اولا: موضع یزید بن معاویه در برابر قتل حسین س و بازماندگان وی
عبیدالله بن زیاد نامهای نوشت و این اتفاقات را به یزید بن معاویه گزارش کرد و دربارهی زن و فرزندان حسین س از او کسب تکلیف نمود، هنگامی که خبر به یزید بن معاویه رسید، گریست و گفت: «من از اطاعت شما –اهل عراق- بدون قتل حسین راضی بودم، فرجام سرکشی و نافرمانی همین است، خدا پسر مرجانه را لعنت کند، او دیده که حسین با او خویشاوندی ندارد، والله اگر من میبودم از او در میگذشتم، خدا حسین را رحمت کند» [۴۵۲]. و به فرستادهای که خبر آورد، هیچ عطیهای نداد.
در روایتی دیگر چنین آمده است که گفت: «... والله اگر من جای او بودم و نمیتوانستم که قتل را از او دور کنم مگر به بهای بخشی از عمر خودم، دوست داشتم که قتل را از او دور کنم» [۴۵۳].
یزید پاسخ داد که اسیران را نزد او بفرستد، ذکوان ابوخالد پیش دستی نمود و ده هزار درهم به اهل بیت داد تا سامان سفر را فراهم کنند [۴۵۴].
از این جا دانسته میشود که ابن زیاد آل حسین را به گونهای دردناک و یا با زنجیر آن گونه که در برخی روایات آمده، نفرستاده است [۴۵۵].
قبلا گفتیم که ابن زیاد دستور داد که در گوشهای خلوت برای اسیران منزل فراهم کنند و به آنان پوشاک و نفقه داد. چگونه ممکن است که پس از اکرام با چنان وضعی که یاد شده، آنان را بفرستد، با توجه به آن که پاسخ یزید بر خلاف میل و امید ابن زیاد بود، و وی را تایید نکرد بلکه به سبب این برخورد با حسین او را ناسزا گفت، این خود داعیهای بود که ابن زیاد اسیران را با وضعیتی مناسب بفرستد تا حدودی از ناراضگی و غضب یزید علیه خود بکاهد.
لذا شیخ الاسلام ابن تیمیه میگوید:
«اما این که گفته شده است که زنان و ذریهی حسین را به بردگی گرفتند و بر شترانی برهنه در شهر گردانیدند، دروغ و باطل است، الحمدلله مسلمانان هیچ زن هاشمی را به بردگی نگرفتند و امت محمد ص هیچگاه چنین عملی را روا ندانستهاند، اما افراد نادان و اهل هوی بسیار دروغ میگویند» [۴۵۶].
در روایت عوانه آمده است که، محفز بن ثعلبه بود که فرزندان حسین س را نزد یزید برد [۴۵٧]. هنگامی که فرزندان حسین س نزد یزید رسیدند فاطمه بنت الحسین گفت:ای یزید! آیا دختران رسول الله ص بردهاند؟ گفت: بلکه آزادگانی ارجمند هستند، بر دختران عمویت وارد شو، میدانی که آنان نیز همانند شما داغدارند، فاطمه میگوید: «نزد زنان رفتم، دیدم همه زنان سفیانی به خود پیچیده و گریه میکنند» [۴۵۸].
هنگامی که علی بن الحسین بر یزید وارد شد او گفت: ای دوست، پدرت خویشاوندیاش را با من قطع و بر من ستم نمود، خداوند هم این حالت را بر او آورد، علی بن الحسین گفت: ﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ٢٢﴾[الحدید: ۲۲]. «هیچ رخدادی در زمین به وقوع نمیپیوندد، یا به شما دست نمیدهد، مگر این که پیش از آفرینش زمین و خود شما، در کتاب بزرگ و مهمّی (به نام لوح محفوظ، ثبت و ضبط) بوده است، و این کار برای خدا ساده و آسان است!».
یزید از پسرش خالد خواست که او را پاسخ دهد، اما او ندانست چه بگوید، آنگاه یزید گفت: ﴿وَمَآ أَصَٰبَكُم مِّن مُّصِيبَةٖ فَبِمَا كَسَبَتۡ أَيۡدِيكُمۡ وَيَعۡفُواْ عَن كَثِيرٖ٣٠﴾[الشورى: ۳۰] [۴۵٩]. «هر مصیبتی به شما رسد بخاطر اعمالی است که انجام دادهاید، و بسیاری را نیز عفو میکند!».
