شمع های فروزان تاریخ

خبيب ابن عدیس

خبيب ابن عدیس

نگاهی دیگر به قرن اول، به خبیب ابن عدیسآن معلم اسلام و صحابه قهرمان هنگامی که برای تعلیم قرآن و تربیت اسلامی از خانه‌اش بیرون می‌رود تا بمردم درس عقیده و قرآن بیاموزد کفار او را اسیر گرفته و برای اعدام به مکه می‌برند، مردم مکه برای تماشا در صحنه شهادتش جمع می‌شوند.

این ستمگران با کینه و حسدی که از جنگ بدر با مسلمانان داشتند حتی زنان و کودکان را هم جمع کرده بودند، همه باهم آماده بودند تا هر کدام تکه گوشتی از جنازه‌اش گرفته و بیماری کینه و حسد شانرا با آن معالجه کنند.

آری! جلادان و ستمگران کافر دایم چنین‌اند و تا قلب مؤمنان را با شمشیر و نیزه‌شان پاره پاره نکنند هرگز خشم و غضب‌شان فرو نمی‌نشیند، و سپس چوبه دار را نصب کردند بنا به تقاضایی که کرده بود اجازه دادند تا دو رکعت نماز بخواند با اطمینان کامل دو رکعت نماز ادا کرد و رو به آن‌ها کرد و گفت: قسم بخدا اگر خوف این نمی‌بود که شما مرا متهم به ترس از مرگ کنید نمازم را طولانی‌تر می‌گرفتم.

با ختم این گفته به چوبۀ دار بالایش کردند.

حال ببین که مکر و نیرنگ کافران ستمگر تا به کجا ادامه دارد:

می‌گویند: آیا راضی هستی که محمدصبجای تو به دار آویخته شود و تو سالم پیش خانواده و فرزندانت برگردی؟ بشنو که این فرزند تربیت یافته در دامن اسلام چگونه جواب می‌دهد: «بخدا قسم هرگز راضی نیستم که حتی خاری هم به پای پیامبرصبخلد و من سالم بخانه‌ام برگردم. هرگز».

و دعا کرد که خدایا، این دشمنان دینت را سرنگون کن، همه از ترس این که مبادا عذابی نازل شود به زمین افتادند اما وقتی که دیدند عذاب نازل نشد خداوند آن‌ها را مهلت داد بار دیگر با چاقوها و نیزه‌هایشان به آن حمله بردند و گوشتش را بریدن گرفتند خون ریختن گرفت، و او فریاد می‌کشید، فریادی که به گوش هر سنگ و چوبی طنین افکنده بود فریادش را همین جملات تشکیل می‌داد:

لست أبـالي حيـن أقتـل مسلماً
على أي جنب كان في الله مصرعي
وذلك في ذات الإله وإن يشأ
يبـارك عـلى أوصال شلو ممـزعي

باک ندارم از مردن ما دامی که مسلمان کشته می‌شوم. و چون در راه خدا هستم بهر پهلوئی که باشم باک نیست، و همۀ این کارها بقدرت خداست، اگر بخواهد برکت می‌اندازد بر بندهای گوشت ریزه ریزه‌ام.

و خوش بختانه دعای خبیب قبول شد و نامش تا روز قیامت در تاریخ در ردیف قربانیان راه خدا ثبت گردید.

آری! خبیب ابن عدی خود به تنهایی یک امت بود و خود پیشوایی شد برای همه داعیان راه خداأتا امروز، که هر کدام از پیروانش را به پای دار برده می‌شود خنده کنان از مرگ اسقبال می‌کند و رمز پیروزی خبیب را بر زبان دارد که «لست أبالي حين أقتل مسلماً علي أي جنب كان في الله مصرعي»مرگش زندگی بود و زندگی‌اش برای دعوت.

بله! این دعوت خدا است، و دعوت خدا به مردن یک دعوتگر نمی‌میرد، و به فلج شدن یک داعی فلج نمی‌شود، داعی می‌رود ولی دعوت باقی می‌ماند. پیامبرصمی‌میرد و دعوت باقی می‌ماند.

﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِيْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡۚ وَمَن يَنقَلِبۡ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِ فَلَن يَضُرَّ ٱللَّهَ شَيۡ‍ٔٗاۗ وَسَيَجۡزِي ٱللَّهُ ٱلشَّٰكِرِينَ ١٤٤[آل عمران: ۱۴۴].

«و محمدصفرستاده‌ای بیش نیست، و پیامبرانی پیش از او نیز گذشتند، آیا اگر پیامبر بمیرد یا کشته شود شما از دین تان بر می‌گردید و اگر کسی برگردد بخدا هیچ ضرری نمی‌رساند و بزودی خداوند پاداش خواهد داد سپاسگذاران را».