سوره رعد
مدنی است و دارای (۴۳) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره را به سبب آنکه در آن از رعد و برق و صاعقه وفرود آوردن باران سخن رفته است، «رعد» نامیدند.
سوره «رعد» از آن بخش از مقاصد سورههای مدنی سخن میگوید که به مقاصد سورههای مکی شباهت دارد؛ و آن عبارت است از: اثبات توحید، رسالت، معاد و رد شبهات مشرکان.
بنا به روایتی، آیاتی از این سوره مکی است.
﴿المر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ١﴾[الرعد: ۱].
خوانده میشود: «الف، لام، میم، راء» و سخن درباره حروف مقطعه اوایل سورهها در آغاز سوره «بقره» گذشت «این» یعنی: آیات این سوره «آیات کتاب است و آنچه از جانب پروردگارت بهسوی تو نازل شده، حق است» مراد کل قرآن است، یعنی قرآن موصوف به این وصف است که حق است «ولی بیشتر مردم» باوجود وضوح و روشنی این آیات «ایمان نمیآورند» به این حقی که خداوند أآن را بر تو نازل کرده، از آن رو که در ستیز و عناد و نفاق بهسر میبرند و در قرآن به درستی تأمل و اندیشه نمیکنند.
﴿اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقَاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ٢﴾[الرعد: ۲].
«خداوند ذاتی است که آسمانها را بدون ستونهایی که آنها را ببینید، برافراشت» عمد: ستونهاست. یعنی: آسمانها بدون اتکا به ستون بر پایند. به قولی؛ معنی این است که: آسمانها دارای ستونهایی ـ مانند نیروی جاذبه ـ هستند ولی شما آنها را نمیبینید «سپس بر عرش استقرار یافت» و او خود به کیفیت این استوا داناتر است و ما به آن ـ بدون بیان کیفیت، بدون تشبیه، تأویل وتعطیل ـ ایمان داریم. و چنانکه امام مالک /گفته است: «استوا مجهول نیست، اما درک کیفیت آن در حیطه عقل نمیباشد و ایمان به آن واجب و سؤالکردن از آن بدعت است». «و خورشید و ماه را رام گردانید» برای تأمین منافع خلق ومصالح بندگان که باید به وسیله آنها برآورده شود «هر کدام برای مدتی معین سیرمیکنند» یعنی: هر یک از خورشید و ماه در مدار فلکی خود تا میعادی معین که وقت فنای دنیا و برپایی قیامت است، سیر میکنند. به قولی: مراد از (أجل مسمی) منازل خورشید و ماه است که خورشید این منازل را در مدت یک سال و ماه آنرا در مدت یک ماه طی میکند «خداوند کار آفرینش را تدبیر میکند» یعنی: او آفرینش را آن گونه که بخواهد اداره میکند «و آیات خود را به روشنی بیان میکند» یعنی: نشانههایی را که دال بر کمال قدرت و ربوبیت ویاند، به روشنی بیان میکند که آنچه گذشت؛ از بر افراشتن آسمانها بدون ستون یا بدون ستون قابل رؤیت، رام کردن خورشید و ماه و به سیر واداشتن آنها تا میعادی معین، ازجمله این نشانههاست. یا معنی این است: کتاب نازل کرده خود را بیان میکند «باشد که شما به لقای پروردگارتان یقین حاصل کنید» و در صدق و راستی این ملاقات، هیچ شکی به خود راه ندهید و بدانید؛ ذاتی که بر آفریدن این اشیا و سامان دادن و اداره آنها توانا باشد، بر اعاده خلقت شما و گرد هم آوردنتان در محضر خویش برای حساب و جزا نیز تواناست.
﴿وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ وَأَنْهَارًا وَمِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ٣﴾[الرعد: ۳].
«و اوست آنکه زمین را گسترانید» در طول و عرض تا انسان و حیوان امکان گردش و حرکت بالای آن و بهرهگیری از منافع آن را بیابند.
باید دانست که گسترده بودن زمین ـ فی نفسه ـ منافی با کرویت آن نیست، بدان جهت که ابعاد آن طولانی و گسترده است و بهدلیل همین طول مسافت و دوری ابعاد آن است که زمین ـ با آن که کروی است ـ برای ساکنان خود گسترده ظاهر میشود [۱٩]. «و» اوست آنکه «درآن، کوهها و نهرها نهاد» رواسی: کوههای شامخ و استوار است.
گفتنی است؛ کتابهای جغرافیا و علم زمینشناسی از بیان این حقیقت پر هستند که اگر کوهها نبود، قشر زمین به شکل هولناکی در معرض شکافها، لرزهها وزلزلهها قرار میگرفت.
آری! حق تعالی زمین را گسترانید «و از هرگونه میوهای در آن زوجی دوگانه قرار داد» یکی نر و یکی ماده. این تصریحی اعجازگرانه بر حقیقتی است که جدیدا در مورد وجود دو جنس نر و ماده در میوهها کشف و شناخته شده و خود یکی از آیات علمی معجز قرآن کریم است [۲۰].
«روز را به شب میپوشاند» یعنی: روز را به ظلمت شب پوشانیده و شب را همچون لباسی قیرگون بر چهره روز مینشاند و آن را تیره و تار میگرداند، بعد از آنکه سپید و روشن و روشنگر بود «قطعا در این امور برای مردمی که تفکر میکنند، نشانههایی وجود دارد» دال بر وجود و وحدانیت خدای تبارک و تعالی زیرا آفرینش آنها با این اهداف و منظورهای متعدد و گونهگون، خود دلیل وجود آفرینندهای حکیمی است که کاروبار آنها را بدین نظم و استحکام سامان داده است ولی کسانی که تفکر نمیکنند از دیدن این نشانهها کورند.
﴿وَفِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِيلٌ صِنْوَانٌ وَغَيْرُ صِنْوَانٍ يُسْقَى بِمَاءٍ وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ٤﴾[الرعد: ۴].
«و در زمین قطعههایی است» یعنی: کرتهایی است «کنار هم» یعنی: نزدیک و چسبیده به هم که خاک آنها یکی است و آب آنها یکی است ولی این قطعهها و کرتهای متجانس و یکدست با وجود این تجانس، انواع مختلف و گونهگونی از میوهها را میرویانند «و باغهایی از انگور و کشتزارها و درختان خرما، چه از یک ریشه و چه از غیر یک ریشه» یعنی: در زمین انواع و اصنافی همانند و انواع و اصنافی ناهمانند از درختان انگور و خرما وجود دارد. ابن عباس سمیگوید: «صنوان، درخت خرمایی است که دو سر و یک تنه دارد» «که همه با یک آب سیراب میگردند، و» با وجود این «برخی از آنها را در میوه بر برخی دیگر برتری میدهیم» پس طعم برخی از آنها شیرین و طعم برخی دیگر ترش است، این یکی در منتهای خوبی و خوشمزگی و آن دیگر در مرتبه پایینتر از آن قرار دارد، اینیکی سرخ است، آن یکی سپید و آن دیگر زرد... با آنکه همه از یک زمین روییده و از یک آب سیراب شدهاند! پس هرکس در این حقایق عمیقا تأمل وتفکر نماید، بیتردید به این قطعیت و یقین میرسد که اینها جز ثمره صنع پروردگار حکیم و آگاه چیز دیگری نیست زیرا هنگامی که کشتزار یکی بوده و کرتهای زمین به هم متصل و چسبیده باشد و آبی که زمین با آن آبیاری میشود نیزیکی باشد، از نظر عقل هیچ عامل و سببی برای اختلاف گونههای درخت و میوه ـ جز این قدرت بزرگ و این صنع عجیب صانع بیمثل و مثال ـ باقی نمیماند «بیگمان در این امر دلایل روشنی است برای مردمی که تعقل میکنند» و کار تفکر و اندیشه را که موجب درک این جلوههای پر درخشش از قدرت و صنع پروردگار تواناست، ترک نکرده و مهمل نمیگذارند لذا در عرصههای عبرتآموز موجودات، آنچنان که باید تأمل نموده و از آنها درسهای ایمانآفرینی بر میگیرند.
ملاحظه میکنیم که خدای ﻷدر سه آیه فوق، سه دلیل از ادله آسمانی و شش دلیل از ادله زمینی را بر قدرت و عظمت و وجود و یگانگی خویش گردآورده که دلایل آسمانی عبارتند از:
۱- برافراشتن آسمانها بدون ستون قابل رؤیت.
۲- تسلط بر عرش.
۳- و رام نمودن خورشید و ماه.
اما دلایل زمینی عبارتند از:
۱- گسترانیدن زمین نسبت به شخص بیننده ـ در عین کرویت آن.
۲- آرام ساختن و تعادل بخشیدن به زمین به وسیله کوههای استوار.
۳- به جریان انداختن نهرها و شکافتن چشمهها.
۴- قرار دادن زوجیت در میوهها.
۵- پوشانیدن روز بهوسیله شب.
۶- تفاوت تولیدات زمین در کیفیت و کمیت، با وجود اتحاد و یگانگی خاک و آب.
سپس خداوند متعال به بیان سه موقف از مواقف و موضعگیریهای کفار میپردازد:
موضعگیری اول: انکار روز آخرت، موضعگیری دوم: به شتاب خواستن عذاب و موضعگیری سوم: درخواست معجزات است. خدای متعال این موضعگیری هایشان را در حالی مطرح میکند که در آیات قبل، با تبیین اصل آفرینندگی خود، به رد ضمنی آنها پرداخت زیرا پروردگاری که بر آفرینش همه آن پدیدههای شگرف توانا باشد، بیشک بر اعاده آفرینش انسان نیز توانا بوده و از فرستادن عذاب دنیوی هم ناتوان نیست، در عین حال، معجزات و نشانههایش بیشتر از آن است که باز از وی نشانههای جدید دیگری خواسته شود.
اینک بنگریم به نخستین موضعگیری از این مواضع کفار:
﴿وَإِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَإِذَا كُنَّا تُرَابًا أَإِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ أُولَئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَأُولَئِكَ الْأَغْلَالُ فِي أَعْنَاقِهِمْ وَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ٥﴾[الرعد: ۵].
