سوره مومنون
مکی است و دارای (۱۱۸) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره مبارکه «مؤمنون» نامیده شد زیرا با این فرموده حق تعالی: ﴿قَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١﴾[المؤمنون: ۱] آغاز شده است و آیات بعد از آن نیز به بیان اوصاف هفتگانه مؤمنان و پاداش عظیم ایشان در آخرت ـ که عبارت از به ارث بردن فردوس برین است ـ میپردازد.
فضیلت این سوره: احمد، ترمذی، نسائی و حاکم از عمر بن الخطاب سروایت کردهاند که فرمود: هنگام نزول وحی بر رسول خدا صنزدیک چهره ایشان زمزمهای مانند صدای زنبور عسل شنیده میشد. روزی وحی بر ایشان در حال نزول بود و ما ساعتی درنگ کردیم تا نزول وحی بر ایشان تمام شد سپس ایشان روی به قبله کرده، دستان خود را به آسمان برداشتند و چنین دعا کردند: «اللهم زدنا ولا تنقصنا، وأكرمنا ولا تهنا، وأعطنا ولا تحرمنا، وآثرنا ولا تؤثر علينا، وارض عنا وأرضنا». «بارالها! بر ما بیفزای و از ما کم نکن، گرامیمان بدار وخوارمان نکن، به ما بده و ما را محروم نگردان، ما را برگزین و دیگران را بر ما ترجیح مده و از ما راضی باش و ما را راضی کن». سپس فرمودند: «به تحقیق همین اکنون بر من ده آیه نازل شد که هرکس آنها را برپا دارد، به بهشت داخل میشود آنگاه قرائت کردند: ﴿قَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١﴾تا ده آیه را تمام نمودند».
﴿قَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١﴾[المؤمنون: ۱].
«به راستی که مؤمنان رستگار شدند» ولی نه همه آنان بلکه مؤمنانی که گردآورنده صفات زیراند:
﴿ٱلَّذِينَ هُمۡ فِي صَلَاتِهِمۡ خَٰشِعُونَ٢﴾[المؤمنون: ۲].
«کسانی که در نمازشان خاشعند» خشوع: فروتنی، ترس قلب، خودشکنی و نرمدلی است. بهقولی: خشوع در نماز، عبارت است از: آرامش، التفات نکردن به اشیای خارج از نماز و بازی نکردن با اعضا و لباس خود. در حدیث شریف آمده است: رسول خدا صمردی را دیدند که درحال نماز با ریش خود بازی میکرد، فرمودند: «لو خشع قلب هذا، لخشعت جوارحه: اگر قلب این (آقا) خاشع وفروتن بود، قطعا اندامهای او نیز آرامش و سکون خود را حفظ میکرد». پس در نماز فقط برای کسی خشوع پیدا میشود که دلش فارغ از همهمههای اندرونی به خلوتگاه نیایش حاضر باشد و در این هنگام است که نماز برایش بسیار راحت بخش و روح افزا خواهدبود. چنانکه در حدیث شریف دیگری آمده است که رسولخدا صفرمودند: «... آرامش روان من در نماز قرار داده شده است».
حاکم در بیان سبب نزول این آیه از ابوهریره سروایت کرده است که فرمود: رسول خدا صدر هنگام نماز، نگاهشان را بهسوی آسمان معطوف میکردند پس چون این آیه نازل شد، سرشان را فرو انداختند.
﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ عَنِ ٱللَّغۡوِ مُعۡرِضُونَ٣﴾[المؤمنون: ۳].
«و آنان که از لغو رویگردانند» رویگردانی مؤمنان از لغو، عبارت است از: پرهیز کردنشان از آن و عدم توجه به آن. لغو: هر باطل، لهو، بیهودگی، یاوه، معصیت و هر گفتار و کردار ناپسندی است. بهقولی: لغو، شامل شرک و همه معاصی میشود.
﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ لِلزَّكَوٰةِ فَٰعِلُونَ٤﴾[المؤمنون: ۴].
«و آنان که زکات را میپردازند» به طور مداوم. مراد از زکات در اینجا، صدقات فرض و نفل و هر عملی است که سبب نفعرسانی به مسلمانان گردد. ابنکثیر میگوید: «با آنکه آیه کریمه مکی است اما اکثر علما برآنند که مراد از آن، زکات اموال است». بنا بر روایات صحیح، زکات در سال دوم هجری در مدینه فرض شد ولی ظاهرا از روایت ابنکثیر چنین بر میآید که اصل زکات در مکه فرض شده بود اما مقادیر و نصابهای آن در مدینه فرض شد.
﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ لِفُرُوجِهِمۡ حَٰفِظُونَ٥﴾[المؤمنون: ۵].
«و آنان که فروج خود را نگاه میدارند» فرج: بر آلت جنسی مرد و زن هر دو اطلاق میشود. یعنی: مؤمنانی که با آراسته شدن به پاکدامنی و عفت، شرمگاههای خود را از هرآنچه که برایشان حلال نیست، نگاه میدارند نیز رستگار شدند.
﴿إِلَّا عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ أَوۡ مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُهُمۡ فَإِنَّهُمۡ غَيۡرُ مَلُومِينَ٦﴾[المؤمنون: ۶].
«مگر بر همسران خویش» یعنی: انسان در بهکار بردن شهوت جنسی خود در حرام مورد نکوهش و پیگرد است لذا مؤمنان مأمورند که شهوت جنسی خود را جز در مورد همسرانشان ـ که در شهوترانیشان با آنها هیچ سرزنشی نیست ـ نگه دارند «یا بر آنچه که ملک یمینشان است» یعنی: مأمور به نگهداشت شرمگاه خویش از کنیزانی نیستند که به ملک خالص، ملک دست آنان شدهاند «پس در این صورت بر آنان نکوهشی نیست» در عدم نگهداشت شرمگاه خویش از همسران و کنیزانشان لذا برای مؤمنان بهرهگیری جنسی از کنیزانشان نیز حلال است، مادامیکه در این باره مانعی شرعی فرارویشان وجود نداشته باشد؛ از قبیل اینکه آن کنیزک ـ مثلا ـ خواهر رضاعیشان باشد. اما اگر در غیر این محدوده درآیند و به شهوت رانی حرام بپردازند، مورد نکوهش و مجازات قرار میگیرند چنانکه میفرماید:
﴿فَمَنِ ٱبۡتَغَىٰ وَرَآءَ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡعَادُونَ٧﴾[المؤمنون: ٧].
«پس هرکه سوای این طلب کند» یعنی: سوای همسران و کنیزان خویش را «آنان از حد درگذرندگانند» یعنی: تجاوزکارند بهسوی آنچه که برایشان حلال نیست لذا ستمگر و گنهکارند.
جمهور فقها با استناد به این آیه، بر تحریم استمنا با دست (جلق) استدلال کردهاند.
﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ لِأَمَٰنَٰتِهِمۡ وَعَهۡدِهِمۡ رَٰعُونَ٨﴾[المؤمنون: ۸].
«و آنان که امانتهای خود را» چون بر آن امین قرار داده شوند؛ «و عهد خود را» چون عهد و پیمانی ببندند؛ «رعایت میکنند» امانت: چیزی است که انسان بر آن ایمن ساخته شده و بر آن امین گردانیده شود و جز گواه بودن خداوند أهیچ حجت و اثبات دیگری بر آن نباشد پس کسی که نزد وی ودیعهای گذاشته میشود، مؤتمن (امانتدار) است، کسی که به وی وامی میدهید که مدرک وحجتی بر آن ندارید، مؤتمن است، پدر و ولی درباره کودکان تحت تکفلشان مؤتمناند، اولیای امور جامعه اسلامی در حق رعایای خویش مؤتمناند و مؤمن در نماز و روزه و طهارت خویش مؤتمن است. اما عهد: چیزی است که در مورد آن به خدای سبحان یا به بندگانش تعهد داده میشود. رعایت: یعنی نگهداری.
﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَوَٰتِهِمۡ يُحَافِظُونَ٩﴾[المؤمنون: ٩].
«و آنان که بر نمازهایشان محافظت میکنند» با برپاداشتن آنها به طور مداوم در اوقات مخصوص آنها و بهجا آوردن رکوع و سجده و قرائت آنها بر وجه تام وتمام و خواندن اذکار مشروعه آنها.
در حدیث شریف به روایت ابنمسعود سآمده است که فرمود: از رسول خدا صسؤال کردم: یا رسولالله! کدام عمل نزد خداوند أمحبوبتر است؟ فرمودند: «نماز در وقت آن». گفتم: سپس کدام عمل؟ فرمودند: «نیکی با والدین». گفتم: بعد از آن کدام عمل؟ فرمودند: «جهاد در راه خدا أ». از این جهت خداوند متعال ذکر این صفات را با نماز آغاز و با نماز هم به پایان برد. همچنین درحدیث شریف آمده است که رسول خدا صفرمودند: «پایداری ورزید و هرگز ثواب پایداری را نمیتوانید در تحت حصر و شمار درآورید و بدانید که بهترین اعمال شما نماز است و بر نماز مواظبت نمیکند جز شخص مؤمنی».
﴿أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡوَٰرِثُونَ١٠﴾[المؤمنون: ۱۰].
«این گروه» یعنی: گردآورندگان اوصاف فوق «ایشانند وارثان» یعنی: شایستگان و ذیحقان به اینکه میراثبر باشند، میراثبر چه چیزی؟:
﴿ٱلَّذِينَ يَرِثُونَ ٱلۡفِرۡدَوۡسَ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ١١﴾[المؤمنون: ۱۱].
«آنان که فردوس را بهارث میبرند» یعنی: مستحق آن میشوند. فردوس بلندترین مکان بهشت است که در میانه آن قرار دارد. بهقولی معنی این است: ایشان منازل کفار را در بهشت به میراث میبرند زیرا ـ چنانکه از احادیث برمیآید ـ خدای سبحان برای هر انسانی منزلی در بهشت و منزلی در دوزخ آفریده است «آنان در آنجا جاودانه اند» و همیشه ماندگار، نه از آن اخراج میشوند و نه در آن میمیرند.
در حدیث شریف به روایت بخاری و مسلم از رسول خدا صآمده است که فرمودند: «اذا سألتم الله الجنة فاسألوه الفردوس فإنه أعلي الجنة وأوسط الجنة ومنه تفجر أنهار الجنة وفوقه عرش الرحمن». «چون از خدا بهشت را درخواست میکردید، فردوس را از او بخواهید زیرا فردوس بلندترین جای بهشت و میانه آن است، همه انهار بهشت از فردوس جاری میشود و عرش رحمان بر فراز آن قراردارد».
این بود اوصاف مؤمنان وارسته و مفلح که در ده آیه ذکر شد. از عائشه ام المؤمنینل پرسیدند: اخلاق رسول خدا صچگونه بود؟ فرمود: «اخلاق رسول خدا صقرآن بود» آنگاه تلاوت کرد: ﴿قَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١﴾[المؤمنون: ۱] تا رسید به ﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَوَٰتِهِمۡ يُحَافِظُونَ٩﴾[المؤمنون: ٩]، سپس فرمود: اخلاق رسول خدا صاینچنین بود.
﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِن سُلَٰلَةٖ مِّن طِينٖ١٢﴾[المؤمنون: ۱۲].
«و هرآینه انسان را از سلالهای از گل آفریدیم» اصل آن همان گلی است که آدم ابوالبشر از آن آفریده شد. ابنکثیر به نقل از قتاده در معنی آیه میگوید: «آدم را از گل بیرون آوردیم». و این معنی به سیاق نزدیکتر است. سلاله: از سل است و آن عبارت از بیرون آوردن چیزی از چیزی است . پس حاصل معنی این است: انسان را از نطفهای بیرون آورده شده از گل آفریدیم. پس نطفه سلاله است و فرزند سلیل و نیز به فرزند هم سلاله اطلاق میشود.
﴿ثُمَّ جَعَلۡنَٰهُ نُطۡفَةٗ فِي قَرَارٖ مَّكِينٖ١٣﴾[المؤمنون: ۱۳].
«باز او را» یعنی: آدم را، به اعتبار افراد و نسل وی که همان بنی آدماند «نطفهای در قرارگاهی استوار قرار دادیم» که همانا رحم است.
﴿ثُمَّ خَلَقۡنَا ٱلنُّطۡفَةَ عَلَقَةٗ فَخَلَقۡنَا ٱلۡعَلَقَةَ مُضۡغَةٗ فَخَلَقۡنَا ٱلۡمُضۡغَةَ عِظَٰمٗا فَكَسَوۡنَا ٱلۡعِظَٰمَ لَحۡمٗا ثُمَّ أَنشَأۡنَٰهُ خَلۡقًا ءَاخَرَۚ فَتَبَارَكَ ٱللَّهُ أَحۡسَنُ ٱلۡخَٰلِقِينَ١٤﴾[المؤمنون: ۱۴].
«آنگاه آن نطفه را به صورت علقه درآوردیم» یعنی: نطفه سفید را به خون بسته سرخرنگ مستطیل شکلی متحول کردیم «پس آن خون بسته را به صورت مضغه گردانیدیم» یعنی: به صورت گوشتپارهای بدون شکل و هیأت و صورت، که بعد از آن در تطور بعدی، آن گوشت پاره بیشکل و هیأت، به گوشتپارهای دارای هیأت و صورت تبدیل میشود «پس آن گوشت پاره را استخوانهایی چند ساختیم» که به طرزی محکم و با صلابت و به اشکال مخصوصی به هم وصلشدهاند تا ستونی استوار برای بدن باشند «بعد آن استخوانها را با گوشتی پوشانیدیم» یعنی: بر هر استخوانی ـ به همان مقداری که مناسب و درخور آن است ـ گوشتی رویانیدیم «آنگاه آفریدیم او را به آفرینشی دیگر» یعنی: آنگاه درجنین ـ بعد از آنکه جمادی بیش نبود ـ روح دمیدیم پس او آفرینشی دیگر شد، دارای تحرک و شنوایی و بینایی و ادراک و دیگر استعدادها و سرانجام با کامل ساختن نیروهای آفریده شده در وی، او را از درون رحم به دنیای خارج از آن بیرون آوردیم «پس بزرگ خداوندی است که نیکوترین آفرینندگان است» یعنی: خدای سبحان از آن روی سزاوار تعظیم و سپاس و ثنا است که بهترین و استوارکارترین صنعتگران و آفرینشگران میباشد.
