سوره مریم
مکی است و دارای (٩۸) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره را به سبب اینکه مشتمل بر داستان بارداری سیدتنا مریمعلیها السلام و ولادت عیسی ÷است، «مریم» نامیدند. ابن مسعود سدر بیان داستان هجرت حبشه میگوید: «جعفر بن ابیطالب سصدر این سوره را بر نجاشی پادشاه حبشه و اصحابش قرائت کرد».
موضوع این سوره همانند سایر سورههای مکی، مشتمل بر اثبات وجود خداوند أو وحدانیت وی و اثبات بعث و جزا از خلال بیان داستانهای گروهی از انبیا †است.
﴿كٓهيعٓصٓ١﴾[مریم: ۱].
خوانده میشود: «کاف، ها، یا، عین، صاد» در «کاف» و«صاد» به مقدار شش حرکت یا سه الف، مد طویل کشیده میشود، در «ها» و«یا» مد به مقدار یک حرکت یا یک الف متعین است و در «عین»، هم مد طویل جایز است و هم قصر آن با دو حرکت به مقدار دو الف. این حروف از حروف مقطعه است و سخن در این باره، در ابتدای سوره «بقره» گذشت.
﴿ذِكۡرُ رَحۡمَتِ رَبِّكَ عَبۡدَهُۥ زَكَرِيَّآ٢﴾[مریم: ۲].
«بیان رحمت پروردگار تو بر بندهاش زکریا» یعنی: این آیات یادی از رحمت پروردگار تو بر بندهاش زکریا ÷است. او از انبیای بنیاسرائیل بود که شغل نجاری داشت و همسرش خاله عیسی ÷است.
﴿إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥ نِدَآءً خَفِيّٗا٣﴾[مریم: ۳].
«آنگاه که پروردگار خود را به ندایی آهسته ندا کرد» به قولی: زکریا ÷بدان جهت پروردگار خویش را آهسته ندا داد که این شیوه، از ریا دورتر است. بهقولی دیگر: ندای خاموشانه زکریا از آن روی بود که او سالخورده و ضعیف شده بود وتوانایی ندا کردن بلند را نداشت.
﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ ٱلۡعَظۡمُ مِنِّي وَٱشۡتَعَلَ ٱلرَّأۡسُ شَيۡبٗا وَلَمۡ أَكُنۢ بِدُعَآئِكَ رَبِّ شَقِيّٗا٤﴾[مریم: ۴].«گفت» زکریا در آن ندای آهسته خود: «پروردگارا! من استخوانم سست گردیده» مرادش این بود که استخوانهایش ضعیف و ناتوان شده «و سرم از پیری شعلهور شده» یعنی: سپیدی بر سرم منتشر شده چنانکه آتش در هیزم شعلهور میشود و این کنایه از پیری وی است «و ای پروردگارم! من هرگز در دعای تو بیبهره نبودهام» یعنی: هر زمانی که من به بارگاه تو دعا کردهام، دست خالی و ناامید برنگشتهام و تو دعایم را اجابت کردهای؛ اکنون نیز از تو همین امید را دارم.
﴿وَإِنِّي خِفۡتُ ٱلۡمَوَٰلِيَ مِن وَرَآءِي وَكَانَتِ ٱمۡرَأَتِي عَاقِرٗا فَهَبۡ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّٗا٥﴾[مریم: ۵].
«و همانا من پس از خود از موالیم بیمناکم» مراد از موالی در اینجا: اقارب و اقوام عصبه (پشتی) چون پسرعموها و مانندشانند. آری! اقارب و پسر عموهای زکریا به امر دین بیتوجه بوده و از برداشتن بار رسالت سستی ورزیده و این شایستگی را از کف داده بودند، یا گرفتار دنیا گشته بودند و مشغولیتهای دنیوی آنها را از برپا داشتن کار دین برای بنیاسرائیل به خود سرگرم ساخته بود پس زکریا از آن بیمناک شد که با مرگش دین حق از بین برود بنابراین، از خدای ﻷخواست تا ولی و سرپرستی را به وی عنایت فرماید که بعد از مرگش به امر دین قیام ورزیده و بر رونق بخشیدن به کار آن، حریص و مشتاق باشد «و زنم عاقر است» عاقر: زنی است که به سبب کبر سن از زایایی بازمانده است «پس عطا کن به من از جانب خود ولیی» یعنی: وارث و جانشینی. او بدان جهت تصریحا طلب فرزند نکرد زیرا میدانست که او و زنش در سن و حالتی قرار ندارند که پیدایش فرزند به حسب عادت از ایشان ممکن باشد. بهقولی دیگر: مراد او از ولی، فرزند بود.
﴿يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنۡ ءَالِ يَعۡقُوبَۖ وَٱجۡعَلۡهُ رَبِّ رَضِيّٗا٦﴾[مریم: ۶].
«تا هم وارث من باشد و هم وارث آل یعقوب» وراثت در اینجا بنابر قول راجح: وراثت علم و نبوت است نه وراثت مال، به دلیل این حدیث شریف رسول خدا ص: «نحن معاشر الأنبياء لا نورث: ما جماعت انبیا میراث نمیگذاریم». پس معنی سخن زکریا ÷این است که: آن جانشین، علمی را که نزد وی و اولاد یعقوب ÷هست، میراث ببرد و به سرپرستی امور دینیشان قیام ورزد «و او را ـ ای پروردگار من ـ پسندیده گردان» در اخلاق و افعال وی، که هم تو از او راضی و خشنود باشی و هم بندگانت او را بپسندند و دوست بدارند تا بدین وسیله، او شایسته برداشت علم دین و تعلیم و تبلیغ آن باشد و بتواند شعایر دینشان را برایشان برپا دارد.
﴿يَٰزَكَرِيَّآ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَٰمٍ ٱسۡمُهُۥ يَحۡيَىٰ لَمۡ نَجۡعَل لَّهُۥ مِن قَبۡلُ سَمِيّٗا٧﴾[مریم: ٧].
خداوند أدعای وی را اجابت کرد و این ندا را به وسیله فرشتگان بهسوی وی فرستاد: «ای زکریا! ما تو را به پسری که نامش یحیی است مژده میدهیم، که پیش از این هیچ همنامی برای او قرار ندادهایم» یعنی: قبل از او هیچ کس را به نام یحیی نام ننهادهایم. مجاهد در بیان معنی آن میگوید: «قبلا برای او هیچ شبیه و نظیری قرار ندادهایم». گفتنی است که بیان خصوصیات یحیی ÷بعدا میآید. ولی ابنجریر معنی اول را ترجیح داده است.
﴿قَالَ رَبِّ أَنَّىٰ يَكُونُ لِي غُلَٰمٞ وَكَانَتِ ٱمۡرَأَتِي عَاقِرٗا وَقَدۡ بَلَغۡتُ مِنَ ٱلۡكِبَرِ عِتِيّٗا٨﴾[مریم: ۸].
«گفت: پروردگارا! چگونه مرا پسری خواهد بود و حال آنکه زنم نازاست و خودم نیز به سبب سالخوردگی به نهایت ضعف رسیدهام» یعنی: سن و سالم به آخر رسیده و فرسوده و فرتوت شدهام. به قولی: او صدوبیست سال و زنش نودوهشت سال سن داشتند. از این سخن وی چنین برمیآید که او از قدرت خدای ﻷو صنع بدیع وی که از پیری سالخورده و زنی نازا فرزندی پدید میآورد، شگفت زده شد.
﴿قَالَ كَذَٰلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٞ وَقَدۡ خَلَقۡتُكَ مِن قَبۡلُ وَلَمۡ تَكُ شَيۡٔٗا٩﴾[مریم: ٩].
«گفت» خداوند متعال از طریق فرشته «همچنین است» یعنی: فرمان چنین است که از شما دو تن در همین سن و سال فرزندی پدید آید «پروردگار تو گفته که این کار بر من آسان است» یعنی: این کار در عین دوری و دشواری از نظر تو اما بر من سهل و ساده و آسان است «و هرآینه خودت را پیش از این ـ درحالیکه چیزی نبودی ـ آفریدم» تو را نیز از عدم محض به ساحت وجود آوردم پس پدید آوردن فرزند برایت از طریق توالد و تناسل، بر من بسی سهل و آسان است.
﴿قَالَ رَبِّ ٱجۡعَل لِّيٓ ءَايَةٗۖ قَالَ ءَايَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ ٱلنَّاسَ ثَلَٰثَ لَيَالٖ سَوِيّٗا١٠﴾[مریم: ۱۰].
«گفت: پروردگارا! برای من نشانهای قرار ده» یعنی: نشانهای که مرا بر تحقق خواستهام و بشارتت بر باردار شدن زنم به فرزندش یحیی، راهنمایی کند تا روان و دلم بدان آرام گیرد زیرا بارداری در آغازین مرحله، مخصوصا از زنی که عادت ماهانه وی بهسبب کبر سن قطع شده، بسیار عجیب و شگفتآسا است «فرمود: نشانه تو این است که سه شبانه روز با اینکه سالمی، با مردم سخن نمیگویی» یعنی: در عین حالیکه صحیح و سالمی و چنان بیماریای در تو نیست که از سخن گفتن بازت دارد ولی در آن مدت قادر به سخن گفتن نیستی.
﴿فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوۡمِهِۦ مِنَ ٱلۡمِحۡرَابِ فَأَوۡحَىٰٓ إِلَيۡهِمۡ أَن سَبِّحُواْ بُكۡرَةٗ وَعَشِيّٗا١١﴾[مریم: ۱۱].
«پس» زکریا «از محراب» یعنی: جای نمازخواندن (مصلای) خود «بر قوم خویش در آمد» و مردم برای نماز انتظار او را میکشیدند «پس به آنان اشاره کرد که صبح و شام تسبیح گویید» یعنی: این مطلب را از طریق اشاره به آنان فهماند و نتوانست آن را با زبان به آنان انتقال دهد. به قولی: برایشان دست خطی نوشت و در آن ایشان را به نمازخواندن صبح و عصر دستور داد. بهقولی دیگر: دستور داد تا به شکرانه این نعمت، صبح و شام «سبحانالله» بگویند.
﴿يَٰيَحۡيَىٰ خُذِ ٱلۡكِتَٰبَ بِقُوَّةٖۖ وَءَاتَيۡنَٰهُ ٱلۡحُكۡمَ صَبِيّٗا١٢﴾[مریم: ۱۲].
«ای یحیی! کتاب را بگیر» یعنی: القصه یحیی ـ پسرخاله عیسی ÷ـ متولد شد و به سنی رسید که در آن میتوانست مورد خطاب قرار گیرد پس به او گفتیم: ای یحیی! کتاب خدا ـ یعنی تورات ـ را بگیر «به قوت» یعنی: با جد و جهد واستواری و عزم و با پشتگرمی به تأییدات ما «و در کودکی به او حکم دادیم» حکم: در اینجا به معنای حکمت است، یعنی از کودکی به او فهم و دانش و بینش کتاب را دادیم. بهقولی: مراد از حکم نبوت است که در دوران کودکی به او داده شد. نقل است که: یحیی ÷در هفت سالگی به پیامبری برگزیده شد.
﴿وَحَنَانٗا مِّن لَّدُنَّا وَزَكَوٰةٗۖ وَكَانَ تَقِيّٗا١٣﴾[مریم: ۱۳].
«و از سوی خویش بر او رحمت آوردیم» یعنی: یحیی ÷را به رحمتی مخصوص از نزد خویش مفتخر ساختیم. حنان: رحمت، عاطفه و محبت است. بهقولی معنی این است: به او از نزد خویش رحمتی دادیم که در قلب وی پابرجا بود و با آن بر مردم ـ از جمله بر پدر و مادر و نزدیکانش ـ شفقت و عطوفت میورزید ومردم را از کفر و معاصی نجات میداد «و به او زکات دادیم» مراد از زکات در اینجا: طهارت نفس و پاکی از گناه و داشتن برکت است، یعنی او را برای مردم مبارک گردانیدیم که بهسوی خیر هدایتشان میکرد «و تقوا پیشه بود» یعنی: یحیی ÷از معاصی خدا أپرهیزگار و مطیع وی بود.
﴿وَبَرَّۢا بِوَٰلِدَيۡهِ وَلَمۡ يَكُن جَبَّارًا عَصِيّٗا١٤﴾[مریم: ۱۴].
«و با پدر و مادر خود نیکرفتار بود» و نرم دل و مهربان «و زورگویی نافرمان نبود» یعنی: در برابر والدین یا در برابر پروردگارش، متکبر و عاصی نبود.
﴿وَسَلَٰمٌ عَلَيۡهِ يَوۡمَ وُلِدَ وَيَوۡمَ يَمُوتُ وَيَوۡمَ يُبۡعَثُ حَيّٗا١٥﴾[مریم: ۱۵].