«و اگر تعجب کنی» ای محمد صاز تکذیب آنان «پس این سخن آنان عجیبتر است» که در تکذیب معاد گفتند: «آیا وقتی خاک شدیم، به راستی در آفرینش جدیدی خواهیم بود؟» یعنی: آیا از بستر خاکیمان دوباره به خلعت وجود آراسته میشویم و به میدان حشر و نشر در عرصهگاه معاد باز میآییم؟ بدینگونه، اعاده حیات خویش را انکار کرده و آن را بعید پنداشتند در حالیکه پروردگار توانا بر ایجاد خلق بیهیچ گونه نمونه سابقی، به طریق اولی بر اعاده مجددشان نیز توانا میباشد «اینان همان کسانی اند که به پروردگارشان کفر ورزیدهاند» یعنی: این گروهی که منکر قدرت حق تعالی بر بعث و حشرند، در حقیقت کسانیاند که در کفر لجاجت ورزیده و در پیمودن درکات منحط آن، به پله نهایی رسیدهاند «و در گردنهایشان غل و زنجیرهاست» پس این غل و زنجیرها آنان را از راه ایمان بازمیگرداند و بنابراین، به ایمان آوردن قادر نمیشوند. به قولی: غل و بندها عبارتاست از اعمال بدشان که همچون گریبانگیر بودن طوق برگردن، گریبانگیرشان میشود. ابوحیان میگوید: «در قیامت زنجیرها و طوقها در گردنهایشان است و آنان را با آن زنجیرها بهسوی دوزخ میکشانند» «و ایشانند اهل آتش، جاودانه درآنند».
﴿وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَقَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلَاتُ وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلَى ظُلْمِهِمْ وَإِنَّ رَبَّكَ لَشَدِيدُ الْعِقَابِ٦﴾[الرعد: ۶].
آنگاه موضعگیری دوم کفار چنین بیان میشود: «و پیش از حسنه، بهشتاب از تو سیئه میطلبند» سیئه: عذاب مهلک، و حسنه: عافیت و راحت و سلامتی است. یعنی: آنان از شدت کفر، عذاب را قبل از سلامت و عافیت میطلبند «حال آنکه پیش از آنان عقوبتها گذشته است» یعنی: بر امثالشان از تکذیبکنندگان، عذابها گذشته است پس چرا از سرگذشتهای ننگین پیشینیانشان درس عبرت نگرفته و از فرود آمدن نظیر آنچه که بر امتهای پیشین گذشته است، خود را بر کنار نگه نمیدارند «و بهراستی پروردگارت بر مردم بخشایشگر است» یعنی: صاحب گذشت و بخشایشی بزرگ است «با وجود ستمکار بودنشان» پس با وصف استمرارشان در ارتکاب گناه، به شتاب عذابشان نمیکند و این است راز عدم فرود آمدن عذاب عاجل برآنان.
ابنعباس سمیگوید: «این امیدوارترین آیه در کتاب خدا أاست». سعیدبنمسیب؛ میگوید: چون این آیه نازل شد، رسول خدا صدر حدیث شریف فرمودند: «اگر عفو و گذشت خداوند أنمیبود، هیچکس به گوارایی و خوشی زندگی نمیکرد و اگر بیم و عذاب وی نمیبود، بیگمان هرکس بر عفو و کرمشتکیه میکرد»، یعنی: از ارتکاب هیچ محظوری ابا نمیورزید. «و بیگمانپروردگارت سخت کیفر است» پس سرکشان تکذیبکننده کافر را به عذابی سخت ـ بر وفق آنچه مشیت وی اقتضا کند ـ عذاب میکند، بدین جهت، او مهلت میدهد اما مهمل و متروک نمیگذارد و سرانجام به حساب کارها رسیدگی میکند.
﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ٧﴾[الرعد: ٧].
اما موضع سوم از مواضع ستیزهجویانه کفار عبارت است از: «و کافران میگویند: چرا بر این پیامبر نشانهای آشکار از سوی پروردگارش نازل نشده است؟» یعنی: چرا بر او معجزه دیگری غیر از آنچه با خود از آیات معجز آورده، نازل نگردیده، همچون معجزات حسیای که بر پیامبران دیگر نازل شد، مانند عصای موسی و شتر صالح و امثال آن؟ عجب است که آنها نشانههای حسیای مانند انشقاق قمر، انقیاد درخت، تبدیلشدن عصا به شمشیر، جوشیدن آب از بین انگشتان پیامبر صو امثال آن از معجزات را دیدند، اما از روی عناد باز هم نشانههای جدیدی درخواست کردند. پس بدان که مشکل آنها نبودن نشانه ومعجزه نیست «ای پیامبر! تو فقط هشدار دهندهای» که آنان را از آتش دوزخ بیم وهشدار میدهی و کار معجزات به تو هیچ ارتباطی ندارد. آری! رسول خدا صطبق فرمان الهی مسؤولیت انذار و بیمدهی را که بر عهدهشان بود، به نیکوترین شکل به سر رسانده و به بلیغترین وجه انجام دادند «و برای هرقومی راهنماییاست» یعنی: پیامبری است که آنان را بهسوی آنچه که هدایت و رشدشان در آناست، دعوت و راهنمایی میکند.
﴿اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ كُلُّ أُنْثَى وَمَا تَغِيضُ الْأَرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَكُلُّ شَيْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ٨﴾[الرعد: ۸].
«خداوند میداند آنچه را که هر زنی در شکم بار میگیرد» از نطفه، یا علقه، یا مضغه؛ از نر یا ماده، از زیبا یا زشت، از سعید یا شقی و اینکه آن جنین در چه حال و وضعی قرار دارد «و» نیز میداند «آنچه را که رحمها میکاهند و آنچه را که میافزایند» مراد افزایش حجم رحم با رشد رو به فزون حمل در آن و کم شدن حجم رحم با بیرون آمدن طفل از آن است. یا مراد، افزونی حجم رحم با افزونی تعداد بچه است زیرا گاهی رحم حامل دوقلو یا چند قلو میشود. یا مراد از کاستی رحم، کاستی آن با سقط جنین است. همچنان محتمل است که افزونی یا کاستیحجم رحم، به مدت زایمان نیز بستگی داشته باشد. پس در هر یک از این امور، معجزهای است «و هر چیزی نزد او اندازهای معین دارد» که خداوند أآن را با موازین، مقادیر و نسبتهای ثابت و معلومی در نزد خویش مرتب و مقدر نموده و بر وفق نظام محاسبه شدهای آن را به حرکت درآورده است که از جمله این پدیدههای هدفدار با برنامه و نظم و حساب، یکی هم نوع جنین و حجم رحمهای زنان و مدت حمل و حیض آنان است.
این یکی دیگر از آیات معجز علمی قرآن کریم است که گستره تمام علوم و معارف تجربی را در نوردیده به طوری که هر اندازه دانشمندان در عرصههای هستی کاوش کنند و هر چه به میدان آورند، در راستای کشف جلوههای شهودی این آیه است.
﴿عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْكَبِيرُ الْمُتَعَالِ٩﴾[الرعد: ٩].
«دانای غیب و شهادت است» یعنی: خدای متعال دانای هر امر پنهان از میدان حس و دانای هر آشکار محسوس و حاضری است. یا دانای هر معدوم و هر موجودی است «بزرگ بلند مرتبه است» یعنی: حق تعالی با قدرت و عظمت و سلطه قاهرانه خویش، از هر چیز بزرگ و برتر است.
﴿سَوَاءٌ مِنْكُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَمَنْ جَهَرَ بِهِ وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَسَارِبٌ بِالنَّهَارِ١٠﴾[الرعد: ۱۰].
«یکسان است» در علم وی «کسی از شما سخن را پنهان بدارد و کسیکه آن را فاش گرداند» پس حق تعالی هر چه را که انسان پنهان کند، میداند همان گونه که علم وی به آنچه که او از خیر و شر آشکار میگرداند، نیز احاطه دارد «و» میداند «کسیکه در شب پنهان است» یعنی: حق تعالی به موجوداتی که در پرده شب پنهان و از عرصه دید چشمها دورند، علم و احاطه دارد «و» نیز احاطه دارد به «کسی که در روز آشکارا حرکت کند» بنابراین، موجودات آشکار، یا پنهان در پرده تاریکیها، همه در پیشگاه علم خدای دانا یکسان و برابرند.
ملاحظه میکنیم که در این سه آیه، کمال علم الهی با بیانی نهایت رسا، شافی و کافی متجلی شده است. آری! حق تعالی به همه جزئیات و مفردات هستی داناست، به مقادیر و حدود اشیا داناست، به همه موجودات نهان و به همه اشیای آشکار داناست، علم وی بر همه اشیا ـ بی هیچ گونه فرقی میان پنهانها وآشکارها ـ محیط است؛ او ناظر است بر دل تاریکیها چنانکه ناظر است بر درخششها و جلوهگریها.
﴿لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ١١﴾[الرعد: ۱۱].
«برای او فرشتگانی است از پی یک دیگر آینده که او را به فرمان خدا از پیش رو و از پشت سرش نگهبانی میکنند» یعنی: بر هر یک از انسانها در همه حالات، فرشتگانی گماشتهاند که او را مطابق آنچه که خداوند أبه ایشان فرمان داده است نگهبانی میکنند، نه اینکه قادر باشند تا از امر الهی سرپیچی کنند. به قولی: فرشتگان انسانها را از آسیب جنیان نگهبانی میکنند. به قولی دیگر: او را به امر خدا أاز امر وی نگهبانی میکنند ولی چون قضا و قدر آمد، از وی دست برمیدارند. اینان فرشتگان نگهبان (ملائکه حفظه) اند که بعضی از پی بعضی دیگر میآیند و او را از همه جهات و جوانب در نگهبانی خود دارند.
از ابن عباس س روایت شده است که فرمود: صاین آیه کنایهای در مورد شاهان و امیران است که پاسدارانی را از پیش رو و پشت سر برای نگهبانی خود میگمارند، خداوند أمیفرماید: آیا از آنان در برابر امر من نگهبانی میکنند؟ غافل از آن که چون من به کسی بدیای را اراده کنم، هیچ نیرویی توان برگرداندن آن بدی را از وی ندارد و نگهبانان هرگز چیزی را از او دفع نمیتوانند کرد».
بلی! خدای منان به هر انسان چهار فرشته را در شب و چهار فرشته را در روز اختصاص داده است که دو تن از آنان نگهبان و دو تن نویسندهاند و فرشتگان شب از پی فرشتگان روز میآیند. فرشتگان نگهبان وظایفی دارند، مانند نگهبانی انسان در شب و روز از مضرات و حوادث به اذن و امر و رعایت الهی که این فرشتگان دو تناند، یکی از جلو او را نگهبانی میکند و دیگری از پشت سر. دو فرشته دیگر، مأمور حفظ و نگهبانی اعمال خیر و شر انسانند که یکی از آنها به جانب راست وی گمارده است و دیگری به جانب چپش و این دو فرشته، اعمال وی رامینویسند، فرشته دست راست اعمال نیک او و فرشته دست چپ، اعمال بد او رامینویسد. پس مجموع فرشتگان گمارده و موکل برای هر انسان، چهار فرشته در روز و چهار فرشته در شب اند که در هر نوبت، دو تن محافظ و دو تن نویسنده میباشند. چنان که در حدیث شریف آمده است: «بر شما فرشتگانی در شب وفرشتگانی در روز پیدرپی میآیند و هر دو گروه در نماز صبح و نماز عصر یکجا میشوند...». در حدیث شریف دیگری آمده است: «همانا با شما کسانی هستند که هرگز از شما جدا نمیشوند مگر در هنگام رفتن به قضای حاجت و در هنگام جماع. پس از آنان حیا کنید و گرامیشان بدارید».
