آیا اسلام همان ارتجاع است؟
روشنفکران امروزی خطاب به مسلمانان میگویند: آیا میخواهید افکار و احساساتمان را تعطیل کرده و خود را در وضعیتی مقید کنیم که دیگر امروزه مقبول، معقول و متناسب با زندگی جدید نیست؟ آیا میخواهید با آداب و رسوم چندین نسل پیش زندگی کنیم که دیگر کارکردشان را از دست داده و امروزه به ارتجاع [٧۴]و عقبگرد به گذشته به شمار میآیند که مانع پیشرفت و آزادی بشر است؟
آیا هنوز هم بر تحریم ربا اصرار میکنید در حالی که یک ضرورت اقتصادی است که در دنیای معاصر چارهای جز آن نیست؟
آیا همچنان بر گردآوری زکات و توزیع آن در محل گردآوریاش پافشاری میکنید در حالی که به خوبی میدانید این کار، یک روش قدیمی و با سیستم جدید حکومت ناسازگار است؟ علاوه بر این نیازمندان شهر یا روستا احساس میکنند که فلان ثروتمند به آنها زکات میپردازد در نتیجه در مقابل او احساس خواری خواهند کرد و مطیع قدرت و نفوذش خواهند بود؟!.
آیا هنوزهم بر تحریم شراب، قمار، اختلاط زن و مرد، رقصهای مختلط و داشتن دوستی و ارتباط با افرادی از جنس مخالف اصرار میکنید در حالی که همهی این امور در دورهی معاصر یک ضرورت اجتماعی به وجود میآید که نمیتوان از آن بینیاز بود یا از آن اجتناب کرد. زیرا تکاملیست که باید به راه خود ادامه دهد؟!.
وای بر شما ای مسلمانان! این چه سیر معکوس و عقبگردی است که مردم را به سوی آن فرا میخوانید؟!.
***
آنچه این روشنفکران و تحصیلکردگان مطرح میکنند از یک طرف صحیح و از سوی دیگر غلط است.
درست است که اسلام ربا را حرام اعلام کرده است، اما واقعیت این است که ادعای ضروری اقتصادیبودن ربا دروغی بیش نیست و در جهان امروز دو دیدگاه اقتصادی وجود دارند که با وجود اختلاف اصول یا جهتگیریشان بر پایهی ربا شکل نگرفتهاند که همان مکتب اسلام و مکتب کمونیسم هستند. واقعیت این است که کمونیسم این توان را یافته که نظام اقتصادیاش را برپا کند. اگرچه اسلام در دورهی معاصر هنوز به این قدرت دست نیافه است، اما در این راه گام برمیدارد و به حکم طبیعت اشیا و قراین موجود در جدالی که امروزه در همهی کشوهای جهان برپاست، اسلام در راه قدرت گرفتن و نیرومند شدن است و این قراین از یک رستاخیز و بیداری اسلامی جدید حکایت دارد.
زمانی که اسلام بر جامعه حکومت کند قطعاً اقتصادش را بدون وجود ربا برپا خواهد کرد و نیاز یا ضرورت اقتصادی مانع این کار نخواهد شد. همچنانکه کمونیسم نظام اقتصادیاش را بدون نیاز به ربا برپا کرده و این ضرورت خیالی از ایجاد سیستم اقتصادی کمونیستی جلوگیری نکرده است.
بنابراین، ربا در سراسر جهان معاصر یک ضرورت گریزناپذیر نیست. بلکه فقط در جهان سرمایهداری یک نیاز ضروری و اصل غیر قابل حذف است. زیرا نظام سرمایهداری بدون آن برپا نمیشود. با این وجود، اقتصاددانان بزرگ غرب سیستم اقتصاد ربوی را به باد انتقاد گرفته و معتقدند که نتیجه حتمی چنین وضعیتی در طول نسلها انباشتهشدن ثروت در دست گروه اندکی از مردم و محرومیت تدریجی بقیهی افراد جامعه از آن و در نتیجه گرفتارشدن میلیونها انسان در بردگی این گروه کوچک سرمایهدار خواهد بود.
