حسین و عنایت رسول الله ص
چه شرافتی برتر از این که پدربزرگ حسین س، حضرت محمد ص و مادربزرگش خدیجه بنت خویلد لو پدرش علی بن ابی طالب س و مادرش فاطمه دختر رسول الله ص و برادرش حسن س باشد.
برترین مزیتی که در این دودمان وجود دارد، انتساب به برگزیدهترین انسانها، حضرت محمد ص است، اما ارتباط حسین س با جد بزرگوارش چگونه بود، بهتر بگویم: جد بزرگوارش حضرت محمد ص به وی و برادرش حسن س با چه نگاهی مینگریستند؟
خوانندهی گرامی! برای درک عمق ارتباط صمیمانهی رسول الله ص با دو نوهاش حسن و حسین بلازم میدانم اندکی به سیرهی عطرآگین و پر حادثهی رسول الله ص که احساسات انسانی رسول الله ص را با خوشیها و شادمانیها و غم و اندوهش به دوش میکشد، بازگردیم.
آری! رسول الله ص فرزندان پسر خویش؛ قاسم و عبدالله و بالأخره ابراهیم را از دست دادند و بنا به اهمیت فرزندان پسر نزد مردم که باعث باقی ماندن نسل انسان میشوند، مشرکان مکه این را بهانهای برای وارد آوردن فشار بر رسول الله ص و دعوت ایشان قرار دادند و حتی گفتند: [٩]نسل محمد بریده است، پسرانش زنده نمیمانند، خداوند متعال در دفاع از رسول الله ص این آیه را نازل فرمود: ﴿إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ ٱلۡأَبۡتَرُ٣﴾[الکوثر: ۳] [۱۰]. «بیگمان دشمنت، خود بیدنباله (و بدون نسل) است».
سالها گذشت و رسول الله ص از ماریهی قبطیه لصاحب پسری گشتند و وی را به یاد پدرش حضرت ابراهیم ÷، ابراهیم نام نهادند. رسول الله با شادمانی از تولد این نوزاد به اصحاب خویش فرمودند: «دیشب برایم پسری به دنیا آمده است و من او را به نام پدرم، ابراهیم نام گذاشتهام» [۱۱].
شاید ایشان امید داشتند که نسل وی از این نوزاد امتداد بیابد همان گونه که نسل پدرش ابراهیم ÷امتداد یافت و ایشان از نسل او به دنیا آمدند.
اما ناگاه ابراهیم در جلوی دیدگان رسول الله ص از دنیا رخت بربست و از فراقش اشک برگونههای مبارکش جاری گشت.
انس بن مالک س میگوید: با رسول الله ص نزد ابوسیف القین (شوهر دایهی ابراهیم) رفتیم، رسول الله ص ابراهیم را در آغوش گرفت و بوسید و بویید؛ و باری دیگر رفتیم ابراهیم در حال جان کندن بود، اشک از چشمان رسول الله ص جاری شد، عبدالرحمن بن عوف س گفت: شما هم ای رسول الله؟ ... فرمودند: «ای ابن عوف! این نشان رحمت است، و سپس فرمودند: دیده اشکبار و قلب اندوهگین میگردد اما سخنی جز در راستای رضای پروردگار بر زبان نمیآوریم، ای ابراهیم! ما از فراق تو اندوهگین هستیم» [۱۲].
تاریخ این لحظههای اندوه رسول الله ج؛ آن پدر مهربانی را که از فراق جگر گوشهاش متاثر بود، در سراپردهی خویش دارد.
لیکن رسول الله ص عاطفهی سرشار پدری خویش را نثار پسران دخترش فاطمه لمینمودند و آنان ریحانههای ایشان از دنیا بودند.
امام بخاری از ابن ابی نعم روایت نموده است که میگوید: من حضور داشتم که مردی از عبدالله بن عمر بدربارهی خون پشه سوال کرد، وی گفت: اهل کجایی؟ گفت: اهل عراق هستم. ابن عمر ب گفت: این از خون پشه میپرسد و حال آن که فرزند رسول الله ص را کشتند. من خودم از رسول الله ص شنیدم که فرمودند: «حسن و حسین ریحانههای من از دنیا هستند». [۱۳]
حافظ ابن حجر در ذیل این حدیث میگوید: «آنان را به ریحانه تشبیه نمودند؛ زیرا فرزند را نیز همانند آن میبویند و میبوسند... و ترمذی نیز از انس س روایت نموده است که رسول الله ص حسن و حسین را میطلبیدند و آنان را میبوییدند و در آغوش میگرفتند» [۱۴].
