کتاب الجنايات
کتاب جنايات
«الْقَتْلُ عَلَی ثَلاَثَةِ أَضْرُبٍ عَمْدٌ مَحْضٌ وخَطَاٌ مَحْضٌ وعَمْدُ خَطَأٍ فَالْعَمْدُ الْمَحْضُ هُوَ أَنْ يَعْمَدَ إلَی ضَرْبِهِ بِمَا يَقْتُلُ غَالِباً ويَقْصِدَ قَتْلَهُ بِذَلِكَ فَيَجِبُ الْقَوَدُ عَلَيهِ فَإنْ عَفَا عَنْهُ وجَبَتْ دِيَةٌ مُغَلَّظَةٌ حَالَّةٌ فی مَالِ الْقَاتِلِ والْخَطَأُ الْمَحْضُ أَنْ يَرمِیَ إلَی شَیْءٍ فَيُصِيبَ رَجُلاً فَيَقْتُلَهُ فَلاَقَوَدَ عَلَيهِ بَل تَجِبُ عَلَيهِ دِيَةٌ مُخَفَّفَةٌ عَلَی الْعَاقِلَةِ مُؤَجَّلَةٌ فی ثَلاَثِ سِنِينَ وعَمْدُ الْخَطَأِ أَنْ يَقْصِدَ ضَرْبَهُ بِمَا لاَيَقْتُلُ غَالِباً فَيَمُوتُ فَلاَقَوَدَ عَلَيهِ بَلْ تَجِبُ دِيَةٌ مُغَلَّظَةٌ عَلَی الْعَاقِلَةِ مُؤَجَّلَةٌ فی ثَلاَثِ سِنِينَ».
«قتل سه نوع است:
۱- عمد محض،
۲- اشتباه محض،
۳- عمد اشتباهی.
عمد محض آن است با چیزی قصد کشتن وی را بکند که غالبا کشنده باشد و این نوع قصاص را واجب میکند و در صورت عفو کردن وَلِی باید خونبهای مغلّظ و فوری«از مال قاتل» بپردازد.. اشتباه محض آن است که قاتل بخواهد چیز دیگری را بکشد و به اشتباه به وی اصابت کند و این نوع قصاص ندارد ولی خونبهای سبک بر عاقله«خویشاوندان و عصبه قاتل» واجب میشود بطور مؤجل و در مدت سه سال آن را بپردازند. عمد اشتباهی آن است به چیزی که غالباً کشنده نیست قصد کشتن وی را بنماید، این نوع هم قصاص ندارد ولی واجب است بر عاقله پرداخت خونبهای مغلّظ و مؤجّل و در مدت سه سال آن را به پردازد».
فصل: «وشَرَائِطُ وُجُوبِ الْقِصَاصِ أَرْبَعَةٌ أَنْ يَکُونَ الْقَاتِلُ بَالِغاً عَاقِلاً وأَلاَّ يَکُونَ وَالِداً لِلْمَقْتُولِ وأَلاَّ يَکُونَ الْمَقْتُولُ أَنْقَصَ مِنَ الْقَاتِلِ بِکُفْرٍ أَوْ رِقٍّ وتُقْتَلُ الجَمَاعَةُ بِالْوَاحِدِ وکُلُّ شَخْصَينِ جَرَی الْقِصَاصُ بَينَهُمَا فی النَّفْسِ يَجْرِی بَينَهُمَا فی الأَطْرَافِ وشَرَائِطُ وُجُوبِ الْقِصَاصِ فی الأَطْرَافِ بَعْدَ الشَّرَائِطِ الْمَذْکُورَةِ اثْنَانِ الاشْتِرَاكُ فی الإسْمِ الْخَاصِّ الْيَمِينُ بِالْيَمِينِ والْيُسْرَی بِالْيُسْرَی وأَلاَّ يَکُونَ بِأَحَدِ الطَّرَفَيْنِ شَلَلٌ وکُلُّ عُضْوٍ أُخِذَ مِنْ مِفْصَلٍ فَفِيهِ الْقِصَاصُ ولاَ قِصَاصَ فی الْجُرُوحِ أِلاَّ فی الْمُوَضَّحَةِ».
