سوره فرقان
مکی است و دارای (٧٧) آیه است.
وجه تسمیه: در این سوره به بیان آیات و معجزاتی پرداخته شده که حجت حق در آنها به طور کامل آشکار و فرق میان حق و باطل در آن تماما جلوهگر است، از این روی این سوره «فرقان» نامیده شد.
محور این سوره همچون سایر سورههای مکی، اصول عقیده، یعنی توحید، نبوت و معاد است.
﴿تَبَارَكَ ٱلَّذِي نَزَّلَ ٱلۡفُرۡقَانَ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦ لِيَكُونَ لِلۡعَٰلَمِينَ نَذِيرًا١﴾[الفرقان: ۱].
«بزرگ و خجسته است کسی که بر بنده خود فرقان را نازل کرد» تبارک: برکت، کثرت است از هر چیزی. فراء میگوید: «تبارک» و «تقدس» در عربی یک چیزاست و هر دو به معنای عظمت و بزرگی است. فرقان: قرآن است که میان حق و باطل جدایی افگنده و هدایت را از گمراهی و حلال را از حرام متمایز میگرداند. «نزل» از باب «تنزیل» است که مفید معنای نزول در روندی تدریجی ـ درحالی بعد از حال دیگر و باری پس از بار دیگر به دفعات ـ بر حسب حوادث و رویدادها است. نزول قرآن از آسمان دنیا بر حضرت محمد صبه این شیوه تدریجی بوده است تا بیان و روشنگری آن بلیغتر و تأثیرگذاری آن بیشتر و بزرگتر باشد. مراد از «بندهاش»، پیامبر گرامی ما حضرت محمد صاند و توصیف ایشان به عبودیت وبندگی، برای تکریم و گرامیداشت ایشان در مقام منت گذاشتن بر ایشان با نزول قرآن است زیرا مقام عبودیت، مقام بس بزرگی است «تا برای عالمیان هشدار دهندهای باشد» یعنی: فرقان را بر بنده خود محمد صبدین خاطر نازل کرد تا بیمدهنده این حقیقت برای انس و جن باشد که بعد از مرگ برانگیخته میشوند و بهسوی خدای ﻷمحشور میگردند تا آنان را در برابر اعمالشان جزا و پاداش دهد.
﴿ٱلَّذِي لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَمۡ يَتَّخِذۡ وَلَدٗا وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ شَرِيكٞ فِي ٱلۡمُلۡكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَيۡءٖ فَقَدَّرَهُۥ تَقۡدِيرٗا٢﴾[الفرقان: ۲].
آری! قرآن را «همان کس» فرو آورده «که فرمانروایی آسمانها و زمین از آن اوست» نه از غیر وی پس اوست متصرف در آسمانها و زمین و همگی در وجود و بقای خویش به او محتاجند «و» همو که «هیچ فرزندی نگرفته است» چنانکه یهود و نصاری در مورد عزیر و مسیح چنین پندار باطلی دارند «و برای او در فرمانروایی شریکی نیست» چنانکه طوایف مشرکان ـ اعم از بتپرستان، دوگانه پرستان و اهل شرک خفی ـ میپندارند «و همه چیز را آفریده است» از تمام موجودات «آنگاه چنانکه در خور آن بوده، آنها را به اندازه مقدر کرده است» با اراده حکیمانه خویش پس هر چیز را آنگونه که مناسب حال و بهصلاح وضعیت اوست، آفریده و مقدرات وی ـ اعم از اجل و روزی و سایر امور وی ـ را مقرر و معین ساخته است، به طوری که حجم، شکل، وظیفه، کار، زمان، مکان و میزان هماهنگی آن موجود با دیگر پدیدهها در این هستی بزرگ به دقت سنجیده شده و مقدرات وی بر همان نحوی جریان یافته که حق تعالی در برنامه آفرینش وی مقدر کرده است.
﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةٗ لَّا يَخۡلُقُونَ شَيۡٔٗا وَهُمۡ يُخۡلَقُونَ وَلَا يَمۡلِكُونَ لِأَنفُسِهِمۡ ضَرّٗا وَلَا نَفۡعٗا وَلَا يَمۡلِكُونَ مَوۡتٗا وَلَا حَيَوٰةٗ وَلَا نُشُورٗا٣﴾[الفرقان: ۳].
«و بهجای او خدایانی برای خود گرفتهاند» یعنی: مشرکان برای خود ـ بجز خدای متعال ـ خدایان و معبودانی گرفتهاند «که چیزی نمیآفرینند» یعنی: معبودانی از سنگ و بشر و درخت و خورشید و ماه و ستارگان که به آفریدن چیزی از چیزها قادر نیستند «و خود آفریده میشوند» یعنی: خدای سبحان آنان را میآفریند «و برای خود نه اختیار زیانی را دارند و نه سودی را» پس در حالی که آن معبودان برای خود اختیار سود و زیانی را ندارند، دیگر چگونه برای پرستشگران خود مالک و صاحباختیار سود و زیانی هستند؟ «و نه مرگی را مالکند و نه حیاتی و نه رستاخیزی را» یعنی: معبودان باطلشان بر میراندن زندگان و زنده ساختن مردگان و برانگیختن آنان از قبرهایشان، هیچ قدرت و تواناییای ندارند پس چگونه آنها عبادت آفریننده میراننده پدیدآورنده سود و زیان را فروگذاشته و به عبادت آن موجودات بیجان روی میآورند؟!.
﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّآ إِفۡكٌ ٱفۡتَرَىٰهُ وَأَعَانَهُۥ عَلَيۡهِ قَوۡمٌ ءَاخَرُونَۖ فَقَدۡ جَآءُو ظُلۡمٗا وَزُورٗا٤﴾[الفرقان: ۴].
خدای متعال در این آیات چندین شبهه مشرکان را طرح کرده و به رد آنها میپردازد. اولین شبهه این بود: «و کافران گفتند: این» قرآن «جز دروغی نیست که خود» محمد ص«آن را بربافته است» و از نزد خود برساخته است «و گروهیدیگر او را بر آن» یعنی: بر افترا و برساختن قرآن «یاری کردهاند» مراد آنها از «گروهیدیگر»، برخی از یهود و نصارا هستند. این سخن بسیاری از کفار در هر زمان ومکانی است و مبشران و مشرکان در اینباره کتابها پرداخته و زحمتها کشیدهاند اما هر چه کوشیدهاند جز رسوایی چیز دیگری برنیندوختهاند «و قطعا ستم و دروغی» بس هولناک و بزرگ و آشکار «در میان آوردند» با این سخنان و نسبتهای بیبنیادشان زیرا شخص عربیای را در موضعی قرار دادند که گویا از شخصعجمی رومیای سخنی را دریافته که در فصاحت خود تمام فصحای عرب را درمانده کرده است و ستمی از این بیش چیست که حقیقت را وارونه کنند!!.
﴿وَقَالُوٓاْ أَسَٰطِيرُ ٱلۡأَوَّلِينَ ٱكۡتَتَبَهَا فَهِيَ تُمۡلَىٰ عَلَيۡهِ بُكۡرَةٗ وَأَصِيلٗا٥﴾[الفرقان: ۵].
شبهه دوم مشرکان این بود: «و گفتند: افسانههای پیشینیان است» یعنی: قرآن افسانههای پیشینیان و نشأتیافته از اخبار و خرافات آنان است «که آن را بازنوشته است» یعنی: محمد صآن را از زبان مردمیدیگر برگرفته و از آنها بازنویسی آنرا طلب کرده است، یا: آن را برای خود باز نوشته است «و صبح و شام بر او املا میشود» یعنی: بعد از آنکه آنها را بازنویسی کرده آن را از دهان کسانی که بر وی املا میکنند، حفظ میکند و خوب فرامیگیرد ـ زیرا او خود امی و ناخوان بوده توان این را ندارد که آن را از روی این نوشتهها بخواند پس این گروه از بامداد تا شام مرتبا این اسطورهها و داستانها را به وی تعلیم میدهند و دیکته میکنند. بهقولی معنی «صبح و شام» این است: آنان دائما در تمام اوقات محمد صرا تحت آموزش خود دارند.
خدای متعال در رد آنان میفرماید:
﴿قُلۡ أَنزَلَهُ ٱلَّذِي يَعۡلَمُ ٱلسِّرَّ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّهُۥ كَانَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا٦﴾[الفرقان: ۶].
«بگو: آن را کسی نازل کرده که هر راز نهانی را در آسمانها و زمین میداند» یعنی: این قرآن از سنخ آن چیزهایی نیست که با یاری و نوشتن دیگران از روی داستانهای دروغین و اخبار و افسانههای پیشینیان بتواند سرهمبندی شود بلکه این قرآن وحیی آسمانی است که آن را کسی نازل کرده که همهچیز را میداند و چیزی از چیزها از میدان علم و نظارت وی پنهان نیست، شاهد مدعا اینکه قرآن مشتمل بر علوم و اسراری است که عادتا ناممکن است محمد صیا دیگران آنها را در هنگام نزول قرآن دانسته باشند، که خود این به تنهایی دلیل بزرگی بر این امر است که قرآن از بارگاه خدای ﻷاست، از همین روست که شما از معارضه قرآن درماندهاید و سورهای همانند آن را نتوانسته و نخواهید توانست به میان آورید «بیگمان او آمرزنده مهربان است» هم بدین جهت بر مجازات شما شتاب نمیکند و به شما مهلت میدهد.
ابن کثیر میگوید: «این فراخوانیای است از آنان بهسوی توبه و انابت».
﴿وَقَالُواْ مَالِ هَٰذَا ٱلرَّسُولِ يَأۡكُلُ ٱلطَّعَامَ وَيَمۡشِي فِي ٱلۡأَسۡوَاقِ لَوۡلَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مَلَكٞ فَيَكُونَ مَعَهُۥ نَذِيرًا٧﴾[الفرقان: ٧].
سومین شبهه مشرکان که در آن پنج صفت را که به زعم آنان با نبوت در تعارض است مطرح کردند، عبارت است از: «و گفتند: این پیامبر را چه شده است» آن حضرت صرا از روی استهزا و تمسخر «پیامبر» نامیدند درحالیکه به پیامبری ایشان عقیده نداشتند «که خوراک میخورد و در بازارها راه میرود؟» یعنی: او را چه شده است که غذا میخورد چنانکه ما میخوریم و در بازارها به طلب معیشت خود راه میرود چنانکه ما راه میرویم؟ این چهگونه پیامبری است؟ بهپندار آنها اگر محمد صبهراستی پیامبر بود، باید از غذا و کار وکسب بینیاز میبود «چرا بهسوی او فرشتهای نازل نشده تا همراه وی هشداردهنده باشد؟» به این ترتیب خواستار آن شدند که فرشتهای همراه پیامبر صباشد که وی را در امر رسالت یاری و پشتیبانی و تصدیق کرده و بر رسالت وی گواهی دهد.
﴿أَوۡ يُلۡقَىٰٓ إِلَيۡهِ كَنزٌ أَوۡ تَكُونُ لَهُۥ جَنَّةٞ يَأۡكُلُ مِنۡهَاۚ وَقَالَ ٱلظَّٰلِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلٗا مَّسۡحُورًا٨﴾[الفرقان: ۸].
«یا چرا» از آسمان «گنجی بر او افگنده نشده» تا با بهرهگیری از آن، از طلب روزی بینیاز باشد «یا چرا باغی ندارد که از آن بخورد؟» و هر کجا میرود آن باغ هم با وی برود تا بهوسیله آن بر ما مزیتی داشته باشد «و ستمکاران گفتند: جز از مردی جادو زده پیروی نمیکنید» که عقل وی مغلوب سحر و جادو شده است. این تعبیر بیانگر آن است که تمام این پیشنهادها و سخنانشان ظالمانه و ستمگرانه و به دور از عدل و انصاف بوده است.
«بنگر» ای محمد ص! و تو خود به خویشتن داناتری «که چگونه برای تو مثلها زدند» و تو را مفتری وجادو زده و ... خواندند تا بهوسیله این سخنان یاوه به تکذیبت متوسل گشته و بر انکارت راه برند. «أمثال»: عبارتند از سخنان نادر و پیشنهادات عجیبوغریب. یعنی: همان چیزی که مشرکان علیه آن حضرت صبهمیان کشیدند «پس گمراه شدند» از راه صواب، چرا که از رسالت و پیامبری تصور مادی محضی داشته و نبوت را بر احوال صاحبان سلطه و نفوذ دنیوی قیاس میکنند «در نتیجه هیچ راهی نمییابند» بهسوی حق پس در طعنه زدن به نبوتت بهراههای باطل سرگردانند.
