خنساءل
خنساء! ای خواهرم! بیا و مردمم را درس ایمان بیاموز. درس اخلاق و جهاد بیاموز، وحکایت کن که چگونه چهار فرزندت را با عشق سر شار به جهاد به پیشگاه پروردگارت تقدیم کردی، حکایت کن یا اجازه بده تا حکایت کنم، آن صبح دم که ندای جهاد در گوشها طنین افکنده بود و میدان جنگ در انتظار قربانیان مکتب پیامبرصچشم گشوده بود، خنساء هر چهار فرزندش را بدورش مینشاند و میگوید: فرزندانم، بخدا سوگند که هرگز به پدرت خیانت نکردهام، مطمئین باشید که همهتان فرزند پاک مادر هستید. فرزندانم! مبادا از میدان جنگ فرار نموده و دشمنانتان را علیه خود تشویق کنید؟ ای فرزندانم! بشتابید بسوی جنت، جنتی که خدا برایتان وعده داده است، و کوشش کنید که در میدان جنگ جاهای مشکلتر را بگیرید، فرزندان حلالزاده باشیندن درس مادر از جا میپرند و عمیروار بسوی میدان جنگ میشتابند و هر کدام کوشش میکند تا شهادت را زودتر از دیگر استقبال کند خلاصه اینکه معرکه به پایان میرسد، لشکر اسلام پیروز میشود، کفر با شکست ناهنجاری رو برو میشود، لشکریان اسلام با اطمینان کامل بسوی مدینه سرا زیر میشوند، زنها در انتظار شوهران، و مادرها در انتظار فرزندانشان نشستهاند، خنساء نیز در همین انتظار بود تا گذارش قهرمانیهای فرزندانش را دریابد، که ناگهان فرماندهان لشکر، و لشکریان مسلمان، وحتی عده ای مجروح که با خونشان رنگین هستند همه با هم به استقبال خنساء میشتابند تا مژده شهادت چهار فرزندش را به او تقدیم کنند. یکی پیش آمد و گفت: مادرم! شهادت چهار فرزندت را بتو تبریک میگویم، خنساء دست بسوی آسمان بلند میکند و میگوید: سپاس بیپایان ذاتی را که با شهادت چهار فرزندم مرا شرافت بخشید، پروردگارا! از تو میخواهم که مرا با چهار فرزندم در بهشت جاویدانت یکجا کنی ولی یک قطره اشک هم از چشمش پائین نیامد. در صورتی که وقتی برادرش صخر در حالت کفر کشته شد نه تنها در جاهلیت بلکه زمانی که به اسلام هم مشرف شده بود برایش گریه میکرد، کسی از او پرسید که چرا برای برادر کافرت گریه میکنی حال اینکه میدانی او کافر است و جایش دوزخ است؟ گفت: چون کافر است برایش گریه میکنم و تأسف میخورم! اگر مسلمان میبود گریه نمیکردم زیرا میدانستم که خداوند جایش را در بهترین طبقات جنت مشخص کرده است.
آری، خنساء در سایه قرآن زندگی میکرد و آیاتش را خوانده بود که خداوندأمیفرماید:
﴿قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ فَبِذَٰلِكَ فَلۡيَفۡرَحُواْ هُوَ خَيۡرٞ مِّمَّا يَجۡمَعُونَ ٥٨﴾[یونس: ۵۸]. «بگو: (ای پیامبر، مسلمانها) باید بفضل و رحمت خداوند خوشحال باشند زیرا فضل و رحمت او بهتر است از آنچه آنها جمع میکنند». چه مال و منال باشد، چه رتبه و شهرت باشد، چه قدرت و لشکر، و چه بهترین نعمتهای دنیا باشد، رحمت خداوند از همه آنها بهتر است، زیرا که دنیا به اندازه بال پشهای هم در نزد خداوند ارزش ندارد.