از عمر سروایت شدهاست که فرمود: «با پروردگارم در چهار چیز موافقت نمودم... یکی از آن چهار چیز این بود که چون نازل شد: ﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِن سُلَٰلَةٖ مِّن طِينٖ١٢﴾[المؤمنون: ۱۲] من گفتم: ﴿فَتَبَارَكَ ٱللَّهُ أَحۡسَنُ ٱلۡخَٰلِقِينَ﴾[المؤمنون: ۱۴]. «پس همانگونه که گفته بودم نازل شد».
﴿ثُمَّ إِنَّكُم بَعۡدَ ذَٰلِكَ لَمَيِّتُونَ١٥﴾[المؤمنون: ۱۵].
«سپس شما بعد از این قطعا میمیرید» یعنی: بعد از طی این مراحل و بهسر رسیدن اجلهایتان، خواهناخواه بهسوی مرگ رهنوردید.
﴿ثُمَّ إِنَّكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ تُبۡعَثُونَ١٦﴾[المؤمنون: ۱۶].
«سپس شما قطعا روز قیامت برانگیخته میشوید» از قبرهایتان بهسوی محشر؛ برای حساب و جزا.
﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا فَوۡقَكُمۡ سَبۡعَ طَرَآئِقَ وَمَا كُنَّا عَنِ ٱلۡخَلۡقِ غَٰفِلِينَ١٧﴾[المؤمنون: ۱٧].
«و به راستی ما بر فراز شما هفت راه آسمانی آفریدیم» طرائق: عبارتند از طبقات آسمانها که لایهبهلایه یکی بر بالای دیگری کوبیده شدهاند «و ما هرگز از آفرینش غافل نبودهایم» یعنی: ما از کار این هفت طبقه آسمان و نگاه داشتن آنها و نیز ازتمام عرصه آفرینش خویش غافل نبودهایم که آن را همینگونه به حال خود رها کنیم بلکه آفرینش را از زوال و اختلال حفظ میکنیم و نیز کسانی را که در زمین بهسر میبرند حفظ میکنیم از اینکه آسمان بر سرشان سقوط کند و به هلاکتشان رساند، یا زمین آنان را به کرات دیگر و فضای بیرونی خود بیفگند.
﴿وَأَنزَلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءَۢ بِقَدَرٖ فَأَسۡكَنَّٰهُ فِي ٱلۡأَرۡضِۖ وَإِنَّا عَلَىٰ ذَهَابِۢ بِهِۦ لَقَٰدِرُونَ١٨﴾[المؤمنون: ۱۸].
«و از آسمان آبی را فرودآوردیم» یعنی: آب باران را، که حیات زمین و موجودات زندهای که در آن بهسر میبرند، وابسته به این آب است «بهاندازه» یعنی: این آب را به میزانی که از جانب ما مقدر و معین است فرود آوردیم؛ به همان مقداری که کشتزارها و درختان به آن قوام و سامان یافته و رشدکنند و نیاز موجودات حیه بدان برآورده شود زیرا اگر آب از اندازه خود بیشتر شود، درختان، کشتزارها و جانداران همه تباه میشوند و اگر از اندازه هم کمتر شود، نیاز کشتزارها، محصولات و موجودات حیه را بسنده نمیکند.
ابنکثیر میگوید: «حتی خدای ﻷبهسوی زمینهایی که کشت آنها نیاز به آب بسیاری دارد اما خود زمین آنها قدرت تحمل بارانهای زیاد را ندارد، از بلاد دیگر و از سرزمینهای دور آب میفرستد، مانند سرزمین مصر که زمینی شنزار داشته و طبیعت آن تحمل باران بسیار را ندارد پس میبینیم که خداوند متعال از فاصلههای دور، آب نیل را بهسوی آن میفرستد و در فصل بارانهای موسمی همراه با این آب از سرزمین حبشه گل سرخی را برکنده و آن را به سرزمین مصر میفرستد، که آب زمین را سیراب میکند و آن گل سرخ هم بر بستر زمین ته نشین شده پوشش خاکی مناسبی را جهت آماده ساختن زمین برای کشاورزی، آماده میگرداند».
«و آن را در زمین جای دادیم» یعنی: آب باران را در زمین مستقر گردانیدیم تا در وقت نیازشان از آن بهره گیرند، همچون آب چشمهها، آبهای زیرزمینی، آبگیرها، قناتها و مانند آنها که گنجینههای فیاضی برای آب بارانند «و هرآینه ما بر بردن آن تواناییم» یعنی: چنانکه بر فرود آوردن این آب توانا بودیم، بر از بین بردن آن نیز تواناییم؛ یا از طریق فروبردن آن در لایههایی از زمین که استخراج آن برای بشر غیر ممکن باشد، یا با دگرگون ساختن عنصر آب به عنصر دیگری، یا به وجهی از وجوه دیگر.
قابل ذکر است که برخی از علمای طبیعت میگویند: آیه کریمه به اولین فرود آوردن آب از آسمان اشاره دارد آنگاه که زمین سیر تکاملی خود را از شکل یک کره آتشین به یک کره سرد طی میکرد و آبی بر روی آن وجودنداشت. البته علم هیدرولوژی جدید در این عرصه به نتایجی رسیده است و با مطالعه آن در مییابیم که میان دادههای این علم با آیات قرآنی در این باب، توافق شگفتآوری مشاهده میشود.
﴿فَأَنشَأۡنَا لَكُم بِهِۦ جَنَّٰتٖ مِّن نَّخِيلٖ وَأَعۡنَٰبٖ لَّكُمۡ فِيهَا فَوَٰكِهُ كَثِيرَةٞ وَمِنۡهَا تَأۡكُلُونَ١٩﴾[المؤمنون: ۱٩].
«پس با آن آب، برای شما باغهایی از درختان خرما و انگور پدید آوردیم» جنات: یعنی باغهایی با درختانی انبوه که از بس قوی و پر شاخ و برگ است، آنچه را که در زیر آن قرار دارد، میپوشاند و مستور میکند «برای شما در آنها» یعنی: در آن باغستانها «میوههای بسیار است» که از آنها بهره گرفته و به وسیله آنها تر و تازه وخرم و سرخوش میشوید. فواکه: میوههایی است که مردم آنها را تناول میکنند، چون انار و انجیر و سیب و مانند آن، که نه غذایشان است و نه نان خورششان بلکه فقط از باب تلذذ و ترفه آنها را تناول میکنند و بدنشان از مواد معدنی و خواص مفید آنها بهرهمند میشود «و از آنها میخورید» یعنی: از بعضی از این میوهها بهعنوان قوت و غذا نیز استفاده میکنید.
﴿وَشَجَرَةٗ تَخۡرُجُ مِن طُورِ سَيۡنَآءَ تَنۢبُتُ بِٱلدُّهۡنِ وَصِبۡغٖ لِّلۡأٓكِلِينَ٢٠﴾[المؤمنون: ۲۰].
«و آفریدیم» برای شما «درختی را که از طور سینا بیرون میآید» مراد، درخت زیتون است که بخشندهترین، منفعتبارترین و پر برکتترین درختان است «بهوجهی میروید که از آن روغن برمیآید» یعنی: میوه آن درحالی میروید که دارای روغن زیتون است «و نان خورشی برای خورندگان است» یعنی: آن روغن زیتون، خود نان خورشی است که غذا با آن رنگین و خوشگوار میشود و هر نان خورش دیگری نیز نوعی «صبغ» یعنی رنگ است که غذا از آن رنگ میگیرد.
در حدیث شریف آمده است: «كلوا الزيت وادهنوا به فانه من شجرة مباركة». «روغن زیتون را بخورید و خود را با آن چرب کنید زیرا آن از درختی مبارک است».
﴿وَإِنَّ لَكُمۡ فِي ٱلۡأَنۡعَٰمِ لَعِبۡرَةٗۖ نُّسۡقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهَا وَلَكُمۡ فِيهَا مَنَٰفِعُ كَثِيرَةٞ وَمِنۡهَا تَأۡكُلُونَ٢١﴾[المؤمنون: ۲۱].
«و البته برای شما در چهارپایان» شتر و گاو و گوسفند «عبرتی است» که میباید از آفرینش و وظایف آنها به قدرت عظیم الهی پی ببرید و از آنها درس بگیرید «شما را از آنچه در شکم آنهاست» یعنی: از شیری که در شکم آنها پدید آمده و بهسوی پستانهای آنها سرازیر میشود «مینوشانیم» زیرا منعقد ساختن این مایع فاخر از موادی چون کاه و علف که حیوان از آن میخورد و تبدیل نمودن آن کاه و علف به چنین غذای لذیذ و نوشابه بیبدیلی، بزرگترین مایه عبرت برای عبرتگیرندگان و بالاترین موعظه برای پندپذیران است «و برای شما در آنها منفعتهای بسیار است» یعنی: بجز لبنیات و فرآوردههای رنگارنگ آن، برای شما در چهارپایان منافع بسیار دیگری است، اعم از پشت آنها که از آن به عنوان تخت روان و وسیله نقل و انتقال بهره میبرید، نتاج آنها، پشمها، رودهها و موهایآنها... «و از آنها میخورید» بهرهگیری از گوشت آنها لذت و منفعت عظیمی برای شماست و چه بسیار خوراکیهای مختلف دیگری که از مواد بدن آنها تهیه میکنید!.
﴿وَعَلَيۡهَا وَعَلَى ٱلۡفُلۡكِ تُحۡمَلُونَ٢٢﴾[المؤمنون: ۲۲].
«و بر آنها سوار میشوید» یعنی: بر شتر مخصوصا نه بر بقیه چهارپایان حلالگوشت ـ مانند گاو و گوسفند ـ سوار میشوید. قابل ذکر است که شتر تنها حیوانی بودهاست که در ایام نزول قرآن کریم، سفرهای زمینی به وسیله آن انجام میگرفته است «و» نیز «برکشتیها» در سفرهای دریاییتان سوار میشوید؛ برای اتمام نعمت و تکمیل منفعت.
﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ فَقَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓۚ أَفَلَا تَتَّقُونَ٢٣﴾[المؤمنون: ۲۳].
«و هر آینه نوح را بهسوی قومش فرستادیم پس گفت ای قوم من! خدا را بپرستید» به یگانگی زیرا «شما را جز او خدایی نیست، آیا پروا نمیکنید» از پیگرد خداوندی که آفریدگار شماست آنگاه که غیر او را میپرستید؟
﴿فَقَالَ ٱلۡمَلَؤُاْ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ مَا هَٰذَآ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ يُرِيدُ أَن يَتَفَضَّلَ عَلَيۡكُمۡ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَٰٓئِكَةٗ مَّا سَمِعۡنَا بِهَٰذَا فِيٓ ءَابَآئِنَا ٱلۡأَوَّلِينَ٢٤﴾[المؤمنون: ۲۴].
«پس اشرافی که از قومش کافر بودند، گفتند» یعنی: اشراف قوم وی که به او کافر بودند، گفتند: «این شخص جز بشری مانند شما نیست» یعنی: او در بشریت از جنس شماست و میان شما و او هیچ فرقی نیست «میخواهد بر شما برتری جوید» یعنی: جویای ریاست و سیادت بر شماست تا شما پیرو و منقاد فرمان وی باشید. این سخن را برای آن گفتند که قوم نوح ÷را از دعوت وی متنفر سازند تا بلکه آنان به دعوت وی لبیک نگویند «و اگر خدا میخواست قطعا فرشتگانی میفرستاد» یعنی: آن اشراف برای اثبات مقوله باطل خویش گفتند؛ اگرخدا أفرستادن پیامبری را برای شما میخواست، یقینا فرشتگانی را بهسوی شما به رسالت میفرستاد نه بشری مانند شما را «ما چنین چیزی در میان پدران نخستین خویش نشنیدهایم» یعنی: ما نظیر ادعای این شخص را که در عین بشر بودن مدعی نبوت است، از نیاکانمان نشنیدهایم و هرگز بشری چنین ادعایی نکرده است.
﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا رَجُلُۢ بِهِۦ جِنَّةٞ فَتَرَبَّصُواْ بِهِۦ حَتَّىٰ حِينٖ٢٥﴾[المؤمنون: ۲۵].
«او نیست مگر مردی که به وی عارضه دیوانگی است» یعنی: او دیوانه است و نمیداند که چه میگوید «پس تا چندی در کار او درنگ کنید» یعنی: تا چندی دربارهاش دست نگاهدارید و او را تحمل نمایید تا سرانجام کارش روشن شود؛ یا از دیوانگیاش بر سر هوش و عقل آمده دست از این ادعا بردارد، یا که بمیرد و از دست وی راحت شویم.