ما بدون نیاز به تحقق فراوان و عمیق در علم اقتصاد مصداق این امر را در نظام سرمایهداری کنونی مشاهده میکنیم. از جملهی معجزات نظام اسلام تحریم احتکار و ربا – دو اصل اساسی سیستم سرمایهداری – در بیش از ۱۰۰۰ سال پیش از به وجودآمدن آن سیستم است. زیرا خداوند که این دین را برای بشر فرو فرستاده است، همزمان از همهی نسلهای بشر به طور کامل آگاهی دارد و او که آگاهترین و داناترین است به خوبی از نتایج اسفبار ربا در اقتصاد و ایجاد کینه و اختلاف طبقاتی میان افراد جامعه آگاه بوده است.
از جملهی شگفتآورترین عجایب دنیا این است که نویسندهی مبارز! یک هفتهنامه، به علت اصرار اسلام بر تحریم ربا آن را محکوم میکند، در حالی که همین نویسنده به اصول سوسیالیسم که براساس اقتصاد بدون ربا برپاست اعتقا دارد! جالب این که سرمایهداری کم کم از عواقب ربا به ستوه آمده و به سوی سوسیالیسم متمایل میشود!
بنابراین، برای نویسندهی مذکور مسأله، اصول و مبادی نیست که از روی فهم و ایمان بدان اعتقاد داشته باشد، بلکه فقط در درونش شهوت حمله به اسلام وجود دارد!.
همچنین یک وزیر مسلمان که دوران جوانیاش را در لباس دینداری سپری کرده است، برای جلب سرمایههای خارجی، در مقام رفع تهمت جمود از اسلام برآمده و میگوید: «وقت آن فرا رسیده است که اسلام در مسألهی تحریم ربا بازنگری کند تا خود را با شرایط امروز جهان مطابقت دهیم!» آری! او میخواهد رضایت سرمایهداران را با به برآوردن خشم و غضب الهی به دست آورد و از تحولات اقتصادی استقبال کند. در حالی که اگر هدفش در این گفتهها بیان حقیقت بوده باشد باید بداند که خودش نادانترین مردم نسبت به این امور است! همچنین یک عالم الأزهر قبل از اینکه از دانشگاه مذکور مفتی معرفی شود، آشکارا حکم تحریم قطعی ربا را اعلام میکرد و به بیان حقیقت میپرداخت. اما همین فرد پس از به دستآوردن مدرک، احکام الهی را تحریف مینمود!.
در حقیقت امروزه ربا برای ما مسلمانان یک ضرورت خوارکننده است. زیرا اقتصاد ما همچنان بر پایهی کمکهای خارجی استوار است. اما پذیرفتن این ضرورت تا زمان پایانیافتن آن، تفاوت زیادی با اعتقاد به آن پیشرفتهای خیالی دارد. زمانی که همهی کشورهای اسلامی استقلال اقتصادی پیدا کنند و بتوانند بر روی پای خود بایستند و رابطهی ما با جهان براساس رابطهی متقابل و آزاد باشد و نه تبعیت و اطاعت، در چنین روزی اقتصادمان را براساس اسلام برپا و تحریم ربا را اعلام خواهیم کرد و در نتیجه در مقایسه با همهی جهان به پیشرفت و توسعه دست خواهیم یافت!.
علاوه بر این، در فصل گذشته دربارهی زکات به طور کامل صحبت کردیم. به طوری که این مسأله که آیا زکات، بخشش و احسان ثروتمندان به نیازمندان است یا حقیست که دولت براساس قانون الهی آن را از ثروتمندان دریافت میکند مجالی برای تردید باقی نگذاشتیم.
اما در اینجا دربارهی توزیع زکات در محل گردآوریاش شبههای مطرح میشود.
انسان از سادگی و کمدقتی روشنفکران و تحصیلکردگان، دچار خنده میشود که هرگاه برنامه یا طرحی از غرب متمدن! وارد کشورهای اسلامی میشود. به نشانهی تأیید آخرین پیشرفتهای تمدن، دهانشان از تعجب بازمیماند در حالی که همان قانون و برنامهی به وجود آمده از طریق اسلام را نشانهی انحطاط و جمود میدانند!
