مسيحيت در ادوار تاريخ

عقاید مسیحیت

عقاید مسیحیت

۱- توحید: قرآن در باب توحید و بیان آن دعوت مسیح÷را چنین بیان می‌کند: ﴿وَلَمَّا جَآءَ عِيسَىٰ بِٱلۡبَيِّنَٰتِ قَالَ قَدۡ جِئۡتُكُم بِٱلۡحِكۡمَةِ وَلِأُبَيِّنَ لَكُم بَعۡضَ ٱلَّذِي تَخۡتَلِفُونَ فِيهِۖ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُونِ ٦٣[الزخرف: ۶۳]. «هنگامی که عیسی با در دست داشتن معجزات آشکار و آیات روشن (به پیش بنی اسرائل) آمد، گفت: من شریعت حکیمانه‌ای را (درباره‌ی مبدا و معاد و نیازهای زندگی بشر) برای شما آورده‌ام، و آمده‌ام تا برایتان برخی از امور (دینی) را روشن گرداندم که در آن‌ها اختلاف می‌وزید. پس از خدا بترسید و از من پیروی کنید. بطور قطع خداوند پروردگار من و پروردگار شما است، پس او را پرستش کنید، راه راست این است».درباره‌ی صفات خداوند متعال مسیحیت با مذاهب و ادیان آسمانی دیگر تفاوت چنانی ندارد ولی در مورد تصور خداوند متعال تعبیرها و مفاهیم دشواری مطرح کرده است که فهم آن دنیای مسیحیت را سرگردان و مصداق واقعی «ضالین»، «گمراهان» قرار داده‌است. در نزد مسیحیت خدا عبارت از اقنوم (شخص) است. ۱- اقنوم پدر، ۲- اقنوم فرزند، ۳- اقنوم روح القدس و به این عقیده، تثلیت می‌گویند.

اقنوم پدر: منظور از اقنوم پدر ذات خداوند است به استثنای صفت کلام و صفت حیات و محبت.

اقنوم فرزند: منظور از فرزند (صفت کلام خداوند) است البته مانند صفت کلام انسان عرض نیست بلکه جوهر است و عقیده دارند که همین صفت خداوند در شخصیت انسانی عیسی بن مریم حلول کرده است و به همین سبب عیسی مسیح را فرزند خدا می‌دانند.

روح القدس: منظور از روح القدس (صفت محبت) پدر و فرزند است که بوسیله آن (ذات خدا) با (صفت کلام) خود محبت می‌کند و فرزند با پدر محبت می‌کند و این صفت نیز مانند صفت کلام وجود جوهری دارد، چنانچه در انجیل آمده است: «و اما عیسی چون تعمید یافت فوراً از آب بر آمد که در ساعت، آسمان بر وی گشاده شد و روح خدا را دید که مثل کبوتری نزول کرده بر وی آمد».

خلاصه اینکه خدا بر سه اقنوم پدر (ذات خدا)، فرزند (صفت کلام خدا) و روح القدس (صفت محبت خدا) مشتمل است، و هر کدام یک خدا است ولی هر سه با هم جمع شوند سه خدا نمی‌شوند بلکه باز هم یک خدا است. (هر کدام یک خدا ولی مجموعاً سه خدا نیست بلکه مجموع یک خدا!!!).

این معما‌ی ( توحید در تثلیث) مسیحیت را در باب توحید با اختلافات زیاد مواجه و برای حل آن کوشش‌های بی‌دریغی شد و در نتیجه‌ی آن مسیحیت به فرقه‌ها و گروه‌های متعددی تقسیم شد و همه این گروه هاچون در حل این مسئله با نظریه کلیسای روم (کاتولیک‌ها) اختلاف داشتند مبتدع و ملحد قرار داده شده‌اند.

سؤال اینجاست که کلیسای روم (کاتولیک‌ها) خود چه راه حلی برای اتحاد یک و سه داشت؟ در پاسخ به این پرسش مولانا محمد تقی عثمانی (حفظه الله) نویسنده کتاب (ما هي النصرانية؟) می‌نویسد: «تا جاییکه ما مطالعه کرده‌ایم اکثریت علمای کاتولیک از گشودن این گره به صراحت انکار کرده‌اند و گفته‌اند که (سه را یک و یک را سه) قرار دادن یک راز (رمز) سر بسته است که ما توان فهمیدن آن را نداریم». و در حاشیه‌ی کتاب اضافه می‌کنند که: عده‌ای از علمای مسیحی ساکن هندوستان برای سرگردان کردن مسلمانان، از این عقیده به (متشابهات) تعبیر کرده‌اند ولی بنابر چند علت این تعبیر غلط است.

