاش از پیش گذشته است، هدایت نمیکند. دلیل این معنی، قرائت متواتری است که یاء (یضل) را مفتوح میداند. بهقولی دیگر معنی این است: هرکه را خداوند أگمراه کند ـ به سبب آنکه دانسته است او از اهل گمراهی است ـ هیچ کس نمیتواند او را به راه آورد «و آنان را هیچ یاری کنندگانی نیست» که بر هدایت کسانیکه خدا أگمراهشان کرده است یاریشان دهند، یا آنها را با دفع کردن عذاب نصرت دهند.
﴿وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ بَلَى وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ٣٨﴾[النحل: ۳۸].
یکی دیگر از شبهات منکران نبوت این بود: «و با محکمترین سوگندهایشان» یعنی: با تمام قوت و تمام کوشش خود با سخت ترین سوگندها «به خدا سوگند یاد کردند که خدا کسی را که میمیرد» از بندگانش «برنمیانگیزد» در حالیکه آنان ـ خدا بکشدشان ـ با این سوگندهای خود بر دروغگو بودن خداوند متعال سوگند میخورند! و هرکس بهنام خدا أسوگند یاد کند، قطعا با محکمترین سوگندهایش، سوگند یاد کرده است.
پس حق تعالی این پندار باطلشان را با این فرمودهاش رد میکند: «نه چنان است که میگویند» یعنی: او به طور حتم آنان را برمیانگیزد «این است وعدهای که به حق برعهده اوست» و هیچ خلافی در آن نیست پس او قطعا آن را به انجام میرساند «ولی بیشتر مردم نمیدانند» این حقیقت را که اعاده حیات و برانگیختن مجدد، بر حق تعالی سهل و ساده است و دشواریی ندارد زیرا این اکثریت از معجزه حیات اولیه خود غفلت کردهاند... همان طوری که آنان از قدرت الهی و اینکه این قدرت هرگز با تصورات بشری و با نیروهای بشری نمیتواند مقایسه شود، نیز غفلت کردهاند.
﴿لِيُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي يَخْتَلِفُونَ فِيهِ وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ كَانُوا كَاذِبِينَ٣٩﴾[النحل: ۳٩].
سپس حق تعالی حکمت خویش در معاد و رستاخیز اجساد در روز قیامت را یادآوری کرده، میفرماید: «تا برای آنان بیان کند» یعنی: قطعا برمیانگیزدشان تا برایشان روشن کند «آنچه را در مورد آن اختلاف دارند» از حقیقت امر دین حق. که اختلافشان در این امر، با مؤمنان است «و تا کسانی که کافر شدهاند» بهخدای سبحان و منکر زندگی بعد از مرگ گشتهاند «بدانند که آنها خود دروغگو بودهاند» در جدال و انکار بعث بعد از مرگ با این سخنشان که: (خداوند کسانی راکه میمیرند برنمیانگیزد) [آیه قبل]. چنانکه در مکه شخص مشرکی که مسلمانی از وی وامش را خواسته بود و به او در میانه سخنانش گفته بود: «امیدوارم که آنرا بعد از مرگم از تو بازستانم»، سوگند یاد کرد که: «خداوند کسانی را که میمیرند مجددا برنمیانگیزد». سبب نزول آیه (۳۸) نیز همین واقعه بود.
﴿إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَيْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ٤٠﴾[النحل: ۴۰].
سپس حق تعالی بعد از بیان سهولت اعاده حیات و بعث مجدد بر وی به بیان قدرت مطلقه خود بر همه چیز و بیان کیفیت ایجاد ابتدایی پرداخته و میفرماید: «فرمان ما درباره چیزی که ارادهاش را کردهایم جز این نیست که به آن میگوییم: موجود شو پس بیدرنگ موجود میشود».
﴿وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَلَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ٤١﴾[النحل: ۴۱].
«و کسانیکه هجرت کردند» از مکه بهسوی مدینه «در راه خدا» یعنی: در راه یاری دادن دین وی و طاعتش. هجرت: ترک دیار و خانواده است «بعد از آنکه بر آنان ستم شد» یعنی: بعد از آنکه در راه خدا أمورد شکنجه و اهانت قرار گرفتند زیرا اهل مکه گروهی از مسلمانان را شکنجه و آزار میدادند تا بدانجا که تعدادی از آنان ـ ناخواسته ـ همان سخنی را که مشرکان از آنان میخواستند، بر زبان آوردند و چون از ایشان دست برداشتند، از مکه هجرت کردند «البته آنان را در دنیا به سرایی نیک جای میدهیم» به قولی مراد: فرود آوردن مؤمنان به مدینه وسپس استیلایشان بر سرزمینهایی دیگر با فتح قلمروها و گشودن شهرهاست و بهعلاوه ستایش و ثنایی است که بعد از آن برایشان باقی میماند و افتخار و شرفی است که نصیب فرزندانشان میشود «و قطعا پاداش آخرت» یعنی: پاداش اعمالشان در آخرت «بزرگتر است» از آنچه که مهاجران از بهرههای نیکوی یادشده در دنیا بهدست آوردند «اگر میدانستند» یعنی: اگر آن گروه ستمگر اینحقیقت را میدانستند که مهاجران چه مقام و مرتبه بزرگی دارند، قطعا به هجرت مبادرت میورزیدند.
این آیه مؤمنان زیر فشار را به هجرت در راه خدا أترغیب میکند زیرا با هجرت بود که اسلام نیرومند شد.
ابنعباس سدر بیان سبب نزول میگوید: این آیه درباره شش تن از صحابه سنازل شد که عبارت بودند از: صهیب، بلال، عمار، خباب، عابس و جبیر که بردگان آزاد شده قریش بودند و بهخاطر عقیدهشان مورد شکنجه قرار گرفتند تا سرانجام هجرت کردند. اما قتاده میگوید: این آیه درباره مهاجران به حبشه نازل شد که گروهی نزدیک به هشتاد تن بودند و سپس خدای ﻷایشان را در سرای نیکو ـ یعنی در مدینه ـ جای داد. ابنعطیه میگوید: روایت قتاده در بیان سبب نزول آیه صحیح است.
﴿الَّذِينَ صَبَرُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ٤٢﴾[النحل: ۴۲].
«همانان که صبر کردند» بر آزارهای مشرکان و بر تلخی و دشواریهای هجرت «و» مخصوصا «بر پروردگارشان توکل میکنند» در تمام امور خویش. پس از آنجا که صبر و توکل هر دو در آنان جمع شد لذا خدای ﻷایشان را در دنیا و آخرت عاقبت به خیر گردانید.
﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ٤٣﴾[النحل: ۴۳].
«و پیش از تو جز مردانی را که بدیشان وحی میکردیم، نفرستادیم» در بیان سبب نزول آمده است: این آیه در رد این پندار قریش نازل شد که میگفتند: خدای سبحان بزرگتر و والاتر از آن است که از جنس بشر پیامبری بفرستد «پس اگر نمیدانید از اهل ذکر سؤال کنید» یعنی: ای مشرکان! اگر خود نمیدانید از مؤمنان اهل کتاب سؤال کنید زیرا آنان به شما خبر خواهند داد که تمام پیامبران الهی از جنس بشر بودهاند و شما نظر به روابط دوستانهای که با اهل کتاب دارید، سخنشان را زودتر تصدیق میکنید. کتاب را «ذکر» نامید زیرا کتاب پند و اندرزی برای غافلان است.
﴿بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ٤٤﴾[النحل: ۴۴].
آن پیامبران را «با بینات و زبر» فرستادیم. بینات: حجتها و برهانها، و زبر: کتابهاست «و ذکر را بهسوی تو فرود آوردیم» یعنی: قرآن را. البته قرآن هم کتاب و هم در عین حال، معجزه است «تا برای مردم» همگیشان «بیان کنی» با سخنان و افعال و مجموعه سنت و سیرت پاکیزهات «آنچه را بهسوی آنان نازل شدهاست» در این کتاب از احکام شرعی و مژدهها و هشدارها.
از این آیه درمییابیم که تبیین کتاب از مهمترین مأموریتهای پیامبر صاست، بدین سبب است که تمام افعال، اقوال و احوال آن حضرت صبیان و تفسیر کتاب الهی میباشد و نیز بدین سبب است که فهم کتاب، بدون فهم سنت کامل نیست «و تا باشد که آنان تفکر کنند» یعنی: در هشدارهای قرآن تأمل و اندیشه کرده وافکارشان را به کار اندازند و در نتیجه، پند و اندرز بگیرند. این جمله، بر لزوم تفکر برای خواننده قرآن دلالت میکند.
﴿أَفَأَمِنَ الَّذِينَ مَكَرُوا السَّيِّئَاتِ أَنْ يَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيْثُ لَا يَشْعُرُونَ٤٥ أَوْ يَأْخُذَهُمْ فِي تَقَلُّبِهِمْ فَمَا هُمْ بِمُعْجِزِينَ٤٦أَوْ يَأْخُذَهُمْ عَلَى تَخَوُّفٍ فَإِنَّ رَبَّكُمْ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ٤٧﴾[النحل: ۴۵-۴۶-۴٧].
«آیا کسانی که مکرهای بد اندیشیدند» با سعی و تلاش پنهانی در جهت ایذای رسول خدا ص، ایذای اصحابشان، حیلهگری در بیاثر کردن اسلام و دشمنی با اهلش و توطئه برای منحرف کردن مردم از تصدیق پیامبر ص. مکر: سعیکردن بهفساد بهطور پنهانی است و این مکرکنندگان، مردم مکه بودند. آری! آیا این مکرکنندگان «ایمن شدهاند از اینکه» یکی از این چهار چیز آنان را فرو گیرد:
اول: «خدا آنان را در زمین فرو برد» چنانکه قارون را فرو برد؟
دوم: «یا از آن جایی که نمیدانند» یعنی: حدس نمیزنند و کاملا از آن غافلند «عذاب برآنان بیاید» چنانکه خداوند أبا قوم لوط و دیگر امتهای دروغ انگار چنین کرد؟
سوم: «یا در حال رفت و آمدشان» در سفرها و تجارتها و رفت و برگشتشان در شب و روز «آنان را بگیرد؟ پس عاجزکننده نیستند» یعنی: باید بدانند که بهوسیله هیچ نیروی مدافع و پشتیبانی، از عذاب گریزنده یا بازداشته شده نیستند.
چهارم: «یا آنان را در حالی که وحشت زده اند فروگیرد» یعنی: آیا ایمن شده اند که بعد از پدیدارشدن قرائن نابودی، یا بعد از کم کردن آنها بر اثر کشتهشدن یا مرگ آنان را به عذاب فروگیرد به طوریکه اندکاندک از اطراف و نواحی فروگرفته شوند و کم گردند تا اینکه سرانجام یکباره بر همگیشان عذاب فرود آید؟
روایت شده است که روزی عمر سبر منبر از اصحاب سسؤال کرد: در تفسیر ﴿أَوۡ يَأۡخُذَهُمۡ عَلَىٰ تَخَوُّفٖ﴾[النحل: ۴٧] چه میگویید؟ اصحاب سساکت ماندند. در این اثنا پیرمردی از قبیله «هذیل» برخاست و گفت: این آیه به لهجه و گویش ما نازل شده است؛ تخوف یعنی تنقص و کم شدن تدریجی. «همانا پروردگار شما رئوف و مهربان است» لذا بر فرودآوردن عذاب شتاب نمیکند بلکه از روی رأفت و مهربانی مهلتتان میدهد پس سزاوار است که شما نیز از مکر و توطئه و پیروی از شیطان دست بردارید.
﴿أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ يَتَفَيَّأُ ظِلَالُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَالشَّمَائِلِ سُجَّدًا لِلَّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ٤٨﴾[النحل: ۴۸].
«آیا به چیزهایی» چون کوهها و درختان و مانند آنها «که خدا آفریده است ننگریستهاند که چگونه سایههای آنها میگردد» یعنی: سایههای آنها از یک جانب بهجانب دیگر میل میکند، در اول روز بر این حالت است که آرام آرام حرکت میکند، سپس در آخر روز به حالتی دیگر باز میگردد «از جانب راست و از جانبچپ» یعنی: از هر دو جانب راست و چپ «سجدهکنان برای خداوند» یعنی:درحالیکه سایه برای الله أسجده کننده است. بنابر این، باید دانست که سرشت همه چیزها بر طاعت حق تعالی قرار داده شده زیرا پدیدههای هستی همانگونه هستند که خداوند متعال اراده کرده است. مجاهد میگوید: در هنگام زوال خورشید همه چیز برای خدای ﻷسجده میکند «فروتنانه» یعنی: سجده میکنند درحالیکه برای حق تعالی فروتن و خوار شدهاند و سر بر خاک تواضع وتذلل نهادهاند. گفتنی است که این سجده جمادات است، سپس حق تعالی از سجده جانداران سخن میگوید:
﴿وَلِلَّهِ يَسْجُدُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مِنْ دَابَّةٍ وَالْمَلَائِكَةُ وَهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ٤٩﴾[النحل: ۴٩].
«و آنچه در آسمانهاست» همگی «و آنچه در زمین است از جنبندگان» که بر روی آن میجنبند «برای خدا سجده میکنند» یعنی: فقط برای اوی یکتا و یگانه فروتنی و انقیاد میکنند نه برای غیرش.
از ظاهر آیه چنین فهمیده میشود که در آسمان نیز همچون زمین موجودات زندهای وجود دارند. گفتنی است که در عصر ما، سخن از احتمالات وجود حیات در اجرام دیگر بسیار میرود و بر فرض کشف موجودات زندهای در آنها، میتوان این کشف را در راستای تفسیر این آیه کریمه دانست.
«و فرشتگان نیز سجده میکنند و آنان گردنکشی نمیکنند» از عبادت پروردگارشان و از سجده کردن برای او.
﴿يَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوۡقِهِمۡ وَيَفۡعَلُونَ مَا يُؤۡمَرُونَ۩٥٠﴾[النحل: ۵۰].
«از پروردگارشان از فوق خویش میترسند» من فوقهم: یعنی فرشتگان از پروردگارشان میترسند در حالیکه او بر ایشان با سلطه و غلبه مطلق خویش مسلط است «و انجام میدهند» فرشتگان، یا تمام چیزهاییکه ذکر شد «آنچه که بدان مأمور میشوند» از اطاعت خدای ﻷ. پس هرگاه همه اشیاء برای خدای ﻷسجده میکنند، دیگر چرا این مشرکان در سلک مطیعان درنمیآیند؟!.
﴿۞وَقَالَ ٱللَّهُ لَا تَتَّخِذُوٓاْ إِلَٰهَيۡنِ ٱثۡنَيۡنِۖ إِنَّمَا هُوَ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ فَإِيَّٰيَ فَٱرۡهَبُونِ٥١﴾[النحل: ۵۱].
«و خداوند فرمود: دو معبود برای خود نگیرید» چنانکه ثنویها به پندار خود دو خدا را به عبودیت میگیرند؛ خدای نور و خدای ظلمت را «جز این نیست که او خدایی یگانه است» سپس تأکید میکند که الوهیت به یک خدای واحد یعنی بهالله أمنحصر میباشد: «پس تنها از من بترسید» یعنی: اگر شما از چیزی میباید بترسید، آن چیز فقط من هستم نه غیر من.
از مفاد آیه کریمه چنین برداشت میکنیم که جایز نیست در قلب انسان ترس و هراسی از غیر خدای ﻷوجود داشته باشد و هرگاه به حکم طبیعت و سرشت بشری چنین ترسی در نهاد او پدید آمد، باید آن را از خود دفع کند.
﴿وَلَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَهُ ٱلدِّينُ وَاصِبًاۚ أَفَغَيۡرَ ٱللَّهِ تَتَّقُونَ٥٢﴾[النحل: ۵۲].
