غایة الاختصار مشهور به ابوشجاع - فقه شافعی

کتابیست در بیان حدود

کتابیست در بیان حدود

کِتَابُ الحُدُودِ

والزّاني علی ضربین: محصن، وغیر محصن. فالمحصن حدّه الرّجم، وغیر المحصن حدّه مائة جلدة وتغریب عامٍ إلی مسافة القصر، وشرائط الإحصان أربعة: البلوغ، والعقل، والحرّیّة، ووجود الوطء في نکاح صحیح. والعبد والأمة حدّهما نصف حدّ الحرّ، وحکم اللواط وإتیان البهائم کحکم الزّنا. ومن وطيء فیما دون الفرج عزّر، ولا یبلغ بالتّعزیر أدنی الحدود.

(حدود جمع حدّ است، و حدّ: بر فاصلۀ میان دو چیز گفته می‌شود. کسی که به معصیت افتاد مثل این است که فاصلۀ میان طاعت و معصیت برداشته از حدود طاعت و مرز آن گذشته به معصیت رسیده است) و زناکار بر دو گونه است: زناکار محصن، و زناکار غیر محصن. امّا زناکار محصن که حدّ او سنگسار کردن است. و زنا کار غیر محصن حدّش یکصد چوب زدنش و یکسال به غربت فرستادنش تا محلّی که از محلّ زنا کاریش شانزده فرسخ دور باشد. (به غربت فرستادن برای این است که شاید در محلّش وسائلی پیش آمده که این عمل شنیع برایش فراهم گردیده باشد، و با فرستادنش به غربت و دوری از وسائل آن عمل بتواند خود را اصلاح کند و دوباره برایش تکرار نشود. همانطور که تشخیص اطبّاء و دوای مورد تجربه شان به نفع بیمار است، همانطور هم آنچه از حدود که شریعت معیّن فرموده است به نفع بزهکاران است) و شرط‌های محصن شدن چهار است: بالغ بودن، خردمندی، و آزادی، و داماد شدن در عقد نکاح صحیح که زن را تصرّف نماید. (هر گاه کسی که بالغ و عاقل و آزاد است و داماد هم شده زنا نماید، او محصن بوده و حدّ او رجم یعنی سنگسار کردن اوست) برده و کنیز حدّشان نصف حدّ آزاد است. و حکم لواط و نزدیک شدن با حیوانات همان حکم زنا است. (لواط که عبارت از نزدیک شدن مرد با مرد است با آنکه حدّ آن حدّ زنا است، با آن حال نشانۀ سقوط در پرتگاه بدبختی و از دست دادن شرف انسانیت و جوانمردی است. و تا کنون دیده نشده است که در حیوانات دو نر با هم جمع شوند، عملی که حتّی سگ هم از آن دور است، چگونه نزد مردی که بقیّه ای از انسانیت در وجودشان باشد، پیش می‌آید) (و اینکه ابوشجاع فرمود که جمع شدن با حیوانات حکم زنا دارد، قولی است ضعیف و معتمد این است که موجب تعزیر و ادب دادن است، نه حدّ زنا). و کسی که نزدیکی در غیر شرمگاه نمود (به اینکه رانش را به ران زنی کشید یا زنی را بوسید) ادب داده می‌شود. (و تعزیر که به معنی ادب دادن است در نظر حاکم می‌باشد). و حاکم تعزیر را به کم‌ترین حدود که حدّ شرابخوارگی و آن چهل چوب است، نرساند.

فصل: وإذا قذف غیره بالزّنا فعلیه حدّ القذف بثمانية شرائط: ثلاثة منها في القاذف وهو: أن یکون بالغاً، عاقلاً، وأن لا یکون والداً للمقذوف. وخمسة في المقذوف، وهو: أن یکون مسلماً، بالغاً، عاقلاً، حرّاً، عفیفاً. ویحدّ الحرّ ثمانین والعبد أربعین. ویسقط حدّ القذف بثلاثة أشیاء: إقامة البیّنة أو عفو المقذوف أو الّلعان في حقّ الزّوجة،

فصل: ومن شرب خمراً أو شراباً مسکراً، يحدّ أربعین، ویجوز أن یبلغ به ثمانین علی وجه التّعزیر، ویجب علیه بأحد أمرین: بالبیّنة أو الإقرار. ولا یحدّ بالقيء والاستنکاه.