«شروط وجوب قصاص چهار چیز است:
۱- قاتل عاقل و بالغ باشد،
۲- قاتل پدر مقتول نباشد؛
۳- مقتول کمتر از قاتل نباشد «بکفر یا بردگی، و ممکن است چند نفر اگر در قتل شرکت کرده باشند برای یکنفر کشته شوند. و هر دو نفری که در بین آنان قصاص نفس اجرا شود، قصاص اطراف «دست، پا، گوش، چشم و غیره» هم اجرا میشود «اگر مقتول طوری باشد که قاتل را در عوض او نکشند، در بریدن اعضا هم این عمل اجرا میشود، مثلا اگر جنایتکار دست یک نفر را بریده باشد، در عوض آن دست وی را نمیبرند همانطوریکه اگر او را میکشت کشته نمیشود».
شروط وجوب قصاص در اعضاء بعد از شرائطی که گفته شد دو نوع است:
۱- باید دو عضو مانند هم باشند، در عوض بریدن دست راست دست راست و در عوض دست چپ دست چپ را باید برید.
۲- دو عضو در سالم و ناسالم بودن مثل هم باشند «پس در عوض دست فلج یا پای فلج دست درست یا پای درست را نمیبرند» و هر عضوی که در بند قطع شده باشد در آن قصاص است و در زخمها قصاص نیست مگر در مُوَضَّحه.
شکستن سر و رخسار ده نوع است:
۱- حارصه: آن است که کمی پوست را شکافته باشد.
۲- دامیه: آن است که خون آلوده شده باشد.
۳- باضعه: آن است که گوشت را قطع کرده باشد.
۴- مُتَلاحمه: در گوشت فرو رفته باشد.
۵- سمحاق: رسیدن پوستی که در بین گوشت و استخوان است.
۶- مُوَضِّحه: آن است که استخوان را از پوست جدا کرده باشد.
۷- هاشمه: آن است که استخوان را شکسته باشد «جدا شده باشد یا نه».
۸- منقله: آن است که استخوان را از جای به جای دیگر تکان داده باشد.
۹- مَأمومه: آن است که بخریطه دماغ رسیده باشد «سر».
۱۰- دامغه: آن است که خریطه نامبرده را پاره پاره کرده باشد و به اصل سر رسیده.
فصل: «والدِّيَةُ عَلَی ضَرْبَين مُغْلَّظَةٌ ومُخَفَّفَةٌ فَالْمُغَلَّظَظُ مِائَةٌ مِنَ الإبِلِ ثَلاَثُونَ حِقَّةً وثَلاَثُونَ جَذَعَةً وأَرْبَعُونَ خِلْفَةً فی بُطُونِهَا أَوْلاَدُهَا والْمُخَفَّفَةُ مِنَ الإبِلِ عِشْرُونَ حِقَّةً وعِشْرُونَ جَذَعَةً وعِشْرُونَ بِنْتَ لَبُونِ وعَشْرُونَ ابْنَ لَبُونٍ وعَشْرُونَ بِنْتَ مَخَاضٍ فإنْ عُدِمَتِ الإبِلُ انْتُقِلَ إلَی قِيْمَتِهَا وقِيْلَ يُنْتَقَلُ إلَی أَلْفِ دِينَارٍ أَوِ اثْنَی عَشَرَ أَلْفَ دِرْهَمٍ وإنْ غُلِّظَتْ زِيْدَ عَلَيْهَا الثُّلُثُ وتُغَلَّظُ دِيَةُ الْخَطَأِ فی ثَلاَثَةِ مَوَاضِعَ إذَا قَتَلَ فی الْحَرَمِ أَوْ قَتَلَ فی الأَشْهُرِ الْحُرُمِ أَوْ قَتَلَ ذَا رَحِمٍ مَحْرَمٍ وَدِيَةُ الْمَرْأَةِ عَلَی النِّصْفِ مِنْ دِيَةِ الرَّجُلِ ودِيَةُ الْيَهُودِیِّ والنَّصْرَانِیِّ ثُلُثُ دِيَةِ الْمُسْلِمِ وأَمَّا الْمَجُوسِیُّ فَفِيهِ ثُلُثَا عُشْرِ دِيَةِ الْمُسلِمِ وتَکْمُلُ دِيَةُ النَّفْسِ فی قَطْعِ الْيَدَيْنِ والرِّجْلَيْنِ والأَنْفِ والأُذُنَيْنِ والْعَيْنَيْنِ والْجُفُونِ الأَرْبَعَةِ واللِّسَانِ والشَّفَتَيْنِ وذَهَابِ الْبَصَرِ وذَهَابِ السَّمْعِ وذَهَابِ الشَّمِّ وذَهَابِ الْعَقْلِ والذَّکَرِ والأُنْثَيَينِ وفی الْمُوَضَّحَةِ والسِّنِّ خَمْسٌ مِنَ الإبِلِ وفی کُلِّ عُضْوٍلاَمَنْفَعَةَ فِيهِ حُکُومَةٌ وَدِيَةُ الْعَبْدِ قِيْمَتُهُ وَدِيَةُ الْجَنِينِ الرَّقِيقِ عُشْرُ قِيْمَةِ أُمِّهِ».