چون نوح ÷این سخن قومش را شنید و درازدستی و لجاجت آنان را بر کفر و اصرار و پافشاریشان را در آن بهخوبی دانست، از خدای ﻷنابودیشان را درخواست کرد زیرا او بعد از نهصدو پنجاه سال دعوت مستمر، دیگر از ایمان آوردنشان مأیوس شده بود و خدای ﻷنیز به او وحی فرستاده بود که: (هرگز از قوم تو ایمان نمیآورد، مگر کسی که تا اکنون ایمان آورده است) «هود/۳۶».
﴿قَالَ رَبِّ ٱنصُرۡنِي بِمَا كَذَّبُونِ٢٦﴾[المؤمنون: ۲۶].
«نوح گفت: پروردگارا! مرا نصرت ده» برآنان و به هر شیوهای که میخواهی و هرگونه که اراده میکنی، از آنان انتقام بگیر «از آن روی که مرا تکذیب کردند» وپیامهایت را نپذیرفتند.
﴿فَأَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡهِ أَنِ ٱصۡنَعِ ٱلۡفُلۡكَ بِأَعۡيُنِنَا وَوَحۡيِنَا فَإِذَا جَآءَ أَمۡرُنَا وَفَارَ ٱلتَّنُّورُ فَٱسۡلُكۡ فِيهَا مِن كُلّٖ زَوۡجَيۡنِ ٱثۡنَيۡنِ وَأَهۡلَكَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيۡهِ ٱلۡقَوۡلُ مِنۡهُمۡۖ وَلَا تُخَٰطِبۡنِي فِي ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ إِنَّهُم مُّغۡرَقُونَ٢٧﴾[المؤمنون: ۲٧].
«پس بهسوی او وحی فرستادیم که فلک را» یعنی: کشتی را «زیر نظر ما» یعنی: با حفظ و رعایت ما «و وحی ما» یعنی: به آموزش ما تو را به کیفیت ساختن آن؛ «بساز پس چون فرمان ما در رسید» و عذاب را نازل کردیم «و تنور به فوران آمد» تنور آتش خانهای است که در آن نان پخته میشود. خدای ﻷفوران وجوشش آب را در آن نشانه آغاز طوفان گردانید. نسفی میگوید: «خداوند متعال سبب غرق را از موضع حرق بیرون آورد تا انذار و اعتبار بلیغتر باشد». آری! چون از تنور آب فوران کرد؛ «پس درآن از هر نوع حیوانی جفتی دوگانه وارد کن» یعنی: از هر نوعی از انواع حیوانات، دو تا را که یکی نر و دیگری ماده باشد، وارد کشتی کن. این دستور بدین منظور به نوح ÷داده شد که بعد از طوفان زندگی به روی زمین بازگردد و موجودات زنده در آن بار دیگر به تولید نسل و تکثر آغاز کنند «و» وارد کن «خانوادهات را، بجز کسی از آنان که حکم ما بر وی پیشی گرفتهاست» در هلاک ساختنشان. آنان عبارت بودند از: زن نوح ÷و پسرش کنعان، برخلاف سام و حام و یافث که جزو نجات یافتگان بودند و نوح ÷ایشان را با همسرانشان به کشتی وارد کرد «و با من در باب کسانی که ستم کردند، سخن مگو» با درخواست نجاتشان از عذاب «زیرا آنان غرق شدنی هستند» و اینحکم در مورد آنان صادر شده است، از آن روی که با شرکورزی و ارتکاب معاصی، بر خود و دیگران ستم کردهاند.
ابنعباس سمیگوید: «جمعا هشتاد نفر از انسانها در کشتی نوح ÷راه یافته بودند».
﴿فَإِذَا ٱسۡتَوَيۡتَ أَنتَ وَمَن مَّعَكَ عَلَى ٱلۡفُلۡكِ فَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي نَجَّىٰنَا مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ٢٨﴾[المؤمنون: ۲۸].
«پس چون راست نشستی» یعنی: قرار گرفتی و وارد شدی «تو با آنان که همراه تواند» از خانواده و پیروانت «بر کشتی» و همه بر آن سوار شدید؛ «بگو: همه ستایشها خداییراست که ما را از چنگ گروه ستمکاران نجات داد» یعنی: میان ما ومیان آنان با طوفان مانع ایجاد کرد، ما را از چنگال ظلم و انحراف و طغیانشان رهانید و به قدرت و عزت خویش هلاکشان کرد. خدای سبحان به نوح ÷فرمان داد تا در هنگام داخل شدنش به کشتی و بهقولی در هنگام خارجشدن از آن، چنینبگوید. این ثنا و سپاسی از سوی نوح ÷به بارگاه خدای ﻷدر برابر این نعمت عظمی، بهدنبال دعایش به بارگاه اوست.
﴿وَقُل رَّبِّ أَنزِلۡنِي مُنزَلٗا مُّبَارَكٗا وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلۡمُنزِلِينَ٢٩﴾[المؤمنون: ۲٩].
«و بگو پروردگارا! مرا در جایی پر برکت فرود آر و تو بهترین فرود آورندگانی» وبهترین میهمان نوازان پس سرزمینی پربرکت و پر خیر و نعمت را برای ما برگزین.
﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ وَإِن كُنَّا لَمُبۡتَلِينَ٣٠﴾[المؤمنون: ۳۰].
«هرآینه در این» ماجرایی که بر شما حکایت کردیم از امر نجات دادن نوح ÷و همراهانش و نابود کردن کفار «البته آیاتی است» یعنی: نشانهها و دلالتهاییاست بر کمال قدرت ما و بر راستگویی پیامبران مان و عبرتهایی است برای عبرت گیرندگان «و قطعا ما امتحانکننده بودیم» یعنی: ما آزمایشکننده امتها بودیم با فرستادن پیامبران بهسویشان تا مطیع و عاصی در صحنه عینیت شناخته شوند.
﴿ثُمَّ أَنشَأۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِمۡ قَرۡنًا ءَاخَرِينَ٣١﴾[المؤمنون: ۳۱].
«سپس بعد از آنان قرنی دیگر را آفریدیم» یعنی: بعد از هلاک ساختن قوم نوح ÷، قوم یا امت یا نسل دیگری را که در زمانی واحد زندگی میکردند [۴۴]، پدید آوردیم.
اکثر مفسران برآنند که مراد از آنان: قبیله عاد ـ قوم هود ÷اند.
﴿فَأَرۡسَلۡنَا فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓۚ أَفَلَا تَتَّقُونَ٣٢﴾[المؤمنون: ۳۲].
«پس در میانشان پیامبری از خودشان فرستادیم» که در میان خودشان بهدنیا آمده و به رشد و بزرگی رسیده بود تا اطمینانشان به سخن او بیشتر از اطمینانشان بهسخن کس دیگری باشد که از جایی دیگر بهسویشان میآید و آن پیامبر هود ÷ بود. پیام هود ÷نیز مانند دیگر پیامبران این بود: «که خدا را بپرستید، جز او برایشما معبودی نیست» یعنی: هود ÷آنان را بهسوی مهمترین چیزی فراخواند کهپیامبران †امتها و اقوامشان را بهسوی آن دعوت میکنند، این امر مهم، عبارت از پرستش خدای ﻷ، توحید وی و خالص ساختن دین برای وی بود. «آیا پروا نمیکنید؟» یعنی: آیا از خداوند متعال نمیترسید تا شرک ورزیدن به او را که سرانجام شما را به وادی عذاب ابدی سرنگون خواهد کرد، فروگذارید؟
﴿وَقَالَ ٱلۡمَلَأُ مِن قَوۡمِهِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بِلِقَآءِ ٱلۡأٓخِرَةِ وَأَتۡرَفۡنَٰهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا مَا هَٰذَآ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ يَأۡكُلُ مِمَّا تَأۡكُلُونَ مِنۡهُ وَيَشۡرَبُ مِمَّا تَشۡرَبُونَ٣٣﴾[المؤمنون: ۳۳].
«و ملا از قوم وی» ملأ: اشراف و رؤسای قوماند «که کافر شده و دیدار آخرت» و حساب و عقاب آن «را دروغ پنداشته بودند و در زندگانی دنیا به آنان آسودگی داده بودیم» و به بسیاری اموال و رفاهیت زندگی برخوردارشان ساخته بودیم «گفتند: این شخص» یعنی: این پیامبر «جز بشری مانند شما نیست، از آنچه شما از آن میخورید، میخورد و از آنچه شما مینوشید، مینوشد» این امر در پندارشان مستلزم آن بود که او را بر آنان هیچ فضل و برتریی نباشد.
﴿وَلَئِنۡ أَطَعۡتُم بَشَرٗا مِّثۡلَكُمۡ إِنَّكُمۡ إِذٗا لَّخَٰسِرُونَ٣٤﴾[المؤمنون: ۳۴].
«و اگر بشری مانند خودتان را فرمانبرداری کردید» در اوامر و نواهی وی «در آن صورت قطعا زیانکار خواهید بود» در این معامله که خدایان خویش را ترک کرده و از کسی پیروی کردهاید که مانند خود شماست و هیچ فضیلتی بر شما ندارد.
از این طرز نگاهشان به قضیه چنین فهمیده میشود که آنان این امر را که پیامبر فرستاده بهسویشان بشری مانند خودشان باشد، ممکن تلقی نمیکردند. البته این طرز دید از گمراهیشان بود زیرا اگر از خود میپرسیدند که مانع این امر چیست وچرا ممکن نیست که فرستاده الهی بشری باشد؟ هرگز برای این سؤال پاسخی نداشتند.
﴿أَيَعِدُكُمۡ أَنَّكُمۡ إِذَا مِتُّمۡ وَكُنتُمۡ تُرَابٗا وَعِظَٰمًا أَنَّكُم مُّخۡرَجُونَ٣٥﴾[المؤمنون: ۳۵].
سپس اشراف و رؤسای قوم هود افزودند: «آیا به شما وعده میدهد که وقتی مردید و خاک و استخوانی چند شدید، باز شما بیرون آورده خواهید شد» زنده ازقبرهایتان چنانکه در دنیا بودید، بعد از آنکه بخشی از اجزای بدنتان خاک وبرخی هم به استخوانهای پوسیدهای تبدیل شده است که نه گوشتی در آنهاست ونه رگی؟
﴿۞هَيۡهَاتَ هَيۡهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ٣٦﴾[المؤمنون: ۳۶].
«وه، چه دور است آنچه که وعده داده میشوید» یعنی: بیرونآوردنتان برای عذاب یا رستاخیز ـ که این پیامبر به شما وعده میدهد ـ بعید اندر بعید است.
﴿إِنۡ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنۡيَا نَمُوتُ وَنَحۡيَا وَمَا نَحۡنُ بِمَبۡعُوثِينَ٣٧﴾[المؤمنون: ۳٧].
«زندگانی جز این زندگانی اینجهانی نیست» زندگانی فقط محدود به همین دنیای ماست، نه آن حیات آخرتی که تو به ما وعده میدهی «میمیریم و زنده میشویم» در همین دنیا و لاغیر «و دیگر برانگیخته نمیشویم» بعد از مرگ.
﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبٗا وَمَا نَحۡنُ لَهُۥ بِمُؤۡمِنِينَ٣٨﴾[المؤمنون: ۳۸].
«او» یعنی: هود ÷«جز مردی که بر خدا دروغ بسته» در ادعای نبوت و در وعده رستاخیز «نیست» و سخنش هیچ اصل و اساسی ندارد «و ما او را تصدیقکننده نیستیم» و هرگز ادعای او را باور نمیکنیم.
﴿قَالَ رَبِّ ٱنصُرۡنِي بِمَا كَذَّبُونِ٣٩﴾[المؤمنون: ۳٩].
«گفت» هود ÷«پروردگارا! از آن روی که مرا تکذیب کردند، نصرتم ده» یعنی: بعد از آنکه هود ÷دانست که آنان بههیچ وجه تصدیقکننده او نیستند دعاکنان بهبارگاه پروردگار خویش گفت: پروردگارا! بهسبب اینکه مرا تکذیب کردند، مرا بر آنان نصرت ده و برای من از آنان انتقام بگیر.
﴿قَالَ عَمَّا قَلِيلٖ لَّيُصۡبِحُنَّ نَٰدِمِينَ٤٠﴾[المؤمنون: ۴۰].
«فرمود» خداوند أدر حالی که دعای هود ÷را اجابت کرد «به اندک زمانی» یعنی: بعد از اندک زمانی «سخت پشیمان خواهند شد» از تکذیب و عناد و اصرارشان بر کفر.
﴿فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلصَّيۡحَةُ بِٱلۡحَقِّ فَجَعَلۡنَٰهُمۡ غُثَآءٗۚ فَبُعۡدٗا لِّلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ٤١﴾[المؤمنون: ۴۱].
«پس ـ بهحسب وعده راست ـ آنان را بانگ مرگبار فرو گرفت» جبرئیل ÷بر آنان بانگی هولناک و مرگبار در داد که دلهایشان از آن بانگ ترکید و پارهپاره شد، از سویی دیگر خداوند أبادی کشنده فرستاد و آنان را بهوسیله آن هلاک کرد و همگی مردند «پس آنها را چون خاشاک درهم شکسته گردانیدیم» غثاء: یعنی آنها را مانند کف و خس و خاشاکی که سیل بر روی آب با خود حمل میکند، نابود گردانیدیم پس خشک شدند و در هم شکستند چنانکه آن خس و خاشاک درهم میشکنند «پس دوری باد بر گروه ستمکاران» یعنی هلاکت باد بر آنان و از رحمت ما پیوسته دور باشند.
﴿ثُمَّ أَنشَأۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِمۡ قُرُونًا ءَاخَرِينَ٤٢﴾[المؤمنون: ۴۲].
