مسئولیت امام (پیشوا) نسبت به افراد جامعه
۱- پیشوا به چه کسی گفته میشود؟
۲- جایگاه پیشوا در جامعه و همچنین جایگاه پیشوای عادل نزد خداوند در روز قیامت.
۳- مسؤولیت پیشوا نسبت به ملتش، در امور زیر:
الف) امور مثبت:
۱) حاکمیت شریعت خداوند در میان مردم.
۲) انتخاب اعضای شورا و مشاوران
۳) فراهم کردن امنیت داخلی و خارجی جامعه
۴) توسعهی وضعیت معیشت مردم
۵) فراهمکردن بهداشت و درمان برای عموم افراد جامعه
۶) فراهم کردن آموزش برای عموم افراد جامعه
ب) امور منفی
۱) وسایل تبلیغاتی
۲) کتابهای گمراهکننده، روزنامهها و مجلات رواجدهنده اباحیگری.
مسئول اول: پیشوا [۷]
منظور از پیشوا، حاکم، پادشاه، فرمانروا، رئیسجمهور، نخستوزیر و کسانی که چنین مسئولیتی دارند، و کلیه کسانی که در جامعه قدرت عملی یا اجرایی دارند مانند: وزیر، قاضی، رئیس اداره، رئیس دانشگاه، مدیر مدرسه و ... است، ولی نسبت به ملت بزرگترین مسئولیت بر دوش حاکم و فرمانروا (شخصیت اول مملکت) است، زیرا او مسئول اول است و قدرت کامل در اختیار اوست. او اولین مسئولی است که میتواند برای ملتش خیر و شر بیاورد، زیرا اگر او سالم باشد ملت و رعیت سالم میمانند و اگر او تباه شود به دنبال وی مردم تباه و فاسد میشوند، زیرا حاکم برای ملت همانند آیینه است و مردم در کردار و گفتار و رفتار او به دقت مینگرند و راه و شیوهی او را دنبال میکنند و در همهی امور از او تقلید میکنند، خواه خیر و یا شر.
حاکم در میان ملت شباهت به قلب دارد به نسبت اعضای دیگر انسان، هر گاه قلب سالم بماند بقیهی اعضای بدن سالم میمانند، و اگر قلب فاسد و تباه گردد سایر اعضای بدن فاسد میشوند.
پیامبرصمیفرماید:
«أَلاَ وَإِنَّ فِى الْجَسَدِ مُضْغَةً إِذَا صَلَحَتْ صَلَحَ الْجَسَدُ كُلُّهُ وَإِذَا فَسَدَتْ فَسَدَ الْجَسَدُ كُلُّهُ أَلاَ وَهِىَ الْقَلْبُ» [۸].
«آگاه باشید که در جسم تکه گوشتی هست، اگر سالم باشد همهی بدن سالم میماند و اگر فاسد شود همهی بدن فاسد میشود و آگاه باشید که آن همان قلب است».