جدیدترین تحولات و پیشرفتهای نظام اداری در آمریکا به فدرالیسم منتهی شده است. بر این اساس، روستا در چهارچوب ارتباط با شهر، ایالت و حکومت مرکزی ایالت متحده یک واحد اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مستقل به شمار میآید. در واحد مستقل، مالیاتهایی که شورای روستا برای ساکنان آن تعیین کرده است جمعآوری و در همان روستا برای فعالیتهای آموزشی، بهداشتی، راههای ارتباطی و خدمات اجتماعیاش هزینه میشود و بقیهی آن اموال برای نهادهای حکومتی شهر یا ایالت فرستاده میشود. همچنین اگر روستاها دچار کسری بودجه شوند از شهر یا ایالت، کمک مادی برایشان ارسال میشود. این نظام در حد خود بسیار مقبول به نظر میرسد. زیرا یک نوع، تقسیمکار است که وظیفهی تأمین بودجه روستاها و واحدهای کوچک را به حکومت مرکزی که به اندازهی خود ساکنان محلی روستاها یا واحدهای کوچک قادر به شناسایی نیازهایشان و تأمین آن نخواهد بود واگذار نمیکند.
تحصیلکردگان، با شنیدن این توضیحات، چنین نظامی را تشویق و تحسین میکنند و برایش کف میزنند. اما باید دانست دین اسلام که این روشنفکران و تحصیلکردگان آن را مایهی عقبماندگی میدانند، ۱۳۰۰ سال قبل به چنین نظامی دست یافته و آن را برای بشر وضع کرده است. آری! اسلام گردآوری و هزینهکردن مالیاتها (زکات، خراج و...) را امری منطقهای قرار داده است، به گونهای که چنانچه پس از هزینهکردن اموال در همان منطقه، چیزی از آن باقی بماند، آن را به بیت المال عمومی میفرستند و اگر مسئولان محلی در تأمین هزینههای ناحیهای دچار کسری بودجه شدند از بیت المال مسلمانان کمک میگیرند.
آری! این همان اصلی است که اسلام آن را برای حُسن تقسیم کار و برپایی نوعی نظام فدرالی تعیین کرده است؛ امری که روشنفکران و تحصیلکردگان، به علت این که آن را عقبماندگی و انحطاط میدانند اقدام به محکومکردن و تقبیح آن میکنند.
اما در صفحات قبل دربارهی مسألهی توزیع زکات سخن گفتیم و بیان کردیم که اسلام هیچ شرطی برای نقدی یا جنسیبودن اموال زکات قرار نداده است و مانعی ندارد که فرد زکات خود را به صورت ساخت مدارس، بیمارستانها و سایر خدمات اجتماعی پرداخت کند، همچنین میتواند آن را مستقیماً به افرادی که به علت ضعف جسمانی، پیری و کودکی قادر به کارکردن نیستند بپردازد.
اگر بخواهیم در جامعهی کنونی، اسلام را عملی کنیم کشور را به واحدهای کوچکی تقسیم میکنیم که در چهارچوب ارتباط با مراکز منطقهای و دولت مرکزی، جهان اسلام و همهی جهان امور خود را اداره خواهد کرد و بدین ترتیب در پیشرفت و تکامل جهان از همهی کشورهایی که تحصیلکردگان و روشنفکران جامعهی ما شیفته و دلباخته آنها شدهاند پیشی خواهیم گرفت.
اما دربارهی تحریم شراب، قمار و اختلاط زن و مرد در اسلام باید دانست که این تحریم براساس حقیقت و کاملاً به جا بوده و هراندازه که زنان و مردان ترقیخواه این حکم را محکوم کنند بازهم بر تحریم آن اصرار و پافشاری خواهد کرد!.