﴿تَبَارَكَ ٱلَّذِيٓ إِن شَآءَ جَعَلَ لَكَ خَيۡرٗا مِّن ذَٰلِكَ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ وَيَجۡعَل لَّكَ قُصُورَۢا١٠﴾[الفرقان: ۱۰].
خثیمه در بیان سبب نزول آیه کریمه میگوید: از بارگاه خدای منان بهرسول خدا صپیغام رسید که: اگر میخواهی کلیدهای زمین و گنجینههای آن رابه تو میدهیم و این نزد ما چیزی از پاداش آخرتت را کم نمیکند و اگر میخواهی گنجینههای دو جهان را برایت در آخرت جمع گردانیم. رسول خدا صفرمودند: نه! بلکه هر دو را در آخرت میخواهم. پس آیه مبارکه نازل شد.
روایت شده است که این آیه را رضوان کلیددار بهشت ـ درحالیکه جبرئیل ÷نیز همراه وی بود ـ بر رسول خدا صنازل کرد. چون رضوان فرود آمد، بر رسول خدا صسلام کرد و گفت: ای محمد! رب العزه به تو سلام میگوید و بعد از آن این صندوقچهای است ـ بناگاه دیدند که صندوقچهای از نور است که میدرخشد ـ سپس گفت: پروردگارت به تو میگوید: کلیدهای گنجهای دنیا درون این صندوقچه است و بدانکه دادن اینها به تو، از عطایای آخرتت نیز به اندازه بال پشهای کم نمیکند. در این اثنا رسولخدا صبهسوی جبرئیل ÷نگریستند، نگاهی حاکی از آن که مشورت وی را میطلبند، جبرئیل ÷دستخویش را بر زمین زد. یعنی: به این امر اشاره داشت که نپذیرند. رسول خدا صفرمودند: ای رضوان! مرا به آنها نیازی نیست، نزد من فقر و اینکه بندهای شکیبا و شکرگزار باشم دوستداشتهتر است. رضوان گفت: چه نیکو انتخابی کردی، خدا أبا توست.
«بزرگ و خجسته است کسی که اگر بخواهد برایت بهتر از این» چیزهایی که مشرکان در دنیا پیشنهاد کردند «قرار میدهد، باغهایی که از فرودست آنها جویباران روان است و برای تو قصرها پدید میآورد» قصر: کاخ برافراشته است. قریش هر خانهای از سنگ را ـ چه کوچک باشد چه بزرگ ـ قصر مینامند.
﴿بَلۡ كَذَّبُواْ بِٱلسَّاعَةِۖ وَأَعۡتَدۡنَا لِمَن كَذَّبَ بِٱلسَّاعَةِ سَعِيرًا١١﴾[الفرقان: ۱۱].
«نه! بلکه آنها قیامت را دروغ انگاشتند» یعنی: بلکه آنها عجیبتر از همه اینها را آوردند و آن تکذیبشان به روز قیامت است پس از اینروی نه از دلایل بهرهای میبرند و نه در آنها تأمل میکنند بنابراین، منشأ انکار آنها از وحدانیت خداوند أو حقانیت دعوتت و عاملی که آنها را به گفتن این سخنان یاوه وامیدارد، همانا انکار روز قیامت است «و برای کسانی که قیامت را دروغ انگارند،دوزخ را آماده کردهایم» که در آن معذب میگردند.
﴿إِذَا رَأَتۡهُم مِّن مَّكَانِۢ بَعِيدٖ سَمِعُواْ لَهَا تَغَيُّظٗا وَزَفِيرٗا١٢﴾[الفرقان: ۱۲].
«چون دوزخ از جایی دور آنان را ببیند، از آن غیظ و زفیری میشنوند» غیظ: خروشی است که از دوزخ بر میآید و به خشم و غیظ آن بر کفار دلالت میکند. زفیر: خروشی است که به هنگام شدت خشم از درون شخص بیرون میآید. یعنی: دوزخ چنان بر کفار خشمگین و خروشان است که نزدیک است از شدت خشم بر آنان، از هم بدرد.
﴿وَإِذَآ أُلۡقُواْ مِنۡهَا مَكَانٗا ضَيِّقٗا مُّقَرَّنِينَ دَعَوۡاْ هُنَالِكَ ثُبُورٗا١٣﴾[الفرقان: ۱۳].
«و چون در مکانی تنگ از آن انداخته شوند» وصف کردن این مکان از دوزخ به تنگی، برای آن است که بر نهایت سختی و بلای فرود آمده بر آنان دلالت کند. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صاز این معنی مورد سؤال قرار گرفتند پس فرمودند: «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، آنان با چنان فشاری بهدوزخ درآورده میشوند چنانکه میخ به فشار در دیوار فرو برده میشود». «دست و پابسته» دستهایشان در دوزخ با غل و زنجیر به گردنهایشان بسته شده است. بهقولی معنای (مقرنین) این است که: با شیاطین بههم بسته و پیوسته گردانیده شدهاند، یعنی: هر کدام از آنان به شیطان خویش همراه شده «آنجاست» یعنی: در آن مکان تنگ و خفقانی است «که خواهان نابودی شوند» یعنی: در آنجاست که سخت بیتاب شده در حق خود نابودی را آرزو میکنند و فریاد میزنند که: ای هلاکت! ما را دریاب، از شدت بلایی که بر آنان نازل شده است.
ابنکثیر میگوید: «ثبور: جمعکننده معانی هلاکت، بربادی، ویرانی و زیان است». در حدیث شریف به روایت انس بن مالک ساز رسول خدا صآمده است که فرمودند: «اولین کسی که بر وی جامهای از آتش پوشانده میشود ابلیس است، او آن جامه را بر پیشانی خویش گذاشته و از پشت سر خویش آن را میکشد درحالیکه نسل وی بهدنبال وی اند و در این حال فریاد میکشد: ای هلاکت! کجایی، مرا دریاب! و نسل و تبار وی هم فریاد میکشند: ای هلاکت ما را دریاب! تا چون در پرتگاه دوزخ قرار داده شوند، ابلیس میگوید: یا ثبوراه! یعنی: ای هلاکت! مرا دریاب. و نسل و تبارش نیز چنین بانگی بر میآورند، در این هنگام به آنان گفته میشود:
﴿لَّا تَدۡعُواْ ٱلۡيَوۡمَ ثُبُورٗا وَٰحِدٗا وَٱدۡعُواْ ثُبُورٗا كَثِيرٗا١٤﴾[الفرقان: ۱۴].
«امروز یکبار نابودی را نخواهید بلکه بسیار نابودی را بخواهید» یعنی: امروز در حق خود یکبار دعای هلاکت نکنید بلکه بارها هلاکت و نابودی را بخواهید زیرا عذابی که شما در آن قرار دارید، سختتر از بارها هلاکت و نابودی است چرا که مدت این عذاب طولانی و پایانناپذیر است در حالیکه سختی و عذاب مرگ چندلحظهای بیش نیست. مراد: نا امید ساختن آنان از تحقق آرزوی هلاکت و نابودیی است که نجاتدهنده آنان از آن عذاب سخت است.
﴿قُلۡ أَذَٰلِكَ خَيۡرٌ أَمۡ جَنَّةُ ٱلۡخُلۡدِ ٱلَّتِي وُعِدَ ٱلۡمُتَّقُونَۚ كَانَتۡ لَهُمۡ جَزَآءٗ وَمَصِيرٗا١٥﴾[الفرقان: ۱۵].
«بگو: آیا این» عقوبت «بهتر است، یا بهشت جاویدان که به پرهیزکاران وعده داده شده است» یعنی: آیا این فرو رفتنشان در کام فروزان آتش ماندگار بهتر است، یا بهشت جاویدانی که نعمتهای آن را هیچ گسست و انقطاعی نیست؟ بهشت «برایشان» یعنی: برای بهشتیان «پاداش و بازگشتگاه است».
﴿لَّهُمۡ فِيهَا مَا يَشَآءُونَ خَٰلِدِينَۚ كَانَ عَلَىٰ رَبِّكَ وَعۡدٗا مَّسُۡٔولٗا١٦﴾[الفرقان: ۱۶].
«جاودانه هرچه بخواهند در آنجا دارند» از انواع نعمتها و لذتهای خوردنی، نوشیدنی، پوشیدنی، مسکنهای دلنواز، مرکبهای راهوار، منظرههای روحنواز و غیر اینها از نعمتهایی که نه هیچ چشمی آنها را دیده و نه هیچ گوشی آنها را شنیده و نه بر قلب هیچ بشری خطور کرده است. «این وعدهای است بر عهده خداوند که درخواست کرده شده است» یعنی: این وعدهای است که بهشتیان وفا به آن را از پروردگارشان درخواست کردهاند و او هم به این وعده وفا میکند و مسئول تحقق این وعده است.
﴿وَيَوۡمَ يَحۡشُرُهُمۡ وَمَا يَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَيَقُولُ ءَأَنتُمۡ أَضۡلَلۡتُمۡ عِبَادِي هَٰٓؤُلَآءِ أَمۡ هُمۡ ضَلُّواْ ٱلسَّبِيلَ١٧﴾[الفرقان: ۱٧].
«و روزی که آنان را با آنچه که بهجای خدا میپرستند» از بتان، فرشتگان، جنیان، مسیح و عزیر، یا مخصوصا بتان «محشور میکند آنگاه به معبودان میگوید: آیا شما این بندگانم را گمراه کردید یا خود گمراه شدند؟» آیا گمراهی آنان بر اساس دعوت و فراخوانی شما بوده است، یا که آنان خود از راه حق گمراه شدهاند ـ آنگاه که شما را پرستش کردند. فایده این سؤال، سرکوب و سرزنش پرستشگران آنهاست.
﴿قَالُواْ سُبۡحَٰنَكَ مَا كَانَ يَنۢبَغِي لَنَآ أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِكَ مِنۡ أَوۡلِيَآءَ وَلَٰكِن مَّتَّعۡتَهُمۡ وَءَابَآءَهُمۡ حَتَّىٰ نَسُواْ ٱلذِّكۡرَ وَكَانُواْ قَوۡمَۢا بُورٗا١٨﴾[الفرقان: ۱۸].
«میگویند: تو را به پاکی یاد میکنیم» این تعبیر بیانگر تعجب معبودان است از آنچه که به آنان نسبت داده شده است زیرا آن معبودان، فرشتگان یا پیامبران گرامی خداوند أ، یا هم جماداتی بیعقل و شعورند پس چگونه از آنان چنین چیزی قابل تصور است «ما را نسزد که جز تو اولیایی برای خود برگیریم» یعنی: برای ما درست نیست و ما را هرگز نسزد که جز تو دوستان و اولیایی برگرفته و آنها را پرستش نماییم پس چگونه بندگانت را بهسوی این امر فرا میخوانیم که ما رامورد پرستش قرار داده و عبادت تو را ترک کنند، با اینکه ما خود، غیر تو را نمیپرستیم «ولی تو آنان و پدرانشان را بهرهمند ساختی» به اموال، اولاد، طول عمر، سلامت از عذاب و برخورداری از نعمتها «تا آنجا که ذکر تو را فراموش کردند» یعنی: تا بدانجا که از یادت غافل شده، پندت را فراموش کرده و تدبر در کتابت را ترک کردند و از نگرش و اندیشه در عجایب صنع و آفرینش شگفتآورت روی برتافتند «و گروهی نابود شده گشتند» یعنی: با فراموشی یاد تو، نابود شدند.
﴿فَقَدۡ كَذَّبُوكُم بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسۡتَطِيعُونَ صَرۡفٗا وَلَا نَصۡرٗاۚ وَمَن يَظۡلِم مِّنكُمۡ نُذِقۡهُ عَذَابٗا كَبِيرٗا١٩﴾[الفرقان: ۱٩].
سپس به مشرکان میگوییم: «قطعا خدایانتان شما را در آنچه میگویید، تکذیب کردند» یعنی: خدای سبحان در هنگام بیزاری جستن معبودان از پرستشگران باطلشان، خطاب به مشرکان میگوید: اینک معبودان سخن شما را در اینکه آنان خدایانتان بودهاند، تکذیب کردند «در نتیجه نه میتوانید عذاب را از خود دفع کنید» ای گروه مشرک! «و نه خود را یاری نمایید» یعنی: نه کسی را مییابید که شما را یاری داده از عذاب الهی برهاند.