«در حقیقت خداوند حال قومی را تغییر نمیدهد» از نعمت و عافیت «تا وقتی آنان آنچه در دلهایشان دارند» از طاعت خدا أ«تغییر دهند» پس پروردگار نعمتی را که بر قومی ارزانی داشته است، سلب نمیکند تا آن قوم، آنچه را که در ضمیرش از خیر و اعمال نیک است، تغییر ندهد لذا حفظ و نگهداری فرشتگان نعمتی است که خدای ﻷدر هنگام دگرگون شدن نفسها بهسوی شر، آن را دگرگون میکند «و چون خداوند برای قومی بدیای را بخواهد» یعنی: آسیب و نابودی و عذابی را «پس هیچ برگشتی برای آن نیست» یعنی: هیچ برگردانی ندارد. به قولی معنی این است: چون خداوند أبرای قومی بدیای اراده کند، دلهایشان را کور میکند تا بلا را برگزینند «و برای آنان بجز او هیچ کار سازی نیست» که کاروبارشان را به سامان آورد و چون بهسویش پناه برند، عذاب الهی را از آنان دفع کند. بنابراین، تحول از طاعت خدای ﻷبهسوی معصیت وی، در نهایت؛ تحول از نعمت بهسوی مصیبت، از آسایش بهسوی رنج و از عزت بهسوی ذلت است ـ که خدای ﻷما را از این ورطه مهلک در پناه خود نگاه دارد.
﴿هُوَ الَّذِي يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَيُنْشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ١٢﴾[الرعد: ۱۲].
«و اوست آنکه برق را برای بیم و امید به شما مینمایاند» تا بترسید و امید بندید. ترس برای مسافر است که با مشاهده رعدوبرق، دل نگران فرود آمدن باران میشود زیرا او از باران متأذی میگردد اما امید برای مقیم است که چون برق راببیند، به نزول باران امیدوار میشود «و» اوست آن که «ابرهای گرانبار را» که بهسبب آبی که در آنهاست، گرانبارند «پدیدار میکند».
﴿وَيُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلَائِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ وَيُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَيُصِيبُ بِهَا مَنْ يَشَاءُ وَهُمْ يُجَادِلُونَ فِي اللَّهِ وَهُوَ شَدِيدُ الْمِحَالِ١٣﴾[الرعد: ۱۳].
«رعد به حمد او تسبیح میگوید» مانعی از آن وجود ندارد که خداوند متعال رعد را به نطق آورد زیرا صدای مهیب رعد، شاهد عظمت و قدرت خداوند أاست. به قولی: تسبیح رعد، گواهی وی به قدرت خداوند أاست، بیآنکه نطق کند «و فرشتگان نیز از بیم او» تسبیحش میگویند «و صاعقهها را میفرستد و با آنها هر که را بخواهد» از خلقش «مورد اصابت قرار میدهد» و بدینگونه او را نابود میکند «در حالی که آنان درباره خدا مجادله میکنند و او شدیدالمحال است» محال: مکر است. مکر خداوند أ: رساندن ناخوشی و بدی به هر کسی است که مستحق آن باشد.
ابنکثیر در بیان سبب نزول آیه میگوید: رسول خدا صمردی را بهسوی کسی از فراعنه عرب فرستاده به آن فرستاده فرمودند: «برو و او را بهسوی من فراخوان». آن مرد رفت و به او گفت: رسول خدا صتو را فرامیخوانند. آن فرعون متکبردر پاسخ وی گفت: مگر رسول خدا کیست و خدا أچیست؟ آیا او از طلاست،یا از نقره، یا از سرب؟ آن مرد نزد رسول خدا صبازگشت و به ایشان گفت: یارسولا ! من به شما گفتم که او سرکشتر از آن است که چنین دعوتی را اجابت گوید، رفتم و او در پاسخم چنین و چنان گفت. رسول خدا صبرای بار دوم او رابهسویش فرستادند، او رفت و این بار نیز از وی چنین پاسخی شنید. بار سوم در اثنایی که فرستاده رسول خدا صبا وی در حال گفتوگو بود، ناگهان خدای ﻷابری را بر سر آن مرد فرعون منش فرستاد، آن ابر غریدن گرفت واز آن صاعقهای جهید و بر فرق سرش فرود آمد و نابودش کرد. همان بود که خدای ﻷاین آیه کریمه را نازل فرمود. در بیان سبب نزول این آیه، روایات دیگری نیز آمده است.
در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صچون صدای رعد را میشنیدند وبرق صاعقه را میدیدند، میگفتند: «اللهم لا تقتلنا بغضبك ولا تهلكنا بعذابك وعافنا قبل ذلك». «بار خدایا! ما را با غضب خود نکش، با عذاب خود هلاک نکن و قبل از اینها ما را عافیت بخش». همچنان طبرانی از ابنعباس سروایت میکند که رسول خدا صدر حدیث شریف فرمودند: «چون صدای رعد را شنیدید، خدا أرا یاد کنید زیرا رعد بر ذاکر خدا أاصابت نمیکند». لذا خواندن این دو آیه در هنگام رؤیت رعد و برق سنت است. همچنین در حدیث شریف به روایت ابوهریره سآمده است که چون رسول خدا صصدای رعد را میشنیدند، این آیه را میخواندند: «سبحان من يسبح الرعد بحمده والملائكة من خيفته وهو على كل شيء قدير: پاکا خدایی که رعد به حمد وی و فرشتگان نیز از بیم وی تسبیح میگویند و او بر همه چیز تواناست». سپس فرمودند: «اگر کسی این دعا را خواند و باز صاعقه بر او اصابت کرد، دیت وی بر من است». و از آنجا که صاعقه نقمتی است که خدای ﻷبا آن انتقام میگیرد پس این پدیده در آخرالزمان بسیار واقع میشود. چنانکه در حدیث شریف آمده است: «هنگامی که قیامت نزدیک شود، صاعقهها بسیار میشود...».
﴿لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْءٍ إِلَّا كَبَاسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْمَاءِ لِيَبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَمَا دُعَاءُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ١٤﴾[الرعد: ۱۴].
«دعوت حق برای اوست» ابنعباس سمیگوید: «دعوت حق، کلمه حق یعنی لا اله الا اللهاست». یعنی: برای خدا أاست بر عهده خلق وی که او را به یگانگی بخوانند و دین خویش را برای او خالص گردانند. امام شوکانی در تفسیر «دعوتحق» میگوید: «یعنی دعای حق از آن خدای سبحان است و آن عبارت است از دعای انسان به بارگاه الهی در هنگام ترس و بیم زیرا در این حال جز خدای سبحان کسی دیگر به یاری خوانده نمیشود چرا که در هنگام انقطاع اسباب مادی، فقط حق تعالی قادر به اجابت گفتن انسان درمانده است. پس کسی که او را در این حال بخواند، بیگمان او را به حق خوانده است». «و کسانی که جز خدا را میخوانند، بههیچ وجه جوابی به آنان نمیدهند» یعنی: خدایانی که مشرکان آنها را بجز خدای سبحان میخوانند و پرستش میکنند، هیچ پاسخی به هیچ خواستهای از خواستههایشان ـ هر چه که باشد ـ نمیدهند «مگر مانند کسی که دو دستش را بهسوی آب بگشاید تا آب به دهانش برسد درحالی که هرگز آن» آب «به او رسنده نیست» یعنی: خدایان به پرستشگران خویش در دعاهایشان هیچ پاسخی نمیدهند مگر مانند پاسخ دادن آب برای کسی که دو دوستش را از دور بهسوی آن دراز نموده و میخواهد تا آب از همان دوردست حرکت کند و خود را به او برساند، طبیعی است که آب هیچ پاسخی به این شخص نمیدهد زیرا آب نیاز آن شخص را به خود احساس نمیکند و قادر نیست که خواسته وی را اجابت گوید. به قولی: کسانی که بتان و مردگان را میخوانند، به کسی تشبیه شدهاند که دستش را بدون در کار بودن ریسمان و دلوی، بهسوی چاه آب دراز نموده و از آن آب میطلبد «و دعای کافران جز در بیفایدگی نیست» یعنی: دعای کافران هدر و باطل و نابود است زیرا این دعا به هیچ وجهی از وجوه به حالشان سودی نمیبخشد.
﴿وَلِلَّهِۤ يَسۡجُدُۤ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ طَوۡعٗا وَكَرۡهٗا وَظِلَٰلُهُم بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ۩١٥﴾[الرعد: ۱۵].
«و هر که در آسمانها و زمین است برای خدا ـ خواهان و ناخواهان ـ سجده میکند» به سجده تعبد و انقیاد در برابر امر و حکم پروردگار، چون امر وی به صحت و بیماریشان، زندگی و مرگشان و فقر و توانگریشان، چه این سجده به رضا و رغبت باشد؛ مانند سجده فرشتگان و مؤمنان و چه ناخواسته و از روی کراهیت؛ مانند سجده کافران و منافقان در سختیها و تنگناها، یا تسلیم بودن اجباری آنها بهسنتهای مسلط الهی زیرا کفار بهطور ناخواسته در حالات سختی و ضرورت و از ترس شمشیر مجاهدان، به حکم خدای ﻷگردن مینهند چنانکه مؤمنان به دلخواه خود منقاد اویند و حق تعالی را آنگونه که به آنان فرمان دهد، عبادت میکنند «و سایههایشان به وقت صبح و شام سجده میکنند» مراد از آن: سایه انسان است که او را دنبال میکند و این سایه به فرمان خدا أدر هیأت سجده قرار داده شده، به گونهای که چون انسان میایستد، سایه وی به حال سجده بر زمین میافتد. صبح و شام را مخصوص ساخت زیرا نمایان بودن سایه در این دو وقت، بیشتر مشخص است. غدو: جمع «غداه»، عبارت از اول روز است چنانکه آصال: جمع «اصیل»، عبارت از وقت بعد از عصر تا هنگام غروب است.
﴿قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ لَا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعًا وَلَا ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ١٦﴾[الرعد: ۱۶].