«و آنچه در آسمانها و زمین است، از آن اوست» در ملک، در آفرینش و در بندگی «و دین پایدار» واصبا: یعنی دین و انقیاد خالص، ثابت و دایم که هرگز زایل نمیشود «نیز ازآن اوست» دین: به معنی طاعت و اخلاص و انقیاد است. بنابراین، هیچ مرجع مطاع و فرمانروایی نیست مگر اینکه این اطاعت از وی در زمانی قطع میشود؛ یا با زوال یا با ناکامیاش، بجز خداوند أچرا که طاعت و اخلاص و انقیاد بهطور زوالناپذیری همیشه برایش دوام دارد «پس آیا از غیر خدا میترسید؟» یعنی: آیا از کسانی غیر الله أکه به نام خدا و معبود نام نهاده شدهاند و در سراشیب زوال و نابودی قرار دارند، میترسید؟ چنین نکنید بلکه فقط ازخدایی پروا کنید که الوهیت و ربوبیت تنها از آن اوست و اطاعت اوست که استمرار دارد.
﴿وَمَا بِكُم مِّن نِّعۡمَةٖ فَمِنَ ٱللَّهِۖ ثُمَّ إِذَا مَسَّكُمُ ٱلضُّرُّ فَإِلَيۡهِ تَجَۡٔرُونَ٥٣﴾[النحل: ۵۳].
«و آنچه از نعمت با شماست» با انواع گونهگون آن «از خداست» نعمت؛ یا نعمت دینی است که عبارت است از معرفت حق تعالی و معرفت خیر و نیکی بهمنظور عمل به آن. یا نعمت دنیوی است؛ اعم از نعمت روحی، یا بدنی، یاخارجی ـ چون توانگری و رفاه مالی و غیره... که همه اینها از جانب خدای سبحان است. پس بر عاقل لازم است که منعم را در برابر همه این نعمتها شکر گزارده و از شرک آوردن به خدای سبحان بپرهیزد «سپس چون به شما سختی رسد، بهسوی او مینالید» و زاری و تضرع میکنید که آن آسیب و سختی را از شما برطرف کند، نه بهسوی غیر وی زیرا فطرتا میدانید که فقط حق تعالی بر دور ساختن آن بلا از شما تواناست. ضر: بیماری، بلا، نیازمندی، قحطی و هر چیزی است که انسان از آن متضرر میشود.
﴿ثُمَّ إِذَا كَشَفَ ٱلضُّرَّ عَنكُمۡ إِذَا فَرِيقٞ مِّنكُم بِرَبِّهِمۡ يُشۡرِكُونَ٥٤﴾[النحل: ۵۴].
«سپس چون آن سختی را از شما برداشت، آن گاه گروهی از شما به پروردگارشان شرک میورزند» لذا در سختیها یگانهپرست اند اما در آسانیها به خدایی که با برطرف کردن آن رنج و سختی بر آنان انعام نهاد، شرک میورزند و شرک را جانشین شکر مینمایند، درحالیکه او سزاوار شکرورزی است، نه شرک ورزی.
﴿لِيَكۡفُرُواْ بِمَآ ءَاتَيۡنَٰهُمۡۚ فَتَمَتَّعُواْ فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ٥٥﴾[النحل: ۵۵].
«تا ناسپاسی کنند آنچه را به آنان دادیم» یعنی: عاقبت آن همه ناله وزاری و استغاثه چیزی جز این کفر و ناسپاسی نیست، گویی آنان با شرکورزی خود، درصدد کفران نعمت و انکار الهی بودن آن نعمت اند «اکنون بهرهمند شوید» از آنچه که در آن از عبادت غیر حق تعالی قرار دارید پس هر چه دلتان میخواهد بکنید. و این تهدیدی است سخت و سنگین «پس بهزودی خواهید دانست» عاقبت و فرجام کار خود و عذابی را که بر شما در این سرا و در سرای آخرت فرود خواهد آمد.
﴿وَيَجۡعَلُونَ لِمَا لَا يَعۡلَمُونَ نَصِيبٗا مِّمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡۗ تَٱللَّهِ لَتُسَۡٔلُنَّ عَمَّا كُنتُمۡ تَفۡتَرُونَ٥٦﴾[النحل: ۵۶].
«و تعیین میکنند» مشرکان «برای آنچه که نمیدانند» یعنی: برای خدایان بیشعور و نادان خود که جماداتی بیش نیستند، یا برای آنچه که مشرکان نمیدانند که آنها زیان میرسانند ولی نمیتوانند شفاعتی بکنند «نصیبی از آنچه به آنان روزی دادهایم» یعنی: بعد از آن همه زاری و نالهای که به بارگاه خدای سبحان کردهاند تا رنج و آسیب را از آنان برطرف سازد، باز برای جمادات و شیاطینی که حقیقت آنها را نمیدانند، بهرهای از اموالی را قرار میدهند که خداوند متعال روزیشان کرده است تا با اموالی که نذر آن بتان میکنند، به زعم خود به خدای ﻷتقرب جویند «به خداسوگند که البته از آنچه به دروغ برمیبافتید، پرسیده خواهید شد» بدینسان حق تعالی به ذات عظیم خود سوگند یاد میکند که آنها را از این افترا مورد سؤال و پرسش قرار خواهد داد.
﴿وَيَجۡعَلُونَ لِلَّهِ ٱلۡبَنَٰتِ سُبۡحَٰنَهُۥ وَلَهُم مَّا يَشۡتَهُونَ٥٧﴾[النحل: ۵٧].
«و برای خدا دخترانی قائل میشوند» چنانکه قبایل خزاعه و کنانه میگفتند: فرشتگان دختران خدایند «منزه است او» از آنچه که این گروه جفاکار به او نسبت میدهند «و برای خودشان آنچه را میل دارند، قرار میدهند» یعنی: برای خدای سبحان آنچه را که ناخوش دارند ـ یعنی دختران را ـ نسبت میدهند درحالیکه حق تعالی از داشتن فرزند منزه است اما برای خود پسران را که بدانها علاقه دارند، مقرر میدارند بدینگونه است که بر اساس پندار خویش، برترینها را به خود اختصاص میدهند.
﴿وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِٱلۡأُنثَىٰ ظَلَّ وَجۡهُهُۥ مُسۡوَدّٗا وَهُوَ كَظِيمٞ٥٨﴾[النحل: ۵۸].
«و چون یکی از آنان به تولد دختر بشارت داده شود چهرهاش سیاه میگردد» یعنی: چهره کسی که دختری برایش به دنیا آمده است از اثر ظهور علائم اندوه و افسوس، در هم فرورفته و دگرگون میشود «درحالیکه او پر از اندوه است» از اثر خشم و شدت سرخوردگی، لیکن خشم و اندوهش را پنهان داشته و آن را آشکار نمیسازد. بشارت: عرفا به خبر شادیآور گفته میشود اما در اصل بهمعنای خبری است که در دگرگونکردن چهره (بشره) تأثیرگذار باشد؛ یا به سبب شادی یا بهسبب اندوه.
﴿يَتَوَٰرَىٰ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ مِن سُوٓءِ مَا بُشِّرَ بِهِۦٓۚ أَيُمۡسِكُهُۥ عَلَىٰ هُونٍ أَمۡ يَدُسُّهُۥ فِي ٱلتُّرَابِۗ أَلَا سَآءَ مَا يَحۡكُمُونَ٥٩﴾[النحل: ۵٩].
«از قوم خود پنهان میشود» یعنی: آن کسی که دختری برایش به دنیا آمده است از قوم و قبیله خود غایب میشود و از آنان روی میپوشاند؛ «از ناگواری آنچه بدو بشارت داده شده» یعنی: از ناخوشی و اندوه و عار و ننگی که به سبب تولد دختر برایش پیش آمده است «آیا او را با خواری نگاه دارد» یعنی: به تأمل فرومیرود و پیوسته میان دو امر در تردید است؛ یکی نگاه داشتن دختر، که اگر او را نگاه دارد، البته با خواری و انفعال و انکسار نگاه میدارد «یا در خاک پنهانش کند» با زندهبهگور کردن «وه، چه بد داوری میکنند» در اینکه دختران مورد نفرت خود را به خدای سبحان نسبت داده و پسران دلخواه را به خود نسبت میدهند، چه بد است زندهبهگور کردن دختران بیگناه و معصوم.
در حدیث شریف آمده است: «هر کس دختری داشته باشد و وی را ادب آموخته به نیکی تربیت کند، به نیکوترین وجه تعلیمش دهد و از نعمتهایی که خدای ﻷبر او فرو ریخته بروی بریزد، آن دختر برایش حجاب و پردهای از آتش دوزخ میشود».
﴿لِلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ مَثَلُ ٱلسَّوۡءِۖ وَلِلَّهِ ٱلۡمَثَلُ ٱلۡأَعۡلَىٰۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٦٠﴾[النحل: ۶۰].
«برای کسانی که به آخرت ایمان ندارند، وصف زشت است» این وجه دیگری است در رد بر کسانی که گفتند: فرشتگان دختران خدایند!! یعنی: آنها با انتخاب ضعیفترین دو جنس برای خدای سبحان، خواستند تا این مثال اضعف، وصف و مثالی برای او باشد زیرا فرزند مانند پدر خویش است. نه! چنین نیست بلکه وصف و مثال زشت که عبارت از جهل و کفر به خدای سبحان است، از آن گروهی است که وی را به زشتیها وصف میکنند «و وصف والا از آن خداست» این وصف عبارت است از: بینیازی کامل وی از فرزند و تعلقات، سخای فراگیر، علم وسیع و دیگر اوصاف جلال و کمالش «و اوست عزیز» یعنی: قدرتمند در ملکش، که در کمال و مطلقیت قدرتش یگانه است «حکیم» است و به کمال حکمت در صنع و آفرینش موصوف میباشد، از این روی به بندگان گمراه و ستمگر خویش مهلت میدهد.
﴿وَلَوۡ يُؤَاخِذُ ٱللَّهُ ٱلنَّاسَ بِظُلۡمِهِم مَّا تَرَكَ عَلَيۡهَا مِن دَآبَّةٖ وَلَٰكِن يُؤَخِّرُهُمۡ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗىۖ فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ لَا يَسۡتَٔۡخِرُونَ سَاعَةٗ وَلَا يَسۡتَقۡدِمُونَ٦١﴾[النحل: ۶۱].
«و اگر خداوند مردم را به سبب ستم آنان گرفتار میکرد» مراد از مردم در اینجا، کفار یا تمام گنهکارانند. از جمله ستم کفار، یکی هم این ادعایشان است که بتان دختران خدایند. آری! اگر خدای سبحان مردم را به سبب ستمشان مؤاخذه میکرد: «هیچ جنبندهای بر روی زمین باقی نمیگذاشت» قتاده میگوید: «خدای سبحان در زمان نوح ÷چنین کرد و تمام جاندارانی را که در روی زمین بودند ـ جز آنچه در کشتی حمل شده بود ـ همه را هلاک ساخت». بیهقی نقل میکند: «ابوهریره ساز مردی شنید که میگوید؛ ستمگر جز به خودش زیان نمیرساند. پس در رد قول وی فرمود: به خدا أسوگند چنان نیست که تو میگویی بلکه حتی مرغان در آشیانههای خود به سبب ظلم ظالم میمیرند». درحدیث شریف آمده است: «چون خداوند أبه قومی عذاب را اراده کند، به همه کسانی که در میان آن قوم هستند (اعم از بدکار و نیکوکار) عذاب درمیرسد، لیکن پس از آن، آنان براساس نیت یا بر وفق اعمال خود برانگیخته میشوند».
دلیل اینکه حق تعالی ظالم و غیر وی و هیچ جنبنده دیگری را بر روی زمین باقی نمیگذاشت، درحالیکه ستم فقط از بعضی صادر میشود نه از همه؛ این است که: ظالم با گرفتار شدن در چنبره انتقام و دیگران هم از شومی ظلمش نابود میشوند؛ به وسیله خشکسالی یا غیر آن از بلایا و کوبندهها.
«لیکن» کیفر «آنان را تا وقتی معین» که وقت انتهای حیات و به سررسیدن عمرشان، یا میعاد سررسیدن عذابشان، یا روز قیامت است «بازپس میاندازد پس چون اجلشان فرارسد، نه ساعتی پس و نه ساعتی پیش افتند» تفسیر نظیر اینجمله، در (آیه۳۴) از سوره «اعراف» گذشت.
در حدیث شریف آمده است: «خداوند أعمر چیزی را که اجلش فرارسد، به تأخیر نمیاندازد و جز این نیست که افزودن بر عمر، به وسیله فرزندان شایستهای است که خداوند أآنان را به بندهاش ارزانی میدارد زیرا آنان بعد از مرگش برایش دعا میکنند و دعایشان در حق وی، در قبرش به وی میپیوندد. پس این است معنی افزودن در عمر».
﴿وَيَجۡعَلُونَ لِلَّهِ مَا يَكۡرَهُونَۚ وَتَصِفُ أَلۡسِنَتُهُمُ ٱلۡكَذِبَ أَنَّ لَهُمُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ لَا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ ٱلنَّارَ وَأَنَّهُم مُّفۡرَطُونَ٦٢﴾[النحل: ۶۲].
«و چیزی را که خوش نمیدارند» نسبت دادن آن را بهسوی خود «برای خدا قرار میدهند» یعنی: دختران را که محل نفرتشان است به خدای سبحان نسبت میدهند، داشتن شریک در ملک و مال را که برای خود ناپسند میدارند، بهخدای سبحان نسبت میدهند و اگر کسی به فرستاده آنها اهانت کند، ناخشنود میشوند درحالیکه به فرستادگان خدای سبحان اهانت روا میدارند «و زبانشان دروغ پردازی میکند که نیکویی از آن ایشان است» یعنی: به دروغ میپندارند که خصلت نیک ـ که به ظنشان اولاد ذکور است ـ یا پاداش نیک بهشت، از آن ایشان است «شکی نیست که آتش برای آنان است» و این است چیزی که شایسته آنهاست نه آنچه که پنداشتهاند «و آنان در این راه رها شدگانند» یعنی: آنها در دوزخ رها و فراموش میشوند. قتاده در معنی (مفرطون) میگوید: «آنها بهسوی آتش دوزخ پیشتازند و در وارد شدن به آن شتاب میکنند».
﴿تَٱللَّهِ لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَآ إِلَىٰٓ أُمَمٖ مِّن قَبۡلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ ٱلۡيَوۡمَ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ٦٣﴾[النحل: ۶۳].
«سوگند به خدا که همانا پیامبران را بهسوی امتهای پیش از تو فرستادیم پس شیطان کردارهای» پلید «شان را برایشان آراست» مانند کفر و تکذیب و استهزا را «پس امروز هم همو یار این کافران است» یعنی: شیطان در حال حاضر نیز قرین و همدمشان است. بهقولی: مراد این است که شیطان در روز قیامت و در دوزخ نیز یار و یاورشان است. پس اگر یارای یاری دادن را دارد، باید از او یاری بخواهند!! «و برایشان عذابی دردناک است» در روز قیامت.
﴿وَمَآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ ٱلَّذِي ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ٦٤﴾[النحل: ۶۴].
«و ما این کتاب را بر تو نازل نکردیم مگر برای اینکه بیان کنی برای آنان آنچه را در آن اختلاف کردهاند» از توحید، معاد و سایر عقاید و احکام شرعی «و آن کتاب برای قومی که ایمان میآورند» به خدای سبحان لذا پیامهای پیامبران †و مضامین کتابهای آسمانی را تصدیق میکنند «رهنمود و رحمتی است».
﴿وَٱللَّهُ أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَحۡيَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَآۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لِّقَوۡمٖ يَسۡمَعُونَ٦٥﴾[النحل: ۶۵].
«و خدا از آسمان آبی فروفرستاد و با آن، زمین را پس از مرگ آن زنده ساخت» یعنی: زمین را بعد از آنکه خشک و بیجان بود، با رویاندن گیاهان زنده ساخت «هرآینه در این» فرود آوردن و زندهساختن «نشانهای است» روشن بر وحدانیت خداوند أو قدرت وی بر برانگیختن خلق و بر مجازاتشان «برای گروهی که میشنوند» کلام خدا أرا و میفهمند عبرتها و اندرزهایی را که کلام الهی متضمن آن است.