سپس تمام مکلفان را مورد خطاب قرار داده میفرماید: «و هرکس از شما که ستم کرده باشد» یعنی: شرک ورزیده باشد زیرا ظلم عبارت از گذاشتن یک چیز در غیر جایگاه آن است «عذابی بزرگ به او میچشانیم» با جاودان نگه داشتنش در دوزخ.
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا قَبۡلَكَ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ إِلَّآ إِنَّهُمۡ لَيَأۡكُلُونَ ٱلطَّعَامَ وَيَمۡشُونَ فِي ٱلۡأَسۡوَاقِۗ وَجَعَلۡنَا بَعۡضَكُمۡ لِبَعۡضٖ فِتۡنَةً أَتَصۡبِرُونَۗ وَكَانَ رَبُّكَ بَصِيرٗا٢٠﴾[الفرقان: ۲۰].
«و پیش از تو پیامبرانی را نفرستادیم جز اینکه» آنها هم مانند همه افراد بشر «غذا میخوردند و در بازارها راه میرفتند» زیرا پیامبران صنیز بشرند و از پاسخگویی به نیازهای بشریشان بینیاز نمیباشند پس ای محمد ص! تو نیز همچنان هستی بنابراین غذا خوردن و راه رفتن در بازارها، مانع از آن نیست که فرستادهای از جانب خداوند أنباشی پس چرا میگویند: این پیامبر را چه شده است که غذا میخورد و در بازارها راه میرود؟ «و برخی از شما را برای برخی دیگر آزمونی قراردادیم» پس این یکی پیامبری است مکلف به بیم دهی و انذار و آن دیگری مکلف به پیروی است، این یکی عالم است و آن دیگر جاهل، این یکی سبکسر است و آن دیگر حلیم و بردبار، این یکی توانگر است و آن یکی فقیر... ما همه را به وسیله یکدیگر میآزماییم. از این باب است آزمودن شخص سالم به وسیله بیمار و آزمودن شخص شریف به وسیله انسان فرومایه تا میزان پرداختن هر یک به تکلیف خویش در برابر دیگری، یا آزار رسانی این یکی برای دیگری، در عینیت شناخته شود پس همه به برپا داشتن حکم الهی مکلفند و صبر و پایداری رفیق تکلیف است.
در جاهلیت چنان بود که چون شخص فروافتادهای از غیر اشراف، قبل از شخص اشرافی مسلمان میشد، آن شخص اشرافی از اسلام روی برمیتافت و میگفت: بعد از وی دیگر من مسلمان نمیشوم زیرا اگر چنین کنم، او در اسلام بر من فضل و سابقه دارد. به همین علت در کفر خویش پابرجا میماندند.
«آیا شکیبایی میورزید؟» در راه حق، با مشاهده این حال سخت و این ابتلای بزرگ؟ این استفهامی است که به معنی امر است، یعنی: باید شکیبایی و پایداری ورزید. نظیر این فرموده خدای متعال: ﴿فَهَلۡ أَنتُم مُّنتَهُونَ﴾[المائدة: ٩۱]. «آیا شما (از شراب وقمار) دست بردار هستید؟» یعنی: دست بردارید. یا این جمله علت است برای جمله قبل: ﴿وَجَعَلۡنَا بَعۡضَكُمۡ لِبَعۡضٖ فِتۡنَةً﴾[الفرقان: ۲۰] ، که در این صورت معنی چنین میشود: بعضی از شما را برای بعضی دیگر مایه آزمونی ساختهایم تا بدانیم که کدامیک از شما پایداری و شکیبایی میورزید؟ «و پروردگار تو همواره بیناست» به آنکسی که شکیبایی میورزد و به آن کس که شکیبایی نمیورزد.
﴿۞وَقَالَ ٱلَّذِينَ لَا يَرۡجُونَ لِقَآءَنَا لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَيۡنَا ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَوۡ نَرَىٰ رَبَّنَاۗ لَقَدِ ٱسۡتَكۡبَرُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ وَعَتَوۡ عُتُوّٗا كَبِيرٗا٢١﴾[الفرقان: ۲۱].
چهارمین شبهه مشرکان این است: «و کسانی که به لقای ما» یعنی: به دریافت آنچه که در برابر طاعت از پاداش وعده دادهایم «امید ندارند» آنان کافرانیاند که ذکرشان گذشت «گفتند: چرا فرشتگان بر ما فروفرستاده نشدند» تا به ما خبر دهند که محمد صدر ادعای رسالتش راستگوست؟ یا چرا فرشتگان از بارگاه خدا أبهرسالت بر ما فرستاده نشدهاند؟ «یا چرا پروردگارمان را نمیبینیم» به رأیالعین تا به ما خبر دهد که محمد فرستاده وی است؟ پاسخ آنان این است: «قطعا در باره خود گرفتار استکبار شدند و سخت سرکشی کردند» یعنی: آنان به طرح این سخن بس وقیح جسارت نکردند، مگر به این سبب که به نهایت درجه استکبار و گردنکشی رسیده و تکبر و عنادورزی در برابر حق را در دلهایشان انباشتهاند زیرا آنان در یک مرحله از درخواستهای عنادورزانهشان به فرستادن بشر به رسالت اکتفا نکرده و خواستار ارسال فرشتگان بهسوی خویش شدند و باز از این حد هم پا را فراتر گذاشته انتخاب دیگری را پیش کشیدند و آن گفتوگوی رویاروی با خدای سبحان و دیدن وی در دنیاست، بیآنکه میان آنان و میان او ترجمانی باشد. این درخواستشان نمایانگر منتهای جهلشان است زیرا خدای سبحان در محدوده قوانین این جهان قرار ندارد تا با حواس بشری درک و دریافته شود. خدای سبحان آفریننده ماده است و خود ماده نیست و حواس فقط در محدوده مادی کارآمدی دارند و چون این امر در منطق عقل یک امر بدیهی است بنابر این باریتعالی اصلا به آن پاسخی نداد بلکه پاسخ را به جنبه دیگر درخواست آنان متمرکز ساخت و آن درخواست فرود آمدن فرشتگان است:
﴿يَوۡمَ يَرَوۡنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ لَا بُشۡرَىٰ يَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُجۡرِمِينَ وَيَقُولُونَ حِجۡرٗا مَّحۡجُورٗا٢٢﴾[الفرقان: ۲۲].
«روزی که فرشتگان را ببینند» یعنی: آنان بهزودی فرشتگان را خواهند دید ولی این دیدنی است نه بر وجه مطلوب و صورت پیشنهادیشان بلکه بر وجه دیگری که همانا نمایان شدن فرشتگان بر آنان در هنگام مرگ یا در هنگام حشر است «آن روز برای مجرمان هیچ بشارتی نیست» بدینگونه خدای سبحان اعلام میدارد که آنان فرشتگان را فقط در هنگامه مرگ یا روز قیامت یعنی در وقتی میبینند که خداوند أآنان را از یافتن بشارت و مژده در آن وقت محروم گردانیده است «ومیگویند» فرشتگان به کفار «نصیبی جز حرمان ندارید» حجرا محجورا: یعنی امروز رستگاری بر شما حرام قطعی است. این جملهای است که کفار آن را در هنگام روبرو شدن با دشمن، یا هجوم مصیبتی سخت بهکار میبردند. پس حاصل معنی این است: آنان با درخواست دیدن فرشتگان در واقع عذاب را برای خویش بهشتاب طلب میکنند زیرا دیدن فرشته رحمت برایشان مقدور نیست. ایکاش میدانستند.
﴿وَقَدِمۡنَآ إِلَىٰ مَا عَمِلُواْ مِنۡ عَمَلٖ فَجَعَلۡنَٰهُ هَبَآءٗ مَّنثُورًا٢٣﴾[الفرقان: ۲۳].
«و به هر گونه کاری که کردهاند» و بهظاهر و به پندارشان کار خوبی بوده است «میپردازیم، سپس آن را چون غباری بر باد رفته میگردانیم» مشرکان اعمالی را انجام میدادند که در شکل و صورت عمل نیک بود، مانند صله رحم، دادرسی مظلومان، اطعام مسکینان و امثال آن، مگر خدای سبحان بهسبب کفر و شرکشان، آن اعمالشان را هدر و بیثمر گردانیده تا بدانجا که به منزله «هباء منثور» شده است. هباء منثور: یعنی: غبار برباد رفته، یا خاکستر بربادرفته، یا ذرات غبار موجود در شعاع خورشید یا روی آب.
ابن کثیر میگوید: «دلیل هدر دادن اعمالشان این است که آن اعمال فاقد شرط شرعی برای قبول میباشد زیرا شرط قبول اعمال، داشتن اخلاص همراه با پیروی از شرع است در حالیکه اعمال نیک کفار از این دو حالت خارج نیست: یا از اخلاص تهی است و یا از پیروی شرع به دور است.
﴿أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِ يَوۡمَئِذٍ خَيۡرٞ مُّسۡتَقَرّٗا وَأَحۡسَنُ مَقِيلٗا٢٤﴾[الفرقان: ۲۴].
«بهشتیان در آن روز بهترند از روی مستقر خویش» یعنی: قرارگاه و منزلگاه بهتری دارند، که بهشت است «و نیکوترند از نظر مقیل» مقیل: قیلوله، یعنی استراحت نیمروز است آنگاه که گرما سخت میشود، هر چند خوابی با این استراحت همراه نباشد. مراد از مقیل، استراحتگاهشان در بهشت است. هرچند در بهشت خوابی نیست ولی استراحتگاهشان با حوران بهشتی به خوابگاه تشبیه شده است.
﴿وَيَوۡمَ تَشَقَّقُ ٱلسَّمَآءُ بِٱلۡغَمَٰمِ وَنُزِّلَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ تَنزِيلًا٢٥﴾[الفرقان: ۲۵].
سپس خدای متعال پیامبرش را دستور میدهد تا دو منظره از مناظر قیامت را برایشان به تصویر کشد، منظره اول این است: «و روزی که آسمان از ابر بشکافد» یعنی: روز قیامت آسمان در حالیکه بر آن ابر سپیدی است از هم شکافته میشود. بهقولی مراد این است: آسمان برای فرود آمدن فرشتگان از آن، در حالی شکافته میشود که ابری سپید از آن بیرون میآید. ابن کثیر میگوید: «آن ابر عبارت است از سایه روشنهای نور عظیمی که چشمها را خیره میکند». «و فرشتگان چنانکه باید، فرود آورده میشوند» گروهی بعد از گروه دیگر، پیاپی و در محشر خلایق را در احاطه خویش میگیرند.
﴿ٱلۡمُلۡكُ يَوۡمَئِذٍ ٱلۡحَقُّ لِلرَّحۡمَٰنِۚ وَكَانَ يَوۡمًا عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ عَسِيرٗا٢٦﴾[الفرقان: ۲۶].
«آن روز، فرمانروایی راستین از آن خدای رحمان است» زیرا در آن روز، هر فرمانروایی دیگری جز فروانروایی وی نابود میشود اما در دنیا کسانی جز خداوند أظاهرا فرمانرواییهایی دارند، هرچند فرمانرواییهایشان حقیقی نیست «و این روزی است که بر کافران بسی دشوار است» از آن روی که بعد از انجام یافتن حساب، درگیر عذاب میشوند . اما آن روز بر مؤمنان آسان است زیرا در آن برای ایشان کرامتها و مژدههای عظیم و مسرتبخش میرسد. در حدیث شریف آمده است که به رسول خدا صگفتند: یا رسولالله! روزی که مقدار آن پنجاههزار سال باشد چقدر روزی طولانی است؟ رسول خدا صفرمودند: «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، آن روز چنان بر مؤمن سبک گردانیده میشود که حتی از وقت یک نماز فرض که در دنیا میخواند هم سبکتر است».
﴿وَيَوۡمَ يَعَضُّ ٱلظَّالِمُ عَلَىٰ يَدَيۡهِ يَقُولُ يَٰلَيۡتَنِي ٱتَّخَذۡتُ مَعَ ٱلرَّسُولِ سَبِيلٗا٢٧﴾[الفرقان: ۲٧].
