سیری در کتاب الکافی

فهرست کتاب

بشارتی برای کردها از جانب کلینی در کتاب کافی

بشارتی برای کردها از جانب کلینی در کتاب کافی

ابو ربیع شامی گوید: از ابو عبدالله ÷درباره‌ی جماعتی از اکراد سؤال کردم و گفتم آنان هر روز پیش ما می‌آیند و با یکدیگر داد و ستد می‌کنیم و باهم مخلوط می‌شویم؛ ابو عبدالله در جواب گفت ای ابو ربیع! بـا آنان قاطی نشوید؛ زیرا اکراد گروهی از جن هستند که خداوند پرده از روی آنان برداشته، پس هرگز با آنان نشست و برخاست نکنید [٧۱].

از علی بن ابی طالب منقول است که گفت: ای مردم! ظلم و ستم صاحبش را به آتش جهنم می‌بـرد و اولین کسی که از حدود خداوند تجاوز نمود و ظلم کرد عناق دختر آدم بود و اولین مقتول هم عناق دختر آدم بود؛ و همیشه مجلسش پر از مکر و حیله بوده و دارای بیست تا انگشت و در هر انگشت دو تا ناخن به شکـل داس وجود داشته؛ پس خداوند منان بر وی شیری را به اندازه‌ی فیل؛ و گرگی را به اندازه‌ی شتر و پلنگی را به اندازه‌ی قاطری مسلط نمود تا وی را به قتل رساندند.

جای هیچ تردیدی وجود ندارد که این روایت ماداران فرزندمرده را به خنده می‌اندازد در صورتی که دختر آدم به ایـن شکل باشد آدم خودش چه وضعیتی داشته در حالیکه خداوند سبحان می‌فرماید: ﴿لَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ فِيٓ أَحۡسَنِ تَقۡوِيمٖ٤[التين: ۴]. «که ما، انسان را در بهترین شکل آفریدیم». داروین هم می‌گوید اصل انسان به بوزینه بر می‌گردد شیعه هم دختر آدم را بدین صـورت معرفی می‌کند. پس ما چه کسی را تصدیق کنیم؟ الله را و یا داروین و شیعه را؟.

این هم مسئله‌ی خنده‌دار دیگر، اما بگذارید قبل از آن سوالی از شما بپرسم: اگر زن یک فردی برایش دوقلو بزاید، و یکی از آن دو پنج دقیقه قبل از برادرش بیرون شود، کنیه‌ی آن شخص با اسم پسر بزرگ‌تر گذاشته می‌شود یا پسر کوچک‌تر؟ کدام یک بزرگ‌تر هستند و کدام یک کوچک‌تر؟. در این رابطه روایت کلینی را به خوانش می‌گیریم، کلینی در الکافی روایت کرده و گفته: برای شخصی در یک شکم دو پسر تولد شد، ابو عبدالله ÷ضمن تبریک سؤال نمود: کدام یک از آن‌ها بزرگ‌تر هستند؟ آن‌مرد گفت: بچه‌ای که چند دقیقه زودتر به دنیا آمده. ابو عبدالله گفت: خیر، آن یکی دیگر که آخر متولد شده؛ مگر نمی‌دانید اول مادرش به او حامله شده و سپس آن یکی دیگر داخل بچه‌ی اولی شده و تا او بیرون نیاید بچه‌ی اول نمی‌تواند خارج شود [٧۲].

مثل اینکه رحم مادر گاراژ ماشین‌ها است؛ آنچه ذکر نمودیم حقایقی بود که از اصح کتاب شیعه نقل کرده‌ام که با خواندن آن‌ها انسان تعجب می‌کند و دلش به هم می‌خورد و با خود می‌گوید اگر اصح کتاب‌هایشان این باشد خوش به حـال کتاب‌های دیگرشان.

روایتی دیگری را بشنوید که از چنین روایتی به خدا پناه می‌برم و استغفار می‌کنم، این یکی هم از ابی عبدالله که می‌گوید مردی پیش پیغمبر جآمد و گفت: ای رسول الله! من آلت بسیار بزرگ دارم آیا اجازه دارم که با حیوانات مثل شتر و یا الاغ نزدیکی کنم؛ زیرا زنان توان تحمل چنین آلتی را ندارند پیغمبر جدر جواب فرمود: خداوند متعال تو را نیافریده مگر اینکه از شکل خودت کسی را آفریده که تحمل چنین چیزی را دارد آن مرد رفت و بعد از مدتی باز خدمت رسول الله جبرگشت و آنچه گفته بود تکرار کرد.

این بار رسول الله جبرایش فرمود: با زن سیاه قد بلند جور در می‌آیی مرد مدت کمی گم می‌شود و خدمت رسول الله جباز می‌گردد و می‌گوید شهادت می‌دهم که تو رسول الله هستی؛ زیرا چنین زنی برای من پیدا شده [٧۳].

یعنی نمی‌دانم این پیامبر است یا چی است؟ پیغمبری که آن مرد را به سوی زنی راهنمایی می‌کند که در صلاحیت آلت وی باشد آیا چنین چیزی طعن و بی ادبی نسبت به ساحت رسول الله جنیست؟ (پناه بر خدا).

از اسحاق بن ابراهیم جعفی روایت شده که گفت: شنیدم از ابی عبدالله÷که می‌گفت: رسول اللـه جداخل خانه‌ی ام سلمه شد و آنجا بوی خوش را استشمام نمود و فرمود: آیا حولاء به اینجا آمده؟ گفتنـد: آری.

حولاء به اینجا آمده و از شوهرش شکایت دارد. در این اثناء حولاء بیرون آمد و گفت پدر و مادرم فدایـت شوند شوهرم از من روی گردان است. پیغمبر فرمود: بوی معطر را برایش زیاد کن. حولاء گفت: هرچـه بوی معطر است استفاده نموده‌ام اما فائده ندارد پیغمبر جفرمود اگر شوهرت می‌دانست که با نزدیک شدن به تو چه چیزی برایش پیش می‌آید؟ آن زن گفت: و با روی‌آوردن به سوی من (نزدیک شدن با من) چه پاداشی برایش است؟ پیامبر جفرمودند: هر گاه بخواهد با تو جماع کند دو فرشته با وی خواهنـد بود و مانند کـسی که شمشیرش را در راه خدا از نیام کشیده در هنگام جماع گناهانش از وی ساقط می‌شوند و در هنـگام غسل کردن از گناه و معصیت پاک می‌شود [٧۴]. العیاذ بالله چنین کلامی جز از انسـانی که مشروب را در کنار خود گذاشته باشد و مست و بی‌حال سخنان بیهوده گوید از هیچ انسان عاقلی سـر نمی‌زند چه رسد به خاتم پیامبران ج؟.

[٧۱] الکافی ج ۵ ص ۱۵۸. [٧۲] الکافی، ج ۶ ص ۵۲. [٧۳] الکافی ج ۵ ص ۳۳۶. [٧۴] الکافی ج ۵ ص ۴٩۶.