فصل:

و هر گاه دیگری به زناکاری تهمت داد، (مثل اینکه به دیگری گفت که: تو زناکاری)، پس واجب است بر تهمت زننده، حدّ قذف که آن هشتاد چوب است به هشت شرط: سه شرط که باید در تهمت زننده بجا آید و آن سه عبارت است از: ۱- بالغ بودن تهمت زننده ۲- و عاقل بودنش، ۳- و اینکه تهمت زننده، پدر تهمت داده شده نباشد، (زیرا پدر اگر تهمت زنا به فرزندش داد، حدّ قذف زده نمی‌شود). و پنج شرط است که در تهمت داده شده بجا آید: ۱- مسلمان باشد، ۲- بالغ ۳- و خردمند باشد، ۴- آزاد باشد، ۵- پاکدامن باشد. و حدّ قذف برای شخص آزاد هشتاد چوب است، و حدّ قذف برای برده که اگر برده تهمت داد، چهل چوب زده می‌شود. و حدّ تهمت می‌افتد به سه چیز: بر پا داشتن گواهان به اینکه چهار نفر گواهی بدهند که تهمت داده شده مرتکب زنا شده است، و یا اینکه تهمت داده شده از تهمت زننده گذشت نماید، یا اگر شوهر تهمت زنا به زوجه‌اش داد ملاعنه نماید - به تفصیلی که در فصل لعان گذشت.

فصل:

و کسی که آشامید خمر یا هر مشروب مست کننده ای را (خمر گفته می‌شود به مسکری که از آب انگور درست شود، و آنچه از غیر آب انگور باشد نَبِیذنامند، در حکم هر مست کننده ای از حیث حد یکسانند) حد زده می‌شود چهل تازیانه. ودرست است که حاکم حد شرابخوار را به هشتاد تازیانه برساند برای ادب دادنش. وحد واجب می‌شود بر شرابخوار به شرابخواریش، وثابت می‌شود نزد حاکم برای اجرای حد بر او به دو چیز: گواهان به اینکه به دو گواه ثابت شود شراب خردنش، ویا اقرار کردن شرابخوار، وحد زده نمی‌شود به قئکردن ویا بوی مشروب از دهنش آمدن.

فصل: وتقطع ید السّارق بثلاثة شرائط: أن یکون بالغاً عاقلاً وأن یسرق نصاباً، قیمته ربع دینار من حرز مثله، لا ملک له فیه، ولا شبهة في مال المسروق منه. تقطع یده الیمني من مفصل الکوع، فإن سرق ثانیاً قطعت رِجله الیسری، فإن سرق ثالثاً قطعت یده الیسری، فإن سرق رابعاً قطعت رجله الیمني، فإن سرق بعد ذلک عزّر وقیل یقتل صبراً.

فصل: وقطّاع الطّریق علی أربعة أقسام: إن قتلوا ولم یأخذوا المال قتلوا، فإن قتلوا وأخذوا المال قتلوا وصلبوا، وإن أخذوا المال ولم یقتلوا تقطع أیدیهم وأرجلهم من خلاف. فإن أخافوا السّبیل ولم یأخذوا مالاً ولم یقتلوا، حُسِبوا وعزّروا، ومن تاب منهم قبل القدرة علیه سقط عنه الحدّ وأخذ بالحقوق.