ممکن است بحث و جدل در این باره کمی به طول بینجامد، اما مسأله را از نزدیکترین راه به پایان میبرم. دربارهی مسألهی تحریم شراب کافی است به این مسأله اشاره کنیم: در فرانسه که در گرداب فساد و فحشا غرق شده است، [و روشنفکران ما، آن را یکی از کعبههای آرزوهایشان میدانند] یک نمایندهی زن پارلمان خواستار ممنوعیت استعمال مشروبات الکلی در این کشور شده است! آری! همین مسأله برای پاسخگفتن به شیفتگان بادهگساری و زنان و مردان شرابخوار کافی است!.
حقیقت این است که هیچ ارزشی برای مشروبات الکلی قائل نیستیم، اما نیک میدانیم که پدیدهی شرابخواری انعکاس جامعهای که بیمار در فرد بیمار است؛ جامعهای که در آن اختلاف طبقاتی به حدی شدت مییابد که طبقهای در رفاهزدگی فراوان زندگی میکنند. به طوری که این وضعیت، احساس و روح آنها را از بین برده و دچار دلزدگی از دنیا شدهاند و برای شادابی به محرکها و مواد نشاطآور ساختگی نیاز دارند. در حالی که در همین جامعه، طبقه یا طبقاتی در محرومیت و فقر مطلق به سر میبرند و برای گریز از سختیها و مصیبتهای زندگی به مستکنندهها و شادیآورها نیاز دارند. جامعهای که جدال بر سر لقمه نانی، احساسات و عواطف افراد را از بین برده و آنها را به انسان سنگدلی تبدیل میکند یا آلودگی صوتی، سر و صدای برخورد ابزارهای صنعتی با یکدیگر، نشستنهای طولانی در ادارات و محلهای کار باعث افسردگی آنها شده است به مشروبات الکلی و سایر مستکنندهها و مواد مخدر پناه میبرد تا در رؤیاهایش دنیای دیگری خالی از بدبختی بسازد.
با این وجود باید صراحتاً گفت: حتی این عوامل هم توجیهی برای پناهبردن به مشروبات الکی و مواد مخدر نیست. بلکه وجود آنها نشانهی بیماری است و درمان آن توسط فرد و جامعه را میطلبد. زمانی که اسلام شراب را حرام اعلام کرد، عوامل توجیهکنندهای را نیز که منجر به شرابخواری میشود، از نظر دور نداشت. بلکه در ابتدا اقدام به از بینبردن این عوامل کرد. سپس بعد از آن بادهگساری را حرام اعلام نمود. پس تمدن جدید باید پیش از انتقاد از اسلام، از آن یاد بگیرد که چگونه بیماریهای روحی را با تنظیم نظام اقتصادی اجتماعی، سیاسی، فکری، روحی و جسمی جامعه معالجه کند.
همچنین جز انسانهای بیهدف، پوچگرا و خودسر، کسی قمار را تأیید نمیکند. بنابراین، موضوع قمار نیاز به بحث فراوان ندارد.
اما آنچه دربارهی آن بسیار بحث و گفتگو میشود، اختلاط زن و مرد است.
عدهای فریاد سر داده و میپرسند: تا کی باید عقبافتاده بمانیم؟ تا کی باید با پیشرفت و تمدن مخالفت کنیم؟ درود بر تمدن پیشرفته فرانسه که در آن عاشق و معشوق در کنار خیابان یکدیگر را در آغوش گرفته و همدیگر را غرق در بوسه میکنند و افراد خشونتطلب و مبلغان فضایل اخلاقی برایشان مزاحمت ایجاد نمیکنند، جالب این که پلیس تا پایان این نمایش و شیرینکاری هنری از آنها در ماقبل مزاحمتهای احتمالی عابران محافظت میکند! وای به حال کسانی که به دیدهی تحقیر یا تقبیح به این مناظر بنگرند که در این صورت افراد متمدن آن جامعه آنها را مورد تحقیر قرار خواهند داد!.