«و سلام بر او» یعنی: امانی از جانب خدا أبر یحیی باد. بهقولی معنی این است؛ خدای ﻷبر او سلام گفت در: «روزی که متولد شد» یعنی: او در روز تولدش از اینکه شیطان به وی گزندی رسانده و او را لمس کند، در امان وسلامتی بود «و روزی که میمیرد» از فتنه قبر و وحشت برزخ در امان است «وروزی که زنده برانگیخته میشود» نیز از هول و هراس عرصات محشر در امان است. به قولی: وحشتناکترین حالاتی که انسان در آن قرار میگیرد، همین سه حالت است:
۱- روزی که متولد میشود؛ زیرا در آن روز از جایگاهی که در آن قرار و آرام داشته است، بیرون میآید.
۲- روزی که میمیرد؛ زیرا او در آن روز کسانی را میبیند که قبلا آنان را نمیشناخته و با احکام و قضایایی روبرو میشود که پیشتر با آنها آشنایی نداشته است.
۳- روزی که برانگیخته میشود؛ زیرا با هول و هراس روز قیامت روبرو میشود. پس یحیی ÷در این سه حالت در امان است: از آسیب شیطان در روز ولادت، از عذاب قبر در وقت مردن و از هول و عذاب در روز قیامت.
یحیی ÷در شریعت موسوی عالمی کامل نیز بود، مردم را به توبه از گناهان فرامیخواند و آنان را در رودخانه اردن برای توبه از گناهان غسل میداد، که نصاری به این روش وی اقتدا کردند و او را «یوحنای معمدان» مینامند.
نقل است که یکی از حکام فلسطین به نام «هیرودس» دختر برادری بسیار زیبا به نام «هیرودیا» داشت پس خواست تا دختر برادرش را به عقد خود درآورد ولی یحیی ÷به دلیل حرام بودن این ازدواج با آن موافقت نکرد، «هیرودس» عموی دختر از بس که مفتون و شیفته او بود از او خواست تا هر آرزویی که دارد با وی در میان گذارد تا آرزویش را برآورده کند، آن دختر با توطئه و تحریک مادرش سر یحیی ÷را از وی خواست و او هم یحیی ÷را به شهادت رساند. و چون خبر شهادت وی به عیسی ÷رسید، او دعوتش را در میان مردم نمایان کرد و به تبلیغ و هشداردهی آنان قیام کرد.
﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ مَرۡيَمَ إِذِ ٱنتَبَذَتۡ مِنۡ أَهۡلِهَا مَكَانٗا شَرۡقِيّٗا١٦﴾[مریم: ۱۶].
«و یاد کن» ای محمد ص! «در کتاب» یعنی: در این سوره، داستان «مریم را آنگاه که در مکانی شرقی کناره گرفت» یعنی: به مکانی در جهت شرق بیتالمقدس خلوتگزین شد. ابنعباس سمیگوید: به همین سبب نصاری جهت مشرق را قبله خویش گرفتند زیرا عیسی ÷در این جهت از بیت المقدس متولد شد. به قولی: مریمعلیها السلام به این خاطر از مردم کناره گرفت تا خدای سبحان را در خلوت و فراغت عبادت کند.
﴿فَٱتَّخَذَتۡ مِن دُونِهِمۡ حِجَابٗا فَأَرۡسَلۡنَآ إِلَيۡهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرٗا سَوِيّٗا١٧﴾[مریم: ۱٧].
«پس در برابر آنان حجابی برخود گرفت» تا از چشم مردم پنهان باشد و او را در حال عبادت نبینند. حجاب: پرده و مانع است «پس بهسوی او روح خود را فرستادیم» که جبرئیل ÷است. حق تعالی او را روح نامید زیرا دین به وسیله وحیی که او حامل آن است زنده میشود «پس بهصورت بشری درست اندام بر او نمایان شد» یعنی: جبرئیل ÷به شکل انسانی تمام عیار در دیده مریمعلیها السلام نمایان شد بهطوری که از اوصاف بنیآدم هیچ چیزی کم نداشت پس مریم پنداشت که او نسبت به وی قصد بدی دارد به همین جهت:
﴿قَالَتۡ إِنِّيٓ أَعُوذُ بِٱلرَّحۡمَٰنِ مِنكَ إِن كُنتَ تَقِيّٗا١٨﴾[مریم: ۱۸].
«گفت: من از تو به خدای رحمان پناه میبرم، اگر پرهیزگار باشی» یعنی: اگر از کسانی باشی که خدا ترس و پرهیزگارند، من از تو به خدا أپناه میبرم لذا از پردهگاه من بیرون شو. چنانکه گویند: اگر مؤمنی، به من ستم نکن. نقل است که مریمعلیها السلام هنگامی که حیض میشد، از پردهگاهش به خانه خالهاش میآمد و چون پاک میشد به پردهگاه خویش بازمیگشت.
﴿قَالَ إِنَّمَآ أَنَا۠ رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلَٰمٗا زَكِيّٗا١٩﴾[مریم: ۱٩].
«گفت» جبرئیل ÷«جز این نیست که من فرستاده پرودگار توام» یعنی: چنان نیست که من نسبت به تو قصد بدی داشته باشم بلکه من از جانب همان پروردگاری بهسویت فرستاده شدهام که به او پناه بردی و از کسانی نیستم که انتظار بدی از آنان میرود و آمدهام: «برای اینکه به تو پسری پاکیزه ببخشم» زکی: پاکیزه از گناهان که بر پاکی و پاکدامنی رشد میکند.
﴿قَالَتۡ أَنَّىٰ يَكُونُ لِي غُلَٰمٞ وَلَمۡ يَمۡسَسۡنِي بَشَرٞ وَلَمۡ أَكُ بَغِيّٗا٢٠﴾[مریم: ۲۰].
«گفت» مریم ‘ «چگونه برایم پسری باشد، با آنکه هیچ بشری به من دست نرسانیده است» یعنی: هیچ شوهری به من نزدیکی نکرده است «و من هرگز زناکار نبودهام» و فرزند عادتا با یکی از این دو شیوه به دنیا میآید. بغی: زن زناکاری است که مردان را در برابر پول به کامخواهی از خود فرامیخواند.
﴿قَالَ كَذَٰلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٞۖ وَلِنَجۡعَلَهُۥٓ ءَايَةٗ لِّلنَّاسِ وَرَحۡمَةٗ مِّنَّاۚ وَكَانَ أَمۡرٗا مَّقۡضِيّٗا٢١﴾[مریم: ۲۱].
«گفت» جبرئیل ÷«فرمان حق چنین است» که بیپدر، پسری به تو عنایت کند «پروردگار تو فرموده که این بر من آسان است» و هیچ دشواریی ندارد «و تا او را برای مردم نشانهای قرار دهیم» یعنی: تا آن طفل را، یا آفرینش وی را بدون پدر، آیه و نشانهای برای مردم قرار دهیم که با آن به کمال قدرت ما پی برند «و رحمتی از جانب خویش» قرار دهیم، به سبب هدایت و خیر بسیاری که از جانب او به مردم میرسد زیرا هر پیامبری برای امتش رحمتی است «و این کاری مقدر شدهاست» که خدای ﻷآن را مقدر کرده، قلم آن را نوشته و در علم ازلی قدیم وی ثبت شده پس قطعا انجام یافتنی است و هیچ برگشتی ندارد. یعنی: تو ای مریم! ناگزیری که به این انتخاب الهی برای خویش و بر آنچه که بهدنبال آن از افترای مفتریان و آزار آزاردهندگان پیش خواهد آمد، صبر کنی.
﴿۞فَحَمَلَتۡهُ فَٱنتَبَذَتۡ بِهِۦ مَكَانٗا قَصِيّٗا٢٢﴾[مریم: ۲۲].
«پس مریم به او باردار شد» یعنی: جبرئیل ÷در چاک پیراهن مریم ‘دمید و اثر دمیدنش به شکم مریمعلیها السلام رسید آنگاه او به عیسی ÷باردار شد «و به سبب آن حمل بهجایی دور از مردم کناره گرفت» ابن عباس سمیگوید: «مریم در انتهای وادی بیت لحم که میان آن و ایلیا چهار مایل راه فاصله است، کناره گرفت».
﴿فَأَجَآءَهَا ٱلۡمَخَاضُ إِلَىٰ جِذۡعِ ٱلنَّخۡلَةِ قَالَتۡ يَٰلَيۡتَنِي مِتُّ قَبۡلَ هَٰذَا وَكُنتُ نَسۡيٗا مَّنسِيّٗا٢٣﴾[مریم: ۲۳].«پس درد زایمان او را بهسوی تنه درخت خرمایی کشانید» یعنی: درد زایمان مریم را ناچار و ناگزیر از پناه بردن به تنه درخت خرمای خشکی گردانید، گویی او در طلب چیزی بود تا بر آن تکیه داده و به آن درآویزد چنانکه زن باردار در هنگام شدت درد زایمان به هر چیز ممکنی درمیآویزد و چنگ میزند. مخاض: درد زایمان و حالت ولادت است «گفت» مریمعلیها السلام «ای کاش پیش از این مرده بودم» مریم آرزوی مرگ کرد زیرا از آن ترسید که به وی در عفت و دینش بدگمان شوند. این آیه دلیل بر جایز بودن آرزوی مرگ در هنگام فتنه است زیرا مریم دانست که با این نوزاد، به فتنه مردم مبتلا میشود «و» ای کاش «یکباره فراموش شده بودم» نسی: چیز بیارزشی است که از شأن آن این است تا فراموش شود زیرا از فقدان آن هیچ تألمی دست نمیدهد، مانند گم کردن میخ، ریسمان، کفش کهنه و امثال آن که مردم عادتا به آنها هیچ ارزشی نمیدهند.
﴿فَنَادَىٰهَا مِن تَحۡتِهَآ أَلَّا تَحۡزَنِي قَدۡ جَعَلَ رَبُّكِ تَحۡتَكِ سَرِيّٗا٢٤﴾[مریم: ۲۴].
«پس او را از زیرپای او ندا داد» یعنی: چون جبرئیل ÷این سخن مریم ‘ را شنید، او را از فرودست وی ندا داد زیرا جبرئیل ÷در زیر آن تل یا در زیر آن درخت خرما بود. بهقولی: منادی خود عیسی ÷بود و مادرش را چنین ندا داد؛ «که اندوه مخور، بیگمان پروردگارت از زیرپای تو جوی آبی پدید آورده است» سری: جوی آب کوچکی است که خدای ﻷاز فرودست مریم برایش جاری کرد تا از آن بیاشامد. به قولی: مراد از سری در اینجا عیسی ÷است زیرا به مردان بزرگ و باعظمت، سری میگویند.
﴿وَهُزِّيٓ إِلَيۡكِ بِجِذۡعِ ٱلنَّخۡلَةِ تُسَٰقِطۡ عَلَيۡكِ رُطَبٗا جَنِيّٗا٢٥﴾[مریم: ۲۵].
«و تنه درخت خرما را بهسوی خویش بجنبان» یعنی: تنه درخت خرما را بگیر وآن را بهسوی خود بتکان «بر تو خرمای تازهای از درخت میریزاند» رطب جنی: خرمای تازهای است که آماده چیدن باشد. یعنی: بر تو رطب تازه پاکیزه میریزاند. عمروبن میمون میگوید: «برای زنان در حال نفاس (زایمان) چیزی بهتر از رطب نیست». در حدیث شریف به روایت علی ÷از رسول خدا صآمده است که فرمودند: «عمه خود درخت خرما را گرامی بدارید زیرا درخت خرما از همان گلی آفریده شد که آدم ÷از آن آفریده شد...».
آری! مریمعلیها السلام قبل از ولادت عیسی بی کسب و کار از سوی حق تعالی روزی پاک بهشتی داده میشد [۳۴]و این گرامیداشت و تجلیلی مخصوص برایش بود اما چون عیسی ÷را به دنیا آورد، مأمور به تکاندن درخت خرما شد. علما در توجیه این امر گفتهاند: مریم قبل از ولادت عیسی ÷تماما مشغول عبادت حق بود اما بعد از ولادت، دل وی به دوستی عیسی ÷نیز مشغول شد، از این جهت به کسب وتلاش در جهت بهدست آوردن روزی مأمور گشت.
علما با این آیه استدلال کردهاند بر اینکه: هرچند فراهم آمدن رزق حتمی است ولی خداوند أآن را به سعی و تلاش خود انسان وابسته ساخته است زیرا کسب و کار، سنت خداوند متعال در بندگانش میباشد و این سنت با توکل در تضاد و تعارض نیست زیرا توکل بعد از توسل به اسباب است.
