تمام اصحاب با نظر ابوبکر س موافق هستند
فردای آن روز عبدالرحمن بن عوف س به حضور حضرت ابوبکر س رسید، به او گفت: اهل نظر در مورد پیشنهاد تو دو بخش هستند بخشی از آنها عیناً نظر شما را دارند و بخش دیگر به عنوان اینکه این پیشنهاد موافق نظر شماست آن را پذیرفتهاند [۲۰].
وقتی حضرت ابوبکر س از موافقت اهل نظر مطمئن شدند کاتب خود عثمان بن عفان را خواستند و به او گفتند بنویسد: به نام خداوند بخشنده مهربان، این است عهد و وصیت ابوبکر بن قحافه در آخرین لحظهای که از این جهان بیرون میرود و نزدیک به اولین لحظهای که به جهان دیگر وارد میشود. در این لحظات هر کافری ایمان میآورد و هر گناهکاری یقین پیدا میکند و هر دروغگویی صادق میشود. من جانشین خود قرار دادم، در این هنگام و در این نقطه حساس صدای ابوبکر س خاموش گردید و به حالت اغما و بیهوشی در آمد، ولی کاتب با سابقه آگاهی قطعی بر منظور حضرت ابوبکر توصیه نامه را این طور ادامه داد، عمر بن خطاب را. پس از چند لحظه ابوبکر س به هوش آمد و به عثمان گفت: بگو ببینم چه نوشتی؟ عثمان برای او خواند. جانشین خود قرار دادم عمر بن خطاب را. ابوبکر س کاملاً مسرور گشت، که عثمان در حال بیهوشی او عین منظور او را نوشته است. پس به عثمان گفت: ادامه دهید، حرف او را بشنوید و از او اطاعت کنید. اگر او به عدالت رفتار کرد این همان است که من درباره او تصور نمودهام و اگر به راه انحراف رفت پس هر کس بر اثر گناهان خویش حتماً مجازات میشود. و من جز خیر و نیکویی منظور نداشتم و از پشت پرده غیب هم آگاهی ندارم ﴿وَسَيَعۡلَمُ ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ أَيَّ مُنقَلَبٖ يَنقَلِبُونَ﴾[الشعراء: ۲۲٧] [۲۱]. یعنی: «و خواهند دانست ظالمان که بکدام جا باز خواهند گشت».
حضرت ابوبکر س این عهد نامه را امضا کردند و آن را برای توده مردم ارائه دادند [۲۲]و به آنها گفتند: آیا به شخصی که در این عهدنامه هست بیعت میکنید؟ عموماً گفتند: سمعنا وأطعنا. در حالی که بر چند نفر تکیه داده بودند به میان مردم مسجد آمدند و به آنها گفتند آیا راضی هستید که من جانشین برای خود تعیین کردهام که با او خویشی ندارم. من عمر بن خطاب را جانشین خود کردهام و از او اطاعت کنید. حرف او را بشنوید، مردم در مسجد عموماً گفتند: سمعنا وأطعنا [۲۳]. پس ابوبکر سفاروق را خواست و آنچه لازم میدانست به او توصیه کرد. حضرت ابوبکر پس از حل این مشکل و حصول اطمینان از اینکه بعد از او جهان اسلام دچار تفرقه و تجزیه و نابودی نمیگردد به فکر کارهای شخصی خود افتاد و درباره غسل و کفن و دفن خویش وصیت کرد و بعد از چند روز به لقاء الله پیوست.
حضرت فاروق در نصف اخیر شب از مراسم دفن ابوبکر صدیق فراغت یافت و به منزل خویش برگشت و ساعتها در اندیشه مسئولیتهای عظیمی که بر دوش او آمده بودند غرق گردید و فردا صبح زود که به مسجد آمدند. مردم به صورت امواج به او روی آوردند و با ا و بیعت کردند [۲۴]. هیجانی که داشت تا حدی آرام گرفت و ظهر همان روز به مسجد آمد و مشاهده کرد که جمع عظیمی از مردم آمده، بر بالای منبر رفتند و خطبهای تاریخی ایراد نمودند. به علت طولانی شدن کلام اینجا بحث را به پایان میرسانم. خواننده عزیز میتواند برای پی بردن به حقیقت این واقعه به سیمای فاروق اعظم مراجعه کند.
[۲۰] تاريخ ابن اثير ج۲ ص۳۲ و تاريخ جرير طبري ج۴ ص ۱۵٧۱ و احبار عمر ص ۶۰ و حياه عمر ص٧ ن سيماي فاروق اعظم ص ۱٧۱. [۲۱] ابوبکر صديق – هيکل – ج۲ ص ۲۶ – نقل از س ف. [۲۲] تاريخ ابن اثير ج۲ ص ۱٧۴ و فاروق ج۱ ص ٩۳ و اخبار عمر ص ۶ در روايتي هست که وقتي ابوبکر از پنجره خانه به مردم گفت: آيا به انتخاب من راضي هستيد؟ علي مرتضي گفت: ما به جز عمر به کسي ديگر راضي نيستيم. نگاه: سيمان فاروق اعظم. [۲۳] البداية والنهاية ج٧ ص۱۸ س ف. در شرح تفتازاني ص ۲۳۱ با اين عبارت آمده که حضرت علي فرمودند: وافقت علی من فيها ولو كان عمربا کسي که انتخاب شده است موافقم اگر چه عمر باشد. [۲۴] تاريخ خلفاي راشدين ص ۱۸۶.