سپس خدای سبحان به پیامبرش فرمان داد تا از کفار سؤال کند: «بگو: پروردگار آسمانها و زمین کیست؟» آنگاه بیدرنگ خود فرمود: «بگو: خدا» پس گویی پروردگار از پاسخ و باور خود آنان حکایت کرد زیرا کفار مکه به این امر که خداوند أآفریننده است، مقر و معتقد بودند «بگو: پس آیا بجز او سرورانی گرفتهاید» یعنی: هرگاه عقیده دارید که خدای ﻷآفریننده است پس شما را چه شده است که جز او سروران و سرپرستانی گرفتهاید «که برای خود هم مالک سودو زیانی نیستند؟» یعنی: آن سرورانتان چنان عاجز و ناتوانند که برای خود هم اختیار سودی را ندارند تا از آن سود برند و اختیار زیانی را هم ندارند که با آن به غیرخویش زیانی برسانند، یا آن زیان را از خود دفع کنند پس چگونه شما از این خدایان ناتوان امید سود و زیان را دارید در حالیکه آنان حتی برای خود هم مالک این سود و زیان نیستند؟ «بگو: آیا برابرند نابینا» در دین خود که انسان کافراست «و بینا» در دین خود که انسان موحد است؟ قطعا برابر نیستند زیرا اولی به واجبات و مکلفیتهای خود جاهل، و دومی به این واجبات و الزامات داناست «یا آیا ظلمات و نور» یعنی: کفر و ایمان «برابرند؟» هرگز نه! «یا مگر برای خدا شریکانی مقرر کردهاند که مانند آفریدن خدا آفریدهاند پس در نتیجه، این دو آفرینش برآنان مشتبه شده است؟» یعنی: آیا برای خدا أشرکایی را گرفتهاند که همچون او آفریننده باشند تا در نتیجه، امر آفرینش بر آنان مشتبه شود و بناچار بگویند: این گروه نیز همچون خدا أآفرینش گرند بنابر این، سزاوار پرستش میباشند چنانکه او سزاوار آن است؟ نه! هرگز چنین نیست بلکه آنها برای خدای سبحان شرکایی گرفتهاند که عاجز و ناتوانند و حتی بر آنچه که انسان خود برانجام آن قادر است، توانا نیستند چه رسد به آنچه که آفریننده برحق به آن تواناست؛ پس چگونه کار برآنان مشتبه شده است؟ «بگو: خدا آفریننده هرچیزی است» پس آفرینندهای غیر از او وجود ندارد بنابراین، اینکه حق تعالی شریکی در عبادت داشته باشد درحالیکه در آفرینش شریکی ندارد، به هیچ وجه با منطقی و معقول نیست «و اوست یگانه قهار» و غیر او هر چه هست، مقهور و تحت فرمان است پس هرکس چنین شأن و عظمتی داشته باشد، فقط او سزاوار پرستش و اطاعت میباشد.
اهل سنت با این آیه استدلال کردهاند بر اینکه افعال بندگان همه مخلوق خداوند متعال است و بنده خود خالق فعل خویش نیست زیرا فعل او «شیء» است و حق تعالی خالق هر «شیء» است پس آنچه در حوزه توان انسان است، همانا عمل و انتخاب چیزی است که خداوند أبرایش آفریده است، نه بیشتر از آن.
﴿أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ١٧﴾[الرعد: ۱٧].
«همو که از آسمان آبی فروفرستاد پس رودخانههایی روان شدند» یعنی: آب رودخانهها روان شد «به اندازه گنجایش خودشان» پس اگر رودخانه کوچک بود، آب کم و اگر رودخانه بزرگ بود، آب بسیار در آن روان گشت. در این آیه، خداوند أنزول قرآن را که جامع هدایت و بیان است، به نزول باران، و رودخانهها را به دلها تشبیه کرده است پس برخی از دلها برای گنجاندن خیر و دانش، بزرگ و فراخاند و برخی از آنها برخلاف آن تنگ و کوچک بوده عرصه چندانی برای گنجاندن خیر و حکمت ندارند «و سیل کفی بلند روی خود برداشت» زبد: کف سپید بالا آمده بر روی سیل است. رابی: بلند و بالا آمده برروی آب «و از آنچه در آتش میگدازند» از اجسام معدنی «به طلب پیرایه» یعنی: برای بهدست آوردن زیورآلاتی چون طلا و نقره که بدان زینت و آرایش میکنند «یا به طلب کالایی» چون ظرفها و ابزارهایی که از آهن و برنج و مس و سرب میسازند «کفی مانند آن بر میآید» زیرا بر روی گداخته این آهنآلات و فلزات نیز، کفی از پلیدی و خاک و فضلات آنها بیرون میآید «خداوند برای حق و باطل اینچنین مثل میزند؛ اما آن کف، بیرون افتاده از میان میرود» یعنی: سیل، کف را بر روی زمین میافگند و در نتیجه آن کف خشک شده از میان میرود و در زمین قرار نمیگیرد. همینگونه صنعتگر، کف گداختههای مذاب معادن را به بیرون افگنده نه از آن زیوری میسازد و نه کالا و ابزاری. پس همچنین است باطل که نابود میشود «اما آنچه به مردم سود میرساند» از آب صاف و گداختههای خالص معدنی «پس بر روی زمین باقی میماند» یعنی: در زمین قرار میگیرد، بدینسان که آب به عروق زمین و بافتهای آن سرازیر شده و در نتیجه، مایه انتفاع و بهرهگیری مردم میشود و مواد مذاب اجسام معدنی نیز در کارگاههای زرگری و ریختهگری بهصورت زیورات و ابزار آلات کارآمد و مفید در میآیند و این است مثل حق.
پس مثل مؤمن و عقیدهاش و منافع ایمان، مانند مثل آبی است که از آن در رویاندن گیاهان و درختان زمین و کسب حیات و طراوت موجودات زنده بهرهبرداری میشود و منفعت آن همانند منفعت طلا و نقره و سایر جواهر و فلزاتی است که در معرض بهرهگیری مردم قرار میگیرند. اما مثل کافر و کفرش، همانند کفی است که برباد میرود و بسان پلیدی آهن و پلیدیهای دیگری است که آتش از جوهر طلا و نقره به بیرون میافگند و به هیچ دردی نخورده از بین میرود و به زباله دانها افگنده میشود «خداوند مثلها را این چنین میزند» یعنی: به مانند این مثل زدن عجیب، خداوند أدر هر بابی مثلها میزند. چنانکه در سوره «بقره» برای منافقان دو مثل زده و در سوره «نور» برای کفار دو مثل زده ـ که بیان آن میآید ـ همچنین در سورههای دیگر.
خلاصه اینکه مثل قرآن کریم ـ این کلام نور و تجلیگاه حقیقت و ایمان ـ در زنده کردن دلها، مانند آبی است که زمین را پس از مردن آن زنده میکند و مانند معدن خالص و بیآلایشی است که منافع بسیاری را برای مردم تأمین میکند. اما کفر و عقیده باطل مشرکان، همانند کف روی آب یا غش و پلیدی بیسود و ثمر برآمده از معادن است.
در سنت نیز مثلهای مشابهی آمده است. چنانکه رسول خدا صحال بهرهگیران از سنت خود را به حال سه نمونه مختلف زمینی تشبیه کردهاند که آب بر آنها فرودمیآید؛ در حدیث شریف به روایت ابوموسی اشعری ساز رسول خدا صآمده است: «در حقیقت مثل آنچه ـ از هدایت و علم ـ که خداوند أمرا بر آن مبعوث کرده، مانند مثل بارانی است که بر زمین فرود میآید پس بخشی از آن زمین، آب را پذیرفته و جذب میکند و درنتیجه گیاه و علف فراوان میرویاند و بخشی از آن، خشک و سخت است که آب را جذب نکرده و بر روی خود نگه میدارد و در نتیجه مردم از آن بهرهمند میشوند؛ مینوشند و به حیوانات خودنوشانده و آبیاری و کشتوکار میکنند ولی بخشی از آن آب بر زمینی فرودمیآید که دشت و هامون است، بهطوری که نه آبی را در خود نگه میدارد و نه گیاهی را میرویاند. پس این است مثل کسی که در دین خدا أفقیه شده و خدای ﻷاو را از آنچه که مرا بدان برانگیخته و بهرهمند ساخته، بهرهمند گردانیده است. چنین کسی خود میداند و به دیگران هم میآموزاند. همچنین این است مثل کسی که سری برای آن برنیفراشته و هدایت خدای ﻷرا که بدان فرستاده شدهام، نمیپذیرد».
﴿لِلَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنَى وَالَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ أُولَئِكَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسَابِ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ١٨﴾[الرعد: ۱۸].
«برای کسانی که پروردگارشان را اجابت کردهاند» آنگاه که ایشان را بهسوی یگانگی خود و تصدیق انبیا و عمل به برنامههایش فراخواند «حسنی است» یعنی: پاداشی بس نیکو است که همانا بهشت برین است «و کسانی که وی را اجابت نکردهاند» یعنی: کسانی که دعوت حق تعالی را رد کردهاند «اگر سراسر آنچه در زمین است» از انواع و اصناف اموال «و مانند آن را با خود داشته باشند» یعنی: مانند سراسر آنچه در زمین است، نیز به آن ضمیمه شود و از آنان باشد «قطعا آنرا برای بازخرید خود» یعنی: برای برطرف کردن عذاب بزرگ و هول عظیم روز قیامت که در آن قرار دارند «خواهند داد» اما ـ برفرض اگر این هم در توانشان باشد ـ از آنان هرگز پذیرفته نخواهدشد بلکه «آن گروه» یعنی: کسانی که ندای پروردگارشان را نشنیده گرفته و او را اجابت نکردهاند «برای آنان سختی حساب است» در سرای آخرت. سختی حساب آن است که شخص در برابر کل گناهانش مورد محاسبه قرار گیرد و هیچ چیز از گناهانش آمرزیده نشود «و جایشان در دوزخ است» یعنی: دوزخ مسکن و مأوایشان است «و چه بدجایگاهی است» دوزخ که در آن مستقر میشوند.
﴿أَفَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ١٩﴾[الرعد: ۱٩].
«آیا کسی که میداند آنچه از سوی پروردگارت به تو نازل شده حق است» و هیچشک و شبههای در آن نیست «مانند کسی است که نابیناست» و کوردل لذا این حقیقت را نمیداند؟ «فقط خردمندانند» یعنی: صاحبان خردهای برترند «که پند میپذیرند» اما آنان که از خردی سالم بیبهرهاند، پند نمیپذیرند و هرکس پند نپذیرفت، نابیناست.
سپس خدایسبحان ویژگیهای هر دو گروه را بیان میکند و در آغاز به اوصاف و ویژگیهای اهل حق پرداخته میفرماید:
﴿الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلَا يَنْقُضُونَ الْمِيثَاقَ٢٠﴾[الرعد: ۲۰].
