گذشته امت اسلامی
آنگاهی که محمد جبه پیامبری مبعوث شد، کفار و مشرکین جنگهای خونینی را در برابر ایشان آغاز کردند و در راه دفاع از اعتقادات بت پرستی خود و عادات جاهلی با بسیار بیرحمی اقدام نمودند، زیرا آنها میدانستند که دین که محمد جبر او مبعوث گردیده است چه اهدافی را دنبال میکند و خطر نابودی خویش را درک میکردند، زیرا این دین ایشان را از امتیازات طبقاتی، دینی و اقتصادیشان محروم میساخت، امتیازاتی که جادوگران و زموز کفر و ا لحاد برای آنها فراهم کرده بود.
مبارزه در میان حق و باطل شدت یافت، مبارزه میان باورهای باطل و بیهوده که برای انسانیت هیچ ارزشی قائل نبود و به زندگی معنایی نمیبخشید و میان دین حق که مژده یک زندگی نوین و باکرامت را میداد که سعادت و آسایش را در پی داشت، مردم را از عبادت انسانها رهایی میبخشید و به پرستش پروردگار انسانها فرا میخواند، و نمیخواست که انسان به بشری همانند خود و یا بتی سجده کند و نباید در برابر هیچ مظهری از مخلوقات الهی سر تعظیم فرود آورد، اسلام آمد تا انسان را از انحطاط فکری و روانی که گرفتار آن بود نجات دهد - چون نزد آنها مقیاس دیگری غیر از غرائز شخصیشان وجود نداشت و حلال و حرام نزدشان مطرح نبود - اسلام آمد تا آنها را به بلندنای از تفکر و انسانیت که خداوندأایشان را به آن مقصد خلق کرده بود ارتقا دهد، مقصدی که عبادت ذات یگانه و بیهمتا بود. اسلام آمد تا آنها را به درجه فکریی برساند که سزاوار شأن انسانیت است و آن درجات که خود انسان میخواهد به آن راه یابد.
مسلمانها در تحت این شرایط ناگوار دوبار مجبور به ترک خانه و کاشانه خود شدند تا دین خود را نجات دهند، محمد جو یاران راستین او از دین خود با برهان و دلایل حکیمانه دفاع میکردند، باطل را برای مردم تشریح میکردند و ایشان را از آن منع میداشتند و یا حق را بیان میکردند و مردم را به آن فرا میخواندند.
خداوندأدر اولین وهله دعوت اسلامی همسر گرامی و ثابت قدم پیامبرجخدیجه دختر خویلد را در دفاع و پشتی بانی از پیامبر جبرگزید، همسری که او را یاری میکرد، دل آسا میداد و در راه دعوتش به حق تشویقش مینمود، بلکه او اولین کسی بود که به این دعوت لبیک گفت، همچنان کاکای ایشان ابوطالب در پشتیبانی او قرار داشت.
سال دهم بعثت، در ظرف یک سال خدیجهلبه رفیق اعلی پیوست و دار فانی را وداع گفت و ابوطالب هم از جهان رفت، این بزرگترین مصیبت برای پیامبر جبود، تا جای که این سال را سال اندوه نامیدند.
بعد ازین واقعات ناگوار پیامبر جرو به قبایل عرب آورد و سران آنها را مورد خطاب قرار داد تا بدین حق بپیوندند و از او حمایت کنند، به قبیله ثقیف رفت، او را با بسیار بدی جواب رد دادند و خوردسالان و بیعقلان خود را گماشتند تا او را دشنام دهند و سنگباران نمایند، تا حدی که قدمهای مبارک از خون رنگین شد، هیچ احساس نمیکرد تا اینکه به قرن ثعالب در باغ دو پسر ربیعه رسید، پشت مبارک را به دیوار باغ تکیه داد و از شدت درد و الم به پروردگار خود چنین التجاء کرد:
ای بار خدایا! من شکوه اهانت مردم، ضعف و عدم توانای خود را به تو میکنم، ای مهربانترین مهربانان، تو پروردگار مستضعفین هستی و پروردگار منی، مرا به چه کسی وا میگذاری؟ به کسانی وامیگذاری که بیگانهاند و مرا با چهرههای گرفته استقبال میکنند و میرانند، آیا اختیار مرا بدست دشمنم میسپاری؟ اگر از جانب تو غضبی بر من نباشد مرا باکی نیست، ولی عافیت تو زمینه ساز دعوت من است، من به نور وجه تو پناه میبرم که بواسطه آن تاریکیها را منور ساختهای و امور و دنیا و آخرت را با آن سازگارتر نمودهای، ازینکه غضب تو بر من فرود آید یا مورد گرفت تو واقع شوم، من از تو راضیام تا از من راضی شوی و هیچ بازگشت از گناهی و قدرت به کار نیکی بدون از کمک تو میسر نیست.
بعد ازین به قبیله کنده و قبیله بنی حنیفه رفت، آنها هم به اوشان جواب رد دادند، در سوم مرتبه به قبیله عامر فرزندان صعصعه رفت، آنها موافقه خود را در دفاع از پیامبر جمشروط به این ساختند که در آینده باید تصمیم گرفتن و حاکمیت از آن ایشان باشد، پیامبر جاین شرط را نپذیرفت و فرمود: خداوند امر خود را در جاییکه مناسب دانست مقرر میدارد.