﴿وَإِنَّ لَكُمۡ فِي ٱلۡأَنۡعَٰمِ لَعِبۡرَةٗۖ نُّسۡقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهِۦ مِنۢ بَيۡنِ فَرۡثٖ وَدَمٖ لَّبَنًا خَالِصٗا سَآئِغٗا لِّلشَّٰرِبِينَ٦٦﴾[النحل: ۶۶].
«و قطعا در انعام برای شما عبرتی است» انعام: شتر و گاو و گوسفند است. عبرت موجود در چهارپایان، رام کردن آنها برای صاحبانشان و اطاعتشان از آنهاست. همچنان این عبرت در مضمونی است که این فرموده حق تعالی متضمن آن است: «به شما از آنچه در شکمهایشان است، از میان سرگین و خون، شیری ناب مینوشانیم که برای نوشندگان گواراست» و لذیذ زیرا در هنگام نوشیدن گلوگیر آنان نمیشود بلکه سهل و گوارا فرو میرود و هضم آن آسان بوده و نوشنده از آن بهرهمند میشود. فرث: فضلهای است که به شکمبه فرود میآید و چون از شکمبه بیرون رود به آن فرث نمیگویند. یعنی در زیر شیر نابی که شما مینوشید، سرگین و بر بالای آن خون قراردارد و شیر ناب تصفیه شده از سرخی خون و پلیدیسرگین در میان این دو مجری جاری است بعد از آنکه خون و شیر و سرگین همه در یکجا به هم آمیخته بودهاند.
در حدیث شریف آمده است: «هرگاه یکی از شما غذایی خورد، باید بگوید: «اللهم بارك لنا فيه وأطعمنا خيرا منه». «بارخدایا! برای ما در آن برکت بنه و ما را به غذایی بهتر از آن اطعام کن». اما چون شیر مینوشد، باید بگوید: «اللهم بارك لنا فيه وزدنا منه». «بارخدایا! برای ما در آن برکت بنه و ما را از آن فزونتر بخش زیرا هیچ چیز دیگری جز شیر، هم جای غذا و هم جای نوشیدنی را نمیگیرد».
در این آیه کریمه معجزه بزرگ علمی نهفته است زیرا این آیه از چگونگی عملیه تشکیل شیر در پستان حیوانات با چنان دقت علمیای سخن میگوید که بشر بعد از گذشت چند قرن از نزول قرآن به شناخت آن توفیق یافته است.
﴿وَمِن ثَمَرَٰتِ ٱلنَّخِيلِ وَٱلۡأَعۡنَٰبِ تَتَّخِذُونَ مِنۡهُ سَكَرٗا وَرِزۡقًا حَسَنًاۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لِّقَوۡمٖ يَعۡقِلُونَ٦٧﴾[النحل: ۶٧].
«و» نیز «از میوههای درختان خرما و درختان انگور شرابی مستیآور برای خود میگیرید» سکر: شرابی است که مستی میآورد «و از آن روزی نیکو میگیرید» روزی نیکو؛ تمام چیزهایی است که از این دو درخت بر میآید؛ مانند خرما، شیره، کشمش، سرکه و دیگر فرآوردهها «قطعا در این برای مردمی که تعقل میکنند» در آیات تکوینی پروردگار «نشانهای است» روشن بر وجود و یگانگی وی.
یادآور میشویم که نزول این آیه قبل از تحریم شراب بود و این اولین آیهای است که از مستیآور بودن شراب یاد میکند. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صدر هنگام نزول این آیه فرمودند: «همانا پروردگارتان برای تحریم شراب مقدمه چینی میکند». علما گفتهاند: مقدمه چینی این آیه در این اشاره ظریف نهفته است که خداوند متعال در آن رزق نیکو را به شراب عطف کرده و عطف مقتضی تغایر است. پس این عطف خود بر این امر دلالت میکند که شراب از رزق نیکو نیست.
﴿وَأَوۡحَىٰ رَبُّكَ إِلَى ٱلنَّحۡلِ أَنِ ٱتَّخِذِي مِنَ ٱلۡجِبَالِ بُيُوتٗا وَمِنَ ٱلشَّجَرِ وَمِمَّا يَعۡرِشُونَ٦٨﴾[النحل: ۶۸].
«و پروردگار تو به زنبور عسل وحی کرد» مراد از این وحی، الهام غریزی است. یعنی: پروردگار تو به زنبور عسل الهام کرد و اعمال شگفتآسایی را که عقلای بشر از آن عاجزند، در طبع و غریزه آن قرار داد زیرا زندگی زنبور عسل از چنان نظام اجتماعی و تعاونی دقیق و حیرت آوری برخوردار است که بشر را به شگفتی و اعجاب واداشته است تا بدانجا که در این باره کتابها نوشته و دفترها انباشتهاند.آری! به زنبور عسل الهام کردیم؛ «که از کوهها و از درختان و از آنچه مردم بنا میکنند» از گل و چوب و غیره مصنوعات «برای خود خانهها بساز» یعنی: در روزنههای کوهها، در جوف درختان و در ساختمانهایی که فرزندان آدم از دیوار و چوب و غیره میسازند، خانههایی موافق و همساز با طبع خود بساز. تعبیر (یعرشون) اکثرا در آن بناهایی بهکار میرود که از چوب ساخته میشوند.
﴿ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِ فَٱسۡلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلٗاۚ يَخۡرُجُ مِنۢ بُطُونِهَا شَرَابٞ مُّخۡتَلِفٌ أَلۡوَٰنُهُۥ فِيهِ شِفَآءٞ لِّلنَّاسِۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لِّقَوۡمٖ يَتَفَكَّرُونَ٦٩﴾[النحل: ۶٩].
«سپس» به زنبور عسل الهام کردیم که «از همه میوهها» و گلها «بخور آنگاه راههای پروردگارت را برو» یعنی: راههایی را که پروردگارت به تو شناسانده وآموزش داده است در کوهها و جوف درختان بپوی، یا آنچه را که خوردهای در راههای پروردگارت ـ یعنی در آن مجاریای ـ بریز که خوردنیهایت در آن مجاری ـ به قدرت بیمثال ما ـ از شیره به عسل تبدیل میشود. یا آنگاه که در مکانهایی دور میوهها را خوردی، بهسوی خانه و آشیانهات روان شو، درحالیکه به راههای پروردگارت باز گشته و هرگز آن راهها را گم نمیکنی بلکه آنها را بهطور رهبری شده میپیمایی «رام شده» یعنی: به راههای پروردگارت رام شده و فرمانبردارانه برو، بیآنکه رفتن در آنها برایت دشوار باشد.
دانشمندان گفتهاند: گاهی زنبور عسل برای تأمین غذای خود تا بیست و دو کیلومتر راه میپیماید، سپس بیآنکه راه را گم کند، یکراست به آشیانه خود برمیگردد.
«آنگاه از درون شکم آن، شرابی» که مراد از آن: عسل است «به رنگهای گوناگون بیرون میآید» پس نوعی از عسل سفید است، نوعی قرمز، نوعی زرد ونوعی آبی «در آن برای مردم شفایی است» جمعی گفتهاند: این شفا مخصوص به بعضی از امراض است، هم از این روی «شفاء» به صیغه نکره بیان شد. در حدیث شریف آمده است: «دو شفا را بر خود لازم گیرید، عسل و قرآن را». اطبای عصر جدید از ترکیب شیمیایی عسل که مرکب از گلوکز، لیفیلوز و آب میباشد، به نتایج اعجابآوری دست یافتهاند و آن را مغذی، مقوی، ضد تسمم از مواد سمی، ضد تسمم از امراض عضوی، شفای بیماریهای قلب، احتقان مخ و التهابات حاد کلیوی میدانند [۲۸]«بیگمان در این» زنبور عسل و دنیایشگفتانگیز آن «برای مردمی که تفکر میکنند» و افکارشان را در امر نگرش درصنع خدای سبحان و عجایب مخلوقات وی به کار میاندازند «نشانهای است» زیرا زندگی زنبور عسل از شگفتترین، حیرتآورترین، پیچیدهترین، دقیقترین و محکمترین اشکال زندگی مخلوقات است اما کسانی که تفکر نمیکنند، عادت و الفت گرفتن آنها به دیدن این موجودات، از دیدن این نشانه کورشان میسازد.
﴿وَٱللَّهُ خَلَقَكُمۡ ثُمَّ يَتَوَفَّىٰكُمۡۚ وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَىٰٓ أَرۡذَلِ ٱلۡعُمُرِ لِكَيۡ لَا يَعۡلَمَ بَعۡدَ عِلۡمٖ شَيًۡٔاۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمٞ قَدِيرٞ٧٠﴾[النحل: ٧۰].
«و خدا شما را آفرید» پس این نعمت را بر خود بهیاد آورید «باز شما را میمیراند» پس او را به وصف زنده کننده میراننده بشناسید «و بعضی از شما تا خوارترین دوره عمر باز گردانده میشود» و آن هنگامی است که انسان از اثر کبر سنبه فرتوتی و خرفتی میرسد و به منزله کودکی بیتمیز میگردد. عکرمه میگوید: «هر کس قرآن بخواند، کارش به اینجا نمیرسد». گفتنی است که سن خرفتی، در همه حالات امری یکسان و یکنواخت نیست و نظر به شرایط اجتماعی، اقتصادی و غیره فرق میکند، هرچند از علی سروایت شده است که فرمود: «خوارترین عمر، سن هفتاد و پنج سالگی است». «چندان که پس از دانستن» بسیاری چیزها که برایش در زندگی روی داده بود، دیگر «چیزی نمیداند» نه بسیار و نه کم، از این جهت در حدیث شریف به روایت بخاری از انس سآمده است که رسول خدا صچنین دعا میکردند: «أعوذ بك من البخل والكسل والهرم وأرذل العمر وعذاب القبر وفتنة الدجال وفتنة المحيا والممات». «خدایا! به تو پناه میبرم از بخل، تنبلی، فرتوتی و خوارترین عمر، عذاب قبر، فتنه دجال و فتنه زندگی و مرگ». «قطعا خدا دانای تواناست» داناست به حکمتهای برگرداندن انسان از کاملترین حال به خوارترین مال، یا از حال زندگی به حال فنا، تواناست بر تبدیل آنچه که بخواهد، آن گونه که بخواهد.
﴿وَٱللَّهُ فَضَّلَ بَعۡضَكُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ فِي ٱلرِّزۡقِۚ فَمَا ٱلَّذِينَ فُضِّلُواْ بِرَآدِّي رِزۡقِهِمۡ عَلَىٰ مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُهُمۡ فَهُمۡ فِيهِ سَوَآءٌۚ أَفَبِنِعۡمَةِ ٱللَّهِ يَجۡحَدُونَ٧١﴾[النحل: ٧۱].
«و خدا بعضی از شما را در روزی بر بعضی دیگر برتری داده است» یعنی: روزی را بر برخی از بندگانش گشاد و فراخ و بر برخی دیگر چنان تنگ گردانیده که قوت لایموت و طعمه روز خود را نمییابد پس این یکی را مالک گردانیده و آن یکیرا مملوک و این از حکمت بالغه وی است.
شهید سید قطب در تفسیر «فی ظلال القرآن» پیرامون این امر میگوید: «برتری دادن در رزق، اسباب و عللی دارد که این اسباب و علل تابع سنت الهی است پس گاهی ممکن است که انسان متفکر، دانشمند و اهل خرد بوده اما موهبتش در کسب روزی محدود و اندک باشد، از آن روی که او در میدانهای دیگر دارای مواهب دیگری است. گاهی بر عکس یک انسان کودن و نادان به مال و ثروتی گسترده دست مییابد اما بدانید که این انسان قطعا در این بعد خاص، ازموهبت برخوردار است. پس سادهلوحانه است اگر بپنداریم که وسعت رزق وروزی، به توانمندی و استعداد انسان ارتباطی ندارد. البته گاهی هم گشایش وتنگی در رزق، ابتلایی از جانب خدای سبحان است. به هرحال، براساس همین حکمتهای بالغه است که علاوه بر تفاوت در مال و دارایی، در سایر ابعاد زندگی انسانها نیز تفاوتهایی قرار داده شده است؛ مانند تفاوت در هوش، زیبایی، خرد، سلامتی، داشتن اسم زیبا و غیره...». بهقولی معنی آیه این است: خدای سبحان به مالکان بردگان بهتر از بردگانشان روزی داده است، بهدلیل این فرمودهاش: «پسکسانی که فزونی داده شدند، بازگرداننده روزی خود بر مملوکان خود نیستند» یعنی: صاحبان و مالکان اموال، مال و دارایی خود را به بردگان خود نمیدهند «تا همه آنان» یعنی: مالکان و مملوکان «در آن» یعنی: در روزی و مال و دارایی «برابر باشند» پس ای مشرکان! شما چگونه بندگانم را با من شرکایی برابر قرار داده وآنها را پرستش میکنید، درحالیکه خود بردگانتان را شریک مال خویش نمیگردانید؟ «پس آیا نعمت خداوند را انکار میورزند» با شرک آوردن به وی؟!
﴿وَٱللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ أَزۡوَٰجٗا وَجَعَلَ لَكُم مِّنۡ أَزۡوَٰجِكُم بَنِينَ وَحَفَدَةٗ وَرَزَقَكُم مِّنَ ٱلطَّيِّبَٰتِۚ أَفَبِٱلۡبَٰطِلِ يُؤۡمِنُونَ وَبِنِعۡمَتِ ٱللَّهِ هُمۡ يَكۡفُرُونَ٧٢﴾[النحل: ٧۲].
«و خدا برای شما از جنس خودتان همسرانی آفرید» که با آنان انس و الفت میگیرید و اگر همسرانتان از نوعی دیگر آفریده میشدند، آن انس و الفت ومحبت میان شما و آنان برقرار نمیشد. پس این از رحمت حق تعالی بر شماست «و برای شما از زنانتان فرزندان و حفدهای آفرید» حفده: نوادگان، یعنی فرزندان فرزندانند. بهقولی: حفده فرزندانیاند که خدمت پدر را میکنند «و شما را از پاکیزهها روزی داد» که از آنها به گوارایی تمام میخورید و لذت میبرید «آیا» بازهم «به باطل ایمان میآورند» مراد از باطل: این عقیده آنان درباره بتانشان است که نفع و زیان میرسانند «و به نعمت خدا کفر میورزند» و آن را به غیر وی نسبت داده یگانگی او را در بخشندگی و نعمت ارج نمیگذارند؟.
﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَمۡلِكُ لَهُمۡ رِزۡقٗا مِّنَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ شَيۡٔٗا وَلَا يَسۡتَطِيعُونَ٧٣﴾[النحل: ٧۳].«و بهجای خداوند چیزهایی را» یعنی: معبوداتی را «میپرستند که به هیچ وجه مالک روزی دادن آنان از آسمانها و زمین نیستند و توانایی ندارند» در اینکه آن روزی را مالک گشته و در آن تصرف کنند زیرا این معبودات از جماداتند و هیچ شعور و توانی ندارند. پس کسی که این گونه بیچاره باشد، چگونه لایق آن است که مورد پرستش قرار گیرد؟.
﴿فَلَا تَضۡرِبُواْ لِلَّهِ ٱلۡأَمۡثَالَۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٧٤﴾[النحل: ٧۴].
و از آنجا که پرستشگران غیر خدای سبحان این پرستش خود را با فلسفهبافیهای بیاساس توجیه کرده و در این باره مثل میزنند، خدای سبحان فرمود: «پس برای خدا مثل نزنید» یعنی: برای او مثل و مانندی قرار ندهید زیرا او یگانه است و مثل و مانندی ندارد.
مشرکان میگفتند: خدای عالم بزرگتر و بلند مرتبهتر از آن است که یکی از ما مستقیما او را پرستش نماید، از این روی به بتان و ستارگان توسل جسته آنها را وسیله قرب خود به حق تعالی میشناختند چنانکه مردم زیردست و پایینمرتبه بهبزرگان خدمت میکنند و باز آن بزرگان به خدمت شاه میپردازند «هرآینه خداوند میداند و شما نمیدانید» او میداند که همتایی ندارد اما شما با جهلتان برایش همتا قائل میشوید.
