شمع های فروزان تاریخ

نسيبه انصاریل

نسيبه انصاریل

نگاهی دیگر بگذشته، به تاریخ نسیبه، نسیبه انصاری، فرزندش با مسیلمه کذاب دچار میشود، مسلمیه از او می‌پرسد که آیا به پیامبری‌ام ایمان داری؟ طبعاً جواب منفی است. سپس می‌پرسد: آیا به پیامبری محمد ایمان داری؟ می‌گوید: (صلی الله علیه و سلم). دست و پایش را قطع می‌کند خون از چهار طرفش جاری می‌شود! باز می‌پرسد: آیا به پیامبری‌ام ایمان داری می‌گوید: نمی‌شنوم، می‌پرسد: به پیامبری محمد ایمان داری می‌گوید: (صلی الله علیه وسلم)، این پیامبر دروغین دو چشمش را بیرون می‌آورد، زبانش را از بیخ می‌برد و جسمش را در آتش می‌اندازد.

بشنو، بشنو ای دعوتگر، ای مبارز راه قرآن، ای آمر به معروف و ای ناهی از منکر، ای جوانی که مبارزه‌ات ادامه دارد، با خبر باش که دعوت مشکل است، راه دعوت راه صعب العبوری است که از آن به آسانی نتوان عبور کرد. دعوتگران در طول تاریخ به مشکلاتی دشوارتر ازین رو برو شده‌اند حتی اینکه صمیمی‌ترین دوستان و مخلصان‌شان که پدر و مادر باشد سدی بس عظیم در راه دعوت واقع شده‌اند، بهر حال مادر حبیب با دو فرزند دیگرش عبدالله و وحشی انتقام حبیب را از مسیلمه کذاب می‌گیرد، هنگامی که او را محاصره می‌کنند نسیبه مادر حبیب، نسیبه مادر همه مبارزان تاریخ، چنان ضربه محکمی بر تنش حواله می‌کند که تکه گوشتش چون پرنده تیزبال از جلو چشمانش به هوا پرواز می‌کند، عبدالله پیش می‌آید و ضربه دیگری به گردنش حواله می‌کند، و آخرین ضربه را وحشی با نیزه‌اش برسینه او می‌کوبد، چنان می‌کوبد که بر دیوار می‌چسبد، این همان نیزه‌ای است که قبل از مسلمان شدنش با آن سید الشهداء را به شهادت رسانده، و چنانکه خودش می‌گفت: با این نیزه بهترین مردم را کشته بودم و الآن با همین نیزه بدترین مردم را کشتم، این نیکی‌ام در مقابل آن بدی‌ای که کرده بودم، حمزهسسردار شهداء، عموی پیامبر، شهیدی که پیامبرصچندین بار برآن جنازه می‌خواند. اما فراموش نکنید که اسلام یگانه مکتب انسان‌ساز جهان بشریت است که معلم آن قاتل عمویش را بخاطر اینکه در مکتبش داخل می‌شود می‌بخشد. ببینید که سیاست اسلام، عدالت اجتماعی، حلم و برد باری، عفو و در گذری اخلاق اسلامی را چگونه بما می‌آموزد، بهر صورت، نسیبه بنت کعب انصاری، همین نسیبه مادر حبیب است که در زمان خلافت ابوبکر صدیقسهنگامی که جنگ با مرتدین شروع شده بود خدمت ابوبکر رسید و گفت: ترا بخدا سوگند مرا از جهاد در راه خدا باز مدار، ابوبکرسگفت: شیر زنانی، چون تو هرگز باز داشته نمی‌شوند، و این همان مادری بود که پیامبرصبه او وعده داده بود که در جنت با او خواهد بود، این امتیاز را زمانی گرفت که با پیامبرصدر یک سنگر می‌جنگید، و از هرطرف از پیامبرصدفاع میکرد، خود پیامبرصمی‌فرماید: نسیبه طوری در چهار طرفم می‌جنگید که فکر می‌کردم غیر از او کسی دیگر در میدان جنگ وجود ندارد، همان نسیبه‌ای که در یکی از جنگ‌ها به فرماندهی خالد ابن ولیدسشرکت کرد، هنگامی که دست راستش قطع می‌شود به چادرش می‌پیچاند، وقتی زن‌ها از او می‌پرسند که دستت کجاست؟ خجالت میکشد دستش را نشان دهد مبادا اینکه ریا شود، خبر به حضرت عمرسمیرسد. عمرسمردم را جمع می‌کند و سخنرانی‌اش را به همین موضوع تخصیص می‌دهد و خطاب به زن‌ها می‌گوید: آیا شما زنی را مسخره می‌کنید که دستش پیش از خودش به جنت رفته است، وقتی که این سخن را می‌شنود مژده پیروزی را برخود تبریک می‌گوید. ای کاش امروز هم خواهران و برادران ما چنین بودند و درس اخلاص و ایمان، و عشق به جهاد، را از این مادر ارجمند می‌آموختند، اگر این کافی نیست آموزگار دیگری هم انتخاب کنیم.