﴿فَكُلِي وَٱشۡرَبِي وَقَرِّي عَيۡنٗاۖ فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ ٱلۡبَشَرِ أَحَدٗا فَقُولِيٓ إِنِّي نَذَرۡتُ لِلرَّحۡمَٰنِ صَوۡمٗا فَلَنۡ أُكَلِّمَ ٱلۡيَوۡمَ إِنسِيّٗا٢٦﴾[مریم: ۲۶].
«پس» از این رطب و از این آب گوارا «بخور و بیاشام و دیده آسودهدار» یعنی: روانت را آرام و مطمئن بدار و غم و اندوه را از خود بران «پس اگر کسی از آدمیان را دیدی، بگو: هرآینه من برای خدای رحمان روزه نذر کردهام» مراد از روزه در اینجا؛ روزه سکوت است «و امروز هرگز با هیچ انسانی سخن نخواهم گفت» مرادش این بود که بعد از دادن این خبر به آنها، با هیچ یک از آنها سخن نخواهد گفت. به قولی: حتی او این خبر را نیز با تلفظ کلمات به آنان نداد بلکه با اشاره مفید و قابل فهم این امر را به آنان فهماند. یادآور میشویم که روزه سکوت در دیانتهای پیشین مشروع بود ولی در اسلام مشروعیت ندارد و سنت اسلام، سکوت کردن از زشتگویی است.
﴿فَأَتَتۡ بِهِۦ قَوۡمَهَا تَحۡمِلُهُۥۖ قَالُواْ يَٰمَرۡيَمُ لَقَدۡ جِئۡتِ شَيۡٔٗا فَرِيّٗا٢٧﴾[مریم: ۲٧].
«پس مریم او را» یعنی: عیسی ÷را «پیش قوم خود آورد» از آن جای دورافتادهای که خود را در آن کنار کشیده بود «درحالیکه او را در آغوش گرفته بود» پس چون آنها طفلی را در آغوش وی دیدند ؛ «گفتند» در حال انکار و ابراز اشمئزاز از مشاهده این حالت: «ای مریم! به راستی آوردی» یعنی: مرتکب شدی «چیزی زشت را» فریا: کار زشت و ناپسند و عجیب و نادری را زیرا فرزندی را بیپدر به دنیا آوردهای.
﴿يَٰٓأُخۡتَ هَٰرُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ ٱمۡرَأَ سَوۡءٖ وَمَا كَانَتۡ أُمُّكِ بَغِيّٗا٢٨﴾[مریم: ۲۸].
«ای خواهر هارون» مراد از این هارون، هارون برادر موسی علیهماالسلام نیست زیرا در میان آن دو هزار سال فاصله بود بلکه این هارون مرد نیکوکاری بود که در آن زمان زندگی میکرد. بهقولی دیگر؛ معنی این است: ای کسی که ما او را در صلاح و عبادت و زهد مانند هارون برادر موسی علیهماالسلام میپنداشتیم، آخر چگونه مرتکب چنین عملی گردیدی؟ یعنی: آنان مریمعلیها السلام را در صلاح و عبادت به هارون برادر موسی علیهماالسلام تشبیه کردند.
در حدیث شریف به روایت مغیره بن شعبه سآمده است که گفت: «رسول خدا صمرا بهسوی مردم نجران فرستادند، مردم نجران [که نصاریبودند] به من گفتند: بنگر که شما در قرآن خود میخوانید: ﴿يَٰٓأُخۡتَ هَٰرُونَ﴾[مریم: ۲۸] درحالیکه موسی ÷سالیان سال قبل از عیسی ÷زندگی میکرد؟! راوی میگوید: پس چون بازگشتم، این سخنشان را با رسول خدا صدر میان گذاشتم، فرمودند: آیا به آنان نگفتی که مردم در آن زمان فرزندان خود را به نام پیامبران و صالحان پیشین نامگذاری میکردند، یعنی شیوه و عادتشان چنین بود؟...». آری! گفتند: ای خواهر هارون! «پدرت مرد بدی نبود و مادرت نیز زناکار نبود» یعنی: تو از اهل بیت پاک و پرهیزگاری هستی که به صلاح و عبادت معروفند پس چگونه مرتکب چنین کار بدی گردیدی؟.
﴿فَأَشَارَتۡ إِلَيۡهِۖ قَالُواْ كَيۡفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي ٱلۡمَهۡدِ صَبِيّٗا٢٩ قَالَ إِنِّي عَبۡدُ ٱللَّهِ ءَاتَىٰنِيَ ٱلۡكِتَٰبَ وَجَعَلَنِي نَبِيّٗا٣٠﴾[مریم: ۲٩-۳۰].
«مریم بهسوی طفل خود» عیسی ÷«اشاره کرد» او فقط به اشاره اکتفا کرد و عیسی ÷را به سخن گفتن دستور نداد زیرا برای خدای ﻷروزه سکوت نذر کرده بود «گفتند: چگونه با کسی که در گهواره و در حال کودکی است سخن بگوییم؟» در اینجا بود که معجزه بزرگی به ظهور پیوست:
«گفت» عیسی ÷«من بنده خداوندم» پس اولین سخنی که عیسی ÷به آن نطق کرد، اعتراف به عبودیت خداوند بزرگ بود تا به نصاری اعلام کند که آنان در آنچه که بعدا از ربوبیت به وی نسبت خواهند داد، گمراهند «به من کتاب داده» یعنی: خداوند أدر ازل برایم مقدر کرده که پیامبری دارای کتاب باشم. وکتابش انجیل است «و مرا پیامبر ساخته است» یعنی: به نبوتم و به دادن کتاب برایم حکم کرده است. گفتنی است که عیسی ÷در این حال کودکی نه پیامبر بود و نه بر وی کتاب نازل شده بود بلکه او از امر یقینیای خبر میداد که وقوعش در آینده حتمی بود.
﴿وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيۡنَ مَا كُنتُ وَأَوۡصَٰنِي بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱلزَّكَوٰةِ مَا دُمۡتُ حَيّٗا٣١﴾[مریم: ۳۱].
«و هر جا که باشم مرا مبارک ساخته است» مبارک: بابرکت، بسیار نفعرسان برای بندگان و آموزگار خیر و فضیلت است «و مادام که زنده باشم» یعنی: در مدت دوام زندگانیم؛ «مرا سفارش کرده است» یعنی: مرا امر کرده است «به نماز و زکات» مراد از زکات: زکات مال، یا پاکسازی نفس است.
﴿وَبَرَّۢا بِوَٰلِدَتِي وَلَمۡ يَجۡعَلۡنِي جَبَّارٗا شَقِيّٗا٣٢﴾[مریم: ۳۲].
«و مرا در حق مادرم نیکوکار ساخته» بدینگونه عیسی ÷به قدرت لایزال خداوند أدر حال کودکی دانست که پدری نداشته است «و مرا جبار شقی نگردانیده است» جبار: گردنکش زورگو و شقی: بدبخت نافرمان در برابر پروردگار است. یا شقی: به معنی نا امید، یا عاق و نفرین شده مادر است.
برخی از سلف گفتهاند: هیچ کسی را عاق پدر و مادر نمییابید مگر اینکه گردنکش، نافرمان حق تعالی و بدبخت میباشد.
﴿وَٱلسَّلَٰمُ عَلَيَّ يَوۡمَ وُلِدتُّ وَيَوۡمَ أَمُوتُ وَيَوۡمَ أُبۡعَثُ حَيّٗا٣٣﴾[مریم: ۳۳].
«و سلام بر من، روزی که زاده شدم و روزی که میمیرم و روزی که زنده برانگیخته میشوم» یعنی: بر من در روزی که متولد شدم سلامتی مقدر شده بود زیرا شیطان در آن وقت به من هیچ آسیبی نرسانید و بر من در هنگام مرگم نیز سلامتی مقدراست زیرا حق تعالی در آن هنگام مرا گمراه نمیسازد و مرا به حق و صدق ناطق میگرداند و بر من در هنگام برانگیختن مجددم نیز سلامتی است زیرا در آن روز از هول و هراس محشر در امان هستم.
پس این مجموعا نه موضوع بود که عیسی ÷آن را در آغوش مادرش اعلام کرد. مالک بن انس سمیگوید: «چه قدر سخت است این آیات بر معتقدان به عقیده قدر (قدریه) زیرا عیسی ÷از همه اموری که در باره وی در گذشته و آینده حکم شده است خبر داد، درحالیکه قدریه میگویند: بنده خالق افعال خویش است!».
﴿ذَٰلِكَ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَۖ قَوۡلَ ٱلۡحَقِّ ٱلَّذِي فِيهِ يَمۡتَرُونَ٣٤ مَا كَانَ لِلَّهِ أَن يَتَّخِذَ مِن وَلَدٖۖ سُبۡحَٰنَهُۥٓۚ إِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ٣٥﴾[مریم: ۳۴-۳۵].
«این» کسی که به اوصاف یادشده توصیف شد و گفت: من بنده خدایم... تا به آخر؛ همانا «عیسی پسر مریم است» نه خدا، یا فرزند خدا چنان که نصاری میپندارند ـ العیاذ بالله «همان سخن راست و درستی که آنان در آن اختلاف میکنند» یعنی: این سخن، همان سخن راست و درست درباره حقیقت عیسی پسر مریم علیهماالسلام است، نه آنچه که گمراهان و مغضوبان در این باره میگویند؛ از جمله اینکه به عیسی نسبت فرزندی خدای سبحان را میدهند، در حالیکه: «خدا را نسزد که فرزندی برگیرد» یعنی: درست و سزاوار نیست که حق تعالی صاحب فرزند باشد «منزه است او» و مقدس است از این سخن و از این نسبت نادرست «چون کاری را اراده کند، جز این نیست که به آن میگوید: موجود شو پس بیدرنگ موجود میشود» چنانکه به عیسی ÷گفت: «کن: موجود باش» و او هم بیدرنگ موجود شد. پس کسی که دارای اینچنین شأنی است، چگونه این توهم درباره وی میرود که دارای فرزندی باشد؟ زیرا داشتن فرزند از نشانههای نقص و نیازمندی است که حق تعالی از آن مبراست.
﴿وَإِنَّ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمۡ فَٱعۡبُدُوهُۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِيمٞ٣٦﴾[مریم: ۳۶].
«و» گفت: عیسی ÷«در حقیقت خداست که پروردگار من و پروردگار شماست پس او را بپرستید، این است راه راست» یعنی: آنچه به شما درباره این حقیقت که او پروردگار من و پروردگار شماست، گفتم همانا راه راستی است که هیچ کجی وانحرافی در آن نیست و رونده این راه، هرگز گمراه نمیشود.
﴿فَٱخۡتَلَفَ ٱلۡأَحۡزَابُ مِنۢ بَيۡنِهِمۡۖ فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن مَّشۡهَدِ يَوۡمٍ عَظِيمٍ٣٧﴾[مریم: ۳٧].
«اما احزاب از میانشان اختلاف کردند» یعنی: فرقههای نصاری یا مجموعه اهل کتاب در امر عیسی ÷به اختلاف پرداختند لذا یهودیان گفتند: او ساحر است همچنین گفتند: او پسر یوسف نجار است. یوسف نجار مرد عابد و زاهدی از نزدیکان مریمعلیها السلام بود که همراه با وی به خدمت بیتالمقدس اشتغال داشت. نصاری نیز درباره عیسی ÷به فرقههای مختلفی تقسیم شدند؛ فرقه نسطوریه گفتند: او پسر خداست ـ العیاذبالله ـ و فرقه ملکانیه گفتند: او سومین سه خداست ـ العیاذ بالله «پس وای بر کافران از حضور در روزی بزرگ» و آنچه که در آن از حساب و عقاب به جریان میافتد! که این روز، روز قیامت است.
ابنکثیر به نقل از علمای تاریخ میگوید: «قسطنطین فرقههای نصاری را در یکی از مجامع سهگانه مشهورشان گرد آورد و شمار اسقفهایشان در آن اجتماع عظیم به دوهزار و صد و هفتاد تن رسید، سپس از آنان درباره عیسی ÷نظرخواهی کرد، آنها درباره او اختلافی جدی و فاحش در میان آورده و آرا و اندیشههای بسیار متفاوتی ابراز کردند مگر سیصد و هشت تن از آنان که همه بر یک قول متفق بودند پس قسطنطین که خود به علاوه پادشاهی، فیلسوف نیز بود به آن سیصد وهشت تن گرایش یافت و آنان را به پیشوایی نصاری برگزید و دیگران را طرد کرد. سپس آنها برایش کتابها وضع کرده قوانین و برنامههایی ساختند و پرداختند وبدعتهای بسیاری را بنا نهاده دین مسیح را تحریف کردند و او در مملکت خویش که شامل سرزمین شام و جزیره و روم بود، برایشان کلیساهای بزرگی بنا کرد وگویند: تعداد این کلیساها به دوازده هزار بالغ میشد».
