سیری در کتاب الکافی

فهرست کتاب

دروغ‌های آنان در کتاب الکافی

دروغ‌های آنان در کتاب الکافی

جعفر صادق می‌گوید: خدا به کسی رحم کند که ما را پیش مردم محبـوب گرداند؛ و مردم را از ما متنفر نکند، به خدا قسم اگر محاسن و زیبائی‌های کلام ما را ببینید و به آن‌ها توجه کنید با عزت می‌شوید؛ زیرا هیچ کس توان تعلیق و تفسیر کلام ما را ندارد و با گوش دادن به هر کلمه‌ای از آن ده گنـاه از گناهنتان محو می‌شود [۳۶].

و باز جعفر صادق می‌گوید: کسی که راه ما را به دروغ اختیـار کند شیـطان هم بـه دروغ وی نیـاز دارد [۳٧].

جعفر صادق در غیر از کتاب کافی گفته اگر قائم ما قیام کند قبل از هـر چیز دروغـگویان شیعه را خواهد کشت [۳۸].

جعفر صادق می‌گوید: اگر همه مردم شیعه‌ی با ما باشند سه چهـارم آن‌ها در مورد ما شک دارند و یک چهارم دیگر هم احمقند [۳٩].

و باز می‌گوید: خداوند متعـال آیه‌ای را در باره‌ی‌ منافقـین نازل نکرده مگر اینکه کسانی هم که تشیـع را اختیـار می‌کنند در آن داخل هستند [۴۰]. موسـی کاظـم می‌گویـد: اگر شیعه‌های ما را امتحان کنید آن‌ها را مرتد خواهید یافـت و در هر هـزار نـفر یک نفر صادقانه از ما پیروی نمی‌کند [۴۱].

و همچنانکه گفتیم نمونه‌هایی را در کتاب کلینی ذکر خواهیم کرد که جز هزل و یاوه گویی چیز دیگری در بر نخواهد داشت و نزد هیچ متدینی قابل قبول نیست که این چنین کتابـی اصح کتب دینی باشد و یا حتی جزء کتاب‌های معتبر باشد و با توجه به رعایت وقت به آن‌ها اشاره خواهم کرد.

کلینی در کتاب کافی از حبابه الوالبیه روایت می‌کند که حبابه می‌گوید: به امیر المومنین علی ÷گفتم: نشانه‌ی امامت تو چیست؟ امیر المومنین گفت: ای حبابه چند تا از این سنگ ریزه‌ها را برایم بیار و با عصایش به آن‌ها اشاره نمود من هم آن‌ها را پیش وی بردم و او هم با انگشتر خودش آن‌ها را مهر زد. سپس گفت: ای حبابه! هر گاه کسی ادعا‌ی امامت کرد و توانست آن‌ها را همچنان‌که دیدی مـهر بزند بدان که او هم امام واجب الاطاعه اسـت. حبابه می‌گوید: پس از ایشـان در زمان خلافت امام حسن به مجلـس وی رفتم در حالیکه مردم از وی سوال می‌کردند، امام حسن گفت: یا حبابه! گفتم: بله ای سرور من. گفت: آنچه همراه خود داری برایم بیار من هم سنگ‌ها را به وی نشان دادم او هم مثل امیرالمؤمنین ؛به آن‌ها مهر زد پس از امام حسن پـیش امام حسین رفتم که در مسجد النبی جبود امام حسین به من نزدیک شد و مرا خوش آمد گفت، سپس گفت: از نشانه‌های امامت علامتی وجود دارد که تو آن را می‌خواهی. گفتم: آری آقای من. گفت: آنچه همراه خود داری به من بده من هم سنگها را در اختیار وی گذاشتم و او هم آن‌ها را برایم مهر زد سپس به نزد علی بن الحسین ÷رفتم در حالی که پیر شده و به حالت ارتعاش افتاده بودم و در حدود ۱۱۳ سال عمر داشـتم و او را در حالیکه مشغول عبادت بود زیارت کردم او هم سنگ‌ها را برایم مهر زد سپس پیش ابا جعفر و بعد از او پیش ابا عبدالله و بعد از او پیش ابوالحسن موسی و بعد از او پیش رضا ÷و تمام آنان سنگ‌ها را برایم مهر زدند [۴۲]. مگر چندساله شده؟.

