مسيحيت در ادوار تاريخ

شخصیت پاولز

شخصیت پاولز

در مورد زنگی ابتدایی پاولز شواهد چندانی در دست نیست، خودش این‌گونه خود را معرفی می‌کند: «روز هشتم مختون شده و از قبیله‌ی اسرائل از سبط بنیامین، عبرانی از عبرانیان از جهت شریعت فریسی». وی ساکن شهر طرسوس بود در مورد زندگی ابتدیی‌اش اشاراتی آمده و در کتاب اعمال ۵۸:۷ نامش (شاؤل) ذکر شده و پس از آن سه باب کتاب اعمال در مورد ظلم و ستم او بر پیروان و حواریون حضرت مسیح÷آمده است و سپس ناگهان ادعا می‌کند که «در این میان هنگامیکه با قدرت و اجازه ازرؤسای کهَنه به دمشق می‌رفتم در راه‌ای پادشاه دروقت ظهرنوری را از آسمان دیدم درخشنده‌تر از خورشید که به دور من و رفقایم تابید و چون همه بر زمین افتادیم هاتفی را شنیدیم که مرا به زبان عبرانی مخاطب ساخته گفت ای شاؤل ای شاؤل چرا بر من چفا می‌کنی ترا بر میخ‌ها لگد زدن دشوار است، من گفتم خداوندا تو کیستی؟ گفت: من عیسی هستم که تو بر من جفا می‌کنی و لیکن برخاسته برپا بایست زیرا که بر تو ظاهر شدم تا تو را خادم و شاهد مقرر گردانم بر آن چیزهاییکه مرا در آن‌ها دیده‌ای و بر آنچه بر تو ظاهر خواهم شد و تو را رهایی خواهم داد از قوم و از تا آموزش گناهان و میراثی درمیان مقدسین بوسیله‌ی ایمانی که بر من است، بیابند».

پس از ظهور واقعه پاولز ادعا کرد که بر حضرت مسیح ایمان آورده است ولی حواریون با توجه به دشمنی هاوظلمهای گذشته‌اش فکر می‌کردند که این هم حیله‌ایست برای از پا در آوردن آن‌ها و ایمانشان را نپذیرفتند. سرانجام برنابا که یک حواری جلیل القدر بود بر دعوای پاولز صحه گذاشت و بدین ترتیب پاولز بهمراه دیگر حواریون مشغول به تبلیغ و ترویج مسیحیت شد. پس از موازنه‌ای افکار و آرای پاولز و حضرت مسیح÷واضع می‌شود که دینی که امروزه به عنوان مسیحیت مطرح است حاوی تعالیم پاولز است و حضرت عیسی÷ازآنها بی‌خبر و مبرّ است. دکتردرید به عنوان یک مسیحی غیر از متعصب می‌گوید: «چه کسی می‌تواند قبول کند که مسیح آسمانی بوسیاه پاولز چنین تعلیماتی داده‌است که با تعلیمات مسیح زمینی به حواریون به کلی متفاوت باشد».

مسیحیت در داشتن عقایدی همچون تثلیث، حلول و تجسم و کفاره از دیگر ادیان و مذاهب متمایز می‌شود (این صفات، ویژه‌ی مسیحیت هستند) و سرپیچی کردن از این عقاید اتهام کفر، بدعتی و الحاد را در دنیای مسیحیت بهمراه دارد. ولی جای تعجب اینجاست که هیچ‌کدام از این عقاید در پرتو ارشادات حضرت مسیح یافته نمی‌شود، بلکه برعکس بسیاری از اقوال حضرت مسیح این عقاید را رد می‌کند و حواریون حضرت مسیح نیز حامی این عقاید نبوده‌اند و اولین بار ذکر این عقاید در رساله‌های پاولز یافت می‌شود. اندیشمندان مسیحی پی برده‌اند که دینی که به آن عمل می‌کنند و به آن نام مسیحیت داده‌اند، بانی‌اش پاولز است.

آن‌گونه که در صفحه‌ی از کتاب «المسيحية ايمان و عمل» که در سال ۱۹۶۸ در واتیکان منتشر شده است، چنین آمده است: «كان القديس بولس منذ بدء الـمسيحية يصنح لحديثي الإيمان أن يحتفظوا بما كانوا عليه من أحوال قبل إيمانهم بيسوع».قدیس پاولز از ابتدای گرایشش به مسیحیت، تازه گرویدگان به دین مسیح را به پاسداشت اعتقادات سابق‌شان قبل از ایمان آوردن به عیسی÷، ترغیب می‌کرد. گویت واتیکان به موقف پاولز از مسیحیت و عدم رغبتش به آن اعتراف می‌کند.

ولی کاش پس از تجربه‌ی این همه نشیب و فراز دنیای مسیحیت یک مرتبه زاویه فکرشان را متوجه ریگزارهای حجاز می‌کردند و آن دینی را که ۱۴۲۳ سال قبل از بلندی‌های (فاران ۳، فارقلیط) به آن‌ها که با دیدن آن ساکنان (سلع) نغمه سرودند و روستاهای اطراف قیدار (حمد ۵) خواندند و به کسی که بر پاهایش (بت‌های سنگی ۶) سجده کردند و از خودش چیزی نگفت بلکه آنچه شنید آن را رساند ایمان می‌آوردند، و تا زمانیکه دنیای مسیحیت از این زاویه وارد عمل نشود، روزنه‌ای به صراط مستقیم نخواهید دیدو همیشه در گروه ضالّین خواهند ماند.