﴿أَسۡمِعۡ بِهِمۡ وَأَبۡصِرۡ يَوۡمَ يَأۡتُونَنَاۖ لَٰكِنِ ٱلظَّٰلِمُونَ ٱلۡيَوۡمَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ٣٨﴾[مریم: ۳۸].
«چقدر شنوا و بینا باشند» یعنی: چقدر شنوایی و بیناییشان قوی است «روزی که بهسوی ما میآیند» برای حساب و جزا زیرا خدای متعال در آن روز بیناییشان را نافذ میگرداند «ولی این ستمگران» که نیایش و پرستش را در غیر محل و جایگاه آن قرار دادهاند «امروز» یعنی: در دنیا «در گمراهی آشکار قرار دارند» و از یافتن حق، کر ولال و کور میباشند درحالیکه میپندارند بر راه و رسم درستی قرار دارند اما هیهات!
﴿وَأَنذِرۡهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡحَسۡرَةِ إِذۡ قُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ وَهُمۡ فِي غَفۡلَةٖ وَهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ٣٩﴾[مریم: ۳٩].
«و آنان را از روز حسرت بیم ده» یعنی: از روزی که همگان در آن افسوس و حسرت میخورند؛ بدکاران بر بدکاری و گناهان خویش و نیکوکاران بر انجام ندادن اعمال خیر بیشتر «آنگاه که کار به انجام رسانیده شود» یعنی: آن گاه که خداوند أاز حساب و داوری فارغ گشته کارنامههای اعمال درهم پیچیده شود و اهل بهشت به بهشت و اهل دوزخ به دوزخ درآیند «و حال آنکه آنها در غفلتند» یعنی: آنها هماکنون در دنیا به علایق و اسباب دنیوی فریفته بوده و از عذابی که در آخرت برایشان آماده ساخته شده، غافلند در حالیکه اگر میدانستند و اندیشه میکردند، بیگمان در دنیا حال و وضع و کوشش و تلاششان به گونهای دیگر و در راستای دیگری بود «و آنان ایمان نمیآورند» و این در علم ازلی خداوند أرفته است و هیچ برگشتی ندارد. در حدیث شریف به روایت ابی سعید خدری ساز رسولاکرم صآمده است که فرمودند: «چون اهل بهشت به بهشت و اهل دوزخ به دوزخ درآیند، مرگ ـ که گویی قوچی ابلق است ـ آورده میشود و در میان بهشت و دوزخ متوقف ساخته میشود آنگاه ندا درداده میشود: ای اهل بهشت! آیا این را میشناسید؟ ایشان گردنهایشان را بلند کرده مینگرند و میگویند: آری! این مرگ است. سپس ندا درداده میشود: ای اهل دوزخ! آیا این را میشناسید؟ آنان گردنهایشان را بلند کرده مینگرند و میگویند: آری! این مرگ است. آنگاه دستور داده میشود که آن را ذبح کنند و بعد از ذبح آن چنین ندا در داده میشود: ای اهل بهشت! جاوادنگی است و مرگی در کار نیست. و ای اهل دوزخ! جاوادنگی است و مرگی در کار نیست. سپسرسول خدا صاین آیه را خواندند و بعدا با دست خویش اشاره کرده فرمودند: اما اهل دنیا در غفلت دنیا بهسر میبرند». در روایتی از ابنمسعود ساضافه شدهاست: «پس اهل بهشت چنان شاد میشوند که اگر کسی از فرط شادی مردنی باشد، آنها باید بمیرند و اهل دوزخ چنان به گریه و ولوله در میآیند که اگر کسی از گریه و نوحه بمیرد، باید همانان باشند».
﴿إِنَّا نَحۡنُ نَرِثُ ٱلۡأَرۡضَ وَمَنۡ عَلَيۡهَا وَإِلَيۡنَا يُرۡجَعُونَ٤٠﴾[مریم: ۴۰].
«ماییم که زمین را با هر که بر روی آن است به میراث میبریم» لذا از اهل زمین کسی در آن باقی نمیماند تا آنچه را که مردگان از منازل و کالاها و اسباب و وسایل بهجا گذاشتهاند، به میراث ببرد «و بهسوی ما بازگردانیده میشوند» یعنی: در روز قیامت پس هر یک را در برابر عملش سزا یا پاداش میدهیم.
﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ إِبۡرَٰهِيمَۚ إِنَّهُۥ كَانَ صِدِّيقٗا نَّبِيًّا٤١﴾[مریم: ۴۱].
«و یاد کن» ای محمد ص! «در کتاب، ابراهیم را» یعنی: از اخبارش برای مردم در این سوره بخوان زیرا او پدر اعراب است و اعراب همگی به برتری شأن و جایگاه او معترفند تا آنها در نتیجه این یادآوری به هوش آیند و در این امر تأمل کنند که ابراهیم ÷پیرو آیین توحید بود نه از اهل شرک «بیگمان او صدیق و پیامبر بود» صدیق: بسیار راستگو، یا اهل تصدیقی قوی به آیات الله أبود. سیوطی نقل میکند: ابراهیم ÷(۱٧۵) سال زندگی کرد، میان او و آدم ÷دو هزار سال و میان او و نوح ÷هزار سال فاصله بود و درخت انبیا †از او شاخ و برگ و بار و بر گرفت.
﴿إِذۡ قَالَ لِأَبِيهِ يَٰٓأَبَتِ لِمَ تَعۡبُدُ مَا لَا يَسۡمَعُ وَلَا يُبۡصِرُ وَلَا يُغۡنِي عَنكَ شَيۡٔٗا٤٢﴾[مریم: ۴۲].
«چون» ابراهیم ÷«به پدرش گفت» پدر ابراهیم ÷آزر بود چنانکه در سوره «انعام» آیه (٧۴) گذشت «پدرجان! چرا چیزی را که نمیشنود» دعا و استغاثه تو را «و نمیبیند» آنچه را که تو از عبادت و نیایش برایش انجام میدهی «و از تو چیزی را دفع نمیکند» پس نه منفعتی را برای تو جلب میکند و نه زیانی را از تو دفع میکند «عبادت میکنی؟» این چیز بیارزش کور و کر، بتانی بودند که آزر آنها را میپرستید.
﴿يَٰٓأَبَتِ إِنِّي قَدۡ جَآءَنِي مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَمۡ يَأۡتِكَ فَٱتَّبِعۡنِيٓ أَهۡدِكَ صِرَٰطٗا سَوِيّٗا٤٣﴾[مریم: ۴۳].
«پدرجان!» این تعبیری است با لحنی مهرانگیز و لطف آمیز، آمیخته با امید وآرزو «به راستی که به من از علم چیزی به دست آمده که تو را نیامده است» ابراهیم ÷به پدرش فهماند که از جانب خدای سبحان به وسیله وحی بهرهای از علم به او رسیده که به وی نرسیده بنابراین، او در اثر این فیض الهی به حقایق دسترسی پیدا کرده و از این موهبت و توانایی برخوردار است که گمراهان را به راه حقیقت راهنمون گردد. هم از اینروی گفت: «پس از من پیروی کن تا تو را به راهی راست» و درست، رساننده به مطلوب و نجات دهنده از هرگونه آفت وناخوشیای «هدایت نمایم».
﴿يَٰٓأَبَتِ لَا تَعۡبُدِ ٱلشَّيۡطَٰنَۖ إِنَّ ٱلشَّيۡطَٰنَ كَانَ لِلرَّحۡمَٰنِ عَصِيّٗا٤٤﴾[مریم: ۴۴].
«پدرجان! شیطان را عبادت نکن» یعنی: از او اطاعت نکن زیرا عبادت بتان اثر اطاعت شیطان است «هرآینه شیطان عصیانگر خدای رحمان است» چرا که او فرمان الهی در سجده کردن برای آدم را فرو گذاشت و عاصی سزاوار آن است که نعمتها از وی سلب شده و نقمتها بر وی روی آورند پس پدرجان! در این وادی سراسر خسران و زیان فرو نرو.
﴿يَٰٓأَبَتِ إِنِّيٓ أَخَافُ أَن يَمَسَّكَ عَذَابٞ مِّنَ ٱلرَّحۡمَٰنِ فَتَكُونَ لِلشَّيۡطَٰنِ وَلِيّٗا٤٥﴾[مریم: ۴۵].
«پدرجان! من از آن میترسم که از جانب خدای رحمان عذابی به تو برسد و تو ولی شیطان باشی» و به سبب موالات و دوستی و یاری وی، با وی در عذاب در افتی و در دوزخ قرین و همدم وی گردی.
﴿قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنۡ ءَالِهَتِي يَٰٓإِبۡرَٰهِيمُۖ لَئِن لَّمۡ تَنتَهِ لَأَرۡجُمَنَّكَۖ وَٱهۡجُرۡنِي مَلِيّٗا٤٦﴾[مریم: ۴۶].
«گفت» آزر با لحنی سرزنش بار «ای ابراهیم! آیا تو از خدایان من روگردانی» یعنی: آیا از پرستش این بتان بهسوی غیر آنها روی میگردانی؟ «اگر بازنایستی البته تو را رجم خواهم کرد» یعنی: تو را سنگسار خواهم کرد. به قولی: معنای «رجم» این است که تو را دشنام خواهم داد «و برو روزگاری دراز از من دور شو» یعنی: مدتی دراز ترک صحبت من کن و از من جدا شو زیرا من بر تو خشمگینم.
﴿قَالَ سَلَٰمٌ عَلَيۡكَۖ سَأَسۡتَغۡفِرُ لَكَ رَبِّيٓۖ إِنَّهُۥ كَانَ بِي حَفِيّٗا٤٧﴾[مریم: ۴٧].
«گفت» ابراهیم ÷«سلام بر تو» یعنی: درود تودیع و متارکهام تقدیم تو باد و بدان که به پاس حرمت پدری از من به تو آزاری نمیرسد. پس این سلام، سلام تودیع است نه سلام تحیت و گرامیداشت و از مصادیق این آیه است: ﴿وَإِذَا خَاطَبَهُمُ ٱلۡجَٰهِلُونَ قَالُواْ سَلَٰمٗا﴾[الفرقان: ۶۳] «و چون جاهلان، آنان را مخاطب سازند میگویند: سلام!». «به زودی از پروردگارم برای تو آمرزش میخواهم زیرا او همواره بر من پر مهر بوده است» حفیا: پروردگار متعال همواره بر من بسیار پرلطف و پرمهر ونیکیرسان بوده است و هرگاه که او را خواندهام، دعایم را اجابت کرده است. بدین گونه بود که ابراهیم ÷به پدرش وعده داد که برایش از خدای سبحان طلب مغفرت میکند تا بدین وسیله الفت وی را جلب نماید و بدین امید که بتواند نرمخویی و ملایمت را به طبع وی برگردانده و سختی و سنگدلی را از جان وی بزداید. البته این وعده ابراهیم ÷به پدرش قبل از علم وی به این امر بود که او بر کفر میمیرد.
﴿وَأَعۡتَزِلُكُمۡ وَمَا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَأَدۡعُواْ رَبِّي عَسَىٰٓ أَلَّآ أَكُونَ بِدُعَآءِ رَبِّي شَقِيّٗا٤٨﴾[مریم: ۴۸].«و از شما و از آنچه غیر از خدا میخوانید، کناره میگیرم» یعنی: هرگاه نصیحت مرا نپذیرفتید و دعوتم در شما هیچ تأثیری نکرد پس اینک با دین خود از میان شما هجرت کرده و از معبودان باطل شما دوری میگزینم «و پروردگارم را میخوانم» بهیگانگی «امید آن است که در خواندن پروردگارم شقی نباشم» یعنی: نا امید ودستخالی نباشم. یا عاصی و بدبخت و نا امید نباشم. به قولی: مراد ابراهیم ÷از این دعایش این بود که خدای ﻷبه وی فرزند و خانوادهای ببخشد تا در دوران عزلت و گوشهگیری و غربت خود با آنان انس بگیرد و در وحشت تنهایی خود بهوسیله آنان آرامش یابد.
﴿فَلَمَّا ٱعۡتَزَلَهُمۡ وَمَا يَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَۖ وَكُلّٗا جَعَلۡنَا نَبِيّٗا٤٩﴾[مریم: ۴٩].