منظره دوم از منظرههای روز قیامت این است: «و» یادآوری کن به آنان «روزی» را «که ظالم دستهای خود را میگزد» از روی خشم و حسرت و پشیمانی «میگوید: ای کاش من هم همراه رسول خدا راهی در پیش میگرفتم» که راه حق و نجات است. یعنی: ای کاش من هم با پیامبر صبه راه حق میرفتم تا از این فرجام ننگین و رسواگر رهایی مییافتم.
﴿يَٰوَيۡلَتَىٰ لَيۡتَنِي لَمۡ أَتَّخِذۡ فُلَانًا خَلِيلٗا٢٨﴾[الفرقان: ۲۸].
«وای بر من! ای کاش فلانی را دوست نگرفته بودم!» که مرا در دنیا به گمراهی کشاند، ای خاک هلاک بر سرم باد!
﴿لَّقَدۡ أَضَلَّنِي عَنِ ٱلذِّكۡرِ بَعۡدَ إِذۡ جَآءَنِيۗ وَكَانَ ٱلشَّيۡطَٰنُ لِلۡإِنسَٰنِ خَذُولٗا٢٩﴾[الفرقان: ۲٩].
ابنعباس سدر بیان سبب نزول آیه کریمه میگوید: ابیبنخلف به محضر رسول خدا صمیآمد و به سخنان ایشان گوش فرامیداد اما عقبهبن ابیمعیط او را بر این کار سرزنش میکرد پس نازل شد: «بهراستی او مرا از ذکر ـ پس از آنکه بهسوی من آمد ـ به گمراهی کشاند» یعنی: همان کسی که او را دوست گرفتم، مرا از پیوستن به راه قرآن گمراه کرد، بعد از آنکه قرآن بهسویم آمد و بر اینکه به آن ایمان آورم قدرت یافتم «و شیطان همواره خوارسازنده انسان است» و او را در خواری و ذلت تنها میگذارد. ملاحظه میکنیم که خداوند أدوست آن ظالم را شیطان نامید بعد از آنکه او را گمراهگر معرفی کرد. یا مراد از شیطان، ابلیس لعین است زیرا اوست که انسان را به دوست گرفتن گمراهسازان وا داشتهاست.
در این باره که آیا این جمله اخیر: (و شیطان همواره...) پایان سخن آن ظالم است که خدای ﻷاز زبان وی حکایت میکند، یا کلام خود خداوند أاست؟ مفسران بر دو قولاند.
در حدیث شریف به روایت بخاری و مسلم از رسول خدا صآمده است که فرمودند: «جز این نیست که صفت همنشین خوب و همنشین بد همچون صفت حامل مشک و دمنده در کوره آهنگری است؛ حامل مشک یا از مشک به تو میدهد، یا آن را از او میخری و یا از آن بویی خوش مییابی اما دمنده در کوره، یا لباست را میسوزاند، یا اینکه بوی پلید آن مشامت را آزار میدهد». همچنین در حدیث شریف به روایت ابنعباس سآمده است که اصحاب أاز رسول خدا صپرسیدند: «کدامین همنشینان ما بهتر اند؟» رسول خدا صفرمودند: «من ذكركم الله رؤيته وزاد في علمكم منطقه وذكركم بالآخرة عمله». «کسی که دیدنش شما را بهیاد خدا اندازد، منطق و بیانش بر علم و دانش شما بیفزاید و عملش شما را بهیاد آخرت اندازد».
﴿وَقَالَ ٱلرَّسُولُ يَٰرَبِّ إِنَّ قَوۡمِي ٱتَّخَذُواْ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ مَهۡجُورٗا٣٠﴾[الفرقان: ۳۰].
«و رسول خدا گفت» شکواکنان بهسوی پروردگارش در دنیا «پروردگارا! قوم من» قریش، یا اعراب «این قرآن را وا نهادند» و رها کردند، نه به آن ایمان آوردند و نه به وجهی از وجوه آن را پذیرفتند. بهقولی معنی این است: آنان قرآن را بهباد هذیان و ناسزا گرفتند. باید دانست که این شکوای پیامبر صهماکنون و در هر زمانی که امت ایشان قرآن را رها کنند، بلند است. ابنقیم میگوید: «مهجور قرار دادن و وانهادن قرآن بر چند نوع است: یکی از این انواع: گوش ننهادن و ایمان نیاوردن به آن است. دوم: ترک عمل به آن است ـ هر چند که آنرا بخواند و به آن ایمان آورد. سوم: ترک حاکمیت و داوری طلبیدن از آن است. چهارم: ترک تدبر و فهم معانی آن است. پنجم: ترک شفا خواستن و درمان جستن از آن است در بیماریهای دلها. هرچند که بعضی از این انواع از بعضی دیگر سبکتر اند».
در حدیث شریف به روایت انس ساز رسول خدا صآمده است که فرمودند: «من تعلم القرآن وعلق مصحفه لم يتعاهده ولم ينظر فيه جاء يوم القيامة متعلقا به يقول يارب العالمين: إن عبدك هذا اتخذني مهجورا فاقض بيني و بينه». «هر کس قرآن را فراگیرد سپس مصحفش را به طاقچهای گذاشته نه بر آن مواظبت و پایبندی کند ونه در آن بنگرد، روز قیامت درحالی میآید که قرآن بدان درآویخته است و میگوید: ای پروردگار عالمیان! همانا این بنده تو مرا وانهاد پس میان من و او قضاوت کن».
سپس خدای متعال به دلجویی پیامبرش صپرداخته و میفرماید:
﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوّٗا مِّنَ ٱلۡمُجۡرِمِينَۗ وَكَفَىٰ بِرَبِّكَ هَادِيٗا وَنَصِيرٗا٣١﴾[الفرقان: ۳۱].
«و این گونه» که برایت از مشرکان قومت دشمنانی قرار دادیم ای محمد! «برای هر پیامبری دشمنی از مجرمان قرار دادیم» پس تو از اینگونه برخوردها بیقرار و افسرده مشو زیرا این شیوه و سنت بر انبیای قبل از تو نیز جاری بوده است پس شکیبا باش چنانکه آنان شکیبا بودند «و پروردگارت بهعنوان هدایتگر و یاور کافی است» لذا او بندگانش را بهسوی مصالح دین و دنیا هدایت میکند و آنان را بر دشمنان یاری و نصرت میدهد. یعنی: پروردگارت با تو نیز این گونه عمل خواهد کرد پس آسودهخاطر باش.
﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ عَلَيۡهِ ٱلۡقُرۡءَانُ جُمۡلَةٗ وَٰحِدَةٗۚ كَذَٰلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِۦ فُؤَادَكَۖ وَرَتَّلۡنَٰهُ تَرۡتِيلٗا٣٢﴾[الفرقان: ۳۲].
پنجمین شبهه منکران نبوت این است: «و کافران گفتند، چرا قرآن یکجا بر او نازل نشده است» در یک وقت؟ «این گونه» ما قرآن را بخشبخش و به تدریج برحسب حوادث و رویدادها نازل کردیم «تا قلبت را به وسیله آن استوار گردانیم» یعنی: تا با نازل کردن قرآن بر این کیفیت و بر این وصف، قلبت را قوی واستوار گردانیم زیرا نازل کردن آن به این کیفیت نزدیکتر به آن است که قلبت در هر رویدادی از رویدادهای مخاطرهانگیز و در توطئهها و شگردهای گونهگون و نیرنگهای رنگارنگی که از سوی دشمنان با آنها رویاروی هستی، قوی و استوار گردد و در خود هیچگونه تردید و انفعالی نیابی زیرا قلب محب با رسیدن پیاپی نامههای محبوب آرام میگیرد. همچنین این شیوه نازل کردن قرآن نزدیکتر به آن است که قرآن را حفظ کنی و معانی آن را فراگیری زیرا آنان از تو هیچ چیزی را سؤال نمیکنند، مگر اینکه در دم با زبان وحی پاسخ آنها داده میشود «و آن را به ترتیل بر تو خواندهایم» یعنی: به آرامی، آیتی پس از آیت دیگر و بخشی بهدنبال بخشی دیگر، به شیوایی و روشنی و کمال استواری و محکمی.
یکی از حکمتهای نازل کردن تدریجی قرآن نیز همین بود زیرا رسول خدا صو امتشان هر دو امی بودند و نوشتن و خواندن را نمیشناختند پس اگر قرآن به یکباره بر ایشان نازل میشد، قطعا حفظ و نگهداشت آن بر ایشان دشوار بود، بهعلاوه اینکه مشاهده گاه بهگاه جبرئیل ÷از سوی رسول اکرم ص، خود از اموری بود که عزم آن حضرت صرا استوارتر گردانیده و ایشان را به صبر و شکیبایی در تبلیغ رسالت وا میداشت.
دومین حکمت نزول تدریجی قرآن، دفع حرج و دشواری از مکلفان بود زیرا اگر قرآن تمامما به یکباره نازل میشد، آنها دفعتا به احکام بسیاری مکلف میشدند و این امر برایشان سخت و سنگین بود.
سومین حکمت نزول تدریجی قرآن، تدرج در قانونگذاری بود چراکه عادات و روشهای جاهلی چنان موروثی و ریشهدار بود که برکندن آنها از نهاد جامعه، نیاز به زمان کافی داشت.
﴿وَلَا يَأۡتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئۡنَٰكَ بِٱلۡحَقِّ وَأَحۡسَنَ تَفۡسِيرًا٣٣﴾[الفرقان: ۳۳].
«و بهنزد تو هیچ مثلی نمیآورند، مگر آنکه ما جوابی برحق و نیکوتر از روی تفسیر، برایت میآوریم» یعنی: ای محمد ص! مشرکان هیچ سؤالی از سؤالهای باطل که گویی در بطلان خود مثلی است و هیچ حجت و شبههای نمیآورند، مگر آنکه ما در مقابل مثل باطل و شبهه بیاساس آنان، برایت پاسخ حق، راستین و استواری را میآوریم که مثلشان را بیاثر گردانیده و آن را دفع و نابود میکند و این پاسخ ما از نظر بیانی رساتر و از نظر معنی نیکوتر است، بهگونهای که شبهه و مشکلی را که برایت آوردهاند، از درون میشکافد و آن را دفع میکند چنانکه در دفع شبهه نزول تدریجی قرآن، پاسخ منطقی و محکم خود را دریافت کردند.
﴿ٱلَّذِينَ يُحۡشَرُونَ عَلَىٰ وُجُوهِهِمۡ إِلَىٰ جَهَنَّمَ أُوْلَٰٓئِكَ شَرّٞ مَّكَانٗا وَأَضَلُّ سَبِيلٗا٣٤﴾[الفرقان: ۳۴].
«کسانی که به روی درافتاده بهسوی جهنم حشر میشوند، اینان بدترین جای و گمترین راه را دارند» یعنی: آنچه مشرکان را به طرح این شبهات وامیدارد این است که آنان جایگاه و منزلت پیامبر اسلام صرا حقیر پنداشته و راه صواب او را گمراهی میپندارند در حالیکه اگر به دیده انصاف بنگرند در مییابند که آنان خود در جایگاه و منزلت و راه و روش و بازگشتگاه خود، بسی حقیر و گم کرده راهند! و این نکوهشی سخت برای آنان است. در حدیث شریف آمده است: «مردم در روز قیامت در سه گروه حشر میشوند: گروهی پیاده، گروهی سواره و گروهی به روی افتاده. سؤال شد: یا رسولالله! چگونه به روی افتاده محشور میشوند؟ فرمودند: همان ذاتی که آنان را بر پاهایشان روان میگرداند، بر این امر نیز تواناست که آنان را بر چهرههایشان روان گرداند...».
﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ وَجَعَلۡنَا مَعَهُۥٓ أَخَاهُ هَٰرُونَ وَزِيرٗا٣٥﴾[الفرقان: ۳۵].
«و به یقین ما به موسی کتاب دادیم» یعنی: به او تورات را عطا کردیم چنانکه به تو قرآن را عطا کردیم پس تو در امر رسالت پدیده نودرآمدی نیستی و کتابت اولین کتاب آسمانی نیست «و برادرش هارون را همراه او وزیرش گردانیدیم» وزیر: دستیار، همکار، یاور و مشاور است، با آنکه هارون پیامبر نیز بود. پس ای محمد ص! دستیار موسی ÷وزیری از فرشتگان نبود چنانکه مشرکان از تو این رامیطلبند.