«آنگاه بعد از آنان» یعنی بعد از هلاک کردنشان «قرنهای دیگری را» یعنی: نسلها و امتهای دیگری را «پدید آوردیم» به قولی: آنان اقوام صالح، لوط و شعیب: بودند. بهقولی دیگر: آنان بنیاسرائیل بودند. همچنین احتمال دارد که آنان امتهای دیگری بجز امتهایی باشند که خداوند أاخبار آنان و پیامبرانشان را برای ما در قرآن حکایت کرده است چنانکه در (آیه ٩) از سوره ابراهیم ـ بعد از بیان داستان قوم نوح، عاد و ثمود ـ میفرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ لَا يَعۡلَمُهُمۡ إِلَّا ٱللَّهُۚ﴾[إبراهیم: ٩]. «و کسانی که بعد از آنانند، جز خدا هیچکس دیگری به حالشان آگاهی ندارد».
﴿مَا تَسۡبِقُ مِنۡ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسۡتَٔۡخِرُونَ٤٣﴾[المؤمنون: ۴۳].
«هیچ امتی نه از اجل خود پیشی میگیرد و نه بازپس میماند» یعنی: هیچ امت و گروهی که در یک قرن بهسر میبرند، نه از اجلهای نوشتهشده برای خود پیشی میگیرند و نه از میعاد مقرره خویش عقب میمانند.
﴿ثُمَّ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا تَتۡرَاۖ كُلَّ مَا جَآءَ أُمَّةٗ رَّسُولُهَا كَذَّبُوهُۖ فَأَتۡبَعۡنَا بَعۡضَهُم بَعۡضٗا وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَحَادِيثَۚ فَبُعۡدٗا لِّقَوۡمٖ لَّا يُؤۡمِنُونَ٤٤﴾[المؤمنون: ۴۴].
«باز پیامبران خود را پیاپی فرستادیم» بهسوی امتها، یکی از پی دیگری «هر بار برای هدایت امتی پیامبرش آمد، او را تکذیب کردند» اکثریت آن أمت «پس از پی آوردیم بعضی» از امتهای سرکش «را پس از دیگری» در نابود ساختن به وسیله عذاب «و آنها را افسانه گردانیدیم» که مردم فقط در افسانهها از آنها یاد میکنند ودر دنیا بجز همین افسانهها دیگر هیچ اثری از آنان نیست «پس دوری باد مردمی راکه ایمان نمیآورند» یعنی هلاکت و نابودی بیبرگشت بر ایشان باد.
﴿ثُمَّ أَرۡسَلۡنَا مُوسَىٰ وَأَخَاهُ هَٰرُونَ بَِٔايَٰتِنَا وَسُلۡطَٰنٖ مُّبِينٍ٤٥﴾[المؤمنون: ۴۵].
«سپس موسی و برادرش هارون را با آیات خویش و با سلطانی مبین فرستادیم» آیات: یعنی نشانهها و معجزات خویش که عبارت بودند از نه معجزهای که بیان آنها تاکنون چندین بار در این تفسیر شریف گذشت؛ از جمله در سوره «اعراف». سلطان مبین: یعنی حجت واضح و آشکار.
﴿إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِيْهِۦ فَٱسۡتَكۡبَرُواْ وَكَانُواْ قَوۡمًا عَالِينَ٤٦﴾[المؤمنون: ۴۶].آری! موسی و هارون را فرستادیم: «بهسوی فرعون و ملاوی» ملا: اشراف و سران قوماند «پس استکبار ورزیدند» یعنی: جویای کبر و سرکشی گشته و با تکلف به آن پایبند شدند، هم از اینروی در برابر حق و حقیقت گردن ننهادند «و قومیگردنکش بودند» که بر مردم برتری جسته و با در پیش گرفتن شیوه تجاوزگری، بهسرکوب و اعمال ستم بر آنان میپرداختند.
﴿فَقَالُوٓاْ أَنُؤۡمِنُ لِبَشَرَيۡنِ مِثۡلِنَا وَقَوۡمُهُمَا لَنَا عَٰبِدُونَ٤٧﴾[المؤمنون: ۴٧].
«پس گفتند» فرعون و اشراف قوم وی «آیا به دو بشر که مثل خود ما هستند ایمان میآوریم» یعنی: آیا به آن دو تن تسلیم شده سخنانشان را میپذیریم و پیرو آنان میشویم؟ «و حال آنکه قوم آنان بندگان ما میباشند» یعنی: آنها چون بردگانی مطیع و منقاد، پیرو فرمانهای ما هستند؟ به قولی: محتمل است که فرعون مدعی الوهیت بوده و بنابراین مردم را به پرستش خویش فراخوانده باشد و آنان نیز مانند بندگان از وی اطاعت کرده باشند.
﴿فَكَذَّبُوهُمَا فَكَانُواْ مِنَ ٱلۡمُهۡلَكِينَ٤٨﴾[المؤمنون: ۴۸].«در نتیجه، آندو را دروغگو خواندند» یعنی: در نتیجه فرعون و اشراف قومش برتکذیب موسی و هارون علیهماالسلام اصرار و پافشاری ورزیدند «پس، از زمره هلاکشدگان گشتند» با غرق شدن در دریا.
﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ لَعَلَّهُمۡ يَهۡتَدُونَ٤٩﴾[المؤمنون: ۴٩].
«و هرآینه ما به موسی کتاب» تورات را «دادیم، باشد که آنان راه یابند» یعنی: باشد که قوم موسی ÷بهوسیله تورات بهسوی حق رهنمون شوند و به آنچه که در تورات از شرایع و احکام است، عمل کنند.
ابنکثیر میگوید: «بعد از آنکه خدای ﻷتورات را نازل کرد، هیچ امتی را بهطور عام با عذاب ریشهکن کننده به هلاکت نرسانید بلکه (در عوض) مؤمنان را به جنگ کفار فرمان داد».
﴿وَجَعَلۡنَا ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَأُمَّهُۥٓ ءَايَةٗ وَءَاوَيۡنَٰهُمَآ إِلَىٰ رَبۡوَةٖ ذَاتِ قَرَارٖ وَمَعِينٖ٥٠﴾[المؤمنون: ۵۰].
«و پسر مریم و مادرش را آیتی گردانیدیم» یعنی: نشانهای گردانیدیم که بر قدرت بزرگ و صنع بدیع ما دلالت میکنند. و نفرمود: آنان را دو آیت گردانیدیم؛ زیراآیت (نشانه) در هردوی آنها یکی است و آن تولد عیسی از مریم علیهماالسلام بدونمقاربت مردی با وی است «و آندو را بر زمینی بلند» و مکانی مرتفع «جای دادیمکه دارای استقرار» بود، یعنی قرارگاه و محل زیستی بود که ساکنانش بر آن آرام میگرفتند، به سبب آنکه جایی سبز و خرم و پر از میوه و نعمت بود «و دارای آبروان بود» معین: آب جاری و زلال چشمههاست. این مکان در سرزمین دمشق یا در بیتالمقدس قرار داشت. ابنکثیر نظر دوم را به دو دلیل ترجیح میدهد:
اول این که در آیه دیگری نیز ذکر شده است که آنجا سرزمین بیت المقدس بود و باید توجه داشت که بعضی از قرآن بعضی دیگر آن را تفسیر میکند. دوم این که احادیث صحیح و روایات و آثار نیز مؤید آن است که مریم و عیسی علیهماالسلام در بیتالمقدس زندگی میکردند.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرُّسُلُ كُلُواْ مِنَ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَٱعۡمَلُواْ صَٰلِحًاۖ إِنِّي بِمَا تَعۡمَلُونَ عَلِيمٞ٥١﴾[المؤمنون: ۵۱].
«ای پیامبران» یعنی: گفتیم ای پیامبران! «از چیزهای پاکیزه بخورید» طیبات: چیزهای حلالی است که پاک و لذتبخش باشند «و کار شایسته کنید» که با شرع و قانون من موافق باشد «که من به آنچه انجام میدهید، دانایم» چیزی از اعمال شما بر من پنهان نمیماند و یقینا من شما را برحسب اعمالتان پاداش میدهم .
آری! این خطابی است برای تمام پیامبران †ولی نه در یکبار زیرا پیامبران †در زمانهای مختلفی فرستاده شده اند پس معنی این است که هریک از آنها در زمان خویش مخاطب این پیام و این ندا قرار گرفتهاند. در حدیث شریف آمدهاست: «ای مردم! خدا پاکیزه است و جز پاکیزه را نمیپذیرد و بدانید که او مؤمنان را به همان چیزی دستور داده که رسولان را به آن دستور داده است، جایی کهفرموده: (ای پیامبران! از چیزهای پاکیزه بخورید و کار نیکو کنید، هرآینه من بهآنچه انجام میدهید دانایم) و خطاب به مؤمنان نیز فرمودهاست: (ای مؤمنان! از پاکیزگیهای آنچه که به شما روزی دادهایم بخورید) «بقره / ۱٧۲». سپس آنحضرت صاز مردی یاد کردند که بهسوی کعبه عزم سفر کرده راهی دراز را میپیماید و گردآلود و ژنده و ژولیده به حرم میرسد در حالیکه غذای وی حرام، نوشیدنی وی حرام و لباس وی حرام است و با حرام تغذیه کرده آنگاه دستانش را بهسوی آسمان بلند میکند و یارب! یارب! میگوید، آخر چگونه دعایش مستجاب میشود؟».
﴿وَإِنَّ هَٰذِهِۦٓ أُمَّتُكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَأَنَا۠ رَبُّكُمۡ فَٱتَّقُونِ٥٢﴾[المؤمنون: ۵۲].
و گفتیم خطاب به پیامبران †«در حقیقت این امت شما، امتی یگانهاست» یعنی: ای پیامبران! دین و دعوت همه شما دین و دعوت یگانهای است وآن عبارت از دعوت همگی شما بهسوی عبادت خدای یگانه لاشریک میباشد پس به این دین و دعوت پایبند باشید و بر آن استقامت ورزید «و من پروردگار شما هستم پس، از من پروا دارید» یعنی: آنچه را که موجب مجازات شما از سوی من میگردد انجام ندهید، به اینکه غیر من را با من شریک گردانید.
﴿فَتَقَطَّعُوٓاْ أَمۡرَهُم بَيۡنَهُمۡ زُبُرٗاۖ كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ٥٣﴾[المؤمنون: ۵۳].
«پس پراکنده ساختند» پیروان انبیا و امتانشان «کار دین خود را در میان خویش پارهپاره» یعنی: دین خویش را با آنکه در اصل و اساس یک دین است، به بخشهای متفرق و مختلف قطعه قطعه کردند و درنتیجه به طایفهها و فرقههای مختلف و پراکندهای تبدیل شدند پس فرقهای پیرو تورات، فرقهای پیرو زبور وفرقهای پیرو انجیل گشتند، سپس هم کتابهای خویش را تحریف و تبدیل کردند؛ «هر گروهی به آنچه در دست دارد، شادمان است» یعنی: هر فرقهای از این گروههای اختلافکننده، به آنچه که نزد وی از دین است دل خوش کرده و شادمان است در حالیکه تکلیف شرعی این بود که همه به دین واحد الله أچنگ بزنند و ازآخرین پیامبر او که میراث بر همه پیامبران الهی است، پیروی کنند.
﴿فَذَرۡهُمۡ فِي غَمۡرَتِهِمۡ حَتَّىٰ حِينٍ٥٤﴾[المؤمنون: ۵۴].
«پس تا مدتی آنان را در غفلتشان واگذار» یعنی: ای محمد ص! کفار مکه و کفار اهل کتاب را تا چندی در جهل و حیرتشان واگذار تا کشته شوند یا بمیرند و از به تأخیر افتادن عذاب آنان دلتنگ مشو. یا آنان را در این حیرت و سردرگمی و غفلت واگذار تا بمیرند و در دوزخ معذب شوند.
﴿أَيَحۡسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِۦ مِن مَّالٖ وَبَنِينَ٥٥ نُسَارِعُ لَهُمۡ فِي ٱلۡخَيۡرَٰتِۚ بَل لَّا يَشۡعُرُونَ٥٦﴾[المؤمنون: ۵۵-۵۶].
«آیا میپندارند که آنچه از مال و فرزندان که بدیشان مدد میدهیم» در این دنیا، بهخاطر آن است که: «میخواهیم بهسودشان در خیرات شتاب ورزیم؟» یعنی: آیا میپندارند که با دادن اموال و فرزندان، در نفع و خیر آنها میکوشیم و دادن این اموال و فرزندان برایشان نوعی گرامیداشت از سوی ما برای آنان است؟ «نه، بلکه نمیفهمند» یعنی: نه! هرگز ما برایشان خیر و خوبی اراده نداریم بلکه این اموال وفرزندان برایشان «استدراج» است تا بر مقدار گناهانشان بیفزایند ولی آنان این شعور را ندارند که به این حقیقت پی ببرند.
در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صفرمودند: «آنگاه که دیدی خداوند أدنیای دلخواه بنده را به او میدهد در حالیکه او بر گناهان خویش پایدار است، بدان که این از سوی باریتعالی برایش استدراج است». درحدیث شریف دیگری به روایت عبدالله بن مسعود سآمدهاست: «همانا خداوند أ اخلاقتان را در میانتان تقسیم کرده است چنانکه ارزاقتان را تقسیم کرده است و در حقیقت خداوند متعال دنیا را به هرکس که دوست دارد یا دوست ندارد میدهد اما دین را جز به آنکس که دوستش دارد، نمیدهد پس هرکس که خدای ﻷدین را به وی داد، بیگمان او را دوست داشته است و سوگند بهذاتی که جان محمد در ید اوست، هیچ بندهای مسلمان نمیشود تا دل و زبانشتسلیم نشود و ایمان نمیآورد تا آنکه همسایهاش از بوائقش ایمن نباشد»، اصحاب گفتند: یا رسولالله ! بوائق وی چیست؟ فرمودند: «ظلم و ستم وی. سپس افزودند: «و هیچ بندهای مالی از حرام بهدست نمیآورد که از آن خرج و مصرف کند و باز در عین حال، به او در آن برکت داده شود؛ و از آن صدقه نمیکند که باز از وی پذیرفته شود (یعنی نه در آن برکت داده میشود و نه هم ازوی پذیرفته میشود) و آن را پشت سرش بهجا نمیگذارد مگر اینکه توشه وی برای دوزخ است؛ بدانید که در حقیقت خدای ﻷبدی را به وسیله بدی محو نمیکند بلکه بدی را به وسیله نیکی محو میکند زیرا تردیدی نیست که پلیدی، پلیدی را محو نمیکند».