«پس چون از آنها و از آنچه بجز خدا میپرستیدند، کناره گرفت» یعنی: چون ابراهیم ÷سرزمین و وطنش را ترک کرد و در راه خدا أبهسوی سرزمین بیتالمقدس ـ یعنی جایی که بر آشکار ساختن دینش قادر بود ـ هجرت کرد «به او اسحاق» فرزندش «و یعقوب» نوهاش «را عطا کردیم» به عوض کسان ونزدیکانی که او ترکشان کرده بود «و همه را پیامبر گردانیدیم» یعنی: هر یک از آنها را پیامبر گردانیدیم. آری! ابراهیم ÷بعد از هجرت با ساره ازدواج کرد که فرزند وی اسحاق ÷از او بهدنیا آمد و قبل از تولد اسحاق، نخستین فرزندش اسماعیل ÷از کنیزش هاجر متولد شده بود، اسحاق (۱۸۰) سال عمر کرد و در «حبرون» که شهر «الخلیل» امروز است، در غار «مکفیله» دفن شد و یعقوب ÷فرزند اسحاق که نامش اسرائیل بود با دو دختر داییاش «لابان» به نامهای «لیئه و راحیل» در «فدان آرام» ازدواج کرد، سپس بعد از آنان با دو کنیزشان: «زلفا و بلها» ازدواج کرد و فرزندان وی که همه جز «بنیامین» فلسطینیالمولد بوده و در«آرام» به دنیا آمدند، از همین زنان وی هستند.
﴿وَوَهَبۡنَا لَهُم مِّن رَّحۡمَتِنَا وَجَعَلۡنَا لَهُمۡ لِسَانَ صِدۡقٍ عَلِيّٗا٥٠﴾[مریم: ۵۰].
«و از رحمت خویش به آنان بخشیدیم» که مراد از آن: نبوت، کتاب، ثروت، فرزندان و غیر این از مظاهر رحمت است «و لسان صدقی نهایت بزرگ برایشان قرار دادیم» لسان صدق: ذکر خیر و ستایش و ثنای نیکو بر زبان بندگان است، بهطوریکه نام و آوازه نیک آنها در میان تمام اهل ادیان فراگیر و منتشر میباشد؛ از آن جمله اینکه: ما امت محمد صبرای ابراهیم ÷و آل وی در نماز دعا و درود میفرستیم.
﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ مُوسَىٰٓۚ إِنَّهُۥ كَانَ مُخۡلَصٗا وَكَانَ رَسُولٗا نَّبِيّٗا٥١﴾[مریم: ۵۱].
«و یاد کن» ای محمد ص! «در کتاب» یعنی: در این قرآن «موسی را» زیرا فقط تو نیستی که به رسالت برانگیخته شدهای بلکه فرستادنت به رسالت در راستای سنت الهی در فرستادن پیامبران †بهسوی بندگانش میباشد. این چهارمین داستان در این سوره است. «هرآینه او خالص کرده شده بود» یعنی: ما موسی ÷رابرگزیده و او را از ریا و شرک و همه پلیدیهای دیگر پاک و خالص ساختیم «و رسولی نبی بود» موسی ÷رسول بود زیرا خداوند أاو را بهسوی بندگانش فرستاده بود و نبی بود زیرا شریعت خدای ﻷرا به آنان میآموخت. رسول کسی است که با خود کتابی الهی به همراه دارد اما نبی کسی است که پیام الهی را به مردم میرساند، هر چند به او کتاب مستقلی داده نشده باشد.
﴿وَنَٰدَيۡنَٰهُ مِن جَانِبِ ٱلطُّورِ ٱلۡأَيۡمَنِ وَقَرَّبۡنَٰهُ نَجِيّٗا٥٢﴾[مریم: ۵۲].
«و از جانب طور ایمن او را ندا دادیم» یعنی: با موسی ÷از جانب راست کوه طور و از جانب راست وی سخن گفتیم. طور کوهی است در میان مصر و مدین وهنگامیکه موسی ÷از مدین بهسوی مصر میآمد، کلام الهی را از میان درختی در طور شنید «و نزدیک ساختیم او را رازگویان» یعنی: او را به خود نزدیک ساختیم؛ با نزدیک ساختن منزلت و جایگاه وی در حالیکه با وی راز گفتیم و او رازگویی ما را شنید.
﴿وَوَهَبۡنَا لَهُۥ مِن رَّحۡمَتِنَآ أَخَاهُ هَٰرُونَ نَبِيّٗا٥٣﴾[مریم: ۵۳].
«و از رحمت خود» یعنی: از نعمت خود «برادرش هارون را پیامبر ساخته به او بخشیدیم» آنگاه که موسی ÷از ما چنین درخواست کرد: ﴿وَٱجۡعَل لِّي وَزِيرٗا مِّنۡ أَهۡلِي٢٩ هَٰرُونَ أَخِي٣٠﴾[طه: ۲٩-۳۰]. «و برای من دستیاری از کسانم قرار ده؛ هارون برادرم را، پشتم را به او استوار کن و او را شریک کارم گردان». هارون چهار سال از موسی ÷بزرگتر بود.
﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ إِسۡمَٰعِيلَۚ إِنَّهُۥ كَانَصَادِقَ ٱلۡوَعۡدِ وَكَانَ رَسُولٗا نَّبِيّٗا٥٤﴾[مریم: ۵۴].
«و یاد کن» ای محمد ص! «در کتاب» یعنی: در قرآن «اسماعیل را، هرآینه وی راست وعده بود» خدای سبحان فقط اسماعیل ÷را به راست وعده بودن توصیف کرد، درحالیکه تمام انبیا †چنین بودند زیرا اسماعیل ÷به صداقت در وعده مشهور و در این امر سخت کوشا بود. در صدق وعد وی همین بس که او به پدرش وعده داد تا بر ذبح و سر بریدن خویش صبر کند و به این وعده هم وفا کرد چنانکه در سوره «صافات/۱۰۲»میآید.
﴿وَكَانَ يَأۡمُرُ أَهۡلَهُۥ بِٱلصَّلَوٰةِوَٱلزَّكَوٰةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِۦ مَرۡضِيّٗا٥٥﴾[مریم: ۵۵].
«و اهل خود را به نماز و زکات امر میکرد» بهقولی مراد از اهل در اینجا: امتش وبهقولی دیگر: قوم و قبیلهاش میباشد و قول دوم قویتر است. مراد از نماز و زکات در اینجا، عبارت از همان دو عبادت شرعی معروف است. «و همواره نزد پروردگارش پسندیده بود» مرضیا: یعنی اسماعیل ÷همواره نزد پروردگارش پاک، پسندیده و شایسته بود.
﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ إِدۡرِيسَۚ إِنَّهُۥ كَانَ صِدِّيقٗا نَّبِيّٗا٥٦﴾[مریم: ۵۶].
«و یاد کن» ای محمد ص! «در کتاب» یعنی: در قرآن «از ادریس» ادریس ÷جد پدر نوح ÷است که اسم وی «اخنوخ» بود، او را بدان جهت ادریس لقب دادند که بسیار درس میداد زیرا روایت شده است که حق تعالی بر وی سیصحیفه نازل کرد و او اولین کسی است که با قلم خط نوشت و اولین کسی است که جامه را برید و دوخت و جامه دوخته شده به تن کرد و قبل از وی بشر پوست حیوانات را میپوشید و او اولین کسی است که پیمانه و ترازو و اسلحه را به کار گرفت و با قابلیان مقاتله کرد و او اولین پیامبر مرسل بعد از آدم و نوح †است «بیگمان او راستکردار پیامبری بود» علما برای «صدیق»، «مخلص» و «مخلص» تعریفات بسیاری ارائه کردهاند، از آن جمله:
۱- صادق کسی است که راستکردار است و صدیق کسی است که در احوال مختلف، در راستی و درستی و استقامت خود افزون است.
۲- مخلص کسی است که برای خدا أکار میکند و دوست ندارد که مردم او را ستایش کنند.
۳- مخلص کسی است که خداوند أاو را برای خود خالص ساخته لذا در او هیچ گرایشی بهسوی غیر خداوند أباقی نمانده است.
﴿وَرَفَعۡنَٰهُ مَكَانًا عَلِيًّا٥٧﴾[مریم: ۵٧].
«و ما او را به مقامی بلند ارتقا دادیم» به قولی: خداوند متعال او را به آسمان چهارم بالا برد چنانکه مسلم در صحیحش از حدیث شریف انس بن مالک سروایت کرده است که پیامبر خدا صدر شب معراج بر ادریس ÷در آسمان چهارم گذر کردند. بهقولی: مراد از بلند بردن او، ارتقای معنویای است که از شرف نبوت به او داده شده بود.
﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّۧنَ مِن ذُرِّيَّةِ ءَادَمَ وَمِمَّنۡ حَمَلۡنَا مَعَ نُوحٖ وَمِن ذُرِّيَّةِ إِبۡرَٰهِيمَ وَإِسۡرَٰٓءِيلَ وَمِمَّنۡ هَدَيۡنَا وَٱجۡتَبَيۡنَآۚ إِذَا تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُ ٱلرَّحۡمَٰنِ خَرُّواْۤ سُجَّدٗاۤ وَبُكِيّٗا٥٨﴾[مریم: ۵۸].
«آنان» یعنی: پیامبران ذکر شده از اول سوره تا به اینجا. یا مراد جنس انبیا †است و شامل همه آنان میشود «کسانی از پیامبران بودند که خداوند بر ایشان انعام کرد از فرزندان آدم» مراد از فرزندان آدم در اینجا؛ ادریس ÷است که به عهد آدم ÷نزدیک بود «و از کسانی که همراه نوح بر کشتی سوار کردیم» یعنی: برخی ازآن پیامبران †از نسل کسانی بودند که با نوح ÷به کشتی سوارشان کردیم و ایشان پیامبران دیگر بعد از ادریس تا عهد ابراهیم †اند «و از فرزندان ابراهیم» که پیامبران باقیماندهاند «و از فرزندان اسرائیل» یعنی: یعقوب؛ که موسی، هارون، زکریا، یحیی و عیسی علیهما السلام از آن جملهاند «و از کسانیکه ایشان را هدایت نمودیم» بهسوی اسلام؛ این دین واحد الهی در طول تاریخ «و برگزیدیم» تا بدانجا که ایشان را به خلعت پیامبری آراستیم؛ «چون برآنان آیات رحمان خوانده میشد، سجدهکنان و گریان به خاک میافتادند» یعنی: این گروه پیامبران †چون آیات خدای ﻷرا میشنیدند، میگریستند و برای پروردگار خود در قبال نعمتهای بزرگی که بر آنان ارزانی کرده بود، به سجده حمد و شکر فرو میافتادند. باید دانست که علما با اقتدا به انبیای عظام، برمشروعیت سجده تلاوت در اینجا اجماع دارند.
در حدیث شریف آمده است: «اتلوالقرآن وابكوا، فإن لم تبكوا فتباكوا». «قرآن را بخوانید و بگریید پس اگر چشم شما نمینگریست، خود را به زور بگریانید».
﴿۞فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٌ أَضَاعُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَٱتَّبَعُواْ ٱلشَّهَوَٰتِۖ فَسَوۡفَ يَلۡقَوۡنَ غَيًّا٥٩﴾[مریم: ۵٩].
«آنگاه پس از آنان جانشینانی بهجای ماندند» بد و ناخلف از امتهایشان، که بهشعار و نشان ایمان و پیروی از انبیا †آراسته بودند ولی در افعال و اعمالشان مقصر و برخلاف شیوه انبیا †عمل میکردند به همین جهت بود؛ «که نماز را تباه ساختند» به قولی: مراد این است که آنها نماز را بر وجه مشروع بهجا نیاوردند. البته روشن است که هرکس نماز را از وقت آن به تأخیر اندازد، یا فرضی ازفرایض، یا شرطی از شروط، یا رکنی از ارکان آن را ترک کند، بیگمان آن را ضایع و تباه گردانیده است و سختتر از وی در تباهکردن نماز کسی است که آنرا به کلی ترک کند، یا منکر فرضیت آن گردد. در حدیث شریف آمده است: «قطعا اولین چیزی که بنده در روز قیامت درباره آن مورد محاسبه قرار میگیرد، نماز وی است پس اگر نماز وی درست و برابر بود، حقا که رستگار شده است و اگر نماز وی فاسد و تباه بود، حقا که ناکام و زیانمند گشته است...».
«و» آن جانشینان ناخلف «از شهوات پیروی کردند» یعنی: محرماتی را که نفسهایشان بدان تمایل داشت مرتکب شدند؛ مانند شرابخواری و زنا را. حسنبصری در معنی آن میگوید: «آنها مساجد را تعطیل کرده پایبند منفعتسراها شدند؛ مانند چسبیدن به دکان و بازرگانی و کشتزار و غیره» «پس به زودی با غی رو در رو شوند» غی: شر است و بهقولی: زیان و ناکامی است. ابنعباس سمیگوید: «غی، وادیی در جهنم است». در حدیث شریف آمده است: «پس از شصت سال از درگذشت من، جانشینانی خواهند آمد که نماز را تباه ساخته و از شهوات پیروی میکنند پس اینان به زودی با شر و زیان روبرو خواهند شد، سپس بعد از آنان جانشینانی خواهند آمد که قرآن را میخوانند اما از حنجرههایشان تجاوز نمیکند.و سه کس قرآن را میخواند: مؤمنی، منافقی و فاجری». یکی از علما میگوید: «مؤمن به قرآن ایمان دارد، منافق به قرآن کافر است و فاجر به وسیله قرآن نان میخورد». چنین روایت شده است از ابی عبدالرحمن مقری /.
