حدیث غدیر
امامیه معتقدند که جمله اصول مذهب اعتقاد این است که پیامبر ص امامت حضرت علی س را معین کرد و او را به عنوان خلیفه بعد از خود تعیین نمود و چنین استدلال کردند:
وقتی که رسول خدا در هجدهم ذی حجه از حجه الوداع بازگشت و به مکانی که آن را غدیر مینامیدند رسید در آنجا توقف کردند و در حق علی س فرمودند: «اللَّهُمَّ مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ، وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ [۵۰].
«هر کسی من دوست او هستم علی هم دوست اوست، خداوند یاور کسی باش که یاور اوست و دشمن کسی باش که دشمن اوست».
برای آشنا شدن بیشتر با دلایل اهل تشیع به کتاب الغدیر علامه امینی مراجعه شود.
پاسخ اول این است: که به فرض صحت آن، مطلبی در آن نیست که اشاره نماید که او برای خلافت از دیگری برتر و اولی است و لفظ مولی هم به معنای امام به کار نمیرود، این از یک جهت و اما از جهت دیگر آن حضرت ص فرمودند هر کس من مولای او هستم پس علی س مولای اوست، یعنی در زمان حیات و بعد از رحلت آن حضرت، پس اگر این قول دلیل بر ولایت حضرت علی باشد، لازمهاش این است که باید در زمان پیامبر ص هم سرپرستی و مسئولیت امور را داشته باشد چرا که او بنابر این قول شریک آن حضرت ص در رهبری و ولایت است در حالی که کسی که شریک آن حضرت ص نیست و به فرض اگر این روایت دلالت اولویت کند، لازم نیست بر الویت در رهبری و خلافت دلالت کند اگر چنین میبود، همانا میفرمودند: «اللهم وال في تصرفه وعاد من لم يكن كذلك» [۵۱].
«خداوند یاور کسی باش که تحت اختیار و فرمان اوست و دشمن کسی باش که تحت اختیار او نیست».
لازم نبود پیامبر ص امتش را در سر در گمی قرار دهد تا در بین شان نزاع بوجود آید.
نعوذ بالله پیامبر ص مردم آزار بود؟ پس حدیث: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ...»فقط دلالت بر قدرت و منزلت والای حضرت علی س میکند، اگر غیر از این باشد جا دارد که بپرسیم اگر مقصود پیامبر ص از این مطلب خلافت بوده چه چیزی مانع شد که در آن اجتماع انبوه و بیسابقه که به روایتی هشتاد هزار و به روایتی دیگر یکصد بیست و چهار هزار نفر بودهاند خلافت علی س را با عبارتی واضح و صریح که غیر قابل تغییر باشد اعلان نکند.
دکتر محمد جواد مشکور مینویسد: مطلبی که بر ما مجهول است این است، که چرا در اجتماع سقیفه کسی از مهاجر و انصار سخنی از حدیث غدیر با وجود مسلمیت آن به میان نیاورده است.
اگر طرفداران حضرت علی از این حدیث که از تاریخ صدور آن کمتر از یک سال میگذشت [۵۲]و بایستی همه کسانی که در حجه الوداع حاضر بودند آن را بخاطر داشته باشند ذکر میکردند، سرنوشت اسلام طوری دیگر میشد.
«نعوذ بالله همه مرتد شدند و حکم پیامبر را نادیده گرفتند و یک نفر نبود که بگوید پیامبر ص در حجه الوداع چنین فرمودند».
پاسخ دوم: مولی دارای معانی زیادی میباشد من جمله، سید، آقا، ارباب، بنده، آزاد کننده، بنده آزاد شده، ولی نعمت، نعمت دهنده، شریک، پسر، پسر عمو، خواهر زاده، عمو، داماد نزدیک، قریب خویشاوند، پیرو، تابع [۵۳].
در اینجا (مولی) به معنای دوست است، نه خلیفه چنانچه در سوره محمد آیه ده خداوند میفرماید:
﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ مَوۡلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَأَنَّ ٱلۡكَٰفِرِينَ لَا مَوۡلَىٰ لَهُمۡ ١١﴾[محمد: ۱۱]. یعنی: «این به سبب آن است که خداوند دوست (کار ساز) مسلمان است و به سبب آن است که کافران را هیچ کار سازی نیست». و نیز در سوره دخان آیه ۴۱ خداوند میفرماید:
﴿يَوۡمَ لَا يُغۡنِي مَوۡلًى عَن مَّوۡلٗى شَيۡٔٗا وَلَا هُمۡ يُنصَرُونَ ٤١﴾[الدخان: ۴۱]. یعنی: «روزی که دفع نکند هیچ دوستی از دوست دیگر چیزی را و نصرت داده نمیشود».
