زندگی سعادتمندان

فهرست کتاب

عمر سبه خیر و نیکی دست یافت

عمر سبه خیر و نیکی دست یافت

امام علی سدر مقام تعریف و ستایش عمر بن خطاب سدر خطبه ۲۲۸ نهج البلاغه فرموده است:

«لِلَّهِ بَلَاءُ فُلَانٍ فَلَقَدْ قَوَّمَ الْأَوَدَ وَدَاوَى الْعَمَدَ وَأَقَامَ السُّنَّةَ وَخَلَّفَ الْفِتْنَةَ ذَهَبَ نَقِيَّ الثَّوْبِ قَلِيلَ الْعَيْبِ أَصَابَ خَيْرَهَا وَسَبَقَ شَرَّهَا أَدَّى إِلَى اللَّهِ طَاعَتَهُ وَاتَّقَاهُ بِحَقِّهِ رَحَلَ وَتَرَكَهُمْ فِي طُرُقٍ مُتَشَعِّبَةٍ لَا يَهْتَدِي بِهَا الضَّالُّ وَلَا يَسْتَيْقِنُ الْـمُهْتَدِي». «الله به او (عمر) خیر دهد!که کژیها را راست کرد و بیماری‌ها را مداوا نمود، سنت را به‏پاداشت، و فتنه را پشت‏سر گذاشت، با جامه‏اى پاک و کم عیب از این جهان رخت‏بربست ‏به خیر و نیکى آن رسید، از شر و بدى آن رهائى یافت! وظیفه خویش را نسبت به الله انجام داد، و آنچنان که باید از مجازات او مى‏ترسید خود رفت و مردم را بر سر راهى باقى گذاشت که نه گمراهان در آن هدایت مى‏یافتند و نه جویندگان هدایت ‏به یقین راه خویش را پیدا مى‏کردند!».

{در بسیاری از شروح نهج البلاغه از جمله نسخۀ خطی شریف رضی زیر کلمه فلان "عمر" نوشته شده است و اما بعضی از شارحین نهج البلاغه آنرا انکار نموده‌اند و جالب است بدانید که بعضی از آنها این خطبه را اصلا شرح نکرده‌اند و بعضی هم نوشته‌اند چون این کلمات مخالف مذهب شیعه است ما آنرا قبول نداریم)!!!}.

همچنین در خطبه ۱۳۴ نهج البلاغه علی سهنگامی که عمر بن خطابسدر زمان حیات خود در رابطه با بیرون رفتن برای جنگ با روم با او مشورت کرد فرمود:

«وَقَدْ تَوَكَّلَ اللَّهُ لِأَهْلِ هَذَا الدِّينِ بِإِعْزَازِ الْحَوْزَةِ وَ سَتْرِ الْعَوْرَةِ وَالَّذِي نَصَرَهُمْ وَهُمْ قَلِيلٌ لَا يَنْتَصِرُونَ وَمَنَعَهُمْ وَهُمْ قَلِيلٌ لَا يَمْتَنِعُونَ حَيٌّ لَا يَمُوتُ إِنَّكَ مَتَى تَسِرْ إِلَى هَذَا الْعَدُوِّ بِنَفْسِكَ فَتَلْقَهُمْ فَتُنْكَبْ لَا تَكُنْ لِلْمُسْلِمِينَ كَانِفَةٌ دُونَ أَقْصَى بِلَادِهِمْ لَيْسَ بَعْدَكَ مَرْجِعٌ يَرْجِعُونَ إِلَيْهِ فَابْعَثْ إِلَيْهِمْ رَجُلًا مِحْرَباً وَاحْفِزْ مَعَهُ أَهْلَ الْبَلَاءِ وَالنَّصِيحَةِ فَإِنْ أَظْهَرَ اللَّهُ فَذَاكَ مَا تُحِبُّ وَإِنْ تَكُنِ الْأُخْرَى كُنْتَ رِدْءاً لِلنَّاسِ وَمَثَابَةً لِلْمُسْلِمِينَ» [خطبه ۱۳۴ نهج البلاغه]. «الله به پیروان این دین وعده داده و بر عهده گرفته که اسلام را سر بلند، و نقاط ضعف ‏آنها را بر طرف سازد. آنکس که آنان را در آنهنگام که اندک بودند یارى کرد، و در آنموقع که در اثر کمى نفرات نمى توانستند از خود دفاع کنند از آنها دفاع نموده همان پروردگار متعال زنده است. هرگز نمیمیرد قطعاً تو هرگاه شخصاً به میدان جنگ بروی و با دشمن روبرو گردی و کشته شوی، دیگر مسلمانان پناه‌گاهی ندارند و نمی‌توانند سرزمین‌های دور را حفظ کنند، و بعد از شما مرجعی ندارند به آن برگردند، پس به جای خود مرد مجرّبی همراه با افراد دلسوز و گروهى که مشکلات و سختی‌هاى جنگ‏ها را دیده‏اند به‌سوى آنها بفرست، اگر الله سبحانه و تعالی ما را یاری کرد این خواستۀ توست، و اگر هم نتیجه چیز دیگری بود شما پناهگاه و مدافع مردم خواهی بود [۳۴]».