«همان کسانی که به عهد خدا» یعنی: به پیمانهایی که میان خود و پروردگار خویش، یا میان خود و دیگر بندگان ـ بهنام خدا أـ بستهاند «وفا میکنند و پیمان او را» که بر خود الزام کرده و آن را با سوگند و امثال آن از صیغههای تأکید، مؤکد و مستحکم ساختهاند «نمیشکنند» و هرآنچه را که بنده بر خود واجب گرداند یا به گردن بگیرد، چون نذر و مانند آن نیز شامل «میثاق» میشود. پس نخستین وصف اهل حق: وفا به عهد است.
دومین وصف اهل حق این است: «و آنان که آنچه را خدا به پیوستنش ﴿وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ٢١﴾[الرعد: ۲۱].
فرمان داده، میپیوندند» همچون صله رحم. در حدیث شریف به روایت انس سآمده استکه رسول خدا صفرمودند: «کسی که دوست دارد تا در رزقش توسعه داده شودو باقیمانده عمرش طولانی شود، باید رحم خود را بپیوندد».
سومین وصف اهل حق این است: «و از پروردگار خویش میترسند» ترسی که آنان را بر انجام تکالیفشان و اجتناب از محرمات وامیدارد. خشیه: ترسی است که با شناخت کسی که انسان از او میترسد، همراه باشد.
چهارمین وصف اهل حق این است: «و از سختی حساب میترسند» حساب سخت: حسابی است همراه با بررسی و دقت و تجسس در همه جوانب و اطراف قضیه و مناقشه و پیجویی در آن لذا کسی که در حساب مورد پیجویی و کاوش قرار گیرد، نمیتواند از پس آن برآید و لذا به کیفر روبرو میشود. بنابراین، یکی از اوصاف اهل حق این است که قبل از آن که مورد چنین محاسبهای قرار گیرند، با خود محاسبه میکنند.
﴿وَالَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيَةً وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولَئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ٢٢﴾[الرعد: ۲۲].
پنجمین وصف اهل حق این است: «و کسانی که برای طلب خشنودی پروردگارشان شکیبایی کردند» مراد: شکیبایی بر طاعت خدا أ، شکیبایی از محرمات وی و شکیبایی بر مقدرات دردآور و المناک وی است.
ششمین وصف اهل حق این است: «و نماز را برپا داشتند» یعنی: آن را در اوقات مخصوص آن بر وفق آداب و ارکانی که خداوند أآن را مشروع کرده، همراه با خشوع و اخلاص ادا میکنند.
هفتمین وصف اهل حق این است: «و از آنچه روزیشان دادیم، انفاق کردند» لذا زکات اموالشان را ادا کرده و در جایی که واجب یا مستحب است، بذل و انفاق کردهاند «در نهان» بهطور خفیه و پنهانی «و آشکارا» بهطور علنی تا دیگران نیز به ایشان اقتدا کنند. پنهان دادن صدقه در صدقات نفل افضل است و آشکار دادن آن در زکات فرض.
هشتمین وصف اهل حق این است: «و بدی را با نیکی دفع میکنند» یعنی: بدی کسی را که به ایشان بد کرده است، با احسان و نیکی به وی دفع میکنند، یا عمل بد را با عمل صالح پاسخ میدهند، یا گناه را با توبه دفع میکنند «آن گروه» موصوف به صفات یاد شده «ایشان راست فرجام خوش آن سرای» یعنی: ایشان راست نیکسرانجامی سرای آخرت و دربرگرفتن بهشت و نیز فرجام نیک سرای دنیا و به میراث بردن زمین.
﴿جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا وَمَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَالْمَلَائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بَابٍ٢٣﴾[الرعد: ۲۳].
«همان بهشتهای عدن که درآن وارد میشوند» بهشتهایی که اهل آن در آن اقامت همیشگی داشته و از آن اصلا کوچانده نمیشوند. عدن: لغتا به معنای اقامت است. در تفسیر کشفالاسرار، «جنات عدن» به «بهشتهای پایندگی» معنی شده است «و» وارد میشود در آن «هر که از پدرانشان که نیکوکار باشد» پدران از باب تغلیب ذکر شدهاند و این عبارت شامل مادران نیز میشود «و زنانشان و فرزندانشان» یعنی: هم خودشان به بهشتهای عدن وارد میشوند و هم برای گرامیداشت آنان، پدران و مادران و زنان و فرزندانشان به ایشان ملحق ساخته میشوند تا با دیدار دوستان و عزیزان، انس و آرامش تمام یافته و از کمال آسایش برخوردار گردند.
این آیه دلیل بر آن است که با شفاعت و نزدیکی نیکان، درجه انسان علو و برتری مییابد چنانکه جمله: (هرکه نیکوکار باشد از پدران و...) دلیل بر آن است که از نزدیکان این گروه، فقط کسانی وارد بهشت میشوند که نیکوکار باشند و صرف اینکه شخص، پدر یا زن یا فرزند کسی از آن گروه باشد ـ بیآنکه خود صالح باشد ـ کافی نیست بلکه همراه با نزدیک بودن به ایشان، شرط صلاح نیز شرطی الزامی است. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صدر بیماری وفاتشان به فاطمه ل فرمودند: «ای فاطمه دختر محمد! از مال من هرچه میخواهی درخواست کن زیرا من نمیتوانم هیچ چیز از جانب خدا أرا از تو دفع کنم». «و فرشتگان از هر دری برآنان وارد میشوند» یعنی: فرشتگان از تمام درهای منازلی که این گروه بهشتی در آنها سکونت میگزینند، وارد بهشت شده آنگاه به رسم شادباش به ایشان میگویند:
﴿سَلَامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ٢٤﴾[الرعد: ۲۴].
«سلام بر شما» یعنی: از تمام آفات به سلامت مانید «به پاداش آنچه صبر کردید» یعنی: این پاداش به سبب صبر شما بر تقوای الهی و رعایت اوامر وی است «راستی چه نیکوست فرجام آن سرای!» یعنی: فرجام سرای بهشت. این مدح و ستایشی است برآنچه که خدای ﻷبه ایشان از نیکفرجامی عنایت کرده است.
در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صفرمودند: «آیا میدانید اولین کسانی از خلق خدا أکه وارد بهشت میشوند کیستند؟ یاران گفتند: خدا أو رسولش داناترند. فرمودند: اولین کسانی از خلق خدا أکه وارد بهشت میشوند، فقرای مهاجرانی هستند که مرزها به وسیله ایشان نگهبانی میشود، سیل ناملایمات و تهاجمات به وسیله ایشان سد میگردد و یکی از ایشان میمیرد در حالی کهنیازش در سینهاش باقی مانده و توانایی برآوردن آن را در زندگیاش نداشته است. پس خداوند أبه کسانی از فرشتگانش که بخواهد میگوید: نزد آنان بروید و بر آنان درود و شادباش بگویید. فرشتگان میگویند: ما ساکنان آسمانت و برگزیدگان از میان خلقت هستیم، آیا ما را میفرمایی که نزد آنان رفته و بر آنان درود وسلام بگوییم؟ پروردگار ﻷمیفرماید: ایشان بندگانی برای من بودند که فقط مرا پرستیده و چیزی را با من شریک نمیآوردند، مرزها به وسیله ایشان نگهبانی و بدیها و سختیها به وسیله ایشان دفع میشد و یکی از ایشان میمرد درحالی که نیاز وی در سینهاش بود و آن را نمیتوانست برآورده کند. آنگاه فرشتگان نزد ایشان رفته و از هر دری بر ایشان وارد میشوند و میگویند: سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار». همچنین در حدیث شریف آمده است: رسول خدا صدر رأس هر سال به زیارت قبور شهدا رفته آنگاه خطاب به ایشان این آیه را میخواندند: ﴿سَلَٰمٌ عَلَيۡكُم بِمَا صَبَرۡتُمۡۚ فَنِعۡمَ عُقۡبَى ٱلدَّارِ٢٤﴾.
﴿وَالَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولَئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ٢٥﴾[الرعد: ۲۵].
سپس خداوند متعال به بیان صفات کوردلانی میپردازد که حق را نمیشناسند و بدان راه نمییابند: «و کسانی که پیمان خدا را پس از بستن آن میشکنند و آنچه را خدا به پیوستنش فرمان داده میگسلند و در زمین فساد میکنند» با کفر، ارتکاب معاصی و زیان رساندن به جانها و مالهای مردم. «بر آن گروه» بهسبب این فسادافروزیشان «لعنت است» یعنی: طرد و دوری از رحمت خداوند أاست «و برای آنان بدفرجامی آن سرای است» یعنی: بدفرجامی سرای دنیاست که عذاب دوزخ میباشد.
﴿اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقْدِرُ وَفَرِحُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا مَتَاعٌ٢٦﴾[الرعد: ۲۶].
«خدا برای هرکه بخواهد، روزی را گشاده و تنگ میگرداند» پس حق تعالی گاهی روزی را برای کافر گشایش داده و آن را بر مؤمن ـ از روی ابتلا و امتحان وی ـ تنگ میگرداند لذا نه گشایش در روزی دلیل کرامت و بزرگواری انسان است و نه تنگی رزق و روزی، دلیل ذلت و اهانت وی «و کافران به زندگی دنیا شاد شدند» و نسبت به آنچه که نزد خدا أاست، غافل و جاهل ماندند «و زندگی دنیا در برابر آخرت جز بهرهای ناچیز نیست» در حدیث شریف آمده است: «دنیا در برابر آخرت جز مانند اینکه یکی از شما این انگشتش را در دریا فرو برد، نیست ـ و به انگشت سبابه خویش اشاره کردند ـ پس باید بنگرد که با آن چه چیز را از دریا بیرون میآورد!».
﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ٢٧﴾[الرعد: ۲٧].
«و کافران میگویند: چرا از جانب پروردگارش معجزهای براو نازل نشده است؟» گویی ادله ایمان ناقص و ناکافی است!! در حالیکه قرآن عظیم، بزرگترین معجزه الهی میباشد. لذا خداوند أدر این آیه و آیات بعد، در پاسخ به این درخواست مشرکان چندین ردیه را عنوان میکند «بگو: در حقیقت خداست که هرکه را بخواهد گمراه میکند» چنانکه این گروهی را که میگویند: چرا بر او معجزهای نازل نشده، گمراه نمود «و هرکس را که بهسوی او بازگردد» و با توبه و دستکشیدن از گناهی که بر آن بوده است، به قلب خویش بهسوی او روی آورد؛ «بهسوی خود راه مینماید» بنابراین، فرود آوردن نشانهها و معجزات را در امر هدایت و گمراهی هیچ تأثیری نیست بلکه هدایت و گمراهی همه به دستخدا أاست. پس هرکس را سزاوار هدایت بداند راه مینماید، در غیر آن او رادر سراشیبی گمراهی رها میکند.
