آیا اسلام یک نظام ایدهآلیستی است؟ [٩۲]
ای مسلمانان! آن اسلامی که دربارهی آن سخن میگویید کجاست و چه زمانی به طور صحیح و کامل عملی شده است؟ شما همواره برای ما از نظام ایدهآل و زیبایی سخن میگویید. اما به صورتی که آن را توصیف میکنید بر روی زمین وجود نداشته است. چنانچه از شما دربارهی عملیشدن آنها سؤال کنیم جز دورهی کوتاه زندگی پیامبر و خلفای راشدین بلکه دقیقتر بگوییم خلیفهی اول و دوم پاسخی ندارید. همواره به طور خاص به عمر بن خطاب استناد میکنید تا تصویر اسلام را در شخصیت او نشان دهید و آن را به صورت درخشان بنمایانید تا جایی که چنانچه دربارهی آن تحقیق کنیم جز انواع مختلف تاریکی – از فئودالیسم گرفته تا ظلم، استبداد، عقبماندگی و ارتجاع – در آن چیزی نمییابید.
شما دربارهی حق مردم در تنبیه حاکمان و والیان سخن میگویید. چه زمانی – غیر از دورهی کوتاه حکومت خلفای راشدین – این فرصت برای مردم فراهم شده است تا حاکمانشان را نه تنها تنبیه بلکه انتخاب کنند؟
شما که از توزیع عادلانهی ثروت در سایهی اسلام صحبت میکنید به ما بگویید که در چه دورهای – حتی در دوران حکومت خلفای راشدین – فاصلهی طبقاتی میان مردم کمتر شده است؟
شما دربارهی وظیفهی حکومت در ایجاد اشتغال برای همهی شهروندان صحبت میکنید. پس گناه هزاران و بلکه میلیونها انسان بیکاری که گاهی با گدایی و دستدرازکردن پیش دیگران و گاهی هم در محرومیت و فقر مطلق، زندگی به سر میبرند چیست؟
شما همواره از حقوق زن در اسلام سخن میگویید. در کدام دوره، زنان عملاً این حقوق را به دست آوردهاند و چه زمانی آداب و رسوم ظالمانه یا وضعیت اقتصادی و اجتماعی به آنها اجازهی استفاده از آن را داده است؟
شما دربارهی تربیت اسلامی که روحها را پاک میکند و در آن بذر پرهیزگاری میکارد سخن میگویید تا رابطهی میان حکام و مردم و سایر اقشار جامعه با یکدیگربراساس همکاری در کارهای نیک باشد. حال از شما میپرسیم این امر جز در دورههای کوتاهی که بدان اشاره کردید، چه زمانی وجود داشته است؟ و در کدام دوره، پرهیزگاری مانع تضییع حقوق فقرا و ظلم به آنان شده، دستهای حکام ظالم را از منافع مردم کوتاه کرده و مانع سرکوب مردم، محدودکردن آزادیها و تحقیر ملتها شده است؟
شما دربارهی یک رشته خواب و خیال صحبت میکنید که هیچ بهرهای از واقعیت ندارند؛ جز آن دورههای بسیار کوتاه تاریخی که هرگز نظامی با چارچوب واضح و آشکاری را پدید نیاورده است. بلکه در حقیقت، استناد شما فقط به شخصیتهای تکرارنشدنی در تاریخ اسلام است!.
این خلاصهی ادعاهای کمونیستها و امثال آنهاست و حتی این امر به شبههای فوق در میان مسلمانانی که تاریخ اسلام را فقط از دیدگاه استعمارگران مطالعه کردهاند تبدیل شده است.
در اینجا باید میان دو مسألهی ایدهآلیستبودن اصل نظام و ایدهآلیبودن اجرای برنامههای آن کاملاً تفاوت گذاشت.
آیا اسلام به اقتضای طبیعت و ساختار خود یک نظام ایدهآلیستی است که به علت تکیه بر عناصر خیالی و اصول غیر ممکن، قابلیت عملیشدن ندارد؟ یا این که نظامی عملیست اما در طول تاریخ به علت وجود موانع به طور کامل اجرا نشده است؟ بدیهی است که میان این دو وضعیت، تفاوت بسیاری وجود دارد.
زمانی که اصل نظامی ایدهآلگرا باشد، هراندازه که شرایط تغییر کند هیچ امیدی به عملیشدن آن وجود نخواهد داشت. اما اگر نظامی واقعگرا باشد ولی شرایط مانع اجرای آن شود مسأله تفاوت خواهد بود و هرگاه این شرایط تغییر کند امید به عملیشدن آن وجود خواهد داشت.
