شمع های فروزان تاریخ

عاصم ابن ثابتس

عاصم ابن ثابتس

باز هم جوانمرد و مبارز دیگری را ببینید که چگونه با قلبی سر شار از ایمان، به جهاد و مبارزه می‌پردازد، و عهدی که با خدا می‌کند خداوند وعده‌اش را بر او صادق می‌گرداند، او عاصم ابن ثابت است، هنگامی که می‌شنود (سلافه) آن زن کینه‌جوئی که عاصم شوهر و برادر او را در جنگ بدر کشته بود قسم یاد کرده که در کاسه سرش شراب بنوشد می‌ایستد و دعا می‌کند:

ای ذاتی که اله و کارسازی جز تو نیست، تو را بذات خودت سوگند که بعد از شهادتم کفار به جسدم دست نرسانند، و چنین شد. هنگامی که با خبیبسبعد از قهرمانی‌های دل انگیزی در محاصره قرار می‌گیرد، و بالآخره بر اثر ضربه‌ای که به او می‌رسد بزمین می‌افتد و شهید می‌شود. وقتی که سلافه این خبر را می‌شنود اعلان می‌کند که هرکس سر عاصم را برایم بیاورد. به اندازه وزنش برای او طلا خواهم داد، مردم شتابان به آن سو می‌دویدند و هر کس به نحوی می‌کوشید، کسانی که زودتر رسیدند و می‌خواستند سر عاصم را ببرند دیدند که ناگهان لشکر زنبوران به آن‌ها حمله‌ور شد وقتی که خود را عاجز دیدند تصمیم گرفتند تا شب هنگام وقتی که زنبوران بخانه‌هایشان بر می‌گردند کارشانرا شروع کنند تا مغرب انتظار کشیدند لشکر خدا مسؤلیتش بپایان رسید، بله! زنبورها نیز لشکر خدایند و او برای نصرت دینش طوری که از پرندگان ابابیل کار گرفت همچنین می‌تواند برای وفا به وعده خود، و حفاظت عاصم، از زنبورها نیز استفاده کند همانگونه که پیامبرش را با عنکبوت و کبوتر نصرت داد، می‌تواند با سیل خروشان نیز جسد بندۀ صادقش را حفاظت کند و در جای امنی به خاک سپارد.

﴿وَلِلَّهِ جُنُودُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ[الفتح: ۷]. «و تمام لشکرهای آسمان و زمین در اختیار خداست». ﴿وَمَا يَعۡلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَۚ[المدثر: ۳۱]. «و کسی جز پروردگارت تعداد لشکرهای او را نمی‌داند».

به هر حال، زنبورها مأموریت‌شان به پایان رسید، و بخانه‌های‌شان برگشتند ناگهان صدای فش فش سیل، دشمنان را به هراس انداخت، صدائی که گوش‌ها را کر می‌کرد و زمین را در زیر پای‌شان می‌جنبانید، با شتاب و عجله تمام بالای تپه رفتند تا ببینند که چه چیز دیگری مانع کارشان می‌شود ناگاه دیدند که سیل مست و خروشان، سنگلاخ‌های بزرگ را با خود سرازیر کرده است و موج‌هایی که از تصادم سنگلاخ‌ها پیدا می‌شود خود را به ایشان نزدیکتر می‌کند، و کف‌های خاک آلودی که روی آب شنا می‌کند هر لحظه وحشت دیگری در دل‌های‌شان می‌افکند، بالآخره چاره‌ای جز فرار نیافتند و چنان هیبتی در دل‌های‌شان افتاد که از جائزه فراموش کردند. سیل هم وظیفه‌اش را انجام داد عاصم شهید را با خود به نقطه دیگری برد و در کناره‌ای دفنش کرد. اگر شنیده باشید: «دفين الله في الأرض»«کسیکه خدا او را در زمین دفن کرده است» همین عاصم ابن ثابت است، چون او به پیمانش با خدا وفا کرد خدا نیز وعده‌اش را صادق گردانید.