آن گاه حق تعالی اوصاف شتابگران بهسوی خوبیها را در سه آیه این چنین بیان میکند:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ هُم مِّنۡ خَشۡيَةِ رَبِّهِم مُّشۡفِقُونَ٥٧﴾[المؤمنون: ۵٧].
«بیگمان کسانی که از خشیت پروردگارشان بیمناکند» یعنی: کسانی که از بس از خداوند أبیمناکند، با وجود آن که نیکوکارند و از ایمان و عمل صالح بهرهمند، با این همه از وی در خوف و بیمی همیشگی بهسر میبرند چنانکه حسن بصری /میگوید: «مؤمن، پارسایی و بیم را با هم جمع میکند و منافق بدکاری و ایمنی را».
﴿وَٱلَّذِينَ هُم بَِٔايَٰتِ رَبِّهِمۡ يُؤۡمِنُونَ٥٨ وَٱلَّذِينَ هُم بِرَبِّهِمۡ لَا يُشۡرِكُونَ٥٩﴾[المؤمنون: ۵۸-۵٩].
«و آنان که به آیات پروردگار خویش» که بهسویشان نازل شده است و نیز به آیات هستی و آفرینش وی «ایمان میآورند» و به همه آیات و کتابهای او باور دارند «و آنان که برای پروردگار خویش شریک مقرر نمیکنند» یعنی: غیر او را با وی در پرستش شریک نمیگردانند.
﴿وَٱلَّذِينَ يُؤۡتُونَ مَآ ءَاتَواْ وَّقُلُوبُهُمۡ وَجِلَةٌ أَنَّهُمۡ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ رَٰجِعُونَ٦٠﴾[المؤمنون: ۶۰].
«و آنان که میدهند آنچه را دادهاند» در راه خدا أاز زکات و صدقات «درحالیکه دلهایشان ترسان است که بهسوی پروردگارشان بازمیگردند» یعنی: گمان میکنند که دادن زکات و صدقات آنان را از عذاب خداوند أنجات نمیدهد زیرا از آن بیم دارند که این صدقه آن گونه که مطلوب است از آنان پذیرفته نشده باشد و در هنگام بازگشت بهسوی پروردگارشان مستوجب خشم وی گردند.
در حدیث شریف به روایت عائشه ل آمده است که گفت: یا رسولالله! (کسانی که میدهند آنچه را دادهاند در حالیکه دلهایشان ترسان است) همانکسانی هستند که دزدی و زنا میکنند و شراب مینوشند اما در عین حال از خدای ﻷمیترسند؟ فرمودند: «لا یا بنت ابی بکر، یا بنت الصدیق، و لکنه الذی یصلی ویصوم ویتصدق وهو یخاف الله ﻷ:نه! ای دختر ابیبکر، ای دختر صدیق! بلکه او کسی است که نماز میخواند و روزه میگیرد و صدقه میدهد اما در عینحال از خدای ﻷمیترسد».
﴿أُوْلَٰٓئِكَ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡخَيۡرَٰتِ وَهُمۡ لَهَا سَٰبِقُونَ٦١﴾[المؤمنون: ۶۱].
«آنانند که در کارهای نیک شتاب میورزند» زیرا به انجام دادن طاعات رغبت دارند «و آنانند که در انجام آنها پیش میتازند» یعنی: بر مردم در انجام کارهای نیک سبقت میجویند، یا بهسبب کارهای نیک بهسوی بهشت سبقت میجویند.
﴿وَلَا نُكَلِّفُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ وَلَدَيۡنَا كِتَٰبٞ يَنطِقُ بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ٦٢﴾[المؤمنون: ۶۲].
«و ما هیچ کس را جز بهاندازه توانش مکلف نمیسازیم» در انجامدادن اعمال نیک پس ـ مثلا ـ هرکس توانایی سجده کردن در نماز را نداشت، باید آن گونه که میتواند اشاره کند و هرکس توانایی روزه گرفتن را نداشت، باید روزه را بخورد و همینگونه است رخصتهای دیگر شریعت مقدس اسلام... و در مواردی که تکلیف از مکلف سلب میشود، هدف ایجاد توازن و تناسب میان تکلیف و توان با یکدیگر است.
طرح این قاعده، برای تشویق و برانگیختن عامه بر آراسته شدن به صفات خواص، یعنی سبقتجویندگان بهسوی انجام طاعات است زیرا سرانجام نیک چنین آراستگیای، دستیابی به کرامتهاست. پس پیام این آیه به عموم مخاطبان این است که تکالیف شرع انور سهل است و هرگز از حد وسع و توانشان خارج نیست لذا نباید از قافله نیکان عقب بمانند «و نزد ما کتابی است» که در آن کارنامه اعمال هریک از مکلفان به همان نحوی که هست به ثبت رسیده «که بهحق سخنمیگوید» یعنی: در آن کارنامه، حق مطابق با واقعیت بی هیچ کم و زیادی بازتاب یافته است «و بر آنان ستم کرده نمیشود» با کم ساختن از ثواب یا افزودن بر عقابی.
﴿بَلۡ قُلُوبُهُمۡ فِي غَمۡرَةٖ مِّنۡ هَٰذَا وَلَهُمۡ أَعۡمَٰلٞ مِّن دُونِ ذَٰلِكَ هُمۡ لَهَا عَٰمِلُونَ٦٣﴾[المؤمنون: ۶۳].
«نه، بلکه دلهایشان از این، در غفلت است» یعنی: بلکه دلهای کفار از این کتابیکه بهحق و راستی سخن میگوید در غفلت است، یا دلهایشان از حقیقت وضع وحالی که مؤمنان در آن قرار دارند، در غفلت است «و آنان جز این، عملهایی دارند که انجام دهنده آنند» یعنی: کفار جز اینکه هماکنون در شرک قرار دارند، کار وکردارهای ناروای دیگری نیز دارند که ناگزیر آن را در آینده انجام میدهند تا بهسبب آن کردارها در دوزخ بیشتر معذب گردند بدان جهت که شقاوت و بدبختی در سرنوشتشان در لوح محفوظ بهثبت رسیده پس آنان از روبرو شدن با این سرنوشت، هیچ گریزگاهی ندارند.
﴿حَتَّىٰٓ إِذَآ أَخَذۡنَا مُتۡرَفِيهِم بِٱلۡعَذَابِ إِذَا هُمۡ يَجَۡٔرُونَ٦٤﴾[المؤمنون: ۶۴].
«تا آنگاه که نازپروردگانشان را به عذاب گرفتار ساختیم» یعنی: در غفلت خویش ماندند تا آنگاه که چون آسودهحالان و خوشگذرانانشان را به عذاب دنیا یا آخرت گرفتار کردیم؛ «بناگاه به فریاد درمیآیند» و زاری و التماس و داد و ولوله سرمیدهند. در این هنگام است که به آنان گفته میشود:
﴿لَا تَجَۡٔرُواْ ٱلۡيَوۡمَۖ إِنَّكُم مِّنَّا لَا تُنصَرُونَ٦٥﴾[المؤمنون: ۶۵].
«امروز زاری نکنید» یعنی: در آنهنگام از سر سرکوفت و ناامیدسازی و قطع طمعهایشان به آنان میگوییم: امروز زاری و دادوفریاد شما بیفایده است «چرا که از جانب ما قطعا یاری نمییابید» یعنی: از عذاب ما باز داشته نمیشوید و کسی همبه یاریتان نمیآید بنابراین جزع و فزع و داد و واویلای شما هیچ سودی به حالتان ندارد.
سپس حق تعالی بزرگترین گناهانشان را یادآوری کرده میفرماید:
﴿قَدۡ كَانَتۡ ءَايَٰتِي تُتۡلَىٰ عَلَيۡكُمۡ فَكُنتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡ تَنكِصُونَ٦٦﴾[المؤمنون: ۶۶].
«در حقیقت، آیات من بر شما خوانده میشد» در دنیا. مراد آیات قرآن است «وشما بودید که بر پاشنههای خود بازمیگشتید» یعنی: اعراضکنان از شنیدن قرآن به قهقرا بازمیگشتید و حتی شنیدن پیام ما را برنمیتابیدید.
﴿مُسۡتَكۡبِرِينَ بِهِۦ سَٰمِرٗا تَهۡجُرُونَ٦٧﴾[المؤمنون: ۶٧].
«درحالی که به آن تکبر میورزیدید» یعنی: درحالیکه به تولیت بیتالحرام کبر میورزیدید، گویی بزرگتر از آن هستید که تحت تکلیف در آیید. شایان ذکر است که مردم مکه در تکبرورزیدن به خانه کعبه و افتخارکردن به تولیت امور آن مشهور بودند و میگفتند: هیچکس نمیتواند بر ما غالب شود زیرا ما اهل حرم وخادمان آن هستیم «درباره آن شبهنگام افسانهسرایی و پریشانگویی میکردید» مشرکان مکه شبها گرد خانه کعبه جمع شده افسانه سرایی میکردند وعمده افسانهگوییهایشان بدگویی از قرآن و طعنزدن درآن بود. هجر: بهفتحهاء، هذیان گویی است. یعنی: درباره قرآن هذیانگویی میکردید.
ملاحظه میکنیم که قرآن کریم در این آیه، کسانی را که شبها در غیر طاعت خداوند متعال بزمآرایی میکنند، نکوهش میکند اما شبنشینی و محفلآرایی برای طاعت خدا أ، مانند مجالس علم و مجالس ذکر، بسی نیکو و پر ثمر است.
﴿أَفَلَمۡ يَدَّبَّرُواْ ٱلۡقَوۡلَ أَمۡ جَآءَهُم مَّا لَمۡ يَأۡتِ ءَابَآءَهُمُ ٱلۡأَوَّلِينَ٦٨﴾[المؤمنون: ۶۸].
خداوند متعال در اینجا به بیان این حقیقت میپردازد که سبب اقدامشان بر کفر، یکی از عوامل پنجگانهای است که در این آیه و آیات بعد مطرح میشود و هریک از آنها بهخودیخود کافی است که برگردانندهشان از ایمان باشد. در این آیه بهبیان دو عامل از آنها میپردازد، عامل اول: عدم تدبر و اندیشیدن آنها در قرآن است «آیا در این سخن نیندیشیدهاند» زیرا اگر در معانی قرآن تدبر و اندیشه میکردند، یقینا حقانیت آن برایشان آشکار میشد و به قرآن و آنچه در آن است، ایمان میآوردند. عامل دوم این است: «یا مگر چیزی برایشان آمده کهبرای پدران پیشین آنها نیامده بود» لذا این عامل، سبب انکار قرآن از سوی آنان شده است؟! درحالیکه اگر آنان نیک میاندیشیدند، قطعا میدانستند که نزول قرآن بر آنان نه بر پدرانشان، به این جهت بوده است که باریتعالی این خیر را برای آنان اراده داشته است نه برای پدرانشان.
عامل سوم کفرورزیشان این است:
﴿أَمۡ لَمۡ يَعۡرِفُواْ رَسُولَهُمۡ فَهُمۡ لَهُۥ مُنكِرُونَ٦٩﴾[المؤمنون: ۶٩].
«یا پیامبر خود را درست نشناختهاند پس به او ناآشنایند» یعنی: یا مگر پیامبر خود صرا به راستگویی و امانتداری نشناختهاند پس چون از او بیگانهاند لذا از سرانکار با او برخورد میکنند؟ درحالیکه روشن است که آنان او را به اوصاف راستگویی و امانتداری شناختهاند و هرگز دروغگویی و خیانتی را از او تجربه نکردهاند.
عامل چهارم کفرورزیشان این است:
﴿أَمۡ يَقُولُونَ بِهِۦ جِنَّةُۢۚ بَلۡ جَآءَهُم بِٱلۡحَقِّ وَأَكۡثَرُهُمۡ لِلۡحَقِّ كَٰرِهُونَ٧٠﴾[المؤمنون: ٧۰].
«یا میگویند او جنونی دارد؟» درحالیکه آنان نیک میدانند که پیامبر صبرترین مردم از نظر عقل و خرد است بنابراین، چنان نیست که میگویند «بلکه او حق را» که عبارت از دین استوار و مبین الهی است «برایشان آورده ولی بیشترشان حق را خوش ندارند» بهسبب تعصب و سرسختیای که جزء سرشت آنان شده است.یعنی: اکثریتشان حق را دوست ندارند اما اقلیتشان با آنکه در مورد حق بدبین نیستند ولی از ترس کسانی که دوستدار حق نیستند، ایمانشان را آشکار نمیسازند.
﴿وَلَوِ ٱتَّبَعَ ٱلۡحَقُّ أَهۡوَآءَهُمۡ لَفَسَدَتِ ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِيهِنَّۚ بَلۡ أَتَيۡنَٰهُم بِذِكۡرِهِمۡ فَهُمۡ عَن ذِكۡرِهِم مُّعۡرِضُونَ٧١﴾[المؤمنون: ٧۱].