پس دربارهی اسلام کدامیک از دو امر فوق منطبق خواهد بود؟
گمان میکنم مسأله به قدری واضح است که هیچکس دربارهی آن تردیدی نخواهد داشت. زیرا یکبار عملیشدن اسلام در طول تاریخ بشر با دلیل قاطع ثابت میکند که نظامی قابل اجراست و براساس عناصر خیالی و غیر قابل اجرا برپا نشده است. مردم امروز نیز همان مردمان ۱۴۰۰ سال پیش هستند. امری که یک بار روی داده امکان دارد بارها و بارها اتفاق بیفتد یا اینکه زنان و مردان ترقیخواه جامعه ادعا میکنند که مردم در صدر اسلام به درجهای از پیشرفت رسیدند که بشر قادر به بازگشت بدان نیست؟ به هرحال این امر برخلاف دیدگاه آنها پیرامون تکامل است که معتقدند بشریت را به سوی جلو میراند!.
اما این که چرا شرایط دوران خلفای راشدین، جز در دورههای کوتاه تاریخی همچون دوران عمر بن عبدالعزیز تکرار نشده است سؤال مقعولی است و پاسخ به آن را باید در شرایط تاریخی اعم از منطقهای یا جهانی هر دوره جستجو کرد.
باید دو مسأله را به خوبی به خاطر داشته باشیم:
اولاً: جهشی که در صدر اسلام اتفاق افتاده و بشریت را از انحطاط و سقوط به جایگاه والای انسانی در دوران خلفای راشدین رساند نه یک جهش و پیشرفت عادی بلکه یکی از معجزات اسلام بود که آن را در زمین تحقق بخشید. اما این امر به آمادگی فراوان و تربیت شخصی قهرمانانی نیاز داشت که آن معجزه در شخصیت و رفتارشان به وجود آمد.
اما اسلام با سرعت بینظیری انتشار و گسترش یافت به طوری که چنین پیشرفتی در طول تاریخ برای هیچ جنبش و حرکتی سابقه نداشت و از آن پس نیز هرگز تکرار نشد. این نیز یکی دیگر از معجزات اسلام است که هیچکدام از تفسیرهای مادی یا اقتصادی مادیگرایان و کمونیستها در بررسی تاریخ بشر قادر به تأویل آن نخواهد بود. اما همین سرعت انتشار باعث گرویدن گروههایی از مردم به اسلام شد که روح آن آیین بزرگ به خوبی در وجودشان رسوخ نکرده بود و نظام اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آن را به خوبی درک نکرده بودند و تربیت آنها به شیوهای که مسلمانان اولیه در شبه جزیرهی عربستان براساس آن تربیت و تزکیه شدند، امکان نداشت. با اسلامآوردن این اقوام و گروهها و قرارگرفتن آنها در صفوف مسلمین، بر قلمرو و جمیعت مسلمانان افزوده شد. اما اصول و ارکان آن در قلب مردم به خوبی نقش نبست. به همین دلیل برخی از حکام بنی امیه، بنی عباس، ترکها، ممالیک و افراد دیگری که بدون درک کامل و صحیح ویژگیهای اسلام به حکومت رسیدند به سادگی از اصول اسلام منحرف شده و احکام آن را بازیچهی خود قرار دادند.
ثانیاً: در مقایسه با سیر تکامل بشر این جهش و پیشرفتِ یکباره امری طبیعی نبود؛ زیرا ناگهان مردم از بردگی به حالتی از عدالت اجتماعی رسیدند که هنوزهم در مقایسه با همهی نظامهایی که بشریت آن را تجربه کرده است جهش بزرگی به شمار میآید. زیرا آنها را از جایگاه پست حیوانی و غرقشدن در شهوتهای زمینی به قلهای رساند که در همهی دورههای تاریخ انسانیت همچون خورشیدی میدرخشد.