﴿۞ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلًا عَبۡدٗا مَّمۡلُوكٗا لَّا يَقۡدِرُ عَلَىٰ شَيۡءٖ وَمَن رَّزَقۡنَٰهُ مِنَّا رِزۡقًا حَسَنٗا فَهُوَ يُنفِقُ مِنۡهُ سِرّٗا وَجَهۡرًاۖ هَلۡ يَسۡتَوُۥنَۚ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِۚ بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ٧٥﴾[النحل: ٧۵].
سپس خداوند أبرای رد و ابطال شرکشان دو مثل میزند؛ مثل اول این است: «خداوند مثلی میزند بین بردهای مملوک که بر هیچ کاری قدرت ندارد» که آنرا انجام دهد بنابراین مالک چیزی هم نیست «و بین کسی که از سوی خویش به وی روزی نیکو بخشیدهایم» از آزادگانی که هم مالک اموال است و هم هرگونه که خواسته باشد در اموال خویش تصرف میکند «پس او از آن روزی خرج میکند» در راههای خیر و انواع امور پسندیده «پنهان و آشکارا» یعنی: در هر وقتی که خواسته باشد، با تمام اختیار و اراده خود «آیا این دو برابرند؟» یعنی: آیا آن شخص برده و این شخص آزاد که به اوصاف ذکر شده موصوف است، یکسان و برابرند؟ مسلما برابر نیستند. پس همچنین بدانید که پروردگار آفریننده روزی دهنده، با بتان جامدی که مالک هیچ نفع و زیانی نبوده و عاجزترین موجودات میباشند، برابر نیست «الحمد لله» همه سپاسها مخصوص خداست؛ در برابر کمالاتش «بلکه بیشترشان نمیدانند» این حقیقت را تا فقط آن ذاتی را بپرستند که پرستش شایسته اوست و تا آن منعمی را بشناسند که به آنان نعمتهای بزرگی ارزانی کرده است.
﴿وَضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا رَّجُلَيۡنِ أَحَدُهُمَآ أَبۡكَمُ لَا يَقۡدِرُ عَلَىٰ شَيۡءٖ وَهُوَ كَلٌّ عَلَىٰ مَوۡلَىٰهُ أَيۡنَمَا يُوَجِّههُّ لَا يَأۡتِ بِخَيۡرٍ هَلۡ يَسۡتَوِي هُوَ وَمَن يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَهُوَ عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٧٦﴾[النحل: ٧۶].
اما مثل دوم: «و خدا مثلی دیگر میزند» برای خود و برای بتان که از مثل قبلی روشنتر و آشکارتر است «دو مرد هستند که یکی از آنها گنگ است» ابکم: ازسخن گفتن کاملا درمانده و ناتوان است. بهقولی: ابکم کسی است که بریدهبریده سخن میگوید و به خوبی قادر به سخن گفتن نیست «و هیچ کاری از او برنمیآید» به سبب عدم فهم و عدم قدرتش بر نطق و بیان «و او سربار است بر سرپرست خویش» و بار دوش سرپرست و نزدیکان خویش است «هر جا که او را میفرستد، هیچ خیری به همراه نمیآورد» زیرا او از هرگونه تصرف و کارکرد نیکی عاجز است و برایش امکان سخن گفتن هم وجود ندارد «آیا این شخص» با این اوصافی که دارد «با کسی که به عدل فرمان میدهد» و دارای هوش و حواسیسالم است «و او خود» شخصا «بر راه راست است» یعنی: بر دین مستقیم و پایدار و بر سیرت و روشی نیکو است «برابر است؟» قطعا برابر نیست. هدف از این مثل نیز، امتناع برابری میان خدای سبحان و میان بتان بیزبان، بیاختیار و ناتوانی است که مشرکان آنها را شریک خدای سبحان قرار میدهند.
﴿وَلِلَّهِ غَيۡبُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَمَآ أَمۡرُ ٱلسَّاعَةِ إِلَّا كَلَمۡحِ ٱلۡبَصَرِ أَوۡ هُوَ أَقۡرَبُۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ٧٧﴾[النحل: ٧٧].
«و علم غیب آسمانها و زمین از آن خداست» یعنی: مختص اوست و هیچ کس دیگر با او در آن مشارکت ندارد «و» از امور غیبی که مختص به اوست «کار قیامت» است که در نزدیکی و سرعت برپاییاش «جز مانند یک چشم برهم زدن یانزدیکتر از آن نیست» پس این است وصف سرعت قدرت حق تعالی بر آوردن قیامت. یعنی: کار برپا ساختن قیامت در سرعت و سهولت خود، در پیشگاه حق تعالی چیزی جز مانند یک چشم برهم زدن و حتی کمتر از آن نیست زیراحق تعالی همین که به یک چیز بگوید: «موجود شو»، آن چیز بیدرنگ موجود میشود «بیگمان خدا بر هر چیزی تواناست» و برپا کردن سریع قیامت از جمله تواناییهای اوست.
سپس سیاق آیات مجددا به برشمردن نعمتهای حق تعالی بر میگردد:
﴿وَٱللَّهُ أَخۡرَجَكُم مِّنۢ بُطُونِ أُمَّهَٰتِكُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ شَيۡٔٗا وَجَعَلَ لَكُمُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَٱلۡأَفِۡٔدَةَ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ٧٨﴾[النحل: ٧۸].
«و خدا شما را از شکم مادرانتان ـ درحالیکه هیچ چیز نمیدانستید» یعنی: کودکان نادانی بودید که به هیچ چیز علم نداشتید «بیرون آورد و برای شما گوش و چشمها و دلها قرار داد» تا بهوسیله آنها علمی را که در هنگام بیرون آمدن از شکمهای مادرانتان نداشتید، بهدست آورید و حاصل نمایید «باشد که شکر کنید» و شکر آنها به این است که هر حاسه و ابزاری را در همان چیزی بهکار اندازید که برای آن آفریده شده است و از این راه است که نعمتهای خدای ﻷرا پاس میدارید و شکر و سپاس او را بهجا میآورید.
﴿أَلَمۡ يَرَوۡاْ إِلَى ٱلطَّيۡرِ مُسَخَّرَٰتٖ فِي جَوِّ ٱلسَّمَآءِ مَا يُمۡسِكُهُنَّ إِلَّا ٱللَّهُۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ٧٩﴾[النحل: ٧٩].
«آیا بهسوی پرندگان رامشده ننگریسته اند؟» پرندگانی که بهوسیله بالها و سایر اسباب لازمی که خداوند أبرایشان آفریده است، برای پرواز رام ساخته شدهاند، وسایل و اسبابی چون نازکی قوام هوا، الهام نمودن این امر به آنها که بالهای خود را باز و بسته کنند و دیگر خصوصیات لازم برای پرواز پس همچنانکه شناکننده در آب شنا میکند، آنها «در فضای آسمان» در هوای آزاد به سمت بالا شنا میکنند «آنان را نگاه نمیدارد» در فضا «جز خداوند» به قدرت بیمثال خویش زیرا سنگینی اجسام پرندگان و رقت قوام هوا، دو عاملیاند که مقتضی سقوط آنها به زمین میباشند، چرا که پرندگان نه از بالای سر خود به رشتهای آویختهاند و نه از پایین پای خود به چیزی متکیاند که سقوط نکنند «هرآینه در این» نمونه از صنع پروردگار «نشانههاست» که بر وحدانیت خدای سبحان و قدرت وی دلالتمیکند اما این نشانهها «برای گروهی» است «که ایمان میآورند» به خدای سبحان و به شریعتهای وی که پیامبرانش †آوردهاند.
﴿وَٱللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّنۢ بُيُوتِكُمۡ سَكَنٗا وَجَعَلَ لَكُم مِّن جُلُودِ ٱلۡأَنۡعَٰمِ بُيُوتٗا تَسۡتَخِفُّونَهَا يَوۡمَ ظَعۡنِكُمۡ وَيَوۡمَ إِقَامَتِكُمۡ وَمِنۡ أَصۡوَافِهَا وَأَوۡبَارِهَا وَأَشۡعَارِهَآ أَثَٰثٗا وَمَتَٰعًا إِلَىٰ حِينٖ٨٠﴾[النحل: ۸۰].«و خدا برای شما از خانههایتان مایه آرامش پدید آورد» که در آنها آرامش مییابید و روح و جسمتان از حرکت و رنج و خستگی به سکون و راحتی و امنیت خاطر میپیوندد «و برای شما از پوست چهارپایان خانههایی نهاد» که عبارتند ازخانههای چادرنشینان و مسافران، مانند خیمهها و قبهها «که آنها را سبک مییابید» یعنی: حمل آنها بر شما سبک است «در روز جابجا شدنتان» ظعن: سیر وسفر صحرانشینان برای جستجوی آب و گیاه و چراگاه و جابهجاشدن از موضعی به موضعی دیگر است «و» آنها را سبک مییابید «روز اقامتتان» که آن خیمهها را مجددا به سادگی بر پا میدارید «و از پشمها و کرکها و موهای آنها اثاثیه قرار داد» پشم از آن گوسفند است، کرک از آن شتر و مو از آن بز. اثاثیه: عبارت است از متاع خانه، چون فرشی که در منازل گسترده میشود و خانهها بدان آراسته میشود. و بهرهگیریتان از این اثاثیه؛ «تا وقتی معین» است، یعنی تا آن هنگام است که نیاز خویش را از آنها برآورده سازید. یا تا آن زمان است که کهنه شوند و از کار بیفتند.
﴿وَٱللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّمَّا خَلَقَ ظِلَٰلٗا وَجَعَلَ لَكُم مِّنَ ٱلۡجِبَالِ أَكۡنَٰنٗا وَجَعَلَ لَكُمۡ سَرَٰبِيلَ تَقِيكُمُ ٱلۡحَرَّ وَسَرَٰبِيلَ تَقِيكُم بَأۡسَكُمۡۚ كَذَٰلِكَ يُتِمُّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَيۡكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تُسۡلِمُونَ٨١﴾[النحل: ۸۱].
«و خدا از آنچه آفریده، به سود شما سایهسارها پدید آورد» یعنی: اشیایی چون درختان و سقفها را پدید آورد که از گرمای خورشید به سایه آنها پناه میبرید «و از کوهها برای شما غارها پدید آورده» که بدانها از باران در امان میمانید. ابنکثیر «أکنان» را به دژها و قلعهها معنی نموده، که این معنی دقیقتر و عامتر است «و برای شما تنپوشهایی ساخت» که عبارتند از: پیراهن و جامههای دیگرساخته شده از پشم، پنبه، کتان و غیره «که شما را از گرما حفظ میکند» و همچنین ازسرما. مخصوصا از گرما یاد شد نه از سرما، به سبب اکتفا به ذکر یکی از ضدین از ذکر دیگری، چرا که نگهداری از زیان گرما امری است که انسان گاهی متوجه آن نمیشود پس ذکر آن لازم بود. همچنان محتمل است که عدم ذکر سرما به سبب این باشد که آیه کریمه فقط در مورد منت نهادن به آن چیزی است که از گرما محافظت میکند «و» برای شما «تن پوشهایی» آفرید «که شما را از آسیب جنگتان حمایت میکند» که عبارتند از: زرهها و جوشنهایی که مردم در جنگ میپوشند و بهوسیله آنها خود را از ضرب و طعن و تیر دشمن نگه میدارند «اینگونه وی نعمتش را بر شما تمام میگرداند» با انواع و اصناف نعمتهایی که در اینجا ذکر شد و با غیر آن از نعمتها «تا باشد که منقاد شوید» و به فرمانش گردن نهید زیرا کسیکه به امعان نظر و تأملی درخور در این نعمتها بنگرد، جز مسلمان شدن و گردن نهادن به حق، راه دیگری در پیش روی او باقی نمیماند.
﴿فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا عَلَيۡكَ ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ٨٢﴾[النحل: ۸۲].
«پس اگر رویگردان شدند» از پذیرش تمام اسلام «جز این نیست که بر تو ابلاغ و رساندن آشکار است» و جز این، چیز دیگری بر عهده تو نیست زیرا خداوند متعال تو را بر آن مکلف نساخته که آنها را هر طوری شده به ایمان وادار کنی.
﴿يَعۡرِفُونَ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ ثُمَّ يُنكِرُونَهَا وَأَكۡثَرُهُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ٨٣﴾[النحل: ۸۳].
«نعمت خدا را میشناسند» یعنی: میدانند که این حق تعالی است که بر آنان فضل و منت نهاده اما «باز هم منکر آن میشوند» با اعمال وقیحانه خود؛ از جمله با پرستش غیر الله أو گفتن سخنان باطل و بیهوده، مانند این سخن که: این نعمتها بر اثر شفاعت و میانجیگری بتان به ما ارزانی شده است و اینکه: ما این نعمتها را از پدرانمان به ارث بردهایم! بههرحال، آنان این نعمتها را در راهی که فراهم آورنده رضای پروردگار سبحان باشد، بهکار نمیگیرند «و بیشترینشان کافرند» یعنی: ناسپاس و منکر نعمتهای خدای منانند.
مجاهد در بیان سبب نزول میگوید: اعرابیای نزد رسول خدا صآمد و از ایشان راجع به کار دعوتشان سؤال کرد، رسول خدا صاین آیه را بر وی قرائت کردند: ﴿وَٱللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّنۢ بُيُوتِكُمۡ سَكَنٗا﴾[النحل: ۸۰]. «و خدا برای شما از خانههایتان مایه آرامشی قرار داد»، اعرابی گفت: آری! چنین است. باز قرائت کردند: ﴿وَجَعَلَ لَكُم مِّن جُلُودِ ٱلۡأَنۡعَٰمِ بُيُوتٗا﴾[النحل: ۸۰]. «و از پوست حیوانات برای شما خانههایی قرار داد»، اعرابی گفت: آری! چنین است. تا اینکه رسیدند به: ﴿كَذَٰلِكَ يُتِمُّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَيۡكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تُسۡلِمُونَ﴾[النحل: ۸۱]. «اینگونه او نعمتش را بر شما تمام میگرداند، باشد که به فرمانش گردن نهید». در این هنگام آن اعرابی روی گردانید پس نازل شد: ﴿يَعۡرِفُونَ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ ثُمَّ يُنكِرُونَهَا﴾[النحل: ۸۳].
﴿وَيَوۡمَ نَبۡعَثُ مِن كُلِّ أُمَّةٖ شَهِيدٗا ثُمَّ لَا يُؤۡذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ وَلَا هُمۡ يُسۡتَعۡتَبُونَ٨٤﴾[النحل: ۸۴].
«و آن روز که از هر امتی گواهی را برانگیزیم» گواه هر امت، پیامبر آن است که در حقش به ایمان و تصدیق و علیه آن به کفر و انکار و تکذیب گواهی میدهد و آن روز، روز قیامت است «سپس به کافران اجازه داده نمیشود» که عذرخواهی کنند زیرا نه حجتی دارند و نه عذری، یا به آنان اجازه داده نمیشود که بهسوی دار دنیا برگردند «و نه از آنان عتاب طلب کرده میشود» طلب عتاب، یعنی طلب بازگشت به مرضیات الهی. یعنی: به آنان گفته نمیشود که هماکنون پروردگارتان را راضی کنید. این امر بدان جهت از آنها مطالبه نمیشود که آخرت دار جزاست نه دار تکلیف و عمل پس پذیرش عذر و درخواست جبران مافات، وقتی مفید است که راه برگشت به رضای خدای سبحان هموار باشد.
﴿وَإِذَا رَءَا ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ ٱلۡعَذَابَ فَلَا يُخَفَّفُ عَنۡهُمۡ وَلَا هُمۡ يُنظَرُونَ٨٥﴾[النحل: ۸۵].
«و چون ستم پیشگان» یعنی: کافران و مشرکان «عذاب را ببینند» یعنی عذاب جهنم که به سبب شرک آوردن سزاوار آن شدهاند، در این هنگام به آنان اضطراب و بیقراری دست میدهد «پس از آنان سبک کرده نشود» این عذاب بهمدت حتی یک لحظه «و مهلت داده نمیشوند» تا توبه کنند.