اولاً: آنچه در آیات متشابه مخفی است پی بردن به آن، جزو عقاید بنیادی اساسی نیست که مدار نجات بر آن باشد. برخلاف تثلیث جزو که اولین پایه‌ی عقیده است و بدون ایمان آوردن به آن نجات ممکن نیست، اگرعقیده‌ی تثلیث جزو متشابهات باشد معنایش اینست که خداوند انسان را مکلف به فهمیدن امری کرده است که قدرت درک آن را ندارد. درحالیکه اگر کسی در تمام زندگی از متشابهات بی‌خبر باشد هیچ تفاوتی در ایمانش ایجاد نمی‌شود.

ثانیاً: متشابهات اموری هستند که عقل آن‌ها را درک نمی‌کند (ماورای عقل هستند) ولی خلاف عقل نیستند و متشابهات دو نوع‌اند:

نوع اول: متشابهاتی که هیچ مطلبی از آن‌ها درک نمی‌شود، مثل حروف مقطعات. و نوع دوم آنکه مفهوم ظاهری آن‌ها فهمیده می‌شود ولی آن مفهوم خلاف عقل است لذا گفته می‌شود این معنای ظاهری مراد نیست و مفهوم اصلی آن معلوم نیست، مثل ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ ٥[طه:۵]. که در آن معنای ظاهری مراد نیست. واضح است که تثلیث در نوع اول داخل نیست چون معنای ظاهری آن معلوم است لذا اگر دنیا مسیحیت بگوید که معنای ظاهری که خلاف عقل است منظور نظر ما نیست بلکه معنایی دیگر مراد است اشکالی نبود ولی مذهب مسیحی می‌گوید معنای ظاهری (مفهوم ظاهری) مراد است و هر نفر عیسوی باید بگوید: «خداسه اقنوم است وسه یک است».

در باب توحید مسیحیت این چنین از خدا دور شد. قرآن کریم در بیان کفر آن‌ها می‌فرماید: ﴿لَقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَ... لَّقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ ثَالِثُ ثَلَٰثَةٖۘ...[المائدة: ۷۲-۷۳]. «بی‌گمان کسانی کافرند که می‌گویند: «خداوند در عیسی حلول کرده است و» خدا همان مسیح پسر مریم است... بی‌گمان کسانی کافرند که می‌گویند: خداوند یکی از سه خدا است!».

۲- نبوت (حضرت مسیح÷): قرآن مجید می‌فرماید: ﴿مَّا ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُ وَأُمُّهُۥ صِدِّيقَةٞۖ كَانَا يَأۡكُلَانِ ٱلطَّعَامَۗ ٱنظُرۡ كَيۡفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ ٱلۡأٓيَٰتِ ثُمَّ ٱنظُرۡ أَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ ٧٥[المائدة: ۷۵]. «مسیح پسر مریم جز پیغمبری نبود. پیش از او هم پیغمبرانی (چون او انسان و برگزیده‌ی یزدان بوده‌اندو به میان مردمان روانه شده‌اند و پس از روزگاری از دنیا) رفته‌اند، و مادرش نیز زن بسیار راستکار و راستگویی بود. هم عیسی و هم مادرش (از آنجا که انسان بودند) غذا می‌خوردند. بنگر که چگونه (نشانه‌های انسانی آن دو را برمی‌شماریم و) آیات (خود) را برای آنان (عیسی و مادرش را خدا می‌دانند!) توضیح و تبیین می‌کنیم؟دوباره بنگر که چگونه ایشان (از حق باوجود این همه روشنی) باز داشته می‌شوند»؟!.ولیب مسیحیت در مورد حضرت مسیح می‌گوید که صفت کلام خدا (اقنوم فرزند) برای فلاح انسان‌ها در وجود حضرت مسیح حلول کرد و تا زمانیکه حضرت مسیح در دنیا بود اقنوم خدایی در جسمش بود، تا اینکه او را به دار زدند، اقنوم خدایی از جسمش جدا شد و پس از سه روز دو مرتبه زنده شد و به حواریین (یاران خودش) راهنمایی‌هایی کرد و به آسمان رفت و به سبب این دار زدنش همه گناهان پیروان حضرت مسیح که در اثر نافرمانی حضرت آدم در فطرت آن‌ها سرایت کرده بود و آن‌ها مرتکب شده بودند بخشیده شد.

و عقیده‌‌شان در مورد حضرت مسیح مشتمل بر چهار بخش است:

۱- حلول و تجسم.

۲- به صلیب زده شدن.

۳- زنده شدن مجدد.

۴- کفاره.