فصل:

وبریده می‌شود دست دزد به سه شرط: آنکه بالغ باشد وعاقل باشد، آنکه بدزد نصاب دزدی را که قیمت آن ربع مثقلال طلا است. از ظرف مانند آن بدزدد، خودش در آن مال دزدیده شده حق ملکیت نباشد. وشبهه هم در مال دزدیده شده نداشته باشد (اما کودک نا بالغ وهمچنین دیوانه اگر دزدیدند، ودستشان بریده نمی‌شود، واگر مال دزدیده شده کم‌تر از قیمت ربع مثقال طلا است، هم دست دزد بریده نمی‌شود، واگر دزد از حرز ننموده مثلا از ثمر نخل خورده باشد، دست او بریده نمی‌شود، واگر شبهه در آن مال دارد، دستش بریده نمی‌شود، مثلا پسر اگر مال پدر دزدید، دستش بریده نمی‌شود، وپدر اگر مال فرزندش دزدید، دستش بریده نمی‌شود کسی که در مال حق مالکیت دارد، مثلا اگر یکی از شرکاء از مال شرکت دزدید، دستش بریده نمی‌شود). وبریده می‌شود دست راست دزد از پیوند میان کف وساعد. اگر دومین بار دزدی نمود، پای چپش بریده شود. اگر سومین بار دزدی نمود، دست چپش بریده می‌شود. و اگر چهارمین بار دزدی نمود، پای راستش بریده می‌شود. (پس از بریدن محل بریدگی را در روغن داغ فرو می‌برند، تا بریان شود واز خون ریزی جلو گیری نماید. وقیمت این روغن از مال دزد پرداخته می‌شود). واگر بعد از چهار بار وآن بریدن دست و پاها، باز هم به دزدی ادامه داد ادب می‌شود. وقولی است کشتن او به صبر یعنی زندان کردنش تا بمیرد، و حدیثی که فرموده است: «اگر پنجمین بار دزدی نمود کشته شود»، آن حدیث منسوخ است.

فصل: وراهزنان بر چهار قسم‌اند: ۱- اگر مسافران را می‌کشند ولی مالشان را نمی‌گیرند، فقط کشته می‌شوند، ۲- اگر مسافران را می‌کشند و مالشان را هم می‌گیرند، که هم کشته می‌شوند و هم به صلابه زده می‌شوند، ۳- اگر مال می‌گیرند، ولی نمی‌کشند، که دست وپایشان بر خلاف بریده می‌شود؛ یعنی دست راست و پای چپش بریده می‌شود. ۴- پس اگر راه را ترساندند ولی نه مال را گرفتند ونه کسی را کشتند بلکه فقط تهدید می‌کنند، وترس در راهگذاران ایجاد می‌کنند که زندان کرده می‌شوند، ادب داده می‌شوند، وکسی از آن‌ها که پیش از دست یافتن بر او، توبه نمود، حد راهزنی از اومی افتد و مطالبه می‌شود به حقوق. (مثلا اگر مال کسی را گرفته باید پس بدهد واگر کسی را کشته است فقط کشته می‌شود).

فصل: ومن قصد بأذي في نفسه أو حریمه فقاتل عن ذلک وقتل فلاضمان عیله، وعلی راکب الدابة ضمان ما أتلفته دابته.

فصل: ویقاتل أهل البغي بثلاثة شرائط: أن یکونوا في منعة، وأن یخرجوا عن قبضة الإمام، وأن یکون لهم تأویل سائغ، ولا يقتل أسیرهم ولا یغنم مالهم ولا یذفف علی جریحهم.

فصل: ومن أرتد عن الإسلام استتیب ثلاثا، فإن تاب وإلا قتل ولم یغسل ولم یصل علیه ولم یدفن في مقابر المسلمین.

فصل: وتارک الصلاة علی ضربین: أحدهما أن یترکها غیر معتقد لوجوبها فحکمهم حکم المرتد، والثاني أن یترکها کسلا معتقدا لوجوبها، فلیستاب، فان تاب وصلی وإلا قتل حدا وکان حکمه حکم المسلمین.