امام برای ملتش در همه چیز الگوست: در عدالت و ستم، در تواضع و تکبر، در سخاوتمندی و بخیلی، در اسراف و خسیسی، در نظم و بینظمی. این چیزی است که در جوامع معاصر امروز کاملاً ملموس و قابل توجه است و هر کس کمترین بهره از تیزهوشی و زیرکی برده باشد آن را میداند. بنابراین جامعهای که از پیشوای سرآمد، مدیر، مدبر، کاردان و دادگر برخوردار باشد مردم را به جهت تکامل و پیشرفت هدایت میکند و عکس آن پیشوایی ناکارآمد و ستمگر است. به همین دلیل یکی از اولین کسانی که خداوند آنان را در روز قیامت زیر سایهی عرش خویش قرار میدهد اما عادل است. پیامبر بزرگوار اسلام میفرمایند:
«سَبْعَةٌ يُظِلُّهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِى ظِلِّهِ، يَوْمَ لاَ ظِلَّ إِلاَّ ظِلُّهُ إِمَامٌ عَادِلٌ، وَشَابٌّ نَشَأَ فِى عِبَادَةِ اللَّهِ، وَرَجُلٌ ذَكَرَ اللَّهَ فِى خَلاَءٍ فَفَاضَتْ عَيْنَاهُ، وَرَجُلٌ قَلْبُهُ مُعَلَّقٌ فِى الْمَسْجِدِ، وَرَجُلاَنِ تَحَابَّا فِى اللَّهِ، وَرَجُلٌ دَعَتْهُ امْرَأَةٌ ذَاتُ مَنْصِبٍ وَجَمَالٍ إِلَى نَفْسِهَا قَالَ إِنِّى أَخَافُ اللَّهَ. وَرَجُلٌ تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ فَأَخْفَاهَا، حَتَّى لاَ تَعْلَمَ شِمَالُهُ مَا صَنَعَتْ يَمِينُهُ» [۹].
«خداوند هفت گروه را در روز قیامت، روزی که سایهای جز سایهی رحمت او نیست زیر سایهی رحمتش قرار میدهد: ۱. امام (حاکم) عادل ۲. جوانی که در عبادت خداوند رشد یافته است. ۳. مردی که به مسجد دل بسته است، از وقت خارج شدنش از مسجد تا بازگشت به آن لحظه شماری میکند. ۴. دو نفر که به خاطر خدا همدیگر را دوست داشته باشند، و اساس دوستیشان و نیز جدایی آنها از همدیگر تنها خداوند باشد. ۵. مردی که در خلوت خدا را ذکر کند و چشمانش پر از اشک شود. ۶. مردی که زن صاحب منصب و زیبایی برای کامجویی او را بخواند ولی او در پاسخ بگوید من از پروردگار جهانیان میترسم. ۷. کسی که در صدقه دادن طوری عمل کند که دست چپش از دادۀ دست راستش اطلاع نیابد (کنایه از پنهانکاری در صدقه دادن به مستمند)».
در این حدیث امام عادل در رأس این هفت گروه قرار دارد و این امر بیانگر جایگاه عظیمی است که امام در روز قیامت دارد و البته به شرطی که در فرمانروایی و داوری عادل بوده و وظایف خویش را نسبت به ملت به خوبی انجام داده باشد.
عیاض بن حمارسمیگوید: من از پیامبر خدا شنیدم که میفرمود:
«أَهْلُ الْجَنَّةِ ثَلاَثَةٌ: ذُو سُلْطَانٍ مُقْصِدٌ مُوَفَّقٌ وَرَجُلٌ رَحِيمٌ رَقِيقُ الْقَلْبِ لِكُلِّ ذِى قُرْبَى وَمُسْلِمٍ وَفَقِيرٌ عَفِيفٌ مُتَصَدِّقٌ» [۱۰].
«اهل بهشت سه گروه هستند: حاکم عادل موفق، مردی مهربان و نرمدل نسبت به همهی خویشاوندان و مسلمانان، و فقیر پاکدامن و پرهیزگار که صدقه میدهد» [۱۱].
حاکم اگر ستمگر و مستبد و خودرأی باشد و قوانین اسلام را پشت سر اندازد در روز قیامت جایگاه پست و دردناکی دارد. پیامبر خدا میفرماید:
«اللَّهُمَّ مَنْ وَلِىَ مِنْ أَمْرِ أُمَّتِى شَيْئًا فَشَقَّ عَلَيْهِمْ فَاشْقُقْ عَلَيْهِ وَمَنْ وَلِىَ مِنْ أَمْرِ أُمَّتِى شَيْئًا فَأرفَقَ بِهِمْ فَارْفُقْ بِهِ» [۱۲].