{و همچنین پس از مشورت عمر سبا صحابه در این که شخصا براى جنگ با ایرانیان حرکت کند، علی سبخاطر حفظ اسلام و خلیفۀ رسول الله صبه او فرموده است:

«وَمَكَانُ الْقَيِّمِ بِالْأَمْرِ مَكَانُ النِّظَامِ مِنَ الْخَرَزِ يَجْمَعُهُ وَيَضُمُّهُ فَإِنِ انْقَطَعَ النِّظَامُ تَفَرَّقَ الْخَرَزُ وَذَهَبَ ثُمَّ لَمْ يَجْتَمِعْ بِحَذَافِيرِهِ أَبَداً وَالْعَرَبُ الْيَوْمَ وَإِنْ كَانُوا قَلِيلًا فَهُمْ كَثِيرُونَ بِالْإِسْلَامِ عَزِيزُونَ بِالِاجْتِمَاعِ فَكُنْ قُطْباً وَاسْتَدِرِ الرَّحَى بِالْعَرَبِ وَأَصْلِهِمْ دُونَكَ نَارَ الْحَرْبِ فَإِنَّكَ إِنْ شَخَصْتَ مِنْ هَذِهِ الْأَرْضِ انْتَقَضَتْ عَلَيْكَ الْعَرَبُ مِنْ أَطْرَافِهَا وَأَقْطَارِهَا حَتَّى يَكُونَ مَا تَدَعُ وَرَاءَكَ مِنَ الْعَوْرَاتِ أَهَمَّ إِلَيْكَ مِمَّا بَيْنَ يَدَيْكَ إِنَّ الْأَعَاجِمَ إِنْ يَنْظُرُوا إِلَيْكَ غَداً يَقُولُوا هَذَا أَصْلُ الْعَرَبِ فَإِذَا اقْتَطَعْتُمُوهُ اسْتَرَحْتُمْ فَيَكُونُ ذَلِكَ أَشَدَّ لِكَلَبِهِمْ عَلَيْكَ وَطَمَعِهِمْ فِيكَ فَأَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ مَسِيرِ الْقَوْمِ إِلَى قِتَالِ الْمُسْلِمِينَ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ هُوَ أَكْرَهُ لِمَسِيرِهِمْ مِنْكَ وَهُوَ أَقْدَرُ عَلَى تَغْيِيرِ مَا يَكْرَهُ وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ عَدَدِهِمْ فَإِنَّا لَمْ نَكُنْ نُقَاتِلُ فِيمَا مَضَى بِالْكَثْرَةِ وَ إِنَّمَا كُنَّا نُقَاتِلُ بِالنَّصْرِ وَالْمَعُونَةِ». «موقعیت زمامدار، همچون ریسمانى است که مهره‏ها را در نظام مى‏کشد و آنها راجمع کرده ارتباط مى‏بخشد: اگر ریسمان از هم بگسلد مهره‏ها پراکنده می‌شوند و هر کدام بجائى خواهد افتاد و سپس‏هرگز نتوان همه را جمع آورى نمود، و از نو نظام بخشید.