فصل:

و کسی که قصد اذیّت او شد، به آزردنش یا آسیب رسانیدن به مالش یا دستبرد در ناموسش، و او دفاع نمود و در همین دفاع قصد بدکننده را کشت، پس غرامتی بر او نیست (زیرا دفاع از خود و مال و ناموس حقّ هر فردی است، و کسی که به قصد اذیّت به یکی از آن سه هجوم آورد و کشته شد، خون ندارد، و دفاع کننده را غرامتی لازم نیاید) و لازم است بر کسی که سوار بر حیوان است، اگر در آن موقع چیزی را تلف نمود، غرامت آن لازم سوار است. (زیرا موقعی که حیوان در اختیار سوار است، سوار می‌تواند آن را از تلف کردن باز دارد، اگر جلوگیری نکرد، غرامت می‌کشد. امّا حیوانی که به اذیّت معروف نشده است و صاحب آن همراهش نیست، اگر به روز چیزی را تلف کند، غرامت ندارد و اگر به شب چیزی را تلف نمود به سبب تقصیر صاحبش که آن را نسبت بود، صاحبش غرامت می‌کشد).

فصل:

و جنگ می‌شود با یاغیان به سه شرط: ۱- آنکه یاغیان دارای قدرت و نیروئی باشند، ۲- و آنکه از زیر حکم امام بیرون باشند، ۳- و آنکه دست آویزی که روا باشد داشته باشند. (اگر دارای قدرت و ساز و برگ جنگی نیستند و سرکرده ای ندارند راهزن نامیده می‌شوند نه یاغی، و اگر از زیر حکم امام بیرون نباشد، یاغی نیستند و نمی‌توان با آن‌ها جنگید، و اگر دستاویزی ندارند و فقط به قصد فتنه و آشوب گری یاغی شده‌اند، مشمول این حکم نیستند، یعنی کسانی یاغی شناخته می‌شوند که دارای قدرت و نیرو باشند و ساز و برگ جنگلی و سرکرده داشته باشند، و از زیر حکم امام بیرون باشند، و دستاویزی داشته باشند، مثلاً بگویند: بیرون رفتنشان از فرمان امام به سبب ستمگری امام است). در این صورت کشته نمی‌شود کسی از ایشان که بندی (اسیر) شد، و غنیمت نمی‌شود مالشان بلکه پس از به فرمان آوردنشان مالشان به خودشان پس داده می‌شود و کشته نمی‌شود زخمیشان بلکه به درمان و علاج زخمیشان بهبود داده می‌شود، زیرا قصد از جنگ به فرمان آوردنشان و آسوده ساختن آنان و دیگران است.

فصل:

و کسی که برگشت از دین اسلام طلب توبه می‌شود از او تا سه روز. پس اگر توبه کرد که معلوم، و اگر توبه نکرد کشته می‌شود. و پس از کشتنش شسته نمی‌شود، و نماز بر او خوانده نمی‌شود، و دفن کرده نمی‌شود در گورستان مسلمانان. (زیرا برگشتن از دین به کلّی از احترام افتاده است، لاشه او را بدون انجام دادن تشریفات احترام، بیرون انداخته می‌شود. از دین برگشتن بزرگ‌ترین گناهان کبیره است، و سرآمد زشتی‌ها است).

فصل:

و تارک الصّلاۀ یعنی کسی که نماز نمی‌خواند، بر دو گونه است: یکی کسی که نماز را نمی‌خواهند در حالی که عقیده به وجوب آن ندارد، و می‌گوید: نماز لازم نیست، که این شخص مرتدّ شناخته می‌شود، و حکم مرتدّ فصل پیش یاد شد. و دوم کسی که عقیده به واجب بودن نماز دارد، ولی از روی سستی نماز نمی‌خواند، پس طلب توبه می‌شود از او، اگر توبه کرد و نماز خواند که معلوم، و گرنه که توبه نکرد و نماز نخواند، کشته می‌شود و کشتن حدّ او است. و می‌باشد حکم او پس از کشتنش حکم مسلمانان. (یعنی شسته می‌شود و کفن کرده می‌شود و نماز بر او خوانده می‌شود و در گورستان مسلمانان دفن می‌شود).