﴿فَقُلۡنَا ٱذۡهَبَآ إِلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَا فَدَمَّرۡنَٰهُمۡ تَدۡمِيرٗا٣٦﴾[الفرقان: ۳۶].
«پس گفتیم: هر دو بهسوی قومی که آیات ما را دروغ انگاشتهاند، بروید» هرچند که تکذیب از سوی فرعون و قومش در هنگام صدور فرمان خدای متعال به رسالت موسی و هارون علیهماالسلام سر نزد بلکه تکذیب آنان بعد از فرستادن ایشان روی داد اما مراد این است: بهسوی فرعون و قومش که سرانجام آیات ما را دروغ میانگارند، بروید. آیات: همان معجزات و نشانههای نهگانهای است که ذکر آنها گذشت. «آنگاه آنان را بهسختی نابود ساختیم» یعنی: پس موسی و هارون علیهماالسلام بهسوی آنان رفتند اما با تکذیب روبرو شدند. (فدمرناهم): پس بهدنبال این تکذیب هلاکشان ساختیم، هلاک ساختنی بزرگ. همچنان اقوام دیگری را که ذکر آنها میآید، به هلاکت رساندیم پس باید این گروهی که پیامبر خاتم صرا تکذیب میکنند، نیز به هوش باشند.
﴿وَقَوۡمَ نُوحٖ لَّمَّا كَذَّبُواْ ٱلرُّسُلَ أَغۡرَقۡنَٰهُمۡ وَجَعَلۡنَٰهُمۡ لِلنَّاسِ ءَايَةٗۖ وَأَعۡتَدۡنَا لِلظَّٰلِمِينَ عَذَابًا أَلِيمٗا٣٧﴾[الفرقان: ۳٧].
«و قوم نوح را آنگاه که پیامبران را تکذیب کردند، غرقشان ساختیم» قوم نوح ÷او و پیامبران قبل از وی را تکذیب کردند و هرکس پیامبری را تکذیب کند، مسلما تمام انبیا را تکذیب کرده است. غرقکردنشان با طوفان بود چنانکه در سوره «هود» گذشت. «و آنان را» یعنی: غرق کردنشان را، یا داستانشان را «برای مردم عبرتی گردانیدیم» که از آن درس عبرت بگیرند «و برای ستمکاران» یعنی: برای قوم نوح ÷و هر کسی که در تکذیب پیامبران †رهرو راه آنان شده است ؛ «عذابی دردناک آماده کردهایم» که عذاب دوزخ است.
﴿وَعَادٗا وَثَمُودَاْ وَأَصۡحَٰبَ ٱلرَّسِّ وَقُرُونَۢا بَيۡنَ ذَٰلِكَ كَثِيرٗا٣٨﴾[الفرقان: ۳۸].
«و عاد و ثمود و اصحاب رس را» نیز نابود ساختیم. رس در سخن عرب: چاهی است که دیواره آن را با سنگ برنیاورده باشند. به قولی: رس چاهی در «انطاکیه» بود که در آن حبیب نجار را کشتند، از این جهت به آن چاه نسبت داده شدند پس در حالیکه گرداگرد آن چاه نشسته بودند، خداوند أآنان را با منازلشان در زمین فرو برد «و امتهای بسیاری را در میانشان نابود ساختیم» یعنی: نسلهای بسیار دیگری را در میان این گروهها هلاک گردانیدیم که شمار آنان را فقط خود ما میدانیم زیرا هنگامی که پیامبران خویش را بهسوی آنان فرستادیم، عکس العمل آنها جز تکذیب چیز دیگری نبود.
﴿وَكُلّٗا ضَرَبۡنَا لَهُ ٱلۡأَمۡثَٰلَۖ وَكُلّٗا تَبَّرۡنَا تَتۡبِيرٗا٣٩﴾[الفرقان: ۳٩].
«و برای هر یک مثلها زدیم» یعنی: برای هر یک حجتها آورده، آنان را بیم دادیم و اخبار دروغ انگاران را بر آنان حکایت نمودیم «و هریک از آنان را به سختی هلاک ساختیم» و زیر و زبر کردیم پس آیا این گروه از سرنوشت آنان عبرت نمیگیرند؟!
﴿وَلَقَدۡ أَتَوۡاْ عَلَى ٱلۡقَرۡيَةِ ٱلَّتِيٓ أُمۡطِرَتۡ مَطَرَ ٱلسَّوۡءِۚ أَفَلَمۡ يَكُونُواْ يَرَوۡنَهَاۚ بَلۡ كَانُواْ لَا يَرۡجُونَ نُشُورٗا٤٠﴾[الفرقان: ۴۰].
«و قطعا» مشرکان مکه «بر شهری که باران بلا بر آن بارانده شده گذشتهاند» آنها در هنگام سفرهای تجارتیشان بهسوی شام، بر شهر قوم لوط گذر کردهاند، شهری که با باران سنگ هلاک ساخته شد و آن شهر «سدوم» بزرگترین شهر قوم لوط بود «آیا آن را نمیدیدند؟» در هنگام سفر بهسوی شام برای تجارت زیرا آنان از کنار شهر سدوم میگذشتند «یا این که امید برانگیخته شدن نداشتند» یعنی: حقیقت امر این است که آنان از حشر و نشر برای جزا بیمی نداشتند پس سبب عدم عبرتپذیری آنان این است.
هدف از بیان این داستانها، هشدار دادن به مشرکان در تکذیب رسول خدا صاست تا از این راه و رسم باز آیند و از عذابی چون عذاب امتهای پیشین حذر کنند.
﴿وَإِذَا رَأَوۡكَ إِن يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُوًا أَهَٰذَا ٱلَّذِي بَعَثَ ٱللَّهُ رَسُولًا٤١ إِن كَادَ لَيُضِلُّنَا عَنۡ ءَالِهَتِنَا لَوۡلَآ أَن صَبَرۡنَا عَلَيۡهَاۚ وَسَوۡفَ يَعۡلَمُونَ حِينَ يَرَوۡنَ ٱلۡعَذَابَ مَنۡ أَضَلُّ سَبِيلًا٤٢﴾[الفرقان: ۴۱-۴۲].
«و چون تو را ببینند، جز این نیست که به ریشخندت میگیرند» یعنی: بهجای ایمان آوردن به تو و اندیشیدن در پیامی که برای آنان آوردهای، به استهزا و تمسخر روی آورده و از روی تحقیر و اهانت میگویند: «آیا این است همان کسیکه خدا او را به رسالت برانگیخته است؟» با آنکه رسول خدا صدر راه و روش، تصرفات، اخلاق متعالی، فکر رسا و بیان شیرینشان، نمونه اعلای همه پیامبران †و کافه بشریت بودند.
در بیان سبب نزول روایت شدهاست: این آیه درباره ابوجهل نازل شد زیرا چون رسول خدا صبا یاران خویش از برابر وی میگذشتند، ریشخندکنان میگفت: (آیا این همان کسی است که خدا او را به رسالت برانگیخته است؟) «بهراستی نزدیک بود که ما را از معبودانمان گمراه کند» و چیزی نمانده بود که پرستش آنها را رها کنیم «اگر بر آنها ایستادگی نمیکردیم» یعنی: چنانچه بر پرستش آنها پایداری نمیورزیدیم و از محمد صدر پرهیز کردن از آنها نافرمانی نکرده و در این راه از خود مقاومت نشان نمیدادیم «و هنگامی که عذاب را ببینند» همان عذابی را که بهسبب کفر خود سزاوار آن هستند «بهزودی خواهند دانست که چه کسی گمراهتر است» از راه حق و هدایت، آنان یا مؤمنان؟
﴿أَرَءَيۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيۡهِ وَكِيلًا٤٣﴾[الفرقان: ۴۳].
«آیا آن کس که هوای نفس خود را خدای خود گرفته است، دیدهای؟» یعنی: کسیکه از هوای نفس خود مانند فرمان بردن از خدا أفرمان برده و به هیچ چیزی دل نمیبندد مگر اینکه از آن پیروی کرده و آن را دین و آیین خویش قرار میدهد.
ابنعباس سمیگوید: «در جاهلیت چنین بود که شخص زمانی سنگ سفیدی را میپرستید اما چون غیر آن را بهتر از آن مییافت، به پرستش آن روی میآورد و پرستش سنگ اول را وامینهاد». «آیا تو بر او وکیل هستی؟» یعنی: ای پیامبر! آیا تو نگهبان و ضامن او هستی تا او را به راه ایمان آورده و از کفر برگردانی؟ درحالی که نه تو توان این کار را داری و نه به آن مکلف هستی بلکه فقط بر تو ابلاغ پیام است و بس.
﴿أَمۡ تَحۡسَبُ أَنَّ أَكۡثَرَهُمۡ يَسۡمَعُونَ أَوۡ يَعۡقِلُونَۚ إِنۡ هُمۡ إِلَّا كَٱلۡأَنۡعَٰمِ بَلۡ هُمۡ أَضَلُّ سَبِيلًا٤٤﴾[الفرقان: ۴۴].
«یا مگر میپنداری که بیشترشان گوش شنوا دارند یا تعقل میکنند؟» چنین نیست «آنان جز همانند چهارپایان» بیعقل و خرد «نیستند بلکه آنان گمراهترند» از چهارپایان زیرا چهارپایان پروردگارشان را میشناسند، برای او تسبیح میگویند، بهسوی چراگاههای خویش راه میبرند، برای صاحب خود منقاد و رام میشوند، آنچه را که بهسودشان است عمل میکنند و از چیزهای زیانبار و خطرناک میپرهیزند در حالیکه این گروه نه برای آفریدگار خود منقاد میشوند و نه پروردگاری که آنان را روزی داده است میشناسند. همچنین اینان از چهارپایان به این دلیل گمراهترند که اگر چهارپایان پیام توحید و نبوت را درک نمیکنند، علیه آن هم نمیستیزند، برخلاف این گروه که از روی عناد، مکابره، تعصب و خرد شمردن حق، در برابر آن به ستیز برمیخیزند پس هرگز به آنان امیدوار نباش.
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَىٰ رَبِّكَ كَيۡفَ مَدَّ ٱلظِّلَّ وَلَوۡ شَآءَ لَجَعَلَهُۥ سَاكِنٗا ثُمَّ جَعَلۡنَا ٱلشَّمۡسَ عَلَيۡهِ دَلِيلٗا٤٥﴾[الفرقان: ۴۵].
از این آیه بیان دلایل پنجگانه بر وجود خداوند أو وحدانیت وی آغاز میشود، این ادله مظاهری از پدیدههای هستی است که هر مخلوقی آنها را درک و مشاهده میکند: «آیا ندیدهای که پروردگارت چگونه سایه را گسترده است؟» یعنی: چگونه سایه را از هنگام دمیدن سپیده صبح تا طلوع خورشید گسترده است، که این سایه قبل از طلوع خورشید است، سپس چون خورشید طلوع کرد، سایههای اشیای شاخص به سمت غرب گسترده میشود «و اگر میخواست آن را» یعنی: سایه را «ساکن میگردانید» با ساکن ساختن خورشید اما از آنجا که حرکت آن برای انسان، نباتات و حیوانات منشا فواید بسیاری است، خداوند أآن را متحرک گردانید. از فواید این سایه متحرک، بهرهگیری از آن بهعنوان مقیاسی برای اندازهگیری زمان است چنانکه فقها آن را نشانه و مقیاسی برای شناخت اوقات بعضی از نمازها گردانیدهاند، مانند نماز ظهر که شروع آن درهنگام زوال خورشید است و نماز عصر که وقت آن در هنگام برابر شدن سایه هرچیز با سایه اصلی آن ـ در نزد جمهور ـ و دو برابر شدن سایه اصلی آن ـ در نزد ابوحنیفه ـ است «آنگاه خورشید را بر آن دلیلی گردانیدیم» یعنی: خورشید را برای سایه نشانهای رهنما گردانیدیم که احوال خورشید، بازتابگر احوال آن است بدان جهت که سایه با خورشید زیاد و کم شده و گستردگی یا کوتاهی پیدا میکند.آری! سایه برای جانداران و عاقلان در هر مکانی نعمت عظمایی است، بویژه درسرزمینهای گرمسیر که راحتبخش و خنک کننده تن جانداران است.
﴿ثُمَّ قَبَضۡنَٰهُ إِلَيۡنَا قَبۡضٗا يَسِيرٗا٤٦﴾[الفرقان: ۴۶].