پس شایستگان راه هدایت کیستند؟:
﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ٢٨﴾[الرعد: ۲۸].
«همان کسانی که ایمان آورده اند» یعنی: راه یافتگان همان کسانی هستند که خدا أهدایتشان کرده لذا بهسوی او بازگشتهاند و ایمان آوردهاند «و دلهایشان بهیاد خدا آرام میگیرد» یعنی: دلهایشان با ذکر خدای سبحان به زبان؛ چون تلاوت قرآن، تسبیح، تمجید، تکبیر و کلمه توحید، یا با شنیدن این اذکار از دیگران، انس گرفته و آرامش مییابد «آگاه باش که با یاد خدا» نه با یاد دیگران «دلها آرامش مییابد» و هرچند نگرش در مخلوقات خدای سبحان و شگفتیهای آفرینش وی و معجزاتش، فیالجمله آرامبخش دلهاست ولی آرامش دادن اینها، همچون آرامشی که یاد خدا أدر انسان ایجاد میکند، نیست.
﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ٢٩﴾[الرعد: ۲٩].
سپس حق تعالی اهل ایمان را مژده داده میفرماید: «کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، خوشا به حالشان» طوبی: حال خوش است؛ از شادی وآرامش روح، زندگانی گوارا و خیر و نعمت فراوان. به قولی: طوبی درختی در بهشت است چنانکه در حدیث شریف به روایت سهلبنسعد سآمده است که رسول خدا صفرمودند: «طوبی درختی است در بهشت که سوار در سایه آن صدسال راه میپیماید، اما هنوز آن را نمیتواند طی کند». و هیچ جای شگفتی هم نیست زیرا چنان که در حدیث شریف آمده است: «در بهشت چیزهایی است که نه آنها را چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بر قلب هیچ بشری خطور کرده است». قرطبی این قول را صحیحتر دانسته است. «و خوش سرانجامی دارند» وخوش جایگاهی که همان سرای بهشت است.
﴿كَذَلِكَ أَرْسَلْنَاكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ لِتَتْلُوَ عَلَيْهِمُ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ٣٠﴾[الرعد: ۳۰].
«بدینگونه تو را در میان امتی که پیش از آن امتهای بسیاری گذشتهاند فرستادیم» یعنی: تو را در میان گروهی از مردم فرستادیم که پیش از آن گروههای بسیاری گذشتهاند، گروههایی که بهسوی آنان نیز پیامبرانی را فرستاده بودیم بنابراین، این امت آخرین امتهاست و تو نیز خاتم پیامبران †هستی «تا آنچه را بهسوی تو وحی کردیم بر آنان بخوانی» یعنی: تو را در میان این امت فرستادیم تاقرآن و سایر وحیانیات ما را بر آنان بخوانی «در حالی که آنان به رحمان کفرمیورزند» یعنی: مشرکان مکه منکر آنند که خداوند أاسمی بهنام رحمان داشته باشد چنانکه گفتند: ما نمیدانیم که رحمان و رحیم کیست؟ «بگو» ای محمد درپاسخ آنها «او پروردگار من است» یعنی: رحمان آفریننده من است «جز او خدایینیست» یعنی: جز او هیچ کس و هیچ چیز دیگر سزاوار عبادت و پرستش نمیباشد «بر او توکل کردهام» در تمام امور خویش «و بهسوی اوست» نه بهسوی غیر وی «بازگشت من» زیرا کسی جز او شایسته آن نیست که مرجع قرار گیرد.
﴿وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعًا أَفَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعًا وَلَا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيبًا مِنْ دَارِهِمْ حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ٣١﴾[الرعد: ۳۱].
«و اگر قرآنی بود که کوهها بدان روان میشد» به قولی: این آیه متصل به جواب این سخن مشرکان است که گفتند: (چرا از جانب پروردگارش معجزهای بر وینازل نشده است؟) «آیه/۲٧». یعنی: اگر آنان تفکر کنند، به این حقیقت پی میبرند که قرآن خود بزرگترین معجزه است زیرا اگر در عرصه هستی کلامی میبود که وقتی خوانده میشد، کوهها بهسبب آن روان گشته و از محل استقرار خود به حرکت در میآمدند؛ «یا زمین بدان قطعه قطعه میگردید» و با خواندن آن از آن چشمهها و انهار جاری میشد، یا زمین از خشیت خدا أدر هنگام قرائت آن شکافته میشد، یا خواننده آن مسافتهای زمین را به وسیله آن میپیمود. پس این جمله سه وجه دارد. «یا مردگان بدان به سخن در میآمدند» یعنی: یا مردگان با قرائت آن زنده میشدند و در نتیجه، هنگام مخاطب قرارگرفتن به قرآن، آن را همچون زندگان میفهمیدند، آری! اگر تحقق همه این معجزات با کلام و قرائتی منظور و ملحوظ اراده خدای سبحان میبود، آن کلام بدون شک قرآن بود زیرا در عرصه معجزات الهی، حجت و معجزهای بلیغتر و مؤثرتر از قرآن در تأثیرگذاری بر اندیشهها، روانها و ضمایر نازل نشده است، قرآنی که اگر خدای ﻷآن را بر کوهی فرود میآورد، یقینا آن کوه از ترس خدا أخرد و درهمکوفته و فروتن میشد.
اما اگر پروردگار متعال همه این امور را با قرآن به انجام میرساند، باز هم آن مشرکان ایمان نمیآوردند.
ابنعباس سدر بیان سبب نزول آیه کریمه میگوید؛ مشرکان به رسول خدا صگفتند: اگر چنان که ادعا میکنی به راستی پیامبر هستی؛ پس پدران و بزرگان نخستین ما را که مردهاند، به ما بنمایان (زنده گردان) تا با آنان سخن بگوییم، همچنین این کوههای مکه را که به سختی در تنگنای آنها قرار داریم برای ما فراخ گردان. همان بود که آیهکریمه نازل شد.
«بلکه کار همه یکجا از آن خداست» یعنی: اگر قرآنی میبود که همه درخواستهایشان با آن محقق میشد، یقینا آن همین قرآن بود، از آنجا که چنان اعجازی در آن وجود دارد که اگر همه انس و جن گرد آیند، نظیر آن را نمیتوانند بیاورند و از آنجا که قرآن چنان کتابی است که باطل از پس و پیش آن بر آن وارد نمیشود.
ولی خداوند متعال آن درخواستهایشان را با این قرآن محقق نکرد بلکه قرآن را بر همین تأثیر و اعجاز لفظی و معنوی کنونیاش قرار داد؛ چرا که در برآوردن خواستههایشان حکمت و مصلحتی نهفته نبود و اگر در برآوردن خواستههایشان حکمت و مصلحتی نهفته میبود، قطعا خداوند أآن را برآورده میساخت.آری! اگر او میخواست که آنان قهرا ایمان آورند، یقینا ایمان میآوردند، اما مشیت او بر ایمان همه آنان نرفته است بنابراین، نه بهراه افتادن کوهها در آنها تأثیری میگذارد و نه تحقق دیگر پیشنهاداتشان. پس اگر از این نشانهها هر چه بیاید و هر چه ببینند، باز هم بر کفر خویش پای میفشرند، به همین جهت فرمود: «آیاکسانی که ایمان آوردهاند، ندانسته اند» و برایشان روشن نشده است «که اگر خدا میخواست، قطعا مردمان را همه یکجا هدایت میکرد» بیآنکه معجزات و نشانههارا مشاهده کنند؟ ولی حق تعالی جز کسانی را که شایسته هدایتاند و عنایت وی در حقشان پیشی گرفته، هدایت نمیکند. در آیهکریمه «یأس» به معنی علم به کار رفت زیرا یأس از یک چیز، متضمن علم به آن است.
روایت است که رسول خدا صدر حدیث شریف ذیل پیرامون عظمت معجزه قرآن فرمودند: «هیچ پیامبری نیست مگر اینکه به او از نشانههایی داده شده که بشر به مانند آن نشانهها و معجزات ایمان میآورد، اما آنچه که به من داده شده، وحیی است که خداوند أآن را به من وحی کرده است. پس امیدوارم که پیروان من در روز قیامت از همه آنان بیشتر باشند». معنای این فرموده پیامبر صاین استکه: معجزه هر پیامبری با فوت آن پیامبر ختم شده در حالیکه قرآن معجزه و حجتی جاودانه و ابدی است که شگفتیهای آن هرگز به پایان نمیآید و دانشمندان و شیفتگان حقیقت هرگز از آن سیر نمیشوند و حق تعالی آن را برای صاحبان خرد و اندیشه، معجزه و نشانهای تام گردانیده است «و کسانی که کافر شدهاند، پیوسته بهسزای آنچه کردهاند، مصیبت کوبندهای به آنان میرسد» این هشداری به کفار مکه است که بهسبب آنچه از کفر و تکذیب پیامبر صمرتکب گردیدهاند، مصیبتی کوبنده یعنی: بلایی بسیار بزرگ و سخت به آنان میرسد؛ مانند کشتن، بهاسارت درآمدن، جنگ و قحطی. قارعه: رنج و بلا و مصیبت است «یا فرود میآید» این ضربه کوبنده «نزدیک خانههایشان» و شهرشان که قطعا از فرود آمدن آن ترسناک و متوحش میشوند. به قولی معنی این است: تو ای پیامبر! در فتح مکه نزدیک خانههایشان فرود میآیی «تا وعده خدا فرا رسد» با فرارسیدن مرگشان، یا با برپایی قیامت، یا با فتح مکه ـ به قول ابن عباس سوجمعی دیگر ـ «هرآینه خداوند وعده خود را خلاف نمیکند» و وعدهاش قطعا رسیدنی است.
بدینگونه پاسخ سؤال و شبهه کافران در مورد درخواست معجزه که در «آیه/۲٧» مطرح گردید، به شیوهای مستدل و منطقی داده شد. و بازهم پاسخهای دیگری عنوان میشود، از جمله سومین رد بر کافران که ضمن آن رسول خدا صاینگونه مورد دلجویی قرار میگیرند:
﴿وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ٣٢﴾[الرعد: ۳۲].
«و بیگمان پیامبران پیش از تو نیز مورد تمسخر قرارگرفتند» لذا تو تنها پیامبری نیستی که با تکذیب و استهزا روبرو شده است «پس به کافران مهلت دادم» املاء: مهلت دادن است «سپس آنان را فروگرفتم پس کیفر من چگونه بود» بر گروههای کفاری که به پیامبران استهزا کردند؟!.