و چندین آیه دیگر که در همه مولی به معنای دوست است و مطلقاً به معنای خلیفه بکار نرفته است.
سوم: اینکه حضرت رسول ص همان طور که گفتیم پس از قضیه غدیر خم ابوبکر س را در مدت بیماری به جای خود به مسجد فرستاد اگر علی س خلیفه میبود باید او را به مسجد میفرستاد [۵۴].
چهارم: اینکه اگر علی سخلیفه بود تقاضای عباس عمویش در هنگام بیماری پیغمبر که علی س نزد آن حضرت ص برود و از او درخواست تعیین خلیفه نماید بیمورد خواهد بود [۵۵].
پنجم: اینکه در نهج البلاغه خطبه (٩۱) حضرت علی مقام وزارت را برای خود انتخاب میفرماید. کسی که به امر خدا و رسول خلیفه شده باشد حق ندارد از امر خدا و رسول تخلف نماید. و به وزارت غیر خلیفه تن در دهد [۵۶].
ششم: اینکه نهج البلاغه خطبه (۳٧) حضرت علی میفرماید: [۵٧]من به موجب عهد و میثاقی که در گردن داشتم، با خلفا بیعت کردم. کسی که خودش خلیفه است، چگونه برای بیعت با دیگران عهد و میثاق میبندد. اعتراف به عهد و میثاق برای بیعت با دیگران دلیل روشنی است بر اینکه حضرت علی دارای مقام خلافت نبوده و موضوع غدیر خم ارتباطی با امر خلافت نداشته است.
هفتم: اینکه تمام مورخین بیان کردهاند به اینکه حضرت رسول برای خود خلیفه معین نکرده و ابوبکر س را از لحاظ بزرگی سن به مسجد فرستاده و بعد از رحلت رسول مهاجرین و انصار به همین لحاظ او را به خلافت برگزیدند.
هشتم: اینکه اگر مقصود پیامبر ص از تشکیل غدیر خم ابلاغ خلافت علی س بود و خدا به او امر فرموده بود (بلغ ما أنزل إلیک) واجب بود صریحاً بفرماید علی س خلیفه و جانشین من است، ایما و اشاره در امر به آن حضرت که ستون خیمه اسلام است شایسته رسول نیست، در صورتی که خدا او را اطمینان داده (و الله يعصمك من الناس) با این اطمینان واجب بود همان طور که احکام نماز، روزه، زکات، حج و جهاد را صریحاً ابلاغ فرموده خلافت علی س را هم صریحاً ابلاغ فرماید که مردم دچار شک و تردید نشوند و گمراه نگردند.
نهم: اینکه در سوره نور آیه ۵۵ خداوند میفرماید: ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ﴾[النور: ۵۵]. یعنی: «خداوند وعده داده است کسانی از شما را که ایمان آوردهاند و کارهای نیکو انجام دادهاند، به خلافت بر گزیند، همان طور که قبلاً کسانی را به خلافت برگزیده است».
این آیه یکی از معجزات قرآن است که در زمان ضعف و ذلت، و یاس مسلمین، خلافت و زمام داری را به آنها مژده داده، و پیش گویی فرموده است این آیه را آیه استخلاف میگویند که صریحاً دلالت دارد، بر اینکه خلفا و جانشینان پیامبر ص متعدد خواهد بود و منحصر به فرد نیست.
اگر حضرت علی س خلیفه بلافصل باشد یعنی خلافت ابوبکر س و عمر س و عثمان س باطل است. چون خلافت منحصر به فرد نمیشود و موردی برای صیغه جمع و ضمیر جمع باقی نمیماند و اعجاز قرآن مبدل به چند کلمه کاذبه خواهد شد، بنابراین آیه استخلاف دلیل قاطعی است بر صحت خلافت خلفا و بطلان اختصاص آن به حضرت علی س.
ممکن است گفته شود: که مصداق جمع از علی س و ائمه درست میشود.
می گوییم غیر از حضرت حسن آن هم به طور ناقص احدی از ائمه به مقام خلافت نرسیدهاند و همه بر اثر ظلم ظالمان وقت در زندان و یا گوشه گیر بودهاند و چه مانعی دارد که به احترام قرآن در رای مهاجرین و انصار و احترام گفتار خود حضرت علی س و صحت بیعت و اقتدای او به خلفا و درست بودن تزویج شهر بانو با حضرت حسین س و حلال بودن حقوق سالیانهای که امیر از خلفا دریافت میداشت و رفع اختلاف خلافت آنها را هم درست بدانیم.