«و اگر حق» تعالی «از هوی و هوسهایشان پیروی میکرد» یا اگر اصول و پیامهای حق به همان شیوهای میآمد که آنان دوست دارند؛ «قطعا آسمانها و زمین و هرکه در آنهاست، تباه میشد» پس تفسیر آیه کریمه بر دو وجه است؛ اول اینکه: اگر حقتعالی ـ چنانکه آنان دوست دارند ـ با خود شریکی قرار میداد، بیشک آسمانها و زمین تباه و بیانتظام میشد. وجه دوم این است: اگر حق همان چیزی میبود که آنان میگویند ـ از وجود خدایان متعدد بههمراه خدای یگانه ـ در آن صورت قطعا خدایان با همدیگر اختلاف پیدا میکردند و درنتیجه اختلاف آنها همه کائنات به نابودی کشیده میشد. و همانند این استدلال است فرموده باریتعالی: ﴿لَوۡ كَانَ فِيهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلَّا ٱللَّهُ لَفَسَدَتَاۚ﴾[الأنبیاء: ۲۲]. که تفسیر آن در (آیه ۲۲،سوره انبیا) گذشت.
«بلکه حق این است که ذکر خودشان را برآنان آوردهایم» یعنی: کتابی را برایشان آوردهایم که یادنامه فخر و شرفشان است زیرا پیامبر صاز میان خودشان برانگیخته شده و قرآن نیز به زبان خودشان نازل گردیده است. به قولی: مراد از «ذکر»، پند و اندرز و هشدار است «ولی آنها از ذکر خود روگردانند» یعنی: آنها به امری که بزرگترین یادنامه فخر و شرف آنهاست، بیاعتنایند و این بیاعتنایی بهدلیل انتخاب نادرست آنهاست.
عامل پنجم اقدام آنان بر کفر این پندارشان است:
﴿أَمۡ تَسَۡٔلُهُمۡ خَرۡجٗا فَخَرَاجُ رَبِّكَ خَيۡرٞۖ وَهُوَ خَيۡرُ ٱلرَّٰزِقِينَ٧٢﴾[المؤمنون: ٧۲].
«یا از آنان مزدی مطالبه میکنی؟» یعنی: یا عاملی که آنان را از ایمان آوردن بازمیدارد این است که میپندارند: تو از آنان دربرابر ادای وظیفه رسالت، مزد یا مقرریای میطلبی پس از همینروی ایمان به تو و پذیرش دعوت و پیامت را فروگذاشتهاند؟ با آنکه میدانند که تو از آنان چنین مزد و پاداشی نخواستهای. حتیخداوند أپذیرفتن صدقه را بر رسولش حرام ساخته است تا گویندهای نگوید: او برای بهدستآوردن مال و ثروت مدعی رسالت شده است «پس خراج پروردگارتبهتر است» یعنی: رزقی که پروردگارت برایت در دنیا میدهد و مزدی که درآخرت به تو عنایت میکند، برایت از آنچه ذکر شد، بهتر است «و او بهترینروزیدهندگان است».
خلاصه اینکه: آنان در عدم اجابتگفتن به دعوت رسول خدا ص، هیچ عذر و حجتی ندارند.
﴿وَإِنَّكَ لَتَدۡعُوهُمۡ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٧٣﴾[المؤمنون: ٧۳].
«و در حقیقت تو آنان را به راهی راست میخوانی» پس سزاوار است که به ندای دعوتت لبیک گویند، نه اینکه رد و انکار پیشه کنند.
﴿وَإِنَّ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ عَنِ ٱلصِّرَٰطِ لَنَٰكِبُونَ٧٤﴾[المؤمنون: ٧۴].
«و به راستی کسانی که به آخرت ایمان نمیآورند، از راه راست» که تو آنان را بهسوی آن فرامیخوانی ؛ «به در افتادهاند» و بهسوی راههای گمراهی منحرف شدهاند زیرا خوف آخرت، از نیرومندترین انگیزهها بر طلب حق و پیمودن راه آن است. در حدیث شریف به روایت عمربن خطاب ساز رسول خدا صآمده است که فرمودند: «من پیاپی دامن شما را میکشم که هان! بیایید از (سمت وسوی) آتش، بیایید از (سمت و سوی) آتش، خود را در آن نیفگنید اما شما برمن غالب میشوید و همچون هجوم پروانگان و ملخها و حشرات خود را در آن میافگنید پس نزدیک است که دامن شما را رها کنم. و من بر حوض «کوثر» پیشقراول شما هستم پس در آن بر من جمع و پراکنده در میآیید و شما را به سیمایتان و نامهایتان چنان میشناسم که شخص شتر بیگانه را در میان شتران خود میشناسد سپس به جهت راست و به جهت چپ برده میشوید آنگاه به بارگاه پروردگار خود التماس و التجا میکنم و میگویم: ای پروردگار من! قوممن! ای پروردگار من! امت من! پس گفته میشود: ای محمد! تو نمیدانی کهآنان بعد از تو چه پدید آوردند، آنان بعد از تو به قهقهرا بر پاشنههای خود میرفتند (یعنی به جاهلیت برگشته بودند)».
﴿۞وَلَوۡ رَحِمۡنَٰهُمۡ وَكَشَفۡنَا مَا بِهِم مِّن ضُرّٖ لَّلَجُّواْ فِي طُغۡيَٰنِهِمۡ يَعۡمَهُونَ٧٥﴾[المؤمنون: ٧۵].
«و اگر بر آنان رحمت میآوردیم و آنچه بر آنان از سختی» یعنی: از قحطی و خشکسالی «وارد آمده است برمیداشتیم، در طغیانشان پای میفشردند» یعنی: درسرکشی و گمراهیشان اصرار میورزیدند و در طغیانشان سر برمیداشتند «باسرگشتگی» یعنی: در بیراهه گمراهی و بوالهوسی فروافتاده، کوردلانه سر به هواها آلوده و سرگشته از غرور و غفلت، در طغیانشان پای میفشردند.
در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صسرکشان قریش را چنین نفرین کردند: «اللهم اشدد وطأتك علي مضر، اللهم اجعلها عليهم سنين كسني يوسف». «بارالها! فشارت را بر مضر سخت گردان و این فشار را برآنان قحطیای مانند قحطی دوران یوسف بگردان». خدای ﻷدعای پیامبرش را اجابت کرد وآنان را به قحطی و گرسنگی مبتلا کرد تا بدانجا که استخوانهای گندیده و گوشت مردار را خوردند و اموالشان تباه و فرزندانشان نابود شد.
در بیان سبب نزول آمده است: در این اوضاع و احوال بود که ابوسفیان نزد رسول خدا صآمد و گفت: ای محمد! تو را به خدا و پیوند رحم سوگند میدهم و التماس میکنم، آخر کار ما به جایی رسیده که خون و پشم (کرک) را خوردهایم! پس خدای ﻷنازل فرمود:
﴿وَلَقَدۡ أَخَذۡنَٰهُم بِٱلۡعَذَابِ فَمَا ٱسۡتَكَانُواْ لِرَبِّهِمۡ وَمَا يَتَضَرَّعُونَ٧٦﴾[المؤمنون: ٧۶].
«و هرآینه آنان را به عذاب گرفتار کردیم» به قولی: مراد همان گرسنگیای است که در سالهای قحطی دامنگیر مشرکان مکه شد «ولی نسبت به پروردگارشان خضوع و خاکساری نکردند» یعنی: شکسته و فروتن نشدند بلکه همچنان بر تمرد وسرکشیشان در برابر حق تعالی اصرار و پافشاری کردند «و به زاری در نیامدند» وحتی در تنگنای سختیها به خشوع و انکسار در نیفتادند.
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فَتَحۡنَا عَلَيۡهِم بَابٗا ذَا عَذَابٖ شَدِيدٍ إِذَا هُمۡ فِيهِ مُبۡلِسُونَ٧٧﴾[المؤمنون: ٧٧].
«تا وقتی که دری از عذاب دردناک برآنان گشودیم» به قولی: مراد عذاب آخرت است. به قولی دیگر: مراد کشتن آنان در روز بدر است «بناگاه آنان در آن نومید شدهاند» یعنی: از هر خیری متحیر و ناامید گشته و نمیدانند که چهکار کنند. ابلاس: نومیدی از هر خیری است.
﴿وَهُوَ ٱلَّذِيٓ أَنشَأَ لَكُمُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَٱلۡأَفِۡٔدَةَۚ قَلِيلٗا مَّا تَشۡكُرُونَ٧٨﴾[المؤمنون: ٧۸].
«و اوست آنکه برای شما شنوایی و دیدگان و دلها را آفرید» آری! این نعمتها را در شما آفرید تا اندرزها را بشنوید و صحنهها و ماجراهای عبرتآموز را بنگرید وبا دل و خرد خویش درک نمایید اما شما از هیچ چیز از اینها بهره نبردید بلکه: «چه اندک سپاسگزارید» به قولی: معنی این است که شما کافران قطعا شکرگزار نیستید، نه اینکه شکر میگزارید ولی اندکی.
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي ذَرَأَكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَإِلَيۡهِ تُحۡشَرُونَ٧٩﴾[المؤمنون: ٧٩].
«و اوست آن کس که شما را در زمین پدید آورد» چنانکه دانهها در زمین پراکنده میشوند تا برویند «و بهسوی او محشور خواهید شد» یعنی: بعد از پراکنده شدنتان در دنیا، در روز قیامت گرد آورده میشوید.
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي يُحۡيِۦ وَيُمِيتُ وَلَهُ ٱخۡتِلَٰفُ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٨٠﴾[المؤمنون: ۸۰].
«و اوست آن کس که زنده میکند و میمیراند» آری! فقط اوست ـ به طور انفراد و بالاستقلال ـ نه دیگری «و اختلاف شب و روز از اوست» زیرا آنها را چنان آفریده که پیدرپی میآیند، نه از حرکت سست میشوند و نه با زمان دیگری که از آهنگ شب و روز خارج باشد، از همدیگر جدا میشوند چنانکه در روشنایی بخشیدن و تاریک نمودن نیز با هم اختلاف دارند. بهقولی مراد از اختلاف شب و روز: تکرار آنها، روزی از پی روز دیگر و شبی از پی شبی دیگراست «مگر نمیاندیشید» در قدرت باریتعالی تا به خود آیید و این حقیقت را که قدرت وی بر همه ممکنات فراگیر است دریابید و بدانید که برانگیختن پس از مرگ نیز از همین مقوله قدرت است؟
﴿بَلۡ قَالُواْ مِثۡلَ مَا قَالَ ٱلۡأَوَّلُونَ٨١﴾[المؤمنون: ۸۱].
«بلکه گفتند» کفار مکه «مانند آنچه پیشینیان» یعنی: پدرانشان یا کفار امتهای گذشته «گفته بودند».
﴿قَالُوٓاْ أَءِذَا مِتۡنَا وَكُنَّا تُرَابٗا وَعِظَٰمًا أَءِنَّا لَمَبۡعُوثُونَ٨٢﴾[المؤمنون: ۸۲].
«گفتند: آیا چون بمیریم و خاک و استخوانیچند شویم، آیا باز برانگیخته خواهیم شد؟» آری! چنین گفتند در حالیکه این نحوه نگاه، صرفا بعید انگاری ذهنیای است که هیچ باری از تعقل و اندیشه ندارد و الا، نه علم چنین حقیقتی را نفی میکند و نه عقل از آن گریزان است. بلی! بعید انگاشتن حقیقت احیای مجدد، بیآنکه دراین قضیه بهسراغ مشابههای دیگری بروند، یا در این حقیقت که خود در آغاز از همین خاک آفریده شده اند، تأمل نمایند، از هرگونه پشتوانه عقلی و علمی بیبهره است.
شبهه دیگرشان در توجیه آن استبعاد این است:
﴿لَقَدۡ وُعِدۡنَا نَحۡنُ وَءَابَآؤُنَا هَٰذَا مِن قَبۡلُ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّآ أَسَٰطِيرُ ٱلۡأَوَّلِينَ٨٣﴾[المؤمنون: ۸۳].
«درست این سخن را قبلا به ما و پدرانمان وعده داده بودند» یعنی: قبل از بعثت محمدصنیز به ما و پدرانمان همین وعده احیای مجدد را داده بودند اما ما ندیدیمکه پدران ما برانگیخته شوند «این جز افسانههای پیشینیان چیزی نیست» یعنی: این وعدهها دروغ پردازیهای پیشینیان است که به عنوان اسطورههای خیالی آنها را در کتب خویش نگاشتهاند. اسطوره: چیزی است که ساخته و پرداخته دروغ پردازان است.
﴿قُل لِّمَنِ ٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِيهَآ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٨٤﴾[المؤمنون: ۸۴].
«بگو» ای محمد صبه مردم مکه در مقام پرسش از آنان: «زمین و هرکه در آن است از آن کیست؟» و به چه کسی تعلق دارد؟ «اگر میدانید» و چیزی از علم وآگاهی دارید پس به من خبر دهید. مراد از (هرکه در آن است)، تمام مخلوقات روی زمین میباشند.
﴿سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ٨٥﴾[المؤمنون: ۸۵].