«پروردگارا، هر کس مسؤولیتی از امتم را عهدهدار شد و بر مردم سخت گرفت و مردم را در فشار قرار داد تو هم بر او سخت گیر و اگر کسی که کار امت مرا بر عهده گرفته با نرمخویی با آنها رفتار کرد تو هم با او به نرمی و عطوفت رفتار کن».
عائذ بن عمروسمیگوید: که بر عبیدالله بن زیاد وارد شدم و به او گفتم: پسرم، من از پیامبر خدا شنیدم که میفرمود:
«إِنَّ شَرَّ الرِّعَاءِ الْحُطَمَةُ فَإِيَّاكَ أَنْ تَكُونَ مِنْهُمْ» [۱۳].
«بدترین حاکمان حاکم ستمگر بیرحم و سختگیر است، پس مبادا تو جزو آنان باشی».
ابی مریم ازدی خطاب به معاویهسگفت: از پیامبر خدا شنیدم که میفرمود:
«مَنْ وَلاَّهُ اللهُ شَيْئاً مِنْ أُمُورِ المُسْلِمِينَ، فَاحْتَجَبَ دُونَ حَاجَتِهِمْ وَخَلَّتِهِمْ وَفَقْرِهِمْ، احْتَجَبَ اللهُ دُونَ حَاجَتِهِ وَخَلَّتِهِ وَفَقْرِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» [۱۴].
«کسی که خداوند مسؤولیتی از امور مسلمانان را به عهدهاش گذارد و او به نیازمندی، کمبود و تنگدستی مسلمانان رسیدگی نکند، خداوند نیز به نیازمندی، کمبود و تنگدستی وی در روز قیامت رسیدگی نمیکند».
به راستی ابوبکر صدیقسحقیقت مسؤولیت را خوب فهمیده بود، هنگامی که امور مسلمانان را بر عهده گرفت و خلیفهی مسلمین شد بر منبر بالا رفت و فرمود: «من حاکم (سرپرست) شما شدم ولی از شما بهتر نیستم، قرآن نازل شده و پیامبر سنتهایی بر جای گذاشته و به ما آموخته است، بدانید ظریفترین دانایان فرد باتقواست، نادانترین نادانان گناهکار است، ضعیفترین شما نزد من قوی است تا حق او را برای او بگیرم، و قویترین شما نزد من ضعیف و ناتوان است تا حق را از او بگیرم. ای مردم، من فقط پیرو هستم و مبتدع (بدعتپیشه) نیستم [۱۵]، لذا اگر نیکی کردم مرا یاری دهید و اگر کج شدم مرا راست کنید».
روایات متواتری وجود دارد که ابوبکر صدیقسوصیت کرد که بعد از انتهای مدت خلافتش اموال اضافیاش را به خلیفهی بعد از او تحویل دهند، ولی بعد از او اگر هم چیزی یافت شده بود قیمت همهی آنها چند درهم بیشتر نبود که به عمر فاروقستحویل داده شد، آنگاه عمر گفت: «خداوند ابوبکر را مورد رحمت قرار دهد به راستی کسی را که بعد از وی آمده در سختی انداخته است».
اما توجه عمر فاروقسبه امور مسلمانان و احساس مسؤولیت در قبال آنها و بیرغبتی وی به دنیا تا اندازهای بود که روزی کاهی از زمین برداشت و گفت: «کاش من این علف (کاه) بودم، کاش من چیزی نمیبودم، کاش مادرم مرا متولد نمیکرد». [این حال کسی است که مسؤولیت را سنگین میبیند و ترس آن دارد که نتواند آن طور که خدا را خشنود کند عمل کند].
قبل از مرگش فرمود: اگر انشاء الله زنده بمانم به خاطر خدا یک سال در میان مردم میگردم و به بررسی احوال آنها میپردازم، زیرا میدانم که مردم نیازهایی دارند که از آنها بیاطلاع هستم، نه کارگزارانم مرا در جریان امر قرار میدهند و نه خود مردم، پس به شام میروم و دو ماه در آن جا میمانم، دو ماه در کوفه، دو ماه در بصره و ... به خدا که این بهترین سال من خواهد بود».