سپس حق تعالی از قیومیت خویش و اینکه مشرکان سزاوار عذاب هستند و از سنت خویش در کسانی که اراده گمراهیشان را دارد، خبر داده میفرماید:
﴿أَفَمَنْ هُوَ قَائِمٌ عَلَى كُلِّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَجَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِمَا لَا يَعْلَمُ فِي الْأَرْضِ أَمْ بِظَاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ بَلْ زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مَكْرُهُمْ وَصُدُّوا عَنِ السَّبِيلِ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ٣٣﴾[الرعد: ۳۳].
«آیا کسی که بر هر شخصی بدانچه کرده است، مراقب است» مانند کسی است که از همه جا بیخبر میباشد؟ یعنی: آیا خدایی که متولی امور و مدبر احوال خلق و تعیین آجال و ارزاقشان و ناظر و مراقب تمام اعمال و احوال آنها میباشد، همانند بتان بیجان و بیشعور و همانند مردگانی است که مشرکان آنها را ـ بجز وی ـ بهخدایی و پرستش گرفتهاند؟ بتانی که نه بر چیزی ناظر و مراقب هستند و نه تدبیر امری از امور را برعهده دارند؟ قطعا او همانند آنان نیست «و برای خدا شریکانی قرار دادند» یعنی: با آنکه هرگز نمیتوان میان خدای سبحان و بتان بیجان همانندیی دید، با آن هم، این کافران برای خدای سبحان شریکانی قرار دادند «بگو» ای محمد! «نامهایشان را بیان کنید» یعنی: از این شریکانی که برایخدای سبحان قرار دادهاید، نام ببرید که آنها کیستند؟ بدانید که آنها حقیرتر از آنند که «خدایان» نامیده شوند. شاه ولیالله دهلوی میگوید: «یعنی: اوصافآنان را ذکر کنید تا با اوصاف خداوند أمقابله شود و فن مماثلت آشکارگردد ـ والله اعلم». «یا مگر او را» یعنی: خداوند أرا «به آنچه او در زمین نمیداند» و نمیشناسد «خبر میدهید» از شرکایی که میپرستید؟ یعنی خدای دانا با وجود آن که به آنچه در آسمانها و زمین است آگاه میباشد و هیچ چیز بر او پنهان نیست، اما در روی زمین چنین شرکایی را برای خود سراغ ندارد پس شما این شرکا را از کجا آوردهاید؟ دلیل اینکه حق تعالی فقط زمین را مخصوصساخت، این است که مشرکان شرکایی را فقط در زمین برایش ادعا کردند نه درآسمان «یا به سخنی سرسری فریفته میشوید» بیآنکه برای آن حقیقتی باشد؟یعنی: یا از پدرانتان در سخنی بیاصل و اساس و سطحی و میانتهی تقلید میکنید؟ «بلکه برای کافران مکرشان آراسته شده» مکرشان: کفری است که سردمداران و شیاطین، پیروانشان را به آن میفریبند تا به وسیله آن گمراهشان سازند «و از راه بازداشته شدهاند» یعنی: خدای سبحان بهعنوان مجازاتی بر شرکشان، آنان را از راه خود بازداشته، یا شیطان آنان را از راه حق بازداشته است «و هر که را خدا گمراه کند» و مشیت وی گمراه ساختنش را اقتضا نماید «او را هیچ راهبری نیست» که بهسوی خیر رهنمونیاش کند.
حق تعالی در این دو آیه، از طریق اقامه حجت بر بطلان راه و روشی که مشرکان بر آن قرار دارند، درخواست معجزات از سوی آنان را نیز بهطور ضمنی رد کرده است.
و بعد از اقامه حجت، این هشدار مطرح میشود:
﴿لَهُمْ عَذَابٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَقُّ وَمَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَاقٍ٣٤﴾[الرعد: ۳۴].
«برایشان در زندگی دنیا عذابی است» با کشته شدن، به اسارت درآمدن و مصیبتهای دیگر «و قطعا عذاب آخرت سختتر است» از عذاب دنیا زیرا عذاب دنیا سپری میشود در حالیکه عذاب آخرت همیشگی و ابدی است، همچنین آتش دوزخ نسبت به آتش دنیا هفتاد برابر سوزانتر و سختتر است «و برایشان در برابر خدا هیچ نگهدارندهای نیست» که آنان را از عذابش نگه دارد و نه هیچ پناهدهندهای که از عذاب وی پناهشان دهد.
سپس بشارت به اهل تقوی و هشدار به اهل کفر در یک آیه میآید:
﴿بمَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ أُكُلُهَا دَائِمٌ وَظِلُّهَا تِلْكَ عُقْبَى الَّذِينَ اتَّقَوْا وَعُقْبَى الْكَافِرِينَ النَّارُ٣٥﴾[الرعد: ۳۵].
«مثل بهشتی که به پرهیزگاران وعده داده شده» یعنی: وصف شگفتآسا و شأن والای بهشت برین این است که: «جویباران از فرودست آن» یعنی: از فرودست درختان و منازل آن «جاری است، میوههای آن همیشگی است» که هرگز انقطاعی ندارد، آن گونه که میوههای درختان دنیا بهپایان میرسد و تمام میشود «و سایهآن همچنین» همیشگی است، کوتاه نمیشود و خورشید آن را از بین نمیبرد «این است سرانجام متقیان و فرجام کافران آتش است» و آنان جز این، فرجام و عاقبت دیگری ندارند.
در حدیث شریف به روایت جابر سآمده است: «روزی مشغول خواندن نماز ظهر بودیم که ناگهان دیدیم رسول خدا صجلو رفتند و ما نیز به پیروی از ایشان جلو رفتیم. سپس دست بردند تا چیزی را بگیرند، آنگاه واپس آمدند. چون نماز تمام شد، ابیبن کعب سبه ایشان گفت: یا رسولالله! امروز در حال نماز کاری کردید که تاکنون ندیدهایم که آن را انجام دهید؟ رسول خدا صفرمودند: آری! امروز بهشت، طراوتها، گلها و میوههای آن در حال نماز بر من عرضه شد پس از میوههای آن خوشهای انگور را بهدست گرفتم تا برای شما بیاورم، اما میان من وآن خوشه مانع ایجاد شد و اگر آن را به شما میآوردم و تمام کسانی که در میان زمین و آسمانند از آن میخوردند، قطعا چیزی از آن نمیکاستند».
﴿وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَفْرَحُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمِنَ الْأَحْزَابِ مَنْ يُنْكِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَلَا أُشْرِكَ بِهِ إِلَيْهِ أَدْعُو وَإِلَيْهِ مَآبِ٣٦﴾[الرعد: ۳۶].
«و کسانی که به ایشان کتاب» تورات و انجیل را «دادهایم» و به مقتضای کتابشان عمل میکنند «از آنچه بهسوی تو نازل شده، شاد میشوند» پس اهل راستین آن دو کتاب، از نزول قرآن شاد میشوند زیرا آنان قرآن را موافق و مصدق کتابهایشان مییابند. یا مراد: مسلمانان اهل کتابند؛ چون عبدالله بن سلام وهمراهانش از یهود و مانند اسلام آوردگان نصاری که هشتاد مرد بودند، چهل تن در نجران، هشت تن در یمن و سیودو تن در حبشه «و از احزاب کسانی هستند که بخشی از آن را انکار میکنند» یعنی: از احزاب و دستههای یهود و نصاری کسانی هستند که بر ضد این دین عمل میکنند زیرا منکر آنند که احکام و برنامههای قرآن، ناسخ برنامههای ادیانشان است. بنابراین، شادمانی عدهای از آنان به نزول قرآن، فقط به آن بخش از قرآن برمیگردد که با کتابهایشان موافق است و انکار منکرانشان هم، متوجه بخشی از قرآن است که مخالف کتابهایشان میباشد. در عصر حاضر نیز مبشران و مستشرقان اهل کتاب همین گونهاند. «بگو: جزاین نیستکه من مأمورم تا خدا را بپرستم و به او شرک نورزم» یعنی: جز این نیست که در کتاب نازل شده بر خود، به عبادت خدای ﻷو یکتاپرستیاش مأمور گردیدهام و این اصلی است که همه کتابهای آسمانی بر آن متفق بوده و تمام ملل اقتدا کننده به پیامبران †نیز بر عدم انکار آن وحدت کامل دارند «بهسوی او» یعنی: بهسویالله أ«دعوت میکنم» نه بهسوی غیر وی «و بازگشتم بهسوی اوست» نه بهسوی غیر وی پس چگونه دعوتی اینچنین مورد کفر و انکار قرار میگیرد؟!.
﴿وَكَذَلِكَ أَنْزَلْنَاهُ حُكْمًا عَرَبِيًّا وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَمَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا وَاقٍ٣٧﴾[الرعد: ۳٧].
«و بدینسان قرآن را حکمی عربی فروفرستادیم» یعنی: قرآن را به گونهای نازل کردیم که دربرگیرنده اصول و فروع شریعت بوده و به زبان عربی روشنی بیان شده است و میان مردم در وقایع و قضایا به مقتضای حکمت حکم میکند چنانکه کتابهای آسمانی دیگر بر پیامبران †را به زبانهای خودشان نازل کردیم «و اگر از هوا و هوسهایشان پیروی کنی» یعنی: از هوا و هوسهای کفار؛ اعم از مشرکان و اهلکتاب، هوا و هوسهایی که آنان موافقت و همراهی تو را بر آنها میطلبند، مثلا از تو میطلبند تا بر قبله آنان ـ پس از منسوخ شدن آن ـ نماز بخوانی «پس از دانشی که به تو رسیده» و خداوند أآن را به تو تعلیم داده؛ از جمله علمت به منسوخ بودن برنامههایشان، آری! اگر چنان کنی، در آن صورت «در برابر خدا هیچدوست و حمایتگری نخواهیداشت» که متولی و کارساز امر تو گردیده تو را یاری دهد و از عذاب وی حفظ کند.
این بیان الهی برای قطع نهایی طمعهای اهل کتاب و مشرکان و نیز برای تحریک مؤمنان بر ثبات در دین خویش است، یعنی: مؤمن نباید بعد از آنکه به حجت چنگ زده است، در هنگام روبرو شدن با شبهات، متزلزل گردد.
با این آیه، سومین رد قران بر درخواست معجزات از سوی مشرکان، به پایان میرسد.
و اینک رد چهارم:
﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِنْ قَبْلِكَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجًا وَذُرِّيَّةً وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ٣٨﴾[الرعد: ۳۸].