دهم: اینکه اگر مقصود از کلمه (مولی) خلیفه باشد. ترجمه عبارت این طور میشود «من خلیفه هر کسی هستم علی هم خلیفه اوست. خدایا خلیفه کن هر کس که علی س را خلیفه کند . . .».
یازدهم: اینکه اگر علی س به امر خدا و رسول خلیفه شد، چرا از امر خدا و رسول تخلف نمود. و همه جا از قبول خلافت گریزان بود. و وزارت را بر خلافت ترجیح میداد. بدیهی است که علی س از امر خدا و رسول تخلف نمیورزد.
از این دلایل روشن میشود که قضیه غدیر خم به هیچ وجه ارتباطی با امر خلافت نداشته و مقصود حضرت فقط ترغیب ولایت و دوستی علی بوده که خشم و سوء ظن فاتحین یمن رفع و تبدیل به حسن ظن شود. جای بسی تعجب است که یکصد و بیست و چهار نفر هزار نفر که در غدیر خم حضور داشتند در ظرف یک سال همه مردند و منقرض شدند یک نفر هم باقی نمانده بود که داستان غدیر را به اهل سقیفه بنی ساعده تذکر بدهد.
دوازدهم: آیا خود علی س واقف به آن آیات و احادیث بود یا نبود و معنای آن را نمیدانست؟ یا بر خلاف قرآن و فرمایش رسول از قبول خلافت تخلف ورزیده و از امر خدا و رسول تخطی کرد؟
یا العیاذ بالله تنفر او تظاهر و دروغ بوده استک ﴿يَقُولُونَ بِأَفۡوَٰهِهِم مَّا لَيۡسَ فِي قُلُوبِهِمۡ﴾[آلعمران: ۱۶٧] [۵۸]. حضرت علی س اگر کوچکترین دلیلی را در قرآن یا حدیث یا غدیر خم بر خلافت خود سراغ میداشت و خود را از جانب خدا و رسول خلیفه میدانست ممکن نبود از امر خدا و رسول تخلف کند همان طور که حضرت رسول تک و تنها بدون اعتنا به کشته شدن در برابر انبوه کفار نبوت خود را اظهار نمود، بر او واجب بود، که رسول را مقتدای خویش قرار دهد. بصیرت حضرت علی س از خدا و رسول موقع شناستر نبود که گفته شده صلاح ندانست که شمشیر بکشد، علی از امر خدا و رسول سرکشی نمیکند، علی ترک واجب نمیکند، علی س از بشر نمیترسد، علی از بذل جان نمیهراسد، علی س زیر بار ظلم نمیرود، علی با ظالم بیعت نمیکند، علی س ۲۵ سال پشت سر ظالم نماز نمیخواند، علی دختر خود را به ظالم نمیدهد [۵٩].
علی س وزیر ظالم نمیشود، علی از ظالم حقوق سالیانه قبول نمیکند، علی از ظالم تمجید نمیکند، علی حیدر کرار است، علی صاحب ذوالفقار است، علی فرزند ابی طالب است، علی اسدالله الغالب است، علی آتش پیکار را بر تحمل عار ترجیح میدهد، علی مرگ رنگین را خوشتر از زیست ننگین میداند علی ترسو نیست، علی دو رنگ نیست، علی دروغگو نیست.
سوال میشود، که چه لزومی دارد. پیامبر ص دوستی خود را با علی بیان کند؟
جواب: چون بعضی به علی س بد و بیراه میگفتند و به گوش پیامبر ص رسیده بود اگر پیامبر ص این بحث دوستی را با علی س عنوان نمیکرد بد و بیراه گفتن به حضرت علی س سنت میشد.
چرا که وقتی کاری در زمام حیات رسول انجام شود و پیامبر ص آن را بشنوند و سکوت کنند، یعنی تصدیق کردهاند، بنابراین بخاطر اینکه این امر سنت نشود، پیامبر لازم دانستند که مردم را جمع کنند، و ابراز دوستی با حضرت علی را مطرح کنند.