برخی از روایات از فرزندان حسینس چنان تصویری ترسیم کردهاند که گویا ایشان را به مزایده گذاشته بودهاند که یکی از اهل شام از یزید درخواست کرد که یکی از دختران حسین را به او بدهد [۴۶۰].
این دروغ آشکاری است که پشتوانهای از سند صحیح ندارد و حتی یک واقعه از آن در تاریخ مسلمانان رخ نداده است، و این با اکرام و احترام یزید به آل حسین س مغایرت دارد، از این گذشته، یزید زنها را در معرض دیدگاه عموم قرار نداده بود که هر کس هر چه بخواهد انتخاب کند [۴۶۱].
چگونه ممکن است چنین اتفاقی در صدر اسلام برای زنانی مسلمان و آن هم از عزیزترین زنان مسلمان که قرابتی با رسول الله ص دارند و با وجود صحابه و تابعین رخ دهد؟
یزید به تمامی زنان هاشمی پیام داد که هر چه از آنان ستانده شده، هر چه بگویند، دو برابر آن را به آنان خواهند داد [۴۶۲].
هرگاه یزید ناهار و شام میخورد، علی بن الحسین را نیز فرا میخواند [۴۶۳].
معلوم نیست که فرزندان حسین س چه مدت در دمشق باقی ماندند، البته ابن سعد آورده است که یزید به مدینه پیام فرستاد موالی بنیهاشم و بنی علی به شام بیایند که در پی آن بزرگان آن موالی به دمشق رفتند [۴۶۴].
طبیعتا رفتن از مدینه به شام نیاز به وقتی طولانی دارد، یعنی این که آنان حدود یک ماه نزد یزید ماندند. شاید یزید با فراخواندن موالی بنیهاشم و بنی علی خواست جایگاه حسین و ذریهاش را اظهار نماید و هنگام ورود به مدینه کاروانی بزرگ و با هیبت باشند.
پس از آن که موالی به دمشق رسیدند، یزید دستور داد که زنان آماده باشند و هر چه خواستند به آنان داد و حتی نیازهایی را که در مدینه داشتند دستور داد که برایشان فراهم کنند [۴۶۵]و نعمان بن بشیر را امر کرد که آنان را همراهی کند [۴۶۶]و پیش از آن که از دمشق حرکت کنند، یزید به علی بن الحسین گفت: اگر دوست داری که نزد ما بمانی تا به شما رسیدگی کنیم و خویشاوندی را برقرار داریم، نزد ما بمان [۴۶٧].
اما علی بن الحسین بازگشت به مدینه را ترجیح داد، شیخ الاسلام دربارهی یزید میگوید: «او فرزندان حسین را احترام نمود و به آنان اختیار داد که در دمشق بمانند و یا به مدینه بروند و آنان بازگشت به مدینه را ترجیح دادند» [۴۶۸].
و هنگام ترک دمشق، یزید بار دیگر از علی بن الحسین معذرت خواست و گفت: «خدا پسر مرجانه را لعنت کند، اگر من میبودم هر چه حسین میگفت، میپذیرفتم و با تمام قدرت نمیگذاشتم که کشته شود، اگر چه برخی از فرزندانم را از دست میدادم، اما خداوند چیزی را مقدر فرموده بود که مشاهده کردی، هر نیازی داشتی برایم بنویس» [۴۶٩].
یزید دستور داد که هیأتی از موالی بنی سفیان [۴٧۰]نیز آنان را همراهی کنند، تعداد آنان سی نفر اسب سوار بود [۴٧۱]و به همراهانشان دستور داد که هر جا و هر وقت خواستند استراحت کنند، منزل بگیرند و محرز بن حدیث کلبی و مردی دیگر از بهرا را که از بزرگان شام بودند با آنان همراه نمود [۴٧۲].
آل حسین با عزت و احترام از شام حرکت نمودند تا آن که به مدینه رسیدند.