در آن زمان، مردم قادر به درک و تحمل این پیشرفت فراوان غیر معمولی و یکباره بودند. زیرا قدرت روحی و انگیزشی رسول خدا ص و یارانش همچون معجزهای، انسان را به جایگاهی والاتر از نیروهای معمولیاش بالا میبرد و باعث میشد کارهایی معجزهوار انجام دهد. با وفات پیامبر ص زمانی که این نیروی عظیم کاهش یافت، ناگهان آن مردم نیز از آن حالت عالی و سعادتآمیز اندکی تنزل کردند و مانند خستگانِ سفر، سست و ضعیف شدند؛ اگرچه – با این وجود – همچنان پرتوی نورانی از روح اسلام در آنها وجود داشت که در صفحات بعد دربارهی آثار عملی آن بر زندگی بشر صحبت خواهیم کرد. اما برخلاف ادعای عدهای، این بدان معنا نیست که ما همواره به وجود شخص پیامبر و یارانش و حضور آنها در میان افراد جامعه نیازمندیم تا حداقل به آنچه مردم در صدر اسلام در جنبهی عملی تحقق بخشیدند دست یابیم. زیرا آنچه ۱۳۰۰ سال پیش در زمینهی ادارهی حکومت، نظام اقتصادی و روابط اجتماعی به عنوان معجزه به شمار میآمد، پس از گذشت قرنها تجربهی فراوانی که بشریت کسب نمود – و در صدر آنها، دین اسلام به عنوان یک تجربه – امروزه عملیساختن نظام اسلامی در بسیاری از نواحی مختلف زمین امری ممکن و تحققیافتنی است. اگر بخواهیم امروزه صرفنظر از الگوهای اخلاقی والا [٩۳]، اسلام را در زندگی عملی سازیم، دیگر این امر، معجزه و دستنیافتنی نخواهد بود. زیرا تجارب گذشته، ما را به آن قلهی والا نزدیک کرده و در نتیجه راهرسیدن به آن کوتاهتر و دستیابی بدان آسانتر از قبل شده است.
به چند مثال زیر در این باره توجه کنید:
کشورهایی که امروزه حاکمانشان را به وسیلهی انتخابات عمومی برمیگزینند یا در صورت مشاهدهی انحراف در آنها، ایشان را عزل میکنند کاری جز اجرای عملی شکل اسلامی حکومت در صدر اسلام انجام نمیکنند. این امر [جهان] در دوران ابوبکر و عمر یک امر دستنیافتنی و اعجازگونه به شمار میآمد. اما امروزه هر زمان که بخواهیم و مانند آن ملتها شعور سیاسی داشته باشیم این امکان برای ما نیز وجود دارد. حال که میتوانیم با تقلید از انگلیس و آمریکا به آن دست یابیم چرا در صورت درخواستِ آن، به نام اسلام قادر به رسیدن به آن نخواهیم بود؛ در حالی که این مسأله در اسلام وجود دارد؟ تأمین نیازهای اولیهی کارکنان حکومت اسلامی – و مؤسسات عمومی یا خصوصی که حکم کارکنان حکومت را دارند – قانون صریح و آشکار اسلام است و در قرن بیستم کمونیسم توانسته این امر را تحقق بخشد، اگرچه در مقابل آن، دیکتاتوری را بر مردم تحمیل کرده است. این در حالیست که اسلام در پی رسیدن بدان بدون ایجاد دیکتاتوری است. اگر امروزه بخواهیم آن را اجرا کنیم در دسترس ماست. اما چرا باید آن را از کمونیسم بخواهیم اما در طلب آن از اسلام نباشیم؟ و بسیاری از مسائل دیگر که در اصول یا نظامهای اسلام وجود دارد که ما در طلب آن دست به دامان مکاتب و افکار غربی یا شرقی میشویم.