درود بر تمدن پیشرفته آمریکا که مردم در آن با یکدیگر صادق و صریح هستند و هرگز دچار دورویی و نفاق نمیشوند! آنها دریافتهاند که غریزهی جنسی یک نیاز حیاتی است به همین دلیل آن را به رسمیت شناخته و راه آن را آسان و حمایت جامعه از آن را فراهم کردهاند. بنابراین، هر دختر یا پسری، دوستانی از جنس مخالف دارد که با آنها به تفریح و گردش میرود و گاهی با یکی از آنها خلوت میکند تا نیاز جنسیاش را تأمین کند و بدین وسیله هردو از شر سنگینیِ آن بر جسم، روح و اعصابشان رهایی یابند. سپس عصر هنگام با نشاط و شادابی به سر کار خواهند رفت و به کار و تولید خواهند پرداخت و در نتیجه موفق خواهند بود و موفقیت آنها به پیشرفت جامعه منجر خواهد شد.
آری! فرانسه همان کشوریست که در جنگ جهانی دوم در مقابل اولین ضربهی آلمانیها سر تسلیم فرود آورد؛ البته نه بدان علت که میزان تجهیزات و نیروهایش برای دفاع کافی نبود. بلکه به این سبب که فرانسویها عزت و شکوه خود را از دست داده و در شهوتها غرق شده بودند. آری! لذت جنسی آنها را به فساد و تباهی کشانده بود. به همین دلیل نگران کابارهها، کازینوها و رقاصخانههای پاریس بودند تا مبادا در اثر جنگ و بمباران دشمن نابود شوند. آیا این همان چیزیست که روشنفکران جامعه، ما را بدان فرا میخوانند؟ یا آنها گروهی فریبخوردهاند که نمیدانند چه میگویند؟
در آمریکایی که غفلتزدگان شرق، خواب و رؤیای تقلید از آنان را در سر میپروراند در یک سرشماری از دبیرستانهای یک شهر، مسئولان آن مدارس دریافتند که ۳۸% دختران دبیرستانی باردار هستند! این میزان در میان دختران دانشجو که باتجربهتر و از روشهای پیشگیری از بارداری آگاهترند کمتر است!.
آیا این همان چیزیست که روشنفکران جوامع مسلمان مشرق زمین، مردم را بدان فرا میخوانند یا این که آنان هم، فریب غربیها و استعمارگران را خوردهاند و خودشان هم نمیدانند چه میگویند؟
رهایی از فشار غریزهی جنسی بر اعصاب انسان، هدف صحیحی است و اسلام بیشترین توجه را به این مسأله داشته است. زیرا قرنها پیش از آمریکاییها دریافته است که محرومیت از ارضای غریزه جنسی، باعث کاستن بخشی از پتانسیل کار و فعالیت افراد میشود و آنها را از کار و پیشرفت بازمیدارد مگر آن که نیاز این غریزه تأمین شود. اما برای دستیافتن به هدف صحیح باید ابزار و راه و روش صحیح به کار برد. به فسادکشاندن جامعه و آزادکردن مردان و زنان برای انجام عمل جنسی همچون چهارپایان، راه درستی نیست. اگر این افراد سادهلوح گمان میکنند که تولید خالص ملیِ فراوان آمریکا به علت آزادی و بیبند و باری جنسی است، باید بدانند که این تولید فقط یک دستاورد مادی محض است. زیرا ممکن است روزی برسد که روباتها بشر را از نیروی کار انسانی بینیاز کنند. اما آمریکا در دنیای افکار و اصول انسانی چه دستاوردی داشته است؟ آری! ملت آمریکا همان ملتیست که سیاهپوستان را به بدترین شیوه در تاریخ معاصر بشریت به بردگی کشانده است. آری! آمریکا همان کشوریست که هر نوع استعمار را در جهان تأیید میکند [٧۵]و نمیتوان میان سقوط روح انسان نمایانگر در غریزهی حیوانی و استعمار و به بردگیکشاندن ملتها تفاوتی قائل بود. هر دو حالت، سقوطی هستند که امکان ندارد انسانهای متمدن بدان دچار شوند.