﴿وَإِذَا رَءَا ٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْ شُرَكَآءَهُمۡ قَالُواْ رَبَّنَا هَٰٓؤُلَآءِ شُرَكَآؤُنَا ٱلَّذِينَ كُنَّا نَدۡعُواْ مِن دُونِكَۖ فَأَلۡقَوۡاْ إِلَيۡهِمُ ٱلۡقَوۡلَ إِنَّكُمۡ لَكَٰذِبُونَ٨٦﴾[النحل: ۸۶].
«و چون کسانی که شرک ورزیدهاند، شریکان خود را ببینند» یعنی: بتان و معبودانی را که در دنیا عبادت کردهاند زیرا بتان و معبودان باطل نیز با مشرکان برانگیخته میشوند «میگویند: پروردگارا! اینانند شریکان ما که ما بجز تو میپرستیدیم» هدفشان از این سخن انداختن تمام بار گناه بر گردن بتان و معبودان باطل است «ولی شریکان این سخن آنان را رد میکنند» یعنی: خدای ﻷآن بتان و شیاطین را ناطق میگرداند و آنها سخن مشرکان را رد کرده و به آنها میگویند: «که شما جدا دروغگویید» در این پندار که گناهتان را تماما به دوش ما میافگنید بلکه گناه، گناه خود شماست. بهقولی: مراد این است که بتان ومعبودان، مشرکان را در این سخنشان که آنان شریکان خدای سبحان بودهاند، تکذیب کرده و شریک بودن خود برای خدای سبحان را نفی میکنند زیرا خدای ﻷشریکی ندارد.
﴿وَأَلۡقَوۡاْ إِلَى ٱللَّهِ يَوۡمَئِذٍ ٱلسَّلَمَۖ وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ٨٧﴾[النحل: ۸٧].
«و آن روز بهسوی خداوند پیغام انقیاد را بیفگنند» یعنی: آن روز کفار از در تسلیم درآمده و در برابر جلال و جبروت و عزت الهی، منقاد میگردند و به عذاب وی تسلیم میشوند «و آنچه افترا میکردند از آنان گم شود» یعنی: کسانی که به ناروا مورد پرستش آنان قرار میگرفتند، گم و ناپدید میشوند و لذا نمیتوانند برای پرستشگران خود هیچ کاری بکنند.
﴿ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ زِدۡنَٰهُمۡ عَذَابٗا فَوۡقَ ٱلۡعَذَابِ بِمَا كَانُواْ يُفۡسِدُونَ٨٨﴾[النحل: ۸۸].
سپس خدای ﻷجزای کسانی را که میان کفر و بازداشتن از راه خدا أجمع کردهاند بیان کرده و میفرماید: «کسانیکه» خود «کفر ورزیدند و» غیر خود از مردم را نیز «از راه خدا» که راه اسلام است «بازداشتند» و با آراستن کفر برایشان، آنها را به کفر وادار ساختند «عذابی بر عذابشان میافزاییم» عذابی به سبب کفرشان؛ و عذابی دیگر هم به سبب بازداشتنشان از پیروی حق لذا افزون بر آن عذابی که بهسبب گمراهی خود مستحق آن بودند، سزاوار عذاب دیگری میشوند «به سبب آنکه فساد میکردند» یعنی: دیگران را از راه حق به بیراهه میکشانیدند.
در حدیث شریف آمده است: «اهل دوزخ چون از جوشش گرمای آن به فغان وفریاد در میآیند، به محلی کم عمق از آتش دوزخ پناه میبرند پس چون به آن میرسند، عقربهایی به سراغشان میآیند که گویی استرانی بزرگند و افعیهایی که گویی شترانی قوی و دراز گردنند پس آنها را نیش میزنند و این است معنی فزونی عذابشان».
﴿وَيَوۡمَ نَبۡعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٖ شَهِيدًا عَلَيۡهِم مِّنۡ أَنفُسِهِمۡۖ وَجِئۡنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِۚ وَنَزَّلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ تِبۡيَٰنٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُسۡلِمِينَ٨٩﴾[النحل: ۸٩].
«و» به یادآور «روزی را که در هر امتی گواهی» یعنی: پیامبری «ازخودشان» یعنی: از جنسشان «بر آنان برانگیزیم» برای اتمام حجت و قطع معذرت «و تو را هم بر اینان گواه آوریم» که بر له یا علیهشان گواهی دهی. بهقولی معنی این است: به نفع امتت گواهی میدهی. نظیر این آیه در سورههای «بقره/۱۴۳» و «نساء/۳۳» نیز گذشت «و بر تو کتاب را» یعنی: قرآن را «تبیانی برای هر چیز فرود آوردیم» یعنی: قرآن برای همه امور دین و دنیایتان روشنگری است و در آن دستور داده شدهاید که از رسول ما صدر احکامی که ابلاغ میکند، پیروی کنید.
ابنجریر و ابنابیحاتم از ابنمسعود سروایت کردهاند که فرمود: «همانا خدای ﻷاین کتاب را روشنگر همه چیز نازل فرموده ولی علم و دانش ما از آنچه که برای ما در قرآن تبیین شده، کوتاه است». بنابراین، در اسلام هیچ قضیهای از قضایای فردی و اجتماعی مورد نیاز انسان فروگزار نشده است «و رهنمودی است» قرآن برای بندگان «و رحمتی» است برای آنان «و بشارتی است برای مسلمانان» مخصوصا نه برای غیر آنان زیرا این مسلمانانند که از قرآن بهره کافی میبرند.
﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِيتَآيِٕ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَيَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِ وَٱلۡبَغۡيِۚ يَعِظُكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ٩٠﴾[النحل: ٩۰].
«در حقیقت، خدا به عدل و احسان امر میکند» عدل: انصاف و میانهروی است که در میان دو طرف افراط و تفریط قرار دارد و ـ چنانکه ابنعطیه گفته است ـ شامل هر امر واجبی میشود؛ اعم از عقاید، احکام، معامله با مردم در ادای امانات، ترک ستم و در پیش گرفتن شیوه دادگری و انصاف. اما احسان: عبارت است از تفضل و نیکی به دیگران در آنچه که واجب نیست؛ چون دادن صدقه نافله، انجام دادن عبادات نافله و دیگر اعمال نیکی که خدای ﻷبر انسان فرض نگردانیده. احسان در عبادت ـ چنانکه در حدیث شریف به روایت عمر سآمده است ـ «عبارت از آن است که خداوند أرا آنگونه عبادت کنیکه گویی او را میبینی زیرا اگر تو او را نمیبینی، او تو را میبیند». البته برترین و بهترین نوع احسان، احسان به کسی است که نسبت به انسان بدی میکند زیرا در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صفرمودند: «به کسی که به تو بدی کرده، احسان کن تا مسلمانی راستین گردی».
«و» حق تعالی شما را امر میکند به «بخشش به خویشاوندان» و نزدیکان، آنچه را که نیازشان بدان محسوس است و این معنی شامل صله رحم نیز میشود «و نهی میکند از فحشاء» فحشاء: عبارت از خصلتی است که بسیار زشت و قبیح باشد ـ اعم از گفتار یا کردار ناشایست ـ مانند زنا و بخل «و» شما را منع میکند از «منکر» منکر: چیزی است که شرع شریف آن را ناپسند شمرده و از آن نهی کرده است، که این معنی شامل تمام گناهان میشود «و» شما را منع میکند از «بغی» بغی: عبارت است از کبر، ستم و تجاوز مادی یا معنوی بر مردم. درحدیث شریف آمده است: «هیچ گناهی چون بغی و قطع صله رحم سزاوارتر به آن نیست که خداوند أمجازاتش را در دنیا برای صاحبش شتابان بفرستد، بههمراه آنچه که برایش در آخرت ذخیره میکند». «به شما اندرز میدهد» با آنچه که در این آیه از اوامر و نواهی بیان کرده است «باشد که پند گیرید» از این اندرزها.
ابنمسعود سمیگوید: «این آیه جامعترین آیه در کتاب خداوند أبرای [مفاهیم] خیر و شر است». یادآور میشویم که همین آیه کریمه، سبب اسلام آوردن بسیاری از عقلای عرب گردید که عثمان بن مظعون ساز آن جمله بود.
﴿وَأَوۡفُواْ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ إِذَا عَٰهَدتُّمۡ وَلَا تَنقُضُواْ ٱلۡأَيۡمَٰنَ بَعۡدَ تَوۡكِيدِهَا وَقَدۡ جَعَلۡتُمُ ٱللَّهَ عَلَيۡكُمۡ كَفِيلًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ مَا تَفۡعَلُونَ٩١﴾[النحل: ٩۱].
«و چون با خدا پیمان بستید، به عهد خدا وفا کنید» این معنی، شامل هر عهد و پیمانی است که انسان میبندد، مانند عهد بیعت با خلیفه و غیره. بریده سدر بیان سبب نزول میگوید: این آیه درباره بیعت با رسول خدا صنازل شد. «و سوگندهایخود را پس از استوار کردن آنها نشکنید» یعنی: سوگندهای مربوط به پیمانها و میثاقها را بعد از مؤکد ساختن و استوار نمودن آنها نشکنید «حال آنکه خدا را بر خود کفیل گرفتهاید» یعنی: او را بر خود گواه گرفته اید. به قولی معنی این است: او را بر خود ضامن گرفته اید «بیگمان خدا از آنچه میکنید، آگاه است» پس شما را در قبال آن جزا میدهد.
﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّتِي نَقَضَتۡ غَزۡلَهَا مِنۢ بَعۡدِ قُوَّةٍ أَنكَٰثٗا تَتَّخِذُونَ أَيۡمَٰنَكُمۡ دَخَلَۢا بَيۡنَكُمۡ أَن تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرۡبَىٰ مِنۡ أُمَّةٍۚ إِنَّمَا يَبۡلُوكُمُ ٱللَّهُ بِهِۦۚ وَلَيُبَيِّنَنَّ لَكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ مَا كُنتُمۡ فِيهِ تَخۡتَلِفُونَ٩٢﴾[النحل: ٩۲].
«و» در شکستن سوگندها و گسستن پیمانها «مانند آن زنی نباشید که رشته خود را» یعنی: آنچه را که بافته بود «پس از محکم بافتن آن» یعنی: پس از استوارساختن و به انجام رساندن آن پارچه بافته شده «یکی یکی از هم گسست» یعنی: اگر سوگندها و پیمانهایتان را بشکنید، همانند آن زنی هستید که تکهای را محکم میبافت، سپس آن را رشتهرشته از هم میگسست و به حال اول آن بر میگرداند. ابنکثیر در بیان سبب نزول میگوید: «در مکه زنی احمق و ابله بود که چون رشتهای را میبافت، آن را از هم باز میکرد و دیگر بار آن رامیرشت و باز آن را از هم میگسست». «تا سوگندهای خود را در میان خود وسیله تقلب سازید» دخل: نیرنگ، فریب، تقلب و دغلی است «که» این نیرنگ و دغل به خیال این است که «گروهی از گروهی افزونترند» از نظر تعداد و مال و منال. یعنی: شما برای مردم ـ وقتی از شما در تعداد و مال و منال بیشتر باشند ـ سوگند میخورید تا به شما اطمینان کنند ولی چون بر آنان امکان غدر و خیانت یافتید، به آنان غدر میکنید.
هدف آیه کریمه، نهی از بازگشتن به کفر به سبب فریفته شدن به کثرت کفار و کثرت اموالشان است. به قولی: این هشداری است به مؤمنان از اینکه مبادا به بسیاری تعداد قریش و فراوانی اموالشان فریفته شده و بیعت خود را با رسول خدا صنقض کنند. مجاهد میگوید: «اعراب با حلیفان خویش پیمان میبستند اما چون گروهی دیگر را از آنان افزونتر و نیرومندتر میدیدند، آن پیمان را شکسته و با این گروه نیرومندتر همپیمان میشدند لذا از این کار منع شدند». «جز این نیست که خدا شما را به آن افزونی میآزماید» یعنی: شما را امتحان میکند که آیا به ریسمان وفا چنگ میزنید، یا به فزونی مال و شمار دیگران فریفته شده عهد و بیعتتان را میشکنید «و البته برای شما در روز قیامت آنچه را در آن اختلاف میکردید، بیان میکند» پس در آن روز، خداوند أحق را نمایان ساخته و درجات حقباوران را بالا میبرد و در جانب مقابل، باطل و باطل پرستان را نمایان و عریان کرده عذابی را که سزاوار آنند بر آنها فرود میآورد.
﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَلَٰكِن يُضِلُّ مَن يَشَآءُ وَيَهۡدِي مَن يَشَآءُۚ وَلَتُسَۡٔلُنَّ عَمَّا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٩٣﴾[النحل: ٩۳].
«و اگر خدا میخواست، قطعا شما را امتی واحد قرار میداد» که به مقتضای سرشت و غریزه، همانند فرشتگان بر مدار طاعت و انقیاد قرار گرفته و همه با وفاق تمام سر در این راه میداشتید و بر حق و حقیقت متفق و همداستان میبودید «ولی» حکمت الهی اقتضا کرد تا شما را در عرصه اعتقاد و عمل مختار بگذارد لذا بر اساس این سنت و حکمت است که «هر که را بخواهد گمراه میکند» یعنی: خداوند أهرکه را که علم ازلی وی بر آن رفته که او آزادانه گمراهی را انتخاب میکند، گمراه میکند و او را خوار و بیمقدار میگرداند و این حکمی عادلانه از سوی وی درباره آنان است بنابراین، آنان بر اثر گمراهی، پیمانشکنی وسوگندشکنی را سهل و ساده میپندارند «و هر که را بخواهد هدایت میکند» یعنی: خداوند أهر که را که علم ازلی وی بر آن رفته که او هدایت را انتخاب میکند، با توفیق دادنش به راه هدایت ـ بهعنوان فضلی از سوی خویش ـ هدایت میکند پس گمراه ساختن حق تعالی، عدل وی است و هدایت کردن وی، فضلش «و البته از چون و چند آنچه میکردید» از اعمال در دنیا «از شما پرسیده خواهد شد» در روز قیامت و در برابر آن جزا خواهید یافت.
﴿وَلَا تَتَّخِذُوٓاْ أَيۡمَٰنَكُمۡ دَخَلَۢا بَيۡنَكُمۡ فَتَزِلَّ قَدَمُۢ بَعۡدَ ثُبُوتِهَا وَتَذُوقُواْ ٱلسُّوٓءَ بِمَا صَدَدتُّمۡ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلَكُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ٩٤﴾[النحل: ٩۴].
سپس نهی از سوگند شکنی را مجددا تکرار میکند: «و زنهار، سوگندهایتان را دستاویز تقلب میان خود قرار ندهید» مراد از این سوگندها؛ سوگند بیعت با رسول خدا صو دیگر سوگندها است. بدینسان، خدای ﻷکسانی را که با رسول وی صبیعت کردهاند، از شکستن عهد اسلام و یاری دادن دین حق، نهی میکند «تا لغزش قدمی پس از استواریاش پیش آید» یعنی: کسی که پیمان میشکند، خطای بزرگی مرتکب شده و چه بسا که این لغزش او را رهسپار ورطه هلاک گرداند؛ بعد از آنکه در ثبات و پایداری بر پیمان، استوار و ثابتقدم بوده است «و بهسزای آنکه» مردم را «از راه خدا بازداشتهاید، عذاب را بچشید» در دنیا قبل از آخرت زیرا کسیکه بیعت را بشکند و مرتد شود، دیگران نیز در این کار به او اقتدا میکنند پس او در واقع دیگران را نیز از راه خدا أباز داشته است چرا که با این کار خود سنت بدی را مرسوم ساخته لذا گناه آن و گناه کسی که از آن الگوبرداری کند، بر ذمه وی است «و برای شما عذابی بزرگ باشد» در آینده که همانا عذاب آخرت است.