تجارب امروزی بشر اگرچه ما را به طور کامل به ساختار اسلام نمیرساند، ولی ما را بدان بسیار نزدیک کرده است. پس چرا هنگامی که اروپا در صدد دستیافتن به آنها باشد عملی و قابل اجرا به شمار میآیند اما زمانی که اسلام خواستار عملیکردن آنها باشد، امری خیالی و ایدهآلگرایی است؟
اصل مسأله باید به نحو زیر توضیح داده شود:
آیا آن سیستمهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی به خودی خود قابل اجرا هستند یا خیر؟ در صورت قابل اجرا بودن این امر در چه مکان و نظامی قابل تحقق است؟ چگونه ممکن است این سیستمها و نظامها در چارچوب اسلام قابل اجرا نباشند در حالی که این دین اولین نظامیست که به طور عملی آن را بر روی زمین اجرا کرده است؟
واضح است که نباید به شبهات کمونیستها و امثال آنها دربارهی برپایی نظامهای جدید براساس اصول علمی و مورد ادعای اسلام براساس عواطف و خوشبینی اهمیت داد. زیرا جنبهی قانونگذاری اسلام براساس عواطف و احساسات شکل نگرفته است و خلفای راشدین در هنگام مشورت دربارهی اجرای آن و بیان تفسیرهای فقهی، خیالپرداز نبوده و بر نیکنظری مردم تکیه نکردهاند. مسأله این است که اسلام نمیخواهد فقط به قانون تکیه کند. به همین دلیل از یک سو برای افراد جامعه قانون وضع میکند و از سوی دیگر به تهذیب نفس و تربیت روح آدمی میپردازد و آن را به حدی پاک و مطهر میگرداند که بتواند کاری فراتر از وظایف انجام دهد و در هنگام اجرا، آن را با انگیزهای درونی و نه فقط از بیم قدرت حاکم انجام دهد و این بهترین سیاستیست که میتواند در دنیا عملی شود. اما قانون همواره زیباست و صرفنظر از نیت و خواستهی مردم اجرا میشود. همچنانکه خلیفهی سوم گفته است:
«يزع الله بالسلطان ما لا يزع بالقرآن». «خداوند هرآنچه را که با قرآن نتوان عملی کرد به وسیلهی قدرت، اجرا و عملی میکند».
برخی از نویسندگان گمان میکنند با گفتن این که «برای ما به عُمَر استناد نکنید، زیرا او شخصیتی بود که در تاریخ تکرار نخواهد شد». خطاب به طرفداران دعوت اسلامی، آنها را در بنبست قرار میدهند که در حقیقت این امر سادهلوحی و سطحینگری محض است. زیرا ما در مباحثه با دیگران به شخص عمر [٩۴]استناد نمیکنیم. اگرچه بیتردید عُمَر یکی از تربیتشدگان مکتب اسلام و نمونهای از افرادی بود که اقدام به خودسازی کرده بود. اما برای ما اقدامات عملیاش اهمیت دارد. پس هنگامی که عمر به علت وجود این شبهه که احتمالاً سارق به علت نابسامانی اقتصادی و اجتماعی اقدام به سرقت کرده باشد از اجرای حد سرقت بر او خودداری میکرد این تصمیم و اقدام یک تصمیم شخصی و براساس خواستهی او نبود. بلکه عمر آن را از اصل ثابتی در اسلام استنباط کرد که رسول خدا ص آن را وضع نموده و فرموده بود: «در هنگام وجود شبههای [دربارهی علت ارتکاب جرم] از اجرای حد خودداری کنید». بنابراین اگر امروزه، احکام اسلامی را اجرا کنیم هیچ نیروی ظاهری یا پنهانی نمیتواند مانع این کار شود و از ما سؤال کند: چگونه احکام اسلامی را اجرا میکنید در حالی که عُمَر در قید حیات نیست!؟ هنگامی که عمر برای اموال فراوان و اضافی ثروتمندان مالیات قرار داد و آن را به فقرا و نیازمندان بازگرداند – همچنانکه امروزه در انگلستان مالیاتهای تصاعدی وضع شده است – امروزه به این اقدام او به دیدهی یک اجتهاد فقهی و نه دیدگاه یا نظر شخصی عمر نگریسته میشود که آن را از اصل ثابتی در اسلام استنباط کرده بود. زیرا خداوند در قرآن میفرماید:
﴿كَيۡ لَا يَكُونَ دُولَةَۢ بَيۡنَ ٱلۡأَغۡنِيَآءِ مِنكُمۡ﴾[الحشر: ٧].
«تا ثروت فقط در میان ثروتمندانتان دست به دست و مبادله نشود».
بنابراین، ما برای اجرای آن به شخص عمر نیازی نداریم، زیرا دولت انگلستان بدون وجود او هم این کار را انجام داده است! برای اولین بار عمر بن خطاب اصل محاکمه و بازپرسی والیان و حکام را وضع کرد تا دربارهی شیوهی به دستآوردن اموالشان از آنها سؤال کند تا مشخص شود که آیا این اموال، حلال و حاصل زحمات خودشان است یا بخشی از اموال مردم است که به زور یا با نیرنگ آن را تصاحب کردهاند. این اقدام او یک اصل قانونیست که در هر زمانی و حتی در غیاب او هم اجرا میشود. عمر دستور داد تا هزینهی زندگی کودکان و نوزادان سرراهی [٩۵]باید از بیت المال تأمین شود. زیرا او در گناه پدر و مادرش مبنی بر رهاکردن او و بیسرپرست باقیگذاشتنش هیچ نقش و مسئولیتی ندارد. این امر قرنها پس از ظهور اسلام در قرن بیستم در اروپا و آمریکا به صورت قانون درآمد و برای اجرا به چیزی جز وجود این اصل در متن قانون نیاز نداریم.