«زودا که گویند: از آن خداست» یعنی: آنها ناگزیر میگویند که زمین و هر که درآن است از آن خداست زیرا به آفریدگاری خداوند أمعترفند «بگو: پس آیا پند نمیگیرید؟» یعنی: چنانچه شما به این حقیقت که زمین و هرکه در آن است از آن خداست و او آفریننده زمین و متصرف آن میباشد، مقر و معترفید پس چرا با باریتعالی خدایان دیگری را که به خوبی میدانید مالک هیچ چیزی نیستند، میپرستید؟ و چرا از اعتراف به این حقیقت طفره میروید که ذاتی که بر آفرینش ابتدایی و اختراعی انسان قادر باشد، بر زنده کردن بعد از مرگ او نیز تواناست؟
﴿قُلۡ مَن رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ ٱلسَّبۡعِ وَرَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِيمِ٨٦ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ أَفَلَا تَتَّقُونَ٨٧﴾[المؤمنون: ۸۶-۸٧].
«بگو: پروردگار آسمانهای هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ کیست؟ خواهند گفت، اینهمه از آن الله است» یعنی: آسمانها و عرش همه از آن خداست و او پروردگار آنهاست «بگو» ای محمد ص«پس آیا پروا نمیکنید؟» یعنی: هرگاه میدانید که خدایان شما مالک هیچ چیز در آسمانها نیستند پس چرا کار پرستش را که فقط خدای یگانه سزاوار آن است، به آنها اختصاص میدهید؟ و چرا رستاخیز را خارج از محدوده قدرت مطلق او میپندارید؟
در حدیث شریف آمده است: «آسمانها و آنچه در آنهاست، دربرابر کرسی جز مانند حلقهای که در بیابانی افگنده شده نیست و بیگمان کرسی با آنچه در آن است، نسبت به عرش همانند این حلقه در این بیابان است».
﴿قُلۡ مَنۢ بِيَدِهِۦ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيۡءٖ وَهُوَ يُجِيرُ وَلَا يُجَارُ عَلَيۡهِ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٨٨﴾[المؤمنون: ۸۸].
«بگو: کیست آنکه ملکوت هرچیزی به دست اوست» ملکوت: فرمانروایی است «و او پناه میدهد» غیرخود را و به فریادش میرسد، هرگاه که بخواهد «و برخلاف او پناه داده نمیشود اگر میدانید؟» یعنی: هیچکس نمیتواند عذاب خدا أرا از کسی بازدارد و هیچکس بر یاری دادن و بهفریادرسیدن او در برابر خدا أقادر نیست و شما نمیتوانید چنان مرجعی را معرفی کنید.
﴿سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ فَأَنَّىٰ تُسۡحَرُونَ٨٩﴾[المؤمنون: ۸٩].
«خواهند گفت: اینهمه از آن الله است، بگو: پس چگونه دستخوش افسون میشوید؟» یعنی: چگونه شیاطین جن و انس، با افسانه و افسون حق را در خیال شما باطل جلوه میدهند و صحیح را فاسد و در نتیجه با وجود روشن بودن حق، غیر خدای ﻷرا میپرستید، گویی ساحری جادویتان کرده و عقلهایتان را ربوده است؟!.
﴿بَلۡ أَتَيۡنَٰهُم بِٱلۡحَقِّ وَإِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ٩٠﴾[المؤمنون: ٩۰].
«بلکه حق را برایشان آوردیم» یعنی: دین و شریعتی را که در عقاید و دیدگاهها، عبادات و ارزشها و در همه چیز حق است و پیروان آن نیز برحق اند «و قطعا آنان دروغگویند» در آنچه که به خدای سبحان از فرزند و شریک نسبت میدهند و نیز دروغگویند در ادعای ایمان به خدا أ، در انکار روز آخرت و در هر موضعگیریی که با اسلام مخالف است.
﴿مَا ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ مِن وَلَدٖ وَمَا كَانَ مَعَهُۥ مِنۡ إِلَٰهٍۚ إِذٗا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَٰهِۢ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ٩١﴾[المؤمنون: ٩۱].
«خدا هیچ فرزندی نگرفته است» زیرا او از جنس و نوع منزه است و فرزند مرد از جنس خود اوست «و همراه او هیچ معبود دیگری نیست زیرا اگر جز این بود قطعا هر خدایی آنچه را که آفریده بود، با خود میبرد» یعنی: اگر با خدای سبحان خدایان دیگری میبود، یقینا هر خدایی مخلوقاتش را بالاستقلال در حوزه تصرف وحیازت خویش میگرفت و فرمانروایی انحصاری خود را منفردا و بهتنهایی بر آنان نافذ میساخت، در این هنگام عرصه فرمانروایی وی از فرمانروایی خدای دیگر جدا میشد و نهایتا بروز توسعه طلبی و کشمکش و قدرت نمایی در میان آنها اجتناب ناپذیر بود «و حتما بعضی از آنان بر بعضی دیگر غالب میآمدند» یعنی: خدای قوی بر خدای ضعیف غلبه پیدا کرده آن را سرکوب میکرد و ملک وفرمانروایی وی را از او میگرفت، همچنانکه عادت پادشاهان بنیآدم است و دراین هنگام، دیگر آن خدای ضعیف مغلوب، قطعا صلاحیت خدایی را نداشت.
پس هرگاه عدم امکان مشارکت در ربوبیت، ثابت و محقق شد و اینکه جز یک خدا نمیتواند به کار ربوبیت و پروردگاری بپردازد، این حقیقت نیز روشنمیشود که آن خدای واحد، همان خداوند أاست. این دلیل چنانکه بر نفی شرک دلالت دارد، بر نفی فرزند از خدای سبحان نیز دلالت دارد زیرا فرزند نیز باپدرش در ملکش کشمکش میکند [۴۵]«منزه است خدا از آنچه وصف میکنند» یعنی: منزه است از شریک و فرزند.
﴿عَٰلِمِ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ فَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٩٢﴾[المؤمنون: ٩۲].
«دانای نهان و آشکار است» یعنی: فقط باریتعالی دانای نهان و آشکار است اما غیر وی اگر هم آشکار را دانست، قطعا نهان و غیب را نمیداند «پس برتر است» خداوند متعال «از آنچه شریک میآورند» در ملک و فرمانروایی وی.
﴿قُل رَّبِّ إِمَّا تُرِيَنِّي مَا يُوعَدُونَ٩٣ رَبِّ فَلَا تَجۡعَلۡنِي فِي ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ٩٤﴾[المؤمنون: ٩۳-٩۴].
و چون حجت بر کافران اقامه شد، اینک باریتعالی به پیامبرش چنین خطاب میکند: «بگو: پروردگارا! اگر آنچه را که به آنان وعده داده شده است به من نشاندهی» یعنی: پروردگارا! اگر چنان باشد که من را در موقعیتی قرار دهی که آنچه را از عذاب مرگبار به آنان وعده دادهای، مشاهده کنم؛ «پروردگارا! پس مرا در میان قوم ستمکار قرار مده» یعنی: چنانچه به آنان عذاب را نازل کردی، مرا از میانشان خارج کن تا عذاب آنان را از دور ببینم ولی چیزی از آن دامنگیر من نشود زیرا من به تو مؤمنم و وعدههایت را تصدیق میکنم. چنانکه در حدیث شریف آمده است که رسول اکرم صدعا میکردند: «وإذا أردت بقوم فتنة فتوفني إليك غيرمفتون». «خدایا! هرگاه به قومی فتنهای را اراده داشتی پس مرا بهسوی خویش درحالی ببر که به آن فتنه در نیفتاده باشم».
﴿وَإِنَّا عَلَىٰٓ أَن نُّرِيَكَ مَا نَعِدُهُمۡ لَقَٰدِرُونَ٩٥﴾[المؤمنون: ٩۵].
«و به راستی که ما تواناییم که آنچه را به آنان وعده دادهایم» از عذاب «بر تو بنمایانیم» ولی عذاب خویش را از آنان به تأخیر میاندازیم، بدان جهت که میدانیم برخی از آنان بهزودی ایمان خواهند آورد.
﴿ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ ٱلسَّيِّئَةَۚ نَحۡنُ أَعۡلَمُ بِمَا يَصِفُونَ٩٦﴾[المؤمنون: ٩۶].
سپس حق تعالی پیامبرش را بهسوی نسخهای راهنمایی میکند که در امر معاشرت با مردم و دعوت آنان بهسوی حق، اکسیر اکبر است پس میفرماید: «بدی را به شیوهای که» آن شیوه «نیکوتر است» از غیر آن «دفع کن» این شیوه نیکوتر عبارت است از: گذشت، چشمپوشی و رویگردانی از بدیهایی که کفار علیه تو انجام میدهند و دادن پاسخ بدیهایشان با نیکی و احسان «ما به آنچه وصف میکنند، داناتریم» یعنی: داناتریم به آنچه که تو را به آن وصف میکنند، از اوصافی که تو برخلاف آن هستی، یا داناتریم به آنچه که از شرک و تکذیب وصف میکنند پس به آنها در برابر آن جزا میدهیم.
﴿وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنۡ هَمَزَٰتِ ٱلشَّيَٰطِينِ٩٧﴾[المؤمنون: ٩٧].
«و بگو: پروردگارا! از همزات شیاطین به تو پناه میبرم» همزات شیاطین: وسوسهها، دغدغه افگنیهایشان و شرارههای خشمی است که انسان نمیتواند خود را در آنها نگهداری کند.
﴿وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَن يَحۡضُرُونِ٩٨﴾[المؤمنون: ٩۸].
«و پروردگارا! از اینکه آنها پیش من حاضر شوند به تو پناه میبرم» زیرا وقتی شیاطین نزد انسان حاضر شوند، آنها را جز وسوسهافگنی، برانگیختن به شر و برگرداندن از خیر کار دیگری نیست. در حدیث شریف به روایت عمروبن شعیب ساز پدرش و او از جدش آمده است که فرمود: رسول خدا صکلماتی را به ما تعلیم میدادند که خود ایشان هنگام خواب برای دفع ترس میخواندند: «باسم الله أعوذ بكلمات الله التامة من غضبه وعقابه ومن شر عباده ومن همزات الشياطين وأن يحضرون». «به نام خدا به کلمات تامه او پناه میبرم از خشم وی و عقابش و از شر بندگانش و از وسوسههای شیاطین و از اینکه حاضر شوند». نقل است که عبدالله بنعمرو ساین دعا را به کسانی از فرزندانش که به حد بلوغ میرسیدند، تعلیم میداد تا آن را در هنگام خوابشان بخوانند و کسی از آنان هم که کوچک بود و نمیتوانست این دعا را حفظ کند، عبدالله آن را مینوشت و بر گردنشان میآویخت.
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ رَبِّ ٱرۡجِعُونِ٩٩﴾[المؤمنون: ٩٩].
«تا آنگاه که مرگ یکی از آنان فرارسد، میگوید: پروردگارا، مرا بازگردانید» یعنی: آنان در غفلت خود بهسر میبرند تاکه میمیرند و چون مردند، از خواب غفلت بیدار شده آنگاه میگویند: مرا بهسوی دنیا بازگردانید، مرا بازگردانید، مرابازگردانید . ارجعون: صیغه جمع به معنی تکرار است.
﴿لَعَلِّيٓ أَعۡمَلُ صَٰلِحٗا فِيمَا تَرَكۡتُۚ كَلَّآۚ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَاۖ وَمِن وَرَآئِهِم بَرۡزَخٌ إِلَىٰ يَوۡمِ يُبۡعَثُونَ١٠٠﴾[المؤمنون: ۱۰۰].
آری! مرا بازگردانید: «باشد که در سرایی که بگذاشتم» یعنی: در دنیا «کار نیکی انجام دهم» چون ایمان و آنچه که در پی آن است از اعمال خیر «نه چنین است» هرگز درخواست او را نمیپذیریم «این سخنی است که او گوینده آن است» یعنی: این صرفا سخنی است که او میگوید و اگر خواستهاش برآورده شود و به دنیا بازگردانیده شود، هرگز به این سخنش وفا نخواهد کرد «و پیشاپیش آنان برزخی است» یعنی: پیشاپیش آنها و بازگشتشان بهسوی دنیا حجاب و پردهای است که نمیتوانند از آن گذشته و به دنیا برگردند «تا روزی که برانگیخته شوند» که روز قیامت است. پس آنان در مقطع حیات برزخی، به انتظار امر خدا أواگذاشته شدهاند، نه میتوانند اعمال صالحی را که از آنان فوت شده جبران کنند و نه میتوانند آنچه را که در دنیا فاسد ساخته بودند، اصلاح نمایند. مراد این است که عذاب بر این گروه تا روز قیامت استمرار مییابد چنانکه درحدیث شریف آمده است: «... پیوسته در آن (یعنی در قبر) معذب است» .
﴿فَإِذَا نُفِخَ فِي ٱلصُّورِ فَلَآ أَنسَابَ بَيۡنَهُمۡ يَوۡمَئِذٖ وَلَا يَتَسَآءَلُونَ١٠١﴾[المؤمنون: ۱۰۱].
«پس چون در صور دمیده شود» به دمیدن «نشور» که نفخه دوم است اما نفخه اول، عبارت است از: نفخه «صعق» که زندگان از خلایق را میمیراند. [۴۶]صور: بوقی است که اسرافیل در آن برای برپایی قیامت میدمد. آری! چون صور دوم دمیده شود: «دیگر آن روز میانشان نسبت قرابت وجود ندارد» یعنی: دیگر بهنسبها فخر نمیکنند و نه هرگز این رابطهها به حالشان سودی میبخشد. در حدیث شریف به روایت بزار و بیهقی آمده است که چون عمر بن الخطاب با امکلثوم دختر علیبنابیطالب أازدواج نمود، فرمود: «به خدا سوگند که مرا در این کار هدفی جز این نیست که از رسول خدا صشنیدم که فرمودند: «كل سبب و نسب فإنه منقطع يوم القيامة الا سببي ونسبي». «هر سبب و نسبی در روز قیامت قطع شدنیاست، مگر سبب و نسب من». پس این استثنایی در حق رسول خدا صدر مورد پیوند خویشاوندی و نسبی ایشان است «و از یکدیگر نمیپرسند» یعنی: در عرصه قیامت یکی از حال دیگری نمیپرسد زیرا هرکس در آن هنگام چنان به خود مشغول است که نمیتواند به کاری دیگر مشغول شود. البته این در هنگام نفخه محشر است اما بعد از مستقر شدن در بهشت یا دوزخ، اهل بهشت از همدیگر میپرسند چنانکه در این فرموده باریتعالی میخوانیم: ﴿وَأَقۡبَلَ بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ يَتَسَآءَلُونَ٢٧﴾[الصافات: ۲٧].