در بیان سبب نزول از کلبی روایت شده است: آیه کریمه در باره مردی از حضرموت بهنام عبدان بن أشوع نازل شد که نزد رسول خدا صاز امرأالقیس کندی شکایت کرد و گفت: او در کنار زمین من زمینی دارد و بخشی از زمین من را بریده به زمین خودش پیوند داده و آن را از من ربوده است. رسول خدا صبهوی فرمودند: «آیا برآنچه میگویی گواهی هم داری؟». گفت: یارسول الله! قوم همه میدانند که من در آنچه میگویم صادقم ولی او را از من گرامیتر میدارند.آن حضرت صبه امرأالقیس فرمودند: «رفیقت چه میگوید؟». او گفت: دروغ و باطل میگوید. پس دستور دادند که سوگند بخورد. اما عبدان گفت: امرأالقیس مردی فاجر است و پروایی از سوگند خوردن ندارد. رسول خدا صفرمودند: «حال که گواهانی نداری، سوگند او را بپذیر». عبدان گفت: جز پذیرفتن سوگندش دیگر هیچ راهی ندارم؟ فرمودند: «خیر!». سپس به امرأالقیس دستور دادند که سوگند بخورد اما همین که برخاست تا سوگند بخورد، آن حضرت صاو را عقب زدند و گفتند: «برگرد». پس چون از نزد ایشان برگشت، این آیه نازل شد.
﴿وَلَا تَشۡتَرُواْ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ ثَمَنٗا قَلِيلًاۚ إِنَّمَا عِندَ ٱللَّهِ هُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٩٥ مَا عِندَكُمۡ يَنفَدُ وَمَا عِندَ ٱللَّهِ بَاقٖۗ وَلَنَجۡزِيَنَّ ٱلَّذِينَ صَبَرُوٓاْ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٩٦﴾[النحل: ٩۵-٩۶].
«و پیمان الهی را به بهای ناچیزی نفروشید» و آن هر گونه متاع دنیویای است، هرچند که در شکل ظاهری بسیار و با ارزش باشد «زیرا آنچه نزد خداست» از پیروزی، غنایم جنگ، رزق فراخ در دنیا و آنچه نزد وی در آخرت از نعمتهای بهشت است «همان برای شما بهتر است، اگر بدانید» یعنی: اگر از اهل علم و تمیز باشید زیرا «آنچه نزد شماست» از بهرههای دنیا «فانی میشود» هرچند فراوان و بالاتر از حد توقع و تصور شما هم باشد «و آنچه نزد خداست» از گنجینههای رحمت وی «باقی است» و فناناپذیر و پاینده، که هرگز گسست و انقطاعی ندارد «و البته صابران را بر حسب نیکوترین آنچه عمل میکردند، پاداش میدهیم» یعنی: قطعا به آنان به سبب شکیباییشان در ثبات و پایداری بر عهد با رسولخدا ص، استمرارشان بر ایستادگی در پای میثاق تکلیف، جهادشان با کافران و نیز شکیبایی و پایداریشان بر آزارها و شکنجههای دشمن، پاداش میدهیم و این پاداش و مزد برحسب نیکوترین طاعاتی است که میکردند، بدین معنی که بر گناهان و بدیهایی که در گذشته کردهاند، قلم عفو میکشیم.
﴿مَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا مِّن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَنُحۡيِيَنَّهُۥ حَيَوٰةٗ طَيِّبَةٗۖ وَلَنَجۡزِيَنَّهُمۡ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٩٧﴾[النحل: ٩٧].
کلبی در بیان سبب نزول میگوید: چون دو آیه فوق نازل شد، امرأالقیس گفت؛ آری! حقیقت این است که آنچه نزد من است نابود میشود ولی رفیقم (عبدان) برحسب نیکوترین آنچه عمل میکند، پاداش مییابد. بارخدایا! او در آنچه که علیه من ادعا کرده صادق است، من زمین او را بریدم و به زمین خود ضمیمه کردم اما به خدا سوگند که نمیدانم چه اندازه؟ پس هر چه میخواهد از زمین من بگیرد و مانند آن را نیز همراه آن، به اضافه آنچه از محصول آن خوردهام! همان بود که نازل شد: «هر کس از مرد یا زن که کار نیک کند» کار نیک: کار موافق با کتاب خدا أو سنت پیامبر وی ص است «و او مؤمن باشد» زیرا عمل نیک کافر هیچ ارزش و اعتباری ندارد «بیگمان به زندگی پاک و پسندیدهای زندهاش میداریم» در دنیا؛ با بخشیدن رزق و روزی حلال به او و توفیق بخشیدنش به دریافت حلاوت طاعت و با آماده ساختن تمام وجوه راحت و آسایش وی. ابن عباس سمیگوید: «مراد از آن؛ فراهم ساختن زمینه کار پاکیزه و عمل شایسته برای وی است». بهقولی دیگر: مراد از زندگی پاکیزه، زندگی در بهشت است «و مسلما به آنان» در آخرت «بر حسب نیکوترین آنچه میکردند، پاداش میدهیم» تفسیر نظیر این جمله، در آیه قبل گذشت. در حدیث شریف آمده است: «قطعا هرکس به اسلام راه یافت و معیشت مادی زندگیاش در حد کفاف بود و به آن حد قناعت ورزید، رستگار گشت».
﴿فَإِذَا قَرَأۡتَ ٱلۡقُرۡءَانَ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِ مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ ٱلرَّجِيمِ٩٨﴾[النحل: ٩۸].
«پس آن گاه که میخواهی قرآن بخوانی، از شیطان رانده شده به خدا پناه ببر» یعنی: از خدای سبحان بخواه تا تو را از وسوسههای شیطان راندهشده و ملعون، در پناه خود بدارد. باید دانست که قرائت «أَعُوذُ بِاُللهِ مِنَ اُلشَّیطَنِ اُلرَّجِیمِ» خواننده را از آشفتگی فکری در هنگام تلاوت باز داشته و به او امکان میدهد تا در آیات قرآن تدبر و تفکر کند. گفتنی است که خطاب به نبیاکرم صخطاب به امتشان است بلکه خطاب به امت در اولویت قرار دارد زیرا رسول خدا صاز وسوسههای شیطان معصوم بودهاند.
امر به خواندن « أَعُوذُ بِاُللهِ مِنَ اُلشَّیطَنِ اُلرَّجِیمِ» در هنگام تلاوت قرآن، به اجماع علما مفید استحباب است. همچنین جمهور علما بر آنند که مستحب خواندن « أَعُوذُ بِاُللهِ مِنَ اُلشَّیطَنِ اُلرَّجِیمِ» قبل از تلاوت قرآن است نه بعد از آن.
﴿إِنَّهُۥ لَيۡسَ لَهُۥ سُلۡطَٰنٌ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ٩٩﴾[النحل: ٩٩].
«هرآینه شیطان را سلطانی نیست» یعنی: او تسلط و غلبهای ندارد «بر» اغوای «کسانی که ایمان آوردهاند و بر پروردگارشان توکل میکنند» یعنی: امور خویش را ـ در هر سخن و عملی ـ به او تفویض میکنند زیرا ایمان به خدا أو توکل بهوی، شیطان را از وسوسه کردن آنان باز میدارد و اگر هم او در یکی از آنان وسوسهای القاء نماید، وسوسهاش تأثیری ندارد.
﴿إِنَّمَا سُلۡطَٰنُهُۥ عَلَى ٱلَّذِينَ يَتَوَلَّوۡنَهُۥ وَٱلَّذِينَ هُم بِهِۦ مُشۡرِكُونَ١٠٠﴾[النحل: ۱۰۰].
«جز این نیست که سلطه او» به اغوا و فریفتن «فقط بر کسانی است که وی را به سرپرستی برمیگیرند» یعنی: شیطان را به ولایت و دوستی گرفته، از او در وسوسههایش اطاعت کرده و خداوند أرا نافرمانی میکنند «و» همچنین سلطه شیطان «بر کسانی» است «که آنان برای خدا شریک مقرر میکنند» بهخاطر شیطان و به سبب وسوسه وی.
سپس خداوند متعال به طرح و رد دو شبهه کفار پیرامون قرآن میپردازد؛ شبهه اول در مورد قضیه «نسخ» و شبهه دوم در این مورد است که قرآن به ظن باطل آنان، منشأ بشری دارد:
﴿وَإِذَا بَدَّلۡنَآ ءَايَةٗ مَّكَانَ ءَايَةٖ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُوٓاْ إِنَّمَآ أَنتَ مُفۡتَرِۢۚ بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ١٠١﴾[النحل: ۱۰۱].
«و چون آیتی را بهجای آیتی بدل کنیم» یعنی: چون آیهای را منسوخ کنیم [۲٩]با آوردن آیهای دیگر بهجای آن؛ «و خدا به آنچه نازل میکند داناتر است، میگویند» کفار قریش که از حکمت نسخ بیخبر میباشند «جز این نیست که تو» ای محمد! «افتراکنندهای» یعنی: تو بر خدا دروغ و افترا میبندی و آنچه را که او نگفته، بر وی بر میسازی، از آنجا که میپنداری خداوند تو را به امری فرمان داده، سپس مجددا تو را برخلاف آن دستور داده است! خدای متعال در رد این پندار کفار میگوید: «بلکه اکثر آنان نمیدانند» حکمت در نسخ را و اینکه در مشروعساختن حکم منسوخ شده، مصلحتی موقت و مقطعی در کار بوده که بعد از گذشت آن وقت معین، قطعا مصلحت در آن است که حکم دیگری مشروع گردد.
﴿قُلۡ نَزَّلَهُۥ رُوحُ ٱلۡقُدُسِ مِن رَّبِّكَ بِٱلۡحَقِّ لِيُثَبِّتَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهُدٗى وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُسۡلِمِينَ١٠٢﴾[النحل: ۱۰۲].
«بگو: آن را» یعنی: قرآن را «روح القدس» یعنی: جبرئیل ÷که از پلیدیهای بشری پاک است «از جانب پروردگارت» و به فرمان وی «به حق فرود آورده است» حقی که هیچ خطایی در آن نیست و مبتنی بر حکمتهای بالغهای که صلاح خلق در آنها نهفته است «تا کسانی را که ایمان آوردهاند، استوار گرداند» بر ایمان، به وسیله این قرآن «و برای مسلمانان هدایت و بشارتی است» زیرا آنان را بهسوی احکام ناسخ هدایت میکند و باورمندان به ناسخ و منسوخ و غیر آن از کتاب خداوند أرا به پاداش عظیم بشارت میدهد. پس قرآن از یک جهت پایدار سازنده مؤمنان بر ایمان است و از جهتی دیگر، هدایتگر و مژده بخش آنهاست.
﴿وَلَقَدۡ نَعۡلَمُ أَنَّهُمۡ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُۥ بَشَرٞۗ لِّسَانُ ٱلَّذِي يُلۡحِدُونَ إِلَيۡهِ أَعۡجَمِيّٞ وَهَٰذَا لِسَانٌ عَرَبِيّٞ مُّبِينٌ١٠٣﴾[النحل: ۱۰۳].
سپس حق تعالی شبهه دوم کافران را اینگونه مطرح نموده و رد مینماید: «و نیک میدانیم که کافران میگویند: جز این نیست که بشری به او آموزش میدهد» یعنی: بیگمان محمد صقرآن را از بشری از بنیآدم میآموزد نه از فرشتهای. خاطرنشان میشود؛ بشری که این گمان را به او بستند ـ بنا به روایتی در بیان سبب نزول ـ غلام فاکه بن مغیره بهنام «جبر» بود که در آغاز عقیده نصرانی داشت و بعدا به اسلام گروید. این غلام در پای کوه صفا به شغل فروشندگی مشغول بود وگهگاهی رسول خدا صبا او مینشستند و چند کلمهای با او سخن میگفتند، زبان این غلام، عجمی (رومی) بود و او زبان عربی را فقط در حدی میدانست که پاسخ طرف را ـ بسیار به مشکل آن هم در حد ضرورت ـ داده میتوانست.
قطعا این پندارشان بیاساس است زیرا: «زبان کسی که این نسبت را به او میدهند، عجمی است» و زبان عجمی در برابر زبان عربی الکن بوده و بهره چندانی از فصاحت ندارد «در حالیکه این» قرآن «به زبان عربی شیوا و روشن است» و از بلاغت عربی و بیانی روشن و اعجازگونه برخوردار میباشد پس چگونه میپندارید که بشری از عجم این قرآن را به او میآموزد، درحالیکه شما خود که سردمداران فصاحت و علمداران بلاغت هستید، از معارضه با سورهای از قرآن عاجز گشتهاید؟ پس کسی که کمترین بهرهای از عقل داشته باشد، چنین اتهامی نمیبندد و چنین سخنی نمیگوید.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ لَا يَهۡدِيهِمُ ٱللَّهُ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ١٠٤﴾[النحل: ۱۰۴].
«در حقیقت کسانی که به آیات خدا ایمان نمیآورند» یعنی: قرآن را تصدیق نمیکنند «خدا آنان را هدایت نمیکند» بهسوی حق و راه نجات، بهدلیل آنچه که او در علم ازلی خود از شقاوتشان دانسته است «و برایشان عذابی دردناک است» بهسبب کفر و تکذیبشان.
﴿إِنَّمَا يَفۡتَرِي ٱلۡكَذِبَ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰذِبُونَ١٠٥﴾[النحل: ۱۰۵].«جز این نیست که فقط کسانی دروغپردازی میکنند که به آیات خدا ایمان ندارند» پس چگونه از پیامبر صدروغپردازی روی میدهد در حالیکه او در رأس مؤمنان به آیات الله أقرار دارد؟ «و آنان» که به این وصف موصوفند «خود دروغگویانند» یعنی: بیگمان دروغ، وصفی لازم برای خود آنان و عادتی از عادات همیشگی خودشان است.
این آیه ردی بر هر دو شبهه یاد شده کفار؛ یعنی قضیه «نسخ» و این شبهه باطل آنان است که قرآن منشأ بشری دارد.
﴿مَن كَفَرَ بِٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ إِيمَٰنِهِۦٓ إِلَّا مَنۡ أُكۡرِهَ وَقَلۡبُهُۥ مُطۡمَئِنُّۢ بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَٰكِن مَّن شَرَحَ بِٱلۡكُفۡرِ صَدۡرٗا فَعَلَيۡهِمۡ غَضَبٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ١٠٦﴾[النحل: ۱۰۶].
«هرکس پس از ایمان آوردن خود، به خدا کفر ورزد» او عذابی سخت و دردناک در پیش دارد و مستوجب خشم خدا أمیگردد «مگر آن کس که مجبور شده ولی قلبش به ایمان آرام و استوار است» این آیه ناظر بر کسانی است که با نطق سخن کفر یا با ارتکاب عمل کفر، مرتد میشوند بعد از آنکه به اسلام در آمده بودند.
باید دانست که گفتن سخن کفر یا ارتکاب عمل کفر دارای دو حالت است: یکی اینکه چنین چیزی به رضا و اختیار انسان از وی صادر شود. دوم اینکه کسی دیگر او را به گونهای بر کفر اکراه و اجبار نماید که بیم کشته شدن وی متصور باشد پس در این هنگام از روی ناچاری فقط به زبان کلمه کفر را بگوید درحالیکه قلبش به ایمان مطمئن است. لذا حکم این دو حالت یکسان نیست زیرا اکراه و اجبار بر کفر مستوجب سزا و گناه نبوده و اگر کسی به زور وادار ساخته میشود که سخنی کفرآمیز بگوید، یا فعل کفریای همچون سجده کردن برای غیر خدا أرا انجام دهد، بر او گناهی نیست، به شرط اینکه قلبش در حال صدور این قول یا فعل کفری، به ایمان مطمئن باشد بنابراین، بر چنین کسی به کفر حکم نمیشود. اما حسن، اوزاعی، شافعی و سحنون رحمهمالله برآنند که این رخصت فقط درگفتن سخن کفر است، نه در انجام دادن فعل کفر پس در انجام دادن فعل کفر هیچ رخصتی نیست.
اما حالت دیگر گرایش به کفر: «ولی کسی که» از روی اختیار و عمد مرتد شود «و به کفر سینه گشاده کند» یعنی: به کفر راضی باشد و به آن اطمینان یافته وپایداری کند «پس غضبی از جانب خدا بر آنان است و برایشان عذابی بزرگ خواهد بود» لذا چنین کسانی در معرض خشم و عذاب الهی قرار دارند.