علت این که اغلب به دوران زمامداری عمر استناد میشود این است که او را از بزرگترین مجتهدان صدر اسلام و یکی از افرادی بود که بیش از دیگران در رفتارش روح والای اسلام را میتوان درک کرد؛ نه این که به او به عنوان شخصیت یگانه و منحصر بهفردی نگریسته شود. اگرچه سخن این نویسندگان مانع از استناد و استدلال مجدد ما به تصمیمها و آرای عمر و حتی رفتار شخصی ایدهآلش نمیشود که با وجود این همه قدرت چگونه در مقابل قانون زانو میزد تا به عنوان الگوی والایی قرار گیرد که مسلمانان در طول تاریخ تلاش کنند از امثال او پیروی کنند تا شاید به جایگاه و شخصیت والای آنها نزدیکتر شوند که اگر بدان دست یابند به نفع همهی بشریت است. اما اگر نتواند به این سطح از شخصیت انسانی دست یابند کافیست به جای گدایی بر در غربیها و یاریخواستن از قوانین اساسیشان و برای تدوین قانون اساسی، اقدام به اجرای تصمیمهای عملی او نمایند.
***
همچنین اشتباهی بزرگ دیگری که وجود دارد این است که عدهای گمان میکنند اسلام فقط در دورهی خلفای راشدین وجود داشت! این شبهه حتی در ذهن بسیاری از مسلمانان نیز مطرح است.
پس از خلفای راشدین شکل کاملی و واقعی اسلام، فقط در دورهی کوتاه حکومت عمر بن عبدالعزیز عملی شد. این یک حقیقت است. درست است که حکومت به تنهایی دچار فساد شد. اما بدان معنا نیست که پس از آن اسلام پایان یافت.
به عبارت دیگر، جامعه بهویژه مناطق اطراف پایتخت و بلکه مردم همهی سرزمینهای اسلامی، همچنان ملتزم و متعهد به اسلام باقی ماندند و در میان آنها روح اسلام با تکیه بر همکاری و همدردی حاکم بود. به طوری که جامعه، مالکان و غیر مالکان را به ارباب و برده یا خان و رعیت تقسیم نمیکرد. بلکه از آنها برادرانی میساخت که در تلاش و پاداش با یکدیگر شریک بودند.
شریعت اسلامی همچنان در همهی بخشها و مناطق سرزمینهای اسلامی عملی میشد و هرگز همانند اروپای آن دوره دادگاههایی براساس خواستههای فئودالها و زیر نفوذ یا ادارهی آنها تشکیل نمیشد.
احکام و اخلاق اسلامی در جنگهای مسلمانان با دشمنانشان همچنان حاکم بود که حتی خود صلیبیها هم به وجود این امر – به ویژه در دوران صلاح الدین ایوبی – اعتراف کردهاند.
هنوزهم وفای به عهد مسلمانان در میان مردم جهان زبانزد خاص و عام بود.
علممداری و فرهنگدوستی مسلمانان باعث شد جهان اسلام اعم از اندلس و سایر مناطق به کعبهی آرزوهای دانشپژوهان علوم و دانشهای مختلف از [سراسر جهان] تبدیل شود.
به طور خلاصه میتوان گفت که اسلام همانند شعلهی فروزانی بود که اروپا از آن درس میگرفت و ساختارهایش را از آن استخراج میکرد و با تمام وجود تلاش مینمود تا به آن جایگاه والا صعود کند. اگرچه بعدها پستفطرتی و ناجوانمردی در وجودشان شعلهور شد و اختر فروزان اسلام را در اندلس خاموش کرد و پس از آن که خودشان در دورهی رنسانس از اسلام بهرهها برده بود اقدام به نابودی و بدنامکردن آن در سراسر جهان کردند.
بنابراین، اسلام به معنای منفیِ ایدهآل نیست. بلکه نظامی کاملاً عملیست که بشریت یک بار آن را به عرصهی اجرا درآورده است که امروز بیش از آن دوره قادر به عملیکردن آن است. زیرا تجارب عملیاش انسان را به سیستمهای مورد نظر اسلام بسیار نزدیک کرده است.