«سپس آن را بهسوی خود بازمیگیریم» یعنی: آنگاه که خورشید طلوع کند، سایه دامن برمیچیند و شعاع خورشید در جو، جانشین آن میشود و چنین استکه خدای متعال سایه را باز میگیرد «به بازگرفتن اندک» یعنی: سایه را به تدریج و اندکاندک بهقدر بالا آمدن خورشید بازمیگیرد. این آیه نمایانگر یکی از بزرگترین معجزات قرآنی است زیرا به موضوع انکسار نور اشاره دارد، چه اگر انکسار شعاع در هنگام عبور آن از جو نبود، سایه امتداد بسیار بیشتری میداشت [۴۸].
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلَّيۡلَ لِبَاسٗا وَٱلنَّوۡمَ سُبَاتٗا وَجَعَلَ ٱلنَّهَارَ نُشُورٗا٤٧﴾[الفرقان: ۴٧].
«و اوست آن ذاتی که شب را برای شما لباسی گردانید» که اشیاء را میپوشاند ومانند لباسی بر آنها فرود میآید «و خواب را مایه آرامش گردانید» که در آن میآسایید زیرا در هنگام خواب از کار و گرفتاری و مشغلهها بریده و به آسایش و راحتی کامل فرو میروید. سبات: قطع کننده حرکت برای آرامش دادن به جسم و روح است «و روز را زمان جنبوجوش شما قرار داد» ملاحظه میکنیم که بیداری بهحیات و خواب به غنودگیای تشبیه شده است که شبیه مرگ است.
پس سایه، خورشید، شب و آرامش آن، خواب و آسایش آن و روز و جنبوجوش در آن، همه دلایلی روشن بر وجود خدای آفریدگار توانا و متصرف در هستی است زیرا روشنی روز بستر جنبوجوش و کار و فعالیت و تاریکی وسکوت شب، مایه آرامش و ظرفی برای آسایشمندی و استراحت جسم و جان و آماده ساختن آن برای شروع روند جدیدی از کار و تلاش و پیکار است وخدای متعال هر ظرفی را ـ تماما ـ برای چیزی که با آن مناسبت دارد، آماده کرده است.
﴿وَهُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ ٱلرِّيَٰحَ بُشۡرَۢا بَيۡنَ يَدَيۡ رَحۡمَتِهِۦۚ وَأَنزَلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ طَهُورٗا٤٨﴾[الفرقان: ۴۸].
«و اوست آن کس که بادها را پیشاپیش رحمت خویش مژدهبخش فرستاد» یعنی: پیشاپیش باران که رحمت پروردگار است «و از آسمان آبی طهور فروفرستادیم» طهور: پاک پاککننده است زیرا آب آسمان بر هیچ چیز نجس یا پلیدی فرود نمیآید مگر اینکه آن را پاک میگرداند.
در حدیث شریف به روایت ابوسعید خدری سآمده است که رسول خدا صفرمودند: «إن الماء طهور لاينجسه شيء». «آب پاک کننده است و هیچ چیز آن را نجس نمیگرداند».
﴿لِّنُحۡـِۧيَ بِهِۦ بَلۡدَةٗ مَّيۡتٗا وَنُسۡقِيَهُۥ مِمَّا خَلَقۡنَآ أَنۡعَٰمٗا وَأَنَاسِيَّ كَثِيرٗا٤٩﴾[الفرقان: ۴٩].
«تا به وسیله آن» یعنی: به وسیله آن آب باران فرودآورده از آسمان «سرزمینی پژمرده را زنده گردانیم» با بیرونآوردن سبزهها و رستنیها از زمین بیگیاهی که مدتها در انتظار نم بارانی بوده است تا از بستر پژمردگی بیرون آمده به جنبوجوش درآید و گل و گیاه و طراوت برویاند «و آن را» یعنی: آب را «بهآنچه که خلق کرده ایم ـ از چهارپایان و انسانهای بسیار ـ بنوشانیم» اناسی: جمعانسان است، مثل «سرحان و سراحین: گرگ و گرگها» پس «یا» بدل از «نون» است.
﴿وَلَقَدۡ صَرَّفۡنَٰهُ بَيۡنَهُمۡ لِيَذَّكَّرُواْ فَأَبَىٰٓ أَكۡثَرُ ٱلنَّاسِ إِلَّا كُفُورٗا٥٠﴾[الفرقان: ۵۰].
«و بهراستی آن را» یعنی: آیات و اندرزها را «در میانشان گوناگون بیان کردیم تا پند پذیرند» یعنی: ذکر احوال گستراندن سایه و پدید آوردن ابرها و نازل کردن باران را در قرآن و سایر کتابهای آسمانی مکرر بیان کردیم تا عاقلان در آنها اندیشه کنند و پند بگیرند. بهقولی معنی این است: باران را میان مردم در سر زمینهای مختلف، در اوقات مختلف و کیفیتهای متفاوت ـ گاهی در اینجا وگاهی در جایی دیگر ـ گردش میدهیم پس در بعضی از سرزمینها از آن بسیار میبارانیم و در بعضی سرزمینهای دیگر از آن کم میفرستیم تا به آن پند گرفته و اندیشه کنند.
در اینجا نیز با یکی از معجزات بزرگ اسلام روبرو میشویم. ابن کثیر از ابنعباس و ابن مسعود أنقل میکند که در تفسیر این آیه گفتند: «هیچ سالی از سال دیگر در بارندگی بیش نیست ولی خدای ﻷباران را آن گونه که خواهد در نقاط مختلف زمین به گردش میآورد». شایان ذکر است که دانشمندان معاصر همین معنی را اثبات کرده و گفتهاند: نسبت تبخیر و نزول باران در جهان پیوسته ثابت است و ذرهای کم و زیاد نمیشود زیرا گرمای سالانهای که زمین آن را جذب میکند، زیاد و کم نمیشود پس فقط این نسبت جزئی باران است که در این یا آن نقطه زمین تفاوت پیدا میکند، نه نسبت کلی آن «ولی بیشتر مردم جز کفران را نپذیرفتند» کفران نعمت: انکار و ناسپاسی آن است. یعنی: بیشتر مردم اعتراف به نعمت خدای منان را بر خویش در فروفرستادن باران نپذیرفتند و خداوند أرا بر آن شکر و سپاس نگفتند بلکه آن را به بتان یا ستارگان نسبت داده و گفتند: بهسبب فلان ستارهای که ساقط شد، یا فلان ستارهای که طلوع کرد، باران یافتیم. یعنی: سقوط ستارهای از مکان خود در مغرب و طلوع ستاره رقیب آن از مشرق را سبب فرود آمدن باران پنداشتند و نگفتند: به فضل خدای منان و رحمت وی باران یافتیم.
﴿وَلَوۡ شِئۡنَا لَبَعَثۡنَا فِي كُلِّ قَرۡيَةٖ نَّذِيرٗا٥١﴾[الفرقان: ۵۱].
«و اگر میخواستیم قطعا در هر شهری هشداردهندهای برمیانگیختیم» یعنی: چنانکه باران را در میانشان تقسیم کردیم، اگر میخواستیم رسالت را نیز اینگونه در میانشان توزیع میکردیم ولی چنین نکردیم بلکه فقط یک هشداردهنده را فرستادیم و آن هم تو هستی ای محمد ص! زیرا تو باران رحمت عامی برای همه جهانیان هستی و تو به تنهایی شایستگی آن را داری که بار فوجی از پیامبران را بر دوش گیری.
﴿فَلَا تُطِعِ ٱلۡكَٰفِرِينَ وَجَٰهِدۡهُم بِهِۦ جِهَادٗا كَبِيرٗا٥٢﴾[الفرقان: ۵۲].
«پس، از کافران اطاعت مکن» بههیچوجه با آنان مجامله و موافقت نکن، به پیشنهادهای سازش که از سوی آنان مطرح میشود، پشت پا بزن، در دعوت خویش سخت کوشا باش و در آن پایداری ورز «و با آن» یعنی: به وسیله قرآن «با آنان به جهادی بزرگ بپرداز» و آنچه را در قرآن است بر آنان بخوان. جهاد بزرگ: جهادی است که در آن هیچ سستی و تزلزلی نباشد. پس ملاحظه میکنیم که حجتها و آیات قرآن بزرگترین وسیله جهاد اسلام علیه مخالفان آن است.
﴿۞وَهُوَ ٱلَّذِي مَرَجَ ٱلۡبَحۡرَيۡنِ هَٰذَا عَذۡبٞ فُرَاتٞ وَهَٰذَا مِلۡحٌ أُجَاجٞ وَجَعَلَ بَيۡنَهُمَا بَرۡزَخٗا وَحِجۡرٗا مَّحۡجُورٗا٥٣﴾[الفرقان: ۵۳].
«و اوست ذاتی که دو دریا را موجزنان بههم برآمیخت» و بهسوی هم روان کرد «این یکی شیرین خوشگوار و آن دیگر شور تلخ است» فرات: آب بسیار خوشگوار و اجاج: آب بسیار نمکین است «و میان آن دو، برزخ و حایلی استوار قرار داد» برزخ: حجاب و حایلی است که خدای متعال به قدرت خویش در میان دو دریا قرار داده است که آنها را از هم جدا گردانیده و از آمیخته شدن آب آنها بهیکدیگر جلوگیری میکند پس نه آب نمکین با آب شیرین یکجا میشود و نه آب شیرین با آب نمکین.
شاید مراد این باشد که خدای متعال این دو نوع آب را در دهانه و محل ریختن رودخانهها ـ مثلا ـ بههم میآمیزد اما با این وجود، نه آب شور بر آب شیرین چیره میشود ـ بهگونهای که از نظر خاصیت خود بر آن غلبه کند ـ و نه آب شیرین بر آب شور چیره میشود بلکه به قدرت خدای تبارکوتعالی هر دو نوع آب به حال خود باقی میمانند، بهسبب اینکه بشر و بسیاری دیگر از جانداران، بههر دو گونه آب نیاز دارند.
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي خَلَقَ مِنَ ٱلۡمَآءِ بَشَرٗا فَجَعَلَهُۥ نَسَبٗا وَصِهۡرٗاۗ وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرٗا٥٤﴾[الفرقان: ۵۴].
«و اوست ذاتی که از آب بشری آفرید» یعنی: از آب نطفه، انسانی تمام اندام آفرید «آنگاه برای او پیوند نسبی و سببی قرار داد» مراد از نسب: ولادت است وآنچه که از آن پدید میآید؛ از رابطه پدری، مادری، پدر یا مادربزرگی، فرزندی، برادری، خواهری، عمویی، دایی بودن و فرزندانشان. مراد از صهر: رابطه پدیدآمده از ازدواج در میان شوهر و خانواده همسرش، همسر و خانواده شوهرش و میان هر دو خانواده با یکدیگر است پس نزدیکان همسر برای شوهر، خواهران اویند و نزدیکان شوهر برای همسر، پدر شوهر است و رابطه خویشاوندی، هر دوی آنها را در بر میگیرد و همه این رابطهها از آن آب ناچیز پدید می آید.
صاحب تفسیر «فی ظلال القرآن» میگوید: «از مرد نسب پدید میآید و از زن خویشاوندی و تفسیر (نسبا و صهرا) این است». «و پروردگارت همواره تواناست» که آفرینش انسان و تقسیم وی به دو جنس ذکر شده، از جمله تواناییهای بزرگ و بینظیر وی است.
﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَنفَعُهُمۡ وَلَا يَضُرُّهُمۡۗ وَكَانَ ٱلۡكَافِرُ عَلَىٰ رَبِّهِۦ ظَهِيرٗا٥٥﴾[الفرقان: ۵۵].
«و» کفار «بهجای خدا چیزی را میپرستند که نه به آنان سود میبخشد» اگر آن را پرستش کنند «و نه به آنان زیان میرساند» اگر آن را فرو گذارند. و این امر گویای جهل مشرکان است «و کافر همواره بر نافرمانی پروردگارش پشتیبان» شیطان «است» از شیطان پیروی کرده و او را بر نافرمانی پروردگار یاری و پشتیبانی میکند.
ابنعباس سدر بیان سبب نزول میگوید: «آیه کریمه درباره ابوجهل نازل شد ولی عام بودن لفظ معتبر است، نه خاص بودن سبب».