عبدالرزاق، ابنسعد و ابنجریر در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت کردهاند: «مشرکان عماربنیاسر را گرفته و سخت شکنجه و آزارش دادند و رهایش نکردند تا رسول خدا صرا دشنام داده و خدایانشان را به نیکی یاد کند. سرانجام او در زیر فشار شکنجه، به گفتن این سخن وادار شد آنگاه آشفته و اندوهناک نزد رسول خدا صآمد، آن حضرت صبه وی گفتند: حکایت چیست؟ گفت: حکایت شر و شرمساری؛ مرا چنان شکنجه کردند تا به اجبار زبان به دشنام شما آلودم و خدایانشان را ستودم! فرمودند: اما قلبت را چگونه مییابی؟ گفت: مطمئن به ایمان. فرمودند: باکی نیست، اگر دگربار نیز به همچو حالی روبرو شدی و از تو خواستند تا نظیر آن سخن را بگویی؛ بگو، که بر تو حرج و گناهی نیست. همان بود که این آیه کریمه نازل شد».
اما بهتر و اولی این است که مؤمن بر دینش پایداری کند، هرچند این امر به قتل وی بینجامد، از همین روی علما اجماع دارند بر اینکه: اگر کسی بر کفر اجبار میشود و عمل به عزیمت را انتخاب کرده تن به کشته شدن میدهد، نزد خدای ﻷاز کسی که رخصت را انتخاب کرده، پاداش بزرگتری دارد. بنابراین، دستور رسول خدا صبه عمار سدر بازگشت به گفتن کلمه کفر در صورت بازگشت کفار به عمل شکنجه، مفید اباحت است نه مفید ندب و وجوب، بهدلیل اینکه خبیب سدر برابر فشارهای قریش تن به تقیه نداد تا سرانجام او را به شهادت رساندند و شکی نیست که مقام و مرتبتش نزد رسول خدا صبهتر از عمار سبود که تن به تقیه داده بود.
﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمُ ٱسۡتَحَبُّواْ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا عَلَى ٱلۡأٓخِرَةِ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡكَٰفِرِينَ١٠٧﴾[النحل: ۱۰٧].
«این» کفر بعد از ایمان «به سبب آن است که آنان زندگانی دنیا را دوست داشتند» یعنی: به سبب برتری دادن آنان است زندگانی دنیا را «بر آخرت و به سببآن است که خدا گروه کافران را هدایت نمیکند» بهسوی ایمان؛ مادامی که آنها ترجیح دهنده کفر بر ایمان باشند و این سنت حق تعالی است در خلقش.
﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ طَبَعَ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ وَسَمۡعِهِمۡ وَأَبۡصَٰرِهِمۡۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡغَٰفِلُونَ١٠٨﴾[النحل: ۱۰۸].
«آنان» یعنی: مرتدان برتری دهنده دنیا بر امر خدای و ﻷو ایمان به وی «کسانیاند که خدا بر دلها و بر گوش و دیدگانشان مهر نهاده است» پس اندرزها را بهسمع قبول نمیشنوند و نمیفهمند و نشانههایی را که بهوسیله آنها به حق راهیافته میشود، نیز نمیبینند «و آنان خود غافلانند» از فرجام بدی که خدای ﻷدرباره آنان اراده کرده است و هیچ غفلتی همانند این غفلت نیست.
ملاحظه میشود که خداوند متعال در این دو آیه، شش حکم را علیه مرتدان صادر کرده است.
﴿لَا جَرَمَ أَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ١٠٩﴾[النحل: ۱۰٩].
«شک نیست در اینکه آنها در آخرت همان زیانکارانند» یعنی: در خسران و زیان کامل قراردارند و به حدی درآن فرورفتهاند که فوق آن دیگر حد و مرزی متصور نیست.
﴿ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هَاجَرُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا فُتِنُواْ ثُمَّ جَٰهَدُواْ وَصَبَرُوٓاْ إِنَّ رَبَّكَ مِنۢ بَعۡدِهَا لَغَفُورٞ رَّحِيمٞ١١٠﴾[النحل: ۱۱۰].
«از سوی دیگر، پرودگارت نسبت به کسانی که هجرت کردند» از دار کفر بهسوی دار اسلام «بعد از آنکه مورد شکنجه قرار گرفتند» یعنی: بعد از آنکه کفار آنان را با شکنجه و آزار به فتنه درافگندند و آنها در زیر شکنجه و فشار به گفتن کلمه کفر مجبور شدند «سپس جهاد کردند» در راه خدا أ«و صبر کردند» بر جهاد و برسختیهای تکلیف «بیگمان پروردگارت بعد از آن» افتادنشان در فتنه کفار «قطعا آمرزنده و مهربان است» زیرا آنها کلمه کفر را به اجبار و در زیر شکنجه کفار گفتهاند و سینهها و دلهایشان پذیرای کفر نگردیده است. بهقولی معنی این است: حق تعالی بر کسانی که مورد فتنه و شکنجه قرارگرفته و از بیم از دست رفتن جان خود کلمه کفر را بر زبان آوردند و کار بدانجا انجامید که سینههایشان هم پذیرای کفر شد، آمرزگار مهربان است، چنانچه بهسوی او توبهکار شده و به دار الهجره پیامبرش هجرت کنند و همراه با وی علیه دشمنان دین و دعوت جهاد نمایند.
ابنکثیر میگوید: «این آیه ناظر بر گروه دیگری از مسلمانان است که در مکه بهسر میبردند و از زمره مستضعفان بوده در میان قوم خود هیچ ارج و مقامی نداشتند، آنها در زیر فشار زبونساز و زجرآور کفار سرانجام به فتنه پیوستند اما آخرالامر امکان هجرت یافته خود را از چنگ آنان رهانیده و به طلب خشنودی وآمرزش الهی، سرزمین و خانواده و اموال خود را ترک کردند و به سلک مؤمنان در آمده با کفار جهادی پایدارانه نمودند، که پروردگار متعال در این آیه به آنان وعده آمرزش داد».
﴿۞يَوۡمَ تَأۡتِي كُلُّ نَفۡسٖ تُجَٰدِلُ عَن نَّفۡسِهَا وَتُوَفَّىٰ كُلُّ نَفۡسٖ مَّا عَمِلَتۡ وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ١١١﴾[النحل: ۱۱۱].
«آن روز که هرکس دفاعکنان از طرف شخص خود میآید» تا خود را از عذاب نجات دهد. یعنی: هر انسانی در روز قیامت فقط برای نجات و خلاصی خودش حجت و عذر پیش میآورد و فقط به خود میاندیشد و کسی دیگر برایش اهمیتی ندارد «و هرکس به جزای آنچه کرده» از خیر یا شر «بی کم و کاست پاداش مییابد و بر آنان ستم نمیرود» یعنی: نه از پاداش خیر کاسته میشود و نه بر کیفر شر افزوده میگردد.
﴿وَضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا قَرۡيَةٗ كَانَتۡ ءَامِنَةٗ مُّطۡمَئِنَّةٗ يَأۡتِيهَا رِزۡقُهَا رَغَدٗا مِّن كُلِّ مَكَانٖ فَكَفَرَتۡ بِأَنۡعُمِ ٱللَّهِ فَأَذَٰقَهَا ٱللَّهُ لِبَاسَ ٱلۡجُوعِ وَٱلۡخَوۡفِ بِمَا كَانُواْ يَصۡنَعُونَ١١٢﴾[النحل: ۱۱۲].
«و خدا شهری را مثل زده است» این مثلی است که خدای ﻷبرای مردم مکه زده است تا قریش بیدار شود، به خود آید و بر گمراهیاش استمرار نورزد.
بهقولی مراد از «قریه» در اینجا خود شهر مکه است که خداوند أآن را برای غیر آن از شهرهای ستمگر مثل زده است و این در زمانی بود که رسول خدا صدر حق مکیان دعای بد کردند و گفتند: «اللهم اشدد وطأتك على مضر واجعلها عليهم سنين كسني يوسف». «بارالها! فشارت را بر مضر سخت کن و آن فشار را برآنان قحطیای چون قحطی عهد یوسف ÷بگردان» پس دعای رسول خدا صمستجاب شد و آنان به قحطی سختی مبتلا شدند تا بدانجا که استخوانهای پوسیده را میخوردند. همچنین این مثل، اندرز و هشداری به غیر مکیان است که از مانند چنین فرجامی بپرهیزند.
آری! تأمل کنید در مثل آن شهر: «که امن و امان بود» و مردم آن نه ترسی داشتند، نه نگرانی و هراس و پریشانحالیای «روزیش از هر سو به خوشی و فراوانی میرسید» یعنی: سرزمین های دور و نزدیک، نعمتهای خود را بهسوی مکه گسیل میداشت «پس کافر شدند» مردم آن شهر به خدای سبحان و پیامبرانش و «به نعمتهای خداوند» که برآنان منت نهاده بود ناسپاسی کردند «پس خداوند بهسزای آنچه میکردند، لباس گرسنگی و ترس را بر آن» یعنی: بر مردم آن شهر «چشانید» و بهوسیله این عذاب آنان را چنان لاغر و رمق باخته و فلاکتزده ساخت که گویی این حال بد، لباسی است که برتن آنان پوشانده شده است. اینگونه بود که خداوند متعال دو حالت اول را به ضد آنها تبدیل نمود؛ یعنی گرسنگی را بهجای فراوانی و گشایش، و ترس و هراس را بهجای امنیت.
﴿وَلَقَدۡ جَآءَهُمۡ رَسُولٞ مِّنۡهُمۡ فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَهُمۡ ظَٰلِمُونَ١١٣﴾[النحل: ۱۱۳].
«و بهیقین، بهسوی آنان» یعنی: بهسوی مردم مکه، یا بهسوی شهری که به آن مثل زده شده است «پیامبری از خودشان آمد» یعنی: از جنسشان که آنها او و نسبش را نیک میشناختند «اما او را تکذیب کردند» در پیامی که به همراه آورده بود «پس عذاب آنان را فروگرفت» یعنی: از سوی خدای سبحان بر آنان عذاب فرود آمد «در حالیکه ستمکار بودند» بر نفسهای خود، با درافگندن خویش در این عذاب خفتبار.
﴿فَكُلُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ ٱللَّهُ حَلَٰلٗا طَيِّبٗا وَٱشۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ إِن كُنتُمۡ إِيَّاهُ تَعۡبُدُونَ١١٤﴾[النحل: ۱۱۴].
«پس، از آنچه خدا روزیتان داده است، حلال و پاکیزه بخورید» یعنی: حلال و پاکیزه را بخورید و پلیدیها را ترک کنید، که عبارتند از: گوشت مردار (خودمرده)، خون ریخته و دیگر محرمات بیان شده در شریعت «و نعمت خدا را» که بر شما ارزانی داشته «شکر گزارید» و حقشناس و سپاسگزار بشناسید «اگر تنها او را میپرستید» نه غیر او را زیرا از مقتضیات پرستش، شکر نعمت اوست.
اما قرائتی از دین که عبادت را با حرمان از پاکیزگیها و کنارهجویی از آنها همراه میکند، قرائت و برداشت اشتباهی است که با دیدگاه اسلامی در این موضوع همخوانی و هماوایی ندارد.
﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡمَيۡتَةَ وَٱلدَّمَ وَلَحۡمَ ٱلۡخِنزِيرِ وَمَآ أُهِلَّ لِغَيۡرِ ٱللَّهِ بِهِۦۖ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ غَيۡرَ بَاغٖ وَلَا عَادٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ١١٥﴾[النحل: ۱۱۵].
سپس خداوند أبه بیان محرمات پرداخته میفرماید: «جز این نیست که خدا مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را که نام غیر خدا بر آن برده شده بر شما حرام گردانیده است اما اگر کسی به خوردن آنها ناگزیر و مضطر شود و تجاوزکار و زیادهخواه نباشد، قطعا خدا آمرزنده مهربان است» تفسیر نظیر این آیه در سوره «بقره/۱٧۳» گذشت.
﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلۡسِنَتُكُمُ ٱلۡكَذِبَ هَٰذَا حَلَٰلٞ وَهَٰذَا حَرَامٞ لِّتَفۡتَرُواْ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ لَا يُفۡلِحُونَ١١٦﴾[النحل: ۱۱۶].
«و» ای مشرکان! و ای همه فروافتادگان در ورطه حرام! «برای آنچه که زبان شما به دروغ میپردازد» و برآن هیچ حجتی ندارید «نگویید که این حلال است و آن حرام تا بر خدا دروغ بندید» یعنی: تحلیل و تحریم را به حق تعالی ـ بی آنکه از جانب وی باشد ـ نسبت ندهید تا بدینگونه بر او دروغ بندید پس بدانید که تحلیل و تحریم و مشروعساختن احکام دین، تنها حق خداوند متعال است و بنابراین، احدی از بشر را نسزد که حکم دینیای را از جانب خود بنیان گزارد و اگر بشری چنین کرد و حکم دینیای را از نزد خود مرسوم ساخت، سپس آن را به خداوند أنسبت داد، این کار وی ـ مضاف بر گناه حرام و حلالسازی ـ متضمن گناه افترا و دروغ بستن بر خداوند متعال نیز هست «بیگمانکسانی که بر خدا دروغ میبندند، رستگار و مفلح نمیشوند» نه در دنیا و نه درآخرت. فلاح: دست یافتن به مطلوب است.
از ابینضره روایت شده است که گفت: «چون این آیه از سوره نحل را خواندم، از آن زمان به بعد همیشه از فتوا دادن میترسم». ابینضره راست میگوید زیرا این آیه با عمومیتی که دارد، شامل فتاوای همه کسانی که برخلاف کتاب خدا أو سنت رسولش صفتوا میدهند، میشود همان گونه که بسیاری از ترجیحدهندگان و مقدم دارندگان رأی بر روایت، یا جاهلان به علم کتاب و سنت در این ورطه درمیافتند. پس شایسته این است که چنین کسانی از فتوا دادن بازداشته شوند و از جهالتهایشان منع گردند زیرا آنان بی داشتن علمی از سوی حق تعالی، یا رهنمود و حجتی روشن فتوی میدهند پس به علاوه اینکه خود گمراه میشوند، دیگران را نیز گمراه میسازند. بدینجهت بود که ائمه فقه در فتوا دادن سخت احتیاط میکردند چنانکه امام ابوحنیفه /میگوید: «اگر ادای مسئولیت نمیبود، فتوا نمیدادم زیرا چه سود از امری که گواراییهای آن از دیگران و مظلمه آن از آن ما باشد».
﴿مَتَٰعٞ قَلِيلٞ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ١١٧﴾[النحل: ۱۱٧].
«برخورداری اندکی است» یعنی: اینکه بر اساس هوای نفس خویش چیزهایی را حرام یا حلال میگردانند، برایشان بهره و برخورداری اندکی است «و سپس عذابشان دردناک است» در آخرت.
آیه کریمه دلالت میکند بر اینکه حرام و حلال کردن اشیاء بر اساس هوی نفس، کفر است.