رسول الله ص آنان را بسیار دوست میداشت و دوستی آنان را دوستی با خویش و دشمنی با آنان را دشمنی با خویش میشمردند، امام احمد در مسند از ابوهریرهس آورده است که رسول الله ص فرمودند: «هر کس آنان (حسن و حسین) را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر کس با آنان دشمنی کند با من دشمنی کرده است» [۱۵].
در روایتی دیگر از ابوهریره س چنین آمده است که میگوید: رسول الله ص که حسن و حسین را بر شانههای خویش حمل میکردند، نزد ما تشریف آوردند، گاه این را میبوییدند و گاه آن را، مردی گفت: یا رسول الله! آنان را دوست دارید؟ فرمودند: «هر کس آنان را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر کس با آنان دشمنی کند، با من دشمنی کرده است» [۱۶].
حسن و حسین بتنها نوههای رسول اللهص نبودند که ایشان همچون پدربزرگی با نگاه محبت و مهربانی و افتخار به آنان بنگرند، بلکه به تمام معنا پسران ایشان بودند.
رسول الله ص روز هفتم ولادت، آنان را حسن و حسین نامیدند و دستور دادند که برای هر کدام دو گوسفند عقیقه کنند [۱٧]و سرهایشان را بتراشند.
نسائی از ابن عباس س روایت نموده است که: رسول الله ص برای هر کدام از حسن و حسین بدو گوسفند عقیقه نمودند [۱۸].
ابن حبان از ام المومنین عایشه لآورده است که: رسول الله ص روز هفتم برای حسن و حسین عقیقه نمودند و بر آنان نام نهادند و دستور دادند که سرهایشان را بتراشند [۱٩].
میبینیم که رسول الله ص برای نوههایش عقیقه ذبح میکند در صورتی که این وظیفهی پدر است نه پدر بزرگ، اما رسول الله ص خود را پدر آنان میداند و در آن واحد و با احساس و عاطفهی والا، هم نقش پدر را ایفا میکنند و هم نقش پدر بزرگ را، حقا که این گونه هم بودند و در بیش از یک حدیث، آنان را فرزند خود خواندهاند [۲۰].
این چه عنایتی است! و قلب کدام پدر این همه عطوفت و مهربانی را در خود جای داده است. آری! ایشان رسول خداست با آن رحمت گسترده و احساسات آکنده از مهر و محبت.
توجه و مواظبت رسول الله ص به نوههایش بدان جا رسیده بود که برای محافظت آنان از هرگونه بدی، همواره با دعا آنان را از هر گزند احتمالی به پناه خداوند واگذار میکردند.
امام بخاری از ابن عباسس آورده است که: رسول الله ص حسن و حسین برا با این دعا افسون میکردند و میفرمودند: «پدرتان ابراهیم، اسماعیل و اسحاق را با این دعا افسون میکرد، «أعوذ بکلمـات الله التامة من کل شیطان وهامة ومن کل عین لامة» [۲۱]. «پناه میبرم به کلمات تامه الهی از گزند هر شیطان و حیوان موذی و چشم شوری».
احساسات پدرانهی ایشان آن گاه به اوج خود رسیده بود که از بالای منبر و هنگام ایراد خطبه و موعظهی مومنان به تقوی و کارهای شایسته، نوههای خردسال خویش را مشاهده فرمودند که جست و خیز کنان به سوی ایشان میآیند، بیاختیار خطبه را ناتمام گذاشتند و از منبر پایین آمدند و آنان را در آغوش گرفتند و به منبر بردند.
خدایا! قلب پبامبر ص چه شفقت گستردهای برای خردسالان داشت و چه عاطفهی پدری عمیقی در آن نهفته بود.