عرب امروز گرچه از نظر تعداد کم، اما با پیوستگى به اسلام فراوان، و با اتحاد و اجتماع و هماهنگى عزیز و قدرتمند است. بنابراین تو همچون محور آسیا باش! و جامعه را بوسیله‏اى مسلمانان به گردش‏در آور، و با همکارى آنها در نبرد، آتش جنگ را براى دشمنان شعله‏ور ساز! زیرا اگر شخصا از این سرزمین خارج شوى اعراب از اطراف و اکناف سر از زیر بار فرمانت ‏بیرون خواهند برد (و آن گاه خواهى یافت)که آن چه پشت‏سر گذاشته‏اى مهم‌تر از آن است که در پیش رو دارى. اگر چشم عجم‌ها فردا بر تو افتد خواهند گفت: این اساس و ریشۀ عرب ‏است اگر قطعش کنید راحت مى‏گردید، و این فکر آن‏ها را در مبارزۀ با تو و طمع‏در نابودیت‏حریص‏تر و سر سخت‏تر خواهد ساخت. و این که یادآور شدى. آنها به جنگ‏ مسلمانان آمده‏اند و ناراحت هستى- الله بیش از تو این کار را مکروه می‌دارد، و او برتغییر آنچه نمی‌پسندد تواناتر است. و اما یاد آوریت در مورد تعداد زیاد سربازان دشمن، (بدان)که ما در گذشته در نبرد، روى تعداد تکیه نمى‏کردیم، بلکه به یارى و کمک الله دست‏به مبارزه می‌زدیم (و پیروز می‌شدیم)».

آری این مشوره‌های برادرانه و خیرخواهانه‌ای است که علی سبه دوست و برادر و داماد عزیزش عمر سمی‌دهد اما رابطۀ علی و عمر برا اشخاصی که بیمار دلند نمی‌توانند درک نمایند. آری چون عمر سبه سفر قدس رفت علی مرتضی را جانشین خود ساخت. و علی سدخترش ام کلثوم بنت فاطمهبرا به ازدواج عمر سدر آورد. و این بزرگ‌ترین دلیل صمیمیت آنها و احترام عمر سدر نگاه علی سمی‌باشد.

واضح است که اگر علی سنسبت به عمر سسوء نیتی می‌داشت یا قلبا از او ناراض بود و او را غاصب حق خود می‌دانست، همواره منتظر فرصتی برای اعاده حق خود می‌شد و برای از بین بردن غاصب حق خود از این فرصت طلایی استفاده می‌کرد و او را راهنمایی می‌کرد که شخصا به میدان نبرد برود و در آنجا کشته شود یا اینکه کسی را برای کشتن او ماموریت می‌داد تا هیچگونه مسئولیتی متوجه او نگردد و زمینه برای خلافت وی فراهم آید؛ اما میبینیم که چگونه با دلسوزی و صمیمیت فوق‌العاده در راستای خیر خواهی عمر سو سایر مسلمین می‌کوشید. همانا مشورت او از عمق جان برخاسته و حقا که چنین پیشنهادی جز از قلبی پاک و بی‌غرض و از مرد بلند همت و آینده نگری صادر نمی‌شود، ولی برعکس هنگامی که مسیحیان از عمر سخواستند تا شخصا به بیت المقدس رفته و قرارداد صلح را امضا کند و کلیدهای مسجدالاقصی را تحویل بگیرد و ابوعبیده به امیر مومنان نوشت که فتح قدس به تشریف آوری او موقوف است، علی سمصلحت دانست تا خلیفۀ مسلمین به قدس برود و چنین فرمود:

«این یک شرف و افتخار تاریخی است که در هر زمان برای همه کس پیش نمی‌آید و از طرف دیگر باعث افتخار مسلمین خواهد شد» عمر سنظر او را تایید کرد و مقدمات سفر را به بیت المقدس فراهم نمود و در غیاب خود علی سرا به جانشینی خود منصوب و انجام کلیه وظایف مربوط به خلافت را به عهدۀ وی گذاشت و خود مدینه را به قصد شام ترک گفت}.

[۳۴] خطبه ۱۳۴ نهج البلاغه، بحار الانوار (۳۱/۱۳۵).