سیزدهم: حضرت علی در نهج البلاغه به این نکته اشاره میکند:
«وَالَّذِي بَعَثَهُ بِالحَقِّ، وَاصْطَفَاهُ عَلَى الْخَلْقِ، مَا أَنْطِقُ إلاَّ صَادِقاً، وَقَدْ عَهِدَ إِلَيَّ بِذلِكَ كُلِّهِ، وَبِمَهْلِكِ مَنْ يَهْلِكُ، وَمَنْجَى مَنْ يَنْجُو، وَمَآلِ هذَا الاَْمْرِ، وَمَا أَبْقَى شَيْئاً يَمُرُّ عَلَى رَأْسِي ألاَّ أَفْرَغَهُ فِي أُذُنَيَّ وَأَفْضَى بِهِ إِلَيَّ» [۶۰]. یعنی: «سوگند به خدایی که پیغمبر را بر فرستاد و او را بر خلق برگزید، من سخن نمیگویم، مگر به راستی، به تحقیق آن حضرت تمام وقایع را به من گفته و راه رستگاری و تبهکاری را بیان فرموده و عاقبت امر خلافت را به من خبر داده و چیزی باقی نگذاشته که بر سر من بگذرد مگر آن را در هر دو گوشم فرو برده و به من خاطر نشان کرده است».
چهاردهم: اگر سیدنا علی مخالف حکومت خلفا میبود وزیر و همکار آنها نمیگردید. در کتاب تاریخ ابن اثیر ج ۳ ص ۵۵ نقل شده که حضرت علی بهترین مشاور و خیرخواه سیدنا عمر و قاضی توانا و حکیمی برای مسائل پیچیده بود [۶۱].
حتی از سیدنا عمر نقل شده که گفت: «لو لا علي لهلك عمر» «اگر علی نبود، عمر به هلاکت میرسید» [۶۲].
پانزدهم: اگر حضرت علی نسبت به حضرت عمر سوء نیتی میداشت یا قلباً از او ناراضی بود و او را غاصب حق خود میدانست، همواره منتظر فرصتی برای اعاده حق خود میشد و برای غاصب حق خود از این فرصت طلایی استفاده میکرد آنجا که حضرت عمر از سیدنا علی مشاورهای در مورد رفتن برای جنگ با رومیان خواست. او راهنمایی میکرد که شخصاً به میدان نبرد برود و در آنجا کشته شود. و زمینه برای خلافت وی فراهم آید [۶۳]. اما میبینیم که چگونه با دلسوزی و صمیمیت فوق العاده در راستای خیرخواهی عمر و سایر مسلمین میکوشد. همانا مشورت او از عمق جان برخاسته و حقا که چنین پیشنهادی جزء از قلب پاک و بیغرض و از مردی بلند همت و آینده نگری صادر نمیشود. حقا که علی چنین بود و این عمل از آزادهای چون او شگفت آور نیست. خداوند او را از سوی اسلام و مسلمین شایستهترین پاداشها را که به دوستان مخلص خود میدهد عنایت فرماید.
شانزدهم: علامه شبلی نعمانی در کتاب ((الفاروق)) تحت عنوان ((پاس داشت خاطر خویشان رسول مینویسد: فاروق اعظم امور مهم را بدون مشورت حضرت علی انجام نمیداد و مشاورهء جناب امیر نیز مبنی بر نهایت اخلاص و خیر خواهی بود. چون فاروق اعظم به بیت المقدس سفر کرد. امور خلافت را به جناب امیر تفویض کرد [۶۴]. رابطه دوستی و اتحاد بین آن دو به حدی محکم بود که حضرت علی دخترش را که از بطن فاطمه زهرال بود به حباله نکاح فاروق اعظم در آورد [۶۵]. و یکی از فرزندان خود را به نام عمر و یکی را به نام ابوبکر و دیگری را به نام عثمان نامگذاری کرد [۶۶].
پر واضح است که انسان فرزند خود را به نامهای محبوب و پسندیده و با نامهای کسانی که آنها را الگو و نمونه میداند نامگذاری میکند.
هفدهم: به حضرت حسن مثنی نوه جلیل القدر سیدنا علی گفته شد آیا در حدیث: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاهُ». امامت (خلافت) سیدنا علی تصریح نشده است؟ فرمود: «أما والله لو يعني النبي بذلك الإمارة والسلطان لأفصح لهم به فإن رسول الله كان أفصح الناس للمسلمين ولقال لهم: يا أيها الناس هذا ولي أمري والقائم عليكم بعدي فاسمعوا له وأطيعوا ما كان من هذا الشيء فو الله لئن كان الله ورسوله اختار علياً لهذالأمر ثم ترك علي أمر الله ورسوله لكان علي أعظم الناس خطيئة» [۶٧]. یعنی: «هان! قسم به خدا اگر منظور رسول الله از این جمله یا خطبه امارت یا حکومت میبود، صاف و واضح بیان میکردند چرا که خیر خواهتر از رسول الله برای مسلمانان نیست واضح به آنان میفرمودند: ای مردم این شخص بعد از من حاکم و سرپرست شما خواهد بود به حرفش گوش کنید و از او اطاعت کنید. اما چنین حرفی زده نشد. قسم بالله اگر حضرت علی برگزیده الله و رسول برای امامت (خلافت بلافصل) میبود و آنگاه حضرت علی حکم الله و رسول را نادیده میگرفت خطاکارترین مردم به شمار میآمد». به نظر ما با ارشاد نوه ایشان بحث خطیه غدیر به انتهای خود رسید و نیازی به اقامه دلیل دیگر نیست.