شایستهترین نظام به این تهمت ناجوانمردانه، کمونیسم است! زیرا آنها ادعا میکنند هنوز به کمونیسم واقعی نرسیدهاند. بلکه همچنان در مرحلهی سوسیالیسم قرار دارند و زمانی که تولید به بالاترین میزان برسد و جهان تحت حکومت جهانی واحدی قرار گیرد در این صورت کمونیسمِ مبتنی بر تأمین همهی نیازهای بشریت برپا خواهد شد و جهان و جهانیان را تا ابد از چنگال بحرانهای ناجوانمردانهی امروز که همواره ناشی از کسری تولید است نجات خواهد داد!.
آری! کمونیسم نظامی ایدهآلیستی و غیر قابل تحقق است. زیرا براساس اصولی خیالی و غیر قابل تحقق بنا شده است. این نظام بر پایهی این تصور استوار است که بشر میتواند روزی به همهی نیازهایش برسد! در حالی که آنها اینگونه آفریده نشدهاند! اگر چنانچه همهی نیازهایشان تأمین شود از فردا به فکر نیازهای جدید و تأمین آنها خواهند افتاد! این نظام براساس این نکته برپا شده است که خودکفایی تولید – در صورت تحقق – باعث از میانرفتن جدال بر سر برتری و تمایز خواهد شد و تحقق این امر به نفع بشریت خواهد بود! این در حالیست که نباید فراموش کرد که بشریت جز از طریق رقابت بر سر برتری و تمایز به پیشرفت دست نیافته است!.
آری! این همان ایدهآلیسم خیالی و سادهلوحانهایست که از قلب مادیگرایی واقعگرا سرچشمه گرفته و براساس نظریات علمی و حقایق تجربیاش برپا شده است!.
[٩۲] ایدهآلیسم از دیدگاه شرقیها واژهای زیبا و دوستداشتنی است که آن را در هنگام مدح و ستایش به کار میبرند. آنها زمانی که نظامی را ایدهآل توصیف کنند به این معناست که در آن همهی محاسنی که میتواند در یک نظام وجود داشته باشد گرد هم آمده است. واضح است ما که در صدد پاسخگویی به شبهات پیرامون اسلام هستیم آن را به این معنا به کار نمیبریم. بلکه منظور ما از ایدهآلیسم در این فصل، همان مفهوم مورد نظر غربیهاست؛ یعنی پرواز در دنیای رؤیاها و آرمانها و بیتوجهی به بدبختی مردم در زمین تا گرسنه و لخت بمانند و به آنها ظلم شود، بدون این که هیچکس به آنان کمترین توجهی کند یا ابزارهای واقعی اصلاح را در اختیار آنها بگذارد. ایدهآلیسمی که اروپاییها از آن گریزان بودند – و در این باره حق با آنها بود – مردم را در عذاب و تحقیر جهنم فئودالیسم رها میکرد و به پرگویی در بارهی مسائلی فلسفی میپرداخت که بهرهای از واقعیت نداشت. علاوه بر این، پوچی و بیهودگی خاصی داشت که هرگز عقل آن را نمیپذیرفت. بر همین اساس غربیها با تمسخر و انزجار از ایدهآلیسم سخن میگویند و کمونیستها به علت کماطلاعیشان میخواهند اسلام را به اینگونه ایدهآلیسم پوچی متهم کنند. [٩۳] با این وجود، اسلام به عملیشدن این الگوهای والای اخلاقی توجه و عنایت ویژهای دارد و میان آنها و تلاش در جهت عملیکردن کل دین تفاوتی قائل نیست. [٩۴] اهل سنت به خلفای راشدین (ابوبکر، عمر، عثمان، علی و حسن بن علی ش) به عنوان الگوی عدالتگستری و قاطعیت در اجرای احکام اسلامی در دورهی پس از رسول خداص استناد میکنند. از سوی دیگر اهل تشیع، در این زمینه، قضاوتها و مواضع اصولی و حکیمانهی امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب را بهترین مثال و اگلوی پس از پیامبر ص به شمار میآورند که رفتار و افکار والای ایشان همواره در طول تاریخ نه تنها در میان مسلمانان بلکه حتی نزد غیر مسلمانان و مستشرقان نیز بهت، شگفتی و اعجاب همگان را در پی داشته است. (مترجم) [٩۵] آنچه امروزه به عنوان کودکان خیابانی شناخته شده است.