زمانی که زنی آراسته، زیبا و با لباسهای نیمه عریان در جامعه ظاهر میشود و توجه سوختهدلان عیاش و فاسد را به خود جلب و افکار و ضمایر افراد خوشگذران را به خود مشغول میسازد، بیتردید این افراد با دیدن او دچار شادی و سرور عجیبی میشوند. این یک واقعیت است. زیرا همگان میدانند سفرههای متنوع با غذاهای مختلف، از یک سفر با یک نوع غذای ثابت و تکراری، لذیذتر و خوشگوارتر است!.
اما باید، در ابتدا اهداف را به وضوح مشخص کنیم. آیا وظیفهی ما در زندگی این است که صرفنظر از بقیهی اهداف، بیشترین بهره را از شادی و لذت ببریم؟ آیا در گذشته و حال، کسی خوشایندبودن لذتها را انکار کرده است؟ پس چرا این خوشیها را لذت نامیدهاند؟ شادیبخش و مفرحبودن لذتها، یافتهی جدیدی نیست که غربیها در قرن بیستم بدان دست یافته باشند. بلکه قرنها پیش یونانیها، ایرانیها و رومیها آن را تجربه و کاملاً در آن غرق شده بودند. سپس چه اتفاقی افتاد؟ هرکدام از این حکومتها که به چنین وضعیتی گرفتار شدند رو به ضعف نهادند و از کار و کوشش، تولید و نگاه جدی به زندگی بازماندند. شبیه همین وضعیت در طول تاریخ در سراسر جهان و از جمله فرانسه روی داد. آری! این سنت خداوند در زمین است که خودش دربارهی آن میفرماید:
﴿وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ ٱللَّهِ تَحۡوِيلًا﴾[فاطر: ۴۳].
«و در سنتها و قواعد خداوند هیچ تغییر و تحولی نخواهی یافت».
از آغاز دورهی معاصر، غرب همهی ابزارهای قدرت مادی از جمله علم، نیروی کار و جدیت در تولید را در اختیار داشت. کم کم این شهوتها به وجود افراد جامعهی غربی نفوذ کرد و به سقوط اکثریت آنها انجامید و بقیه نیز در حال سقوط و انحطاط هستند. ولی ما مسلمانان امروزه هیچگونه قدرت و نیرویی در اختیار نداریم. زیرا شرایط اجتماعی و سیاسی رقتباری که حداقل در دو قرن اخیر ما را احاطه کرده، هرگز به سود ما نبوده است. بنابراین، از افتادن به پرتگاه شهوتها به نام تمدن، پیشرفت و رهایی از اتهام ارتجاع و جمود فکری، چه سودی میبریم؟ چنین اعمالی جز سستی و سرگردانی برای ما چیزی به بار نیاورده است و با داشتن چنین تباهی و فسادی با هر گامی که به جلو برمیداریم، در منجلاب فساد و بدبختی بیشتر سقوط خواهیم کرد و هر نویسنده یا اندیشمند و آزاداندیشی که مردم را به کنار گذاشتن دین و آداب و رسوم مبتنی بر دین فرا میخواند دارای هر نام و لقبی باشد، خواسته یا ناخواسته یکی از پیامآوران و خدمتگذاران استعمار است و استعمارگران از این نویسندگان و اندیشمندان و خدمتی که با دعوت مردم به کنارگذاشتن اخلاق و سرگرمکردن جوانان به جستجو برای یافتن شادی و سرور، در راستای اهدافشان به آنها میکنند به خوبی آگاهند. به همین دلیل به پاس خدماتی که این حیلهگران یا فریبخوردگان و غفلتزدگان در روزنامهها، کتابها، رادیو تلویزیون و ادارات دولتی برای آنها انجام میدهند از آنها حمایتهای مالی، تسهیلاتی و اطلاعاتی فراوانی به عمل میآورند. آنان همواره این ادعاها را تکرار میکنند که به وضعیت زنان در جامعه دقت کنید که از جایگاه پست و ناچیزی به مقام والایی رسیدهاند و چگونه پیشرفت کرده و به افراد مؤثری در اجتماع تبدیل شدهاند.