ابوداود از بریدهس چنین نقل میکند که: رسول الله ص در حال ایراد خطبه بودند که حسن و حسین که لباس سرخ رنگی بر تن داشتند جست و خیز کنان آمدند، رسول الله ص از منبر پایین آمدند و آنان را به دوش گرفتند و به منبر رفتند و سپس فرمودند: «حقا که خداوند متعال راست فرموده است که مال و فرزند مایهی آزمایش هستند، من اینها را دیدم و نتوانستم خودم را کنترل کنم و سپس خطبه را ادامه دادند» [۲۲].
و همچنین ابویعلیس میگوید: «نزد رسول الله ص بودیم حسن یا حسین بر سینهی ایشان بود، ادرار او از سینه ایشان سرازیر شد، برخاستیم که او را برداریم؛ رسول اللهص فرمودند: پسرم را راحت بگذارید تا کارش را تمام کند، سپس آن را با آب شستند و سپس به بیت المال که خرمای صدقه در آن نگاهداری میشد تشریف بردند، آن پسر نیز با ایشان رقت و خرمایی برداشت و در دهان گذاشت، رسول الله ص آن را در آوردند و فرمودند: صدقه برای ما حلال نیست [۲۳].
رسول الله ص گاه ایشان را بر قاطرش (دلدل [۲۴]) سوار میکردند یکی را جلو و دیگری را پشت خویش مینشاندند.
امام مسلم از ایاس و او از پدرش نقل کرده است که: من قاطر رسول الله ص را که ایشان با حسن و حسین، یکی جلو و دیگری پشت رسول الله ص سوار بودند مهار کردم تا اینکه آنان را به حجرهی رسول الله ص بردم [۲۵].
رسول الله ص با مهربانی آنان را میبوسیدند، ابوهریره س اتفاق جالبی را برایمان تعریف میکند، ابوداود از وی نقل کرده است که اقرع بن حابس دید که رسول الله ص حسین را میبوسند، اقرع گفت: من ده پسر دارم اما تا کنون هیچ کدام را نبوسیده ام. رسول الله ص فرمودند: «هر کس رحم نکند بر او رحم نخواهد شد». [۲۶]و در روایت دیگر چنین آمده است که فرمودند: «برایت چکار کنم که خدای متعال رحمت را از قلب تو گرفته است» [۲٧].
ابن حبان از ابوهریره س روایت نموده است که: رسول الله ص زبان خویش را برای حسین س بیرون میآوردند و آن کودک به آن دست دراز میکرد، عیینه بن حصن بن بدر گفت: رسول الله ص چنین میکنند، والله من تا بچههایم بزرگ شدهاند هیچکدام را حتی یک بار هم نبوسیدهام، رسول الله ص فرمودند: «هر کس بر دیگران رحم نکند، بر او نیز رحم نمیشود» امکان دارد این هر دو واقعه اتفاق افتاده باشند و یا رسول اللهص این مطلب را در یک حادثه فرموده و راویان جداگانه نقل کرده باشند و یا یکی از راویان در نقل نام گوینده دچار اشتباه شده و آن را جابجا کرده باشد. زمانی که اقرع بن حابس [۲۸]در مسجد رسول الله ص آمد با صدای بلند از پشت دیوار فریاد زد که ای محمد! بیا بیرون و آنگاه این آیه نازل شد: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَآءِ ٱلۡحُجُرَٰتِ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ٤﴾[الحجرات: ۴] «بیشترِ کسانی که تو را از پشت اتاقها صدا میزنند، نمیدانند».
آنان بادیه نشینانی درشت خو بودند و زندگانی سخت صحرایی این سرشت را بر آنان املا کرده بود و با اینکه مسلمانانی خوب بودند اما نمیتوانستند از این سرشت دوری کنند [۲٩].