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا مُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا٥٦﴾[الفرقان: ۵۶].
«و تو را جز مژده رسان و هشدار دهنده نفرستادهایم» پس به کفر و عنادشان بها نده و بر عدم ایمانشان اندوهگین نشو ـ زیرا تو بشارتگر و بیم دهندهای بیش نیستی. از اینروی به این سه فرمان زیر توجه کن:
﴿قُلۡ مَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٍ إِلَّا مَن شَآءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَىٰ رَبِّهِۦ سَبِيلٗا٥٧﴾[الفرقان: ۵٧].
«بگو: بر آن» یعنی: بر تبلیغ قرآن یا تبلیغ رسالت «هیچ مزدی از شما نمیطلبم، جز اینکه هرکس بخواهد راهی بهسوی پروردگارش در پیش گیرد» یعنی: ولی کسیکه میخواهد بهسوی پروردگارش با عمل شایسته و با انفاق مال در جهاد و صدقات و غیره، راهی بجوید که به رحمت و ثواب میانجامد پس باید هیچ تردیدی به خود راه نداده و چنین کند. مراد این است که: با دادن اجر و مزد تبلیغ و رسالت، به من احسان نکنید بلکه با انجام کار خیر و عبادت و شکر خداوند متعال به خود احسان کنید و این همان مزد من است زیرا خدای ﻷمرا بر آن پاداش میدهد.
﴿وَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱلۡحَيِّ ٱلَّذِي لَا يَمُوتُ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِهِۦۚ وَكَفَىٰ بِهِۦ بِذُنُوبِ عِبَادِهِۦ خَبِيرًا٥٨﴾[الفرقان: ۵۸].
«و بر آن زندهای که نمیمیرد توکل کن» زنده همیشه پایندهای که در تمام منافع ومصالح به او تکیه میشود پس بر او توکل کن، نه بر زندهای که میمیرد «و شاکرانه او را تسبیح گوی» یعنی: او را از صفات نقصان به چنان پاکی و تنزیهی یاد کن که با حمد و سپاس وی پیوسته باشد لذا چنین بگو: پاکی و ستایش از آن خدای سبحان است. بدین جهت در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صدر تسبیح خویشمیگفتند: «سبحانك اللهم ربنا و بحمدك». «بارخدایا! ای پروردگار ما! پاکی و ستایش تو راست». «و او به گناهان بندگانش آگاه بس» همین بس که حق تعالی به همه امور و از جمله گناهان بندگانش آگاه است و چیزی از آنها بر وی پنهان نمیماند.
﴿ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ ٱلرَّحۡمَٰنُ فَسَۡٔلۡ بِهِۦ خَبِيرٗا٥٩﴾[الفرقان: ۵٩].
«همانکسی که آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است، در شش روز آفرید آنگاه بر عرش استوا یافت» یعنی: بر عرش به کیفیتی که خود به آن داناتر است، استوا یافت. «ثم: آنگاه» برای ترتیب اخباری است، نه ترتیب زمانی «رحمان» یعنی: او رحمتگر عام است «پس دربارهاش از خبرهای بپرس» که میداند و روشن است که کسی به خداوند أاز بنده و پیامبرش حضرت محمد صداناتر و آگاهتر نیست.
﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ٱسۡجُدُواْۤ لِلرَّحۡمَٰنِ قَالُواْ وَمَا ٱلرَّحۡمَٰنُ أَنَسۡجُدُ لِمَا تَأۡمُرُنَا وَزَادَهُمۡ نُفُورٗا۩٦٠﴾[الفرقان: ۶۰].
در بیان سبب نزول آمده است: مشرکان مکه گفتند؛ ما رحمان دیگری را بجز رحمان «یمامه» نمیشناسیم. مراد آنها مسیلمه کذاب بود که خود را رحمان نامیده بود پس نازل شد: «و چون به آنان گفته شود: برای رحمان سجده کنید، میگویند: رحمان چیست؟» یعنی: چون این صفت از صفات خدای سبحان را شنیدند، آن را با انکار تلقی کرده و نسبت به آن اظهار ناآشنایی کردند «آیا برای چیزی سجده بریم که تو به ما فرمان میدهی» یعنی: برای رحمانی سجده بریم که تو ما را به سجده کردن برای او فرمان میدهی؟ «و بر رمیدنشان میافزاید» یعنی: فرمان دادن به سجده بر نفرت و رمندگیشان از دین و دوریشان از آن میافزاید.
علما بر این امر که این آیه از آیات سجده تلاوت است، اتفاق نظر دارند.
﴿تَبَارَكَ ٱلَّذِي جَعَلَ فِي ٱلسَّمَآءِ بُرُوجٗا وَجَعَلَ فِيهَا سِرَٰجٗا وَقَمَرٗا مُّنِيرٗا٦١﴾[الفرقان: ۶۱].
«مبارک است آن کسی که در آسمان برجهایی آفریده است» مراد از بروج: برجهای ستارگان، یعنی منازل دوازدهگانه آن است که عبارتند از: حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدی، دلو و حوت. آنها را «برج» یعنی قصر بلند نامیدند زیرا ستارگان برای ساکنان خود همچون کاخهای بلندی هستند «و در آن چراغی قرار داد» یعنی: در آسمان خورشید فروزانی قرار داد «و ماه تابانی» که با طلوع خود زمین را روشن میکند ولی نور آن مانند نور خورشید، فروزان و گرمابخش نیست. شیخ سعید حوی در تفسیر «الأساس»میگوید: «در یک قرائت دیگر (سرجا) آمده است، سرج جمع سراج است و سراج همان خورشید است پس آیه کریمه ـ بنابراین قرائت ـ به وجود خورشیدهای متعدد اشاره میکند نه به یک خورشید و این همان معنایی است که مردم آن را فقط در این عصر شناخته و دریافته اند. آری! دریافته اند که ستارگان همه خورشیدهایی مانند خورشید ما هستند ولی از آنجا که این ستارگان از ما دورند، کوچک به نظر میرسند».
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي جَعَلَ ٱلَّيۡلَ وَٱلنَّهَارَ خِلۡفَةٗ لِّمَنۡ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوۡ أَرَادَ شُكُورٗا٦٢﴾[الفرقان: ۶۲].
«و اوست ذاتی که شب و روز را جانشین یکدیگر قرار داد» که یکی از آنها در پی دیگری میآید، سپس این میرود و آن دیگر میآید لذا شب و روز در روشنگری و تاریکی و افزونی و کمی از پی یکدیگر میآیند «برای کسی که خواهان پند گرفتن است» یعنی: چون پندگیرنده عبرتآموز، در اختلاف شب و روز بیندیشد، به این حقیقت پی میبرد که انتقال شب و روز از حالی به حال دیگر، ناگزیر نقلدهندهای دارد «یا» برای کسی که «خواهان سپاسگزاری است» و میخواهد که خدای ﻷرا بر نعمتهای بزرگ و الطاف بسیاری که درآفرینش شب و روز نهاده است، شکر و سپاس گزارد.
ابن کثیر در تفسیر آیه میگوید: «یعنی حق تعالی شب و روز را برای تعیین اوقات عبادت، پیآمد یک دیگر قرار داده است پس کسی که در شب عملی از او فوت شود، آن را در روز جبران میکند و کسی که در روز عملی از او فوت شود، آن را در شب جبران میکند».
﴿وَعِبَادُ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلَّذِينَ يَمۡشُونَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ هَوۡنٗا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ ٱلۡجَٰهِلُونَ قَالُواْ سَلَٰمٗا٦٣﴾[الفرقان: ۶۳].
«و بندگان رحمان کسانیاند که بر روی زمین فروتنانه راه میروند» هون: آرامش و وقار، بدون تکبر، گردنکشی و فخرورزی است. البته مراد این نیست که فرمان خدای رحمان این است که بندگان به مانند بیماران ـ بهطور ساختگی و ریایی ـ بهشکستگی راه روند بلکه مراد این است که آنان با عزت و گردنفرازیی گام برمیدارند که نشانه مؤمن متواضع برای خدا أاست چنانکه رسول خدا صدر راه رفتن چنان حرکت میکردند که گویی از مکان بلند و مرتفعی فرود میآیند. بعضی از سلف صالح نیز راه رفتن به پژمردگی و تصنع را مکروه میدانستند تا بدانجا که روایت شده است: عمر سجوانی را دید که سست و پژمرده راه میرود، فرمود: تو را چه شده است، آیا بیماری؟ گفت: نه ای امیرالمؤمنین! آنگاه عمر سشمشیر خویش را بر سرش بلند کرد و به او فرمان داد تا با نیرومندی و چابکی راه برود. «و» بندگان رحمان کسانی هستند که «چون جاهلان آنان را طرف خطاب قرار دهند، با سلام پاسخ میدهند» یعنی: بر آزارهایی که از سوی اهل جهالت و نادانی میبینند، روش تحمل و بردباری را در پیش گرفته و مانند آنان جهالت نمیکنند بلکه میگویند: سلام! که این سلام، البته سلام درود و تحیت نیست بلکه سلام متارکه است که نه در آن خیری است و نه شری. یا مراد از «سلام» این است: در برابر جاهل سخنی ملایم و حکیمانه میگویند که از آزار او به سلامت مانند.
﴿وَٱلَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمۡ سُجَّدٗا وَقِيَٰمٗا٦٤﴾[الفرقان: ۶۴].
«و» بندگان رحمان «کسانیاند که شب را برای پروردگارشان سجدهکنان و قیامکنان میگذرانند» یعنی: آنان تمام شب یا بیشتر قسمتهای آن را سجدهکنان بر روهایشان و قیامکنان بر پاهایشان در حال نماز و تهجد به روز میآورند.
﴿وَٱلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱصۡرِفۡ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَۖ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا٦٥﴾[الفرقان: ۶۵].
«و» بندگان رحمان «کسانی اند که میگویند: پروردگارا! عذاب جهنم را از ما بگردان، بیگمان عذاب آن پایدار است» غرام: لازم و دائمی است.
﴿إِنَّهَا سَآءَتۡ مُسۡتَقَرّٗا وَمُقَامٗا٦٦﴾[الفرقان: ۶۶].
«بهراستی آن بدقرارگاه و بد مقامی است» یعنی: در حقیقت آتش دوزخ برای اقامت، بد جایگاه و بدمکانی است. پناه میبریم به خدواند أاز دوزخ.
﴿وَٱلَّذِينَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمۡ يُسۡرِفُواْ وَلَمۡ يَقۡتُرُواْ وَكَانَ بَيۡنَ ذَٰلِكَ قَوَامٗا٦٧﴾[الفرقان: ۶٧].
«و» بندگان رحمان «کسانی اند که چون انفاق کنند، نه اسراف میکنند و نه بخل میورزند» اسراف: در گذشتن از حد با انفاق کردن بسیار است، هرچند راهی که در آن انفاق میشود، راه حلالی باشد. اقتار: تنگگرفتن و بخل ورزیدن در انفاق است «و شیوهشان در میان این دو حد وسط است» قوام: انفاق به اعتدال و میانهروی است، بهگونهای که در حدی انفاق کند که فقیر، گرسنه و برهنه نماند و آنگونه ولخرجی هم نکند که مردم بگویند: اسراف و زیادهروی کرد بلکه اگر خداوند أبه او گشایش عنایت کرد، بذل و بخشش و گشادهدستی در پیش گیرد ولی برای وقت نیاز خود، ذخیره هم بکند.
در حدیث شریف آمده است که رسول اکرم صفرمودند: «کسی که میانهروی پیشه کرد، هرگز فقیر و محتاج نشد». همچنین در حدیث شریف آمده است: «ما أحسن القصد في الغني وما أحسن القصد في الفقر وما أحسن القصد فيالعبادة». «چقدر نیکوست میانهروی در توانگری، چقدر نیکوست میانهروی در حال فقر و چقدر نیکوست میانهروی در عبادت».
﴿وَٱلَّذِينَ لَا يَدۡعُونَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ وَلَا يَقۡتُلُونَ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِي حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَلَا يَزۡنُونَۚ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ يَلۡقَ أَثَامٗا٦٨﴾[الفرقان: ۶۸].
ابنعباس سدر بیان سبب نزول میگوید: مردمانی از اهل شرک کشتار و خونریزی کردند و بسیار کشتند و زنا کردند و بسیار کردند، سپس نزد رسول خدا صآمده و گفتند: بهراستی آنچه که تو بهسوی آن فرا میخوانی بسی نیکو است اما اگر به ما خبر دهی که برای آنچه که مرتکب شدهایم کفارهای است! پس این آیه مبارکه نازل شد.