از مواردی که اهمیت احساس مسؤولیت را نزد عمر نشان میدهد این است که فرمود: «محموله (باری) که در رودخانهی فرات از بین میرود، میترسم خداوند دربارهی آن از من سؤال کند».
وقتی از عمر پرسیدند: از اموال بیتالمال چه چیزی برای او حلال است؟ گفت: دو جامه (پیراهن) برایم حلال است: یکی برای زمستان دیگری برای تابستان، مرکبی برای حج و عمره، خرجی خود و خانوادهام، همانند خرجی مرد متوسطی از قریش، نه مانند ثروتمندترینشان و نه مانند فقیرترینشان، پس از این من مردی از مسلمانانم که هرچه به آنان میرسد به من هم میرسد».
او لباسی پینه شده میپوشید و بسیاری اوقات در حالی که خلیفه و حاکم بود با این لباسها دیده شده است [۱۶].
خوراک وی نان خشک، همراه روغن یا کره و یا شیر بود. در خشکسالی و قحطی، با اینکه کره با سلامتی وی سازگار نبود تحمل میکرد و به سراغ خوراک بهتری نرفت تا این که خشکسالی از بین رفت.
هر کاری را که انجام میداد و یا نمیداد فقط به خاطر ترس از خدای والا مرتبه و بازخواست او بود.
نمونهی دیگر از حاکمان مسؤولیت شناس، خلیفهی راشد، عمر بن عبدالعزیزساست. هنگامی که به عنوان خلیفه انتخاب شد همهی دارایی خود را حتی زیورآلات همسرش را به بیتالمال سپرد.
عطا بن ابی رباح از فاطمه همسر عمر بن عبدالعزیز نقل میکند که فاطمه بر عمر بن عبدالعزیز وارد شد در حالی که در عبادتگاه خود نشسته و اشک بر محاسن او جاری بود. فاطمه پرسید: ای امیرالمؤمنین، اتفاقی افتاده است؟ جواب داد: «ای فاطمه، کلیهی کارهای امت اسلام به عهدهی من گذاشته شده است، لذا به فقیر گرسنه، بیمار تلف شده، برهنهی تلاشگر به زحمت افتاده، ستمدیدهی از پا درآمده، غریب دربند، پیرمرد مسن، عیالوار کم درآمد و یا افراد دیگری مانند آنها در سراسر زمین فکر کردم و میدانم که خداوند در روز قیامت دربارهی همهی آنها از من میپرسد، ترسیدم که حجتی نداشته باشم، به همین خاطر گریه کردم».
محمد مروزی میگوید: هنگامی که عمر بن عبدالعزیز خلافت را بر عهده گرفت رئیس پلیس آمد که بر حسب عادت خلفای قبلی با سرنیزه جلو وی حرکت کند. عمر گفت: از من کناره بگیر، من همچون مردی از مسلمانانم. سپس در میان مردم حرکت کرد تا به مسجد وارد شد. خطبهاش که تمام شد از منبر پایین آمد، مرکبی برایش آورند، گفت: این برای چیست؟ گفتند: مرکب مخصوص خلافت است. گفت: هیچ نیازی به آن ندارم، چهارپای خودم را بیاورید. چهارپایش را آوردند، بر آن سوار شد و به خانهاش رفت. وقتی به خانه رسید درخواست کرد برایش قلم و کاغذ بیاورند و با دستان خود به مناطق تحت قلمروش نامه نوشت. محمد مروزی در ادامه میگوید: فکر میکردم که توان ندارد اما هنگامی که هنرش را در نوشتن دیدم فهمیدم که توانمند است.
