بيماری جسم
بیماری جسم، نقطهی مقابل صحت وسلامتی آن است و طبیعی است که بیماری، قوای طبیعی بدن را فاسد میکند واز بین میبرد مانند: فاسد شدن قوای مدرکه، بدینصورت که کاملاً از بین بروند مانند نابینا شدن و لال شدن. یا کاملاً از بین نروند، ولی به گونهای باشند که چیز ها را وارونه ببینند و احساس نمایند. مثلاً شیرین را تلخ وتلخ را شیرین درک کنند. ویا چیزهایی را که در عالم خارج وجود ندارند به ذهن خطور کندکه وجود دارند. ودر این راستا ذهن و ادراکات بشری دچار هرج ومرج و تداخل بشود.
و نمونههای دیگری از فاسدشدن حرکت طبیعی بدن، ضعیف شدن دستگاه هاضمه و گوارش و ناپسند داشتن غذاهای سالم ومورد نیاز بدن و دوستداشتن چیزهای مضر برای بدن را میتوان نام برد که اینگونه بیماریها باعث رنج فراوان برای جسم آدمی میشوند. ولی با وجود اینگونه بیماریها، بدن کاملاً نابود نمیشود بلکه به سبب مختلشدن حرکت ارادی آن، دردهایی به سبب فساد کمی یا کیفی نصیب بدن میشود. و فساد کمی ممکن است به خاطر نقصی باشد که با خوردن غذا رفع شود ویا بخاطر زیادتی باشد که با استفراغ و کم خوری رفع گردد اما فساد کیفی ممکن است به خاطرعوامل بیرونی مثل سردی یا گرمی باشد که با به اعتدال رساندن آنها میتوان آن را مداوا کرد.
و همچنین با بیماری قلب، نیز نوعی فساد در قوای فکری و ارادی فرد پدید میآید. و برایش شبهاتی پیش میآید که حق را نمیبیند و یا آن را وارونه میبیند به گونهای که حق را زشت پنداشته، باطل را دوست میدارد اینجاست که نزد او حق، قالب باطل و باطل قالب حق را پیدا میکند و محاسبات او در مورد تمام مسائل، اشتباه و وارونه درمیآیند. به همین خاطر است که برخی «مرض القلب» را به تردیدها و گمانها تفسیر کردهاند، مثل تفسیر مجاهد [۱]و قتاده [۲]از این فرموده خداوند که میفرماید:
﴿فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ﴾[البقرة: ۱۰].
«در دلهایشان مریضی است».
یعنی در دلهایشان شک، تردید و گمان وجود دارد وگاهی به شهوت زنا تفسیر کردهاند، مثل تفسیر این فرمودهی خداوند که میفرماید:
﴿فَيَطۡمَعَ ٱلَّذِي فِي قَلۡبِهِۦ مَرَضٞ﴾[الأحزاب: ۳۲].
«پس طمع میکند آنکه در دلش مریضی است».
یعنی در دلش حب زنا وجود دارد. چنانکه الخرائطی کتاب «اعتلال القلوب» را در مورد بیماری شهوت نوشت. خلاصه اینکه بیمار، همواره در معرض نابودی است. گرما و سرمای اندک او را از پا در میآورد. و انسان بیمار از صحت و توانایی که انسانهای سالم و قوی از آن برخوردار میباشند، برخوردار نیست.
صحت وسلامتی به وسیلهی عواملش حاصل میشود وبا اضدادش از بین میرود و عوامل مریضی، مرض را قویتر میکنند ولی با مداوا بیماری از بین میرود. پس زمانی که عوامل بیماری پیدا شد فرد بیمار میشود و بیماری او شدت پیدا میکند و قوای جسمیاش تحلیل میرود تا جایی که فرد نابود میشود. اما اگرمداوا بشود، به تدریج بیماری او از بین میرود.
[۱] مجاهد: مجاهد بن جبیر ابو الحجاج المکی المخزومی، ۳۰ بار قرآن را نزد عبدالله بن عباس خوانده است. متولد سال ۲۱ هـ . ق و در حالت سجده در سال ۱۰۰ هـ . ق دافانی را وداع گفت. [۲] قتاده: قتاده بن دعامة السوسی ابوالخطاب البصری،درسال ۶۰ﻫ. ق متولد شد ودرسال ۱۱۷ﻫ. ق دارفانی را وداع گفت. مجاهد و قتاده هردو از شاگردان برجستهی عبدالله بن عباس(ب) بودند.