در بیان خون بها: وآن مالی است که بوسیله جنایت نفس یا اعضاء واجب میشود.
«خون بها دو نوع است:
۱- غلیظ.
۲- خفیف.
خون بهای غلیظ که به سبب کشتن آزاد مرد مسلمان پرداخت میشود یک صد شتر است، که سی نفر از آنها شتر سه ساله وسی نفر شتر چهار ساله و چهل نفر شتر آبستنی میباشد.
و خون بهای خفیف که به سبب کشتن آزاد مرد مسلمان پرداخت میشود یک صد شتر است، که بیست نفر آنها سه ساله و بیست نفر چهار ساله و بیست نفر سه ساله ماده و بیست نفر سه ساله نر و بیست نفر «بنت مخاص» دو ساله و اگر شتر نباشد قیمت آنها و گفتهاند اگر شتر نباشد باید یک هزار دینار، یا دوازده هزار درهم پرداخته شود. و اگر در آن تغلیظ شود یک سوم قیمت بر آن اضافه میشود.
خونبها در سه مورد غلیظ است:
۱- اگر قتل در حرم باشد.
۲- در اشهر الحرام واقع شود.
۳- مقتول فامیل و محرم باشد. خونبهای زن نصف مرد است، و خونبهای یهودی و مسیحی یک سوم خونبهای مسلمان است. و خونبهای آتش پرست یک سوم از یک پنجم خونبهای مسلمان است یا دو سوم از یک دهم.
و خونبهای بریدن دو دست، دوپا، بینی، دو گوش، کر شدن، رفتن نیروی بوئیدنی، بریدن ذکرو بیضتین، در هر یک از اعضای فوق الذکر خونبهای تمام گرفته میشود که یکصد شتر است. خونبهای موضَّحه «جدا کردن استخوان از پوست» و دندان پنج شتر است و در ازاله عضوی که در آن سودی نباشد مانند دست فلج، انگشت فلج وغیره، در این اعضاء چون در قرآن نصّی وارد نشده است باید برای اخذ خونبهای آنها حکم و اهل خبره را قاضی نمود که بقضاوت آنان در صورتیکه آن شخص برده باشد با وجود آن دست فلج قیمت وی چند است. و اگر قطع شود چقدر از قیمت وی کاسته میشود، بهمان میزان خون بهاء گرفته میشود. خونبهای برده عبارت است از قیمت وی گرچه از خونبهای آزاد مرد بیشتر باشد، و خونبهای بچه برده یک دهم قیمت مادرش میباشد».
فصل: «وإذَا اقْتَرَنَ بِدَعوَی الدَّمِ لَوْثٌ يَقَعُ بِهِ فی النَّفْسِ صِدْقُ الْمُدَّعِی حَلَفَ الْمُدَّعِی خَمْسِينَ يَمِيناً واسْتَحَقَّ الدِّيَةَ وإِنْ لَمْ يَکُنْ هَنَاكَ لَوْثٌ فَالْيَمِينُ عَلَی الْمُدَّعِی عَلَيهِ وعَلَی قَاتِلِ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ کَفَّارَةٌ عِتْقُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ سَلِيمَةٍ مِنَ الْعُيُوبِ الْمُضِرَّةِ فإنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ».
در احکام قسامه: و آن عبارت است از سوگندهای خونبها.
«هرگاه ادعای خونبهای شخص کشتهای مقترن و برابر با لوث گواه باشد «ضعف گواه» و ادعای مدعی محتمل صدق و کذب باشد در این صورت برای اثبات قتل باید مدعی پنجاه سوگند بخورد که فلانکس یا فلانکسها قاتل فلانکس هستند. بدینوسیله استحقاق اخذ خونبها را پیدا میکند. واگر در آن جا گواه نباشد و فقط مجرد دعوی باشد سوگند بر مدعی علیه است پس مدعی علیه باید پنجاه سوگند بخورد. واجب است بر قاتل نفس بناحق، خواه قتل عمد باشد یا اشتباه یا شبه عمد پرداخت کفاره. اگر قاتل بچه یا دیوانه باشد باید ولی آنها کفاره را از مال آنها بپردازد و آن عبارت است از آزاد کردن بردهی مسلمان سالم از عیبهای مضر و اگر نباشد باید دو ماه پشت سر هم روزه بگیرد.