عمير ابن حمامس
کمی به عقب بر میگردیم، به قرن اول نگاهی به خیر القرون میافکنیم، بهترین قرنها، عمیر بن حمام در غزوه بدر، پیامبر میگوید: کسی که امروز با مشرکان بجنگد. در حالی که جنگ با کافر را ثواب بداند و در مقابلش صبر کند سپس کشته شود خداوندأدر جنت داخلش میکند، بشتابید به سوی جنتی که پهنای آن چون پهنای آسمان و زمین است. عمیر با تعجب میگوید: به به! ای پیامبر، آیا اگر من هم با مشرکان بجنگم وکشته شوم پروردگارم مرا در جنت داخل میکند؟.
پیامبرصفرمود: بله، تو هم اگر با دشمنان خدا بجنگی و کشته شوی خداوند ترا در جنت داخل میکند. عمیر چند دانه خرمایی که بدست دارد میاندازد و میگوید: اگر صبر کنم تا ترا بخورم دیر خواهد شد سپس شمشیرش را میکشد و شتابان بسوی دشمن میرود زمزمه کنان خود را بدشمن میرساند. قبل از آنکه در صف جنگ داخل شود این جملات را از خود بیادگار میگذارد.
ركـظاً إلــى الـلــه بـغيــر زاد
إلا التـقـى و طلـب المـعـاد
والصبر في الله على الجهاد
وكل زاد عــرضـة للنـفـاد
غير التقى والبر والرشاد
هر کوچ کردنی بسوی خدا بدون توشه تلقی میشود، مگر صاحب تقوی و طالب آخرت و صبر کننده بر جهاد در راه خدا. و هر توشهای نابود شونده و فاسد است مگر تقوی و نیکی و ارشاد کردن مردم بکارهای خیر.
و سپس در صف داخل میشود و با شمشیر برهنهاش گردنهای زیادی را قلم میکند و در نتیجه جامۀ سرخ شهادت را میپوشد. او شهید میشود و به آرزویش نایل میگردد، آرزویی که خوردن یک خرما برای رسیدن به آن او را رنج میداد. خوردن یکدانه خرما خیلی برایش زمانی طولانی تلقی میشد. اما نفسهای ظالم ما چه آرزوهای خامی را بما نوید میدهد چگونه ما را اسیر قید و بندگی میسازد و چه رتبهها و منصبهایی را به ما وعده میدهد. بله، نفس اماره انسان را خاموش نمیگذارد، آنقدر آرزوهای خامش را رنگ و زینت میدهد که انسان را در وجود خودش مغرور میسازد، غرور و تکبرش بجایی میرسد که در نتیجه او را از بزرگترین اهداف زندگیاش باز میدارد، قیامت را که در حقیقت تحقیرکننده همه آرزوهای دنیایی است از یاد میبرد و سر انجام طوفان اجل به سراغش میرسد و بدون اینکه توشهای در بغل داشته باشد او را به گودال عمیق و ترسناک، وسلول تنگ و تاریک قبر بدست مأمورین الهی میسپارد، جایی که هیچ چیزی جز اعمال صالح، سازگار وجود انسان نخواهد بود و جز اعمال نیک هر چیز دیگر، دشمن بیچون و چرای انسان خواهد گردید.