﴿إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِكَ يَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ وَلَا يُظۡلَمُونَ شَيۡٔٗا٦٠﴾[مریم: ۶۰].
«مگر» به شر و زیان روبرو نمیشوند «آنان که توبه کرده و ایمان آورده و عمل صالح انجام دادند» یعنی: توبه کردند از تقصیراتی که براثر تباهساختن نمازها و پیروی از شهوات از آنان سر زده و بنابراین، بهسوی خدای ﻷو طاعت وی بازگشته، به او ایمان آورده و عمل شایسته و صالح انجام دادند «پس آن گروه بهبهشت در میآیند و هیچ ستمی بر ایشان نخواهد رفت» یعنی: از پاداشهایشان هیچ کاسته نمیشود، هرچند هم که اندک باشد. در حدیث شریف آمده است: «التائب من الذنب كمن لا ذنب له». «توبه کار از گناه همچون کسی است که هیچ گناهی ندارد».
﴿جَنَّٰتِ عَدۡنٍ ٱلَّتِي وَعَدَ ٱلرَّحۡمَٰنُ عِبَادَهُۥ بِٱلۡغَيۡبِۚ إِنَّهُۥ كَانَ وَعۡدُهُۥ مَأۡتِيّٗا٦١﴾[مریم: ۶۱].
«همان باغهای جاویدانی که خداوند رحمان به بندگانش وعده داده است» یعنی: به بندگان توبهکار شایسته کردارش «به غیب» یعنی: بندگانی که به آنها درحالی ایمان آوردند که آنها را ندیدهاند «در حقیقت وعده او قطعا آمدنی است» وانجام شدنی؛ از آن جمله بهشت جاودانی که اهلش بدان وارد میشوند.
﴿لَّا يَسۡمَعُونَ فِيهَا لَغۡوًا إِلَّا سَلَٰمٗاۖ وَلَهُمۡ رِزۡقُهُمۡ فِيهَا بُكۡرَةٗ وَعَشِيّٗا٦٢﴾[مریم: ۶۲].
«در آنجا هیچ سخن لغوی نمیشنوند» لغو: سخن بیهوده و یاوهای است که هیچ سود و منفعتی دربر ندارد. بهقولی: لغو، هر سخنی است که در آن ذکر خدای ﻷنباشد «جز سلام» یعنی: لیکن آن بهشتیان سلام یک دیگر بر خود را میشنوند، یا سلام گفتن فرشتگان را بر خود میشنوند «و روزیشان صبح و شام در آنجا برقرار است» و هر غذا و میوهای را که بخواهند، به هر وقتی که بدان عادت دارند ـ در صبح و شام و غیر آن ـ نزد آنان مهیاست و بیرنج و اندوه آماده است.
علما میگویند: «در بهشت شب و روزی نیست بلکه آنجا به طور ابد نورانی و روشن است». پس مراد از صبح و شام در این آیه: مقداری از وقت به اندازه صبح و شام است.
﴿تِلۡكَ ٱلۡجَنَّةُ ٱلَّتِي نُورِثُ مِنۡ عِبَادِنَا مَن كَانَ تَقِيّٗا٦٣﴾[مریم: ۶۳].
«این همان بهشتی است که به هریک از بندگان خود که پرهیزگار باشند، به میراث میدهیم» یعنی: این بهشت برین، میراث اعمال شایسته اهل تقوی است؛ بعد از آنکه آن را بر غیرشان حرام گردانیدهایم.
﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمۡرِ رَبِّكَۖ لَهُۥ مَا بَيۡنَ أَيۡدِينَا وَمَا خَلۡفَنَا وَمَا بَيۡنَ ذَٰلِكَۚ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّٗا٦٤﴾[مریم: ۶۴].
«و ما» فرشتگان «جز به فرمان پروردگارت فرود نمیآییم» یعنی: ای جبرئیل! به رسول ما بگو؛ ما جز به حکم و فرمان حق تعالی فرود نمیآییم. سبب نزول آیه این بود که رسول خدا صاز دیرکرد نزول جبرئیل ÷سخت نگران میشدند پس خداوند أجبرئیل ÷را مأمور کرد تا به ایشان خبر دهد که فرشتگان جز به امر وی فرود نمیآیند. روایت است که رسول خدا صبه جبرئیل گفتند: «چه چیز تو راباز میدارد از اینکه بیشتر از اکنون به دیدار ما بیایی؟» همان بود که این آیه کریمه نازل شد. «آنچه پیش روی ما و آنچه پشت سر ما و آنچه میان این دو است» از جهات و اماکن، یا از زمانهای گذشته و آینده «همه به او اختصاص دارد» پس ما فرشتگان خود را در هیچ کاری ـ جز به فرمان حق تعالی ـ جلو نمیاندازیم «و پروردگارت هرگز فراموش کار نیست» یعنی: ای محمد ص! حق تعالی تو را فراموش نکرده است ـ هرچند وحی به تأخیر افتد ـ و او هرگز هیچ چیزی را فراموش نمیکند زیرا غفلت و فراموشی بر او جایز نیست.
﴿رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَا فَٱعۡبُدۡهُ وَٱصۡطَبِرۡ لِعِبَٰدَتِهِۦۚ هَلۡ تَعۡلَمُ لَهُۥ سَمِيّٗا٦٥﴾[مریم: ۶۵].
«پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دوست» یعنی: حق تعالی آفریننده و مالک آسمانها و زمین و چیزهایی است که در میان آنهاست «پس او را بپرست و در پرستش او شکیبا باش» یعنی: بر تحمل تکالیف و دشواریهای این پرستش پایداری کن «آیا برای او همنامی میشناسی؟» یعنی: برای او همتا و نظیری نیست تا در امر نیایش و عبادت با او مشارکت ورزد. بهقولی معنی این است: او را درنامش که «الله» است شریکی نیست، به این معنی که هیچ چیز ـ اعم از بتان یا غیر آنها ـ هرگز به نام «الله» نامگذاری نشدهاند.
﴿وَيَقُولُ ٱلۡإِنسَٰنُ أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوۡفَ أُخۡرَجُ حَيًّا٦٦﴾[مریم: ۶۶].
«و انسان میگوید» مراد از انسان در اینجا: انسان کافر است «آیا وقتی بمیرم، راستی بیرون آورده خواهم شد» از قبر «زنده شده؟» استفهام در اینجا مفید انکار و استبعاد است.
ابن عباس سدر بیان سبب نزول آیه کریمه میگوید: این آیه درباره ولید بن مغیره و یارانش نازل شد.
پاسخ آن انسان کافر منکر معاد این است:
﴿أَوَ لَا يَذۡكُرُ ٱلۡإِنسَٰنُ أَنَّا خَلَقۡنَٰهُ مِن قَبۡلُ وَلَمۡ يَكُ شَيۡٔٗا٦٧﴾[مریم: ۶٧].
«آیا انسان به یاد نمیآورد که ما قبلا او را آفریدهایم و حال آنکه چیزی نبوده است؟» یعنی: آیا این انسان منکر رستاخیز، در آغاز آفرینش خود نمیاندیشد و در این حقیقت تأمل نمیکند که قبل از آفرینش به کلی معدوم بوده است و ما او را ایجاد کردهایم؟ اگر او در این حقایق تأمل کند، از آن به امکان اعاده آفرینش راهیافته و خیلی ساده به این حقیقت میرسد زیرا مسلما ابتدای آفرینش یک موجود از بازآفرینی و اعاده آن دشوارتر و شگفت انگیزتر است.
﴿فَوَرَبِّكَ لَنَحۡشُرَنَّهُمۡ وَٱلشَّيَٰطِينَ ثُمَّ لَنُحۡضِرَنَّهُمۡ حَوۡلَ جَهَنَّمَ جِثِيّٗا٦٨ ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن كُلِّ شِيعَةٍ أَيُّهُمۡ أَشَدُّ عَلَى ٱلرَّحۡمَٰنِ عِتِيّٗا٦٩﴾[مریم: ۶۸-۶٩].
«پس به پروردگارت سوگند که البته آنان را با شیاطین محشور میسازیم» یعنی: آنان را بعد از بیرون آوردن از قبرهایشان همراه با شیاطینشان که گمراهشان ساختهاند، بهسوی محشر گرد میآوریم «سپس در حالی که به زانو در افتاده اند» ازفرط آنچه که به آنان از هول موقف قیامت و ترس از حساب دست میدهد؛ «همه آنها را پیرامون جهنم حاضر میگردانیم. آنگاه از هر شیعهای کسانی از آنان را که بر خدای رحمان سرکشتر بودهاند، بیرون میکشیم» یعنی: از هر دسته و طایفهای از طوایف گمراهی و فساد، سرکشترین و نافرمانترین آنها را که عبارت از رهبران و رؤسای شر و فسادند، جدا میکنیم و بیرون میکشیم. شیعه: فرقه یا گروهی است که در عقیده، یا در مذهب، یا در اندیشه بر یک رأی متفق باشد.
﴿ثُمَّ لَنَحۡنُ أَعۡلَمُ بِٱلَّذِينَ هُمۡ أَوۡلَىٰ بِهَا صِلِيّٗا٧٠﴾[مریم: ٧۰].
«پس از آن، خود به کسانی که به درآمدن در دوزخ سزاوارترند، داناتریم» یعنی: قطعا همان گروهی که در برابر خدای رحمان سرکشترند، همانان به سوختن در آتش هم سزاوارترند.
﴿وَإِن مِّنكُمۡ إِلَّا وَارِدُهَاۚ كَانَ عَلَىٰ رَبِّكَ حَتۡمٗا مَّقۡضِيّٗا٧١﴾[مریم: ٧۱].
«و از شما هیچ کس نیست مگر اینکه وارد شونده آن است» یعنی: ای فرزندان آدم! هیچ یک از شما نیست مگر اینکه به دوزخ وارد خواهد شد. ورود: به معنی مرور و گذشتن از پل «صراط» است «این امر بر پروردگارت حکمی حتمی است» یعنی: عبور از دوزخ، امری محتوم و قطعی است که خدای سبحان آن را فیصله کرده و خواهناخواه روی میدهد.
در این باره احادیثی هم آمده است؛ از آن جمله حدیث شریف ذیل به روایت ابن مسعود ساز رسول خدا صاست که فرمودند: «مردم همگی به صراط وارد میشوند و ورود آنان ایستادنشان پیرامون دوزخ است پس با اعمال خویش از صراط میگذرند؛ از آنان کسانی هستند که مانند برق میگذرند و از آنان کسانی هستند که مانند باد میگذرند ـ همچون اسبان نیکو و تیزتک ـ و از آنان کسانی هستند که مانند شتران نیکو و اصیل میگذرند و از آنان کسانی هستند که مانند دویدن یک مرد میگذرند تا بدانجا که آخرین آنان در گذشتن از صراط، مردی است که نور وی در موضع دو انگشت ابهام پاهایش میباشد و درحالی از آن میگذرد که صراط او را برمیگرداند تا به زیر اندازد. صراط پلی لغزنده است کهپاها در آن قرار نمیگیرد، بر آن خاری مانند خار حسک [۳۵]وجود دارد، بر دوکناره صراط فرشتگانی هستند که همراه آنان قلابهایی از آتش است و مردم را بهوسیله آن میربایند تا به دوزخ درافگنند».
﴿ثُمَّ نُنَجِّي ٱلَّذِينَ ٱتَّقَواْ وَّنَذَرُ ٱلظَّٰلِمِينَ فِيهَا جِثِيّٗا٧٢﴾[مریم: ٧۲].
«آنگاه کسانی را که تقوی پیشه بودهاند، نجات میدهیم» یعنی: کسانی را که در دنیا از موجبات آتش دوزخ پرهیز و پروا کردهاند نجات می دهیم. موجبات آتش دوزخ عبارت است از: کفر به خدای ﻷو نافرمانی وی. پس چون مردم همگی بر صراط درآیند، حق تعالی کسانی را که تقوی پیشهاند و از وی پروا کردهاند، بهوسیله ایمان و اعمال صالحشان از صراط میگذراند و از افتادن درآتش نجاتشان میدهد «و ظالمان را آنجا به زانو درافتاده فرو میگذاریم» که از صراط به دوزخ سقوط کرده در آن باقی میمانند، درحالیکه بر زانوهایشان افتادهاند و توانایی بیرون شدن از آن را ندارند.