﴿وَعَلَى ٱلَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمۡنَا مَا قَصَصۡنَا عَلَيۡكَ مِن قَبۡلُۖ وَمَا ظَلَمۡنَٰهُمۡ وَلَٰكِن كَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ يَظۡلِمُونَ١١٨﴾[النحل: ۱۱۸].بعد از آنکه خداوند أحلالها، حرامها و رخصتها بر امت محمد صرا بیان کرد، اینک به بیان محرمات بر یهود ـ قبل از نسخ شریعتشان ـ میپردازد تا مسلمانان آن آسانی را با این سختی مقایسه کرده و شکرگزار نعمت حق تعالی برخود باشند: «و بر یهودیان حرام گردانیدیم» یعنی: مخصوصا برآنان حرام گردانیدیم نه بر غیرشان «آنچه را پیشتر بر تو خواندهایم» با این فرموده خویش: ﴿وَعَلَى ٱلَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمۡنَا كُلَّ ذِي ظُفُرٖۖ وَمِنَ ٱلۡبَقَرِ وَٱلۡغَنَمِ حَرَّمۡنَا عَلَيۡهِمۡ شُحُومَهُمَآ﴾[الأنعام: ۱۴۶]. «و بر یهودیان هر حیوان چنگال داری را حرام گردانیدیم و از گاو و گوسفند پیه آن دو را بر آنان حرام گردانیدیم، به استثنای پیههایی که بر پشت آن دو یا بر رودههاست، یا آنچه با استخوان درآمیخته است». یعنی: تمام محرمات از اغذیه وخوراکیها که خداوند أآنها را در قرآن و در تورات بر همه مردم یا مخصوصا بر یهود حرام گردانیده، همان است که در آیه (۱۱۵) این سوره و آیه (۱۴۶) سوره «انعام» برای شما بیان کردهایم پس حکم حرمت آنچه را که بجز اینها حرامگردانیدهاید، از کجا آوردهاید؟ «و ما بر آنان» یعنی: بر یهودیان «ستم نکردیم» با این تحریم زیرا این جزای سرکشی خودشان بود «بلکه آنها به خود ستم میکردند» از آنجا که خودشان اسباب و مقدمات این تحریم را فراهم کردند و ما هم این چیزها را به عنوان مجازاتی، برآنان حرام گردانیدیم.
﴿ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ عَمِلُواْ ٱلسُّوٓءَ بِجَهَٰلَةٖ ثُمَّ تَابُواْ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ وَأَصۡلَحُوٓاْ إِنَّ رَبَّكَ مِنۢ بَعۡدِهَا لَغَفُورٞ رَّحِيمٌ١١٩﴾[النحل: ۱۱٩].
«با این همه پروردگار تو نسبت به کسانی که به نادانی» یعنی: از روی غلبه شهوت و به انگیزه لذت هوی نه عصیان مولی «مرتکب گناه شده اند، سپس بعد از آن» یعنی: بعد از ارتکاب عمل گناه «توبه کرده و اصلاح کردهاند» آن بخش از اعمالشان را که به فسادی آلوده بوده است «بیگمان پروردگار تو بعد از این» توبه و اصلاح «آمرزگار مهربان است» تفسیر نظیر این آیه در سوره «نساء/۱٧» گذشت.
﴿إِنَّ إِبۡرَٰهِيمَ كَانَ أُمَّةٗ قَانِتٗا لِّلَّهِ حَنِيفٗا وَلَمۡ يَكُ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ١٢٠﴾[النحل: ۱۲۰].
«به راستی ابراهیم یک امت بود» به تنهایی خود، به سبب کمال وی در اوصاف خیر. یعنی: او امامی بزرگوار و پیشوایی مطیع بود که بدو اقتدا میشود. یا او به این معنی امت بود که نشانه راهنما و منارهای از منارههای خیر و خوبی و کمال و هدایت بود. یا به این معنی که جامع خصلتهای خیر بود. یا او به آنچه که خداوند متعال برایش از شریعتها آموخته بود، عالم بود «برای خداوند قانت بود» یعنی: ابراهیم ÷انسان مطیعی بود که بیم و خشیت الله أبر اعضا و اندامهای وجودش حاکم شده بود «حنیف بود» یعنی: از ادیان باطل بهسوی دین حقگرایش یابنده بود «و از مشرکان نبود» به خدای سبحان، بر خلاف ادعای کفار قریش که میپندارند او بر دین باطلشان بوده است.
﴿شَاكِرٗا لِّأَنۡعُمِهِۚ ٱجۡتَبَىٰهُ وَهَدَىٰهُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ١٢١﴾[النحل: ۱۲۱].
همچنین ابراهیم ÷«نعمتهای خداوند را» که بر او منت نهاده بود «شکرگزار بود، خدا او را برگزید» به نبوت «و به راهی راست هدایتش کرد» که آیین اسلام و دین حق است.
﴿وَءَاتَيۡنَٰهُ فِي ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٗۖ وَإِنَّهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ١٢٢﴾[النحل: ۱۲۲].
«و در این دنیا به او حسنه عطا کردیم» یعنی: خصلت حسنه، که بهقولی: عبارت از فرزند صالح؛ بهقولی: عبارت از نبوت؛ و بهقولی: عبارت از این است که تمام اهل ادیان به ولایت و دوستی وی مینازند و هوادار وی اند. ابنکثیر میگوید: «یعنی برای ابراهیم ÷خیر دنیا را از تمام آنچه که مؤمن در اکمال زندگی پاکیزهاش بدان نیازمند است، گرد آوردیم». و همه این اقوال صحیح است «وهرآینه او در آخرت» نیز «از شایستگان است».
بدینسان خداوند أدر سه آیه، ابراهیم خلیلش را با نه وصف مدح و ستایش کرد. شکی نیست که گرد آمدن این اوصاف در یک انسان، از او نمونه و الگویی از یک مسلمان کامل میسازد، بدین جهت خداوند متعال ابراهیم ÷را برای پیامبر خاتم صمقتدا قرار داد چنانکه میفرماید:
﴿ثُمَّ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ أَنِ ٱتَّبِعۡ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِيمَ حَنِيفٗاۖ وَمَا كَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ١٢٣﴾[النحل: ۱۲۳].
«سپس به تو وحی فرستادیم» ای محمد ص! با وجود علو درجه و مقامت «که از آیین حنیف ابراهیم پیروی کن» در توحید و دعوت بهسوی آن، در بیزاری جستن از بتان و معبودات باطل، در تدین به دین اسلام و در تمام شریعت وی مگر در آنچه از شریعتش که منسوخ شده است «و از مشرکان نبود» پس موحدی پاک نهاد و حقگرا چون ابراهیم ÷، به حق شایسته پیروی میباشد.
﴿إِنَّمَا جُعِلَ ٱلسَّبۡتُ عَلَى ٱلَّذِينَ ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِۚ وَإِنَّ رَبَّكَ لَيَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ فِيمَا كَانُواْ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَ١٢٤﴾[النحل: ۱۲۴].
یهودیان میپنداشتند که بزرگداشت روز شنبه از شریعت ابراهیم ÷است پس خدای سبحان این ادعایشان را رد کرده و از این واقعیت خبر داد که او بزرگداشت روز شنبه را فقط بر کسانی مقرر کرده است که در آن اختلاف ورزیدهاند لذا پایبندی به تعظیم آن جزو فرایض دینی ابراهیم ÷و فرزندانش نبوده است:
«جز این نیست که شنبه فقط بر کسانی مقرر شد که در آن اختلاف کردند» یعنی: وبال و فرجام بد روز شنبه که همانا مسخ صوری طائفهای از یهود بود، فقط بر کسانی مقرر شد که درباره آن اختلاف کردند. یا تعظیم و بزرگداشت روز شنبه فقط بر کسانی مقرر شد که درباره آن اختلاف کردند و آنان یهود و نصاری بودند؛ زیرا خداوند أبزرگداشت روز جمعه را بر آنان مقرر کرده بود پس، از آن عدول کرده و روز شنبه و یکشنبه را برگزیدند. نقل است که: موسی یهودیان را امر کرد تا یک روز از هفته را ـ که روز جمعه باشد ـ به عبادت خدای متعال اختصاص دهند و شش روز دیگر را به کار و کسب و مشاغل زندگی بپردازند. اما آنها از پذیرش روز جمعه سر باز زده و روز شنبه را برگزیدند. سپس عیسی نیز در دوره رسالت خود روز جمعه را به عنوان روز عبادت به نصاری پیشنهاد کرد اما آنها نیز از پذیرش روز جمعه سر باز زده و روز یکشنبه را برگزیدند. چنانکه درحدیث شریف آمده است: «ما در دنیا آخرین ولی در روز قیامت از همه پیشتازیم... این روز جمعه همانا روز آنان بود که خداوند متعال ما را به آن راهنمایی فرمود پس مردم (امتهای دیگر) در آن دنباله رو ما هستند، روز یهود فردا، و روز نصاری پس فرداست». یعنی: یهود و نصاری از بزرگداشت روز جمعه که برایشان امری الزامی نبود، سرباز زدند پس خداوند أآن را ویژه امت محمد صگردانید زیرا این روز، ششمین روز در برنامه آفرینش است که خداوند متعال آفرینش را در آن به اکمال رساند و نعمت خود را در آن کامل گردانید «و بیگمان پروردگارت روز رستاخیز در میان آنان» یعنی: در میان اختلاف کنندگان در آن «در باره آنچه که در مورد آن اختلاف میکردند، حکم میکند» پس هر یک را به آنچه که سزاوار او از ثواب یا عقاب است جزا میدهد.
﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِٱلۡحِكۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُۚ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِۦ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِينَ١٢٥﴾[النحل: ۱۲۵].
سپس حق تعالی رسول خاتم صرا که وارث آیین ابراهیم ÷است مخاطب ساخته میفرماید: «دعوت کن» مردم را «بهسوی راه پروردگار خویش» که همانا اسلام است «به حکمت» یعنی: با بیانی محکم و استوار. به قولی: مراد ازحکمت، حجتهای یقینآور و باور رسان است «و اندرز نیکو» اندرز نیکو، بیانو موعظهای است که شنونده آن را نیکو پنداشته و مجذوب آن گردد و به اندرون جان و خردش چنان رسوخ و نفوذی محکم پیدا کند که قناعتش بدان فراهم آمده و به مفاد و مضمون آن عمل نماید، چنین اندرز نیکویی به اعتبار اینکه شنونده از آن بهرهمند میشود، «حسنه» است. بهقولی: «موعظه حسنه» عبارت ازحجتهای ظنی اقناعیای است که تصدیق به مقدمات قابل قبولی را در پی آورد «و با آنان به شیوهای که نیکوتر است، مجادله کن» یعنی: به روش و طریقهای با آنان مناظره کن که نیکوترین طرق مناظره است و آن عبارت است از:
ـ برگزیدن سادهترین روشها و محکمترین دلایل.
ـ بهکار گرفتن بیانی خوش در گفتوگو.
ـ در پیش گرفتن ملایمت و نرمی در گفتوگو.
ـ مقابله بدی در کلام و بیان با نیکی.
ـ بلند نکردن صدا در گفتوگو و دشنام ندادن و آزار نرساندن به خصم. که اینها اصول مناظره و جدال بیانی در اسلام است.
«در حقیقت پروردگار تو به حال کسیکه از راه حق گمراه شده داناتر است» خداوند أبا این جمله، این حقیقت را اعلام میکند که رشد و هدایت در اختیار رسول او صنیست که آن را به هرکس بخواهد ببخشد بلکه این امر در اختیار خود وی است «و او به راهیافتگان» یعنی: به کسانی که حق را دیده و دریافته و بیهیچ عناد و سرسختیای به آن توجه میکنند «داناتر است».
با مطالعه سیرت و سنت طیبه رسول اکرم صملاحظه میکنیم که آن حضرت صدر دعوت بهسوی حق کمال رفق و ملایمت را بهکار میگرفتند، چنان که در حدیث شریف به روایت ابوامامه سآمده است که پسر جوانی نزد رسول خدا صآمد و گفت: یا رسولالله! آیا به من اجازه زنا کردن میدهید؟ مردم از این لحن جسورانه وی برآشفته و بر سر وی داد کشیدند اما رسول خدا صفرمودند: دست از وی بدارید و او را به من نزدیک گردانید! پس آن جوان به ایشان نزدیک شد و در پیش روی ایشان نشست آنگاه به وی فرمودند: ای جوان! آیا دوست داری که با مادرت زنا کنند؟ گفت: نه! فدایت شوم یا رسول الله فرمودند: همین گونه مردم آن را برای مادرانشان نمیپسندند؟ آیا دوست داری با دخترت زنا کنند؟ گفت: نه! فدایت شوم یا رسول الله. فرمودند: همچنین مردم آن را برای دخترانشان دوست ندارند. فرمودند: آیا دوست داری با خواهرت زناکنند؟ گفت: نه! فدایت شوم یا رسول الله. فرمودند: همچنین مردم آن را برای خواهرانشان دوست ندارند. آنگاه آن حضرت صدست مبارک خود را برسینهاش گذاشتند و فرمودند: بارخدایا! دلش را پاک گردان، گناهش را بیامرز وشرمگاهش را از حرام نگه دار. از آن پس، هیچ عملی نزد آن جوان نفرتبار از عمل زنا نبود».
﴿وَإِنۡ عَاقَبۡتُمۡ فَعَاقِبُواْ بِمِثۡلِ مَا عُوقِبۡتُم بِهِۦۖ وَلَئِن صَبَرۡتُمۡ لَهُوَ خَيۡرٞ لِّلصَّٰبِرِينَ١٢٦﴾[النحل: ۱۲۶].
از آنجا که دعوت بهسوی الله أدر بسیاری از اوقات با رد و انکار و ایذا روبرو میشود، خداوند متعال میفرماید: «و اگر عقوبت کردید» یعنی: اگر خواستید کسی را مجازات کنید «پس نظیر آنچه که مورد عقوبت قرار گرفتهاید، عقوبت کنید» یعنی: مقابله به مثل کنید و از این حد تجاوز ننمائید «و اگر صبر کردید» در باز گرفتن حقتان از کسی که بر شما ستم کرده است؛ آنگاه که بر وی دست مییابید «البته آن صبر برای صابران بهتر است» نسبت به انتقام گرفتن.
این آیه در رأی جمهور مفسران مدنی است و چنانکه در بیان سبب نزول آمده است، درباره مثله کردن حضرت حمزه سنازل شد. زیرا روایت شده است که رسول خدا صدر هنگام شهادت حمزه سکه به سختی از سوی مشرکان مثله شدهبود، بسیار متأثر شده و بر سر جنازه مطهر وی ایستادند و فرمودند: «قطعا به انتقام تو هفتاد تن از مشرکان را مثله خواهم کرد» پس در همان حال که رسول خدا صبر سر جنازه وی ایستاده بودند، جبرئیل ÷سه آیه اخیر سوره «نحل» را فرودآورد... و رسول خدا صاز مثله کردن مشرکان پرهیز کردند.
﴿وَٱصۡبِرۡ وَمَا صَبۡرُكَ إِلَّا بِٱللَّهِۚ وَلَا تَحۡزَنۡ عَلَيۡهِمۡ وَلَا تَكُ فِي ضَيۡقٖ مِّمَّا يَمۡكُرُونَ١٢٧﴾[النحل: ۱۲٧].
«و صبر کن» بر آنچه که به تو از انواع آزارها میرسد «و صبر تو جز به توفیق خدا» و پایدار ساختن وی «نیست. و بر آنان» یعنی: بر کافران «اندوه مخور» که چرا از تو اعراض میکنند «و نباش در تنگی» یعنی: در دلتنگی «از آنچه نیرنگ میکنند» در حق تو در آینده.
﴿إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَواْ وَّٱلَّذِينَ هُم مُّحۡسِنُونَ١٢٨﴾[النحل: ۱۲۸].
«بیگمان خدا با پرهیزگاران است» یعنی: با کسانی است که از شرک و معاصی میپرهیزند «و با کسانی است که آنها نیکوکارند» با انجام دادن طاعات و اجرای اوامر پس این گروه هستند که خدای ﻷیاریشان میدهد. گفتنی است که این معیت و همراهی خدای ﻷ، معیت مخصوصی است که مراد از آن یاری و تأیید و هدایت وی است، هدایتی از نوعی ویژه که مخصوص حق تعالی میباشد.
باید دانست که آیات اخیر این سوره، قانون اساسی دعوت و دعوتگران راه خدا أاست پس باید دعوتگران عمیقا به این آیات توجه نمایند.
[۲۶] شبهات دیگر در آیات (۳۳، ۳۵، ۳۸ و ۴۳) مطرح شده است. [۲٧] نگاه کنید به سوره «مائده/۱۰۳». [۲۸] علامه سعید حوی درباره عسل، زنبور آن و فواید این ماده حیاتی، در (۱۶) صفحه بحثی شافی و کافی دارد. نگاه؛ تفسیر الاساس ۲٩۶٧/۶، طبع سوم، دارالسلام ـ قاهره. [۲٩] سخن درباره «نسخ»، در سوره «بقره/۱۰۶» گذشت.