[۵۰] مشکوة المصابيح ۳/۲۴۶ [۵۱] نصر للالي ص ۱٧۱. نقل از شرح عقايد اهل سنت. [۵۲] شيعه و فرقه هاي اسلام محمد جواد مشکور صفحه ۸۵. [۵۳] فرهنگ لاروس ج۲ ص ۱٩٩٧. [۵۴] البته انتخاب ابوبکر صديق از جانب پيامبر به امامت نماز به معناي انتصاب ايشان به جانشيني و امامت نبود بلکه تاييد ايشان و معرفي لياقت وي به مهاجر و انصار بود تا در انتخاب رهبر و امام بعد از پيامبر دچار هيچ گونه شبه و سر در گمي نشوند. [۵۵] روضه الصفا ص ۲۶٩، نقل از شرح عقايد اهل سنت. [۵۶] خطبه ٩۱ ج ٧ «دعوني والتمسوا غيري وان تركتموني فأنا كأحدكم ولعلي أطوعكم وأسمعكم لـمن وليتمواه أمركم وأنا لكم وزيراً خير لكم مني أميراً». نهج البلاغه شراح ابن ابي حديد. [۵٧] ص ۱۶۲ ج ۲ شرح ابن ابي حديد. [۵۸] يعني: «ميگويند به دهانهايشان آنچه نيست در دلهايشان». [۵٩] زندگاني فاطمه زهرا، دکتر سيد جعفر شهيدي نقل از شرح عقايد اهل سنت. [۶۰] خطبه ۱٧۶، ج ۱۰ ص ۶ نهج البلاغه شرح ابن ابي حديد. [۶۱] از سيدنا علي نقل شده که گفت تا عمر است من کسي را شايسته خلافت نميدانم ن ش ۱۱. [۶۲] ابن عبدالبر الاستيعاب ص ۲۱۵. [۶۳] نداي اسلام ش ۱۱. [۶۴] سيدنا امير علي مورخ معروف شيعه مينويسد: «آن زمامداري بزرگ يعني عمر اعتمادي که در خلافت خود به شخص حضرت علي داشت تا اين حد بود که هر وقت به خارج سفر ميکرد او را در مدينه کفيل يا قائم مقام خودش تعيين مينمود». تاريخ عرب و اسلام ص ۵۴. [۶۵] ترجمه فارسي الفاروق ج ۲ ص ۳٧۴ چاپ پاکستان بحث پيرامون اين ازدواج و دلايل علمي و تاريخي و کلامي آن در کتاب باقيات الصالحات ترجمه آيات بينات تاليف نواب محسن الملک مهدي عارج ۱/۸۶ – آمده است. [۶۶] البداية والنهاية ج ٧ ص ۳۲۲ (مروج الذهب فارسي ج ۳ ص ۶٧ – اعلان الوري طبري ص ۱۸۶ – تاريخ يعقوبي ۲/۲۳ کشف الغمه اردبيلي ۲/۶۴ جلاء العيون مجلسي ۵۸۲ – نيز حضرت حسن و حسين و زين العابدين و موسي کاظم فرزندان خود را بنام عمر نامگذاري کردند به کتب فوق که معتبرترين کتب اهل تشيع است مراجعه کنيد. [۶٧] ذکره العلامه ابن حجر الهيثمي الشافعي عن ابي نعيم في صواعق المحرقه ص ۴۸- و ذکره ايضا محب الدين الخطيب في حاشيه العواصم من القواسم ص ۱۶۸ ناقلا عن الحافظ بيهقي و الحافظ ابن عساکر، و نقله العلامه آلوسي في روح المعاني ۶/۱٩۵ عن ابي نعيم – نقلت من الکتاب امامت و حديث غدير بقلم مولانا محمود اشرف تهانوي.