[٩] گوینده عاص بن وائل سهمی است و هرگاه از رسول الله جیاد میشد، میگفت: او را بگذارید، او مردی است که نسلی ندارد و اگر بمیرد یاد و خاطرهاش از بین میرود و شما از دست او راحت میشوید. [۱۰] أنساب الأشراف (۱/۶۲)، و سیرهی ابن هشام (۱/۲۶۵). [۱۱] صحیح مسلم، کتاب الفضائل، باب رحمته جالصبیان والعیال و تواضعه و فضل ذلک، حدیث شماره: ۲۳۱۵. [۱۲] صحیح بخاری، الجنائز، باب قول النبی جإنا بک محزونون حدیث شماره: ۱۲۴۱. [۱۳] صحیح بخاری، الأدب، باب رحمة الولد وتقبیله ومعانقته، حدیث شمارهی ۵٩٩۴، فضائل أصحاب النبی ج، باب مناقب الحسن و الحسین، حدیث شمارهی ۳٧۵۳ [۱۴] فتح الباری، ابن حجر عسقلانی (٧/۴۶٩) اصل حدیث که ترمذی آورده این گونه است: «عن یوسف بن إبراهیم أنه سمع أنس بن مالك یقول: سئل رسول الله ج أی أهل بیتك أحب إلك؟ قال: «الحسن والحسین» و کان یقول لفاطمة: «ادعی لی ابنی فیشمهما و یضمهما إلیه»» ترمذی، کتاب المناقب، باب مناقب الحسن والحسین، حدیث شمارهی ۳٧٧۲. شیخ آلبانی در ضعیف الترمذی (۳٧٧۲) آن را ضعیف گفته است. [۱۵] مسند أحمد حدیث شمارهی ٧۸۶۳، شعیب أرنؤوط گفته: سندش قوی و رجالش ثقه و رجال صحیحین هستند. [۱۶] مسند امام احمد حدیث شمارهی ٩۶٧۱، شیخ شعیب أرنؤوط گفته: این حدیث حسن و سندش ضعیف است به خاطر مجهول بودن عبدالرحمن بن مسعود و حدیث قبلی شاهد آن است. [۱٧] شیخ آلبانی در إرواء الغلیل (۴/۳٧٩) سند آن را صحیح علی شرط البخاری گفته است. [۱۸] سنن نسائی (۴۵۳۱) با سند صحیح. [۱٩] صحیح ابن حبان (۵۳۱۱) حاکم (۴/۲۳٧). شیخ شعیب آن را حسن گفته و حسین سلیم اسد آن را صحیح میداند. [۲۰] مثلا حدیث ابوبکر در بخاری که میگوید: روزی رسول الله جحسن را آوردند و بر بالای منبر بردند و فرمودند: «این فرزندم آقاست، شاید خداوند توسط او میان دو گروه از مسلمانان صلح ایجاد کند». [۲۱] صحیح بخاری، حدیث شماره: ۳۳٧۱. [۲۲] ابوداود، حدیث شمارهی ۱۱۰٩. آلبانی آن را صحیح گفته است. [۲۳] مسند احمد، حدیث شمارهی ۱٩۰۸۲ با سند صحیح. شیخ شعیب أرنؤوط گفته: اسنادش صحیح است. [۲۴. ] - پیامبر جغیر از دلدل قاطر دیگری نداشتند، طبرانی در المعجم الأوسط ۴/ ۲۰۲روایتی آورده که تأکید میورزد قاطری که در روایات آمده همان دلدل است، از انس سروایت شده که چون مسلمانها نخست در روز حنین شکست خوردند و پیامبر جبر قاطر خویش که همان دلدل بود سوار بودند ... . [۲۵] صحیح مسلم، حدیث شمارهی ۲۴۲۱. [۲۶] ابوداود، حدیث شمارهی ۵۲۲۰، آلبانی آن را صحیح دانسته است. [۲٧] صحیح ابن حبان، حدیث شمارهی ۵۵٩۵. أرنؤوط گفته: اسناده صحیح علی شرط البخاری. [۲۸] صحابی، از بزرگان عرب در زمانهی جاهلیت بود. پس از فتح مکه به همراه عطارد بن حاجب با وفد بنیدارم از تمیم خدمت رسول الله جحاضر شد. در غزوهی طائف و حنین شرکت کرده و در مدینه سکونت نمود. بعدها در بیشتر جنگها در رکاب خالد بن ولید س شرکت نموده و بالآخره در جوزجان به شهادت رسید. [۲٩] صحیح ابن حبان، حدیث شمارهی ۶٩٧۵. شعیب أرنؤوط گفته: إسناده حسن.