«و» بندگان رحمان «کسانیاند که با خدا معبودی دیگر نمیخوانند» یعنی: دعا و نیایش را برای غیر خدا أصرف نمیکنند تا غیر خدا أرا برای خود پروردگار قرار دهند «و هیچ نفسی را که خداوند حرام کردهاست» یعنی: کشتنش را «جز به حق نمیکشند» کشتن به حق در سه مورد است: کفر بعد از ایمان (کشتن مرتد)، زنا کردن بعد از احصان [۴٩]و کشتن به قصاص «و زنا نمیکنند» یعنی: مقاربت جنسی را بدون ازدواج یا ملک یمین (کنیزی)، حلال نمیشمارند «و هر کسچنین کند» یعنی: چیزی از آنچه را که ذکر شد انجام دهد ؛ «میبیند» و روبرو میشود در آخرت ؛ «اثام را» اثام: مجازات و کیفر است.
﴿يُضَٰعَفۡ لَهُ ٱلۡعَذَابُ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَيَخۡلُدۡ فِيهِۦ مُهَانًا٦٩﴾[الفرقان: ۶٩].
«برای او در روز قیامت عذاب دوچندان میشود و جاودان در آن به خواری و زاری بماند» یعنی: در عذاب دوچندان، به ذلت و حقارت جاودانه میماند.
﴿إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ عَمَلٗا صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِكَ يُبَدِّلُ ٱللَّهُ سَئَِّاتِهِمۡ حَسَنَٰتٖۗ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا٧٠﴾[الفرقان: ٧۰].
«مگر کسی که توبه کند» از شرک «و ایمان آورد» به محمد ص«و کار شایسته پیشه کند» بعد از توبه خویش پس بر این کس عذابی نیست «پس اینان کسانی هستند که خداوند سیئاتشان را به حسنات تبدیل میکند و خدا همواره آمرزنده مهربان است» گناهان را از آنان محو کرده و بهجای آن برایشان نیکیها و طاعات را ـ با حسن عمل و طاعت و انابتشان بهسوی وی ـ به ثبت میرساند.
ابنعباس سمیگوید: «اینان مؤمنانی هستند که قبل از ایمانشان در گناه و بدکرداری قرار داشتند پس خداوند أآنان را از بدیها رویگردان نموده و بهسویحسنات برگردانید و در نتیجه بهجای بدیها، نیکیها را برایشان عوض عنایت فرمود. تبدیل سیئات به حسنات در دنیا این است که خدای متعال برایشان ایمان را بهجای شرک و اخلاص را بهجای شک، عوض عنایت میفرماید و ایشان را از بدکاریها در پناه خویش قرارداده و حفظشان میکند، یعنی به آنان توفیق انجام عمل شایسته با توبه نیکو میدهد چنانکه میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّئَِّاتِۚ﴾[هود: ۱۱۴]. «همانا حسنات سیئات را از بین میبرند» در حدیث شریف آمده است که رسول اکرم صفرمودند: «اتبع السيئة الحسنة تمحها، وخالق الناس بخلق حسن». «بدی را با نیکی دنبال کن، آن را محو میکند و با مردم به اخلاقی نیکو رفتار کن».
ابن کثیر این معنی را ترجیح داده و میگوید: «بدانکه سیئات با توبه نصوح به حسنات تبدیل میشود و این نیست مگر بدین جهت که چون او گذشتهاش را به یاد میآورد، پشیمان شده و استرجاع و استغفار میگوید پس به این اعتبار گناه وی به طاعت تبدیل میشود و بدیها در نامه اعمال وی به حسنات تبدیل میشوند چنانکه در این باره احادیث صحیحی آمده است».
﴿وَمَن تَابَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَإِنَّهُۥ يَتُوبُ إِلَى ٱللَّهِ مَتَابٗا٧١﴾[الفرقان: ٧۱].
«و هرکس توبه کند» و از صدق دل بهسوی خدا أباز گردد «و عمل صالح انجام دهد، حقا که او چنانکه باید و شاید بهسوی خداوند باز میگردد» یعنی: او بهطور راستین و با قوت تمام بهسوی خداوند أباز گشته است. بهقولی معنی این است: هرکس به زبان خویش توبه کند اما آن توبه را با عمل خویش ثابت نگرداند پس آن توبه وی به هیچ وجه سودمند نیست بلکه فقط کسی بهسوی خدا أتوبه راستین (نصوح) کرده است که توبه خویش را با اعمال شایسته، ثابت و محقق گردانیده باشد.
﴿وَٱلَّذِينَ لَا يَشۡهَدُونَ ٱلزُّورَ وَإِذَا مَرُّواْ بِٱللَّغۡوِ مَرُّواْ كِرَامٗا٧٢﴾[الفرقان: ٧۲].
«و» بندگان رحمان «کسانیاند که گواهی دروغ نمیدهند» بهقولی معنی این است: بندگان رحمان کسانیاند که در مجالس باطل حضور نمییابند و آن را مشاهده نمیکنند. (زور) دروغ و باطل است و بالاتر از شرک به خدای متعال دروغی نیست زیرا شرک به خداوند أبزرگتر از (زور) است. آری! حضور در مجالس و محافل بدعت از (زور) است زیرا این محافل دروغ، باطل و علیه دین خدا أاست.
در حدیث شریف آمده است که رسولاکرم صفرمودند: «آیا شما را از بزرگترین کبایر آگاه نگردانم؟ و سه بار این سخن را تکرار کردند. اصحاب گفتند: چرا، یارسولالله! ما را آگاه کنید. فرمودند: شرک به خداوند، نافرمانی والدین و درحالیکه تکیه داده بودند، نشستند و آنگاه فرمودند: هان آگاه باشید: و گفتن دروغ، آگاه باشید: و گواهی دروغ». پس پیوسته آن را تکرار میکردند تا بدانجا که اصحاب با خود گفتند: ای کاش رسول خدا صسکوت کنند. «و چون بر امر لغوی بگذرند، کریمانه میگذرند» یعنی: درحالی از برابر آن کار لغو و بیهوده میگذرند که از آن روگردانند. لغو: هر عمل یا سخن بیهودهای است. یعنی: کسانی که خود را از درآمدن در امور لغو و بیهوده برکنار نگاهداشته و کرامت نفس خویش را پاس میدارند و با اهل لغو معاشرت و همنشینی نمیکنند.
﴿وَٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُواْ بَِٔايَٰتِ رَبِّهِمۡ لَمۡ يَخِرُّواْ عَلَيۡهَا صُمّٗا وَعُمۡيَانٗا٧٣﴾[الفرقان: ٧۳].
«و» بندگان رحمان «کسانیاند که چون آیات پروردگارشان را فرا یادشان آرند» یعنی: قرآن را برایشان بخوانند یا آنچه را که در قرآن از پندها و اندرزها وعبرتهاست به ایشان تذکر دهند «بر آن کور و کر به سجده نمیافتند» بلکه با شنوایی و بینایی بر آن به سجده میافتند و از آن آیات بهره میبرند.
﴿وَٱلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبۡ لَنَا مِنۡ أَزۡوَٰجِنَا وَذُرِّيَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعۡيُنٖ وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِينَ إِمَامًا٧٤﴾[الفرقان: ٧۴].
«و» بندگان رحمان «کسانی اند که میگویند: پروردگارا! به ما از همسران و فرزندانمان آن ده که مایه روشنی چشمان ما باشد» یعنی: آنان را ـ با توفیق بخشیدن ما و آنان به طاعت خویش ـ برای ما شادیبخش و مسرتآفرین قرار ده. «قرهالعین» یعنی: خنکی اشک چشم زیرا خنکی اشک چشم دلیل شادمانی و مسرت است چنانکه گرمی اشک دلیل بر غم و اندوه میباشد.
در حدیث شریف آمده است که رسولاکرم صفرمودند: «چون انسان بمیرد، عمل وی جز از سه چیز قطع میشود: صدقه جاری، عملی سودبخش، یا فرزند صالحی که در حق وی دعا کند». «و ما را پیشوای پرهیزگاران قرار ده» یعنی: ما را الگویی قرار ده که پرهیزگاران به ما در کار خیر اقتدا کنند.
این آیه دلالت روشنی دارد بر اینکه ریاست دینی از اموری است که باید آن را طلب کرد و در آن راغب بود، نه برای فخرکردن به آن بلکه بهجهت نفع بزرگی که مردم در ریاست وی دارند و برای به دست آوردن اجر عظیمی که این ریاست دارد.
پس (آیه ٧۴ تا ۶۳) دربرگیرنده نه صفت برای مؤمنان آراسته به خلعت والای (عبادالرحمن) است.
﴿أُوْلَٰٓئِكَ يُجۡزَوۡنَ ٱلۡغُرۡفَةَ بِمَا صَبَرُواْ وَيُلَقَّوۡنَ فِيهَا تَحِيَّةٗ وَسَلَٰمًا٧٥﴾[الفرقان: ٧۵].
«این گروه» موصوف به اوصاف زیبای ذکر شده در فوق «اند که غرفه را پاداش مییابند» غرفه: یعنی درجه رفیع، عبارت از بلندترین و بهترین منازل بهشت است. پس غرفههای معلای بهشت مخصوص آنان است «بهخاطر صبری که ورزیدهاند» بر مشقتهای تکالیف دینی «و در آنجا با تحیت و سلام روبرو میشوند» یعنی: برخی به برخی دیگر درود و شادباش میگویند، پروردگار سبحان نیز بهسویشان سلام میفرستد و فرشتگان نیز بر آنان سلام و شادباش گفته و برایشان سلامتی از آفات را میخواهند.
﴿خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ حَسُنَتۡ مُسۡتَقَرّٗا وَمُقَامٗا٧٦﴾[الفرقان: ٧۶].
«جاودانه در آنند» یعنی: بدون مرگ و فنا مقیم بهشتند «چه نیکو قرارگاه و چه خوش مقامی است» یعنی: آن غرفهها چه نیکو قرارگاهی است که در آن مستقر میشوند و چه خوش اقامتگاهی است که مقیم آن میگردند. این در مقابل سخن باریتعالی در وصف دوزخ است که قبلا فرمود: ﴿إِنَّهَا سَآءَتۡ مُسۡتَقَرّٗا وَمُقَامٗا٦٦﴾[الفرقان: ۶۶]. «به راستی چه بدقرارگاه و چه بد مقامی است».
﴿قُلۡ مَا يَعۡبَؤُاْ بِكُمۡ رَبِّي لَوۡلَا دُعَآؤُكُمۡۖ فَقَدۡ كَذَّبۡتُمۡ فَسَوۡفَ يَكُونُ لِزَامَۢا٧٧﴾[الفرقان: ٧٧].
«بگو: اگر دعایتان نباشد، پروردگارم به شما هیچ اعتنایی نمیکند» یعنی: شما در نزد خدای متعال هیچ ارج و بهایی ندارید و او به شما هیچ اعتنایی نخواهد داشت، اگر این امر که او را میخوانید و میپرستید در میان نباشد. بدین گونه است که باریتعالی روشن میکند که از اطاعت همگیشان بینیاز است «در حقیقت شما بهتکذیب پرداختهاید» یگانگی خدای سبحان را ای کافران! «پس به زودی لازم خواهد بود» یعنی: به زودی سزای تکذیب گریبانگیر شما خواهد شد. مراد: سزایی است که در روز بدر گریبانگیر مشرکان شد. به قولی: مراد از آن عذاب آخرت است.
با این بیم دهی و هشدار است که پایان سوره به آغاز آن، یعنی آیه اول: ﴿تَبَارَكَ ٱلَّذِي نَزَّلَ ٱلۡفُرۡقَانَ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦ لِيَكُونَ لِلۡعَٰلَمِينَ نَذِيرًا١﴾[الفرقان: ۱]. «بزرگ و خجسته است کسی که بر بنده خود فرقان را نازل کرد تا برای عالمیان هشدار دهندهای باشد» پیوند میخورد.
[۴۸] برای تفصیل بیشتر ، نگاه کنید به کتاب «الظاهره القرآنیه». [۴٩] یعنی : زنای مرد محصن و زن محصنه (مرد و زن دارای همسر).