از ابی بصـر نقل شده که گفت: بـه نزد ابـی عبدالله وارد شـدم به او گفـتم فدایت شوم در بـاره‌ی مسئله‌ای می‌خواهم سؤال کنم و یک نفر هم در اینحا سخن مرا می‌شنود ابی عبدالله ÷پرده‌ای را که بیـن خود و بین خانه‌ی دیگر حائل بود برداشت و داخل آن را دید، سپس فرمود: ای ابا محمد بپرس از آنچه برایت نمایان شده، گفتم: فدایت شوم شیعیانت از بابی سؤال می‌کنند که رسول الله جآن را به علی ÷یاد داده و از این باب هزار باب دیگر منشعب می‌شود! در جواب گفت: بله ای ابا محمد، رسول الله جبه علی هزار باب آموخته که از هر باب هزار باب گشوده می‌شود. به او گفتم بخدا قسم باب؛ باب علم و دانش است. ابی عبدالله مدتی به زمین خیره شد و فرمود: بله این باب باب علم است ولی نه این علم. سپس فرمود: ای ابا محمد! نزد ما جامعه وجود دارد اما شما نمی‌دانید که جامعه چیست عرض کردم: فدایت شوم جامعه چیست؟ فرمود: صحیفه ای است که طول آن هفتاد ذراع است به ذراع رسول الله جو با املاء ایشان و در طرف راست آن خط امام علی و جود دارد و هر حلال و حرامی و هر چیزی که مردم به آن نیاز داشته باشند و حتی غرامت کوچک‌ترین خدشه‌ای در آن آمده است و با دست خود به سینه‌ی من کوبید و گفت: اجازه دارم ای ابا محمد! گفتم: فدایت شوم من در اختیار تو هستم سپس او مرا با دستان خود فشرد وبا عصبانیت گفت: حتی تاوان این را. گفتم: بخدا قسم آنچه که تو می‌گویی علم است. در جواب گفت: بله علم است ولی نه این علم که مردم می‌دانـند. سپس مدتی ساکت شد و باز فرمود: نزد ما علم جفر است و شما نمی‌دانید که جفر چیست و توضـیح داد که جفر ظرفی است از جانب آدم ÷که به ما داده شده و در آن علوم پیامبران و اوصیاء و دانشمندان بنی اسرائیل وجود دارد. باز گفتم: آن‌هم علم است گفت: بله علم اما نه هر علمی و بعد از مدتی سکوت کرد، سپس گفت: ما مصحف فاطـمه داریم و آنها چه می‌دانند که مصحف فاطمه چیست؟ مصحفی است به مانند قرآن شما و سه بار آن را تکرار کرد و گفت: بخدا قسم یک حرف از قرآن شما در آن وجود ندارد. باز گفتم: به خدا قسم آنچه گفتی علم است گفت: بله علم اما نه آن علم و بعد از مدتی سکوت گفت ما علم آنچه بوده و خواهد بود تا روز قیامت را نزد خود داریم. گفتم: فدایت شوم این علم چیـست؟ گفت: آگاهی در مورد آنچه شب و روز رخ خواهد داد و صادر شدن هر امر و فرمانی در مورد هرچـیزی تا روز قیامت [۴۳]. (توجه داشته باشید که بدون تعلیق از کتاب الکافی نقل می‌کنم).

از محمد باقر روایت شده که می‌گوید: امام ده تا علامت دارد ۱- پاک و ختنه شده متولد می‌شود ۲- و هرگاه به زمین بیفتد روی دو تا دستانش به زمین می‌افتد ۳- با صوت بلند شهادتین را می‌گوید ۴- هیچ گاه احتلام نمی‌شود ۵- با چشمانش می‌خوابد ولی به دل بیدار است ۶- خمـیازه ندارد و تکبر نمی‌کند ٧- پشت سر خود را مثل جلو خود می‌بیند ۸- و آنچه که از شکم او بیرون می‌آید بویش مثل مشک است و زمین موظف است که آن را بپوشاند ٩- و هرگاه زره رسول الله جرا بپوشد اندازه‌ی قد اوسـت در حالیکه هر کس دیگری آن را بپوشد چه قد بلند باشد یا قد کوتاه یک وجب بر وی زیاد خواهد بود، ۱۰- تا آخرین روزهای امامتش بر وی الهام می‌شود [۴۴].

از اسحاق بن جعفر روایت شده که گفت: شنیدم از پدرم که می‌گفت: شبی که در آن متولد شده نوری ظاهر شد که بجز پدر و مادرش کس دیگری آن را ندید و مادرش وی را نشسته زائید و به هنگام تولد چهار زانو متولد شده و چرخیده تا اینکه رو به قبله نموده و سپس سه بار عطسه کرده و با انگشتش به الحمد لله اشاره می‌کرده و بسیار شادمان و ختنه شده بدنیا آمده و در بین دست‌های وی به مانند طلای خالص نور می‌درخشید و جریان پیدا می‌کرد [۴۵].