عقیده اهل سنت و جماعت این است که مرتکب گناهان کبیره ممکن است بهقدر گناهان خویش در دوزخ عذاب شود، سپس به طور قطع از آن نجات مییابد.
﴿وَإِذَا تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُنَا بَيِّنَٰتٖ قَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لِلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَيُّ ٱلۡفَرِيقَيۡنِ خَيۡرٞ مَّقَامٗا وَأَحۡسَنُ نَدِيّٗا٧٣﴾[مریم: ٧۳].
«و چون آیات واضح و روشن ما بر آنان خوانده شود، کسانی که کفر ورزیدهاند» بهجای اینکه به آن ایمان آورند، از آیات ما میگریزند و با آن معارضه میکنند، نه به حجت بلکه با استدلال فاسد زیرا این کافران؛ «به آنان که ایمان آوردهاند، میگویند: کدام یک از ما دو گروه جایگاهش بهتر است» مراد از دو گروه: مؤمنان و کافرانند. گویی آنان گفتهاند: آیا گروه ما از نظر منزل و مسکن؛ بهتر، از روی جاه و مرتبه؛ بزرگتر و از نظر پیروان و یاران و خدم و حشم؛ بیشتراست یا گروه شما «و» کدام یک از ما دو گروه «نیکوتر است از روی مجلس» ندی و نادی: مجتمع و محفل یک گروه است. یعنی: مجلس و محفل ما ازشما آراسته تر است. مراد آنها از این استدلال فاسدشان این است که: ما چگونه با این همه ناز و نعمت و کوکبه و قدرت، بر باطل و ناروا قرار داریم و شما اندکترینها و بیهمه چیزها، بر حق و حقیقت؟.
در بیان سبب نزول روایت شده است: گوینده این سخن نضربنحارث و امثال وی از قریش بودند که وقتی اصحاب رسول خدا صرا در تنگدستی و فقر با لباسهای ژنده و خانههای درهم تکیده میدیدند و خود را در خرمی و آرایش و رفاه و با جامههای فاخر، این سخن را به آنان میگفتند؛ گویی معیار حق و باطل همین است!!
پروردگار متعال در پاسخ آنان میفرماید:
﴿وَكَمۡ أَهۡلَكۡنَا قَبۡلَهُم مِّن قَرۡنٍ هُمۡ أَحۡسَنُ أَثَٰثٗا وَرِءۡيٗا٧٤﴾[مریم: ٧۴].
«و چه بسیار قرنها را پیش از آنان هلاک کردیم» قرن: امت و گروه است «که اثاثی بهتر و ظاهری فریباتر داشتند» اثاث: مال است به طور مطلق؛ از شتر و گاو وگوسفند تا کالا و پول و غیره. به قولی: اثاث، فقط متاع خانه است؛ مانند فرش، لباس، پرده، تخت، تکیهگاه و امثال آن. رئیا: یعنی نیکو منظرتر بودند در پیش مردم از روی خوشپوشی، یاداشتن قد و قواره و اندامهای ظاهر فریب و زیبا و برخورداری از ناز و نعمت.
بلی! بروید و بنگرید که چه بسیار امتهای متمدن و فرورفته در ناز و نعمت را نابود کردیم که شما قبیله قریش در مقایسه با آنها از این نظر چیزی به حساب نمیآیید.
﴿قُلۡ مَن كَانَ فِي ٱلضَّلَٰلَةِ فَلۡيَمۡدُدۡ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ مَدًّاۚ حَتَّىٰٓ إِذَا رَأَوۡاْ مَا يُوعَدُونَ إِمَّا ٱلۡعَذَابَ وَإِمَّا ٱلسَّاعَةَ فَسَيَعۡلَمُونَ مَنۡ هُوَ شَرّٞ مَّكَانٗا وَأَضۡعَفُ جُندٗا٧٥﴾[مریم: ٧۵].
«بگو» ای محمد صبه این مشرکان «هرکه در گمراهی است، خدای رحمان به او افزون میدهد، افزون دادنی» یعنی: هرکس در دنیا سر به هوای نفس برداشته و رهرو بیراهه ضلالت گردیده است، بیگمان خداوند متعال این امر را جزای او گردانیده که در گمراهی سخت تیره و تاری فرو گذاردش و بر گمراهیاش بیفزاید تا با بار گناه سنگینتری به سرای عقبی برود «تا وقتی ببینند آنچه به آنان وعده داده میشود» که «یا عذاب» است در دنیا با کشته شدن و اسارت «یا ببینند قیامت را» و آنچه که برآنان از عذاب اخروی فرود میآید؛ «پس» در این هنگام «خواهند دانست که جایگاه چه کسی بدتر و به اعتبار لشکر ناتوانتر است» یعنی: این گروهی که بر مؤمنان فخر میفروختند که در مقام و مجلس، آرایشها و زینتهای مادی و ناز و نعمتهای دنیوی از آنان بهترند، در روز قیامت خواهند دانست که خود در جایگاه و منزلگاه بدتری قرار دارند نه نیکوتری و در سپاه و نیرو و توان خویش ضعیفتر و ناتوان تر از گروه مؤمنانند، نه قویتر و نیکوتر از ایشان.
باید گفت: منطقی که این آیه از کفار نقل و نقد میکند، امروزه منطق بیشتر مردم است زیرا بسیاری از مردم در عصر حاضر نیز، آگاه یا ناآگاه به پیشرفتهای خیرهکننده ملتهای متمدن در غرب استدلال کرده و این پیشرفتها را نشانه برحق بودن آنها میپندارند پس منطق کفار در همه زمانها و مکانها باهم مشابه است.
﴿وَيَزِيدُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ٱهۡتَدَوۡاْ هُدٗىۗ وَٱلۡبَٰقِيَٰتُ ٱلصَّٰلِحَٰتُ خَيۡرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابٗا وَخَيۡرٞ مَّرَدًّا٧٦﴾[مریم: ٧۶].«و خداوند بر هدایت رهیافتگان میافزاید» یعنی: ایشان را بر هدایت پایدارتر گردانیده و بر یقین و بصیرتشان میافزاید، این بدانجهت است که خیر جلبکننده خیر است پس خداوند أپاداش متقیان را بدینگونه قرار میدهد که بر هدایت ویقینشان بیفزاید چنانکه جزای کافران را بهگونهای قرار داد که بر گمراهیشان افزود «و باقیات الصالحات نزد پروردگارت از حیث پاداش بهتر است» یعنی: مسلما طاعات و عباداتی همچون نماز و ذکر: (سبحانالله والحمدلله والله اكبر ولا حول ولاقوة الا بالله العلي العظيم) و دیگر طاعاتی که به سعادت ابدی میانجامد، بازدهیای نافعتر و ثمری ماندگارتر دارد، نسبت به نعمتهای دنیویای که کفار از آن بهرهمندند «و» این باقیات الصالحات «از جهت فرجام نیکوتر است» مرد: فرجام، عاقبت و بازگشت است. پس این آیه ردی است بر آن پندار کفار که به مؤمنان گفتند: ﴿أَيُّ ٱلۡفَرِيقَيۡنِ خَيۡرٞ مَّقَامٗا وَأَحۡسَنُ نَدِيّٗا﴾[مریم: ٧۳].
﴿أَفَرَءَيۡتَ ٱلَّذِي كَفَرَ بَِٔايَٰتِنَا وَقَالَ لَأُوتَيَنَّ مَالٗا وَوَلَدًا٧٧﴾[مریم: ٧٧].
«آیا دیدی آن کسی را که به آیات ما کفر ورزید» یعنی: آیا تو را از داستان آن کافری که به آیات ما کفر ورزید آگاه کنیم؟ «و گفت: قطعا به من مال و فرزند بسیار داده خواهد شد» در آخرت؛ اگر آخرتی در کار باشد.
بخاری و مسلم و غیر آنان در بیان سبب نزول آیه: ﴿أَفَرَءَيۡتَ ٱلَّذِي كَفَرَ﴾[مریم: ٧٧] از خباب بن ارت سروایت کردهاند که فرمود: من مردی حداد (آهنگر) بودم و به عاص بن وائل وامی داده بودم. پس آمدم و از وی تقاضای وام خود را کردم اما اودر رد تقاضایم گفت: نه! به خدا سوگند که تا به محمد کافر نشوی، وامت را نمیپردازم! گفتم: به خدا سوگند که به محمد صکافر نمیشوم تا تو بمیری و باز برانگیخته شوی. گفت: بسیار خوب! چون مردم و باز برانگیخته شدم، نزد من آی و مرا در آنجا مال و فرزندان بسیاری است و در آنجا وامت را میپردازم! همان بود که خدای ﻷاین آیه را نازل فرمود و سپس آن سخن تمسخرآمیز وی را چنین رد کرد:
﴿أَطَّلَعَ ٱلۡغَيۡبَ أَمِ ٱتَّخَذَ عِندَ ٱلرَّحۡمَٰنِ عَهۡدٗا٧٨﴾[مریم: ٧۸].
«آیا بر غیب آگاه شده است» تا بداند که در بهشت است و در آنجا مال و فرزندان بسیاری دارد «یا از خدای رحمان عهدی گرفته است؟» یعنی: یا مگر لاالهالااللهگفته است تا او را با آن مورد مرحمت قرار دهیم؟ یا عمل شایستهای پیشفرستاده که به دریافت پاداش آن امیدوار باشد؟ زیرا عهدی که نزد خدای ﻷاست این است که: مؤمن را فقط آنگاه به بهشت وارد کند که اعمال شایستهای انجام داده باشد.
﴿كَلَّاۚ سَنَكۡتُبُ مَا يَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُۥ مِنَ ٱلۡعَذَابِ مَدّٗا٧٩﴾[مریم: ٧٩].
«نه چنین است» که او تصور کرده بلکه «به زودی آنچه را میگوید، خواهیم نوشت» و این گفتهاش را به حسابش ضبط و ثبت خواهیم کرد و در برابر آن او را در آخرت مجازات خواهیم نمود «و عذاب را برای او خواهیم افزود، افزودنی» یعنی: بهجای آنچه ادعا میکند، عذابی بر بالای عذابش میافزاییم.
﴿وَنَرِثُهُۥ مَا يَقُولُ وَيَأۡتِينَا فَرۡدٗا٨٠﴾[مریم: ۸۰].
«و آنچه را میگوید، از او به ارث میبریم» یعنی: او را میمیرانیم و مال و فرزندی را که میگوید به او داده میشود، ما به ارث میبریم و در آخرت او بسی تهی دست است «و پیش ما تنها میآید» در روز قیامت، درحالیکه نه برایش مالی است و نه فرزندی بلکه همه را از او گرفتهایم.
﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ ءَالِهَةٗ لِّيَكُونُواْ لَهُمۡ عِزّٗا٨١﴾[مریم: ۸۱].
«و بهجای خدا معبودانی اختیار کردند تا برایشان سبب عزت باشند» یعنی تا آن خدایان در دنیا برایشان یار و مددکار و مایه عزت و افتخار باشند، یا در آخرت برایشان شفاعتگر باشند.
اما خداوند أاین پندار بیاساسشان را رد نموده میفرماید:
﴿كَلَّاۚ سَيَكۡفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمۡ وَيَكُونُونَ عَلَيۡهِمۡ ضِدًّا٨٢﴾[مریم: ۸۲].
«نه چنین است، به زودی عبادتشان را انکار میکنند» یعنی: قضیه چنان نیست که آنان پنداشتهاند بلکه به زودی آن معبودان، پرستش کفار را برای خود محکوم کرده و این صفت را از خود نفی میکنند؛ آن روز که خدای سبحان آنها را گویا و ناطق گرداند «و ضد آنان میگردند» یعنی خدایانی که از سوی این پرستشگران گمراه مایه عزت پنداشته میشدند پس از آن همه دوستی و علاقه و ایمانی که نثار آنها کردهاند، دشمن و مخالفشان میشوند.
﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّآ أَرۡسَلۡنَا ٱلشَّيَٰطِينَ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ تَؤُزُّهُمۡ أَزّٗا٨٣﴾[مریم: ۸۳].
«آیا ندانستهای که ما شیاطین را به سراغ کافران فرستادیم» یعنی: شیاطین را بر آنان مسلط ساختیم «که آنان را میجنبانند، جنبانیدنی» یعنی: شیاطین کافران را بر انجام معاصی تحریک نموده و آنها را به ارتکاب معاصی برمیانگیزند و از راه منحرفشان میکنند.
﴿فَلَا تَعۡجَلۡ عَلَيۡهِمۡۖ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمۡ عَدّٗا٨٤﴾[مریم: ۸۴].