روزی مردی به او گفت: ای امیرالمؤمنین، خداوند به تو نعمت داده، پس چه خوب است که لباسهای خوب بپوشی. عمر کمی سرش را پایین آورد، اندیشید و آنگاه سرش را بلند کرد و گفت: بهترین میانهروی در وقت توانگری است و بهترین گذشت در وقت توانایی است.
شیخ الاسلام ابن تیمیه در کتابش «السياسة الشرعية» ذکر کرده است: ابومسلم خولانی بر معاویه بن ابی سفیانسوارد شد و گفت: السلام عليك أيها الأجير، اطرافیان گفتند: بگو امیر. معاویه گفت: ابومسلم را آزاد بگذارید، او به آنچه میگوید آگاهتر است. سپس ابومسلم گفت: در حقیقت تو اجیر هستی، صاحب این گوسفندان تو را به اجرت گرفته تا از آنها نگهداری کنی، تو اگر به گوسفندان گر قطران بزنی و بیمارانشان را درمانی کنی و گریها را از بیماران آنها جداسازی، صاحب گوسفندان اجرت را کاملاً خواهد داد، و اگر این کارها را نکنی صاحبش تو را مجازات خواهد کرد.
ابن تیمیه/در ادامه میگوید: حاکمان وکلای مردماند که بر آنها حکومت میکنند و مفهوم ولایت و نیابت از خود انتخاب کند و امور تجاری، زمین و املاک را در اختیار او بگذارد و در مقابل این مرد کالاهای گرانبها را به بهای ناچیزی بفروشد در حالی که خریدار بهتری برای این کالاها یافت شود این مرد به صاحب خود خیانت کرده است. مخصوصاً اگر این کار میان دو فردی باشد که همدیگر را دوست داشته و محبت و نزدیکی میان آنها بوده باشد، صاحب زمین و تجارت از او عصبانی میشود و نکوهشش میکند و متوجه میشود که فرد نزدیک به او به وی خیانت کرده است.
بنابراین حاکم در پیشگاه خداوند مسؤولیت خیر و شر ملت را به عهده دارد و مسؤولیت ایفای حقوق آنها را دارد و نیز مسؤول امنیت و سلامتی و محافظت از آنان در برابر دشمنانشان و جلوگیری از تجاوز به آنها میباشد و مکلف است که در میان ملت به عدالت رفتار کند، هرگز بر کسی ستم روا ندارد و به فرد یا گروه خاص گرایش پیدا نکند. «و مردم مانند دندانههای شانه نزد او برابرند» و در اجرای قوانین و تطبیق شریعت در میان آنان و نیز در بخشش و هدایا هیچ فرقی میان آنان نیست.
[۷] ن . ک: به کتاب دیگر بنده «من الآداب والأخلاق الإسلامية» [۸] بخاری و مسلم و ابن ماجه آن را روایت کردهاند. [۹] صحیح بخاری (ح ۶۲۰)، صحیح مسلم (ح ۱۷۱۲)، مسند احمد (ح ۹۲۸۸)، نسائی (ح ۵۲۸۵)، ترمذی (ح ۲۳۱۳). [۱۰] شعب الإیمان، بیهقی (ح ۱۰۶۰۴) أخرجه الـمسلم فی الصحیح. [۱۱] صحیح ابن حبان ثلاثة یدخلون الجنه من هذه الأمة (ح ۷۵۷۶). [۱۲] صحیح مسلم، حدیث شماره: ۳۴۰۷ باب فضلیة الإمام العادل. [۱۳] مسلم (ح ۳۴۱۱) باب فضلیة الإمام العادل و عقوبة الجائر. [۱۴] سنن ابوداود (ح ۲۵۵۹) باب فی مایلزم الإمام من أمر الرعیة [۱۵] مطابق سنت رسول خداصو بدون کم و زیاد عمل میکنم. (مترجم) [۱۶] علیط میفرماید: پیراهن عمر بن الخطابسرا دیدم که ۲۱ وصلهی پوستی و پارچهای داشت.