آیا شنیدید آنچه گفته شد و آیا چنین سخنانی شما را به یاد رسوم متحرک نمی‌اندازد؟. و در روضة الواعظین آمده وقتیکه علی بن ابی طالب متولد شد رسول خدا جبه پیش وی رفت ولی وی را در حالی دید که نوری در کنارش بود و دست راستش را در گوش راستش گذاشته بود و اذان و اقامه را بر دین حنـیف می‌گفت وحدانیت خدا و رسالت محمد جرا در همان روز تولدش شهادت می‌داد سپس به پیامـبر خدا جگفت: بخوان و ایشان هم به علی گفتند تو هم بخوان علی فورا تورات و انجیل و زبور و قرآن را خواند [۴۶].

حتما صحف ابراهیم فراموش شده، و شگفتی در این است که این جریان قبل از نزول قرآن بوده.

در کتاب الکافی آمده است که علی بن حسین گفت: هرگاه معصیت و گناه بندگان خدا زیاد شد و خدا خواسـت آن‌ها را به آیه‌ای از آیاتش سزا دهد خورشید و ماه و ستارگان را به وسیله‌ی ملائکه‌ی موکلش و به کمک هفتاد هزار ملائکه‌ی دیـگر از مدار خودشان خارج خواهد کرد و خورشید به دریایی می‌افتد که مدار آن‌ها روی آن قرار دارد و به دنبال آن خورشید نور خود را از دست خواهد داد و رنگش تغییر می‌کند؛ و اگر خدا بخواهد کسوف یا خـسوف صورت گیرد به همین منوال اوامر الهیش را صادر خواهد کرد و سپس به ملائکه‌ی موکلش می‌گوید کـه خورشید و ماه را به جای خودشان باز گردانند [۴٧]. و این نظریه در باره‌ی کسوف و خسوف ما را به یاد کلامی می‌اندازد که در انجـیل در این باره آمـده است که زمین مرکز منظومه‌ی شمسی می‌باشد در حالیکه هیچ انسان عاقل و صاحب اندیشه چنین چیزی را تائـید نخواهد کرد. و مشابه این سخن در تورات در عهد قدیم آمده است و به دنبال چنین نظریه‌ای در تـورات و انجیل و رشد علوم بشری ابطال آن ظاهر شده و مردم روز به روز از این کتاب‌ها دور شدند و به جز عده‌ای ناچیزی که متعصبانه از آن‌ها پیروی می‌کردند از تقدیس و احترام گذاشتن آنان فاصله گرفتند ولی جالب اینجا است که هنوز کلینی و اتباع وی از این خرافات و آراء خلاف واقع در کتاب خودشان پشیمان نشده‌اند و باید پرسید که یهود و نصاری به انحراف و خلاف واقع بودن کتاب‌هایشان که تحریف شده‌اند اقرار نموده‌اند ولی تا الآن اهـل تشیع از کتاب‌های یاوه و ترّهاتشان که ا قوال خلاف حق و باطل را در خود جای داده‌اند دوری نمی‌جویند.

و یکی دیگر از هزلیات کتاب کلینی روایتی است از ابو عبدالله که گفته هرچه در فیل و جود دارد در پشه هم موجود است و برتری پشه در بال وی است [۴۸]یعنی پشه اشیاء زیادتری درخود جایی داده است.

[۳۶] الکافی، ج ۸ ص ۱٩۲. [۳٧] الکافی، ج ۸ ص ۲۱۲. [۳۸] رجال الکشی، ص ۲۰۳. [۳٩] رجال الکشی، ص ۱٧٩. [۴۰] رجال الکشی، ص ۱۵۴. [۴۱] الکافی، ج ۸ ص ۱۰٧. کتاب کافی به سه بخش تقسیم می‌شود: بخش اصول که جزء اول و ثانی را در بر می‌گیرد. بخش فروع کافی که از جزء سوم تا هفتم را شامل می‌شود، سپس روضه که جزء هشتم کافی است. [۴۲] الکافی، ج ۱ ص ۳۴۶. [۴۳. ] - الکافی، ج ۱ ص ۲۳٩. [۴۴] الکافی، ج ۱ ص ۳۸۸. [۴۵] الکافی، ج ۱ ص ۳۸۸-۳۸٧. [۴۶] روضة الواعظین، ص ۸۴. [۴٧] الکافی، ج ۸ ص ٧۰. [۴۸] الکافی، ج ۸ ص ۲۰۸.