﴿فَمَن ثَقُلَتۡ مَوَٰزِينُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ١٠٢﴾[المؤمنون: ۱۰۲].
«پس کسانی که میزان اعمال آنان سنگین باشد» یعنی: اعمال شایسته وزن شده آنان سنگین باشد «آن گروه ایشانند رستگاران» یعنی: آنانند دستیافتگان بهخواستههای دوست داشتنی خود و نجات یافتگان از امور بیم انگیز.
﴿وَمَنۡ خَفَّتۡ مَوَٰزِينُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ فِي جَهَنَّمَ خَٰلِدُونَ١٠٣﴾[المؤمنون: ۱۰۳].
«و کسانی که کفه میزان اعمالشان سبک باشد» یعنی: اعمال شایسته وزن شده آنان در مقابل گناهانی که دارند، سبک باشد «پس آن گروهند که به خود زیان زدهاند» یعنی: خود را تباه ساختهاند و آنچه را که بهنفع آنهاست، فرو گذاشتهاند زیرا «همیشه در جهنم میمانند».
﴿تَلۡفَحُ وُجُوهَهُمُ ٱلنَّارُ وَهُمۡ فِيهَا كَٰلِحُونَ١٠٤﴾[المؤمنون: ۱۰۴].
«آتش چهرههایشان را میسوزاند» لفح: سوزاندن است. چهره را خاص کرد زیرا چهره، شریفترین و گرامیترین اعضای انسان است «و آنان در آنجا ترشرویند» کالح: کسی است که لبانش از نهایت رنج و درد وا افتاده و دندانهایش نمایان شده است. ابنمسعود سدر توضیح معنی آن میگوید: آیا سر سوخته گوسفندی را ندیدهای که دندانهایش نمایان و لبانش به طرف بالا جمع و منقبض شده است؟ اینان نیز همینگونهاند.
﴿أَلَمۡ تَكُنۡ ءَايَٰتِي تُتۡلَىٰ عَلَيۡكُمۡ فَكُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ١٠٥﴾[المؤمنون: ۱۰۵].
«آیا آیات من بر شما خوانده نمیشد» در دنیا «و شما آنها را» با الفاظ و معانی آنها «دروغ نمیپنداشتید» و نمیگفتید که این آیات از جانب خداوند أنیست؟
﴿قَالُواْ رَبَّنَا غَلَبَتۡ عَلَيۡنَا شِقۡوَتُنَا وَكُنَّا قَوۡمٗا ضَآلِّينَ١٠٦﴾[المؤمنون: ۱۰۶].
«میگویند: پروردگارا! شقاوتمان بر ما چیره شد» یعنی: لذتها و شهواتمان بر ما چیره شد. لذتها و شهوات بدبختی و شقاوت نامیده شد زیرا مال و سرانجام افراط در آنها به شقاوت و بدبختی میانجامد «و ما مردمی گمراه بودیم» که با این شقاوت و بدبختی خود را تباه ساختیم.
﴿رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا مِنۡهَا فَإِنۡ عُدۡنَا فَإِنَّا ظَٰلِمُونَ١٠٧﴾[المؤمنون: ۱۰٧].
«پروردگارا! ما را از اینجا» یعنی: از دوزخ «بیرون بر پس اگر باز هم برگشتیم» در دنیا به کفر و شقاوتی که بر آن بودیم «در آن صورت ستمپیشه خواهیم بود» بر خود با این بازگشت به کفر. بدینسان است که بعد از درآمدن بهدوزخ، خواستار بازگشت به دنیا میشوند چنانکه در هنگام مرگ خواستار آن شده بودند.
﴿قَالَ ٱخۡسَُٔواْ فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ١٠٨﴾[المؤمنون: ۱۰۸].
«میفرماید، به رسوایی در آن ساکت شوید» یعنی: در دوزخ گموگور شوید، بهگم شدن خشم و غضب و ساکت شوید به مانند سکوت سگ. چنان که وقتی سگ به چیزهای پاک نزدیک شود، به او گفته میشود: گم شو! «و با من سخن نگویید» در باب برداشتن عذاب از خود زیرا نه عذابم از شما برداشته میشود و نه سبک ساخته میشود.
﴿إِنَّهُۥ كَانَ فَرِيقٞ مِّنۡ عِبَادِي يَقُولُونَ رَبَّنَآ ءَامَنَّا فَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَا وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلرَّٰحِمِينَ١٠٩﴾[المؤمنون: ۱۰٩].
«در حقیقت گروهی از بندگان من بودند که میگفتند: پروردگارا! ایمان آوردیم پس ما را بیامرز و به ما رحم کن که تو بهترین مهربانانی» ایشان مؤمنانی هستند که در دنیا از خداوند أدرخواست رحمت و مغفرت کرده و به صفات مقدس و متعالی وی اقرار و اعتراف میکنند.
﴿فَٱتَّخَذۡتُمُوهُمۡ سِخۡرِيًّا حَتَّىٰٓ أَنسَوۡكُمۡ ذِكۡرِي وَكُنتُم مِّنۡهُمۡ تَضۡحَكُونَ١١٠﴾[المؤمنون: ۱۱۰].
«و شما» کفار «آنان را به مسخره گرفتید» با سخنان تمسخر آمیز خود، یعنی: مؤمنانی چون بلال و صهیب و عمار و سلمان و امثال ایشان را «تا حدی که یاد مرا از خاطرتان فراموش گردانیدند» یعنی: تا بدانجا که بهسبب شدت اشتغال به استهزا وتمسخر ایشان، یاد خدا أرا فراموش کردید «و شما بر آنان میخندیدید» در دنیا، از اینکه به عبادت و نیایش من مشغول بودند.
﴿إِنِّي جَزَيۡتُهُمُ ٱلۡيَوۡمَ بِمَا صَبَرُوٓاْ أَنَّهُمۡ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ١١١﴾[المؤمنون: ۱۱۱].
«من هم امروز به پاس آنکه صبر کردند» بر آزار و تسمخرهای شما «به آنان پاداش دادم. آری، ایشانند به مراد رسندگان» که این سرمنزل مراد، همانا دستیابیشان به سعادت و سلامت و بهشت و نجاتشان از دوزخ است.
﴿قَٰلَ كَمۡ لَبِثۡتُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ عَدَدَ سِنِينَ١١٢﴾[المؤمنون: ۱۱۲].
«میفرماید» خداوند أ، یا فرشتهای که مأمور پرسش آنان است: «چه مدت به عدد سالها در زمین ماندید؟» چون آنان خواستار بازگشت بهسوی دنیا میشوند، پروردگار متعال از آنان چنین سؤال میکند تا این حقیقت را برایشان روشن سازد که در دنیا آن مقداری را که برای پندگرفتن و رسیدن به حقیقت لازم بود، عمر کردهاند، هرچند آن مقدار عمر، نسبت به آخرت اندک بوده است.
﴿قَالُواْ لَبِثۡنَا يَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ يَوۡمٖ فَسَۡٔلِ ٱلۡعَآدِّينَ١١٣﴾[المؤمنون: ۱۱۳].
«میگویند: یک روز یا پارهای از یک روز ماندیم پس بپرس از شمارگران» یعنی: از کسانی که به شناخت اعداد آگاهند، یا بپرس از فرشتگان نگهبانی که اعمال و عمرهای بندگان را میشمارند. بدینسان است که از شدت هول و هراس، شمار سالها را فراموش میکنند.
﴿قَٰلَ إِن لَّبِثۡتُمۡ إِلَّا قَلِيلٗاۖ لَّوۡ أَنَّكُمۡ كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١١٤﴾[المؤمنون: ۱۱۴].
«میفرماید: جز اندکی درنگ نکردهاید» یعنی: در زمین جز درنگی اندک، نماندهاید «کاش شما میدانستید» چیزی از علم را تا آن مدت اندک را به طاعت خداوند أو آماده شدن برای روز قیامت سپری میکردید.
﴿أَفَحَسِبۡتُمۡ أَنَّمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ عَبَثٗا وَأَنَّكُمۡ إِلَيۡنَا لَا تُرۡجَعُونَ١١٥﴾[المؤمنون: ۱۱۵].
«آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریدهایم» و بی ثواب یا عقاب رهایتان میکنیم؟ «و اینکه شما بهسوی ما بازگردانیده نمیشوید؟» با حشر و نشر تا شما را در برابر اعمالتان جزا دهیم؟ نه! هرگز چنین نیست.
﴿فَتَعَٰلَى ٱللَّهُ ٱلۡمَلِكُ ٱلۡحَقُّۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡكَرِيمِ١١٦﴾[المؤمنون: ۱۱۶].
«پس برتر است الله» یعنی: منزه است از اینکه چیزی را عبث و بیهوده بیافریند «فرمانروای برحق» که فرمانروایی علی الاطلاق سزاوار اوست و فقط او فرمانروای برحق است زیرا فرمانروایی دیگران از بین رفتنی و زوال پذیر است «هیچ معبودی جز او نیست، اوست پروردگار عرش گرامی قدر» پس وقتی او پروردگار عرش گرانمایه است، چگونه پروردگار آنچه که پایینتر و فرودست تر از آن است، نمیباشد؟
﴿وَمَن يَدۡعُ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ لَا بُرۡهَٰنَ لَهُۥ بِهِۦ فَإِنَّمَا حِسَابُهُۥ عِندَ رَبِّهِۦٓۚ إِنَّهُۥ لَا يُفۡلِحُ ٱلۡكَٰفِرُونَ١١٧﴾[المؤمنون: ۱۱٧].
«و هرکس با خدا معبود دیگری را بخواند، برای او برهانی نخواهد بود» برهان: حجت و دلیل واضح و روشن است. آری! در عرصه هستی پروردگاری جزا أوجود ندارد که بر وجود وی برهانی اقامه شود «و حسابش فقط با پروردگارش میباشد» پس او خواهناخواه مجازاتش میکند «در حقیقت کافران رستگار نمیشوند» در روز قیامت.
نسفی میگوید: «خداوند أاین سوره کریمه را با: ﴿قَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١﴾[المؤمنون: ۱] آغاز کرد و آن را با: ﴿إِنَّهُۥ لَا يُفۡلِحُ ٱلۡكَٰفِرُونَ﴾[المؤمنون: ۱۱٧]. به پایان آورد. وه! در میان آغاز و انجام آن چه فاصله بزرگی است».
﴿وَقُل رَّبِّ ٱغۡفِرۡ وَٱرۡحَمۡ وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلرَّٰحِمِينَ١١٨﴾[المؤمنون: ۱۱۸].«و بگو: پروردگارا! بیامرز و رحم کن زیرا تو بهترین بخشایندگانی» و فقط رحمت و بخشایش توست که انسان را از رحمت و مهر دیگران بینیاز میگرداند درحالیکه رحمت دیگران او را هرگز از رحمتت بینیاز نمیکند. بدینسان، خداوند أپیامبرش را به استغفار امر کرد تا امتش به وی اقتدا کنند.
در حدیث شریف به روایت ابوبکر صدیق سآمده است که فرمود: «یا رسولالله! به من دعایی بیاموزانید تا آن را در نمازم بخوانم». فرمودند: «بگو: اللهم إني ظلمت نفسي ظلماً كثيراً، وأنه لا يغفر الذنوب إلا أنت، فاغفرلي مغفرة من عندك وارحمني إنك أنت الغفور الرحيم». «بارخدایا! من برخود بسیار ستم کردهام و جز تو کسی گناهان را نمیآمرزد پس بر من بیامرز به آمرزشی از جانب خود و بر من رحم کن که تو آمرزگار مهربان هستی».
شایان ذکر است که دو آیه اخیر این سوره، از آیات شفاء است. از عبدالله بنمسعود سروایت شده است که او از نزد مرد بیماری میگذشت پس درگوش وی خواند: ﴿أَفَحَسِبۡتُمۡ أَنَّمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ عَبَثٗا﴾[المؤمنون: ۱۱۵] تا آخر سوره؛ و آن شخص بیمار شفا یافت. پس این خبر به رسول خدا صرسید، آن حضرت صبه عبدالله فرمودند: «در گوش وی چه خواندی؟» او حکایت را بازگفت. آن حضرت صفرمودند: «سوگند به ذاتی که جانم در اختیار اوست، اگر کسی آن را از روی یقین بر کوهی بخواند، قطعا آن کوه ازبین میرود». پس آنچه معتبر است؛ ایمان، یقین، صفای خواننده و استعداد و قابلیت بیمار برای درمان با قرآن است.
[۴۴] قرن : در قرآن به سه معنای فوق به کار رفته است. [۴۵] همین روزهایی که بنده مشغول ترجمه این تفسیر شریف هستم ، فرزند پادشاه قطر علیه پدرشکودتا کرد و او را از ملک و مملکت بیرون انداخت و هم اکنون پدر بینوای وی در غربت و آوارگی به سرمیبرد . [۴۶] نگاه کنید به سوره [زمر/ ۶۸ ].