ولی برعکس جهان مسیحیت می‌خواهد در سرگردانی عقیده و فکر ، تمام بشریت را با خود همگام و همراه کند و برای تحقق این هدف پس از جنگ‌های صلیبی نقشه مثلث استعمار، استشراق و تبشیر را از آن خود گردانده است و در ریشه کن کردن اسلام از هیچ اقدامی دریغ نمی‌کند و با یهود که به زعم آنان قاتلان حضرت مسیح÷هستند دست همکاری داده و بر علیه اسلام اقدام می‌کند. آن‌گونه که کاردینال بور هنگام تسلط اسرائیل بر بیت المقدس در سال ۱۹۶۷ در یک جلسه مشترک یهود و نصاری می‌گوید: «بر نصاری واجب است به هر شکل با یهود همکاری کنند تا بتوان این سرزمین مقدس را برای همیشه و بطور کامل آزاد کرد و علاوه بر این اسلام را برای همیشه استیصال نمود». (Armagaddon). طبق عقاید یهود پایان زندگی و تباهی دنیا بارخ دادن یک جنگ جهانی است که آرماگیدن نام دارد و در کتاب‌های حدیث اسلامی از آن به نام «الـملحمة الكبرى»یاد شده است. در کتاب‌های تحریف شده‌ی یهود و نصاری ذکر شده که این جنگ درمیان بت‌پرست‌ها و نصاری در می‌گیرد و در آن چهار میلیون جنگجو شرکت می‌کند و یک جنگ اتمی می‌باشد و در ضمن آن حضرت مسیح نزول می‌کنند و بهمراه مومنین بالای ابرها می‌روند و مشرکین همه نابود می‌شوند. یکی از رهبران مسیحی به نام (پات رابرتسون) می‌گوید: «این دنیا در شرف فنا است، نزول مسیح نزدیک است، با عرب‌های ساکن اسرائیل، روس و غیر از نصاری جنگ جهانی در حال درگرفتن است، نخستین نشانه‌ی آرماگیدن قیام اسرائل است و علامت‌های دیگر نیز به زودی به وقوع خواهند پیوست زیرا اینها از پیشگویی‌های تورات است». و یکی از متفکران یهود می‌گوید: «دلم می‌خواست با عرب‌ها مذاکره کنیم ولی مذهب به من اجازه نمی‌دهد زیرا من یقین دارم که این حادثه حتماً واقع می‌شود و این معرکه نزدیک است». در تورات هم از حضرت ابراهیم÷قولی ذکر شده که فرموده است: «هر کسی که بر اسرائیل برکت بفرستد من بر او برکت می‌فرستم و کسی که بر او لعنت کند من او را لعنت می‌کنم». و بنابر همین عقیده، نصاری، تعاون با یهود را فریضه‌ی مذهبی خود می‌دانند. در مقابل قرآن مجید در رد انتصاب این تهمت به حضرت ابراهیم می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ كَتَبۡنَا فِي ٱلزَّبُورِ مِنۢ بَعۡدِ ٱلذِّكۡرِ أَنَّ ٱلۡأَرۡضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ ٱلصَّٰلِحُونَ ١٠٥[الأنبیاء: ۱۰۵]. «ما علاوه بر قرآن در تمام کتب (انبیای پیشین) نوشته‌ایم که بی‌گمان (سراسر روی) زمین را بندگان شایسته‌ی ما به ارث خواهند برد (و آن را به دست خواهند گرفت)».و در مورد آرماگیدن –الـملحمة الكبري-در احادیث آمده است: از ابوهریرهسروایت است که می‌فرمایند: حضرت رسولجفرمودند: «لاَ تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى يُقَاتِلَ الْمُسْلِمُونَ الْيَهُودَ فَيَقْتُلُهُمُ الْمُسْلِمُونَ حَتَّى يَخْتَبِئَ الْيَهُودِىُّ مِنْ وَرَاءِ الْحَجَرِ وَالشَّجَرِ فَيَقُولُ الْحَجَرُ أَوِ الشَّجَرُ يَا مُسْلِمُ يَا عَبْدَ اللَّهِ هَذَا يَهُودِىٌّ خَلْفِى فَتَعَالَ فَاقْتُلْهُ. إِلاَّ الْغَرْقَدَ فَإِنَّهُ مِنْ شَجَرِ الْيَهُودِ». «قیامت برپا نمی‌شود تا وقتی‌که مسلمانان با یهود مبارزه بکنند، و مسلمانان آن‌ها (یهود) را به قتل برسانند و کار به‌جایی می‌رسد که بعضی از آن‌ها پشت سنگ‌ها و درخت‌ها مخفی می‌شوند و سنگ و درخت صدا می‌زند، ای مسلمان، ای بنده‌ی خدا، اینجا یک یهودی پشت من مخفی شده است، بیا و او را به قتل برسان، به استثنای درخت غرقد (عوسج) که از درختان یهود است».

البته این نه بدان معنا است که مسلمانان دست روی دست بگذارند و منتظر ندای درختان و سنگ‌ها باشند. بلکه از تلاش و کوشش باز نیایند و اسباب ضعف مسلمین را برطرف کنند و به گفته‌ی یکی از اندیشمندان معاصر: «مسلمانان باید مردم را بار دیگر به سوی دین، دعوت بدهند و از دعوت دادن به‌سوی مذهب، حزب یا مکتب و فکر خاص بپرهیزند و اگر دعوت به‌سوی دین باشد وحدت و در نتیجه‌ی آن قوت و قدرت مسلمانان برمی‌گردد و فرامین پروردگار بر روی زمینش اجراء خواهند شد. و توطئه‌های دشمنان اسلام به خودشان برخواهند گشت». (ان شاءالله)