«پس برضد آنان شتاب نکن» به اینکه از ما بخواهی تا به سبب مصمم بودنشان بر کفر و عناد، بر نابودکردنشان تعجیل کنیم؛ «جز این نیست که ما برای آنها مدت میشماریم، شمارکردنی» یعنی: ما روزها، شبها، ماهها و سالهای عمرشان را تا به پایان رسیدن اجلهایشان و اعمالشان را برای جزا و نفسهایشان را برای فنا میشماریم و چون میعادشان به سر آمد، آنها را فرومیگیریم.
﴿يَوۡمَ نَحۡشُرُ ٱلۡمُتَّقِينَ إِلَى ٱلرَّحۡمَٰنِ وَفۡدٗا٨٥﴾[مریم: ۸۵].
«روزی که پرهیزگاران را بهسوی رحمان» یعنی بهسوی بهشت وی و سرای کرامتش؛ «سواره چون میهمانان گرامی محشور میکنیم» چنانکه در حدیث شریف به روایت علی ساز رسول خدا صآمده است که فرمودند: «و الذی نفسی بیده ان المتقین اذا خرجوا من قبورهم استقبلوا بنوق بیض لها اجنحه علیها رحال الذهب». «سوگند به ذاتی که جانم در قبضه اوست، بیگمان متقیان چون روز قیامت از قبرهایشان بیرون آیند، با شترهای سفید رامشدهای که بال دارند و بر آنها جهازهای طلا قرار دارد، مورد استقبال قرار میگیرند».
﴿وَنَسُوقُ ٱلۡمُجۡرِمِينَ إِلَىٰ جَهَنَّمَ وِرۡدٗا٨٦﴾[مریم: ۸۶].
«و مجرمان را» با تندی و خشم «در حال تشنگی بهسوی دوزخ میرانیم» وردا: آنان را پیاده و تشنه به دوزخ وارد میکنیم، مانند شتری که به آب وارد میشود.
﴿لَّا يَمۡلِكُونَ ٱلشَّفَٰعَةَ إِلَّا مَنِ ٱتَّخَذَ عِندَ ٱلرَّحۡمَٰنِ عَهۡدٗا٨٧﴾[مریم: ۸٧].
«اختیار شفاعت را ندارند» یعنی کسی را نمییابند که برایشان شفاعت کند و خود نیز نمیتوانند برای دیگران شفاعت کنند «جز آن کس که از جانب خدای رحمانعهدی گرفتهاست» عهد و پیمان الهی به معنای گواهیدادن به یگانگی خدای ﻷ، عدم شرکآوردن به او و پرداختن به حق این گواهی است لذا هیچکس، حتی متقیان نیز اختیار شفاعت برای کفار را ندارند زیرا شفاعت کردن فقط در مورد کسی است که همراه با ایمان، «لا اله الا الله» گفته و چیزی را به خدای سبحان شریک نیاورده است. در حدیث شریف به روایت ابنمسعود سآمده است: از رسول خدا صشنیدم که خطاب به اصحابشان میفرمودند: «آیا یکی از شما ناتوان است از اینکه هر صبح و شام از خدای ﻷبرای خود عهدی بگیرد؟ گفته شد: یا رسولالله! این عهد چیست؟ فرمودند؛ هر صبح و شام بگوید: «اللهم فاطر السموات والأرض، عالم الغيب والشهادة، إني أعهد إليك في هذه الحياة الدنيا بأني أشهد أن لا إله إلا أنت وحدك لا شريك لك وأن محمدا عبدك ورسولك، فلا تكلني إلى نفسي، فإنك أن تكلني إلى نفسي تباعدني من الخير، وتقربني من الشر، وإني لا أثق إلا برحمتك، فاجعل لي عندك عهدا توفينيه يوم القيامة إنك لا تخلف الميعاد». «بارخدایا! ایآفریننده آسمانها و زمین! ای دانای پنهان و آشکار! من به تو در این زندگی دنیا عهد میسپارم که گواهی میدهم به اینکه: خدایی جز توی یگانه نیست و برایت شریکی نمیباشد و گواهی میدهم که محمد بنده و فرستاده توست پس مرا به خودم وا مگذار زیرا اگر مرا به خودم وا گذاری، مرا از خیر دور و به شر نزدیککردهای و من جز به رحمت تو تکیه ندارم پس برای من نزد خود عهدی قرار ده کهدر روز قیامت آن را برایم وفا کنی، بیشک تو وعده را خلاف نمیکنی. پسچون این دعا را بخواند، خدای ﻷبر آن مهری نهاده سپس آن را در زیر عرش خود میگذارد و چون روز قیامت فرارسد، ندا دهندهای ندا میکند: کجایند کسانی که نزد خدا أعهد و پیمانی دارند؟ آنگاه آن بنده مؤمن که این دعا را خوانده است، برمیخیزد و وارد بهشت میشود».
﴿وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَلَدٗا٨٨ لَّقَدۡ جِئۡتُمۡ شَيًۡٔا إِدّٗا٨٩﴾[مریم: ۸۸-۸٩].
«و گفتند: خدای رحمان فرزند اختیار کردهاست» این سخن یهود و نصارا و کسانی از اعراب است که پنداشتند؛ فرشتگان دختران خدایند! البته این سخنی است بدون دلیل و در نهایت زشتی و وقاحت: «واقعا چیز زشتی را آور دید» اد: کار بسیار سنگین و بزرگ و امر بسیار زشت و ناباب است. یعنی سخنی بس بزرگ، بسیار عجیب و بسیار ناپسند گفتهاید.
﴿تَكَادُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ يَتَفَطَّرۡنَ مِنۡهُ وَتَنشَقُّ ٱلۡأَرۡضُ وَتَخِرُّ ٱلۡجِبَالُ هَدًّا٩٠﴾[مریم: ٩۰].
«چیزی نمانده است که آسمانها از این سخن بشکافند» تفطر: شکافته شدن است «و زمین بشکافد» یعنی: نزدیک است که زمین نیز از این سخن پاره شود و چاک بخورد «و کوهها بیفتند» و منهدم شوند برای بزرگداشت خدای ذوالجلال «پاره پاره شده» یعنی بهشدت فرو ریخته، درهم تکیده و پارچه پارچه شده زیرا این پدیدهها همه آفریده حق تعالی و بر مبنای یگانگی او استوارند، از این جهت فرمود:
﴿أَن دَعَوۡاْ لِلرَّحۡمَٰنِ وَلَدٗا٩١﴾[مریم: ٩۱].
«از اینکه برای رحمان فرزندی قایل شدند» یعنی: بهسبب خشم گرفتن الله أبر کفار به علت سخن بس زشتی که گفتند، نزدیک است آسمانها و زمین بشکافند و کوهها تکه تکه شوند.
﴿وَمَا يَنۢبَغِي لِلرَّحۡمَٰنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَدًا٩٢﴾[مریم: ٩۲].
«و خدای رحمان را نسزد که فرزندی اختیار کند» یعنی: برای او فرزند گرفتن درست و زیبنده نیست زیرا این نقص و نیازی است که خدای رحمان از آن منزه و برتر است.
﴿إِن كُلُّ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ إِلَّآ ءَاتِي ٱلرَّحۡمَٰنِ عَبۡدٗا٩٣﴾[مریم: ٩۳].
«هر که در آسمانها و زمین است جز بندهوار پیش خدای رحمان نمیآید» یعنی تمام مخلوقات ـ اعم از فرشتگان، انس و جن ـ ناگزیرند که روز قیامت در حالی نزد خداوند أبیایند که به عبودیت برای او مقر و معترف و در برابر او فرمانبردار، فروتن و ذلیلند پس چگونه یکی از آنان برای او فرزند خواهد بود؟ نسفیمیگوید: «تکرار و اختصاص اسم رحمان به یادآوری در این آیات، بیانگر اینحقیقت است که سرچشمه اصول و فروع همه نعمتها خدای رحمان است پس ای انسان مشرک! باید چشمت را بهسوی حقیقت باز کنی و بدانی که تو و هر چه که نزد توست از عطای اوست». بنابر این، کسی که به خدای سبحان فرزندی نسبت دهد، در حقیقت او را جزئی از خلقش قرار داده و سزاوار بودن اسم رحمان را برایش انکار کرده است.
﴿لَّقَدۡ أَحۡصَىٰهُمۡ وَعَدَّهُمۡ عَدّٗا٩٤﴾[مریم: ٩۴].
«و یقینا آنها را به احصا آورده» یعنی: حق تعالی همه کسانی را که در آسمانها و زمین اند، تحت حصر و حساب آورده «و شمار کرده است آنان را، شمارکردنی» یعنی: بعد از آنکه آنها را تحت شمارش آورده است، افراد و اشخاصشان را نیز شمار کرده است بنابراین، حال احدی از آنان بر او مخفی نیست و کسی نمیتواند از حاضر شدن در پیشگاه وی تخلف کند.
﴿وَكُلُّهُمۡ ءَاتِيهِ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ فَرۡدًا٩٥﴾[مریم: ٩۵].
«و روز قیامت همه آنها تنها بهسوی او خواهند آمد» یعنی: هریک از آنان در روز قیامت به تنهایی درحالی نزد خداوند أمیآیند که هیچ یار و یاوری با آنان نیست و هیچ مال و داراییای ندارند پس هرگاه حال همگی خلق این باشد، دیگر چگونه به خداوند متعال نسبت فرزند را میدهند؟!
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ سَيَجۡعَلُ لَهُمُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وُدّٗا٩٦﴾[مریم: ٩۶].
سپس به مؤمنان این بشارت عظیم میرسد: «همانا کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، بهزودی خدای رحمان برای آنها» در دلهای بندگان «محبتی قرار میدهد» بیآنکه ایشان با کسی رابطه دوستی برقرار کنند و نیز خود خدای رحمان ایشان را دوست میدارد. در حدیث شریف آمده است: «إذا أحب الله عبداً نادي جبريل: إني قد أحببت فلاناً فأحببه، فينادي فيالسماء ثم ينزل له المحبة في أهل الأرض، وإذا أبغض الله عبداً نادي جبريل: إني قد أبغضت فلاناً، فينادي في أهل السماء، ثم ينزل له البغضاء في الأرض». «چون خدای ﻷبندهای را دوست بدارد، جبرئیل را ندا میکند که ای جبرئیل! من فلان کس را دوست گرفتم پس تو نیز او را دوست بدار. آنگاه جبرئیل در آسمان ندا میکند، سپس در میان اهل زمین نیز برایش محبت فرود آورده میشود. و چون خدای ﻷبندهای را دشمن بدارد، جبرئیل را ندا میکند که: من بر فلان کس خشم گرفتم پس او را دشمن بدار. آنگاه جبرئیل در اهل آسمان ندا میکند، سپس در زمین نیز برایش دشمنی فرود آورده میشود».
﴿فَإِنَّمَا يَسَّرۡنَٰهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ ٱلۡمُتَّقِينَ وَتُنذِرَ بِهِۦ قَوۡمٗا لُّدّٗا٩٧﴾[مریم: ٩٧].
«جز این نیست که ما قرآن را بر زبان تو آسان ساختیم» ای پیامبر ص! با فرود آوردن آن به گویش و لهجهات چنانکه قرآن را به تفصیل و وضوح نیز بیان کردهایم که بر تو سهل و روان باشد «تا متقیان را» یعنی: کسانی را که لباس تقوا وعفت در بر کردهاند «به آن مژده دهی و مردم ستیزهجو را» که با حق ستیزنده و دشمنند «به آن بیم دهی».
﴿وَكَمۡ أَهۡلَكۡنَا قَبۡلَهُم مِّن قَرۡنٍ هَلۡ تُحِسُّ مِنۡهُم مِّنۡ أَحَدٍ أَوۡ تَسۡمَعُ لَهُمۡ رِكۡزَۢا٩٨﴾[مریم: ٩۸].«و چه بسیار هلاک کردیم پیش از آنان از قرنی» یعنی: از امتها و نسلهای گذشته را که به آیات الهی کفر ورزیده و پیامبرانش را تکذیب میکردند «آیا کسی از آنانرا مییابی» یعنی: آیا یکی از آنان را میبینی؟ «یا صدایی پنهانی از آنانمیشنوی؟» هرگز! زیرا تمام آنها نابود شدند پس این گروه نیز باید بههوش آیند و از چنان سرنوشتی پروا کنند. رکز: صدای آهسته و پنهانی است. بهقولی: رکز صدا یا حرکتی است که به سبب آهسته بودن، قابل فهم نباشد.
[۳۴] نگاه کنید به «آلعمران/۳٧». [۳۵] نوعی خار در نجد است که آن را «سعدان» نیز مینامند.