این در خواست از قبایل ادامه داشت تا اینکه گروهی از قبیله خزرج از یثرب (مدینه) برای تجارت به مکه آمد، پیامبر جدعوت خود را به ایشان پیشکش کرد، آنها دعوت پیامبر جرا پذیرفتند و ایمان آوردند، سال دوم دوباره آمدند و این بار دوازده نفر مسلمان شده بودند، ده نفر از قبیله اوس و دو نفر از قبیله خزرج، آنها با پیامبر جبیعت کردند، این بیعت عقبه اول است، بیعت ایشان بر این بود که به پیامبر جایمان داشته باشند و همانند زنان، فرزندان و اموال خود از او حراست و پشتیانی کنند.
در بیعت عقبه دوم بعضی از آنها سخنرانی کردند و تأکید کردند که تعهدات خود را دوباره محکم سازند و پشتیبان هم باشند، تا دیگران آنها را ذلیل نسازد، درین میان عباس ابن عباده گفت: آیا میدانید که به چه چیز بیعت کرده اید؟ شما با این بیعت خود در حقیقت به جنگ سرخ و سیاه بیعت کردهاید. آنها با پیامبر جبحیث دوازده نماینده از جانب مردم خود بیعت کردند.
خبر بیعت ایشان با پیامبر جدر مکه پیچید، اهل مکه توطئه قتل پیامبرجرا چیدند و سران مشرکین را در دارالندوة «یعنی خانه مخصوص مشوره». گرد آوردند، ولی خداوندأپیامبر خود را نجات داد: ﴿وَإِذۡ يَمۡكُرُ بِكَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لِيُثۡبِتُوكَ أَوۡ يَقۡتُلُوكَ أَوۡ يُخۡرِجُوكَۚ وَيَمۡكُرُونَ وَيَمۡكُرُ ٱللَّهُۖ وَٱللَّهُ خَيۡرُ ٱلۡمَٰكِرِينَ ٣٠﴾[الأنفال: ۳۰]. «و یاد کن - نعمت الهی - آنگاه که تدبیر کردند در حق تو کافران تا حبس کنند ترا یا بکشند ترا یا جلا وطن کنند ترا و ایشان تدبیر میکردند و خدا تدبیر کرد، یعنی بایشان و خدا بهترین تدبیر کنندگان است».
پیامبر جبا همراهی ابوبکر صدیق به مدینه منوره (یثرب) هجرت کرد و اهل مدینه ایشان را با شادمانی، تکبیر و تهلیل استقبال کردند و پیامبر جاساس جامعه اسلامی را در آنجا بنا نهاد، چگونه که در آنجا مسجدی اعمار کرد و در میان مهاجرین و انصار پیمان برادری بر قرار ساخت و سند دفاع از مدینه را میان آنها به امضا رسانید، اینجا بود که مجتمع جدید اسلامی در مدینه بنا نهاده شد و اولین دولت اسلامی تأسیس یافت که در رأس آن پیامبر جقرار داشت.
پیامبر جبعد ازینکه شهر مکه و بیشترین قسمتهای جزیرة العرب را فتح کرد و ارتش اسامه را برای فتح سر زمینهای شام آماده کرد این جهانی فانی را وداع گفت.
بعد از آنجناب قیادت امت اسلامی به ابوبکر صدیق تعلق گرفت، انسانی مثل ابوبکر صدیق هیچگاه ارتشی سرتاسر عزت و برکت اسامه را که پیامبر خدا آماده کرده بود متوقف نمیساخت، با وجودیکه فتنه مرتدین و آشوب آنها اتفاق افتاده بود این ارتش را به شام فرستاد، آنجناب با مرتدین به نبرد پرداخت و آنها را ریشه کن ساخت، در دوران خلافت ایشان دائره سرزمینهای اسلامی گسترش یافت، دین در بسیار جایها انتشار یافت و عدالت دامن گسترید، تا این که او هم این جهان فانی را ترک گفت.
بعد از ایشان عمر فاروق، عثمان غنی و علی کرم الله وجهه خلافت اسلامی را عهده دار شدند. خدا از ایشان و از ما راضی باشد، آمین یا ربّ العالـمین.
با وجود فتنههایکه دامنگیر امت اسلامی شد جهاد و فتوحات ایشان برای نشر این دین و حاکمیت آن متوقف نگردید، جهاد برای اعلای کلمة الله ادامه داشت و دامنههای آن در عهد امویها، عباسیها و عثمانیها بیشتر گسترش یافت.
در همه عصور حاکمیتهای اسلامی با وجود افتراق و پراگندگیها در میان مسلمین، در این امت کسی پیدا میشد که امر دین را از سر زنده بسازد و مسلمانها را دور هم گرد آورد، غیر از معرکههای انگشت شماری مسلمانها در جنگهای خود کمتر شکست خوردند، دولت اسلامی در شرق تا چین، در غرب تا اندلس، در شمال تا کشورهای قفقاز و در جنوب در بیشترین بخشهای افریقا، بحر عرب و اندونیزیا و مالیزیا امتداد داشت.
در طول مدت حاکمیت اسلامی مسلمانها احساس توانایی، اطمئنان و امنیت میکردند و برای اعلاء کلمة الله و تحقیق آرمانهای پیامبر جدر جهاد از هم پیشی میگرفتند، مثلاً معاویهسفرزند خود یزید را میفرستد تا مدال افتخار را در فتح قسطنطنیه بدست آورد و میگوید: بزودی قسطنطنیه فتح میشود و بدست بهترین امیر، بهترین ارتش و زودیست که روم نیز فتح خواهد شد و...
اما خداوندأبزرگترین و با ارزشترین فتوحات اسلامی را بدست سردمدار مسلمان محمد الفاتح نصیب مسلمین گردانید. این مختصری بود از گذشته پر افتخار این امت، ولی حالت فعلی این امت چگونه است؟؟؟
*********