ابن کثیر دربارهی یزید میگوید: «اهل بیت را اکرام نمود و هر چه از آنان ستانده شده بود، اضافه بر آن به آنان بازگردانید و با شکوه عظیمی آنان را به مدینه بازگردانید و اهل او در منزلش برای حسین عزا گرفتند...» [۴٧۳].
[۴۵۲] طبری ۵/۳٩۳ با سندی که همه رجالش ثقهاند، جز مولای معاویه که مبهم است، جوزقانی: الاباطیل والمناکیر ۱/۲۶۴ را با همان سند طبری، ابن عبد ربه: العقد الفرید ۴/۳۸۱ از همان طریق، بلاذری: انساب الاشراف ۳/۲۱٩-۲۲۰ با سند حسن. [۴۵۳] جوزقانی: الاباطیل و المناکیر ۱/۲۶۵ را با سندی که همه افرادش ثقهاند البته میان شعبی و مدائنی انقطاعی هست. [۴۵۴] ابن سعد: ط ۵/۳٩۳. [۴۵۵] ابوالعرب: المحن ۱۵۵ از ابومعشر، محمد بن یحیی اندلسی: التمهید و البیان في مقتل الشهید عثمان ۲۳۶-۲۳٧. [۴۵۶] منهاج السنة ۴/۵۵٩. [۴۵٧] طبری ۵/۴۶۳. [۴۵۸] طبری ۵/۴۶۴ از طریق عوانه و ۵/۴۶۱ از طریق ابومخنف، ابن عبد ربه: العقد الفرید ۴/۳۸۳. [۴۵٩] طبری: از طریق ابوعوانه ۵/۴۶۴، بلاذری: انساب الاشراف ۳/۲۲۰ با سند حسن، المحن ۱۵۵و ۱۶۵ با سند صعیف از ابومعشر از یزید بن ابی زیاد الاشجعی. و مثل همین روایت نگا: المعجم الکبیر، طبرانی، ۳/۱۱۶ با سند ضعیف از محمد بن الحسن بن زباله و ۳/۱۰۴ با سندی که افرادش ثقهاند البته منقطع است، نگا: المجمع ٩/۱٩۵، الشجری: الامالی الخمسة ۱/۱٧۸ از همان طریق سابق. [۴۶۰] ابن سعد: الطبقات الکبری ۵/۲۱۱ بدون سند، بلاذری: انساب الاشراف ۳/۲۱۶ با سندی که افراد مجهول دارد، طبری ۵/۴۶۱. [۴۶۱] مطهر بن طاهر مقدسی در البدء و التاریخ ۶/۱۲ گفته: «یزید دستور داد که اسیران را بایستانند و مردم به آنان نگاه کنند» و هم چنین ابن العبری در تاریخ مختصر الدولة ۱۱۰و۱۱۱، اما با این وجود مولف این دو کتاب در صحت این خبر و اخبار دیگر در مورد شهادت حسین س شک و تردید داشتهاند. [۴۶۲] ابن سعد: ط ۵/۳٩٧، طبری ۵/۴۶۴ از ابومخنف. [۴۶۳] ابن سعد: ط ۵۳٩٧. [۴۶۴] ابن سعد: ط ۵۳٩٧. [۴۶۵] ابن سعد: ط ۵۳٩٧. [۴۶۶] طبری ۵/۴۶۲ از ابومخنف. [۴۶٧] ابن سعد: ط ۵/۳٩٧، ذهبی: سیر اعلام النبلاء ۴/۳۸۶-۳۸٧. [۴۶۸] منهاج السنة ۴/۵۵٩. [۴۶٩] طبری ۵/۴۶۲ از ابومخنف. [۴٧۰] ابن سعد: ط ۵/۳٩٧ با سند جمعی. [۴٧۱] احمد تلمسانی: الجمعان فی مختصر اخبار الزمان ق ۱۴۲ ب. [۴٧۲] ابن سعد: ط ۵/۳٩٧، طبری ۵/۴۶۲ از ابومخنف، تمیمی اصفهانی: الحجة فی بیان المحجة ۲/۵۲۵ .-۵۲۶ [۴٧۳] ابن کثیر ۸/۲۳۵. برای اخبار بازگشتشان به مدینه نگا: احمد، العلل ۲/۲۸۵.