در فصل «زن در اسلام» از همین کتاب دربارهی پیشرفت و ترقی زن در جامعه بسیار سخن گفتیم. در اینجا باید این نکته را افزود که خروج زن از خانه برای کار و فعالیت و حضور در جامعه بیتردید منجر به دستیافتن به تجربههایی میشود که اگر در خانه میماند و به وظیفهی خانهداری و تربیت فرزندان عمل میپرداخت، هرگز به این تجارب دست نمییافت. اما در ابتدا باید پرسید: آیا این تجربه چیزی بر شخصیت زن خواهد افزود؟ یا از یک جهت بر تجارب او افزوده تا از سوی دیگر از جایگاه و شخصیتش کاسته شود؟ همچنین لازم است سؤال کنیم: آیا این تجربه چیزی بر شخصیت همهی انسانها افزوده است یا این امر نیز باعث افزودهشدن بر بخشی از شخصیتش و کاستن از بخش دیگر آن خواهد شد؟!.
شکی نیست که زن در جهان غرب به دوست و یار شایستهای برای مرد تبدیل شده است که از احساسات عاشقانهاش با جان و دل استقبال میکند و به نیازهای جنسیاش پاسخ میگوید و در تحمل برخی از مشکلات با او همراه و همدل میشود. اما دیگر نمیتواند همسر و مادر شایستهای باشد. آری! این یک واقعیت تلخ است و فریادهای اعتراض زنان و مردانی که به تب غربزدگی گرفتار شدهاند، هرگز این حقیقت را تغییر نخواهد داد. حقایق به دست آمده از اعداد، ارقام و آمارها سخنان ما را تأیید میکند.
میزان طلاق در آمریکا به ۴۰% رسیده است که از آیندهی خطرناکی خبر میدهد [٧۶]. این میزان در اروپا اندکی کمتر است. اما داشتن دوستانی از جنس مخالف حتی در میان افراد متأهل امر شایعی است. اگر زن غربی مادر یا همسر شایستهای بود، بدین معنی که قادر به استقرار و بقا در خانه و صرفکردن اهتمامش به آن بود، هرگز درصد طلاق در آمریکا اینگونه بالا نمیرفت یا پدیدهی فرار از خانه و زندگی زناشویی در اروپا تا این حد افزایش نمییافت. در صفحات قبل دربارهی وظیفهی مادری سخن گفتیم و بیان کردیم که اشتغال زن در خارج از خانه – که عدهای ادعا میکنند باعث پیشرفت و تکامل زن میشود – در حقیقت مانع فراهمشدن فرصت زمانی و روحی پرداختن زن به وظیفهی اصلیاش یعنی مادری خواهد شد. زیرا زنی که خسته و کوفته از سر کار به خانه برمیگردد دیگر در اعصابش توان مادری نخواهد داشت و خودش را برای تحمل سختیهای بیشتر مهیا نخواهد دید.
بشریت از اختلاط، جز عیاشی و خوشگذرانی چه بهرهای برده است؟ آیا راهیافتن چند زن به پارلمانها، وزارتخانهها، سازمانها و ادارات دولتی از مشکلات جهان کاسته است؟ آیا اشتغال هزاران و بلکه میلیونها زن در کارخانهها، کارگاهها، شرکتهای تجاری، کشتیها و... باری از دوش این جامعه برداشته است؟ آیا زنان جز با خطابهخواندن در پارلمانها و امضاکردن احکام و دستورات اداری نمیتوانند در جامعه ایفای نقش کنند؟
آیا زنان با تربیت فرزندان با روشی هدفمند و تبدیل آنها به شهروندان سالم و شایسته و انسانهای نیکوکار، مثبت و مبرا از هرگونه انحراف و مشکلی نمیتوانند در جامعه تأثیرگذار باشند؟! درست است که زن از این که در پارلمانها، نشستها و سالنهای کنفرانس مورد تشویق قرار گیرد و برایش کف بزند خوشحال و شاداب میشود. اما اگر این شادی و سرمستی گذرا به تربیت نسلهایی محروم از نعمت مادر بینجامد دیگر چه ارزشی خواهد داشت؟! نسلهایی که فاقد عنصر محبتی هستند که با غریزهی جدال و ستیز در وجود انسان به تعادل برسد؛ همان چیزی که فقط مادری میتواند نهال آن را در وجود فرزند پرورش دهد که از وجود و نبوغش برای تربیت او مایه میگذارد.