«و هرآینه پیش از تو نیز پیامبرانی فرستادیم و برایشان زنان و فرزندانی قراردادیم» یعنی: پیامبران †نیز از جنس بشرند و طبیعتا زنانی دارند و فرزندانی که از ایشان و زنانشان به دنیا آمدهاند زیرا ما پیامبران †را از جنس فرشتگان ـ که نه ازدواج میکنند و نه توالد و تناسلی دارند ـ نفرستادهایم. پس ای محمد ص! تو در این امر تافته جدابافته از پیامبران دیگر نیستی. اما شما ای معاندان! چه شده است که در حق پیامبر ما صچیزی را ناجایز میپندارید که پیامبران قبل از وی نیزآن را داشته اند؟
کلبی در بیان سبب نزول آیهکریمه میگوید: یهودیان، رسول خدا صرا مورد طعن قرارداده و گفتند: ما برای این مرد جز زنان و نکاح دیگر هم و غمی نمییابیم و اگر طوری که میپندارد او بهراستی پیامبر میبود باید کار نبوت از زنان بازش میداشت! همان بود که خدای ﻷاین آیهکریمه را نازل فرمود. در حدیث شریف آمده است: «چهار چیز از سنن پیامبران است: استعمال عطر، مسواک، حنا و عقد نکاح». «و هیچ پیامبری را نرسد که هیچ معجزهای بیاورد» از جمله، آنچه که کفار از پیامبر صدرخواست میکنند «مگر بهاذن خدا» و به حکم وی «برای هر قضایی کتابی است» یعنی: برای هر امری که خداوند أآن را در حکم و قضای خویش آورده، کتابی است که حق تعالی آن حکم را با میعاد موقت آن در آن نوشتهاست و آن کتاب: لوح محفوظ است ـ والله اعلم. یا معنیاین است: برای هر رخدادی، وقت و زمان معین و محدودی است که احکام وبرنامهها نیز بر اساس حکمتی که خداوند متعال به آن داناست در همان وقت و زمان معین خود مشروع میشوند بنابراین، برنامههای الهی مبتنی بر مفاد و مصالحی است که با اختلاف احوال و اوقات مختلف میشوند، بدین جهت،شرایع همه انبیا †، متناسب با وقت و زمان خود آمده است. همینگونه، برای عمرها، ارزاق و اعمال مردم، وقت و زمان معینی است که آن میعاد زمانی درموعد مقرر و مکتوب خود سر میرسد لذا تورات و انجیل به زمانهای خاصی مربوط بودهاند و این قرآن عظیم هم به این بخش باقی مانده از عمر دنیا مربوط است. از این جهت خداوند أفرمود:
﴿يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ٣٩﴾[الرعد: ۳٩].
«خداوند آنچه را بخواهد» از کتابها «محو میکند» و منسوخ میگرداند چنانکه کتابهای آسمانی پیشین را با نزول قرآن کریم منسوخ گردانید «و آنچه رابخواهد، اثبات میکند» و منسوخ نمیکند، چون قرآنکریم و شریعت محمدی ص. به قولی معنی این است: خداوند أنابودی هر چه را بخواهد، نابودش میکند؛ از شقاوت، سعادت، رزق، عمر، خیر یا شر، یعنی: این را به آنتبدیل میکند و آن را بهجای این مینشاند «و ام الکتاب» یعنی: اصل کتاب که نهآن را تبدیلی است و نه تغییری «نزد اوست» به قولی: محو و اثبات در نامههایی است که به دست فرشتگان قرار دارد، اما لوح محفوظ (امالکتاب) را نه محوی است و نه تبدیلی بلکه آیات ناسخ و منسوخ و آنچه که محو یا تبدیل میشود و آنچه که باقی میماند و حکم آن از بین نمیرود، همه در آن ثبت و محفوظ است. پس لوح محفوظ ـ به اصطلاح معاصر ـ حکم بانک مرکزی اطلاعاتیای را دارد که هرگز هیچ چیز از آن محو نمیشود.
در حدیث شریف آمده است: «همانا انسان به سبب گناهی که مرتکب میشود، از رزق محروم میگردد و قضا را جز دعا بر نمیگرداند و در عمر جز نیکوکاری نمیافزاید».
خلاصه: عقیده ما این است که:
۱- برای قضای خداوند متعال، دگرگونی و تبدیلی نیست.
۲- محو و اثبات احکام نیز از جمله اموری است که قضای خدا أسابقا بر آن رفته است.
۳- بخشی از قضای الهی حتما واقع میشود و آن قضایی است که ثابت و تغییر ناپذیر است و بخشی از آن به اسباب برگردانده میشود و آن اموری است که به وسیله اسباب محو و نابود میشوند و محو شدن آنها یا به دعاست، یا به صله رحم و نیکوکاری با نزدیکان.
۴- محو آن بخش از قضای الهی که به اسباب برگردانده میشود، شامل نسخ شریعتها نیز میگردد، یعنی: گاهی شریعتی، شریعت ما قبل خود را منسوخ میکند، مانند نسخ کتابهای آسمانی دیگر به قرآن. و همه اینها به قضا و قدر خداوند أمربوط است.
۵- امور همه به اوقات خود وابسته میباشند.
که البته نص آیات و احادیث شریف، به همه این مواد ناطق است.
﴿وَإِنْ مَا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ وَعَلَيْنَا الْحِسَابُ٤٠﴾[الرعد: ۴۰].
«و اگر پارهای از آنچه را که به آنان وعده میدهیم» از عذاب «به تو بنمایانیم» قبل از درگذشتت «یا روح تو را پیش از آن بگیریم» و تو را قبل از آنکه عذابشان را ببینی، بمیرانیم «بههرحال جز این نیست که بر تو رساندن پیام است» یعنی: برعهده تو جز تبلیغ احکام رسالت نیست «و بر ماست حساب» یعنی: محاسبه آنان در برابر اعمالشان و مجازاتشان در برابر این اعمال برعهده ما است و تو متکفل آن نیستی که کار در حیاتت با ایمان آوردن یا تعذیبشان بهپایان برسد.
بدینگونه، خدای ﻷپیامبرش را دلجویی کرده و او را به عدم شتابزدگی در امر ایمان آوردن یا عذاب نمودنشان فرامیخواند.
سپس خداوند متعال نظر کفار را بهسوی یکی از معجزات و نشانهها جلب میکند و آن این نشانه است:
﴿أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا وَاللَّهُ يَحْكُمُ لَا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ وَهُوَ سَرِيعُ الْحِسَابِ٤١﴾[الرعد: ۴۱].
«آیا نمیبینند» مردم مکه «که ما قصد میکنیم به زمین» یعنی: به سرزمین کفر «و از اطراف آن میکاهیم؟» یعنی: ما با فتوحات مسلمین از اطراف و جوانب سرزمین کفر اندکاندک میکاهیم تا سرانجام با فتح مکه که مرکز شرک در آن زمان بود، پایگاه کفر درهم ریخته و کار به اتمام رسید. شایان ذکر است که با قرائت علم جدید، آیه کریمه بر بیضوی بودن و گستردهبودن زمین و عدم کروی بودن آن بهطور تمام مدور دلالت کرده و اثبات میکند که زمین از اطراف خود کاسته است و تماما کروی نیست.
«و خداست که حکم میکند، برای حکم او هیچ بازدارندهای نیست» یعنی: خداوند أآنچه بخواهد در خلقش حکم میکند پس این یکی را بالا برده و آن یکی را بهزیر میکشد، این یکی را زنده میکند و آن یکی را میمیراند و قطعا او به عزت اسلام و برتری آن بر ادیان دیگر حکم کرده است. ﴿لَا مُعَقِّبَ لِحُكۡمِهِۦۚ﴾ﯻ هیچکس حکم خدای سبحان را نمیتواند برگرداند با کاستن یا تغییر دادن آن «و او سریعالحساب است» پس نیکوکار و بدکار را به سرعت جزا میدهد و حسابرسی آنان او را به دشواری نمیاندازد چنانکه محاسبه یکی از آنان او را از محاسبه دیگری به خود مشغول نمیگرداند بلکه او تمام مردم را در یک وقت و زمان محاسبه میکند.
البته سیاق آیات، متضمن بشارت به فتح سرزمینهای کفر است.
سپس خداوند متعال به ما از نیرنگ کفار سخن میگوید:
﴿وَقَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعًا يَعْلَمُ مَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ وَسَيَعْلَمُ الْكُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ٤٢﴾[الرعد: ۴۲].
«و بهیقین کسانی که پیش از آنان بودند، نیرنگ کردند» یعنی: کفاری که پیش از کفار مکه بودند با پیامبرانی که خداوند أایشان را بهسوی آنها فرستاده بود،نیرنگ کرده و به ایشان کافر شدند ولی آن نیرنگها بیاثر و نابود گشت «زیرا تدبیر همه یکجا از آن خداست» و نیرنگ دیگران هیچ اهمیتی نداشته و در مقابل مکر خداوند أبا مکرکنندگان، هیچ ارزش و اثری بر نیرنگ آنها مترتب نیست. سپس در تفسیر این امر که مکر همه از آن اوست، میفرماید: «آنچه را که هر کسی بهعمل میآورد، میداند» پس هرکس آنچه را که همه به عمل آورند بداند و برای اعمالشان جزای مناسب آن را آماده کند، یقینا تمام مکر و تدبیر از آن اوست ومکر دیگران در برابر مکرش بیاثر است «و بهزودی کافران بدانند که فرجام آن سرای از کیست» یعنی: به زودی میدانند که فرجام پسندیده و عاقبت خوش سرای دنیا یا سرای آخرت، از آن کدام یک از دو گروه است، از آن مؤمنان یا غیر ایشان؟.
﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ٤٣﴾[الرعد: ۴۳].
«و کافران میگویند: تو پیامبر نیستی» یعنی: تو ای محمد! فرستادهخدا أبهسوی مردم نیستی «بگو: کافی است خدا در میان من و شما گواه باشد» لذا حق تعالی برای من در مورد صحت رسالت و صدق دعوتم گواهی میدهد ـ با معجزاتی که به دستم به اجرا گذاشته است ـ و این گواهی برایم کافی است، همچنین او به کذب و بطلان راه و روش شما در مورد تکذیب من و مقابله باگواهیاش در حق من، آگاه است «و بس است کسی که نزد او علم کتاب است» یعنی: بس است گواهی علمای اهل کتاب در حق من که اوصافم را در کتابهایشان مییابند. به قولی این آیه مدنی است و در این صورت معنی این است: گواهی کسانی از اهل کتاب که اسلام آوردهاند ـ مانند عبدالله بن سلام ـ برایم بس است زیرا مسلمانان اهل کتاب بر صدق رسالت من گواهی میدهند. به قولیدیگر: مراد کسی است که علم لوح محفوظ نزد اوست و او خود خداوند أاست.
[۱٩] برای آشنایی با تفسیر علمی کرویت زمین از نظر قرآن، نگاه کنید به کتاب «جلوههای جدید از اعجاز علمی قرآن کریم» ص ۱۸۳، از مترجم. [۲۰] نگاه ; مرجع سابق.