هدف ما این نیست که به زن ظلم کرده و او را از لذتهای زندگی و داشتن شخصیت مستقل محروم کنیم. اما آیا زندگی، مردان و زنان را به حال خود رها میکند تا آنگونه که میخواهیم از لذتهای دنیا بهره ببریم و شخصیت خود را به میل و خواسته خودمان شکل دهیم؟ اگر خودپسندی بر ما چیره شود و بخواهیم بیش از حد معمول از دنیا بهره گیریم چه روی خواهد داد؟ آیا نتیجهی خودخواهی و انحراف ما به وجودآمدن نسلهای سنگدل و بیرحم در آینده نخواهد بود؟ آیا در میان این نسلها مردان و زنانی وجود نخواهد داشت؟ آیا لذتبردن بیش از حد افراد یک نسل و بدبختی نسلهای آینده به نفع قضیهی زن – به عنوان یک جنس همیشگی بر روی زمین – خواهد بود؟ آیا باید بدان علت که اسلام به انسان به عنوان مجموعهی یکپارچهای مینگرد که فقط به نسل معینی محدود و نسلها از یکدیگر تفکیک نمیشوند و برای نفع همهی نسلها تلاش میکند و هرگز همگان را قربانی شهوتها و هوسهای افراد یک نسل نمیکند آن را مورد انتقاد قرار داد؟
اگر اسلام همهی انواع ذلتها را حرام اعلام و در مقابل غرایز فطری و طبیعی انسان ایستادگی میکرد و آنها را به طور کامل سرکوب و از ارضایشان جلوگیری مینمود، این امر یک عیب بزرگ برای اسلام به شمار میآمد. آیا واقعاً اسلام چنین است؟
[٧۴] ارتجا یا گذشتهگرایی در لغت به معنای بازگشت است و از این رو میتوان آن را گذشتهپرستی و گذشتهخواهی نیز نامید و نام یا صفتی است برای افراد، گروهها، احزاب، حکومتها یا طبقههایی که مخالف هرگونه دگرگونی در روابط و بنیاد اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کنونی هستند و یا خواستار خنثیشدن برخی دگرگونیها و بازگشت به گذشتهاند. ارتجاع و پیشرفتخواهی در هر جامعهای نسبی است و به مرحله و وضعیت تاریخی آن جامعه بستگی دارد. چنانکه آنچه در یک جامعه، پیشرفتخواهانه مترقی به شمار میآید چه بسا رد جامعهی دیگر ارتجاعی یا محافظه کارانه به شمار آید. ارتجاعیها در هر نظام، دست راستیهای افراطی هستند که به روابط و نهادهای اقتصادی و اجتماعی کنونی یا گذشته وابستهاند و در برابر هرگونه دگرگونی مقاومت میکنند. ارتجاع با هرگونه گرفتن قدرت و ثروت از دست طبقات یا گروههای بالادست و سپردن آن به طبقات یا گروههای فرودست به شدت مخالفت میکند. نظامهای استبدادی و نیروهای پشتیبان آنها ارتجاعی به شمار میآیند. به نقل از دانشنامهی سیاسی، داریوش آشوری، ص ۱۴، انتشارات مروارید، چاپ سیزدهم، ۱۳۸۵. (مترجم) [٧۵] و این اواخر به بزرگترین استعمارگر جهان تبدیل شده است که به راحتی به هر بهانهای به کشورهای جهان سوم و به ویژه مسلمان حمله و آنها را از نظر نظامی اشغال میکند. (مترجم) [٧۶] البته این آمار مربوط به زمان تألیف کتاب است. قطعاً امروزه هم میزان ازدواج در آمریکا و کشورهای غربی کاهش یافته و هم بر میزان طلاق افزوده شده است. (مترجم)